یکشنبه هفته گذشته بود که خبری مهم به سرعت در فضای افکار عمومی پیچید و به ناگاه همه را از روزمرگی و عادت زدگی به در آورد و متوجه واقعیتی کرد که به انتظار همه نشسته است. واقعیتی کهگریزی از آن نیست و هر نفسی طعم آن را خواهد چشید. آن خبر تا چند روز امور کشور و مطالب رسانهها و حتی رویکردهای بسیاری را به خود مشغول نمود. وقتی که رسما اعلام شد «آیتالله هاشمی رفسنجانی یاردیرین انقلاب و امام و رهبری دار فانی را وداع گفت.» این اگرچه حاکی از مرسوم زندگانی فانی است ولی خبر وفات بزرگان جور دیگری است و همین کافی بود که آرامش جامعه را به هم زند و گروهها و افراد مختلف را در بهت و فکر فرو برد و به واکنش بکشاند. موافقان و مخالفان و منتقدان آیتالله همگی از این خبر ناگهانی شوکه شدند. همکاران آقای هاشمی از روحیه خوب و خندان مرحوم در همان روز وفات میگفتند و ... ولی به هر حال آنچه واقعیت بود همان بود که اعلام شد که باید کشت و هِشت و شد از این دشت.
از راست ودروغ و دوغ و دوشابی که متأسفانه در شبکههای اجتماعیselect و forward میشود اگر بشود فعلا گذشت و لقای نظارت شورای عالی فضای مجازی را به عطای سایر خدماتش بخشید، دیگر نمیتوان از آنان که این دروغها و تحلیلهای بودار را میپراکنند و اذهان را به انحراف میکشانند، به راحتی گذشت و آنها را نادیده گرفت. در میان انبوه اخبار و محتواهایی که جابجا میشود گاهی میتوان رد پای دشمنان را دید که دائماً مترصدند و مدام نقشه میکشند که بتوانند در میان صفوف مردم ایران رخنه کنند و در جمعشان نفوذ نمایند که شاید بشود تفرقه اندازند. اینکه در توانایی دشمن اغراق شود کار ناپسندی است و کسانی که دل دوستان را از ابهت پوشالی دشمنان خالی میکنند خیانت میکنند ولی اگر هوشیار بود و مراقب که مبادا در تلهای از مکر آنان گرفتار شویم، کار معقول و پسندیدهای است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: « مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»(1) به این معنی که هر که به خواب رود، دشمنش به خواب نرفته است.
روزی که خبر درگذشت یار دیرین انقلاب، امام و رهبری منتشر شد، علاوه بر دوستداران انقلاب و مردم و کشور، دشمنان نیز متحیر ماندند و از این خبر جاخوردند. اما با این تفاوت که دشمنان علاوه بر این حیرت، سردرگم نیز شدند. همیشه دشمنان حتی باهوشمان از این ویژگی ایرانیان ضربه خوردهاند و از درک آن عاجز آمدهاند و مدام در برخورد با آن اشتباه میکنند که چگونه ایرانیان با توجه به همه اختلاف نظرهایی که دارند و انتقادهایی که به هم میکنند، در اینگونه اتفاقات ناگوار و نیز زمانی که احساس کنند گرگانی در کمین نشستهاند که سوءاستفاده کنند، به سرعت متحد شده و میتوانند به راحتی دشمن را دور بزنند؟ این ویژگی را اگر برخی به اشتباه مردهپرستی مینامند در اصل نشانه نوعی اصالت و شعور درستی است که با آنچه از مرده پرستی گفته شده تفاوت دارد. مرده پرستی سیاست معاویه است و همان است که از بنی امیه نقل شد « أُذکرو مَوتاکم بالخیر».
این سخن زیبا و فریبا و به ظاهر درست به این مفهوم استفاده میشد که گذشتهها گذشته است و نباید اشتباهات را پیگیر شد و نباید از ظلمها و ستمها و ... سخنی گفت. اینان که این سخن را ترویج میکردند منظورشان آن بود که دیگر شیعیان به دنبال فدک و غصب و خونخواهی علی و حسن و حسین علیهم السلام و بسط عدالت و مبارزه با اشرافیت نباشند و با بنی امیه کنار بیایند که گذشتهها گذشته است و نباید اهل کینه بود و ... . شیادان اموی در مقابل مردم به شیعیان باحیا و نجیب، اینگونه سنت مرسوم علویان را به خودشان گوشزد میکردند درست مثل محصل تخسی که به استاد خود درس بگوید. انگار که بنی امیه اصل کینه و حقد و دشمنی و مادر همه دشمنیها و انحرافات نیست. علویان پیرو همان پیغمبری هستند که خون عموی عزیزش حمزه سیدالشهداء را با شهادتینی بخشود و خاندان علی همچون باغ و دشت پر از گل و ریحان، پر است از ایثار و نثار و عفو و گذشت امور شخصیشان که در مخیله دشمنان نیز نمیآید. ولی حساب حساب است و از حق مردم گذشتن، نیست و علی نسبت به امور الهی سختگیر و جدي و سازشناپذير است.(2)
این منطق درست، دقیقاً همان است که جمهوری اسلامی دارد و رهبران راحل و حاضر آن، مردم خود را بر آن رهنمون کردهاند که موقعشناس باشند و اهل جوانمردی. بدانند آنانکه پیش دشمن از دوست مینالند، نادانند و مروت نمیدانند. مردم انتقاد دارند و امربه معروف و نهی از منکر میکنند و طبق دستور، النصیحهللملوک را سرلوحه دارند ولی در مقابل دشمنان مکار و کمین گرفته، جانب دوست غافل و یا کم لطف را زمین نمیگذارند و حتی فریب دشمن خوش اخلاق را نمیخورند. مردم نجیب ایران با همه کمبودها و نقدها، دوست را به دشمن نمیفروشند و دشمن هزار حیله ی پیله کرده به برخی را، دلشاد نمیکنند. راه را میشناسند و از بیراه تشخیص میدهند و حتی اگر نخبگان فریب بخورند و سادگی کنند و گول لفظ قلم و گفت و خند دشمن را بخورند و به جای دوست به او اعتماد کنند، جانب دوست بیوفا نمینهند. میدانند دست شیطان اگر مخملی هم بشود همان دست کج و کرختی است که قابل اطمینان نیست و همینگونه است رفتار با روباه پیر و انگلیس خبیث.
آیتالله هاشمی رفسنجانی شخصیتی بود و هست که هیچگاه نمیتوان خدماتش را نادیده گرفت. از شروع نهضت که یار خمینی کبیر بود تا دوران تثبیت انقلاب که تکیهگاه انقلابیون بود و تا دوران ثبات جمهوری مقتدر اسلامی، که یار و رفیق قدیم رهبری بود. اما آنچه مهم است و محل تفاوت با دگر اندیشان، این است که هیچ شخصی در نظام را نمیتوان سفید و سیاه دید و برای نگاه منصفانه چارهای نیست از اینکه معدل افراد گرفته شود و خدمات و اشتباهات و یا لطمات افراد با هم دیده و محاسبه گردد. دستکم در مورد مرحوم هاشمی میتوان دید آنانکه برای جلوگیری از راهیابی او به مجلس ششم از هیچ پرده دری و بیحرمتی به او و خانواده اش فرو نگذاشتند، چگونه یقهدرانی سال 84 خود برای ایشان را توجیه نمودند و در دهه گذشته نام او را از دهان نینداختند. کتابها و گزارشهایی که علیه او نوشته شده بود همانهایی است که برخی سینه چاکان امروزش مرتکب شدهاند. مطبوعاتی که بعضاً در این چند ساله اخیر تصویر ایشان را با اندازهها و القاب و عناوین مختلف و همچون تکلیف روزانه منتشر میکردند همانها بودند که در دوره اصلاحات، کاریکاتورش را به قلمهای مختلف میکشیدند.
این نگاه افراطی و به دور از نقد منصفانه و منطق صحیح، هم اکنون نیز در دوران پس از هاشمی دامنگیر افراطیون است و بیهیچ ملاحظهای تمام منتقدان هاشمی را در یک صف میگذارند و مینوازند. گویی عالیجناب سرخپوش را انقلابیون گفته بودند و قس علی هذا. امروزه در کنار نام هاشمی برخی کسانی عکس میگیرند و او را تحریف میکنند که سالها او را تخریب میکردند. این جمعیت افراطی که دائماً مترصدند که نانشان را به نرخ روز بخورند، به واقع نه دوستدار هاشمی هستند و نه منتقد حکومت، اینها کاسبان ترحیمند که به دنبال رأی و راهی هستند که در قدرت باشند یا به آن راه باز کنند. روزی در رحلت یادگار امام بر یار امام عیب میجویند و روزی که او در مجلس ششم منتخب میشود انتخابات را مخدوش و مهندسی شده میدانند و با فشار رسانهای او را مجبور به استعفا میکنند و زمانی که دست خالی خود را میبینند، برای حضورش در انتخابات 84 پشت در خانه او صف میکشند و دست توبه بالا میبرند ... و زمانی نیز دیده میشود بیش از صاحب عزا ضجه میزنند و برای مظلومیت آیتالله که خودشان مسبب آن بودهاند، اقامه دعوی میکنند.
با نزدیک شدن به ایام انتخابات و گرم شدن بازار وعده و شعار، مدتی است در فضای مجازی و رسانه ای، گروهی جویای نام و نان و نشان برای آنکه مردم را از مسائل اصلی روز و ناکامیهای مکرر دوستانشان و لگدزنیهای پی درپی اوبامای باادب غافل کنند، نشانی غلط میدهند و سخنان بیربط میزنند تا شاید بتوانند از وفات آیتالله، محملی بجویند و محفلی بسازند و رأیی بگیرند و فرصتی را ذخیره کنند. آنها که حیاتشان با غوغازیستی و غوغاسالاری است، آرامش و اتحاد و انتخاب مردم را نشانه رفتهاند و هرگز ارادتی واقعی به مرحوم هاشمی نداشته و ندارند و تنها نام ایشان را برای خوش یمنی به زبان دارند. جدای از این گروه کاسبکار، دشمنانی نیز هستند که پس از گذشت یک هفته از بدرقهای که مردم از یار دیرین انقلاب کردند، تازه از گیجی درآمدهاند و دست و پای خود پیدا میکنند. آنها نمیتوانند رمز تجلیل بزرگوارانه مردم را تحلیل کنند. نمیدانند چه شده است و باید چگونه رفتار کنند. چون نمیدانند اینگونه چون معاویه به دنبال انشقاق ملی هستند. تا هم بتوانند اتحاد را بشکنند و هم ارادتمندانی جور کنند و دیگر اینکه بتوانند فرصتی برای کدخدا ترامپ بسازند تا دست چپ و راست خود را بازشناسد.
ــــــــــــــــ
1-نهجالبلاغه نامه 62
2- انه (علی) ممسوس فیذاتالله بحارالانوار ج 39 ص 313
منتشر شده در کیهان مورخ 95/10/28
چند روز پیش در حال رانندگی بودم. دیدم خودرویی که جلوتر از من است حرکات غیرطبیعی دارد و قیقاج میرود. با زحمت توانستم از پشت شیشه های دودی شده آن ببینم که غیر از راننده، سرنشینان دختر و پسری که در آن هستند... . همانجا پشت فرمان به عنوان یک شهروند دغدغه مند پلاک ماشین را یادداشت کردم و مستقیماً با110 تماس گرفتم. داشتم شماره ماشین را برای فرد پاسخگو می خواندم که گفت موضوع را بگو. موضوع را تا گفتم گفت "اگر در حال حرکتند به ما مربوط نمیشود". گفتم یعنی چه کار کنم؟ با آنها برم تا جایی که ایستادند بعد زنگ بزنم؟ و... اصرار چندباره برای دادن شماره پلاک و ثبت آن توسط کاربر110 بی نتیجه بود. با بی میلی سخنانم را شنید و در پاسخ سؤالم که "پس به کی مربوط میشه؟" گفت نمی دانم.
توقف کردم و اینبار با 197 تماس گرفتم تا علاوه بر گزارش خودرو، از 110 هم گلایه کنم اما کاربر این شماره نیز گفت همکارم درست گفته "مگر اینکه شما شاکی خصوصی باشی. اگر هم خواستی به کلانتری شکایت کن". گفتم طبق این استدلال باید تمام گزارشهای قاچاق کالا، بمب گذاری و ... باید با شاکی خصوصی باشد و مردم عادی باید از قاچاقچیان گردن کلفت و تروریستهای بی رحم شکایت کنند؟ پس وظیفه من و تو چه میشود اخوی؟ گفتم شاید بهتر بود همانجا در خیابان جلوی آنها را بگیرم و دست به یقه و الی آخر. که گفت آنوقت برای خودت بد میشد. گفتم به هرحال الان که برای آنها خوب شده و ما هم باید به وظیفه عمل کنیم و شما هم که حقوق میگیرید ... . باز هم اصرارهایم بی اثر بود و در نهایت پس از آنکه بعنوان شاکی خصوصی مشخصات من و شماره پلاک را گرفت تماسم تمام شد.
در همان عصبانیت و ناراحتی در فکر رفتم و با خودم گفتم واقعاً اگر حق با 110 و 197 باشد این مورد به چه کسی مربوط میشود؟ شورای امربه معروف استان؟ یا کلانتری، دفتر امام جمعه، سازمان تبلیغات، دادگستری، سپاه، اطلاعات، اداره ارشاد و... و یا بچه های مسجد و پایگاه که پاکارتر از همه اند؟ اینها سؤالاتی بود که ناخودآگاه از ذهنم گذشت. دیدم که شعار امربه معروف وظیفه همگانی، نظارت مردمی و... شعارهای زیبایی هستند که به قول حاج آقا قرائتی مثل آدامس جویدن، آدمها را سرگرم میکند ولی سیر نمیکند. یعنی برای گزارش کار دادن و اظهار زنده بودن ادارات میتواند خوب باشد ولی برای انجام تکلیف و اجرای قانون، نه.
واقعیت هم همین است که زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام، بدون وجود دستگاه های ارتباطی پرخرج امروزی، جامعه بزرگ و گسترده اسلامی بوسیله همین گزارشهای مردمی و اقدامهای قاطع حکومتی که همگی جزء امربه معروف و نهی از منکر است، به خوبی اداره میشد و متأسفانه ما پس از گذشت حدود 40 سال از انقلاب اسلامی، نتوانسته ایم این بند از فروع دین را که به قول امام علی تمام عبادات حتی جهاد در راه خدا، در برابرش همچوی آب دهان در برابر دریای مواج است را اجرایی کنیم. آیا دلیلش کم اعتقادی یا کم اطلاعی ما و مسؤولین است؟ آیا نمی شود یکبار و برای همیشه تکلیف خودمان را نسبت به اسلام و انقلاب مشخص کنیم و بر آرمانهایمان ایستادگی کنیم؟ چگونه است برخی کشورهای اروپایی توانسته اند مردمشان را برای پرداخت جریمه بابت جویدن آدامس قانع کنند و عادت دهند ولی ما نخواسته ایم مجرمان را برای حفظ حرمت انظار عمومی و آرامش خاطر مردم، مؤدب کنیم؟
قسمت آخر این داستان واقعی وقتی بود که فردای همین روزی که نوشتم، همان خودرو را دیدم که اینبار شیشه ها را پایین زده بود و دو دختری که بغیر از پسرها در آن بودند با صدای بلند جیغ می کشیدند و دست میزدند و می خندیدند و می رقصیدند و چیزهایی می خواندند که ترجمه بی غیرتی و بی تفاوتی و وظیفه نشناسی کسانی بود که باید راه امام حسین علیه السلام را ادامه می دادند.
از گذشته ها تاکنون کسانی تاریخ را می نویسند تا فراموش نشود و آیندگان بتوانند وقایع را بدانند و عبرت گیرند تا مبادا راه رفته دوباره رفته شود و آزموده ای دوباره آزموده گردد و واقعیتی فراموش شود وحیله گرانی آنرا بفراموشانند. 9 دی از آن روزهای تاریخ است که نباید فراموش شود.
سال 1388 است و انتخابات ریاست جمهوری دهم به عنوان آوردگاه مهم اراده مردم با خواست جبهه استکبار و "نَه" گفتن بلند به دخالتهای غریبه ها و غربیان برگزار شده است. با نصابی بیش از آنچه که باور می شد و انتظار می رفت. هرچند که در نظرسنجی ها و تحلیل های انتخاباتی مشخص بود که پیروز میدان، شعارهای انقلابی جبهه اصولگرا و طیف مردم کوچه و بازاری است که پیش از این در دولتهای گذشته کمتر دیده شده بودند. مردم از میان شعارهای رنگارنگ و پرطمطراق و وعده های جورواجور و بعضاً سطحی، آنرا پسندیدند که به ارزشها و آرمانهاشان نزدیک بود و به واقعیت شبیه تر. اگرچه در ماه های گذشته، دشمنان هرچه و هرکه را که در مشت و مَشک داشتند، رو کردند و هزینه نمودند تا مقابل اراده مردم بایستند و از استقرار نظر مردم جلو گیرند، ولی آنچه شد همان بود که مردم خواستند و مخالفتی بود که اکثریت جمهور با سفارش شده های دشمن و اقلیت اشرافی و خانواده های هزار فامیل قدرت و حلقه بسته و موروثی مسؤولین انجام دادند.
روند انتخابات دهم آنقدر سریع بود که مردم توانستند با توجه به هزینه گزاف دشمنان، بر آنان پیشی گیرند و آنانرا ناکام بگذارند و همین امر بود که کینه ای شتری را در دل دشمنان از مردم به ودیعه گذارد و آنان را برای جبران این شکست بزرگشان مصمم تر کرد. این مطلب را تحرکات خارج از عرف و روال جبهه دشمنان انقلاب اسلامی تأیید می کرد. دشمنان ریز و درشت مردم ایران که در انتخابات قهرمانانه ایران سرشکسته شده بودند در پی تلخ کردن کام مردم برآمدند و نقشه کودتای مخملی که از قبل برنامه ریزی کرده بودند را اجرا کردند. اوباما برای دومین بار و نیز بعد از آلبرایت در 14خرداد 88 به دخالت کشورش در کودتای 28 مرداد 32، اعتراف کرد و برخلاف گذشته ایبار تلویحاً از مردم بزرگ و عزتمند ایران عذر خواست، در همین سال و با امیدی که از وطن فروشان آقازاده و آشوبگران اشراف زاده و اغتشاشگرانی که نورچشم نتانیاهو در دلش افتاده بود، لحن "غلط کردیم" خود را تغییر داد و از حمله اتمی سخن گفت و درشت گفت و دوباره خوی یانکی خود را عیان نمود و دست چدنی خود را از دستکش مخملینش بیرون انداخت.
اوباما و وزیر خارجه اش به همراه سایر دشمنان قسم خورده مردم ایران، مثل مشرکان احزاب جمع شدند و نقشه های شوم خود را یکی یکی روی میز چیدند. برای "دروغ " بودجه میلیاردی گذاشتند، کشته سازی کردند و تحریم ها را در دفاع از خواص مردود و سران مطرود فتنه بیشتر و بی سابقه کردند. گویی خیانت جریان اصلاح طلب افراطی و دگراندیشانی که سالها کمر همت به نهضت ترجمه براندازانه بسته بودند و مدیران کهنه کار و زیاده خواری که دنیاپرستی شان آنها را ذخیره روز مبادای دشمن کرده بود و سکوت مسؤولین فرصت طلب و کاسبکار و مواضع بی رمق نخودی ها، خونی تازه در رگهای پوسیده و چروکیده دشمنان انداخته بود و سخنرانی ها و امثال نامه های بی سلام و والسلام توانسته بود به دشمن درمانده و پشت در مانده، اینگونه بنماید که کلاهی از این نمد می توان گرفت و زهر سی ساله را به انقلاب خمینی بت شکن می توان ریخت و کار ناتمام صدام را می توان تمام کرد و ضربت اساسی را می توان فرو آورد و ... زهی خیال خام و خواب پریشان.
دشمنان خواستند تا در پیروزی بزرگ مردم که یک جشن واقعی و یک حماسه ملی بود خللی وارد کنند. آنها در خواب هم نمی دیدند که ایرانیان در تاریخ معاصر بتوانند مشارکت بالای 40 میلیونی را به نام خود ثبت کنند و در دورانی که رئیس جمهور آمریکا با زور و زار و بدبختی و رأی دادگاه به ریاست می نشیند، انتخابات ایران اعتماد بیش از 80 درصد مردم اهل رأی را جلب کند. لذا از مطرب و رقاص و شامورتی باز گرفته تا فراری و نظریه پرداز و از ضد انقلاب و منافق وطن فروش تا ریگی شَرَف فروش و فتنه گر خود فروش، همگی را دور خود جمع کردند و شورش اقلیت اشرافیت بر قاطبه جمهوریت را به راه انداختند و همه به یک صدا دروغ تقلب را فریاد زدند و کشور را به آشوب کشاندند و گفتند که رأی مردم ایران را نمی پذیرند. که مهم هم نبود. بعدها هم برخی خواب زده های مقام از دست داده آن زمان، گفتند که هرگز نتوانستند منتخب 88 را منتخب مردم بدانند و دل خود را با او صاف کنند. که مهم هم نیست.
دشمنان به دنبال شکستن مقاومت انقلابی و تاریخ ساز ایران بودند که به نماد ضد امپریالیستی و لیبرالیستی در جهان تبدیل شده بود. استقامتی که دو سه سال بعد از پیروزی غرور آفرین مردم در فتنه تحمیلی هشت ماهه 88 و در یوم الله میلیونی 9 دی، به عنوان الگوی موفقی برای انقلابات اسلامی کشورهای عربی تبدیل گردید. دشمنان انقلاب اسلامی و در رأس تمام فتنه ها، کدخدای حیله گر و روباه پیر و رژیم معطل صهیونی، هشت ماه تمام با تمام توان بر صخره اراده مردم سرکوبیدند و دندان به سنگ ساییدند و خاک بر سر ریختند ولی به قول آن مقام آمریکایی همگی در اینکه هیچ غلطی نتوانستند بکنند، با حضرت امام خمینی نَوَّرَاللهُ قبره هم عقیده شدند. نظام مقتدرمان با مدیریت بی نظیر رهبر حکیمش توانست از آن امواج سهمگین به سلامت بگذرد و سالها برنامه ریزی دشمنان و گزینه های روی میز مانده و فریب خوردگان وامانده را به زباله دان تاریخ بیندازد و برگ زرینی بر افتخارات ایران و مردم افتخار آفرینش بیفزاید و تا ابد مردم را به غرب و غرب زدگان بدبین نماید. جوانان مسلمان کشورهای مظلوم مسلمان منطقه با فهمیدن پوشالی بودن قدرت قلدرها، به فکر انقلاب اسلامی افتادند و با شعار الله اکبر به جنگ شیطان اکبر رفتند.
آشوبها و اغتشاشات 88 اگر چه هزینه بر بود و دردناک و تحریمهای مکرر و متنوع را علیه مردم نجیب ایران به بار آورد ولی نعماتی داشت که به یاد سپردن و عبرت گرفتن از آنها می تواند نظام را از تمام آسیبهای مشابه در امان بدارد و این حقیقت را افزود که دشمن هرگز از نفوذ و رسوخ در اراده ها و آدمهای دور افتاده از اصل و اصول ناامید نمی شود و هر روز به رنگی در می آید تا ساده لوحان و خوش خیالان را فریب دهد. افزود که نمی توان به خواص بی بصیرت امید بست. نمی توان به وعده مدعیان پرگو و فحاش، دل بست. نمی توان از مدیران پرخوار و کم کار که تار و پود زندگی اشرافیشان را با حقوق مردم محروم بافته اند انتظار تحول و خدمت داشت. نمی توان از آنها که نه اهل بصیرتند و نه اهل عبرت توقعی جز سوزاندن فرصتها و آسمان ریسمان کردن داشت. نمی توان از باغ سیب و گلابی آنها که قلب علم را سیمان می کنند امید خیری داشت و نمی توان به دیوارکج و شیب دار آنان که حقوق شهروندی را برای مردم و حقوق نجومی را برای دوستان خود می خواهند تکیه کرد.
منتشر شده در سرمقاله کیهان مورخ 9دی 95 با حذف دو و نیم خط آخر