خُلقتم للبقاء، لا للفناء. این جمله نغز و پرمغز پیامبر اسلام صل الله علیه و آله اگرچه بیشتر برای زندگی اخروی انسان و ارزش جان آدمی برای خداوند و غنیمت شمردن عُمر آن توسط بندگان ترجمه و تفسیر شده است ولی با دقت مکرر در آن میتوان موارد دیگری از معارف را یافت که با آنان میشود در کنار سایر سخنان معصومین علیهم صلوات الله و رفتار و تقریر آنان، به واقعیات دیگری پی برد. قطعاً سخنان آنان که فرو آمده از ملکوت و ترجمان وحی و برآمده از فطرت پاکشان است را نمیتوان یکسویه دید و شنید و تفسیر نمود. حقایق لایه لایه و متراکمی که آن انوار مقدس به آنها اشارت کردهاند انبوهی از معارفی است که میتوان از آن، هم توشه حیات دنیا را گرفت و هم ذخیره آخرت را برداشت. نمونه این سخن اشارههای مکرر پیامبران و معصومین به نعمت بینظیر حیات است که هر انسان تنها یک بار فرصت تجربه آن را دارد و تنها در دنیا میتواند آن را رقم بزند و ابدیت خود را بسازد و یا ویران کند. به دیگر سخن، عمر آدمی مزرعهای است که در دنیا باید در آن کاشت و در قیامت از آن برداشت. نه دنیا هنگام درو است و نه قیامت هنگام کاشت. و محصول درو شده، توشه ابدیت است. معنی ظاهر جمله بیان شده نیز این است که شما برای بودن آفریده شدهاید نه برای نابودی. و خداوند با آفرینش انسان کاری ابدی را آغازیده و برای او برنامهها دارد. اگر انسان بفهمد و قدر بداند.
حق این است که حیات انسان اگر طیبه باشد بقاء اخروی او نیز طیب و طاهر است وگرنه، نه. و حیات طیبه جز با پیروی از آنچه آفریدگار فرموده و خواسته میسور و ممکن نیست. و خداوند متعال برای ایجاد و حفظ حیات طیبه آدمی به غیر از فرستادن پیامبران و فروفرستادن کتب آسمانی، سنتهایی دارد شنیدنی و دیدنی، که هر کدام مقطعی از تاریخ پر از حکایت این سیاره خاکی و حاکی از اراده خداوند است برای به سعادت رساندن انسان و بهشتی نمودن او که امیرالمؤمنین فرمود: جانهای شما را بهایی نیست جز بهشت پس مفروشیدش جز بدان. خلقت حضرت آدم و شروع زندگی عاقلانه بشر در زمین آغاز مقطعی است که به توفان نوح میرسد. آن زمان که انسانها به انحراف رفتند و اهداف خلقت را به فراموشی سپردند و حیات خود را به شیطان آلودند، خداوند بهترین بندگان خود را در کشتی نجات نوح محافظت نمود و زمین را از لوث خبیثان متمرد پاک کرد تا با فرود کشتی نوح، حیات مجدد بشر آغاز شود و درخت خلقت هرس شود. ظهور انبیاء علیهم صلوات الله نیز همه برای یادآوری و تذکر این مهم بود که «شما برای ابدیت خلق شده اید خود را ارزان نفروشید» و این حکایت همچنان بود تا به بعثت رسول مکرم اسلام رسید که بعثت دوباره انسان بود و ختم تمام ادیان. گویی نوع بشر در زمین به بلوغی رسیده که میتواند چشم از خود برگیرد و با آسمان بنگرد و میتوان با او سخن از آسمانیان گفت و از خدای آسمانها.
در غدیر خم بود که خداوند دست انسان را به دست آسمان سپرد و دینش را کامل کرد که راه رسیدن به بهشت رساندن دست به دستان ولی است و سعادت و رستگاری تنها در گرو فرمان بردن از علی است. بعثتی که در حراء آغاز شده بود در غدیر خم به تکامل رسید و خداوند مهربان راه بهشت را به انسانِ به بلوغ رسیده نشان داد، با هر آنچه که او برای حیات طیبه به آن نیاز دارد. اگر راهزنان بگذارند. حکایت خلقت به سال61 رسید و نوبت به رسالت حسین رسید که با برادرش سید و سرور جوانان بهشت است. او قرار است احیاگر دینی باشد که حاصل رنج و مشقت هزاران پیغمبر است و برای هدایت انسان هیچ کم ندارد. ولی مکر و دغل شیطان که آب را به بیراهه برده بود باعث شد که اکنون از دین تنها پوستهای پوک بماند و اسمی بر زبان و ظاهری بر سیمای آنان که فکر میکنند مسلمانند. او دیگر قرار نیست دین جدیدی بیاورد که دین الهی به محمد صلی الله علیه و آله ختم شده است. او قرار است احیاکند شریعتی را که در میان شرک و نفاق، گم شده است. و این رسالت با همه رسالتها تفاوت دارد. دیگر تنها خون دل کافی نیست که خون گلو میخواهد. مصیبت از آنچه اندیشیده شود عظیمتر است و باید بر اسلامِ امتی که حاکمش یزید اموی شد گفت «وعلی الاسلام، السلام».
این مجاهده همچون مجاهده پیامبران و مجاهدان نیست. حسین برای این احیاگری لشکری مهیا نموده که در تاریخ بینظیر است و برای مظلومان تاریخ و آیندگان تنها نسخه شفابخش است. او باید بذل جان کند به شیوهای منحصر به خودش تا بندگان خدا را از جهالت و حیرت گمراهی برهاند. قیام او منحصر به فرد است همانگونه که اصحابش منحصر به فردند و او خود آنها را انتخاب نموده. شب عاشورا بیعت از آنان برداشت و آنان را به رفتن پیشنهاد داد، از فرجام خونبار هرکس که بماند گفت تا مبادا در میان اصحابش که باید منحصر به فرد و طیب باشند، خبیثی که به طمعی راه را به اشتباه آمده باشد. ولی روز عاشورا و هنگامی که معرکه نمایان شد و روز حساب آغاز گردد، ندای هل من ناصر او بلند شد و حتی به لشکر کفر هم پیشنهاد داد که برگردند و دین خدا را یاری دهند، و این برای آن بود که مبادا در میان خبیثان هنوز طیبی مانده باشد که راه را به اشتباه رفته باشد. این امام مهربانتر از پدر که پدر و مادرم به فدایش باد به شمری که برسینهاش نشسته بود هم امید هدایت دارد و وعده بهشت میدهد اگر از خون حسین بگذرد و خود را شقی نکند. و این همان نگاه منحصر به فرد پدرانه است نه ترس از جان. همان نگاهی است که حیات به تباهی رفته شمر و شمریان را میبیند و دل میسوزاند و برای هدایت حتی شمر هم بیتاب است و نگران.
بعثت سیدالشهداء تفاوت دیگرش این است که کرانی است بیکران. از 61 هجری شروع شده و تا زندگی هست، هست و تا قیام قائم ادامه دارد که او نیز برای خونخواهی حسین خواهد آمد. خون او جداکننده حق است از باطل و سنجهای است که میتوان با آن، زندگی به انحراف رفته را به روال معمولش رساند و به حیات طیبه رسید. نهضت او رمز پیروزی است و هیچ قومی حسین را الگوی خود قرار نداد مگر آنکه به عزت رسید و چون فرزانگان زندگی کرد. بعثت ادامه دارد چرا که جهالت هم ادامه دارد. زنده نگه داشتن یاد عاشورای حسین و نهضت او زنده نگه داشتن شجره طیبهای است که زیر سایه آن تمام بشریت آسودهاند و میتوانند به حیات طیبه برسند. با عاشوراست که دیگر هیچ مظلومی تنها و هیچ آزادهای بیانگیزه نیست. جوانمردان به نام حسین از ظلم ظالمین سر باز میزنند و برآنها میتازند و سر میبازند. او الگوی آزادگان و جوانمردان است و شریک غم همه مظلومان. با نام او کاخ ستمگران میلرزد و دل مستضعفین آرام میگیرد. سپاه او محصور در زمان و مکان نیست. تا قیامت هم هر کسی صدای هل من ناصر او را بشنود و اجابت کند از یاران اوست و در زمره خونخواهانش. اصلاً حسین جنس غمش فرق میکند و داغ او حرارتی به قلوب جوانمردان انداخته که هرگز سرد شدنی نیست و شعور و شوری در سر سربداران انداخته که رفتنی نیست.
مظلومان همدرد اویند و جوانمردان مرید او. آنها که دلاورند با او همرزمند و آنها که مصلحند هم رکابش هستند. سلحشورانی که با تیغ دشمن به زمین میافتند یا حسین میگویند و مردانی که به قیام برمیخیزند یا حسین میگویند. یتیمانی که طعم اشک چشیدهاند دخترش رقیه را میشناسند و نام رقیه لالایی تنهایی دخترکان یتیم و خستهای است که میخواهند از دنیای پر از رنج و محنت رها شوند و دمی بخوابند. رقیه تنها همبازی دخترکانی است که آغوش پدر و مادر و کنار برادر و خواهر خود را در بازی ستمگران باختهاند. علی اصغر را هم که دیگر همه دنیا میشناسد. سرباز جهانی حسین اوست که هر ساله همایش جهانی او محل تجمع آنهاست که حاجتی دارند و غیراز علی اصغر کسی را نمیشناسند تا شیرخواره خود را به او بسپارند. حسین و حماسه او جاری است چراکه زندگی در جریان است و تا وقتی که تاریخ تکرار میشود، حماسه او تکرار شدنی است. در روزگار ما دوباره یزید سپاه آورده و ابن زیاد اراذل و اوباش را تجهیز نموده است. اگر عاشورای 61 هجری با یک نصفه روز در کربلا به وقوع پیوست ولی کربلای امروز ما سالهاست که جریان دارد و در تمام دنیا منتشر شده است و حسین در تمام دنیا مرید دارد. از آمریکا و خانه فرعون گرفته تا آفریقا و آسیا و اروپا.
دشمنان هم دانستهاند که اگر نام حسین در جهان طنین افکند، دیگر جهان جای آنان نیست. سپاه شیطانی فهمیده که دیگر نمیتواند حسین را غریب کش کند و به این خاطر است که دنیا را به آشوب کشاندهاند تا بتوانند مرگ خود را به تأخیر اندازند. زنده باد حسین که دین خدا را زنده نمود. عاشورای او هر سال خون تازه به رگهای جهان میرساند و جانی تازه به مظلومان. نام حسین است که فراعنه را دیوانه میکند و تختشان را میلرزاند. اگر سعودیان نحس و نجس، چون ابن سعد خباثت میکنند و پیشه پدری مینمایند و به یک آن هفتصد بیگناه را با موشک آمریکایی به خاک و خون میکشند، اگر فکر فلج وهابیت در افغانستان و عراق و شام و نیجریه و کشمیر و هرجا که پرچم حسین بالاست جنایت میکند و ... همه و همه برای آن است که شیطان صهیونیست خیمه خود را در محاصره دیده و کدخدا یزید، از ترس موشک یمن نیست که به دروغ و دغل مردم بیپناه یمن را از دفاع ساقط میکند بلکه از ترس پیروزی سپاه آخرالزمان حسین بر لشکر یزیدی است که به وحشت افتاده و این پیروزی، از انقلاب اسلامی ایران شروع شد و به انقلاب اسلامی یمن و بحرین و عراق و نیجریه و افغانستان و سوریه خواهد رسید و یکی یکی کشورهای جهان را در خواهد نوردید و «بايد بسيجيان جهان اسلام در فكر ايجاد حكومت بزرگ اسلامى باشند و اين شدنى است» و دیر نباشد که صدای یا لثاراتالحسین از آمریکا و اروپا گرفته تا آفریقا و آسیا طنین افکند و خونخواهان حسین فوج فوج به سپاه مهدی فاطمه عجل الله فرجه الشریف بپیوندند. إن شاءالله.
منتشر شده در ص10 روزنامه کیهان مورخ 25مهر95
محرم است و دوباره بوی سیب و گلاب به هم پیچیده است. دوباره هوای سرِمان عوض شده و داستان واقعی نبرد رذیلتها با فضیلتهاست که از هر کوی و برزن تکرار میشود. دوباره صدای «هل من ناصر» آن عدل ستمدیده در کوچههای جان خداجویان طنین افکنده است و صدای «هیهات منا الذله» او تکملهای است که مبادا کسی خیال کند حسین برای خود یار و یاور میخواند و کمک خواستنش برای رهایی از مصیبت کرب و بلاست. نه. حسین میداند که خدا دوست دارد او را کشته بیند.1 چراکه او الگوی آزادگانی است که سر به دار میسپارند و به ظلم فرود نمیآورند. حسین کشته اشک است2 اما اشکی که به قول روحالله انقلاب ما، سیاسی است و دودمان ظلم و ظالم، برکن. حسین جویای یاران دین است و در پی یاری دین خدا. آنان که دین دارند و دین باورند. آنان که دین را برای خدا میخواهند نه برای منافع خود. حسین به دنبال آنانی است که بار سبک دارند و سبکبالند. نه ظلمی نمودهاند و نه زیر بار ظلم میروند. نه حقی به ذمه دارند و نه از حقی گذرکردهاند. آنان جوانمردانی هستند هم در سال 61 قمری و هم در دوره پس از آن تا روز قیامت. فرقی نمیکند به چه دینی بودهاند اصل آن است که اهل انصاف باشند و مردانگی. که در اینصورت راه را خواهند یافت و تسلیم خدا خواهند شد. این جوانمردان هم از سیاهانند و هم از سفیدرویان. اصل آنست که دل سپید باشد. هم آزادگانند و هم از میان بردگان. اصل آن است که بنده خدا باشند. و این حقیقت عالم است که هدایت حقیقی در عالم محصور و محدود هیچ رنگ و طبقه و نژاد و زبانی نیست و این زبانی است که تنها جوانمردان و آزادگان میفهمند. که فرمود اگر دین ندارید در دنیایتان آزاده باشید.3
دهه محرم است و از سال 61 به بعد به اندازه یک دوره حیات بشر درس دارد و واقعیت این است که اگر حسین آموزگار باشد تا همیشه، اکابر و اعاظم و افاضل روزگار، مسئلهآموز اویند تا چه رسد به کودک گریزپای فکرت ما. گویی دائماً تاریخ کربلا در حال تکرار است و شخصیتهای آن یک یک از پی هم میآیند و میروند و این سخن مرسوم درست است که همه زمینها کربلا و همه زمانها عاشوراست. و ما نیز به قول شهید مدافع حرم، حسین علیخانی، باید در میان اهل کربلا خودمان را بیابیم و ببینیم به کدامشان شبیهیم. حکایت کربلا و عاشورا حکایت لشکر خوبان است در میان دنیای بدان. خوبانی در میان کسانی که هر روز به یک رنگند و هر روز در پی کسی میگردند. روزی بر حسن بن علی خرده میگیرند که چرا قیام نمیکنی و روزی که حسین برمیخیزد، مینشینند. میهمان دعوت میکنند و در بر او میبندند. رندان تشنه لب را آبی نمیدهند و ولی خدا را نمیشناسند. فرزندان نهروان، حسین را خارجی مینامند، یتیمانی که در کودکی بر دوش علی مینشستند و از او لقمه میگرفتند با آموزه اموی آنگونه شدند که در کربلا به اندازه یک کفدست آب، مروت نداشتند که به اصغر بنوشانند و ... . کربلا معرکه انتخابهاست. و هر انتخاب را نتیجهای است که باید پذیرفت. نمیشود جو کارید و گندم دروید. نمیشود زیر سایه ظلم آرمید و خدا را به عدالتش ستود و سوگند داد. که حسین فرمود هیچ آزادهای چون من به مثل چنین یزیدی دست ارادت و بیعت نمیدهد.4
در کربلا حساب حساب است و حرف را با عمل میسنجند نه با شعارهای توخالی. اشتباه از آنجا شروع شد که به خائنین و خائفین اعتماد شد. غلط کردند آنها که از ترسِ سپاه خیالی شام و با فریب مرعوبین و نفوذیها، مسلم را تنها گذاردند. غلط کردند آنها که دینشان را به ریش شمر گره زدند و به اماننامههای یزید اعتماد کردند. غلط کردند آنها که به وعده ری به روی حسین تیغ کشیدند. غلط کردند آنها که حسینِ زهرا را رها کردند و برسجاده نشستند و سبحه انداختند. غلط کردند آنها که یزید را خلیفه دانستند و به جای مبارزه با او معامله کردند و ... و اینها همه غلط بود. غلط بود اعتماد به دشمن خدا. و غلط کردند آنها که سایه یزید را مستدام دانستند و قدرت او را غالب، و به این دلیل بود که مرگش را باور نمیکردند ولی چه سود که کار از کار گذشته بود و امتحان را باخته و فرصت را سوزانده بودند.حسین را تنها رها کرده بودند و رشته مردانگی گسسته بودند. هزار هزار لشکر تواب و اواب چه فایده دارد پس از به نیزه رفتن سرهای قدیسان روزگار. و چه خسرانی از این بالاتر که بعد از سیدالشهداء و تا دوره خاتم الاوصیاء، مسلمانان و مؤمنین از جنگیدن در رکاب ائمه محروم شدند.
داستان کربلا داستان امروز ماست اگر دیده عبرتبین باشد و قلبی سالم و پذیرا و دست و دامانی پاک که صداها را رسا کند و گویا. کربلا جاری است چرا که زندگی جاری است و حقیقت در جریان است. رسالت کربلا به سعادت رساندن انسان متحیری است که نمیتواند انتخاب کند. داستان واقعی زندگی عزتمندانه است برای آنها که میخواهند عزیز باشند و به جای زندهمانی، زندگانی کنند. نمایشگاهی از مجموعه فراز و فرودهای انسان است به پهنا و درازای جغرافیا و تاریخ انسانی که یکجا جمع شده است. و عاشورا نقطه عطف تاریخ انسان است و عاشورا یک روز نیست، یک روزگار و یک عصر است. روزگاری که چون توفان نوح، فصل جدید خلقت شد و چون بعثت خاتمالانبیاء، دوره احیاء دین خدا شد. کربلا در امتداد غدیر است و اگر علی پس از نبی مولای هر مؤمنی است، حسین نیز مولای هرمجاهدی است که دین خدا را بیپیرایه میخواهد و جهان را بیستم ستمگران. و قیام قائم نیز به خونخواهی حسین است که به وقوع خواهد پیوست انشاءالله. و انقلاب اسلامی ایران مقدمه ظهور است و آبشخورش کربلا و عاشوراست. فریاد «هیهات مناالذله» سرور آزادگان، شعار خمینی کبیر بود و بر زبان خامنهای عزیز جاری است. انقلاب اسلامی برای آن بود که از اغیار استقلال باشد و از قید دشمنان آزادی و در برابر آنان آزادگی و اینها همه در حکومت جمهوری اسلامی است.
کربلا جاری بوده و هست و خواهد ماند و تکرار کربلا و عاشوراست که ایمان آدمها و امتها را محک میزند. و انسان چارهای ندارد که برای رستگاری و زندگانی سعادتمندانه و شرافتمندانه در سپاه حسین باشد. بیراهه میروند آنها که با مذاکره از یزید آب میخواهند و روی خوش گدایی میکنند. اگر آب دست یزید افتاد باید آن را پس گرفت حتی اگرکشته شد. بیراهه میروند آنها که به طمع ملک ری ذلیل یزیدند و عبیدالله را واسطه میکنند. اماننامه شمر، نامه ذلت است و تحمیل. و همت بلند مؤمنین منزه است از این تحقیر. آنکه از ترس، در برابر دشمن تیغ بر زمین نهاد و گل برداشت، نه صاحب آسایش میگردد و نه دیگر شمشیر. قانون طبیعت این است که ظالم از منظلم منتفع است و مسرور و اگر جوانمردی دهان ظالم را با مشت مؤدب کند دیگر نه ظلم میماند و نه ظالم. این شعار، واقعی و برآمده از شعور است که میتوان با آن جهان را اداره کرد. شعار توخالی آن است که صاحبش را از ترس مرگ به خودکشی وادارد. شعار توخالی که نمیتوان با آن گلهای را به چرا برد آن است که با گرگ از دید رحمانی سخن گفت و دهن درهاش را لبخند شمرد. آن است که با دوستان درشت گفت و با دشمنان مهربانی نمود. آن است که دروغ دشمن را نزد دوستان آزین کرد و از دوست پیش دشمن نالید. آن است که هرروز وعدهای خیالی داد و وعده دیروز را فراموشاند. آن است که میخواست اقتصاد را صد روزه سامان دهد. یا همه مشکلاتی که از ضعف و ناتوانی است با برجام کاغذی برطرف کند. یا حقوقهای ناعادلانه را شجاعانه اصلاح کند. یا فکت شیتی است که هنوز مردم از یاد نبردهاند. انقلاب اسلامی ایران که میثاق صدها هزار سرو به خون خفته است منزه است از آنکه دل به دیو بندد و دلبر رها کند.
یزید و شمر و ابن زیاد و دیگر اراذل واقعه کربلای 61 اگرچه مُردند و در درک افتادند ولی یزید امروز زنده است و شمر و ابن زیاد و عمر سعد و خولی هنوز هستند. اگرچه تظاهر به مسیحیت و اسلام میکنند ولی دهانشان بوی عفونت اسرائیلی میدهد. کدخدای خونریز و هزار دغل امروز که اهل فسق و فساد است و گستاخی، کم از یزیدبن معاویه ندارد. شمرهای وهابی امروز که به نام داعش و النصره جگر مسلمانان به دندان میکشند، مسیحی میکشند و دخترکان ایزدی به کنیزی میبرند هنوز نفس میکشند. عبیداللههایی که بندگان شیطانند و در برجهای عاج و کاخهای سفید و سیاه قطر و ترکیه و حجاز و بحرین، بر جنازه مسلمانان لمیدهاند، نمردهاند. خولی و حرمله و شبث هم هستند که چون سگان کدخدا زوزه میکشند و در عراق و شام و یمن و بحرین و فلسطین و میانمار، کودک و زن میکشند و پاچه میگیرند. شریح قاضی را امروز میتوان به صندلی دبیرکل سازمان ملل یا سازمانهای حقوق بشر نشاند که برق طلا و دینار چشم کم بیناشان را کور میکند و زبانشان را کندتر. پول میگیرند و قطعنامه میدهند. با قانون حیات وحشی که لیبرال دموکراسی غرب به نام تمدن به خورد مردم داده اصلاً میتوان به حرمله جایزه صلح نوبل داد که میتواند به آنی کودکی را از تشنگی برهاند. دموکراسی آنان یعنی گوسفندی را با دو گرگ سرمیز مذاکره نشاند تا در مورد غذایشان رأی دهند و گوسفند نیز از این نظرخواهی شاد باشد و راضی. و همینگونه میتوان پیش رفت و یک یک سپاه یزید را در جهان امروز مکانیابی نمود. اما در این میان ما در میانه کدام سپاهیم اخوی؟
این سوالی است که عاشورای حسین در ذهن هر عاقبتبخیری انداخته و او را با نفسش درانداخته که من با کهام؟ در سپاه پر از نور و سرور و حماسه حسین یا در میان لشکر سیهبخت یزید که برای دِرهمی تن شریف نازنینان را درهم نمودند؟ گدای گندم ری هستم یا خریدار باغ بهشت؟ با خدا معامله ثمین میکنم یا عزت را به ثمن بخس میفروشم؟ حسین فدا شد تا هرکه دارد هوس کرب و بلایی شدن بسمالله را چون حسین بگوید. بسمالله و بالله و فی سبیلالله و علی ملهًْ رسولالله. حسین فدا شد که راه را بنمایاند وگرنه کم نبودهاند در تاریخ قبل و بعد از عاشورای 61 هجری کسانی که به هزار و یک دلیل خودپسندانه خود را و مایملک خود را به تملک کدخدای خدانشناس درآوردند و دیگران را به تمکینش توصیه کردند. خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَهًْ 5
1- فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً- لهوف ص65
2- أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَهِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلا استعبر- أمالی شیخ صدوق، ص۱۳۷
3- إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم- لهوف ص120
4- مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ- لهوف، ص22
5- در دنیا و آخرت زیانکار است - قسمتی از آیه 11سوره حج
منتشر شده در ستون یادداشت روزنامه کیهان مورخ 17 مهر ماه 1395
دولتمرد ذلیل مردم را ذلیل می کند و مدیر کوته بین کارمندان کوتوله می خواهد. انسانهای حقیری که روی رزم آرا را سفید کردند
تنش زدایی یعنی این ؟!
عزت یعنی این؟!