چهل سالگی را سن پختگی نامیده اند چرا که معمولاً در این سن و سال، تجارب و آموخته ها، تصویری کلی و صحیح تر از جهان پیرامونی برای انسان ترسیم می کند که این تصویر در صحت تصمیم گیری ها و اعمال او سهم مؤثر و تعیین کننده ای دارد و در نهایت تأثیر اصلی را بر حیات صحیحش می گذارد و شاید ارتکاب برخی اموری که تا پیش از این می شد از آن گذشت کرد، دیگر قابل اغماض و چشم پوشی نیست. در این سن و سال معمولاً قوای روحی و جسمی به تعادلی می رسند که او را از افراط و تفریط در افکار و اعمال و احساسات، برحذر می دارند. چهل سالگی آغاز دوران استقرار عقل و استحکام نظر و اعمال اندوخته ها و مدیریت است و دوره عبور از آزمون و خطا به دوره به کار بستن تدبیر و تجربه. اگرچه این قاعده مطلق نیست ولی از فرط تکرار می توان به وثاقتش پی برد. گویی خاطره بشریت پر است از مثالهایی برای اینکه چهل عددی است که نمی توان از آن به راحتی گذشت. اگر در تعداد باشد نمایانگر فراگیری است و اگر در سن و سال باشد پختگی و اگر در چله گرفتن باشد نشان از استقرار و اطمینان است. از آدمِ پیامبر گرفته تا محمدِ خاتم صلی الله علیهم تجربیات متصل به وحی وجود دارد که تأیید کننده این ادعاست. چهل، حکمتی دارد.
بنی اسرائیل، قوم موسای کلیم علیه السلام که دورانشان شباهتهای بسیاری به دوران مسلمانان دارد نیز چندین بار چهل شب و روز و چهل سال را تجربه کرده اند. مثلاً امتحان بنی اسرائیل با چهل شبانه روز غیبت و دوری موسی و تکلیف بنی اسرائیل به تبعیت از جانشین او و تدبیرِ ناموفق جانشین او در حفظ وحدت و انسجام بنی اسرائیلِ فتنه زده، به آزمونی سرنوشت سوز برای این قوم بدل شد. یا مثلاً چهل سال سرگردانی بنی اسرائیل در بیابانهای اطراف سرزمین موعود به خاطر سرپیچی و گستاخی نسبت به پیامبر خود، اگرچه ظاهری تنبیهی دارد ولی نوعی تربیت و دوره رشد و تعالی امت موسی را در خود نهان دارد. و چرا چهل؟ باید برای ورود به سرزمین موعود الهی، آمادگی کسب شود که ممکن است تا چهل سال به طول بینجامد و چند نسل از بنی اسرائیل را به خود مشغول کند و هزاران هزار متولد شوند و هزاران هزار پیر شوند و بمیرند، تا تربیت امت انجام پذیرد و جایگاه مهم و حیاتیِ امام و نائب او در امت، جابیفتد و جابیفتد که در نبود امثال موسای نبی، اطاعت از امثال هارونِ نائب، واجب و ضروری است وگرنه به دام فتنه سامریِ منافقِ موذی و مزور می افتند. نکته ای که امروزه بعد از گذشت هزاران سال از دوران حضور پیامبران و امامان و نائبانشان و تبیین عقلی و نقلی هزاران باره آن، برای بسیاری، حتی مدعیان و خواصِ بی بصیرت، فهمیده نشده است.
چهل به معنی پختگی است و وقتی پیغمبر مکرم اسلام در این سن به پیامبری مبعوث گردید، شاید مؤکد این حکمت باشد که چهل، سن پیری نیست و سن پختگی و شروع بعثتِ خاتم است. بعثتی که از هرحیث باید نمونه و اثرگذار باشد. با بلوغ مردم، وظیفه و رسالت نیز سخت تر است. دیگر صِرف معجزاتی که ساحران و جباران و فراعنه و مدعیان خدایی را به زانو دربیاورد کافی نیست. معجزات باید از نوعی باشد که فراتر از احساس و ظاهر، به دلها بنشیند و فکرها را به خود مشغول کند و عقل جستجوگر و روح پرسشگر انسانِ به بلوغ رسیده را اقناع کند و جانِ ناآرامش را آرامش ببخشاید. از بعثت پیامبر خاتم به بعد، باید دوره گوساله و بت و فرعون پرستی به سرآمده باشد و باید فکری به حال ایسم ها و رسم های جدید کرد. حیله های معاویه ها و عمروعاص ها و سلف و خلف همین سنخ، مشکل دوره بعثت تا به امروز بوده است و دغدغه انسان این عصر، دیگر نباید نزول" مَنُّ و سَلوی" باشد. باید تعمیر زندگی دنیوی و تأمین سعادت اخروی باشد. و معجزات این دوران باید زلف عقل و منطق بشر را شانه کند و بصیرت را رخ بنمایاند. دوره دوره بلوغ است.
با شروع بعثت پیغمبرخاتم، دشمنی های شیاطین جن و انس بیشتر شد و خباثت ها و رذالت ها قوت گرفت. نه اینکه قبلاً با بندگان خدا و مستضعفین دشمنی نبود، بود ولی به این شدت نبود. با حکومت اسلام و قدرت گرفتن مسلمین و انقلاب اسلامی رسول اعظم خدا، نفاق نیز به کمک صف دشمنان اضافه شد. چون جامعه، جامعه اخلاق محور است و تقوی، میزان برتری آدمهاست. گندم نمایان جو فروش زیاد شدند و خود را میان انقلاب اسلامی انداختند و با سیل خروشان بودند تا وقتی که پیغمبر در حیات بود. انواع جنگها و غارتها، تحریمها و تهدیدها بود و نفوذ هم بود. یهودیانی یک شبه مسلمان شدند. خالد مسلمان شد، معاویه و ... و ابوسفیان هم مسلمان شد. هریک در گوشه ای سرگرم کاری شدند و کم کم سررشته ها را در دست گرفتند. ندای اسلام فراگیر شد و آوازه اش جهانگیر. مدینه النبی قلب عالم شده بود و صدای زندگی از آن به گوش می رسید. امثال اوس و خزرج کم نبودند که به برکت انقلاب اسلامی، برادر شدند. مهاجر و انصار هم هرچه داشتند با هم نصف کردند. کارها اگرچه گاهی سخت و نفسگیر می شد ولی گاهی گروهی به جنگ نرسیده تسلیم اسلام می شدند. قلب مکه، فتح خود را خوب به یاد دارد که با محبت و رحمت محمدی صلی الله علیه وآله فتح گردید. الیوم یوم المرحمه.
چهارده قرن بعد از انقلاب اسلامیِ رسول الله، انقلاب اسلامیِ روح الله محقق شد که در خرد و کلان به هم شبیه بودند. هردو آمدند تا " لِنُخرِج مَن شاء، مِن عبادة العباد إلى عبادة الله، ومن ضِيق الدنيا إلى سعَتَها، ومن جَوْر الأديان إلى عدل الإِسلام"[1] و مردم هر دو دوره هم همین را خواستند. آزادی عقیده و دینداری و استقلال در زندگی، زیر پرچم اسلام. این سه شعار اصلی، دقیقاً مخالف خواست و اراده دشمنان بود. نه اینکه قبلاً دشمن مردم ایران نبودند، نه. قبلا هم دشمن بودند. دقیقاً صد سال پیش، قحطی و وبای بریتانیایی، نصف جمعیت ایران را روانه قبرستان کرد و زمینه ساز روی کار آمدن رضا پهلوی شد وگرنه رضا ماکسیم کجا و شاهی کجا؟ لاتی که آوردند و بدبختی که بردند. پسرش هم بدتر از او. سال22 و در کنفرانس تهران، روزولت، استالین و چرچیل، رؤسای آمریکا، شوروی و بریتانیا بدون اطلاع شاه به ایران آمدند و شاه را به هیچ انگاشتند. چه ذلتی از این پایین تر؟ اسقاط دولت مصدق هم توسط بریتانیا و آمریکا بود و محمدرضای پهلوی، همداستان با دشمنان علیه دولت مردمی شد. چه نکبتی از این پایین تر؟ شاه، دانشجویان دانشگاه تهران را در 16 آذر، به خاطر مخالفتشان با سفر نیکسون - معاون رئیسجمهور وقت آمریکا - و نیز در اعتراض به از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، به خاک و خون کشید. چه خفتی از این پایین تر؟ و ... . دشمنی انگلیس با ما بیش از 100 سال سن دارد و حکومت بی ریشه آمریکا بیش از60 سال است، خباثت می کند.
شاید نتوان در تاریخ ایران، بی عرضه تر و ضعیف تر از قاجار و پهلوی پیدا کرد. شاهانی که نه جرأت و جسارت پیشینیان را داشتند و نه مردانگی ای که دسته کم مردم خود را نکشند و خاک کشور نفروشند. استان فروشی برای خرج ولگردی شاه در اروپا را قاجار باب کرد و محمد رضاپهلوی با واگذاری بحرین ادامه داد. شاید اگر انقلاب نشده بود، ولیعهدی که چهل سال است از ایران فرار کرده و هنوز خرجش را "مامان شهبانو" می دهد، از ایران تنها چند روستا باقی گذاشته بود. محمدرضا با 50 هزار مستشار نظامی خارجی، ارتش خود را تحقیر می کرد و در ظفار، جوانان را به جنگ بی هدف می فرستاد. به آمریکا هواپیما می داد تا ویتنام را بکوبد. ترانزیت مواد مخدر در دست دربار بود. غارت و قاچاق پارسه و تخت جمشید و میراث فرهنگی کشور به آمریکا و اروپا در آن دوران بود. سینمای ورشکسته و فروریخته و تکراری دوران پهلوی را انقلاب نجات داد و هنرمند تولید کرد. بماند از برخی بی مایگانِ آبرو گرفته از انقلابی که انگشت عسلی گاز می گیرند و ارث نداشته طلب می کنند و تکریم آنها تحقیر هنر است.
آنها که انقلاب را ندیده اید! بخوانید و بدانید که اصل و اساس انقلابمان ریشه ای ملی مذهبی و مقدس دارد. ملی نه از آن سنخ که در شبهای شعر تاریک و پردود روشنفکری جانشان را فدای ایران می کنند و در روز حادثه پیداشان نیست. ملی از سنخ شیخ فضل الله، کوچک خان، رئیسعلی، مدرس، کاشانی، نواب، اندرزگو، غفاری، سعیدی و ... و خمینی و مقلدانش. و مذهبی بود و از میان کمونیسم و لیبرالیسم و التقاط و ارتجاع و انحراف، شعار خدا، قرآن، خمینی می گفتند. یا مرگ یا خمینی را مو سفید کرده ها به یاد دارند. مردم بالغ ایران حکمت امام غایب و نایب حاضر را فهمیده اند. بینوایان درجا مانده چه می گویند؟ روح الله نیز بعد از آنکه 10 سال از تحقق انقلابش گذشت، رحلت نمود و مردم، گِرد شبیه ترین نفر به او جمع شدند تا مؤمنین آخرالزمان را به امام غایبشان برساند. و امروز این انقلاب خمینی است که با امامت خامنه ای، استوار و پابرجاتر، دوران بعثتش را شروع کرده است و چهل سالگی خود، و ذلت و حقارت دشمنانش را می بیند و الگوی 50 ساله پیشرفت ایران را اعلام می کند. برای زمانیکه نه از صهیونیزم خبری باشد و نه از کدخدا و نه از کدخداپرستانی که بخواهند مثل گذشته، ایران را با قراردادهای نخوانده و ذلت بار، ایالت پنجاه و یکم آمریکا کنند.
[1] - آمده ايم تا مردم را از بنده ديگران بودن به بندگى خدا در آوريم و از سختى دنيا به گشايش آن رهنمون شويم و پيروان اديان تحریفی را از جور آنان به عدالت اسلامى دعوت كنيم
منتشر شده در سرمقاله روزنامه کیهان مورخ 16 بهمن 97
با مطالعه ژرف تاریخ انقلاب اسلامی، از افراد و افکار مردمانش گرفته تا وقایع و اتفاقات چهل ساله ایران، آنچه بیش از همه به چشم می آید و می توان در یک جمله طلایی وکلیدی از آن یاد کرد، تراکم افراد و اتفاقات مهم و سازنده ای است که در تاریخ قبل از خود در ایران و جهان بی نظیر و منحصر به فرد بوده است. از تنوع افکار دولتهای بر سرکار آمده و آزادی انکارناپذیر و بی سابقه ای که در سپردن مسؤولیتها به افراد وجود داشته و دارد تا تنوع و تکثر و تراکم دشمنی ها و دشمنان و تا پیروزی ها و دستاوردهای اعجاب آور و تا تحولات گسترده فرامرزی همگی نشانه هایی عجیب و غریب است از اتفاقات بزرگی که انقلاب خمینی کبیر در تاریخ رقم زده است و سخن کسانی نظیر میشل فوکو که معتقد است "شخصیت آیت الله خمینی، پهلو به افسانه می زند" اگر چه قسمتی از شخصیت اماممان را بیان می کند ولی همین اندازه کم نیز شاید بتواند اولین گره از این معما را برای آنها که معجزه معنویت را نفهمیده اند، باز کند. و مطالعه یاران خمینی و مقلدان او و امت او و جانشین او و یاران جانشین او و دستاوردهای حیرت آور انقلاب او در جهان، و ... همگی به فهم بیشتر و بهتر انقلاب اسلامی کمک خواهد کرد.
معتقدین به اینکه " ذات انقلاب، دگرگونی است" نیز شاید تا این حد باور نمی کردند که انقلاب اسلامی ایران و خیزش عظیم خداخواهی مردم در عصر تاریک کمونیسم و لیبرالیسم بتواند مسیر تاریخ را عوض کند و چونان انفجار نور در جهان ظلمانی، تا بیکران قلبها و مغزهای مردمان تاریخ نوربیفکند و دائماً گسترش یابد. شاید به این دلیل بود که از همان ابتدا بدخواهان سعی کردند انقلاب را جدی نگیرند. بعد هم تظاهر کنند که جدی نمی گیرند. بعد که تغییرات جدی را دیدند سعی کردند مهارش کنند و بعد که قدرتش نمایان شد سعی کردند مقابلش بایستند و وقتی به خود آمدند دیدند که از سال 42 تا امسال که 97 است، عمر و سرمایه خود را صرف مقابله با ندای فطرتی نموده اند که از قلب خمینی آغاز شده و تا دنیا را در برنگیرد و بند از دست و پای ذهنهای اسیر ایسم ها و ایست های جهانیان برنگیرد آرام نخواهد شد. و در این55 سال مبارزه آشکار و 40 ساله تحقق انقلاب و بیداری اسلامی، این بانگ آزادیست کز خاوران خیزد و فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد و اعلام طوفانهاست کز هر کران خیزد و آتشفشان قهر ملتهای در بند است و نمی توان در برابر آن ایستاد، که هیچگاه آدمی، در برابر توفان نمی ایستد، اگر عاقل باشد.
انقلاب اسلامی ایران، توفنده پیش می رود و کاخ و کاشانه ستم را یکی یکی ویران می کند و موانع هدایت انسانها را برمی کند و صدای "قولوا لااله الا الله تفلحوا" را به گوش جهانیان می رساند و ذهن یخ زده مردم را باز می کند و شکوفا می سازد. آنان که حکمت جهاد ابتدایی را نمی دانند ببینند و بدانند که دلیل آن، نه هوس کشورگشایی و نه حسرت برده داری است بلکه حکمتش از بین بردن پادشاهان و سلاطینی است که مانع هدایت مردمان خود هستند و با رسانه های اغواگرشان، پنبه جهل و غفلت به گوشِ جان مردمان فرو می کنند تا نوای رهایی بخش اسلام ناب را نشنوند. به تعبیر اسلام، دنیای کفر و شرکی که عقل و فطرت را تخریب و تخطئه کرده و خدای معقول را کنار گذاشته و خدایان موهوم و موهن را می پرستند، دنیای مردگان است و جهان فکریِ غربی، در شرق باشد یا غرب عالم، فرقی نمی کند، ساکنانش امواتی هستند که به مرده بودن خود آگاه نیستند و انقلاب اسلامی" وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها" بود که چون رستاخیزی زودهنگام، مردگان را برانگیخت. به گفته اندیشمندان غربی، این انقلاب اسلامی ایران باعث شد که مردمان به اسلام ناب راغب شوند و به تأسی از آن، برخیزند و فکری به حال خود کنند.
انقلاب اسلامی، برخلاف آنچه که عمده دشمنان فهمیده اند، به قلوب انسانها راه باز کرده و به افکار آنها نفوذ کرده و با فطرت آنها ارتباط گرفته و قدرت نرم جمهوری اسلامی بیش از آنچه که آنها گمان کرده اند بوده است. اینکه معتقدند اروپای چند دهه دیگر، قاره ای مسلمان است، با توجه به ویژگیهای انقلاب اسلامی عجیب نیست چراکه انسانهای هوشمند دانسته اند که قدرت جمهوری اسلامی ایران فراتر از موشک و هسته ای است و آنچه که با مغزها کار دارد، در مرزها متوقف نمی شود. اندیشه انقلاب اسلامی، ابر باران داری است که در آسمانها حرکت می کند و نمی توان متوقفش نمود. و این صداقت با همه تزویر غرب متفاوت است. سر و دماغ ترکیده مردم بینوای شانزه لیزه و پاریس را ببینید؛ این همان فرانسه ای است که می گفتند مهد حقوق است. تعطیلی یکماهه دولت آمریکا و کشمکش کودکانه دولت و کنگره و بیکاری مردم بینوای آنجا را دیده اید؟ این همان ابرقدرتی است که غربزده ها در موردش افسانه ها می بافتند و با قیافه گرفتن و با آب و تاب تعریف می کردند ولی حکایت انشقاقی است که در خانه آنهاست.
همین کدخدای دلقکی که امروزه نماد سرافکندگی دنیای غرب و سرشکستگی تاریخی آمریکا و خجلت سیاستمداران خودباخته داخلی است، در برخی مواقع، عاقلانه تر از رؤسای قبلی سخن گفته است. مثل اعتراف به اشتباه بودن حضور آمریکا در عراق و مخصوصاً سوریه، خروج از سازمانها ومعاهدات بین المللی به خاطر وخامت اوضاع اقتصادی، اعتراف به زاییدن "ولد چموشِ" داعش توسط هیلاری. اعتراف به قدرت روزافزون و خارج از کنترل ایران، اعتراف به غلط بودن سیاستهای آمریکا در گذشته، اعتراف به گاو بودن آل سعود و بی عرضگی آنها در برابر ایران و ... ولی با این اوصاف نمی توان از حماقتهای عجیب او چشم پوشید. جدا کردن مادران و فرزندان مهاجر ازهم و نگهداری کودکان در قفس، دیوار کشیدن بین دو کشور و لجاجت بر سرِآن، تحمیق و تحمیر قارونهای منطقه و ایران هراسی و سرکیسه کردن آنها برای خرید سلاح، خروج از برجام و رسوا کردن سمپاتهای خود در ایران و ... و دستگیری غیرقانونی بانو مرضیه هاشمی در دور و نزدیک سالگرد کشف حجاب، امضای برجام و در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر و نیز ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها.
گویی سنت همیشگی و تاریخی است که حماقتهای دشمنان نیز به مدد انقلاب اسلامی بیاید و شاهدی برای مظلومیت، اقتدار و حقانیت انقلابیون و مقلدان خمینی و خامنه ای باشد. مثلاً در مورد برجام، طرفداران کدخدا برای بزک عفریت شیطان بزرگ و مجاب کردن مردم چه وعده هایی که دادند و چه "مارکوپولو بازی" که درآوردند، چه امتیازهای ساده لوحانه و نقد و یکطرفه ای که به قولهای پوچ و پوک کری و اوباما دادند، چه توهینها که به بزرگترها و عاقل ها و منتقدان کردند و ... آخرش چه شد؟در برابر بتون کردن قلب رآکتور ایران، آب دهن کثیف و نجس مقام بی تربیت آمریکا بود که بر امیدِ پاره پاره و به فنا رفته خیالبافان افتاد. و امروز با چه رویی از fatfسخن می گویند؟ مشکلات اقتصادی و بی تدبیری برخی دولتی ها نیز که اوقات مردم را تلخ کرده در دل ضد انقلاب کورسویی بوجودآورده بود که شاید دهه فجر امسال کمتر از سالهای گذشته باشد که آمریکا با دستگیری خانم هاشمی آنها را هم ناامید کرد. مهمتر از همه اینها ایام فاطمیه است و روزگاری که ما نیز به تبعیت از بزرگان، مشکلات سالانه را با مدد از مادر، حل می کنیم و با یاد او تجدید حیات می کنیم، باز هم قصه چادر و مادرِ مظلوم و غربت، زنده شد.
مرضیه؛ خواهر مظلومه ام سلام بر تو و برحجاب و وقار و متانت و حیا و بر جهاد تو. چه با صلابتی که برای جنگ با تو، ابرقدرت جهان، حیثیت آپارتایدی خود را به حراج گذاشت و کدخدایِ نادرست، خود را رسوای عالم نمود. آن کذابان و خناسان و هتاکان که برای آزادی زنان ایرانی اشک تمساح می ریزند، چه ناشیانه دست خود را رو کردند. کسانیکه رضاخان قلچماق را نشناختند آمریکای فریبکار را ببینند. با شعار مقابله با حجاب اجباری، به زور از سر زنان حجاب می گیرند و به نام آزادیِ اعتقادات، برای مسلمان، گوشت خوک لقمه می کنند. اینها که از "روسری و ساقدست" مرضیه می ترسند، با دیدن موشک سپاه چه می کنند؟ بانومرضیه! ما در انقلابمان، مرضیه ای داشتیم که به او خواهرطاهره[1] می گفتیم. مادر انقلاب بود و امین انقلاب. تو هم خواهر دیگر انقلابیِ مایی. یقیناً تو هم پیروزی و روسفید. و زنان و دخترانمان به تو افتخار می کنند. اگرچه آمریکایی هستی ولی از تابعین روح اللهی. از آنانکه گفتند" رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا".[2] وطنت ایران است که مهد جوانمردان و آزادگان است. جایی که زنان از هر رنگ و ملیتی، قدر و منزلت دارند و خود را چونان گوهری گرانبها و اصل، در میان حریر حجاب می پیچند تا همگان بدانند که زن مسلمان صاحب دارد و صاحبش خداست که از او دفاع خواهد کرد و چه خوب یاری کننده ای است.
[1] - مرحومه مرضیه حدیدچی(طاهره دباغ)
[2] - خدایا، ما شنيديم كه منادی به ايمان فرا مى خواند كه: به پروردگار خود ايمان آوريد، پس ايمان آورديم. سوره آل عمران آیه193
منتشر شده در ستون یادداشت روزنامه کیهان با عنوان"شیطان جیغ بنفش کشید" مورخ 30 دیماه 97