«دیکتاتور» به معنای آدم خودکامه و خود محوری است که نمی تواند نظرات دیگران را بپذیرد و خودرأی است. کسیکه برای نظرات دیگران اهمیتی قایل نیست و با خودخواهی، خود را از نظرات و پیشنهادهای دیگران محروم می کند این صفت مذموم در همه ساحت های اخلاقی ناپسند و ناشایست و در اسلام نیز به شدت از آن نهی شده است. در نظام اخلاقی شاید بتوان برای آن مفهوم تفرعن یا فرعونی شدن در نظر گرفت چراکه فرعون، نماد دیکتاتوری و خودرأیی است هرچند که در ادبیات محاوره معاصر ما و تا قبل از تمرکز رسانه های ضدانقلاب برای تطهیر پهلوی، رضاپهلوی را نماد دیکتاتوری و قلدری می دانستند و داستانهای مختلفی مثل در تنور انداختن آدمها و ... را به او یا قزاقهایش نسبت می دادند. صفت بدی که حتی توسط برخی بستگان و نزدیکان پدر و پسر پهلوی و حتی سمپاتهای آنها تصریح شده است.
مرور اجمالی تاریخ پهلوی ها از ابتدا تا سال 57 می تواند موارد متعددی از خوی سرکش این دو نفر را نشان دهد که در بسیاری موارد با پادشاهان گذشته تفاوت جدی داشتند. پادشاهان گذشته به ویژه مؤسسان سلسله ها معمولاً در کنار دیکتاتوری، شجاعت و جسارت داشتند و اهل جنگ و شمشیر هم بودند ولی رضاشاه با کودتای انگلیسی به قدرت رسید و با دیکتاتوری با ساختارهای فرهنگ ایرانی اسلامی مبارزه کرد و فاجعه گوهرشاد را آفرید و بازهم به قهر انگلیس از کشور اخراج شد و فرار کرد. محمدرضای پهلوی هم همینگونه بود. برای مردم گرگ و برای غرب، میش. پدر و پسری بودند که سه بار فرار کردند ولی با اینحال مردم را با دیکتاتوری به ستوه آورده بودند.
«پوپول» به معنای عموم و توده مردم و «پوپولیسم» به این مفهوم است که کسی برای جلب نظر و پشتیبانی مردم یا فریب آنها، با احساسات و هیجان و کلی گویی، وعده و شعارهای فریبنده و خوشایند عوام را بگوید. این اقدام بیشتر با تبلیغات و برای پیشبرد هدف های سیاسی به کار گرفته می شود. اگرچه مردم داری و مردم سالاری دینی واژه ای خوب و نیک و مورد تأکید نظام های سیاسی اخلاق محور و به ویژه اسلام است ولی امروزه از پوپولیسم، به عنوان نوعی عوام گرایی و در اصل عوام فریبی استفاده می شود و با آنچه که اسلام گفته تنافر دارد و شاید بتوان آنرا نوعی ریاکاری یا سطحی اندیشی نام نهاد. کسی که برای توجیه کارهای خود با دلایل سطحی، توده ها را تحمیق و به گونه ای خوشامدگویانه رفتار می کند.
بااین تعریف می توان «دیکتاتور پوپولیست» را گونه ای از این دو آفت برشمرد که خطرناکتر و مخرب تر است. در این آفت، فرد خودکامه برای آنکه مردم را بفریبد به گونه ای خودخواهی را با منافع مردم توجیه می کند و خوشامدگویانه سخن می گوید. از رضایت مردم دَم می زند ولی به کام خویش می راند. کارِ به کام خود را به گونه ای تعریف و رنگ می کند که گویی برای رسیدن به خواست مردم تلاش می کند. این نوع دیکتاتوری را می توان در گذشته و در رفتار «معاویه» و دستورات « ماکیاولی» دید و امروزه در رفتار مزوّرهایی که به اندیشه و رفتار آنها معتقدند شنید و ملاحظه کرد. و رسانه ها و در موضوع امروز کشور ما که انتخابات است بسیار جلوه گر شده است.
از ابتدای انقلاب تاکنون دیده ایم که دشمن کینه توز ما در هر مرحله، جبهه ای در مقابل ما گسترده و ما را به زحمت انداخته است. دهه های جنگ سخت و نرم و نفوذ و از دهه قبل هم جنگ رسانه ای در رسانه را تدارک دید و به آنها افزود و از سال گذشته جنگ شناختی و روانی را به صورت بی سابقه ای بر آنها اضافه کرد. مرور بودجه سالانه حدود یک میلیارد دلاری 7-8 رسانه ضدانقلاب، گویای وسعت این جبهه شیطانی است. تعجبی نیست که پس از اغتشاشات سال گذشته و به ویژه طوفان الاقصای امسال، تمرکز رسانه های دشمن بر تخریب انتخابات باشد. حال سؤال اینست که چرا حضور مردم ما در انتخابات اخیر تا به این اندازه برای آنها مهم است و حکم مرگ و زندگی دارد؟
چرا رسانه ای که از کشوری پادشاهی تغذیه و تأمین می شود که مردمش تفاوت صندوق میوه با صندوق رأی را نمی دانند تا به این حد برای منصرف کردن مردم از شرکت در انتخابات، یقه می دراند؟ چرا همکاران و همراهان صهیونیزم کودک خواری که به تظاهرات میلیونی مردم جهان علیه جنایات در غزه بی اهمیت اند مردم ایران را از شرکت در انتخابات می ترسانند؟ آنها چرا از انتخابات ما می ترسند؟ نیاز آنها برای پرت کردن حواس جهانیان است یا کم رغبتی مردم ایران به نظامشان، برای آنها فرصت شیطنت دیگری ایجاد می کند؟ چرا آنها که یکسال و نیم است نظام مردمی ما که در انتخابات، پیشکسوت جهان است را دیکتاتور می نامند، مردم را از شرکت در انتخابات می ترسانند؟ به واقع باید گفت «مرگ بر دیکتاتور» به ویژه «دیکتاتورهای پوپولیست» است.
دیکتاتورهای واقعی می توانند در رسانه ها شعار مرگ بردیکتاتور بدهند ولی خود را مردمی جلوه دهند. می توانند به سفارش ماکیاولی و گفته هانتینگتون، در رسانه ها و سخنرانی ها از آزادی بیان دم بزنند و در واقع هر صدای غیر از خود را خفه کنند. می توانند برای آزادی، مجسمه بسازند و برای خود حق وتو قایل شوند. می توانند پرچم مبارزه با سلاح کشتار جمعی بلند کنند و خودشان تنها استفاده کننده از بمب اتم در جهان باشند. می توانند خود را مهد دموکراسی بنامند و رؤسای جمهورشان به جای رأی مردم با رأی دادگاه به ریاست برسند. می توانند خود را مهد دموکراسی بنامند و چشم جلیقه زردها را در آورند و ... و می توانند خون خاشقچی را با خرید بازیکنان میلیاردی از ذهن ها بشویند.
درست است که عالم در محاصره حقیقت است و ما چاره ای جز این نداریم که زائر و راهی حقیقت باشیم ولی شرط درک این مطلب اینست که ذهن ما در محاصره رسانه ها نباشد و ساکن دنیای مجازی نباشیم. رسانه ها چنان می توانند با پمپاژ شایعه و دروغ، مخاطبان را متأثر کنند که در برخی کشورهای اروپایی علیه« دیپ فیک» ها یا دروغ عمیق و جعل بزرگ، قانون وضع کرده اند. بازی هایی که به خودکشی می رسید، چون ضررش، جنازه های عیان بود، کنترل شد ولی اخبار دروغ را چگونه می توان کنترل کرد؟ افسردگی های شدید ناشی از دیدن زیاد برخی شبکه های ماهواره ای ضدانقلاب که کارشان فقط دروغ وسیاه نمایی است را چگونه می توان درمان کرد؟ رواج بی اعتمادی به همه چیز و همه کس را چگونه می توان مداوا نمود؟ و چگونه می توان سواد رسانه ای را بالا برد؟ با تفکر نقاد.
تفکر نقاد می گوید چگونه می توان کشوری که «ایران را تحریم فلج کننده» کرده است را در دعوت «نه به انتخابات» صادق دانست؟ رسانه هایی که جولانگاه تجزیه طلبان و پاتوق تروریست هاست، دوست است؟ رسانه ای که نسل کشی در غزه را تقابل حماس متعصب، با اسرائیل متمدن معرفی می کند نمی تواند انتخابات آزاد ما را وارونه نشان دهد؟ خفه گی آنها که سال گذشته شعار «زنده باد انسانیت» و «زن، زندگی، آزادی» سر می دادند در مقابل جنایات منحصربه فردی که در غزه علیه زنان و کودکان در جریان است، نشانه تزویر و همدستی آنها با صهیونیزم نیست؟ اگر رأی دادن بی فایده است چرا رسانه های غربی تا به این حد بر انتخابات ما حساس اند؟ و اگر انتخابات، مهمترین راه مطالبه گری از مسؤولین و رفع مشکلات و جلوگیری از دیکتاتوری و هرج و مرج است، چرا رسانه های غربی، عربی و عبری تا به این اندازه با آن مخالف و یا آن دشمن اند؟
اینها جدای از حساب نادان ها یا مسببین وضع موجود که شعارشان «یا من بازی یا لجبازی» است که اگر خودشان با رأی مردم انتخاب و در مصدر قرار گیرند انتخابات را می پذیرند و وقتی به خاطر آنکه مسبب وضع موجود و ناامید کردن و تحمیل قراردادهای بی فرجام بر مردم و تلاشی اقتصاد و ... صلاحیتشان برای نامزدی انتخابات تأیید نمی شود، در آن شبهه و در آخر آنرا تحریم می کنند. اینها مصداق «فی قلوبهم مرض» هستند و واگذارشان به خداست ولی اگر در این دنیا دادگاهی و مجازات می شدند، زبانشان کوتاه می شد و می دانستند که خدا، راه شکست را بر انقلاب اسلامی بسته و مردم ایران، با وجود دشمنان بدخواه و نفوذی های مریض و مشکلات زیاد، سربلند آزمایش ها هستند و عزت بر افتخار می افزایند. بعون الله و فضله
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 10اسفند402
قالُوا إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ ... .[1]
ماه شعبان را به ماه نشاط و شادی می شناسیم. ماه بی وفات و شهادت. ماه بی غصه و غم. ماه پرمهر و محبت. ماه پر نعمت و رحمت. ماهی که نسیم رحمتش جانبخش و روح افزاست. ماهی که در شرافتش همین بس که دروازه ماه خداست. و ماه موالید شریفی که هرکدامشان تاریخ ساز و منجی انسان اند. و ماه مهدی موعودی که خدا او را ذخیره خود و مرد همیشه پیروز بشریت قرار داده و دل محرومان را به او امیدوار و دل مردم را به او خوشنود کرده است. وه که چه دورانی است روزگار او برای دوستانش و چه لذتبخش است زندگی با او برای انسان هایی که تمام حجم قفس را گشته و اکنون می خواهند که به آسمان سری بزنند. خدا روزگارش را برساند و دیدار او را نصیب کند و ما را از مصلحان منتظری قرار دهد که زمینه ظهور آن مصلح کل و آن ولایت عظمی را محقق می کنند.
ماه شعبان ماه شناخت از نو مهدی امت است و خدا در ظهورش تسهیل و تعجیل کند که تنها او می تواند این عالم مبتلا و ملتهب را آرام کند. ماه شناخت عمیق او و انقلاب جهانی اوست تا بتوان خود را با نظم نوین مهدوی سازگار نمود. اینکه گفته می شود شعار نیست؛ شعائر قیام و انقلاب و اصلاح گری است. آن موعودی که تمام ادیان الهی و فرقه های برآمده از فطرتی که به خاطر فقر فکری و فرهنگی راه را گم کرده و عنادی با حقیقت ندارند، همان مهدی است که خدا زمین ظلم گرفته و بنده اسیر ظالمین را با عدالتش آزاد می کند و هرگز فقط متعلق به شیعه نیست. آنها که آن باران بهاری و آفتاب حیاتبخش و هوای تازه و آزاد را منحصر در تشیع می کنند، یا غافلند یا دشمنانی اند که می خواهند عداوت خود را کم هزینه و متعرضان و معترضان خود را کمتر کنند.
عاقلی که به آفریدگار احد و فطرت واحد و معاد معتقد است می داند که ظهور منجی حتمی است. صبح روشن آمدنی و بهار دلها رسیدنی است. منتقم مظلومان و پناه ترسیدگان و امان بی پناهان و پدر محرومان و یاور مستضعفان و مونس غریبان و امید گرفتاران و شادی افسردگان و معشوق عاشقان و ضامن بینوایان و آرامش بی قراران و پایان سختی ها و حلّال مشکل ها و داعی إلی الله و هادی گمراهان و ناجی غریقان و ویران کننده کاخ کافران و ستمگران و گَردن شکن گردنکشان و حجت خدا بر بندگان و امام مؤمنین و آقای متقین و برپا کننده حق و عدالت و داد و احیا کننده اصول فراموش شده یا به انحراف رفته دین و رونق زمین و برکت آسمان و صاحب زمان و وارث انبیاء و مهدی فاطمه که سلام خدا و خوبان برآنها خواهد آمد.
نمی شود به مهدی معتقد بود و منتظر نبود. نمی شود منتظر بود و آماده نبود. نمی شود آماده بود و قیام به عدل نکرد. و نمی شود قیام به عدل کرد و نایب امام عدل را نشناخت. امام عدل، مشخص و نایبش در میان ماست. از داستان غمبار و عبرت آموز کربلا فهمیده ایم که تا آمدن سیدالشهداء به کوفه، ولیِّ امر مطلق، مسلم بن عقیل بود و امروز هم تا آمدن امام غایبمان، ولیِّ فقیهمان مشخص است. آنکه هرپرچم برافراشته قبل از ظهور را گمراه می خواند و هر قیام قبل از آنرا باطل می داند و به آنچه نفهمیده استناد می کند، کتاب را سروته گرفته که نمی فهمد. و نمی فهمد که بی عملی و بی اقدامی و نشستن، حربه شیطان بود که فقیهان و خواصِ نامه نویس و بی وفای کوفه را از یاری سیدالشهداء منصرف کرد و خانه نشین نمود و حسین را به گوال قتلگاه کشاند و ما را بیچاره کرد.
مهدی، خواهد آمد و ما از خمینی کبیر و خامنه ای عزیز، آموخته ایم که انقلاب اسلامی را نه تنها مقدمه و مطلع، که جزئی از ظهور بدانیم. طبق برهان صدیقین هم که باشد، نمی توان چیزی جز این برای انقلاب اسلامی در نظر گرفت همانگونه که با تحلیل تجربیات و تحرکات و تدارکات 45 سال گذشته دشمنان هم نمی توان چیزی جز این برداشت کرد که این انقلاب اسلامی، طلیعه ظهور و اتفاقات مهمی است که مدیریتش فراتر از اراده و اداره زمینی هاست. کسیکه تاریخ انقلاب اسلامی را بداند، می داند که اگر نظر آسمان و اراده آسمانی ها بر این انقلاب نبود، هرگز این انقلاب پیروز نمی شد و در همان روز اول پیروزی، توسط دشمنان بلعیده می شد و هرگز به اینجا نمی رسید که چالش روزانه شیاطین و کابوس شبانه آنها باشد.
45 ساله شدن انقلاب اسلامی در این مشکلات تو در تو، بیشتر به افسانه می ماند تا واقعیت. و واقعیت حقیقی که باورش دشمنان را دیوانه کرده رشد و پیشرفت شگرف و شگفت انقلاب اسلامی در این مدت است. ما نه تنها تاب آوردیم، که پیشرفت هم کردیم و در این پیشرفت، تکثیر شدیم و الگو شدیم و چنان بزرگ شدیم که سطح درگیر ما با دشمنان چنان زیاد شده که موجودیت خود را در خطر می بینند. زیاد و زیادتر شدن دشمنی آنان با ما به خاطر بیشتر شدن سطح اصطکاک ما با آنهاست. اگر ما ضعیف و کوچک و نادیدنی و از بین رفتنی بودیم، تمرکز و توجه بی اندازه آنها بر ما توجیه نداشت. خدا احمد متوسلیان را به ما برگرداند و ایکاش اکنون در کنارش بودیم و می دید که امروزه دشمنانمان هر گوشه جهان را که نگاه می کنند «لا إله إلا الله» را می بینند و پرچم افراشته ایران که شعار تمام انبیاء است.
«لاتَظْلِمُونَ وَ لاتُظْلَمُون» و شرح آن در لابلای کتابها و اندیشه امام، امروز به آزادگان جهان رسیده و پیام آزادگی و شجاعت را می توان در یمن و لبنان و غزه دید. روی دیگر سکه جنایات بی نظیر صهیونیزم و پشتیبان هایش، مظلومیت بی نظیر مردم غزه و جوانان حماس است که مرگ شرافتمند را برتر از زندگی ذلت بار می داند. و این پیام سیدالشهداء را انقلاب اسلامی از اعماق 1384سال پیش به گوش مردمان مظلوم امروز رسانده است. و این بیداری تنها متعلق به مسلمین نیست. جرأت گرفتن مردم جهان در مخالفت با استکبار جهانی و بی تابی آنها در دفاع از مظلوم را در کدام عرصه تاریخ می توان دید؟ و چه انگیزه ای آنها را به مطالعه قرآن فراخوانده است؟ هرچند که فراعنه صهیونیزم بین المللی و استکبار جهانی که رمقشان را جمهوری اسلامی به مرور کشیده، به یکباره از بین می روند و مستضعفین، یکباره وارث زمین می شوند ولی نباید از قله ای که به آن نزدیک شده ایم و موفقیت ها غافل شد.
اینها که گفته شد، رسم جان نثاری بود/ وز هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است. یادت به خیر حافظ شیرین سخنان تا که بخوانی بر ما/ شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان/ که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان/ مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت/ گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان/ دامن دوست به دست آر و زدشمن بگسل/ مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان. خوش به حال شاعرانی که می گویند: ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد/ تمام هستی زهرا نصیب نرجس شد. یا آنکه گفت: ای دل بشارت میدهم خوش روزگاری میرسد/ یا درد و غم طی میشود یا شهریاری میرسد/ ای منتظر غمگین مشو، قدری تحمل بیشتر/ گردی به پا شد در افق، گویی سواری میرسد.
آقاجان! مثل یوسف که برادران ستمکارش را شناخت ولی برادرانش او را نشناختند؛ ما را تو می شناسی ولی ما مثل تو نیستیم. این یک حقیقت است که اصلاً شبیه نیست/ رفتار ما به رسم مسلمانی شما/ با این همه بد بودن ما باز هم ببین/ دارد از دوری تان سینه ما می سوزد و دل ما که برای ظهور شما شور می زند. وین چه صبری است که به افشردن جان می ماند؟ شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای، یار کنعانی ما! مسند مصر آن تو شد/ وقت آنست که بدرود کنی زندان را/ عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند/ عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری. مولای غریب! شب عید است و نباید سخنی غیر از شور و شعف و شوق به تو گفت ولی چه می شود که دلتنگی مجال شادی نمی دهد. هم دلتنگ توییم و هم از مصایب به ستوه آمده ایم.
فرمودند: زمین را پر از عدل می کنی همانگونه که از ستم پر شده است؛ و چقدر این زمین پر ستم، طاقت فرساست. دیدن ستمی که امروز به مردم غزه می شود هر آزاده ای را بی تاب می کند. سالار سرداران و امیر دلاوران! میلادت مبارک و پرسرور باد که چراغ امیدواری در دل افسردگان روشن کرده و جهان را به تو متوجه کرده است. بی تاب توییم و مجاهدان شریفمان، ایستاده و مهیا شده برای یاری تو اند. کار، زخمی شده و جراحی غده سرطانی را جوانان جهادی شروع کرده اند، منتظریم تا ازاله شرک صهیون و کفر استکبار و نجات مستضعفین و محرومین را با تو جشن بگیریم. بیا که بی صبریم و مشتاق آن روز بهشتی هستیم که مؤمنین به هم می گویند: نيايش آنان در آنجا سبحانك اللّهم و درودشان در آنجا سلام است، و پايان نيايش آنان اين است كه: الحمد للَّه رب العالمين.[2]
[1] - گفتند: مگر تو يوسفى؟ گفت: من يوسفم و ... سوره یوسف آیه 90
[2] - سوره یونس آیه 10
سرمقاله روزنامه کیهان مورخ 5اسفند 402
دنیا نیرزد آن که پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکردست عاقلی / این پنج روزه مهلت ایام آدمی / آزار مردمان نکند جز مغفلی / باری نظر به خاک عزیزان رفته کن / تا مجمل وجود ببینی مفصلی / آن پنجه کمانکش و انگشت خوشنویس / هربندی اوفتاده به جایی و مفصلی / درویش و پادشه نشنیدم که کردهاند / بیرون ازین دو لقمه روزی تناولی / زان گنجهای نعمت و خروارهای مال / با خویشتن به گور نبردند خردلی
جز این قسمت شعر سعدی شیرینسخن که گفته شد، در ادبیات ما بسیاری از شعرها و حکمتها و داستانها به بیارزشی دنیا و اهمیت حقالناس و دقت در بیتالمال پرداختهاند. و جز این، دین ما مملو از معارفی است که آدمی را بر مقوله معاد و بازگشت و حقیقت بازخواست و ضرورت طهارت مالی متمرکز میکند. شاید در مبانی اخلاق ما چیزی به اندازه پرهیز از مردمآزاری و حرمت لقمه حرام و دوری از مال مردم مهم شمرده نشده است. در یک کلام، مرگاندیشی که در فرهنگ ایرانی اسلامی موج میزند یکی از اصیلترین اعتقادات ما ایرانیان است که هرگز جای شوخی و اهمال و اشتباه نگذاشته و مسامحهگر و معاملهگران در این امور را بهشدت مؤاخذه کرده و به اشد مجازات سپرده است.
فرهنگ ایرانی با نحله خونریزی که چنگیز و مغول و سان سوچی سرآمدانش هستند یا با سنت غارتگر آنگلوساکسونی که انسان را گرگ انسان میداند یا با پیشه دزدان دریایی که با دارودسته نیویورکیها شناخته میشود متفاوت است. تمدنهای ما در تاریخ با فکر و فرهنگ و ادب و هنر آمیخته بوده و زمانی که مهد تمدن غرب یعنی یونان و روم باستان در تفکر شکّاکی هراکلیتوس و پروتاگوراس غوطهور بودند، ایرانیان حدود 170 کیلومتر کانال سوئزی را حفر و لایروبی کردند که هنوز هم مورد استفاده است. این نوشته هرگز منکر ستم پادشاهان و ظلم برخی حکام نیست ولی جان کلامش، فرهنگی است که توانست مغول را هم مسلمان کند و به گفته متفکر عرب، امروزه توانسته «برای دومین بار در طول تاریخ، به دریای مدیترانه برسد» گرچه در همین سال گذشته با کشتی دور دنیا را رصد کرد و در فضا حضور داشته است.
دلیل اینکه چند فرعون مصر ایرانی بودند را نمیتوان به «زور شمشیر» محدود و یا با تفکر افراطی یا متعصبانه و نژادپرستانه محصور نمود. همان تفکر متصلبانه گمراهی که میگوید ایرانیان به زور شمشیر مسلمان شدند و هنوز در پاسخ به این سه سؤال درمانده که چرا «پیش از اسلام، با حمله اسکندر بتپرست نشدیم» یا چرا « در دوره حکومتهای پس از اسلام، به زرتشتی برنگشتیم» یا چرا «از تفکر غالب مسلمانان، اندیشه اسلام نابِ در اقلیت را پذیرفتیم». ایران قوی و قدیمی، نیازی به تاریخسازی ندارد که به سریالهای افسانهای پناهنده شود یا به دزدی مفاخر دیگران بپردازد. یا رغبتی به «ماچو»سازی و قهرمانتراشی هالیوودی داشته باشد تا توجه جهان را به خود جلب کند. کم نیستند امثال «هانری کربن» و «زیگرید هونکه» و «آنه ماری شیمل» که با خواندن منابع کهن و ملاقات انسانهای بزرگ معاصر، مدهوش فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامیشوند.
وقتی به اعتراف ویل دورانت در اروپا و بهویژه بریتانیا و دانمارک سده یازده میلادی، آدمخواری رواج داشت و گوشت انسان را کنار گوشت گاو و گوسفند و خوک، در بازارها میفروختند، ابنسینا و ابوریحان ما یا در اعماق آسمان دنبال اسرار ستارگان میگشتند یا در جستوجوی نجات جان انسانها مرز طب را جابهجا یا مسائل ریاضی حل میکردند و یا فتوای شرعی میدادند و... و یا برای علم مدعی امروز، قانون و شفا مینوشتند و حکیم فردوسی ما نیز شاهکار شاهنامه را در وصف فرّ فکر و اندیشه ایرانی و تمجید طهارت و شجاعت و وطندوستی و خداترسی و... میسرود و مینگاشت «به نام خداوند جان و خرد /کزین برتر اندیشه برنگذرد».
آنچه پس از این مقدمه فرهنگی باید نوشت، درد آزاردهنده و ضدفرهنگ این روزهاست. دزدی و اختلاس و رشوه و سایر بزهها و جنایاتی که گاه و بیگاه اوقات مردم را تلخ میکند. گرچه مراحلِ افشای فساد پس از تشخیص، و ارجاع آن به مراجع قانونی و محاکمه و مجازات مجرم و مباشر و مشاور و از بین بردن زمینههای فساد، بهویژه اگر توسط حکومت انجام شود؛ نشانه سلامت جامعه و حساسیت حکومت است ولی سخن، چیز دیگری است. اگر گفته شود این فسادها از فضولات تمدن غربی و در راستای جنگ اقتصادی علیه ماست، بیراهه نیست و اگر گفته شود چرا در زمان پهلوی فسادهای بزرگی مثل پاره کردن بحرین و اروند و دشت ناامید و فیروزه و قرهسو و... با تمام منابع تاریخی و فرهنگی و انسانی و مادیشان از ایران و یا فروش ساختمان دادگستری و...، رسانهای نمیشد سؤال مهمی است.
عقل آزاداندیش میپرسد اگر اختلاس، از زمینه و نتیجه جمهوری اسلامی است پس چرا اختلاسگران از ایران به کشورهای غربی بهویژه کانادا فرار میکنند و به عنوان شهروند آنجا پذیرفته میشوند؟ چرا بیدادگاه آنها با شکایت مضحک و اتهام احمقانه به امثال آقای نوری حبس ابد داده ولی مفسدان را پناه میدهند؟ چرا دانشمندان و برجستگان ما را ترور میکنند ولی با این حیوانات آدمنما کاری ندارند؟ چرا اجازه ورود به تیمهای ورزشی و هنری ما نمیدهند ولی اختلاسگرانی که قاچاقی از ایران میگریزند مثل خانه پدری وارد آنجا میشوند؟ چرا ضرر زدن به جمهوری اسلامی یکی از امتیازات بزرگ پناهندگی آن کشورهاست؟
کسانی که طعنه اختلاس به نظام میزنند، زحمت اندیشیدن به خود نداده و در دام رسانههای غربی و غافل گرفتار شده و معنی نعل وارونه و چشمهآلوده را نفهمیدهاند. فساد و اختلاس و دزدی و ارتشا به کلی از ساحت فرهنگ ایرانی و اسلامی به دور و فرهنگی که گفته شد، به کلی مبرای از این قاذورات است و گلایه و خون دل ما که چرا احکام قضائی بازدارنده نیست؛ و چه چیزی جرأت جرم درشتتر را به دانهدرشتها میدهد؛ و چرا نظارت کافی و دقت لازم نیست؛ و چرا قانون برای آنها شل و برای مردم سفت؛ و چرا باید روابط و سفارش و فشار برای انتصاب و اعتماد، جای ضوابط احراز صلاحیت و مراحل قانونی را بگیرد و ... بماند تا قیامت. بهواقع مردم انقلابی و مظلوم ایران عادت کردهاند که برای حفظ انقلاب، هم چوب دشمن و هم لطمه از مسؤولِ سهلانگار را بخورند و هم متلک دوست غافل بشنوند.
بیشک آنچه در مقدمه گفته شد، گویای حقیقتی انکارناشدنی است. طمع و زیادهخواهی جایی اتفاق میافتد که مال و مقام، طعمه دیده و دنیای فانی، باقی تخیل شود و روز موعود و محکمه خدا فراموش گردد. مردم مظلوم و مقتدر ایران، خون به جگر میشوند وقتی رقابت طماعان برای جهنمی شدن را بیمجازات و بیهزینه میبینند. راستی صدام و رجوی و نتانیاهو و بایدن و... با اختلاسگران و دزدان بیتالمال چقدر متفاوتند؟ یکی گرگ بیابان و یکی موش و موریانه انبار. یکی گرگ و دیگری سگ گلهای که همدست گرگ شده است. یکی جان میگیرد و دیگری آبرو میبرد و اعتماد میسوزاند و لباس دوست را هم دزدیده است. درست است که تا همین چندسال پیش، برهکشان تنبل و جاسوس و نفوذی و دوتابعیتیها بود ولی وظیفه امروز و فردای مجلس و دولت و قضا و صدا وسیما چیست؟
اطلاعرسانی صحیح، که مطالبه رهبری از دولت هفتم تا سیزدهم است چرا جدی گرفته نمیشود؟ چرا در برابر مغالطه «پاره حقیقتگویی» به همین شیوه «پاره حقیقت گویی» اکتفا میشود؟ فلسفه و کار روابط عمومیها و سخنگوها و هیأت اندیشهورزها چیست؟ چرا حتی پاسخگویی و رفع شبهه و مبارزه با رسانههای دشمن به مردم سپرده شده و گروهی که برای آن حقوق میگیرند ساکت و بیسلیقهاند؟ سازمانی که باید دانشگاه عمومی باشد و بتواند در مقابل سیلاب شبهه رسانههای کذاب، عملیات رسانهای طراحی کند کجای معرکههاست؟ چرا رسانههای سرتاپا غرق در فساد اخلاقی و سیاسی و وابستگی و حرامخواری، به این راحتی مردم را متأثر میکنند؟
چرا در زمینه نظامی دانشگاه با صنعت پیوند خورد و به بازدارندگی رسیدیم ولی دانشکدههای صداوسیما و هنر و رسانه و روابط و جامعهشناسی و... «حتی» نتوانستهاند با سازمانهای خود پیوند بخورند و پیدرپی در این جبهه آسیب و ضربه میخوریم؟ چرا در بیان هنرمندانه اقدامات انجام شده ضعف جدیِ مزمن داریم؟ وقتی روشنگری در پروندههای اینچنینی و اطلاعرسانی برخورد و بازگرداندن اموال و نقد کردن تضمینها و... میتواند مردم را آگاه و امیدوار و توطئهها را خنثی کند، چرا کوتاهی میشود و راه برای دروغپردازی دشمن بازمیشود؟ چرا توضیح هنرمندانه افتخاراتِ به دست آمده و تبیین صحیح اقدامات انجام شده به اندازه تبلیغ چیپس و پفک اهمیت ندارد؟ به دولت متحیر قبل، امید اقدام برای فرمان آرایش جنگی سال 98 نبود، ولی چرا در دوره اقدام کنونی جنگ رسانهای جدی گرفته نمیشود؟ فرزندان ملت، موشک نقطهزن ساختند ولی چرا مدعیان رسانه و پدافند غیرعامل نمیتوانند «رسانه نقطهزنی» طراحی کنند که از آسمان ذهن و امنیت روانی جامعه محافظت کند؟
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 3 دی 402
پس آنگاه كه وعده نخستين آن دو فرا رسد، بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مىگماريم، تا ميان خانه هاتان به جست وجو درآيند، و اين تهديد تحققيافتنى است. سوره إسراءآیه5
یکی از موضوعاتی که بارها در قرآن به زوایای مختلف آن پرداخته و در موردش سخن گفته شده سرگذشت بنی اسرائیل است. دلیل آن غیر از درسآموزی و عبرتاندوزی و بیان قواعد تاریخی، شباهت زیاد سرگذشت آنان با ما مسلمانهاست. با مطالعه عمیقتر تاریخ و حکایات گذشتگان و تمرکز بر آیات و داستانهایی که خدای متعال در قرآن بیان نموده، رسیدن به این نکته قطعی است که گویی وقایع تاریخی، چنان بر مبنای قواعد مشخصی، تکرار میشوند که گاهی میتوان بدون لطمه زدن به اصل داستان، نام اقوام را جابهجا نمود. مبارزه جدی جبهه کفر و تکبر و ستمکاران با جبهه مؤمنین و مستضعفین با تهدید و تحریم و توهین و ترور و جنگ و نیز بهره گرفتن آنها از جاذبههای مال و مقام و شهوت و... از ابزارهای مهم آنهاست. بنی اسرائیل، فرزندان یعقوب نبی هستند که با ایشان برای رسیدن به یوسف پیامبر از کنعان که گویا در فلسطین و شام امروز بوده به مصر رفتند و در آنجا ساکن شدند. ولی به مرور و پس از رحلت حضرات یعقوب و یوسف و گذشت سالها، غیر از آنها که مؤمن ماندند و جزو دینداران واقعی بودند، برخی از آنان، آموزههای انبیاء را فراموش کرده و گرچه پیوسته زیر ظلم و شکنجه و تحقیر و توهین فراعنه بودند و مردانشان کشته و زنانشان به اسارت میرفت و مصریان آنها را مثل خود، مصری نمیدانستند ولی غیر از بتپرستی و لجاجت و بهانهتراشی و حیله، سحر و جادوی مصریان را نیز آموختند و به داشتههای خود انباشتند و آنها که مؤمن به دین ابراهیم و یعقوب و یوسف-سلام خدا و خوبان نثارشان- نبودند به عناصر خاص غیرقابل تحملی تبدیل شدند که هم با فرعون نمیساختند و هم با پیامبران دوران خود.
پس از ظهور موسای کلیم که سلام خدا بر او، و ابلاغ رسالتش، غیر از مؤمنین به پیامبران گذشته که به موسی مؤمن شدند، برخی از بنی اسرائیل که ایمان ظاهری آورده بودند، به راحتی خداپرستی و معجزات متعددی که دیده و نعماتی که یافته بودند را رها کردند و گوسالهپرست شدند. با دیدن بتپرستان، از موسی خواستند که خدایی مثل بت آنها برایشان بسازد. از جنگ سر باز میزدند و به پیامبرشان میگفتند: با خدایت برو و با کافران بجنگ، ما اینجا میمانیم تا خبر پیروزیتان بشنویم و به شما ملحق شویم. از این قبیل داستانها که نشانگر خوی مهدکودکی آنهاست بسیار است و بارها در کنار این داستانها، توصیه و امر خدا به آنها آمده که نعمتها را به یاد آرید و شکرگذار باشید؛ که نبودند. اگرچه خصوصیات خوبی هم در خوبهای آنها بود که در اینجا مجال گفتن نیست و منظور از یهود، فرقه منحرف از تعالیم انبیاء بنی اسرائیل- سلام خدا بر آنها- میباشد که بعدها به «صهیونیست» معروف شده و پیامبرانشان را هم به ستوه آورده بودند.
صهیونها وقتی با موسی از مصر، خارج شده و منتشر شدند، همین روحیات را به همراه داشتند و بین خود گسترش دادند. از دیگر خصوصیاتشان، درونگرایی و افراط در کتمان و کارهای اقتصادی زیرزمینی بود و به معاملات ربوی و تحریف تاریخ و دین و سخن بزرگان خو کرده بودند و از پنهانکاری تشکیلاتی و استفاده از رموز و نمادسازی لذت میبردند و به زرنگی و حقه بازی عادت داشتند. و تعالیم موسی که به آنها عزت داد و زنانشان را از کلفَتی و مردانشان را از مرگ رهانید و به آنها اعتماد به نفس داد تا بلند شوند و سایر پیامبران بر آنها اثری قابل توجه نداشت و همچنان همان بودند که از قبل بودند و خود را پسر خدا میدانستند و غیر یهودیان را آدم حساب نمیکردند و به این دلایل غیر از خودشان کسی رغبتی برای مراوده با آنان نداشت.
اینکه هیتلر آنها را از آلمان اخراج کرد، اگرچه اکنون و بعد از هیتلر، مورد ملامت اروپاییان است ولی در اصل، کارِ دلخواه آنها و آمریکا و آرزوی دیرینه آنها را محقق کرد. همه با مهاجرت و در اصل اخراج یهودیان از کشورهاشان موافق بودند و توافق کردند که کشوری به نام اسرائیل، مثل خنجری در پهلوی بلاد اسلامی و در سرزمین مظلوم فلسطین تشکیل شود. با این کار، آسیا و اروپا و آمریکا از خُلق و خوی کلافهکننده آنها راحت میشوند و جای پایی در سرزمین کهن و انبیائی غرب آسیا با منابع سرشار خدادادی باز میکنند. حاضر شدند برای این کار، افسانه هولوکاست را به عنوان خط قرمز بپذیرند و به آنها باج و بودجههای ثابت سالانه و حتی سود پول و جریمه اموال به جا مانده یهودیان اخراج شده را بپردازند و مجال اقتصادی و چهره شدن بدهند و... و فقط بروند. دور از ذهن نیست که آتشافروزی جنگ جهانی اول و دوم و فروپاشی عثمانی نیز برای پرت کردن حواس جهان از این کوچ بزرگ و تغییر عمیق باشد همانگونه که انگلیس، نصف جمعیت ایران را با قحطی ساختگی کُشت تا بتواند دیکتاتور بیسوادی مثل رضا پهلوی را بیاورد و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ایران را تغییر دهد و در مسیر دلخواه پادشاهی بریتانیا قرار دهد و انقلاب اسلامی، این خواب را پریشان کرد و نقشه را به هم زد. اکنون سه سؤال مهم و منطقی در مورد اساس موجودیت اسرائیل که گفته میشود هولوکاست است، این است که اگر هولوکاست، صحت دارد چرا اجازه تحقیق در مورد آن را به دانشمندان و رسانههای جهان، نمیدهند؟ و چرا هرکس که غیر از آنچه آنها میخواهند بگوید، تنبیه و تبعید و مجازات میشود؟ و اگر آلمان این جنایت را کرده چرا فلسطین و مسلمانان باید هزینه آن را بدهند؟
این اخراجیهای چندملیتی یهودی که خود، اولین قربانی دروغ صهیونیسم هستند، در اصل در غصب خانه و مزرعه و سرزمین فلسطینیان شرکت کردند و برای ماندن و مقابله با صاحبان اصلی این سرزمین، اسلحه برداشتند و سرباز اسرائیل شدند و با یهودیان ساکن فلسطین که در کنار مسلمانان و مسیحیان زندگی مسالمتآمیز و برادرانه داشتند متفاوتند. اینها فرهنگ و زبان متفاوت داشتند و همدیگر را نمیشناختند و به این دلیل، بین اشکنازی و آفریقایی و خودشان تفاوت و طبقه قایل شدند، سرزمینی که مردمش را از شوروی و نیویورک و لندن و پاریس و برلین و... جمع کرد و با سنجاق به هم وصل کرد تا ملت شوند. مثل سربازخانهای که هر سربازش از شهری با فرهنگ خاص خود آمده باشد تا عملیات مشترکی انجام دهند.
مرحوم «سیف الله داد» در فیلم ماندگار«بازمانده» به خوبی داستان اینان را تعریف کرده و فیلم «شکارچی شنبه» با بازی به یادماندنی « علی نصیریان» نیز خُلق و خوی اینان را به خوبی روایت میکند.
از زمانی که این صهیونیستها سرزمین یافتند، کارهای زشتشان را گسترش دادند و غیر از آن، طمع کشورگشایی کردند و در هر آتشی که در منطقه افروخته میشد، دست داشتند. از نسلکشی و فرقه سازی و اختلافافکنی و تربیت تروریست و جعل تاریخ و غارت منابع و دزدی آثار تاریخی و جاسوسی برای غرب و عقیم کردن آدمها و زمینها و محصولات کشاورزی و ترور و ترویج فساد اخلاقی و... و تا تخریب مسجدالاقصی و بیتالمقدس برای یافتن گنج و اسباب جادو و بازسازی معبد. این اقدامات با کشتار و زجر و تحقیر فلسطینیان اصیل همراه بود و یهودیان مؤمن به موسی در جهان را هم به اعتراض آوردند. جنایت هولناک صبرا و شتیلا که در زمان شارون ملعون انجام و باعث اعتراض خود شهرکنشینان صهیونی هم شد، جنایتی است که به تنهایی برای زدودن این غده سرطانی از منطقه کافی است. تولد وهابیت در سنی و بهائیت در شیعه اگرچه توسط انگلیس است ولی هر دو این فرقهها از پستان صهیون شیر نوشیده و تجهیز شده و به جان منطقه افتاده و منابع و توان مسلمانان را کاهیدهاند. چه خدمتی برای جهان استکبار از این بالاتر که کشورهای مسلمان را یکی پس از دیگری از قدرت بیندازند؟ و چه ابزاری برای مهار و استخوان لای زخم مسلمانان، کارآمدتر از این که هرگاه استکبار جهانی بخواهد کار بزرگی انجام دهد و گروکشی کند، این خنجر را در پهلوی مسلمانان میچرخاند؟ اینکه شبکههای ماهوارهای فریاد مظلومنمایی برای اسرائیلیان میزنند به این دلیل است که توپخانه رسانهای هستند و کارشان تدارک آتش تهیه است. کارشان وارونه کردن واقعیتهاست. اگر در گذشته، در مورد صبرا و شتیلا و شهادت محمدالدرّه و رزان النجار و شیرین ابوعاقله و تعرض به مسجدالاقصی و قرآنسوزی و دزدی صهاینه از خانه مردم و تهدید دائمی ایران به ترور دانشمندان و سرداران سپاه و انهدام تأسیسات و ترور امثال شهید فخری زاده و... سکوت میکردند، امروزه در «طوفان الاقصی» مأموریت دارند جای جلاد و شهید را عوض کنند. همان گونه که چندین سال است در مورد ایران، اینگونه میکنند.
حرجی بر آنها نیست، چراکه پول گرفته و عقل و شرف فروخته و برای تمدید مجوز اقامت است که خزعبل میگویند و نمیتوان از این آوارگان و دریوزگان، توقعی جز این داشت. ولی آنچه گفتنی است اتفاق مهم و تاریخی است که صورت گرفته و تا همین جا و جدای از هر اتفاقی که در بعد بیفتد، میتواند به سرعت تغییر عمدهای در آینده منطقه و جهان ایجاد کند. اعتراف به «غافلگیری» که در این چند روزه بارها توسط سران صهیون گفته شد، عذر بدتر از گناه و درز دهان باز کردهای است که نشان از گسیختگی تار و پود این رژیم دارد. سؤال دیگری که میتوان به سؤالات قبل اضافه کرد و میتواند دلبستگان آمریکا را مضطرب کند این است که هزینههای گزاف و افسانهای برای گنبد آهنین و دیوارهای بتنی و کشتار مظلومین و خفه کردن نهادهای حقوق بشری با دلار و تاریخ سازی و شهرکسازی و خرید سلاح و جایزه دادن صلح نوبل به همکاران و ترور نخبهها و... هیچ کدام نتوانست خانه عنکبوتی اسرائیل را از باد بهاری که در فلسطین وزیدن گرفته محافظت کند، فرعونها و قارونها و سامریهای امروز، با توفان خشم مقدس مردم ستمدیده و «إنا من المجرمین منتقمون» چه میکنند؟
بیست و چهارمین مجمع عالی فرماندهان سپاه
دیدار با رهبری در 26 تیرماه 1402
آخرین جلسه، اجلاس بیست و سوم بود که در سال98 برگزار شد و حاج قاسم بود و تا شهادت، سه ماه فاصله داشت.
زیارت رهبری در میان گروهی از محاهدان و مبارزان، هم توفیق بود و هم سعادت.
إن شاءالله در انجام تکالیف و عمل به وظایف، همه مجاهدان، موفق باشند.
«اى کسانی كه ايمان آوردهايد هرگاه با هجوم كافران در ميدان نبرد روبهرو شويد مبادا از بيمشان پشت به دشمن كرده و از جنگ بگريزيد. و آن كس كه پشت به آنان كند همانا بازگشتى به خشم خدا كرده و جايش جهنم است و چه بد جايگاهى است، مگر آنكه به منظور به كار بردن حيله جنگى باشد و يا بخواهد به گروه خود ملحق شده (و به اتفاق ايشان بجنگد)».
«حسن و حسین، امامان هستند چه قیام کنند و چه نکنند». این مفهوم مهم و کلیدی برگرفته از سخن رسول خدا در مورد حسنین است که اگر دقت کنیم و عمیقتر به آن توجه کنیم، روشنگر بسیاری از مسائلی است که توسط دشمنان اهلبیت - سلام خدا نثارشان- بیان و ترویج شده و تا امروزه دامنگیرمان شده است. کتاب «دو امام مجاهد» که مجموع چند سخنرانی حدود 50 سال پیش مقام معظم رهبری در همین رابطه است گویای زوایایی است که باعث پوشیده ماندن حکمت و علت برخی اقدامات این دو امام شهید شده است. مطالبی که با گذر نیم قرن از آن هنوز مورد نیاز مردم و جامعه مذهبی است، تا دانسته شود «قاما أو قَعَدا» دو روی یک سکه قیمتی است که هرکدام مکمل یکدیگر و به اندازه هم برای امت مهم و مؤثر بوده و باید به هر دو به یک اندازه بهعنوان «حماسه» نگریسته شود.
کتاب شامل شش فصل است که به شیوه مبارزه سیاسی امامین حسنین پرداخته است. دو قسمت آن در مورد صلح و شخصیت امام مجتبی و ادامه فصلها به نتیجه این صلح یا به تعبیر بهتر «آتشبس» که قیام سیدالشهداء میباشد پرداخته است. داستان تحریف شده صلح امام مجتبی چنان در جامعه جا باز کرده که غیراز زخم زبان و تهمت و توهین منافقین، زهر جعده و تیرباران توسط امویان، این داستان تحریف شده نیز یکی دیگر از مظلومیتهای تاریخی این امام مظلوم است؛ و هنوز هم هست. تا همین چندی پیش کسانی دلدادگی خود به دشمن و وادادگی به غربیها در قرارداد برجام را به صلح امام حسن تشبیه میکردند تا قصور و تساهل خود در اصول را توجیه کنند و از نگاه متعجب مردم و قضاوت تاریخ برهند. قیاسی بیربط و شکلی عقیم که ریشه در جعل «آتشبس» امام مجتبی دارد.
ایراد تاریخی اینگونه قضاوتها مصادف نمودن معنی صلح به تسلیم است. همان ایرادی که در آیه ابتدایی این نوشته در موردش روشنگری شده که کنار کشیدن از مقابل دشمن اگر به دو دلیل باشد ایرادی ندارد. اول، «تحرُّف لقتال» و تجدید قوا برای ضربه کاریتر و دوم، «تحیُّز إلی فئه» و تجدید قوا برای هجوم گستردهتر به دشمن. به تعبیر امروزین «نرمش قهرمانانه»ای که تدبیر جنگی است نه توجیه فرار از جنگ و جهاد. با این تعریف قرآنی، میتوان عهدنامه با معاویه را به جای صلح یا آتش بس امام حسن، «قیام امام حسن» نامید. آنها که امام حسن مجتبی را به هر صفتی غیر از شجاعت و تدبیر متصف کنند غیر از اجحاف در حقش، اعتراف به جهل خود در مورد او و تاریخ کردهاند. در جنگ سخت و فتنه آلود و گُردافکن سرکشان بصره، آنکه شتر سرخ موی انحراف را - که افسارش دائماً توسط جوانان پهلوان و فریب خورده دست به دست میشد- کشت و لاشهاش را مثل گوساله سامری به آتش کشید مجتبی بود.
مجتبی پس از جانشین شدن به جای امیرالمؤمنین، سپاه منتظر امام علی را تدارک کرد و در همان ماههای ابتدایی به جنگ با معاویه شتافت. حاکم عزل و نصب کرد و حدود جاری میکرد. مقتدر مثل علی. سلام خدا و خوبان تاریخ نثارشان که همه آیات یک سورهاند. امام مجتبی اگرچه حلمش بیش از همه نمایان بود ولی در حکمت و شجاعت جاپای پیامبر و امام علی گذاشته بود. صبر و سعه صدرش هم، چنان بود که وسعت آسمان را شرمنده میکرد. از مجتبی گفتن و شنفتن و نوشتن لذتی دارد که با خون دل آمیخته است. مقایسه شرایط ویژه این امام مقتدر و مظلوم با سایر ائمه و حتی دشمنانش ناخواسته انسان را به تعظیم و تکریم و تمجید میگمارد. او مثل پدرش بر جامعهای حکومت میکرد که به گفته عباس محمودعقّاد، نویسنده و روزنامهنگارعرب، «مطلقاً اتفاق و اتحاد نداشتند و حال آنکه معاویه بر جامعهای حکومت میکرد که مطلقاً اختلاف نداشتند» و از نظر نژادی، عقیدتی و منافع، یکدست بودند.
موفقیت معاویه هم عمدتاًً در این بود وگرنه بهره هوشی و استعداد و ذکاوتش ویژه نبود ولی در حقهبازی، نامردی و بیوجدانی سرآمد بود. مطلب دشواری نیست و هرکه دعوای انسان مؤدب با بیادب را دیده باشد این را تأیید میکند که اخلاق، انسان مؤدب را چگونه محدود و مسئول، و بیادبی چگونه نامؤدبان را جسور میکند. شرایط امام مظلوم ما منحصر به فرد است. او در خانه و حرم و در کنار مَحرم خود نیز امنیت و آسایش ندارد و در آنجا جاسوسهای به نام جعده بنتاشعث منافق، لانه کرده است. از عبیدالله بن عباس، پسرعموی خود که باتوجه به آنچه که در موردش اغراق گفتهاند نیز خیر ندید و با خیانتش به امام و سست عنصریاش کمر لشکر را شکست. ضربه بعدی را شایعه صلح او با معاویه به سپاه امام زد و روحیه یاران زودباورش را فروریزاند.
در این شرایط سخت و منحصر به فرد، بهترین و تنهاترین تدبیر برای حفظ اصل اسلام و مؤمنین، نرمشی قهرمانانه است بهگونهای که پس از رسوا نمودن تزویر اموی، تجدید توان و تجمیع یاران بتوان بر پایههای ابنیه شرک و نفاقش چنان ضربتی زد که غیر از این تزلزل در بنای ظلم و ظلمه، تا انتهای تاریخ، الگوی هرقیام و حماسهای علیه ظلم باشد. ویژگی دوران پس از پیامبر این است که دیگر دشمن اصلی مسلمانان کفر و شرک عیان و عریان و صریح نیست، کفر، خود را با تظاهر، تدلیس کرده و با اسلام، خود را تلبیس نموده است. تفاوت ابوسفیان با معاویه و بعد از او همین است. ابوسفیان، فرمانده سپاه کفر در احد بود که بعد از شاهکار صلح حدیبیه و فتح مکه، با اجبار، اکراه و حقه، مسلمان شد ولی به اعتراف خود هرگز ایمان نیاورد و به عکس، در اواخر عمرش وقتی پا به قبر شریف حمزه سیدالشهداء کوبید گفت که آنچه برایش با شما جنگیدیم را یافتیم و اکنون نزد ماست.
اینکه در مورد امام مجتبی علیهالسلام کتاب «قیام الحسن» نوشتهاند و منصور عباسی او را پدربزرگ انقلابیون مینامد و از او و نسل او عاجز و جان به لب شده، حکمت نرمش قهرمانانه او و زمینهسازی برای قیام موفق عاشوراست. چگونه این امام غیور را به سکون و سکوت متهم کردهاند وقتی که فرزند نوجوان او مردانه در کربلا جانباز و شهید میشود؟ و نوادگانش از الگوهای جهاد با ظلمهاند؟ امام مجتبی، فرصت مُردهای راکه میرفت فروغ اسلام را خاموش و امت را به عاقبت یهودیت و مسیحیت دچار کند زنده کرد. قیام عاشورا که تا به امروز، هرساله آتش در رگهای جوانمردان میجوشاند و آه مظلومان را میخروشاند و تن ستمگران را میلرزاند، برپایههای محکم تدبیر مجتبی استوار شده و در تمام افتخارات کربلا میتوان به روح بلند او درود و تبریک فرستاد. واقعیت این است درختی که توسط امام مجتبی نشانده و با خون کربلاییان آبیاری شد، امروزه سایهاش به برکت انقلاب اسلامی عالمگیر شده و میوهاش را حتی در فلسطین و آمریکای لاتین و آفریقا میچینند.
از مجتبی نوشتن هیجانی دارد نظیر نوشتن در مورد کربلایی ها. تدبیر او بال غرور به عقل میدهد و لذت پرواز در اوج را به احساس میچشاند. کسی که پرچم افتاده اسلام را از خاک برداشت و بر قله عاشورا افراشت مجتباست. و آن کسی که شناختش، معرفت به سیدالشهداء را عمیقتر میکند اوست. و آنکه دین و آزادگیمان را به او مدیونیم همان کسی است که مکتب و مرامش با غفلت ما مورد ستم قرار گرفته و نامش مثل مزارش بیشمع و چراغ است و ما تا ابد شرمنده اوییم و سرافکنده، عذر قصور و تقصیر به درگاهش میبریم تا شاید ببخشایدمان. ایکاش به اندازه آنها که تابوتش را تیرباران نمودند و اجازه دفن کسی که زینت دوش نبی بود را در کنار جدش ندادند، او را میشناختیم. عزیز و غریب و کریم اهلبیت، میلادت برایمان مبارک است. عفومان کن و دعایمان بفرما.
منتشر شد در روزنامه کیهان 28 فروردین 1401
اگر به شما (در جنگ احد) آسيبى رسيد، دشمنان شما نيز (در بدر) شكست سخت خوردند همانگونه كه آنها مقاومت كردند شما نيز بايد مقاومت كنيد اين روزگار را به اختلاف احوال (گاه پیروزی و گاهی شكست) ميان خلايق مىگردانيم تا خدا مقام اهل ايمان را معلوم کند و از شما مؤمنان آن را كه ثابت در دين است گواه ديگران كند، و خداوند ستمكاران را دوست ندارد.(آیه 140 سوره آلعمران)
چند آیه قبل و بعد از این کریمه در مورد جنگ بدر و احد است. همه سالهای حیات پیامبر مکرم اسلام مهم است ولی روزگاری که ایشان در مدینه بودند مهمتر. چرا که تشکیل حکومت و تنیدگی سیاست و دیانت در اسلام، هنوز هم مورد تشکیک افراد نادان به تاریخ و مبانی اسلام است. از میان سالهای حضور پیامبر اسلام در مدینه نیز به نظر سال سوم و جنگ احد نیز بسیار مهم است. حضور گسترده و یکسومی منافقان در سپاه اسلام، تقابل حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله و ابوسفیان به عنوان سران توحید و کفر در مقابل هم، پیروزی اولیه مسلمانان پس از حمله اول، سرپیچی مسلمانان از دستور و ترک تنگه احد به طمع غنیمت، شکست مسلمانان در مرحله دوم جنگ، دستور مهم پیامبر برای جمع شدن رزمندگان و زخمیهای احد برای تعقیب مشرکان و ممنوعیت حضور منافقان و مردان مانده در مدینه برای حضور در عملیات تعقیب، و پیروزی نهایی مسلمین در تاراندن کفار و خنثی نمودن توطئه منافقان و یهودیان مدینه از جمله نکات بسیار مهم احد است که این مختصر به یکی دو مورد آن که برای نخبگان حیاتی است میپردازد.
پس از آنکه مسلمانان برای جنگ احد عازم شدند، حدود یکسوم از لشکریان که منافق بودند به بهانهای ترک اردو و به نوعی تحریم جهاد کرده و روحیه سپاه را نشانه رفتند. در مقابل، لشکر کفر به فرماندهی ابوسفیان و همسرش هند که هم از فرماندهان بود و هم بهخاطر معروفه بودن، فردی تأثیرگذار و به نوعی سلبریتی آن زمان بود و برای جنگ روانی و با شعار انتقام همراه شده بود، صفآرایی کرده بودند. توقع این است که پس از پالایش سپاه اسلام از منافقان، استوارترین مؤمنین در کنار پیامبر مانده باشند ولی اینگونه نبود. پیامبر اسلام، عدهای تیرانداز را در دهانه و تنگه احد به مأموریت گمارد و به آنها دستور داد که «هرگز» موقعیت خود را ترک نکنند. پس از آنکه حضرت علی علیهالسلام، اولین جنگجوی مشرکان را کُشت، مسلمانان به هیجان آمدند و با حمله به لشکریان ابوسفیان آنها را تاراندند. بسیاری از مبارزان تنگه احد به خیال پیروزی و به طمع غنیمت، دستور پیامبر را نادیده گرفته و موقعیت خود را به جای تثبیت، ترک کردند.
خالد که او نیز از فرماندهان کافران بود، بقایای لشکر را جمع کرد و با دور زدن تنگه از پشت به مسلمانان حمله کرد و مسلمانان بهخاطر طمعکاری برخی، شکست خوردند و.... و تاریخ سرافکنده است که چنین بیپروا میگوید ولی وقتی درد همان درد است چاره چیست؟ باید گفت. مسلمانان به دامنه احد عقبنشینی کردند و نتیجه تمرد و طمع را به نظاره نشستند. دندان پیامبر شکسته و صورتش شکافته بود. پیکر حمزه را میدیدند که با خنجر کفر تکهتکه میشود و جگرش زیر دندان هندی که به فاحشگی شهره بود جویده میشد. مثل جگر مسلمانان پشیمان که با دیدن این صحنهها پارهپاره میشد. داغ، سخت است و جانکاه. چیزی شبیه آنچه که زینب کبری سلاماللهعلیها در کربلا دید و نیز مردم ما با دیدن یک تصویر از دست قلمشده حاج قاسم کمی از آن را چشیدند که آن تشییع بینظیر را به راه انداختند ولی امان از دل زینبِ تنها. و خندههای ابوسفیان و هند و شمر و خولی و ترامپ. چه شکنجه و شرمندگی برای متمردین تنگه از این بالاتر که پیامبر اسلام را غرق در خون و خسته و مضطرب برای حمزه میدیدند؟ پیروزیِ هدر رفته به کنار، با شهادت حمزه و هفتاد مسلمان چه کنند؟ دیگر چگونه میتوان بهصورت خورشیدواره رسول خدا نگاه کرد؟ عجیب نیست وقتی که بعدها قاتل حمزه مسلمان شد و توبه کرد، پیامبر توبهاش را پذیرفت ولی گفت فقط به جایی برو که نبینمت. خاطره إرباً إربا شدن پاکشدنی نیست.
انقلاب اسلامی مظلوم ما پس از سالها دوباره به اهالی انقلاب رسید و مردم از میان هزاران دوز و دروغ و دغل، و توجیه و تبانی و تهمت، و همداستانی کفر و نفاق و انحراف و لیبرالها، شعارهای اصیل انقلاب و صداقت انقلابی و اخلاق اسلامی را برگزیدند. گرمای طاقتسوز و قطعی برق امروز، تاوان تَکرار اعتماد به کسانی است که میگفتند با روحانی به جهنم میرویم ولی با فلانی به بهشت نمیرویم. و نیز آن کلام زشتی که فرق نروژ و سوئد را نمیداند و میگفت ایران، نیازی به انرژی هستهای ندارد. و او در جنایت دروغگوها و آزار مردم شریک است. وضع امروز نتیجه اعتماد به کسانی است که عوامفریبانه، دغدغه مردم را به جای معاش و معاد، ورود زنان به ورزشگاه و پخش ربنا و کنسرت و رفع حصر و حضور زنان در استادیوم و مذاکره با کدخدا و... معرفی کردند و اکنون وقیحانه از دولت دکتر رئیسی حل مشکلات معیشتی و اقتصادی و ایجاد اشتغال و ازدواج و مبارزه با رانت و فساد و کاهش قیمت ارز و طلا و خودرو میخواهند. خودشان هم چرخ سانتریفیوژ را شکستند و هم چرخ زندگی مردم را. مسکن پرمهر مردم را مزخرف دانستند و آلونکشان را به سخره گرفتند. شعارهای پریشان دادند و سبکسرانه رفتار کردند و ما نتیجه واقعی تدبیرشان را نجیبانه تحمل میکنیم.
همه میدانند که مهندسی بودن انتخابات، مهملِ پریشانگوهاست چراکه نظام و مردم انقلابی، اگرچه حرفشان شنیده نشد ولی همین دولت یازده و دوازده که مسبب اصلی وضعیت امروز است را بهعنوان منتخب مردم پذیرفتند و تحمل کردند. وضعیت کنونی افغانستان و استیصال حاکمان غربزده و وابسته آن، اوج و غایت ارمغانی است که لیبرالها برای ایران میخواستند. درِ باغ سبز کدخدا که با لفاظی و حرافی میگفتند، همین سرزمین خسته و تفتیده و خشکیده و خونین افغانهاست. واقعیتی گویاتر از این بهعنوان نتیجه تخیلات کدخداباوران متصور نیست. تفکری که معتقد بود آمریکا با فشار دادن یک دکمه ما را داغان میکند همان تفکری است که غنی و عبدالله را تحقیرشده به آمریکا برد و تسلیمشده برگرداند. غافل از اینکه همان کدخدا از فرط فرتوتی نمیتواند تنبان خود را بالا بکشد و بعد از دو هفته برای نجات زیرآوار ماندهها راهی به جز دفن آنها نیافت. مثل تدبیر غربگرایان برای کنترل بازار مرغ و نهاده با دفن کردن جوجهها!
حقیقتِ واقعیتیافته این است که دولت تدبیر و امید، زمین سوختهای را تحویل دولت جدید میدهد که برای رساندن به حال اولش، پس از برنامهریزی دقیق، نیاز به همت مضاعف و کار زیاد و تلاش فراوان همه مردم و بهویژه عناصر انقلابی و مدیران خدوم دارد. و در کنار همه اینها آرامش، عنصر مهمی است که باید حفظ شود و هرگز نباید به آنها که غوغازیست هستند و به مرض «سادیسم سیاسی» عادت کردهاند اجازه به هم زدن آرامش مردم را داد. سادیسم، نوعی بیماری است که افراد از آزار دادن و اذیت کردن و رنج دیگران لذت میبرند. مردم را عصبی میکنند و کیف میکنند. زجر میدهند و عشق میکنند. دروغ میگویند و میخندند. حرفی میزنند و همان را انکار میکنند. از اینکه مردم به مشکل و مخمصه بیفتند، احساس نشئگی و سرخوشی عارضشان میشود. میتوان «سادیسم سیاسی» را بیشتر در میان سیاستزدههای خودشیفته دید و در کنار انواع سادیسمهای کلامی، استبدادی، انفجاری و... بهعنوان گونه جدیدی از این بیماری معرفی نمود.
وضعیت نامطلوب اقتصادی و رنج مردم از بازار بینظارت، قابل کتمان نیست همانگونه که میتوان خسارتباری معاهده پاریس و تفکر بدوی و مشکوک «احداث نیروگاه بهصرفه نیست» را با قطعی برق و تعطیلی کارخانهها و صنایع دید. تلاش برای تحریک مردم و عصبی کردن آنها نیز رنج هشتسالهای است که میبریم. وضعیت رها و بیصاحب فضای مجازی که محل آماج بیامان دشمنها شده نیز تا حدی است که حتی آقای روحانی نیز چند روز پیش از دروغگویی در آن گلایه کرد. اینها قسمتی از مشکلات بسیاری است که میراث تفکر شوم لیبرالها و غربزدههای تنبل است که واگذارشان به خدا. باید به مسائل مهمتر پرداخت. چند آیه قبل از آیه ابتدایی، خداوند به مؤمنین وعده میدهد که اگر صبر و مقاومت در جهاد داشته باشید، هر آن، که مشرکان به شما هجوم آورند خدا شما را با پنج هزار فرشته یاری میکند. این وعده تنها برای جمعیت سیصد نفری مؤمنین بدر نیست. اگر دهها میلیون ایرانی و غیرایرانی که دل در گرو انقلاب دارند، صبور و مقاوم و مجاهد باشند و برای اعتلای انقلاب اسلامی کمر ببندند، خدای قادر متعال برای امداد فوری و اینچنینی ناتوان نیست. اصل در وحدت کلمه است و اینکه ما بخواهیم. و صدالبته مثل اهالی تنگه احد طمع نکنیم.
مردم عزیز و نجیب ایران با ناامیدی از امید جعلی، به امید واقعی رو کردند و به تغییر و اصلاح واقعی امیدوار شدند. جوانمردانه این است که هرکدام از مردم با هر نظر و سلیقه به این کاروان کمک کنند و دولت را با کار و تلاش برای حل مشکلات بزرگ کشور یاری دهند. در این میان مسئولین ارشد نظام و سایر قوا و بهویژه نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی در صف اول هستند و باید با حفظ آرامش، رئیسجمهور منتخب را برای مدیریت وضعیت موجود که به زمین سوخته میماند یاری دهند. طبق سخنان مقام معظم رهبری، باید هرجا که هستیم را مرکز جهان بدانیم و کارمان را به نحو احسن انجام دهیم. ایشان در دیدار غیرمستقیم و اخیر خود با نمایندگان مجلس شورای اسلامی، نمایندگان را از تلاش برای رسیدن به منصب وزارت یا پستهای اجرایی پرهیز دادند. خواستهای که بیشک مخاطبان دیگری نیز دارد و باید مثل دستور ماندن در تنگه احد، جدی گرفته شود.
اگر در گذشته زر و زور و تزویر فسادآور بود اکنون نفوذ نیز یکی دیگر از عاملهاست. باید با دقت و شدت از نتیجه انتخابات اخیر و امید جوانهزده مردم پاسداری کرد و این مهم را فهمید که نو کردن منصبها در این موقعیت میتواند همان طمعی باشد که فاجعه آفرید و پیروزی را مبدل کرد. هرگونه رها کردن طمعکارانه و طلبکارانه موقعیت میتواند موجب اختلالی شود که آرامش و سازمان را به هم بزند و غیر از اجازه به نفوذیهای دگردیس برای خلیدن به پای نظام، میتواند خدای نخواسته مردم را ناامید کند. ایراد ما به لیبرالهای غربزده که مثل شاهان احمق مینشینند و مثل گرگ میدرند و مثل قوم فاتح از سفره انقلاب برای خود و نزدیکان بیهنر لقمه میپیچند و به اندازه از کارافتادهها هم کار نمیکنند و وضعیت امروزمان حاصل تخم دوزرده آنهاست همین است که مسئولیت طعمه نیست که به آن طمع کنید؛ عهدی است از جانب خدا بر عهده شما که باید به زودی به خدا و اهل محشر پاسخ دهید. باید نفس سرکش را مهار کرد و جای خود نشاند و نشست و با دقت و شدت به انجام وظایف پرداخت و دانست که کارها با اخلاص و صبر و استقامت و جهاد پیش میرود و برکت میگیرد نه با ویار میز و منصب و تقلای مقام.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 22تیر 1400
اگر آمريكا و اسرائيل «لا اله الا الله» بگويند، ما قبول نداريم؛ چرا كه آنها مى خواهند سرِ ما كلاه بگذارند. آنها كه صحبت از صلح مى كنند، مى خواهند منطقه را به جنگ بكشند. شما متوقعيد ما در مقابل آمريكا و اسرائيل و ديگر ابرقدرتها، كه مى خواهند منطقه را ببلعند، بى تفاوت باشيم؟ ما با هيچ كدام از ابرقدرتها و قدرتها سر سازش نداريم.
این سخنان امام خمینی است در آبان سال 1360. در سالهای ابتدایی انقلاب و اوایل جنگ و کوران ترورها؛ در بحبوحه تحریم و تهدید و جنگ سخت و از پیله درآمدن نفوذی ها. زمانی که مردم طعم نیش نفوذیها را در به هم ریختگی بازار و فتنه فرقان و تیغ منافقین را در ترورهای خیابانی میچشیدند. ناامنی شهرهای مرزی و داستان کومله و دموکرات و خلق عرب و خلق مسلمان و... هم بود. این فتنهها اگرچه دملهای کهن بودند ولی با ناخن زدن دشمنان دهن باز کردند. آمریکا، شوروی، انگلیس، فرانسه، سعودی و رژیم صهیونی دشمنان شاخدار و شناخته شدهای بودند که هرکدام به شیوه خود و گاهی جمعی علیه انقلاب اسلامی نقشه میکشیدند. شاید بتوان جانورترین این دشمنان را رژیم صهیونی دانست که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، هم سفره رنگین خود را برچیده میدید و هم طومار عمرش را.
نباید از این نکته غافل شد که دشمنی این دشمنان، به انقلاب 57 و نهضت 42 و کودتای 32 برنمیگردد. دست خبیث انگلیس 101 سال پیش به خون ایرانیان آغشته شد. وقتیکه در اواخر قاجار، بدون جنگ و خونریزی و با قحطی ساختگی و بیماری وارداتی نصف جمعیت 18 میلیونی ایران را قتل عام کرد. فعال کردن شبکه نفوذی یهودی - انگلیسی در ایران برای پیش خرید محصولات، تحریم مبادلات خارجی با ایران، سوزاندن مازاد غلات و تحریم واکسن وبا و... اینها قسمتی از طرح صهیونیزم جهانی برای تحدید نسل شیعیان و ابتدای طرح انگلیس، اول برای انتقام تحریم تنباکو؛ دوم برای شروع تغییر ساختار و منحرف کردن مرجعیت افکار عمومی از مراجع دینی و نهادهای قانونگذار به کاخ شاهِ در سیطره قدرتها؛ سوم تغییر سبک زندگی مردم ایران و چهارم نظام سازی و تثبیت دیوانسالاری مورد نظر غربیان بود که تا امروز نیزگریبانمان را گرفته است.
کودتای اسفند 1299 زمانی اتفاق افتاد که قحطی بزرگ انگلیسی، رمق علماء، روشنفکران و مردم ایران را گرفته بود که کسی از پشت و پدر و پیشه و پیشینه رضاخان و از تبار ژنرال آیرونساید نپرسید. دستگاه مفلوک قاجار هم که در آن قحطی، آغل و انبار انباشته بود، سرگرم خوردن و خفتن بود و فرصتی برای رسیدگی به امور نداشت. نه جایگاهی در میان مردم داشت و نه اعتباری و نه اصلاً توانی برایش مانده بود که بتواند اظهار حیات بکند. گویی عاقبت شاه سلطان حسین صفویگریبان احمدشاه قاجار را هم گرفته بود. با روی کار آمدن رضاخان و پادشاهی او و شروع ناسازگاریاش باشرع و مخالفتش با مظاهر بومی - مذهبیِ ایران، کمکم درخت بریتانیا ثمر داد. اگر زمانی مردم برای تنباکو، اعتراض خود را تا اندرونی کاخ ناصری بردند، در زمان رضاشاه، چادر از سر زنان گرفتند و نایی برای اعتراض مردم نمانده بود. اگر علماء و روشنفکران علیه استبداد قجری، مشروطه برپا کردند، رضاشاه به مردم حتی اجازه انتخاب کلاه هم نمیداد و مدرس تنها مرد مجلس شورا بود.
کودتای 28 مرداد 32، دومین کودتای شناخته شدهای است که انگلیس با کمک آمریکا در ایران انجام داد و به اسقاط دولت مصدق و بازگرداندن شاهِ همیشه پا به فرار، انجامید. انگلیس، رضاشاه را آورد و برد و محمدرضا را هم آورد ولی بعد از فرارش، اینبار با آمریکا او را برگرداند. مردم خسته از شاهِ قهرو، و خشمگین از انگلیسِ کودتاچی، وقتی دیدند محمدرضا پهلوی، بعد از گذشت چهارماه از کودتای 28مرداد، روابط با انگلیس را ازسرگرفت و نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا را به ایران آورد و این دو اتفاق نامیمون را با دادگاه مصدق هم زمان کرد، تاب نیاوردند و دانشگاه را سنگر مبارزه با استعمار کردند. با جنبش دانشجویان در 16 آذر، طنین مرگ بر انگلیس و آمریکا و مرگ بر وادادگی پهلوی، از دانشگاه تهران در فضای افسرده کشور پیچید. تقدیم سه دانشجوی شهید، مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و آذر شریعترضوی که با اصابت مستقیم تیر جنگی به شهادت رسیدند، اثبات طهارت جنبش دانشجویی و ضد استکبار و استقلالطلب بودن آنست.
از 16 آذر 32 که انقلابیترین اقدام ضدآمریکا و انگلیسی را دانشجویان انجام دادند تا خرداد 42 که به نهضت خمینی کبیر پیوستند و تا بهمن 57 که شهد پیروزی را همه ملت ایران چشیدند و تا 7 آذر99 که فخریزاده، سرو قدکشیده دانشگاه را صهیونیزم بینالمللی به خاک انداخت، دانشگاه یکی از اصلیترین پایگاههای ضد استعماری و ضداستبدادی بوده و هست و تلاشهای بداندیشان و تحریفگران تاریخ، نتوانسته آنرا از اصالت انقلابیاش بیندازد. اوج اقدامات کاسبان تحریف در غائله کوی دانشگاه بود. زمانیکه دشمنان در کمین افتخارات دانشگاه، قصد عوض کردن جای دانشجوی انقلابی با دانشجوی انحرافی را داشتند و به طمع ربودن روح مطالبهگری این قشر افتادند. میخواستند دانشگاهِ فعال و خلاق و بانشاطی که امروزه انقلابیِ پیشکسوت است را به حیاط خلوت احزاب تبدیل کنند و شأنی بیش از صندوق رأی برایش قائل نشدند. خیانت آنها نیز فرار از کارکردن با شیوه غائلهآفرینی و تحریف تاریخ جنبش دانشجویی بود. در حالیکه دشمن اصلی جنبش دانشجویی، اصلاحات و اعتدالی است که ریشه در افکار انگلیس و آمریکا و تئوریهای صهیون دارد.
در فتنه 88 هم پرده از چهره کسانی افتاد که روزی جنبش دانشجویی را وارونه میگفتند. انقلابیون پشیمانی که جنبش دانشجویی را به گونهای تعریف، و در اصل تحریف میکردند که بتوانند خستگی و آلودگی خود به چرب و شیرین دنیا را توجیه کنند. دروغگویانی بر گُرده دانشجویان شعار میدادند و بعداً تصاویرشان که دست در دست رئیسجمهور آمریکا و سایر دشمنان خاردار و تئوریسینهای جنایکار عربی و غربی داشتند دیده شد. آنها دیروز برای استقلال ایران یقه چاک میکردند و امروز، پای ثابت بنگاه سخن پراکنی انگلیس و صدای آمریکا و اینترنشنالاند. فرصتطلبان سفلهای که غیر از ننگ وطن فروشی، به خفت دریوزگی هم مبتلا شدهاند و نسخه پیچی ضداستبدادی آنها در دامن استکبار، تناقضی است گویاتر از هر تحلیل و مدرک.
در این 42 ساله انقلاب اسلامی، جنبش دانشجویی چنان سرافراز شده که دیگر دست ناپاکان به آن نمیرسد. تا وقتی خون شهریاری و احمدی روشن و رضایینژاد و علیمحمدی و فخری زادهها تازه به تازه میشود، آفت تحریف از این درخت تناور دور میشود. حقیقت است که راه حق خون میخواهد چراکه خون مایه حیات موجود زنده است. نکته مهم و قابل توجه دیگر اینست که دانشمندان شهید هستهای و موشکی که موتور پیشران و پیشرفت کشور بوده و هستند، جملگی تحصیلکردگان مراکز علمی داخلی ایران اسلامی بودند. اینکه دشمن تاب تحمل دانش بومی ایرانیان را ندارد به این معنی است که چون توان تطمیع یا مقابله علمی با نخبگان را ندارند، آنها را به شهادت میرسانند وگرنه پخمگانِ مدعی را میتوانند با مدرک و مذاکره و شعار، به تمکین و وطن فروشی وادارند و در ازای تقریباً هیچ، کیک زردشان را بدزدند.
16 آذر امسال اگرچه بیحضور دانشجویان است ولی مطالبه دانشجویان و خون شهیدان نخبه دانشگاههای سرافراز ایران، از سه آذر اهورایی32 و مصطفی چمران و سعید یداللهی و شهدای هستهای و موشکی و پزشکی، امتداد شعار 101 ساله مرگ بر آمریکا و مرگ برانگلیس و مرگ بر وادادگی و قطع امید از خارج و قطع طمع دشمنان از داخل کشور است که عزت و اقتدار را به همراه میآورد و تولید قدرت میکند. متأسفانه امروز، شرطگذاری برای مذاکره و بازگشت به برجام با حضور تروریستهای کراواتی و گاوسعودی و...، در کنار حمایت بیشرمانه مقامات اروپایی و آمریکایی از ترور اخیر دانشمند هستهای و پزشکی، و در اوضاع اقتصادی نابسامانی که محصول خودکم بینی و غربزدگی و وادادگی است، در حقیقت به چالش کشیدن شرافت و غیرت مسئولین دولتی است. که امید است از این امتحان سربلند بیرون بیایند و کاری بکنند. إنشاءالله.
منتشر شده در روزنامه کیهان کرخ 16 آذر 99
.
ظریف درسفربه هندبه معبدفرقه سیک رفت وخودراهمرنگ آنان نمود
اگر یکی از این مسخره بازی ها زمان احمدی نژاد بود ...
دولتمرد ذلیل مردم را ذلیل می کند و مدیر کوته بین کارمندان کوتوله می خواهد. انسانهای حقیری که روی رزم آرا را سفید کردند
تنش زدایی یعنی این ؟!
عزت یعنی این؟!
تفاوت "بابا رجب" ذخیره اصلی نظام با حلقه فاسد سرخه ای ها و صاحبان فیشهای نجومی دولتی ها و صفدر حسینی و ... تفاله های اصلی و حاصل دولت لیبرال و فلج اعتدال
ساخت خدا ساخت بشر
نیش زنبور در کنار نوک سوزن
مدیرانی که پاداش میلیونی و میلیاردی گرفتند و کسانی که از آنها دفاع کردند و کسانی که مقابل آنها نایستادند و ... به دنبال جوابی قانع کننده برای خدا باشند که به زودی از آنها و ما بازخواست می کند.
ساعت 1 نیمه شب- خیابان انقلاب تهران
اين بچه سرشو رو نرده هاى وسط خيابان گذاشته و خوابش برده
عکس صفحه اول دیروز روزنامه کیهان، گویاتر از آن بود که بتوان برای آن مطلبی نوشت و شرحش داد و حتی برایش مرثیهای سرود. تصویری که این روزها به همت شیطانی کدخدا و سگهای قلاده دریدهاش، در گوشه کنار دنیا و جهان اسلام دیده میشود. بارها و بارها در رسانههای منصف، منتشر میشود و در رسانههای مدعیان عصر انفجار اطلاعات و دوران گردش آزاد اطلاعات و...، سانسور میشود. نمیتوان عکس را شرح داد که وجدان آگاهان و بیداران از این ظلمها شرحه شرحه است و مغزهای جهانیان، توسط افسون کدخدا بیحس شده است. اخبار مهم آن است که آنها میخواهند و اخبار غیر مهم آن است که آنها نمیخواهند. مردم را با ماهوارهها و ماه پارهها مشغول کردهاند و خودشان خون بیگناهان میریزند و خون مظلومان میخورند. بیش از یک سال است که استخوان مردم یمن را به دندان میکشند تا مردم، رئیس جمهوری را که کدخدا میخواهد بخواهند و بیش از پنج سال است که مردم سوریه را از هستی ساقط کردهاند تا رئیس جمهوری را که میخواهند نخواهند و تمام این یک بام و دو هوا را با نام و به نام دموکراسی انجام میدهند.
تیتر کیهان که خبر از داغی دردناک دارد این است که بنابر بیانیه رسمی وزارت اطلاعرسانی فلسطین، رژیم صهیونیستی در 16 سال اخیر، 27 هزار کودک فلسطینی را به شهادت رسانده و یا زخمی کرده است و این فقط فلسطین است. یمن و بحرین و سوریه و لبنان و عراق و افغانستان ونیجریه و میانمار و آوارگان در مرزهای ترکیه و کشورهای اروپایی و... بماند تا بعد. و این نگاه خسته از درد و زجر کودک فلسطینی بیش از آنچه که ما میدانیم میگوید. از دردی که هنوز باقی است از گذشته تا آینده. از زمانی که جاهلیت اولی دخترکان را زنده به گور میکرد تا جاهلیت آخری که هم دخترکان و هم پسرکان بیگناه را به گور میسپارد. از زمانی که فراعنه مردان را میکشتند و زنانشان را به اسارت میبردند تا حالا که داعش مردان را میکشند و زنانشان را به کنیزی میبرند و اسرائیل همه را با هم میکشد. آن روز کسی از ترس جرأت اعتراض نداشت و امروز از بیحسی کسی نای برخاستن ندارد که دنیای امروز دنیای تخدیر و مستی است. گروهی با پول و شهرت مستاند و گروهی با رسانهها و تبلیغات نشئه. کجای رسانههای دنیا صدا و سیمای این مظلومین را به گوش و چشم مردمان میرساند؟ کدام حقوقدان برای این کودکان گریبان پاره میکند؟ و کدام دیدهبان حقوق بشر از آنها دفاع میکند؟ کدام جایزه صلح به داد آنان میرسد؟ و کدام سفیر مهربانی خود را سپر بلایشان میکند؟
دخترکم ببوس برادرت را که منتظر محبت خواهرانه توست. به یاد تمام خاطرات کودکیات با او که بیش از دو سه سال نیست. او را ببوس تا که بداند هنوز زندهای. تا بداند که همبازی کودکانه دیروزش، اکنون همسفر واقعیت امروزش است. تن برادرت اگرچه سرد و بیحس شده ولی الان بهتر از همه ما میفهمد. میفهمد که تمام این دنیا بازی است و مثل بازی کودکانه و عمر بچگانه، کوتاه. ولی مرگ واقعیت است که گریزی از آن نیست و حقیقت آن است که مرگ مظلوم، بیدارگر است و ویرانگر کاخ ظالم. از کاخ سبز معاویه گرفته تا کاخ سفید اوباما. او میفهمد که ما بیحس شدهایم، بی حس. بیحس شدهایم که نالههای چشمت را نمیشنویم و نمیبینیم. بیحس شدهایم که التماس نگاهت را که فریاد دادخواهی است، نمیشنویم. بیحس شدهایم که به یاد نمیآوریم پیامبر خدا فرمود کسی که ندای یا للمسلمین را بشنود و به کمکش نشتابد مسلمان نیست. بیحس شدهایم که به جرم کدخدا و جنایاتش خو کردهایم. بیحس شدهایم که در این 16 سال، هزاران برادر و خواهر تو را کشتهاند و قاتلان هنوز زندهاند. بیحس شدهایم که دیگر برایمان فرقی نمیکند که در یمن هزار کودک از گرسنگی و بیماری ناشی از حمله ائتلاف اعراب، شهید شدند یا دههزار نفر؟ در انفجار عراق 100 نفر کشته شدند یا 200 نفر؟ زیر سقف خانهای که اسرائیل خرابش کرد کودکی در کنار مادرش آرام خوابیده بود یا نه؟ برایمان فرقی نمیکند که آیا از کودکان یمنی که در کنار سفره بودند و لقمه در دهان داشتند و عربستان خانه را با موشک بر سر آنها خراب کرد چیزی ماند یا نه؟ اسرائیل آن نوزاد فلسطینی را به تنهایی زنده زنده سوزاند یا با مادرش؟ داعش سر 200 نفر را گوش تا گوش برید یا 300 نفر؟ سال گذشته که آمریکا بیمارستان قندوز را بمباران کرد و 60 غیر نظامی را به خاک و خون کشید، کودکی در میان آتش و دود بود؟ از مادران 66 کودکی که در حمله ناو وینسنس آمریکا به هواپیمای ایرانی شهید شدند هنوز کسی زنده هست یا نه؟ و... .
دخترکم که این گونه مینگری و گویی که یک یک تماشاگرانت را میبینی! نگاه کن. ببین که این همان دنیایی است که جهان غرب با عروسک باربیاش تو را فریفت. با کارتونهایش تو را پای حرفش نشاند و با سفیران صلحش تو را به زور به فرزند خواندگی گرفت. نگاه کن و به جای برادرت ببین که دنیای بیرحم غرب نه به تو رحم میکند نه به دنیای کودکانهات. ببین که برایت نه شهربازی ساختند و نه رمان نوشتند. ببین برایت نه شعری سرودند و نه شمعی افروختند و تو تنها نیستی مثل تمام مظلومان و محرومان تاریخ و مثل تمام کودکانی که یک شبه با غصه بزرگ شدند. مثل رقیه، علی اصغر و... و مثل آیلان که جسم بیجانش را سال گذشته آب دریا به ساحل آورد تا در آرامش ساحل کمی از گرسنگی و ترس آرام گیرد. و تو ای دخترکم این گونه تاریخ را مرور کن که میگویم. تاریخ جهان پر است از کودکان مظلومی که در گوشه کنار جغرافیای آن، غریبانه جان دادند وکسی جز خدا صدایشان را نشنید و اشکشان را ندید و خدا به خاطر مظلومیت آنها، کاخ ستمگران را فرو ریخت که خدا سخت انتقام گیرنده است.(1)
_________________________
1. واعلموا ان الله شدید العقاب، سوره بقره آیه
فرزند شهید مدافع حرم علی هویدی
چند ضبط صوت در این تصویر می بینید ؟
باکمی تلخیص منتشر شده در ص 3 روزنامه کیهان مورخ 92/6/28 با عنوان " داغی که می ماند "
http://www.kayhan.ir/920628/3.HTM#N301
با سلام خدمت همه دوستان عزيز
۱۷ مرداد روز خبرنگار را به همه دوستان و همكاران سابق تبريك عرض ميكنم روزي كه به خاطر شهادت محمود صارمي به دست طالبان متحجر به اين نام ناميده شد . يادش بخير سال گذشته در همين ايام بود كه خبرنگاران با دكتر احمدي نژاد در ساختمان قديم مجلس ديدار داشتند . چند تا عكس از اون زمان دارم كه براي تجديد خاطره در اين قسمت ميگذارم . دوستاني كه در اين تصاوير هستند لطفا به ياد اونروز پيغام بگذارند .
نهاد ریاست جمهوری یادش بخیر
ساختمان خيابان دانشگاه يادش بخير
اذیت کردن های امور اداری یادش بخیرامور رسانهها يادش بخير
بولتن صبحها يادش بخير
استحضاريهها يادش بخير
صبح بخير آقاي رئيس جمهور يادش بخير
تمام بچههاي بامعرفت يادش بخير
كار كردناي ساعت ۵ صبح يادش بخير
ياعلي
روزنامه انگليسي اكونوميست طبق روال معمول دولت متبوع خود در دور انداختن تفالههاي خائن و دست پرورده انگليس طرح روي جلد خود را به يكي ديگر از نوكران فريب خورده آمريكا ، انگليس و اسرائيل اختصاص داده كه گوياتر از هر حرفي است .
گويا دوران نوكري اردوغان نيز دارد به سر ميرسد
براي تو مينويسم اي برادر ميانماري
براي تو كه جز دعا سلاحي نداري و دستانت به آسمان است
و چه سلاحي موثرتر از دعا براي مؤمن كه
الدعاء سلاح المؤمن
اين چه دعاي مستجابي است كه به زودي پرده از چهرههاي زشت كشيد
كسانيكه ما آدمشان ميپنداشتيم
ولي دعاي شما به ما ثابت كرد كه به آنها حيوان نيز نميتوان نام نهاد
ولي شيطان شايد
آري درست گفتم آنها شيطانند و
شيطان زاده
هم كلينتون اين عفريتهي بدنام كه قبلاً شوهرش ديويديان را زنده سوز كرد
و هم " سان سوچي " كه بانوي صلح ناميده شد
وهم آنان كه اين هيولا را بانوي صلح كردند
و او در اصل دراكولاست
خواهر عزيزم براي اشك تو ميگريم كه جز خدا كسي را نداري
من بميرم و ساير مسلمانان كه اشكهاي خواهرانمان را نبينيم
من براي تو ميگريم
خون ميگريم
براي كودك ميانماري ، مثل مارگزيده به خود ميپيچم
براي تو كه با اشكهايت به دنيا ثابت كردي
كه هيلاري ، اشتون ، مركل و سان سوچي انسان نيستند تا چه رسد به اينكه زن باشند
من از اولي و آخري به شدت متنفرم
چرا كه آنها مادران شيطانند
آنها كه به ظاهر زن هستند ولي به باطن آدم سوزند
و يا به تأييد ، در سكوتند
با خانهي امن ، كودك و زن ميسوزانند
شيرخواري كه شايد در خواب باشد و آرام كنار مادرش شيرميخورد و خواب شيرين ميبيند
راستي كودك شيرخوار چه ميداند آتش چيست ؟
خواهرم برايم بگو شيرخوار اگر آتش بگيرد چگونه فرار ميكند ؟
ما شنيدهبوديم قلب زنان رقيق است
پس چرا اين گيس بريدهها روي چنگيز ، صدام و بوش كوچك را سفيد كردهاند ؟
اي كودك كباب شدهي در آتش برمهاي
همچون كودك كوچك خود تو را دوست دارم
كودك من وقتي ده ماهه بود دستانش سوخت
و من خيلي برايش گريه كردم
الحمدلله دستانش خوب شد
ولي براي تو كه ديگر سالم نميشوي دوست دارم آتش ميگرفتم تا تو را برشته نبينم
عزيزكم ، نميدانم پدر تو چقدر براي تو گريه كرد
دشمنانت بميرند
آتش به خانه و زندگي كساني باد كه تو را سوزاندند
به عمرشان آتش ، به جانشان آتش ، به دنيايشان آتش
مسلمانان بياييد كاري بكنيم
برادران و خواهرانمان را كباب كردند
برخيز اي مسلمان
ما در صف مرغ ماندهايم و اشك برگوشت ميريزم
ننگمان باد كه از ران مرغ سير ميشويم و براي سينهي آن سرشك ميريزيم
و هم كيشانمان را با كودكان در خوابشان كباب ميكنند
آنها هم روزهاندو ما هم روزهايم
ولي آنها در روز از هُرم آتش ميسوزند و برخي از ما در صف مرغ و يا درميدان شهر ، دراعتراض به قيمت مرغ
مسلمانان بياييد كاري كنيم و بر غصهها و غمهايمان فقط اشك نريزيم ، كه فكري بكنيم
چارهاي بينديشيم و ريشهي ظلم شيطان و شيطانيان بركنيم
طرف حساب ما شيطان است و آن هم شيطان بزرگ
وگرنه اين بوداييان لخت و عور و مردني مترسگند
مرگ واقعيتي نزديكتر از آنچه كه فكرش را بكنيم ...
خداوند همهي كسانيرا كه مخالف شادي مردم هستند را سر عقل بياورد و هدايت كند ما هم كه بخيل نيستيم و به عكس از خداوند ميخواهيم كه دل همه مردم شاد و خرم باشد ولي نكته اينجاست كه از تهران تا اسلامشهر مگر چقدر فاصله است كه در كنار امكانات و توجه مسؤولان توقعات مردم را هم اينقدر بالا و پايين مي برد .
آب بازي در پارك آب و آتش تهران
بچه ها در قلعه سيمون اسلامشهر