دل گفته های دست نوشته

ماه شعبان، جدای از اینکه دروازه ماه مبارک رمضان است و می‌توان نسیم فرحبخش آن ماه غفران را از این ماه پرخیر و برکت به مشام جان کشید‌، ماه مردان مبارزه و مجاهدان منتظر هم هست. سرور و سالار آزادگان جهان در این ماه به دنیا آمده و علمدار آزادگی نیز، و راوی کربلا هم، و منجی بشریت و تمام‌کننده مأموریت پیامبران و صالحان هم در این ماه به عالم هدیه شده و به ما دستور داده‌اند که «با جهاد همه‌جانبه برای جلوگیری از نفوذ سبک زندگی غربی، انقلاب را هر چه بیشتر به آرمانش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و طلوع خورشید ولایت عظمی است نزدیک کنیم» که پیروز بی‌شکست و حلّال مشکلات پیچیده انسان خواهد آمد و برای خدمت و زمینه‌سازی ظهورش باید که به پا خیزیم.

تقارن حلول این ماه شعبان با سالروز صدور بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی که گزارش کار تحویل گرفته شده کشور و راه طی شده انقلاب اسلامی و مأموریت نیمه تمام تمدن سازی است هم اهمیت این روزها را بیش از پیش می‌کند. به این مناسبات مهم باید اتفاقات غزه مظلوم و یمن قهرمان و حزب‌الله پیروز و مدیر مقتدر میدان را هم افزود. بیش از چهار ماه است که از عملیات ابتکاری و حماسه طوفان الاقصای جوانان حماسی می‌گذرد و جهان در تحیر انتخاب دو راه پیش روست. شک نباید کرد که انسان امروزی اگر بخواهد می‌تواند راه را از بیراهه تشخیص دهد و شاید هیچ گاهِ تاریخ‌، به این اندازه جبهه درست و نادرست از هم جدا نبوده و واقعیت حق و باطل چنین عریان و عیان نبوده است.

اینکه صبر و استقامت مردم غزه و جوانمردی مجاهدان اسلام، کافر را مسلمان کرده و دیگران را در اعتقادات خود مردّد کرده همین نکته است که حق، چنان آشکار شده که فطرت‌ها را همچون مغناطیسی عظیم و عجیب به خود جلب و جذب کرده است. اندیشه رهایی بخش انقلاب اسلامی چنان توانسته در اعماق ذهن و قلب جوانان فلسطینی رسوخ و رسوب کند که هرگز جهان استکبار در مخیله خود چنین شکستی را برای خودش محتمل نمی‌دانست. استکباری که جوانان را با ایسم‌های مختلف مشغول کرده و جهان را بین سوسیالیزم شرق و کاپیتالیسم غرب تقسیم کرده بود و به هیچ اندیشه‌ای مجال نطق نمی‌داد‌، از سال 57 خورشیدی به بعد، خود را مواجه با اندیشه‌ای می‌بیند که شعارش نه شرقی، نه غربی و جمهوری اسلامی است.

اندیشه‌ای که توانست از مردم خموده و خمار قرن بیستم، مجاهدانی بیافریند که اعجوبه‌های تاریخ شوند. نسل انقلابی ایران توانست با شعار «خدا قرآن خمینی» موجودیت خود را فریاد زند و اکنون بسط اندیشه خود را در نقاط دور و کور زمین می‌بیند. چه کسی روح تحول و تهور را در مردمی که به تکرار نظام طبقاتی تمکین کرده بودند دمید؟ چه تفکری به افسانه تناسخ بدبختی بشریت پایان داد؟ چه اندیشه‌ای کدخدایان خداستیز را به زیر کشید؟ چه ضمایر آگاهی خبر از خرد شدن استخوان‌های کدخدای شرق و افول و غرق کشتی تایتانیک کدخدای غرب را دادند؟ کسی گمان می‌کرد وارث آیزنهاور و کارتر و ریگان و بوش، ترامپ و بایدن باشند؟ یا میراث هرتصل و موشه دایان به نتانیاهو برسد؟ یا قارون‌ها در برابر جوانان دمپایی پوش، شکست بخورند؟ کسی حتی در آینده دور هم می‌دید که ارزش لنگه کفش سردار ایرانی بیش از سر رئیس‌جمهور آمریکایی که سالها از ایران حق توحش می‌گرفتند، بیشتر بشود؟

ملت بزرگ و خداجوی ایران! این تغییرات شگرف و انقلابات عظیم مبنایی در جهان که گوشه‌ای از آن گفته شد، همه از انقلاب اسلامی عزیز شما سرچشمه می‌گیرد. فقط خدا می‌تواند بلال را از زیر پای امیه درآورد و به بالای خانه خود به مؤذنی بگمارد همان گونه که مردم ایران را از زیر سلطه پادشاهان بی‌لیاقت و بی‌کفایت قاجار و پهلوی که هفتاد درصد خاک ایران را از ایران جدا کردند نجات داد و به جایی رساند که هشت سال بجنگد ولی یک وجب از خاکش را به دست اجنبی نسپارد. اینکه در دو جنگ جهانی اول و دوم حتی با اعلام بیطرفی کشورمان به تسخیر قوای متخاصم درآمد و بیش از 13 میلیون ایرانی در دو قحطی آن دو جنگ کشته شدند کم است؟ و اینکه امروزه نمی‌توان در هیچ مناسبات منطقه‌ای نظر ایران را نادیده گرفت کم است؟

اینها معجزاتی است که حق و باطل را برای هر آگاهی که طالب و منصف باشد مشخص کرده است. حقیقت عریان پیش چشم ما اوضاع غزه است. حیرت آور نیست که چهار کشور قدرتمند و ثروتمند عضو ناتو که برخی دارای حق وتو هم هستند به علاوه خود اسرائیلی که خود را پسران خدا « نحن ابناء الله» و فاتح جنگ شش روزه و وارثان زمین و حاکمان اصلی نیل تا فرات می‌دانند، چهار ماه است که تا توانسته‌اند 365 کیلومتر را با انواع بمب‌ها و سلاح‌های کشتار جمعی مدرن و سه برابر قوی‌تر از بمب‌های اتم هیروشیما و ناکازاکی بمباران کرده و از هیچ جنایت بشری و حیوانی فروگذار نکرده‌اند و تمام مجامع حقوق بشری و جاسوسی و مالی و حقوقی و روشنفکری و تمام ظرفیت‌های تکنولوژیکی و مهارتی خود را به کار بسته و هنوز نتوانسته‌اند حریف جوانان شلوار سه خطی حماس و جیل الحاجز 1 شوند؟

این، مدخلی برای معرفی کتاب خواندنی «سفر به ولایت عزرائیل» جلال آل احمد و تقدیر از اوست که پس از تور هفده روزه سال 1341 خود و همسرش سیمین دانشور به سرزمین اشغال شده فلسطین نوشته شده و برخی اشاراتش حکایت امروز غزه است. خود او این سفرش را فرصتی می‌داند تا آنچه در کتاب‌ها خوانده را از نزدیک لمس کند و عاقبت آنچه را که برایش جذبه داشته و سرزمینی که از نظر او «چیزی شبیه یک مملکت نیست و حکومتی که کفاره گناه غرب را از جلال شرقی می‌گیرد» ببیند. او معتقد است «مسیحیت حجابی از اسرائیل میان خود و عالم اسلام کشیده تا خطر اصلی را» نبینیم چراکه فلسطین «تکه آخر از استخوان پاره‌های ولایت عثمانی» است.

او هولوکاست را «شهیدنمایی از حد گذشته یهودیان» می‌داند که «راستش را بخواهی صهیونیزم، خطرناک و پشت سکه نازیسم و فاشیسم است». «اگر قرار است پایگاه باشی، از اسرائیل بیاموز که خود را چه گران فروخته». او اسرائیل را « سرمشقی در معامله با غرب می‌داند» که او را با غرامت‌، دوشید. او «آموزش فشرده زبان عبری را برای یکدست کردن اخلاق و آداب مهاجرانی که هر دسته از گوشه‌ای از عالم کنده‌اند» می‌داند و بر کلید واژه تبعید‌، بسیار تأکید می‌کند و انگیزیسیون را «علت اصلی تبعید دسته جمعی یهودیان از اسپانیا به سال1492 همان سالی که کریستف کلمب آمریکا را کشف کرد» می‌داند و تا آنجا پیش می‌رود که می‌نویسد « بعید نیست که خود او نیز از نژاد یهودی باشد».

او در جای دیگری و در گفت وگوی با یک اسرائیلی تصریح می‌کند «گفتم فراموش نکن که این زمین را به زور گرفته اید و آن وقت با صاحبان اصلی راه نمی‌آیید» می‌نویسد «بیست سال است که یک مشت زورگو به کمک سرمایه‌های بین‌المللی و به برکت سازمان‌های تروریستی صهیون و ‌هاگانا خاک فلسطین را اشغال کرده و یک میلیون ساکنان آنرا بیرون ریخته‌اند و ذره ذره خاک اعراب را تصرف می‌کنند» و «رفتاری که تا دیروز نازی‌ها با یهودی‌ها می‌کردند امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب می‌کند» «تف به این تمدن گند بورژوا». او اسرائیل را «به عنوان شعبه خاورمیانه امپریالیسم سیا» می‌داند «که حتی اسمش را برای دهن کجی به فلسطینی‌ها انتخاب» کرده‌اند.

جلال روشنفکران منصف‌، مطبوعات فرانسه را «همچون دیگر بنگاه‌های انتشاراتی در دست یهودیان سرمایه‌دار» می‌داند «که وجدان روشنفکران مملکت ایران را هم می‌سازند». او با انتقاد از پهلوی و روشنفکران خموش و مطبوعات سانسورچی آن زمان می‌نویسد «وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در ‌تانک و هواپیمایی می‌سوزد که برادران عرب و مسلمانش را می‌کشد؟ و چرا نفت سعودی و کویت در ‌تانک و هلی‌کوپترهایی می‌سوزد که ملت فقیر ویتنام را به توپ بسته‌اند». «سانسور در مطبوعات ایران چه می‌کند که مطبوعات فارسی این مدت انگار در تل‌آویو چاپ می‌شده است» «مطبوعات و رادیو اسرائیل جنگ را جنگ مذهبی بین متعصبان مسلمان و متمدنان اسرائیلی معرفی کرده‌اند». جلال آل احمد از نفت می‌گوید «آمریکا در ویتنام بی‌نفت ایران و خلیج‌فارس نمی‌تواند یک لحظه دوام بیاورد. نفت ایران ارزان‌ترین نفت منطقه و نفت حوزه خلیج‌فارس هفت مرتبه ارزان‌تر از نفت الجزایر و ده مرتبه ارزان‌تر از نفت حوزه پاناما و بیست مرتبه ارزان‌تر از نفت آمریکاست و اگر قرار باشد آمریکایی‌ها خودشان نفت به ویتنام برسانند بودجه جنگی‌شان پنج برابر می‌شود» و می‌افزاید « الان 90 درصد نفت اسرائیل را ایران می‌دهد» او در 60 سال پیش معتقد بود که « تجربه چین و الجزایر و کوبا نشان داد که دست استعمار را فقط با تبر می‌توان برید نه با وعده و وعید و قول و قرار و اصول بشری و انسانی». خدایش بیامرزد که جایش خالی است.

____________________________

1- «نسل پشت دیوار» یا کسانی که مادرانشان به خاطر جلوگیری نظامیان اسرائیلی نتوانسته‌اند برای زایمان از اردوگاه‌ها خارج شوند و به بیمارستان بروند و به اجبار، پشت دیوارهای حایل و ایست بازرسی‌ها به دنیا آمده‌اند که گفته می‌شود غیر از آنها که در هنگام زایمان، خود و نوزادشان می‌میرند، اکنون بیش از هشت هزار نفر جوان و نوجوان و کودک هستند.

روزنامه کیهان مورخ 26بهمن 402

+ نوشته شده در  ۱۴۰۲/۱۱/۲۶ساعت 7  توسط محمدهادی صحرایی  | 



45 سال از انقلاب اسلامی مردم ایران می‌گذرد. انقلابی که به رهبری امام خمینی راحل و از او شروع و در قلب مردم ایجاد شد و در عرصه کشور به پیروزی رسید و در پهنه جهان گسترش یافت. گرچه این انقلاب، بی‌نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست ولی هیچ انقلاب مستضعف علیه مستکبری هم در جهان نیست مگر اینکه اندیشه‌اش از این انقلاب‌، نور گرفته باشد. جمله‌ای که یاسر عرفات، در آغاز انقلاب اسلامی به امام خمینی گفته صحیح بوده و هست. «انقلاب اسلامی شما انفجار نور بود». زیاده نیست اگر گفته شود با انقلاب اسلامی ایران تاریخ جهان پس از 1357 تغییر یافت و مناسبات آن به هم خورد و دنیای تقسیم شده بین شرق و غرب را تفکر جمهوری اسلامی عوض کرد و در مقابل تفرعن لیبرالی و کمونی پرچم تفکر نه ظالم باش و نه مظلوم را به اهتزاز درآورد.

45 سال است که مردم ما رمز موفقیت را در مقاومت و مبارزه برای قوی شدن در همه زمینه‌ها دانسته و در این راه به جای هزینه گزاف سازش، هزینه مقاومت را پرداخته‌اند و دستاوردهای حیرت‌آور آن را دیده‌ایم. در کشوری که زمانی نخست‌وزیرش چنان تحقیر شده و بی‌اعتماد به‌نفس و خودباخته بود که در مجلس نمایندگان و در پاسخ به فداییان اسلام و دیگرانی که خواستار ملی شدن صنعت نفت بودند گفت «ایرانی نمی‌تواند لولهنگ بسازد‌، شما می‌خواهید نفت را ملی کنید؟» امروزه مردم می‌بینند که در یک روز، سه ماهواره به فضا پرتاب شده و در مدار قرار گرفته است. این در کدام کشور جهان وجود و سابقه داشته و دارد؟ ما از بس معجزه دیده‌ایم که برایمان عادی شده و توقع بر توقع افزوده‌ایم و هرگز به سابقه تاریخی اتفاقات اینچنینی در سایر نقاط جهان و تاریخ خودمان توجه نمی‌کنیم.

زمانی که پهلوی اول در قرارداد سعدآباد‌، پاره‌های ایران را بین ترکیه و عراق و افغانستان تقسیم می‌کرد و زیر شعار دروغین اقتدارش‌، حتی به عراق و افغانستان و ترکیه باج می‌داد‌، کجا مردم می‌اندیشیدند که هشتاد سال بعد‌، ایران با سلاح بومی خود‌، گران‌ترین و پیشرفته‌ترین پهپاد آمریکا را در دل شب و در اعماق آسمان‌، آهن پاره می‌کند و آن را رسانه‌ای کرده و به جهان نشان می‌دهد؟ کجا کسی باور می‌کرد که پایگاه نظامی آمریکا را با موشک‌های نقطه‌زن پاره پاره کند و آمریکا به واقع نتواند غلطی بکند؟ گرفتن آمار کشته‌های روزانه کرونا در آمریکا و اروپا و ایران که سخت نیست. مردم ما با ویروسی که به جنگ جهانی بیوتروریستی بیشتر شبیه بود به گونه‌ای مقابله کردند که امروزه با دیدن آمار بالای تلفات در سایر کشورهای پیشرفته از خود می‌پرسند که «مگر در جهان کرونا هنوز هست؟»

به همت مردم ما و رشد و شکوفایی اقتصادمان وضعیت ما نسبت به قبل از انقلاب‌، هرگز قابل مقایسه نیست. گرچه «نئولیبرال متحجر» غربی امروزه لباس پاره به تن‌ها پوشانده است ولی پیش از انقلاب اسلامی، مردم وصله لباس را جزئی از لباس دانسته و می‌دانستند که باید لباس‌های خود را برای استفاده به نسل بعدی بسپارند و لباس‌ها به ترتیب از بزرگ‌ترها به کوچک‌ترهای خانواده و فامیل برسد و دست به دست شود. امروز اگرچه دشمنان بر گرانی قیمت گوشت و مرغ در ایران تأکید می‌کنند ولی غیر از رسانه‌های خودشان‌، شبکه‌های فارسی زبان هم‌، برای مردم اروپا خوردن حشرات را توصیه کرده و ژاپن به تولید پروتئین خوراکی از فضولات انسانی افتخار می‌کند. مردم ایران، امروز را به خاطر دارند که روزنامه‌ها در همین چند ماه قبل‌، از صادرات ده‌ها تجهیزات پزشکی به هند و روسیه نوشتند.

نباید فراموش کرد که پهلوی دوم زمانی از رسیدن به دروازه‌های تمدن سخن می‌گفت که روزنامه‌های آن زمان نوشتند «مجوز وارد کردن 5 هزار پزشک عمومی از هند» صادر شده است و این یعنی شبکه بهداشت و درمان ما در آن زمان حتی از هند و بنگلادش و پاکستان هم پایین‌تر بود. رسانه‌های شیطانی ضدانقلاب به گونه‌ای خود را مدافع حقوق زن ایرانی می‌دانند که همین اکنون‌، یکی از پایه‌های اقتصاد غرب، از فروش زنان و دختران و تجارت سکس و پورن است و در زمان شاه هم به گفته اغراق‌آمیز هوشنگ امیراحمدی خارج نشین‌، نصف فلان شهر ایران مکان‌های فحشا بود و بیشتر زنان بی‌سواد بودند و... ولی اکنون به حمد خدا تعداد بانوان متخصص و دانشمند و استاد و فاضل ایرانی‌، شمردنی نیست.

انقلاب مردم ایران اگرچه 45 ساله است ولی در همین مدت در انتخابات، پیشکسوت جهان شده‌ایم. در مورد دوره پهلوی‌ها که حتی نخست‌وزیر را هم از سفارتخانه‌ها منصوب می‌کردند نمی‌توان سخنی گفت ولی در همین غرب امروزی می‌توان حکومت‌های «دیکتاتوریزه» را دید. حکومت 70 ساله ملکه‌های تمامیت خواه. دولت‌های ابدی و.... می‌توان دید که حتی رؤسای جمهور آمریکا با رأی دادگاه به قدرت می‌رسند و می‌توان در همین 125 روز جنگ غزه‌، دید که فریاد «جنگ را بس کنید» میلیون‌ها مردم سراسر جهان‌، هرگز شنیده نمی‌شود و قدرت‌ها حتی به صدای سازمان مللی که از خود آنهاست و در برابر جنایات علیه مستضعفین به ندرت از خود علائم حیاتی نشان می‌دهد هم بی‌توجه‌اند. احمق‌ها به ما دیکتاتور می‌گویند.

45 سال است که مردم ایران، آزادی را تجربه می‌کنند و می‌بینند امروزه «رسانه دیکتاتورها و دیکتاتورهای رسانه‌ای» که حتی در « آنونس و وله» خودشان هم مرگ بر دیکتاتور نشان می‌دهند حدود یک سال است خود را می‌کُشند تا مردم رأی ندهند و سرنوشت خود را تعیین نکنند. چون از انتخاب‌های مردم لطمه خورده و سَرخورده‌اند‌، مردم ایران را از شرکت در انتخابات منصرف می‌کنند تا پشتوانه مردمی را از نظام بگیرند. همانگونه که به دروغ علیه حجاب اجباری شعار می‌دهند ولی به زور روسری و چادر از سر مردم می‌کِشند و با فحش مردم را به بی‌حجابی وا می‌دارند و به اختیار و انتخاب مردم اعتقادی ندارند. این اگر چه از دشمنی و حقد و کینه است‌، ولی ریشه در حسادت و حسرتی دارد که دارند. نداشتن و نفهمیدن انتخابات آزاد و آزادی انتخاب‌، آنان را عقده‌ای کرده و چون خود ندارند، نمی‌خواهند برای دیگران هم باشد.

45 سال است که مردم ایران عزت و استقلال را فهمیده‌اند. جلال آل احمد در کتاب «سفر به ولایت عزرائیل» که حدود 60 سال پیش و پس از تور 17 روزه خود و همسرش سیمین به اسرائیل نوشته است‌، می‌نویسد« نفت حوزه خلیج‌فارس هفت مرتبه ارزان‌تر از نفت الجزایر و ده مرتبه ارزان‌تر از نفت حوزه پاناما و بیست مرتبه ارزان‌تر از نفت آمریکاست. و نفت ایران ارزان‌ترین نفت خاورمیانه است. آمریکا در ویتنام بی‌نفت ایران و خلیج‌فارس نمی‌تواند یک لحظه دوام بیاورد و اگر قرار باشد آمریکایی‌ها خودشان نفت به ویتنام برسانند بودجه جنگی‌شان پنج برابر می‌شود». این ذلت تاریخی کجا و عزت امروز ما کجا؟ روایت جلال از رسانه‌های اسرائیلی است که می‌گوید «الان 90 درصد نفت اسرائیل را ایران می‌دهد». این تاراج سرمایه در شرایطی است که با همین مفت فروشی توسط پهلوی دوم به جایی رسید که در سال 52 و جمعیت 30 میلیون نفری، خودش از گرانی‌های 300 و 330 درصدی و... اقلام مختلف شاکی شده بود.

انقلاب اسلامی در شرایطی به وجود آمد که اصلاح حکومت پهلوی ممکن نبود و اصلاح امور جز با انقلاب میسر نمی‌شد. امتیاز ویژه پهلوی بر سایر شاهان قبلی در این است که شاهان قبلی خودکامه و دیکتاتور بودند و پهلوی‌ها غیر از اینها، دست نشانده هم بوده و با کمک اجنبی سر کار آمده بودند. پدر و پسری که سه بار فرار کرده و کشور را پاره پاره کردند لایق حکومت بر ایران نبودند. این چند حوزه‌ای که گفته شد، تنها قسمتی از مقایسه ایران با گذشته خود و امروز جهان است و هنوز حرف‌های نگفته هست. به همین دلیل بود که تبعید و مرگ رضاشاه و نیز فرار چندباره محمدرضای پهلوی کسی را متأثر نکرد و مردمی را به هیجان نیاورد.

گرچه ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه معتقد است « شاه، تاج و تخت خود را مدیون خدا، ملت، ارتش و آمریکا می‌داند» ولی واقعیت این است که شاه، تاج و تخت خود را به ویژه بعد از کودتای 28 مرداد 32، مدیون آمریکا، انگلیس و شعبان جعفری و امثال پری بلنده و بعدها اسرائیل و ساواک بود. دشمنان ما هم می‌دانند که هرگز نمی‌توان جمهوری اسلامی را با پهلوی مقایسه کرد و مقایسه جمهوری اسلامی با پهلوی مثل مقایسه قرن 21 با قرون وسطاست‌، ولی جدای از دشمنی و منافع از دست رفته آنها در ایران‌، به این دلیل رسانه‌های خود را متمرکز بر تخریب و تحقیر و تحریف انقلاب اسلامی کرده‌اند که مردمشان‌، کشور خود را با جمهوری اسلامی مقایسه نکنند و از آنها بازخواست استقلال و آزادی و دینداری نکنند. و ما به فضل خدا و همت مردم‌، چهل و پنجمین 22 بهمن را با سرافرازی تجربه کردیم. خدا را شکر.

سرمقاله روزنامه کیهان مورخ 23 بهمن 402

+ نوشته شده در  ۱۴۰۲/۱۱/۲۳ساعت 0  توسط محمدهادی صحرایی  | 



وُردن شهری در شمال شرقی فرانسه است که در سال 1916، یکی از خونین‌ترین، عجیب‌ترین و رقت‌بارترین جنگ‌های تاریخ در آن رخ داد. نبردی 9 ماهه بین آلمان و فرانسه که حدود 300 هزار کشته و صدها هزار زخمی به جا گذاشت. در مدت این جنگ که به « جنگ وردن» معروف شد گفته می‌شود 40 میلیون گلوله توپ شلیک شد و با خشونت بالایی که در آن رواج داشت، به خشن‌ترین جنگ بعد از جنگ جهانی اول معروف شد. چراکه اگر در سایر جنگ‌های خشن مثل صلیبی و جهانی اول و دوم کشورهای مختلف و در سرزمین وسیع و یا در بازه زمانی زیادی صورت گرفت ولی در این جنگ که در یک شهر و در زمانی کوتاه و بین دو کشور بود، این حجم از خشونت کم سابقه است.

در اتفاقات خشن تاریخ معاصر مثل بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و جنگ ویتنام و حمله شیمیایی به حلبچه و... هم اگرچه جنایت جنگی صورت گرفت ولی به خاطر تجاوز یکطرفه، نمی‌توان نام جنگ بر آن نهاد. جنگ وردن را حتی می‌توان شدیدتر از جنگ خلیج‌فارس یا جنگ تحمیلی علیه ایران برشمرد. در این دو جنگ، کشورهای مختلفی علیه یک کشور جنگیدند و هرگز تلفاتی به گستردگی جنگ وردن به بار نیاوردند. به عنوان مثال در جنگی که سران استکبار، توسط صدام علیه ایران به راه انداختند و در برخی شهرها مثل کرمانشاه ده سال و در سایر نقاط غرب و جنوب غربی ایران هشت سال به درازا کشید، آمار شهدای ما و کشته‌های مقابل، به نسبت مدت و منطقه درگیر هرگز با جنگ وردن قابل مقایسه نیست.

اکنون، این نوشته دنبال معرفی تمدن اروپایی به خشونت و خونریزی نیست گرچه امام خمینی که رحمت خدا بر او، حدود هشتاد سال پیش در کتاب کشف اسرار، به درستی قائل است که «‌توحش به وضعیت اروپا نزدیک‌تر است تا تمدن» ولی نگارنده دراین فرصت کوتاه با استناد به کلیدواژه‌های در دسترس، ضمن بیان برخی شواهد تاریخی به این نکته رهنمون می‌کند که «‌اگر در گذشته گفته می‌شد، اکتفا به ظواهر امور، هرگز نمی‌تواند فهم انسان را به تحلیل درست وقایع برساند، ولی با وضوحِ وقایع مهم امروزی می‌توان گفت که می‌شود با مشاهده منصفانه واقعه‌ای مثل جنگ 1+4 علیه مردم غزه، به فهم صحیحی از عمق توحش تفکر نولیبرالی و انحطاط و خشونت تنیده در غرب پی برد».

تأکید بر این نکته، اضطراری است که تهمت «نگاه ایدئولوژیکی» به این نوشته ناروا و حربه‌ای برای فرار از واقعیت پیش رو و پیش چشم است. متأسفانه جریان «پوپولیست‌های دیکتاتور» و « نُطُق کِش» برای مبارزه با آگاهی مردم، به هرچه که مُشت آنها را باز کند، بی‌رحمانه می‌تازند و با برچسب زنی، فرار به جلو می‌کنند. اینها روشنفکران را به جای منصف و بی‌انصاف، به خودی و غیرخودی تقسیم می‌کنند. و هرگز به روشنفکرانی مثل جلال آل احمد و مرتضی مطهری و مرتضی آوینی و علی صفایی و احمد عزیزی مجال سخن نمی‌دهند. متأسفانه‌تر اینکه جریان نفوذ در فضای فکری کشور هم به گونه‌ای به نفع آنان چیده شده که آثار ارزشمند روشنفکران واقعی منتشر نشود و در منظر و دسترس مردم و به ویژه جوانان نباشد.

کتاب خواندنی « سفر به ولایت عزرائیل» جلال آل احمد که سفرنامه او به سرزمین‌های اشغالی حدود 60 سال پیش است، را جدای از فضای حاکم بر آن زمان و سانسور شدید و پوشیده بودن بسیاری از وقایعی که امروزه برای ما آشکار است و باعث شده گاهی روانی تحلیل جلال را کند کند، کتاب خوبی است که می‌تواند برخی ادعاهای «روشنفکران سمپات استکبار جهانی» را بی‌اثر کند. اینکه جلال در اولین جمله کتاب می‌گوید که «حکومت یهود در این سرزمین نوعی ولایت است، نه حکومت» جمله کوچکی است با مفهومی عمیق که در ادامه کتاب به توضیح آن می‌پردازد. «حکومت جدید بنی اسرائیل» و «‌گناهی که غرب مرتکب شده و کفاره آن را من شرقی می‌پردازم» و... جملاتی است که در دنیای «روشنفکران برده غرب» مثل کفری نابخشودنی است.

واقعیت این است که ما از دوران «روشنفکران غربزده» به دوران «روشنفکران برده غرب» رسیده‌ایم و از فتنه سال گذشته به وادی تحیر «غیر ذی زرع» مجازی وارد شدیم. بیابانی که روییدنی‌هایش مجازی ولی با اثرات واقعی هستند. جایی که اندیشه‌ها نه با منطق استدلال و استفهام، که با منطق رباتیک و دیپ فِیک‌ها منتقل و منتشر می‌شوند و انسان‌ها را به جای اقناع با القاء، به تصمیم می‌رسانند. به جای حقیقت، مجاز و به جای میدان، موبایل‌ها عرصه تقابل شده‌اند. به جای اندیشمندان، بردگان نظام سلطه، جادوگری می‌کنند و در برابر عصای واقعی موسی، القاء تخیُّل ساحران مردم را فریب می‌دهد و در برابر « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى و قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»، شعار «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏» سرمی‌دهند و برتری در میزان بازدید و دنبال و دریافت‌کننده است. حتی با سربازان فِیک و مجازی نظام استکباری فرعون.

در دوره معاصر، جنگ وُردن را مثل جنگ‌های جهانی اول و دوم و خلیج‌فارس و ایران و افغانستان و یمن و سوریه و عراق و... می‌توان « جنگ تحمیلی تمدن غرب علیه بشریت» نامید. تمدن سرکشی که اگر تولدش را در همین 120 سال اخیر بدانیم، درد زایمانش با کشتار 50 میلیون نفر در جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی و نسل‌کشی 9 میلیون ایرانی با قحطی دوره قاجار و کشتار20 میلیون نفر در جنگ جهانی دوم و 4 میلیون ایرانی در قحطی دوره پهلوی و امثال همین آمار در سایر کشورها بود. با این تحلیل می‌توان فهمید چرا بعد از این قتل عام‌های ده‌ها میلیونی، بمباران اتمی ژاپن توسط آمریکا با تأسیس سازمان ملل و اعطای حق وتو به چند کشور معدود و مهاجرت دادن یهودیان به اورشلیم «اور(شهر) شلیم(سلیم یا صلح) یعنی شهرصلح یا مدینه‌السلام» و تأسیس اسرائیل، کم و بیش همزمان هستند.

حدود 110 روز از کشتار بی‌سابقه مردم غزه می‌گذرد. باورکردنی نیست که در محدوده 365 کیلومتر مربعی، سه برابر بمب‌های اتمی افتاده در هیروشیما و ناکازاکی را استفاده کرده باشند. حتی در توحش وُردن هم این‌گونه نبود که پنج قدرت علیه یک شهر، همدست شوند. غزه یک شهر است که در محاصره دریا و دیوارهای بتنی و میدان‌های مین و سیم خاردار و... و مرزهای بسته مصر است ولی وردن این‌گونه نبود. مردم غزه محکوم به ماندن و کشته شدن‌اند ولی مردم وردن این‌گونه نبودند. نبرد وردن زمانی بود که رسانه‌ها در دسترس نبودند و اخبار به کندی و گاهی پس از هفته‌ها و ماه‌ها منتقل می‌شد ولی در جنگ غزه تاکنون 120 خبرنگار شهید شده‌اند. در زمان وردن سازمان‌های حقوق بشری نبودند و واگذار وحشی‌ها مستقیماً به خدا بود ولی امروزه نهادهای مدعی حقوق بشری بسیارند که کارشان در دفاع از مظلومین، نظاره و اظهار تأسف و صدور قطعنامه‌های اخته شده، و در دفاع از مستکبرین، تحریم‌های فلج‌کننده و سیاه‌چاله‌ها علیه ایران و یمن و سوریه و... و تبانی با شیاطین است.

نسل‌کشی غزه، تاریخی و ماندگار شد و تا ابد لعن و نفرین را روانه سران مستکبر و آنهایی کرد که شریان‌های حیاتی غده سرطانی اسرائیل را نبستند. هولوکاست واقعی غزه، ثابت کرد که هولوکاست صهیونی، افسانه است و دروغ و به گفته آل احمد «شهیدنمایی از حد گذشته یهودیان» است. در زمان ما که هر گوشی همراه، یک خبرنگار است و جهان، آتشفشان خشم علیه اسرائیل و استکبار شده، آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه خودشان را با شراکت مؤثر در این جنایت بی‌نظیر، رسوای تاریخ کرده‌اند و سؤال این است که اگر هولوکاست، آنگونه که می‌گویند صحت داشت، چرا آمریکا و سایر کشورهای اروپایی در آن زمان سکوت کرده و از یهودیان حمایت نکردند؟ نکند خودشان مرتکب آن جنایت شده و لاپوشانده‌اند؟ یا به آن یهودی‌سوزی کذایی راضی بوده‌اند؟ آیا آن یهودیان با این یهودیان تفاوت دارند؟

اگر هیتلر جنایت کرد و اینها سکوت کرده یا راضی بوده‌اند، چرا کودکان غزه را کباب می‌کنند؟ چرا در آلمان یا لهستان یا آمریکا یا انگلیس یا فرانسه و یا یک کشور اروپایی دیگر اسکانشان نمی‌دهند؟ جنایتی که این کشورها در غزه می‌کنند « از حب یهود است یا بغض صهیون؟» آیا به این دلیل نیست که آنها می‌خواهند به هرقیمتی که شده اسرائیل را در پهلوی بلاد اسلام جا دهند تا کشورهایشان را از شرّ تفکر عنود و لجوج و کنود و کتوم و خونخوار صهیون نجات دهند؟ دوره سخت غزه هم گرچه سخت‌تر از وُردن، ولی خواهد گذشت اما همان گونه که وردن و جنگ‌های گفته شده نتوانست خوی خونریز و سرکش توحش غربی را پنهان کند، جنایت قصابان کراواتی 1+4 علیه غزه هم نخواهد توانست آینده غرب را نجات دهد. بإذن الله.

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 8 بهمن 403

+ نوشته شده در  ۱۴۰۲/۱۱/۰۹ساعت 13  توسط محمدهادی صحرایی  |