دل گفته های دست نوشته

 



    روزهای انتخابات، روزهای وعده و وعید است و قول و قرار. روزهایی که در میان مردم شور انتخاب است و هرکدام از نامزدها را به دقت زیرنظر می‌گیرند و می‌دانند مرد است و قولش و دیگرانند و بهانه‌های همیشگی برای کارنکردن. معمولاً نامزدها برای مردم تا آنجا که می‌توانند دنیایی رؤیایی را تصویر می‌سازند که با وجود آنها، پراست از گل و بلبل و با وجود رقبا پراست از خرابی و ویرانی. تفاوت این دو دنیای تصویرسازی شده به اندازه ایمان و انصاف نامزدهاست. آن که برنامه دارد و امیدش به خدا و اهل ایمان و تقواست، به جای چنگ زدن به رقبا درصدد اثبات خود با خود است و آن که اینگونه نیست و فریفته دنیاست، به دنبال تخریب و تحقیر رقیب و ایجاد «رقیب‌هراسی» است. اگر زمانی توفیق کار خوبی داشته که اکنون با تبلیغات دشمن بد نمایانده شده، منکر می‌شود و به رقیب نسبتش می‌دهد و به راحتی افتخارات و اعتقادات گذشته خود را به حراج می‌گذارد و...
      بیش از یک‌ماه از انتخابات پرشور 41 میلیونی ملت بزرگ ایران می‌گذرد. انتخاباتی که به گفته رهبرمان، جشن ملی بود. مثل تمام انتخاباتها. مثل 88 و حضور بی‌نظیر مردم در آن. و مردم در این انتخابات به هرکس که دلشان خواست رأی دادند و آنها که به هر دلیلی نامزدشان رأی نیاورد هم، آنچنان ظرفیت و مدنیتی از خود نشان دادند که درسش تا ابد برای بی‌جنبگان و لجبازان ماند و آنها که به نامزد پیروز رأی دادند، به شعارها و وعده‌ها رأی دادند. مثلاً گفته شد که سایه جنگ را از کشور برداشته‌اند یا همان‌گونه که با برجام تحریم‌ها را شکسته‌اند می‌توانند با برجامهای دیگر کل تحریم‌ها را بردارند. هرچند که سایه جنگ را مردم، مرزداران وطن و مدافعان حرم برداشته بودند و دستاورد برجام به گفته دولتی‌های منصف‌ «تقریباً هیچ» بود. ولی به هرحال همین دو وعده اصل مطلب بود و مردم می‌دانستند دیوار‌کشی و اعدامهای دهه شصت و ... بی‌پایه و برای حذف رقیب بود.
       در همان روزها چیزهایی گفته شد که چون مغایر با تدبیر و اعتدال بود، ای‌کاش بیان نمی‌شد. افراط در رقابت و انتقاد از شعارنویسی روی موشک و شهرهای موشکی اگرچه پس از گذشت کمتر از یک‌ماه، آنها که به دشمن خودکار پرتاب کرده بودند، پرتاب موشک سپاه به داعش را به خود منتسب کردند ولی به هر حال ژستی صلح‌طلبانه بود که توانست قسمتی از آراء را جلب کند. نتیجه انتخابات مشخص شد و گروه رقیب با سعه‌صدری مثال زدنی و ادب و نزاکتی ستودنی به رئیس جمهور منتخب تبریک گفتند و همه در جشن انتخابات 41 میلیونی شرکت کردند. و این گذشت تا آنکه در ماه مبارک رمضان امسال، پای کثیف ترور به کشور باز شد و هیزم‌کشان جهنم، در مجلس شورای اسلامی و مرقد مطهر امام(ره)، 17 روزه‌دار و بی‌گناه را به شهادت رساندند و خود نیز به درک‌اسفل افتادند. این شوک و سنگ‌اندازی اگرچه برای درخت مثمر جمهوری اسلامی ایران تکراری است ولی مردم، ادعای «سایه جنگ را برداشتیم» را به یاد آوردند.
         همان‌ها که چندی پیش از این برای کاسه‌گردانی، از مجازات جانیان منافق انتقاد کرده بودند و گروهی نیز خام اینان شده بودند، امروز مدعیان مجازات شدند و حرف خام خود را اصلاح کردند و اگر نبود سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و قوای امنیتی و همان نیروی نظامی که کسانی می‌خواستند مثل آلمان و ژاپن از خیرشان بگذرند، مگر می‌شد این غائله را با توئیت و لایک گذاشتن و «محکوم می‌کنیم»‌های اینستاگرامی ختم به خیر نمود. چندی پس از آن، آمریکا تحریمی را علیه ایران تصویب کرد که به «مادر تحریمها» شهرت یافت. تحریمی کامل‌تر و شامل‌تر از همه تحریم‌های طول تاریخ ایران. و در آن دیگر قطعیت همکاری با آنچه دشمنان، تروریست می‌خوانند مطرح نبود. اگرگمان و احساس کنند ارتباطی هست، تحریم می‌کنند. نیاز به اجازه دیگران نیست و ... و سپاه عزیز هنوز خار چشم دشمنان و خناسان است. در سیستم این تحریم، اتلاف وقت وجود ندارد و به سرعت اعمال می‌شود و .... و مردم ادعای دوم را به یاد آوردند که «با برجام سازمان و ارابه تحریمها شکسته شد».
      این دو اتفاق تلخ و مهم در مقابل آن دو ادعای بزرگ و در فاصله کمتر از یک‌ماه از انتخاب دولت تدبیر و اعتدال صورت گرفت و دولت را بیش از پیش در معرض سؤالاتی گذاشت ازجمله اینکه آنچه گفتید چه شد؟ و برخی برحسب تجربه‌ای که اندوخته دارند پیشنهاد موازی‌سازی و حواشی‌سازی دادند تا حواس مردم از دو ادعای ناکام و بزرگ انتخاباتی منحرف شود. مثل تمام شبهاتی که در جمع‌های غیرتخصصی و با استفاده ازمغالطه گفته می‌شود. شبهه کهنه مشروعیت و مقبولیت گفته شد و چندی بعد از آن با گزیده خوانی آیات قرآن به « لستَ علیهم بوکیل»1 رسیدند و آن‌ را دیدند و « النبیُ أولی بِالمؤمنینَ مِن أَنفُسِهِم»2  و انبوه آیاتی که در کنار ملاطفت و مراحمت، تیغ بر گردن سرکشان گذاشته است را نفهمیدند و این نیز گذشت تا نوبت به راهپیمایی روز قدس رسید و حضور مسئولان در میان مردم، گروهی در این میان شعارهایی دادند که خیلی جا نداشت و همین شعارها بهانه دیگری شد برای پوچ‌گوها و پوچ‌اندیشان که توهین به انقلابیون را ادامه دهند.
       پس از این قضایا، گویی کاری از پیش برنامه‌ریزی شده و سازمان یافته شروع شد و سیل موضع‌گیری‌ها علیه مردم و انقلابیون آغاز گردید و هرکه هرچه خواست نثار مردم مهربان کرد تا اصل ماجرا گم بشود. جالب اینجاست که خود بد می‌گفتند و می‌نوشتند و توهین می‌کردند و از بد اخلاقی انتقاد می‌کردند و در این بین کسی نپرسید سایه جنگ را که برداشتید کجا گذاشتید و ارابه شکسته تحریمها چگونه منجنیق شمر شد؟ نتیجه آن همه سرمایه‌ای که پای برجام قربانی کردید چه شد؟ مگر نگفتید امضای کری معتبر است پس چه شد؟ مگر نگفتید درصورتی که رأی بیاورید بقیه تحریمها را هم برمی دارید، الان که ما را بدتر از دهه هفتاد و هشتاد تحریم کردند؟ شما که گفتید تحریم‌ها « بالمره» برداشته شد پس چه شد؟  شما که دَم کدخدا را دیده بودید چگونه آن بیمار روانی چند ماهی است که مرتب و زمانبندی شده ما را تحریم می‌کند؟ چرا آن اجماع ۱+۵ که گفتید به کمک نمی‌آید و صدایی از آنان درنمی‌آید؟
      نکته مهم دیگر اینکه هیچکس منکر بداخلاقی اجتماعی نیست ولی مهم‌تر این است که مسبب آن کیست؟ وقتی که گفتند «الناس علی دین ملوکهم» باید پرسید مردم باید از چه کسانی بیاموزند و یاد بگیرند؟ مثلاً آن وزیری که به فرماندار، بی‌شعور می‌گوید یا به روزنامه نگار، چرت نویس می‌گوید و منتقدین را به نوفرقانیسم متهم می‌کند یا آن دیگری که میکروفون از خبرنگار می‌کشد و «برو بابا» می‌گوید الگوی مناسبی هستند؟ آیا مسئولی که مدام دو پهلو می‌گوید و لغز و کنایه ردیف می‌کند یا در حرف، از وحدت می‌گوید و در اصل، جامعه را دو قطبی می‌کند و مردم این دو گانه را می‌بینند الگو نیست؟ آن محترمی که منتقد را بی‌سواد، بی‌شناسنامه، عقده‌ای و... می‌داند که باید به جهنم برود الگو نیست؟ آن مشاوری که می‌گوید «... باید مثل سگ از مجری بترسند» الگو نیست؟ اگر توهین بد است چرا گروهی گوی سبقت ربوده‌اند و اگر خوب است این چه منطقی است که دولت می‌خواهد تنها او توهین کند و دیگران فقط گوش کنند؟ آیا در این نیز چون فیش نجومی تبعیض است؟
      مردمی که در راهپیمایی مرگ بر آمریکا و مرگ بر منافق می‌گویند تندرو هستند ولی آن کس که عکس رئیس جمهور سابق را آتش زد شجاع است؟ مداحی که از باب «النصیحه‌‌‌ًْلِلملوک» وظایف مغفول و قانونی را به یاد مسئولان می‌آورد، توسط بی‌ادبانِ کنار زده شده و همصدا با صدای آمریکا و ضدانقلاب، سب می‌شود ولی شاعری که در ستاد انتخاباتی، به امام رئوف مسلمانان جسارت می‌کند نه؟ چرا رأفت و رحمت این دوستان تنها نصیب هتاکان می‌شود و دوستان منتقد بی‌بهره‌اند. نگیر و نبند کجا و درخواست پیگیری قضایی به خاطر «نقد دولت» کجا؟ با این حال مسئولین محترم ملتفت باشند که مردم می‌دانند اصل موضوع چیز دیگری است. مردم وعده‌های صد روزه و غیر آن را که در هیجان انتخابات گفته شد و آن برنامه مدونی که دائماً ذکر خیرش بود و ... و سایه جنگ و ارابه تحریم را به یاد سپرده‌اند و نباید بیش از این، امور مهم با حواشی جابجا شود.

 

 

 

 


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوره انعام قسمتی از آیه 66
2- سوره احزاب قسمتی از آیه6

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 96/4/10

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۴/۱۰ساعت 0  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۴/۰۹ساعت 11  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

    شبخند یکی از برنامه هایی که چند ماهی است از شبکه سیمای استانی زاگرس پخش می شود، برنامه اجتماعی "شبخند" است که تم و موضوع اصلی آن خوانندگی است که در میان آن مسابقه های کوتاه و گپ و گفت مختصری نیز با میهمانان یا تماشاگران انجام می شود. فضای شاد و جذابی که توسط مجری های خوب این برنامه ایجاد شده به طراوت این برنامه افزوده است. وجود تماشاگران و کمک گرفتن از عوامل محیطی که مکان آن یکی از تالارهای سطح شهر کرمانشاه می باشد، تلاش برای ایجاد سرگرمی و فضای مفرح، معرفی شهرستانها و قومیتهای مختلف در لابلای برنامه ها، گفتگو با برخی از ورزشکاران و افراد ممتاز کرمانشاهی در رشته های مختلف نیز از جمله نقاط قوت شبخند می باشد. شیوه این برنامه در مسابقه خوانندگی اینگونه است که ابتدا از متقاضیان و نامزدها، تست صدا گرفته می شود و پس از تأیید توسط هیأت داوران، وارد مرحله بعد و اجرا در میان تماشاگران می شوند که پس از آن، اینبار مردم و مخاطبین برنامه به کد فرد مورد نظر رأی می دهند. جدای از نقاط قوت برنامه که گفته شد، از این نکته نباید غافل شد که شبخند را نمی توان برنامه ای ابداعی و ابتکاری دانست چراکه تنوع برنامه های اجتماعی و خوانندگی از این نوع، هم در سیمای ملی ما در حال اجرا و پخش است و هم در خارج از کشور و حتی برنامه ای گفتگو محور با همین نام در شبکه افغانستان وجود دارد. لذا نمی توان این برنامه را از نظر خلاقانه بودن، جزء برنامه های تولیدی شبکه استان دانست که این خود نوعی نقصان محسوب می شود.

     بی توجهی این برنامه به خلاءهای فرهنگی و حتی مناسبات تقویمی و نیز پرداختن ویژه به موسیقی، در میان موضوعات گسترده اجتماعی و ابتلائات جامعه استان این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که با توجه به تنوع تکثر معضلات استانی، چه ضرورتی بر مسابقه خوانندگی و موسیقی آن هم به صورت فراخوان کردن که به نوعی تأیید آن، توسط شبکه استانی و نیز تشویق عمومی به این امر در آن مستتر است می باشد؟ ممکن است در پاسخ به زمینه بیشتر شاد داشتن، مردمی تر بودن، دم دستی بودن و امور دیگر اشاره شود که به نظر، توجیهاتی است که مابه ازای جدی خارجی ندارد. مثلاً در سیمای ملی برنامه های شاخه طوبی، بعد از خبر، مسابقه محله، مسابقه دوبلوری، مستقیم آبادی و ... و حتی طنزهای زیبای اواخر دهه شصت و نیز دهه هفتاد سیمای کرمانشاه که تم اجتماعی و خلاقیت بیشتری را در خود داشتند و گرفتار تب وآفت " روزمرگی و تقلید" نبودند، چگونه در زمان خود از جمله برنامه های ممتاز شناخته می شدند؟ چگونه خانواده ها در کنار خنده های خود نکات برجسته ادبی، فرهنگی، ورزشی و خلاقیت را می آموختند؟ آیا رسالت رسانه های اصیلی نظیر صدا و سیمای ایران که باید همچون دانشگاه عمومی باشد، خدای نخواسته اجازه تخدیر ذائقه مردم به وسیله برنامه های نازل و تقلیدی را می دهد؟ و یا مجوز موج سواری بر ذائقه مردم را می دهد؟ یا اینکه اگر ذائقه مردم به اشتباه به سمتی رفت باید با استفاده از مشاورین متخصص و ابتکار فنانان، درصدد اصلاح آن برآید؟ نکته جدی تر اینکه با وجود فتوای رهبر انقلاب، که ترویج موسیقی را با اهداف عالی جمهوری اسلامی منافات می داند، اداره ارشاد اسلامی یا سیمای استانی، می تواند اقدامِ برخلاف، نماید؟

     و اکنون سخن اصلی اینست که دستگاه های اصلی فرهنگ ساز استان چه اصراری بر ترویج و تبلیغ موسیقی در این سطح وسیع، آن هم در بهترین تالار شهر برای اجرای کنسرت و پربیننده ترین ساعت سیما برای موسیقی وجود دارد؟ و اصلاً چه کسانی این دستگاه ها را به ضرورت می رسانند؟ حال که روی سخن این وجیزه با شبخند است و با تحلیل محتوایی مختصری می توان به بنیه کم این برنامه نسبت به استان فرهنگ پرور کرمانشاه پی برد که در آن ادبیات کلیشه ای و تقلیدی از برنامه های سراسری و نیز از میراث نامبارک موسساتNLP و موفقیت، بسیار محسوس است. موسسات NLPآنهایی بودند که بدون کمترین زمینه علمی از فلسفه و تعریف شادی و موفقیت و ... به ترجمه برنامه های غربی و تحمیل آن بر فرهنگاصیل مردم ایران پرداختند و آن را در قالبی فریبنده ارائه نمودند، غافل از اینکه این انرژی و خندیدن به هر قیمت و به هرچیز و ... برای مردم افسرده و منفعل غرب است نه مردم ایران که به بذله گویی و ذوق لطیفه سازی معروفند و بزرگترین معاریف فرهنگی و ادبی آنها طنز پرداز و نازک اندیشند. می توان از اداره ارشاد اسلامی و شبکه زاگرس مطالبه نمود که چه تعریف مشخصی از فرهنگ دارند؟ و آیا فرهنگ، تنها در موسیقی خلاصه می شود؟ و نقاشی، نمایش ایرانی، خطاطی، نویسندگی و داستان نویسی، سرود و تواشیح، قرائت قرآن، شعر، معماری، قلمزنی، تئاتر مساجد و ... و بسیاری از هنرهای جدید و ابتکاری که نیاز به هوش و استعداد بیشتری دارد، جزء هنر بحساب نمی آیند؟ آیا تعریف فرهنگ در این سازمانها، متفاوت از تعریف اصیل آن، یعنی " شکوه دانایی" است؟

     این سؤالات جدی را باید هرکدام از مسؤولینِ امر، به نوبه خود پاسخ دهند و به بحث بگذارند. خنده خوب کدام است و خنده بد کدام؟ خنده غفلت و از سرِ بی خیالی با خنده حکیمانه یا خنده تلخ و انتقادی چه تفاوتی دارد؟ آیا خوش گذراندن با خوب گذراندن تفاوت ندارد؟ و ... و سؤال مهمتر اینکه آیا برای رسانه استانی که متأسفانه و بخاطر اختلال در برخی از ادارات و سازمان ها و مشغولیت سیاسی برخی از مدیران و ناتوانی و کهولتشان برای انجام خدمت به مردم شریف استان، حائز رتبه های برتر در طلاق، اعتیاد، بیکاری و ... است، منصفانه است که برای تخدیر و یا ایجاد غفلت مردم از این مشکلاتِ جدی، به سرگرمی های بی هدف بپردازد؟ پرداختن به موضوع فراموش شده حق الناس چه جایگاهی در صدا وسیما دارد؟ آیا هنجارشکنی مذهبی برخی در ماه مبارک و غیر آن، استفاده گسترده خانوادگی از خودروهای خدمت و پلاک دولتی در سطح شهر و در روزهای تعطیل، وضعیت نابهنجار پوشش و آرایش و ... و سکوت و سکون مسؤولان مربوطه که برای رفع این امور از بیت المال ارتزاق می کنند، از معضلات رقت بار نیست؟ آیا برخی از معضلات جدی و متأسفانه معمول و روزمره که گاهی به دعوا و کدورت اجتماعی در شهر می انجامد، قابل پیگیری رسانه ای نیست؟ سدِمعبرِ مغازه دارانی که راه را بر مردم بسته و معضل شده اند مشکل نیست؟ وضعیت شرم آور و بی سامان رانندگی و پارک و حرکت خودروها ایرادی ندارد؟ آیا اشغال خیابانها با پیت و آجر توسط برخی مغازه داران و دستفروشها و این زورگویی دربرابر حرف حق رانندگان، نامتعادلی فرهنگی نیست؟ آیا جابجایی ادبیات نامنظم و نامطلوب، به جای ادبیات متین و شیرین بومی، معضل نیست؟ آیا وضعیت آپارتمان نشینی نیاز به آموزش رسانه ای ندارد؟ آیا نارضایتی مردم از کم کاری دستگاه های اداری، قابل پیگیری نیست؟ آیا کم توجهی به امر مهم و حیاتی امربه معروف و نهی از منکر و بی تفاوتی نسبت به اشتباه و ناهنجاریها، نگران کننده نیست؟

   و آیا دلیل بسیاری از این نابسامانی ها و بیماری ها، ترک این ضرورت حیاتی اجتماع که وظیفه عمده تبیین و ترویج آن برعهده مسجد و مدرسه و دانشگاه و صدا و سیما می باشد، نیست؟ اینها که گفته شد گوشه ای از بسیار است که با توجه به تعهدی که در میان مسؤولین و کارکنان آن سازمان است، توقع می رود مورد اهتمام ویژه قرار گیرد. گرچه این توقع بسیار نیست و حقاً و انصافاً شأن و شخصیت مردم شهیدپرور کرمانشاه بیش از آنست که اینگونه از بُعد فرهنگی و اجتماعی آسیب پذیر و به ضعف فرهنگی معروف باشند. شهری که زمانی شهره مهمان نوازی، پهلوانی و جوانمردی بود اکنون گرفتار مشکلات و معضلات ریز و درشتی شده است که عمدتاً از غفلت متولیان امور فرهنگی ناشی می شود و ایکاش صدا و سیمای کرمانشاه در کنار برنامه های جذاب، بانشاط و ابتکاری که با توجه به تقیدات شرعی و اخلاقی تولید خواهد کرد، برنامه ای مستمر و جدی برای بررسی مشکلات فرهنگی و چاره جویی علمی و منطقی آن و سپس اصلاح فرهنگ عمومی و فرهنگ سازی، تهیه و تولید نماید که گهواره تمدن و مهد مهربانی بودن به شعار و تعارف و بنر نیست بلکه زمانیست که خشونت، قانون گریزی، زمخت گویی، بی تفاوتی دربرابر هنجارشکنی ها، سیاست زدگی و کم کاری از میان مردم و مسؤولان رخت بسته باشد.

 

 

 

این اقل امر به معروف و نهی از منکر است رسانه باشید

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۴/۰۴ساعت 23  توسط محمدهادی صحرایی  |