چند هفتهای است که به همت شبکه آی فیلم، مجموعه فاخر یوسف پیامبر دوباره در معرض نظر و قضاوت مردم قرار گرفته و عطر یوسف در فضای خانهها پیچیده است مردم در میان انبوه مجموعهها و فیلمهای رنگارنگی که با پیامهای مختلف پخش میشود، یوسف زیبا را پذیرفتهاند و در مقابلش مینشینند و سخنش میشنوند. آیات خدا را که هنرمندان هنرمندانه گفتگو میکنند گوش میدهند و مینیوشند و از شهد معرفتی که در آن موج میزند مینوشند و این نه تنها هنر سلحشور است که قرآن را به متن زندگی مردم آورده و فارغ از ادا و اطوار مدعیان هنر هفتم، حرف حساب و جدی میزند و مردمان تشنه حق را در کشورهای مختلف به کلام خدا ملتفت میکند، که هنر سلحشوران است، هر گاه که مدبرانه به قرآن رجوع کنند و هنرمندانه آن را بیان نمایند، مردم میطلبند و استقبال میکنند و با این دید و فکر است که برای سینمای انقلابی و رسالتمحور، فجر و فرج حاصل میشود نه با آنچه که در فیلمهای جشنوارهای و سفارشی وجود دارد و آن آثار به غیر از برخی جشنوارهها و سینماهای محدود آنان، نمیتوانند در خانههای مردمان جهان جا بگیرند و در دل آنها نشینند.
تفاوت اصلی فیلمهای اصیل و استخوان محکم با فیلمهای سفارشی این است که مخاطب فیلمهای اصیل، متن جامعه و مردم است و مخاطب سفارشیها، بنگاههای سیاسی یا اقتصادی و در حالت دیگر آن، جشنوارههایی که فقط به فیلمهای سیاهنما نمره قبولی میدهند. این قانون نانوشته آنان است که هرچه سیاهی بیشتر باشد جایزه بزرگتر میشود و هرچه بدبختیها را بزرگتر نشان دهند بیشتر جایزه میبرند و مورد حمایتترند. تفاوت دیگرشان فیلمنامههاست که گویای پختگی و وزانت است. نخبگان میشناسند و مردم تمیز میدهند فیلمنامه امثال یوسف پیامبر، مختارنامه، محمد رسولالله و ... را با سریدوزیهای جشنوارهای و سریالهای ماهوارهای. آنچه حقگو و واقعنماست، متفاوت است با آنچه جعل قهرمان کرده و تاریخسازی میکند. که آن سره است و این ناسره. آنچه بر فضایل انسانی تأکید میکند و بر حفظ و گسترش خوبیها و نیکیها تأکید دارد و در محکمه افکار عمومی پلیدی را محاکمه میکند تفاوت دارد با آنچه که دائما از غصههای بیحاصلِ حاصل از خیانتها و هوسهای زودگذر و مادون آدمی میگوید و سوءظن گسترش میدهد و منکر رواج میدهد. که آن نجیب است و این نانجیب.
مجموعه یوسف و امثال آن است که از بهترین داستانها و بهترین آدمها سخن میگوید و از روابط آنان با جامعه میگوید و از کارشکنی بدها و بدترینها حکایت میکند. در مجموعه فاخر یوسف در کنار یوسف که مظهر پاکی و نجابت انبیاء و حقیقت آدمی را نمایانگر است، افراد دیگری هستند که نمیشناسندش و تنها شیفته ظاهر اویند و وقتی به او نزدیک میشوند و رایحه فضایل را از وجود پاکش حس میکنند، به یاد اصل خویش میافتند و باز میجویند روزگار وصلشان با خدا را. دل و جان به او میبازند و در کنارش میمانند. از سیاه گرفته تا سفید، از ثروتمند گرفته تا درویش و از خرد و کلان گرفته تا زن و مرد، همگی به آستان او که در این مجموعه نماینده پیامبران است دلبسته میشوند. چون مالک، ترک تجارت میکنند و در فراقش 20 سال در شهر یوسف معتکف میشوند و چون زلیخای پشیمان، ترک هوس میکنند و یکتاپرست میشوند. یعقوب نبی 30 سال در فراقش مویه میکند و موی سفید میکند و چشم به راه یوسف میگذارد و عمر میبازد و دیگران هر یک به گونهای.
در مقابل یوسف نیز گروههایی هستند که مخالف اویند. سرسختند و لجوج و در برابر خدا کنودند1 و با صالحان عنود. ثروتمندانی شکمباره که بر بالش قدرت لمیدهاند و عمده آنان بتتراشانیاند که خود بت شدهاند. پروار شده از بیتالمال و پرورده در ناز و نعمت. مملکت را ملک طلق خود میدانند و از آنِ حلقه دور خویش. کاری جز فریفتن و فتنهگری ندارند و در هوچیگری استادند. متفرعنانی که مغرورند و جاهطلب و به وقت نیاز مظلومنمایند و تظلم میکنند. قدرتطلبند و زیادهخواه. از بیتالمال هرآنچه خود و کسانشان خواهند، خوارند. هرآنچه از زمینهای مرغوب و سرمایههای ملی است را به نام خود دارند و مال مردم را مال خود میدانند. علی رغم آنکه خود را نزدیک حاکم میکنند و از مردم میگویند، با عملشان میگویند که نه علاقهای به حاکمیت صالحان دارند و نه اعتقادی به مردم. در موقع لازم بازی را بر هم میزنند و علیه حاکم دسیسه میچینند و بر جمهوریت میشورند و در موقع لزوم خود را وارد بازی میکنند و در پشت مردم پنهان میشوند. دروغگویند و دورو. در ظاهر ارادت دارند و در باطن عداوت. کمِ خود را زیاد مینمایانند و زیاد یوسف را کم. با یوسف صدیق دشمنند و با هرکسی که بویی از صداقت و سلامت یوسف دارد و با آنان که ریگی در کفش دارند، ندارند. در خلوت توطئه میکنند و در جلوت تبری میجویند.
این تعلیق و داستان جذاب همانی است که درد امروز و حکایت حال ماست. مگر در این انقلاب اسلامی مظلوم که چون یوسفی در میان حکومتهای جهان است، کم بودند و هستند یوسفانی که به تیر تهمت و تخریب و توطئه و تکفیر به شهادت رسیدند و یا تن به خاک سپردند و یا برای نظام آبرو دادند. برای جوانان امروز چند مطهری و مفتح و بهشتی باید مثال زد تا بدانند که ما برای بوسیدن خاک سر قلهها، چه خطرها کردهایم و برای آیندگان چگونه باید از حضرات آفتاب و ماه مثال زد تا بدانند رهبران واقعی این مملکت برای آنکه ایران خانه خوبان شود، چه خون دلها خوردهاند و رنج دوران بردهاند. خدا سلحشور را بیامرزد که اینگونه برایمان از پیامبران میگفت و ما را به فکر میبرد تا قدر یوسف بدانیم و بدانیم یوسف کنعانی اگر که مصر آباد میکرد، یوسف حجازی اگر بیاید جهانی را آباد میکند. این کار سلحشور، دنیایی میارزد. اگرچه آنان که وظیفه دارند قدر بشناسند، نشناسند. و اگرچه هیچ وزیر و وکیل و مدیری که دائما به دنبال عکس گرفتن با بیماران خاص همطیف خود هستند و مدعی هنر برای هنر، از او عیادت نکنند. مهم نیست. کاری که برای خدا باشد مثل کار سلحشور مورد رغبت جهانیان است. کار برای خدا مثل کار یوسف است. پربرکت و ماندگار. اصولی و مدبرانه. و تدبیر آن است که یوسفان دارند. نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
اکنون نیز اگر بخواهیم عزتمندانه زندگی کنیم و به تکالیفمان عمل کنیم و اگر بخواهیم از گردنهها به سلامت سفر کنیم و پا نلغزانیم، باید به شیوه حکیمان عمل کنیم. راه و چاره همان است که از قرآن و سنت پیامبران است. اگر معتقد باشیم که قوانین تاریخ تکرارپذیر است باید بدانیم که هیچ قومی طعم عزت را نچید مگر آنکه به خود متکی شد و دست به زانوی خود گرفت و برخاست. با مردم خویش از سر صداقت وارد شد و چشم از غریبه به خودی دوخت و به دشمن اعتماد نکرد. این سخنان، برگرفته از رفتار خورشید انقلاب است که به ما استقلال را آموخت و اینکه خودکفا شویم. اگر مشکل عمده یوسف مصر، داخلی بود، ما از اول انقلاب، هم مشکل داخلی داشتیم و هم خارجی ولی با اینحال همانگونه که پیغمبر خاتم در مورد ایرانیان گفته بود، به قلههای علم و دانش که در روزگار ما نانو و فضاست دست یافتیم و هنوز در مسیریم که این پیام انقلاب بود. ایرانیان به علوم مورد نیاز و مهم دوران دست یافتند و خود را بالا کشیدند و عیار نسل انقلابی را به همگان نشان دادند و نشان خواهند داد که اگر با بیتدبیری و غفلت، قلب رآکتوری بتونی شد ولی قلب دانشمندان این خاک و بوم برای فتح قلهها هنوز میتپد و خواهد تپید و مشکلات را حل خواهد نمود و چاره تمام این مشکلات اعتماد به ایرانی و کار جهادی است.
اگرچه در ایران امروز ما کسانی هستند که به برکت انقلاب و خون شهدا، سالیان درازی است مسند و منصبی را گرفتهاند ولی با این حال پیام انقلاب را نفهمیدهاند همانگونه که از اسلام نیز نگاه عمیقی ندارند و فکر میکنند اسلامی که برای ناخن گرفتن برنامه دارد، اقتصاد را واگذارده و فراموش کرده است. فکر میکنند جوانانی که اتم شکافتند و رآکتور ساختند نمیتوانند مدیریت کنند و باید از مدیران غربی گدایی کرد. سلیقهای عمل میکنند و به صندلی مسئولیت خود که باید برایش پاسخگو باشند، به چشم کرسی ریاست مینگرند. این افراد جا مانده در تاریخ، به گونهای رفتار میکنند که رهبر انقلاب باید پس از این همه سال وظایف آنها را شرح فعالیت و اقدام دهد. سال95 سال اقتصاد مقاومتی است و صد البته با تخصیص اقدام و عمل. نه اکتفا کردن به شعار و بنر و گرامیداشت و سربرگهای اداری. اقدام و عمل همان کاری است که یوسف در هفت سال اول قبل از خشکسالی انجام داد و همان است که باید از گذشتههای دور انجام میدادیم که ندادیم. همان است که باید فراتر از دستورات کاغذی و گزارشهای تکراری به آنها پرداخت. باید مردم در سفره خود تلاش دولت و مسئولین را ببینند نه آن گونه که قرار بود چرخش چرخ زندگی خود را میدیدند. اقدام و عمل یعنی دل بستن به سراب ممنوع. چشم دوختن به دست کج کدخدا ممنوع. دلخوشی به وعدههای سرخرمن دشمن ممنوع. فرافکنی و حاشیهسازی ممنوع. باندبازی و سیاسیبازی ممنوع. بازی با آمار و کلمات ممنوع. تنبلی ممنوع. صرف کردن وقت بیتالمال در حزببازیها و فتنهسازیها ممنوع. و در یک کلام اقتصاد مقاومتی یعنی برو کار میکن.
1-ناسپاس
منتشر شده در ص10 روزنامه کیهان مورخ 30/1/95
عکس صفحه اول دیروز روزنامه کیهان، گویاتر از آن بود که بتوان برای آن مطلبی نوشت و شرحش داد و حتی برایش مرثیهای سرود. تصویری که این روزها به همت شیطانی کدخدا و سگهای قلاده دریدهاش، در گوشه کنار دنیا و جهان اسلام دیده میشود. بارها و بارها در رسانههای منصف، منتشر میشود و در رسانههای مدعیان عصر انفجار اطلاعات و دوران گردش آزاد اطلاعات و...، سانسور میشود. نمیتوان عکس را شرح داد که وجدان آگاهان و بیداران از این ظلمها شرحه شرحه است و مغزهای جهانیان، توسط افسون کدخدا بیحس شده است. اخبار مهم آن است که آنها میخواهند و اخبار غیر مهم آن است که آنها نمیخواهند. مردم را با ماهوارهها و ماه پارهها مشغول کردهاند و خودشان خون بیگناهان میریزند و خون مظلومان میخورند. بیش از یک سال است که استخوان مردم یمن را به دندان میکشند تا مردم، رئیس جمهوری را که کدخدا میخواهد بخواهند و بیش از پنج سال است که مردم سوریه را از هستی ساقط کردهاند تا رئیس جمهوری را که میخواهند نخواهند و تمام این یک بام و دو هوا را با نام و به نام دموکراسی انجام میدهند.
تیتر کیهان که خبر از داغی دردناک دارد این است که بنابر بیانیه رسمی وزارت اطلاعرسانی فلسطین، رژیم صهیونیستی در 16 سال اخیر، 27 هزار کودک فلسطینی را به شهادت رسانده و یا زخمی کرده است و این فقط فلسطین است. یمن و بحرین و سوریه و لبنان و عراق و افغانستان ونیجریه و میانمار و آوارگان در مرزهای ترکیه و کشورهای اروپایی و... بماند تا بعد. و این نگاه خسته از درد و زجر کودک فلسطینی بیش از آنچه که ما میدانیم میگوید. از دردی که هنوز باقی است از گذشته تا آینده. از زمانی که جاهلیت اولی دخترکان را زنده به گور میکرد تا جاهلیت آخری که هم دخترکان و هم پسرکان بیگناه را به گور میسپارد. از زمانی که فراعنه مردان را میکشتند و زنانشان را به اسارت میبردند تا حالا که داعش مردان را میکشند و زنانشان را به کنیزی میبرند و اسرائیل همه را با هم میکشد. آن روز کسی از ترس جرأت اعتراض نداشت و امروز از بیحسی کسی نای برخاستن ندارد که دنیای امروز دنیای تخدیر و مستی است. گروهی با پول و شهرت مستاند و گروهی با رسانهها و تبلیغات نشئه. کجای رسانههای دنیا صدا و سیمای این مظلومین را به گوش و چشم مردمان میرساند؟ کدام حقوقدان برای این کودکان گریبان پاره میکند؟ و کدام دیدهبان حقوق بشر از آنها دفاع میکند؟ کدام جایزه صلح به داد آنان میرسد؟ و کدام سفیر مهربانی خود را سپر بلایشان میکند؟
دخترکم ببوس برادرت را که منتظر محبت خواهرانه توست. به یاد تمام خاطرات کودکیات با او که بیش از دو سه سال نیست. او را ببوس تا که بداند هنوز زندهای. تا بداند که همبازی کودکانه دیروزش، اکنون همسفر واقعیت امروزش است. تن برادرت اگرچه سرد و بیحس شده ولی الان بهتر از همه ما میفهمد. میفهمد که تمام این دنیا بازی است و مثل بازی کودکانه و عمر بچگانه، کوتاه. ولی مرگ واقعیت است که گریزی از آن نیست و حقیقت آن است که مرگ مظلوم، بیدارگر است و ویرانگر کاخ ظالم. از کاخ سبز معاویه گرفته تا کاخ سفید اوباما. او میفهمد که ما بیحس شدهایم، بی حس. بیحس شدهایم که نالههای چشمت را نمیشنویم و نمیبینیم. بیحس شدهایم که التماس نگاهت را که فریاد دادخواهی است، نمیشنویم. بیحس شدهایم که به یاد نمیآوریم پیامبر خدا فرمود کسی که ندای یا للمسلمین را بشنود و به کمکش نشتابد مسلمان نیست. بیحس شدهایم که به جرم کدخدا و جنایاتش خو کردهایم. بیحس شدهایم که در این 16 سال، هزاران برادر و خواهر تو را کشتهاند و قاتلان هنوز زندهاند. بیحس شدهایم که دیگر برایمان فرقی نمیکند که در یمن هزار کودک از گرسنگی و بیماری ناشی از حمله ائتلاف اعراب، شهید شدند یا دههزار نفر؟ در انفجار عراق 100 نفر کشته شدند یا 200 نفر؟ زیر سقف خانهای که اسرائیل خرابش کرد کودکی در کنار مادرش آرام خوابیده بود یا نه؟ برایمان فرقی نمیکند که آیا از کودکان یمنی که در کنار سفره بودند و لقمه در دهان داشتند و عربستان خانه را با موشک بر سر آنها خراب کرد چیزی ماند یا نه؟ اسرائیل آن نوزاد فلسطینی را به تنهایی زنده زنده سوزاند یا با مادرش؟ داعش سر 200 نفر را گوش تا گوش برید یا 300 نفر؟ سال گذشته که آمریکا بیمارستان قندوز را بمباران کرد و 60 غیر نظامی را به خاک و خون کشید، کودکی در میان آتش و دود بود؟ از مادران 66 کودکی که در حمله ناو وینسنس آمریکا به هواپیمای ایرانی شهید شدند هنوز کسی زنده هست یا نه؟ و... .
دخترکم که این گونه مینگری و گویی که یک یک تماشاگرانت را میبینی! نگاه کن. ببین که این همان دنیایی است که جهان غرب با عروسک باربیاش تو را فریفت. با کارتونهایش تو را پای حرفش نشاند و با سفیران صلحش تو را به زور به فرزند خواندگی گرفت. نگاه کن و به جای برادرت ببین که دنیای بیرحم غرب نه به تو رحم میکند نه به دنیای کودکانهات. ببین که برایت نه شهربازی ساختند و نه رمان نوشتند. ببین برایت نه شعری سرودند و نه شمعی افروختند و تو تنها نیستی مثل تمام مظلومان و محرومان تاریخ و مثل تمام کودکانی که یک شبه با غصه بزرگ شدند. مثل رقیه، علی اصغر و... و مثل آیلان که جسم بیجانش را سال گذشته آب دریا به ساحل آورد تا در آرامش ساحل کمی از گرسنگی و ترس آرام گیرد. و تو ای دخترکم این گونه تاریخ را مرور کن که میگویم. تاریخ جهان پر است از کودکان مظلومی که در گوشه کنار جغرافیای آن، غریبانه جان دادند وکسی جز خدا صدایشان را نشنید و اشکشان را ندید و خدا به خاطر مظلومیت آنها، کاخ ستمگران را فرو ریخت که خدا سخت انتقام گیرنده است.(1)
_________________________
1. واعلموا ان الله شدید العقاب، سوره بقره آیه