اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ یا واسع المغرفه إغفرلی. خدایا برایت روزه گرفتم و بر روزیت افطار میکنیم و بر تو توکل میکنیم ای بخشنده گناهان، مرا ببخش.
ماه رمضان را همچون کسی که هجرانش بر ما سخت و غمانگیز است وداع میکنیم. سلام بر تو ای بزرگترین ماه خدا. ماهی که در آن، آرزوها و حاجات، به برآورده شدن نزدیک است. سلام بر تو، ای همنشینی که فقدانش دردناک است. و مایه امیدی که دوریاش، رنجآور. سلام بر تو همدمی که چون رو کند، مونس گردد و شاد کند و زمانی که سپری شود، به وحشت اندازد و دلها را به درد آورد. سلام بر تو، که دلها در تو نرم و گناهان در تو کم شد. چه بدیها که با تو از ما برطرف شد؛ و چه خوبیها که به وسیله تو بر ما فرو ریخت. خدایا عذرمان را در کوتاهی از ادای حقّت بپذیر و عمرمان را که پیش روی ماست، به ماه رمضان آینده برسان و بر انجام عبادتی که شایسته توست، یاریمان ده.1
با عید مبارک بندگی و فطر، از ماه مبارک رمضان امسال هم گذشتیم. خوش به حال آنکه بهرهای برداشت و اندوختهای انباشت و گناهان را واگذاشت و واحسرت به محرومان. در روزهایی که مرگ، کوچهگَرد شهرمان شده و اعتمادی به زمین گذاشتن قدمهای برداشته نیست آیا برای مغفرت، تا عرفه زنده میمانیم؟ فقط خدا تکیهگاه قلبهای خسته و ترسیده و رمیده از شیطان است و بیرون از این ماه، اضطراب دارد. خلوت سحر و لذت افطار را تنها کسانی چشیدهاند که خود را بر خوان گسترده خدا میهمان دیدهاند. چه افتخاری از این دیده شدن، بالاتر و چه هیجانی از این میهمانی، برتر. آنکه به میهمانی بزرگان دعوت است میداند بر روی ابرها قدم زدن یعنی چه و در پناه بزرگان بودن چه اقتداری دارد.
دعای آغازین این نامه گشاده، دعای افطار است. نه دعای معمولی و آنچه ما میخوانیم. دعای افطاری که در پارههای دفتر بجا مانده از دختران شهید افغانی به یادگار مانده است. آن را با طلب مغفرتش آمیخته و با زبان شیرین افغانی ترجمه کرده و به امانت، همانگونه که آن شهیده نوشته، نوشتهام. این چند خط رمز زندگی است که ما از آن غافلیم. اطاعت از دستور خدا و خوردن رزق حلال و امید به بخشایش او داشتن یعنی بنده بودن. و بهترین پاداش بهترین بندگان خدا، شهادت است و سعادت و به آسمان پرکشیدن. چه از این زیباتر و چه از این باشکوهتر برای شهید و چه از این رشک انگیزتر برای ما. مایی که هنوز گرفتار کم و کوتاه زندگی هستیم و دغدغه معاشی داریم که کدخداپرستان به گرو گرفته تا به کدخدا سجده کنیم. گویی نشنیدهاند «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَفَلا تَعْقِلُون؟»2
بزرگان ما گفتند هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید و کوچکهایی غیراز این گفتند. اکنون که در آینده دیروزها قدم میزنیم هرگز نمیبینیم که دنیا، دنیای گفتوگو و دیپلماسی باشد. هرگز نمیبینیم که بتوان با فیل و الاغ آمریکا کنار آمد. یکی له میکند و دیگری لگد میزند. بارها سادهلوحان امتحان کرده و به هرکدام از دو حزب آمریکا که دسته گُل داده، دیدهاند آنها به جای بوییدن گلها آنها را میجوند. هنوز جستوجوگر اینترنت، تُف کردن آن مقام بیادب آمریکا بر برجام را به یاد دارد. اکنون که در آینده دیروزها قدم میزنیم میبینیم که «میشود همه چیز را با مذاکره حل کرد» شگرد شیادهاست. اینکه «میشود در قعر جهنم هم با شیطان به گفتوگو نشست» هم مختص به جهنمیان است نه مسؤولین محترم و مردم مؤمن ایران.
سندروم «مذاکره فقط به عشق مذاکره» تنها شپشی است که در شال و کلاه غربزدههای جویای نام یافت میشود. وگرنه اهل فن میدانند گفتوگو آدابی دارد و مذاکره آدم خودش را میخواهد. چه گفتن و چگونه گفتن و برای چه گفتن هم مهم است و همگی اینها علومی دارند که هرگز در دانشگاههای جاسوسساز غربی تدریس نمیشوند. و بینوایانی که بدون نقد به آموزههای غربی تمکین میکنند، تبدیل به غربزدههای تک یاختهای میشوند که جز یاد گرفتن انواع دلالی و وطنفروشی، چیزی بلد نیستند و مثل ویروس تبعه انگلیس، وارد کشور خود میشوند و آن میکنند که کرونا میکند. آنکه آنچه خود دارد را زبیگانه تمنا میکند، دُرِّ یتیمش را با خرمهره عوض خواهد کرد. همانگونه که اسب زین شده فناوری هستهای را با «تقریباً هیچ»، عوض کردند و چندین سال است با افسار پارهای که تحویل گرفتند، بازی میکنند.
حساب امثال چمران و یداللهی و بابایی و دوران و بزرگان از این کوچکها جداست. بزرگان اهل نقد و نظرند نه تمکین کردن و تطمیع شدن. آنکه ریشهدار است با هر نسیمی رو نمیچرخاند و به دست بیادبانِ میوه دزد، ساقه خم نمیکند.
آنچه امروزه در جهان میبینیم، هرگز به قصه لوس غربزدهها نمیماند. جهان گرفتار جنگ مستکبرین علیه مستضعفین است، نه دعوای خواهر برادری بر سر پرتقال. نه فرقه رجوی در اتوکشیدن مردم شوخی داشت و نه کلینتون در سوزاندن دیویدیان. جنایات صبرا و شتیلا که تا ابد بر پیشانی صهیون مهر، نادرستی زده و حمله شیمیایی صدام به حلبچه و سردشت و زرده برای سرگرمینبود. سان سوچی که مسلمانان میانمار را مثل عود معابد میسوزاند و داعش که نوزاد را سر میبرید و به مادرش میخوراند برای پرتقال است؟ مسئول که هیچ، فهم یک معمولی باید تا این حد باشد؟ از دخترکان مظلوم نیجریه باید پرسید که خبیثانِ بوکوحرام اهل گفتوگو بودند یا قاتلان شهدای منا؟ و مردم ایران جز خدا و آرامش، و مردم یمن جز استقلال و آسایش، و مردم فلسطین جز ماندن در سرزمین مادری چه میخواهند؟ و همین دختران روزهدار افغانی چه ظلمی به کدخدا کرده بودند که اینچنین تکهتکه شدند؟
دنیا دنیای گفتوگوی حیوانات درندهای است که برای دریدن برهها نقشه میکشند. آنها که انسان را حیوان ناطقی میدانند که گرگ نوع خود است. تلاش برای گفتوگو با چنین موجوداتی به لبخند گوسفندان سربریده میماند. کدام عاقل با شرافتی این حقایق مبسوط و گسترده را منکر است؟ و کدام وجدان پاکزادهای در برابر این همه جنایت ساکت است؟ و کدام جوانمردی با دیدن این اوضاع و احوال، دست بر دست گذارده وفقط «فکت شیت» ورق میزند؟ سایه ایزدی بر سر ایران است و امثال سلیمانی، در این بیشه قدم میزنند که هنوز برههای غربزده، سر به تن دارند. اگر قدرت مردان همیشه بیدار میدان نبود، غربزدهها از ترس فشار دادن همان دکمهای که قرار بود تمام تأسیسات ایران را از بین ببرد، هنوز شبها تشک عوض میکردند. خون دختران مظلوم مدرسه سیدالشهداء افغانستان، مثل تمام شهدای تاریخ مظلومان، بیش از آنکه بر گردن گرگها باشد بر گردن روبهکانی است که پی درپی چهره شیطان را بزک میکنند.
نفرین بر آنها که به جای بستن سگها، دستها را میبندند. بر آنها که به جای آمریکا و اراذل، بر مردم خود فریاد میکشند. بر آنها که با حیله و نیرنگ، سفره مردم را در خانه کدخدا به ودیعه سپردند. برآنها که در میانه میدان، دست مردمان خود بستند. معرکه کفتاران در افغانستان به این دلیل است که شیر دره پنجشیر در میدان نیست وگرنه دختران مدرسه سیدالشهداء عید فطرشان را در کنار خانواده بودند و برای درس فردا تکلیف مینوشتند. این دخترکان بیگناه، نتیجه اعتماد به کدخدایی است که ضحاک واره، جز از خشم و خونابه سیر نمیشود. کدخدایی که فرعون زمانه و نماد خداستیزی است. ستیزه جو، سرکش و افسادکنندهای که فقط باید در مقابلش ایستاد و به امید خدا بر زمینش کوبید. همانکه دیروز طالوت با جالوت کرد و امروز فلسطین با صهیون میکند. وگرنه هر روز باید تکهتکههای فرزندان و عزیزان را برای دفن در کفن پیچید.
دخترکان بیگناه و معصوم مدرسه سیدالشهداء؛ سلام خدا و مظلومان عالم به شما که در سکوت رسانهها و مجامع حقوق بشر و منتخبان صلح نوبل، به خون افطارتان دادند. شما نه اولینها و نه آخرینهایید. تا وقتی خیمه شیطانی کدخدا به پاست همین است. اینکه قهرمانان شما در کنار سپهبد سلیمانی، پوزه شیطان میفشردند و نفس صهیون را به شماره انداختند برای ندیدن چنین روزی بود که چون گلبرگ بهاری با تگرگ بیرحم، بر زمین نریزید. شما امروز بیش از همه ما به اضطرار وجود میدان و پوچاندیشی حرافان پی بردهاید. خوشا به حالتان که فارغالتحصیل مدرسه سیدالشهداء شدید. شیعه افغانی مظلوم است و شما مظلومتر. داغ عزیزان سنگین است و داغ شما غریبان، سنگینتر. جز ادامه قویترِ مبارزه و مقاومت، چه میتواند بکند آن کس که تصاویر شما و دخترک مبهوت و ترسیده در کنار جنازه مادری به خون غلتیده را دیده است؟ خون شما سیلابی است که دودمان شیطان را به باد خواهد داد و نامتان را تا ابد بر دیار جانستان افغانستان ماندگار کند. راه شما راه پیروزی حق بر باطل است که به زودی به نتیجه خواهد رسید. انشاءالله.
__________________
1- برگرفته از دعای 45 صحیفه سجادیه
2- اُف بر شما و بر آنچه غير از خدا مىپرستيد. مگر نمىانديشيد؟ سوره انبیاء، آیه 67
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 25 اردیبهشت 1400
ماه رمضان وقتی به درِخانه امام مجتبی سلامالله علیه، میرسد یعنی راهمان به نیمه رسیده و نیمه دیگرش را باید دریافت. در این ماه کریم، کریمان جمعند و خدای مهربان در اکرامش، کریمان را سفرهدار کرده است. از خدیجه کبری که سلام خدا و خوبان بر او که مادر مؤمنین و منعم مسلمین بوده و هست گرفته تا سفرهدار مدینه و کریم اهل بیت که بارها تمام و یا نصف اموالش را در راه خدا به مستمندان داد و تا پدر یتیمان و امیرمؤمنان که درود و تهنیت عالم به پیشگاه او همه هستند. خدا با این کریمان از بندگانش میزبانی میکند. این ماه مبارک ماه میهمانی بزرگان است و ما گدایانِ تنگچشم که خیل سلطانیم، نظر به میوه کنیم و به سیمای شخص مینگریم و حال آن زمان، باخبران و چشم و دل سیران، تماشاکنان بستان و در آثار صنع حیراناند. و خوش به حال اهل نظر که میفهمند.
آنچه فهمیده میشود این است که فرصت باقی را باید مغتنم شمرد و به راحت از کف نداد. و مراقب بود که در مدت ماندهای که شیطان دربند است، شیاطین انس و نفس اماره جای آنها و حالمان را نگیرند. به یقین هرچه که انسان را از خدا و راه مانده باز دارد، اشتباه است و باید از آن متارکه و یا با آن مقابله کرد. شاید در این روزگار پررنج بیماری، بهترین عبادت اجتماعی، تیمار بیماران و کمک به مستمندان و مستضعفانی باشد که بیش از همه از بیماری کرونا و اقتصادِ بیمار آسیب دیدهاند. هرچند که از انتخابات و تشویق مردم به حضور حداکثری و انتخاب آگاهانه و استفاده از حقشان برای تعیین سرنوشت و تغییر وضع موجود نیز نباید غافل شد چون انتخاب دولتی انقلابی و جهادی که بتواند ویرانههای حمله لیبرالها و میهن را از نو بسازد کار کمی نیست و همه باید با هم آیین و میهنمان را نجات دهیم.
در روزهای اخیر، دو پروژه بزرگ صهیونی آمریکایی که یکی مأمور ناامنسازی ایران تا انتخابات 1400 به وسیله ترور و انفجار نطنز بود و دیگری مسئول احیاء برجام، شروع شد. در اولی آتش به دامن صهیون افتاد و مجبورشان کرد، چندروزی سحرها موشک بخورند. اما وین هنوز هست و با توجه به سابقه دوستان، در اعتماد به قول شفاهی دزدها و امضاء نخواندهها، باید نگران بود. بعد از خرابکاری نطنز و گستاخی رژیم نادرست صهیون و سکوت مشکوک طرفهای مقابل نشست وین، بازگشت به چرخه عصاری مذاکره، جدای دور بودنش از غیرت، با تدبیر هم بیگانه است. نباید با تشر روی صندلی و برای گزارش پشت میز مذاکره نشست. به نظر اگر دولت تدبیر و امید و «مردم عزیز یادتان هست» بخواهند در این صد روز پایانی خدمتی بکنند، به جای خلق حماسه اعتدالی دیگر با قدرتهای خیلی بزرگ، بهتر است بنشینند و برای شکستن غول بزرگ تخم مرغ فکری بکنند و برای یک هفته قیمتش را ثابت نگه دارند. به نظر چیز زیادی سرِ سفره مردم نمانده که نذر کدخدا کنند.
ریز پروژههای دیگری که شاید مقدمه یا مکمل برخی از این اتفاقات باشد، اولی، بعد از رها کردن نوروزی کرونا، ذائقهسنجی برای اینکه خدای نخواسته، دولت دوازدهم یک سال دیگر تمدید شود بود و دیگری پخش فایل صوتی محرمانه ظریف، در رسانههای ضدانقلاب با عنوان «آن سوی دولت» و همزمان با نشست وین است که یادآور جار زدن ادعای «خزانه خالی» باز هم همزمان با نشست چند سال پیش میباشد. اقدامی که آگاهانه یا جاهلانهاش خیانت است. و فریادهای بگیر بگیر دولتیها برای اینکه مردم بیشتر از اسناد محرمانه دولت، مراقبت کنند! گویا مثل همیشه این هشت سال کوتاهی از مردم است. مثل وقتی که باعث آلودگی هوا، زلزله، فیش نجومی، قرمز شدن بورس و شهرهای کرونایی، تورم 400 درصدی، نافرجامی برجام، توقف اینترنت ملی، خرابکاری نطنز، ترور دانشمندان و... بودند. در این پرونده هم نه آشنا و لیلاز مقصر بودند نه ظریفی که در دولت راستگویان، بند را به آب داده و برخی و تنها برخی از نظرات شخصیاش را به نام تاریخ شفاهی گفته است.
روی سخن با آقای ظریف است و آشنا. شاید از دید شما مردم مقصرند که نگرانند و دیگر هرگز نه به صداقت و نه به تواناییتان در حفظ حتی یک سند محرمانه هم اعتماد ندارند. از نظر شما مردم مقصرند که فهمیدهاند شما اشتباهی آمدهاید و مرد این کار نبوده و نیستید. این مورد هم شبیه کارهایی است که خیلی سعی شد به نام دیگران تمام شود. شبیه مصاحبه عماد باقی با مرحوم منتظری است. و یا شبیه فایل صوتی آن مرحوم در مورد اعدامهای منافقین سال67، که یک سال قبل از انتخابات 96 درز کرد و اتفاقاً شعار تخریب نامزد برتر از آن درآمد. مردم امروز دانستهاند که چه کسانی راست میگفتند و چه کسانی ناراست میگویند. بیاعتمادی به شما به خاطر افشای مکنونات قلبی شما نیست، به خاطر سادهلوحی شماست که نمیتوانید نماینده مردم بزرگ ایران باشید. یک بار دیگر مصاحبه را به دقت گوش کنید. تمجیدهای مبالغهآمیز لیلاز از ظریف، پوست خربزهها و متلکهای بینمک و اصرار شما به محرمانه نمایاندن حرفهایی که سالهاست منتقدین از شما میدانند. میشود داستان را تا به آخر خواند. اشتباه نکنید، شما حاصل اجماع عقلا نیستید، حاصل اشتباه بزرگان طیف خود هستید.
فایل صوتی شما هرگز شباهتی به تاریخ شفاهی ندارد و فاقد جدیت و استناد تاریخی است. بیشتر به یک مصاحبه زرد و هدایت شده مطبوعاتی میماند که انتخابات را هدف گرفته و پر از اشتباهات فنی است که از موسفیدکردههای عملیات روانی بعید است. مگر محرم و آشنا و به هم مطمئن نیستید، پس چرا با تأکید و تلاش برای محرمانه ماندن آنها را مهم و خودتان را نگران و مگو جلوه میدهید؟ باور کنیم که از وجود گاندوهای ساعت به دست در هیئت مذاکرهکننده، یا جاسوسانی که حتی بوی آدامسها را هم به یاد میسپارند غافل بودهاید؟ اگر عنوان مصاحبه «آن سوی دولت» است چرا در نقد دولت نهم و دهم و دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی و حاج قاسم و هرکس که شما را با آنها میسنجند، چنین مضطربانه متوقف شدید؟ میشود پذیرفت ژنرال دولت اعتدال و دیپلمات کارکشته اصلاحاتی که در عالیرتبهترین مقام دیپلماسی کشور مستقر است نداند که نباید در مورد روسیه دوست و در حال مذاکره، چنان بگوید؟ آن هم در حالی که آمریکا به دیوار وین گوش چسبانده؟ روی سخنت با ما و چشمت جای دیگر است؟
مردم را اذیت نکنید و آنگونه که گفتید دنبال پاسخ قانعکننده برای خدا بگردید که فعلاً عمر 8 ساله دولت جمهوری اسلامی را تلف کردید. کجا میروید؟ شما به خاطر اشتباههای زیاد و غفلتهای نابخشودنی و کارهای دیگر، تا ابد مدیونید. شما دست و پای مردمتان را در مقابل دشمنانش بستید. بروید و با خدای خود خلوت کنید و مهیای آخرتی باشید که با مردم روبرو میشوید. آنچه گمان میکنید در آن استادید، از قضا نقطه ضعف شماست. شما دیپلمات موفقی نیستید. اگر پولی به دانشگاه دنور دادهاید، پس بگیرید که خوب یادتان ندادهاند. دیپلماسی، تنها لبخند و دوپهلو گفتن و باز و بسته کردن دکمه کت نیست. ای کاش سپهبد سلیمانی در وزارت خارجه دیپلماسی تدریس میکرد که حقاً در دیپلماسی سیاسی و عمومی، چهره ماندگار تاریخ ایران است. مذاکرهکننده کشور بزرگ ایران، برای بازپس گرفتن صدها پیکر هموطنش از قاتلان منا برای میانجیگری در مقابل حاکم یک کشور ذرهبینی، زانو نمیزند. صادقانه و با صدای بلند بگویید آمار فروش نفت، تعداد تحریمها، میزان تورم، نقدینگی و ارزش پول ملی قبل و بعد از برجام چگونه است؟ هرچند به قول خودتان اثبات عدم غیرممکن است.
اشتباه بزرگ و تاریخی شما این است که خود را با سردار بزرگی چون سلیمانی مقایسه میکنید و در این مقایسه پابلندی میکنید، نکنید که سردار دلها یک سروگردن نه، یک قد و اندام از همه اساتیدی که به شما دیپلماسی آموختهاند بلندتر است و دستشان به دستش هم نخواهد رسید. نه خود را شناختهاید و نه آن بزرگ را. بپذیرید که اگر حاج قاسم مثل کوه پشتتان نبود، توان پرتاب همان خودکار را هم نداشتید چراکه هنوز خود را جوان 22 ساله جامانده در خیابانهای آمریکای دهه هفتاد میبینید و معتقدید قدرت آمریکا در فشار دادن همان یک دکمه است. هستند کسانی که تجهیزات تفنگداران دستگیر شده آمریکایی در جزیره فارسی، چنان مبهوتشان کرد که از دیدن شلوارهای خیس کرده آنها غافل شدند. ما در دوره شما اقتصاد و سیاست و امنیت و سلامت را به دشمنان خبیث و کرونا نباختیم به کسانی باختیم که گمان کردیم رفیق قافلهاند.
ادعای « نگذاشتند» حرف بینمک و تکراری کارنابلدهاست. میشود تاریخ اخیر را ورق زد و دید چه کسانی برای رسیدن به ریاست از سروکول هم بالا میروند و بعد از استقرار و فهمیدن جدی و سخت بودن کار، یا با بیماری مردانه شانه خالی میکنند و یا با «من فقط تدارکاتچیام، من که بلد نیستم، نمیگذارند، هزینه میدان شدیم و...» از پاسخ فرار میکنند. فرار نکنید. اگر این حرفهایتان درست بود، بیمزهترین خواستگاری از نامزدی آن است که از دل این تاریخ شفاهیتان بیرون بیاید. آنها که نمیتوانند خودشان را عوض کنند، دستکم مشاورینشان را عوض کنند تا طنز « از لیلاز اصرار و از ظریف، ناز» را در روزگاری که مردم فهمیدهاند چه کسانی میوه شب عیدشان را گنداندند نسازند. اگر میگذاشتند مردم مجموعه مورد علاقه خود، «گاندو» را ببینند، نیازی به زحمت پخش قسمتهای بعدی این فایل و هرگونه مشابه آن و پروندههای دیگری که قرار است به عنوان پیوست گزارش صد روز پایانی دولت رسانهای شود، نبود. انتخابات را سر موعد برگزار کنید که باید کشور را از نو بسازیم. انشاءالله.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 11 اردیبهشت 1400
بازیدراز، یکی از نقاط مرزی استان کرمانشاه با کشور عراق است که در سرپل ذهاب قرار دارد. ارتفاعی دیدنی و باصفا که با وجود اتفاقات مهمی که در آنجا افتاده است دیدنیتر و شنیدنیتر شده است. در اردیبهشت 60 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش قهرمان در این منطقه عملیات مشترکی انجام دادندکه به دلایلی در تاریخ درخشان و مظلوم انقلابمان ماندگار ماند. بهخاطر جانفشانی انسانهای بزرگی است که در آنجا بودند یا بهخاطر سختیهای عملیات در آن ارتفاعات، بماند، آنچه مهم است خاطره شکوه و عظمت عملیات بازیدراز است که هر مطلعی را متأثر و هر مسلمان میهندوستی را به مباهات در برابر جهان و خضوع در مقابل شهدا وامیدارد. جمله معروف شهید مظلوم، بهشتی که خانقاه عرفان واقعی را بازیدراز دانسته، تعبیر مهمیاست برای بیان بزرگی ارتفاعی که به برکت شهدای بزرگوار و مظلومش، به آسمان قد کشیده است.
آنکه اهل جبهه و دفاع مقدس است تفاوت جنگیدن در سرزمین صاف و هموار با جنگیدن در ارتفاع را میداند که چه اندازه سخت و طاقتفرساست. بهویژه وقتی بدانیم که بازیدراز آسفالته امروز در سال 60، دامنه تند کوههای پیدرپی و بلندی بود که برخی مواقع بالا رفتن از آن، بدون تجهیزات هم غیرممکن مینمود چه رسد به تجهیزاتی که گاهی به بیش از بیست - سی کیلو هم میرسد. تا سالهای قبل از کرونا، این مسیر، راهرو میهمانان قلهها و شهدای بزرگش بود و بالا رفتن از آن سخت بوده و هست و چندین ساعت زمان میبرد و حال آنکه فرزندان غیور این مردم در سال 60 چهها کشیده بودند که غیر از یادگاران به جا مانده از جهاد و جبههها، باید از صداهای مانده در فضا و نفسهای جامانده در هوا و خونهای ریخته بر بازیدراز پرسید و در آرامش کوهستانی و زوزه بادهای سرگردانش، صدای غربت و مظلومیت شهدا و رزمندگانش را شنید.
مشقت جنگیدن در ارتفاعات سخت و سرد غرب کشور، مظلومیتی مضاعف و شاید که اجری دوچندان داشته باشد. غیر از دشمنِ پیشِ رو و غدار، سرما و سختی راه قلهها نفس میبُرد و طاقت میبَرد. خدایشان رفعت دهد شهدایی را که آرامش امروزمان یادگار آنها و نفس کشیدنمان، میراث از نفس افتادنشان است. منصفانه این است که بدانیم خانه امن امروز ما مرهون جانفشانی کسانی است که محض رضای خدا، خوش و خانه و خانواده و جوانی خود را فدای آسایشمان کردند و گنج ایمان و انقلاب و امام و ایران را به ما سپردند. خدایشان گواهی دهد که کم نگذاشتند و نگذاشتند تلخی جنگ تحمیلی، کام مردم را آنگونه که درخور جنگهاست تلخ کند و ما باید خودمان قضاوت کنیم که در نگهداری میراث گرانبهای آنها کم گذاشتیم یا حق امانت ادا کردیم؟
عملیات بازیدراز در دوم اردیبهشت 60 شروع شد و بعد از 8 روز جنگیدن و مقاومت، نیروهای اسلام توانستند ارتفاعات بازیدراز را از دست دشمن خارج کنند و به مام میهن و خاک کشور برگردانند. ارتفاعات بازیدراز در اصل برج دیدهبانی لشکرهای بعثی شده بود که روی آنها میتوانست تحرکات رزمندگان اسلام در قصرشیرین، سرپلذهاب و گیلانغرب را رصد کند. درگیری سخت نیروهای اسلام با دژخیمان بعثی در 8 روز عملیات، یکی از درخشانترین صفحات مقاومتی است که توسط رزمندگانی که عمدتاًً جوان و دانشجو و کمتجربه از لحاظ نظامی بودند صورت گرفت. اگرچه بزرگانی چون شهید ادبیان و شیرودی و وزوایی و پیچک و موحددانش و دیگرانی که تجربه جنگیدن با اهریمنان بعثی را در جبهههای دیگر داشتند نیز در میان آنها بودند ولی رزم جوانان دیدنی بود.
پیکر مطهر برخی از شهدای بزرگ این عملیات بعد از بیست سی سال به میهن بازگشت و در این مدت به امانت در دل کوهها به جا مانده بود ولی با این وجود، شهید سرافراز کرمانشاه، سرلشکر ادبیان که رهبر معظم انقلاب در سال 60 از ایشان بهعنوان قهرمان و سرباز اسلام نام برده بود، بعد از سیوهشت سال تفحص شد و استخوانهای متبرکش به آغوش مردم شهرش رسید اما سینه ستبر ارتفاعات بازیدراز چون دشت نیزار، ناله پرسوزی دارد کز نفیرش هنوز جاماندگان و بازماندگان از آن دورانِ سرافرازی، نالانند. سخن درستی است که شهدا ماندهاند و روزگار ما را با خود برده است. شهدا در تاریخ ماندگار ماندند و این ما هستیم که با بادِ دوران رفتهایم. شهدا مثل تصاویرشان جوان مانده و ما به شهادت آینهها روزبهروز پیرتر شده و در حال عبوریم. سعادت آن چیزی بود که به آنها رسید و حسرت همین است که دست و پاگیرمان شده. خدا نیامرزد آنانکه نگاهمان را از آسمان گرفتند و به زمین دوختند و فکرمان را به جای سعادت، درگیر صف معاش کردند.
جبهه و جهاد و اخلاص، ما را اهل حکمت و معرفت کرده بود و اکنون چه؟ در همین عملیات بازیدراز روایتهایی گفته شده که اگرچه برای آن روزها معمولی بود ولی امروزه بیشتر به افسانهها میماند. در دنیای مادی امروز است که برای بیهنران، زاییدن در غرب، افتخار و تحصیل در آنجا اعتبار و وطنفروشی برای دوتابعیتی شدن موضوع مسابقه و چاپیدن مردم زرنگی است. عدهای به زور میخواهند مردم را به جهنم ببرند و تصویر مطلوب و آرمانی زندگی را باغِوحش منظم غرب معرفی میکنند در حالی که حال و روز شهید شاخص و نخبه کرمانشاهی، شهید سعید یداللهی که قید تحصیل در دانشگاه آمریکا را بهخاطر خدا زد و در دانشگاه بازیدراز فارغالتحصیل شد، حکایت از جذابیت واقعی این ارتفاعات و اتفاقاتی که مردانش رقم زدهاند دارد. باید سالها از آنها گفت و نوشت و خواند. هوای جبههها یادش به خیر، که چون خواب خوشی از دست رفت و غصهاش ماند. در آرامش بازیدراز میتوان ذکر رزمندگان و نفسنفس زدنشان را شنید. میتوان ارتفاعات را با آنها پیمود و رفیق راهشان شد. آنها هم همین را میخواهند که رفیق راه باشیم و یارِ شاطر، نه بار خاطر.
به یقین رسالت امروز ما کم از رسالت شهداء نیست و حفظ نظام و مراقبت از انقلاب و زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. راهی که آنها انتخاب کردند درست بود و ما نیز باید تکلیف انتخاباتمان را درست ادا کنیم که حق و تکلیفی است الهی. اگر جسم شهدا کنارمان نیست، یاد و راه و روح و اندیشه آنها همراه و ناظر اعمالمان است. منتظرند بدانند با امانتشان چگونه رفتار میکنیم. آنها از دین و میهن محافظت کردند و ما باید از آرمانشان پاسداری کنیم. بیشک اگر کمی بصیرت و بینش باشد، حضور حداکثری و انتخاب آگاهانه، سختتر از فتح ارتفاعات بازیدراز نیست. پس باید به نام خدا دعوت به حضور حداکثری کرد و انتخاب آگاهانهای را رقم زد که بتواند خرابیهای ناشی از حمله لیبرالها به فرهنگ و اقتصاد و اعتماد مردم را جبران کند و به مردم خسته میهن نفس برساند؛ که آینده منتظر اراده ماست و آینده را ایمان و ارادهها میسازند نه وصف و شعار. والسلام.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 9 اردیبهشت 1400
سرزمین تفتیده حجاز، اسراری دارد شنیدی. نباید اجازه داد چهره جاهلی آن زمان و این زمانش، اعجوبهها و مفاخر این سرزمین را بپوشاند. این سرزمین خشن، قدمگاه پیامبران و نازنینهایی است که کمتر از آنها نوشته و گفته و شنیده شده. تفکر و اعمال جاهلی این سرزمین چون که در معرض آفتاب اسلام و ملاکهای اخلاقی مسلمین قرار گرفته، نمایان شده و مورد نقد جدی قرار گرفته وگرنه در تاریخ جهان، اعمال جاهلی و سنتهای غلط کم نبوده و نیست. یکی از ویژگیهای بارز اسلام این است که با هرآنچه غیر عقلایی باشد و به تأیید عقل سلیم نرسد مخالف است و مورد نقد جدی قرار میدهد. مثل نورافکنی که با تابیدنش، فراز و فرودها و کنج و کنارهایی آشکار میشود که برخی خوب و برخی بد است. مهم نحوه مواجهه با خوبیها و بدیهاست. اگر خوبیها تقویت شد و بدیها تضعیف، نشانه زنده بودن جامعه است وگرنه، زمین مردهای است که جای ماندن نیست، هرچند که به سرسبزی اروپای امروزین باشد.
سرزمین حجاز در پانزده قرن پیش به عقب، مجموعهای از سنتهای خوب و بد بود که با آمدن اسلام، کاملاً تغییر یافت و برخی به سرعت و برخی به مرور دچار دگرگونی شد. برخی تا به امروز از این سرزمین رخت بسته و برخی به دلایلی دوباره احیاء شده است. اگر امروزه سرزمین حجاز را که عربستان مینامند در مصیبت آلسعود میبینیم و حکام سعودی، غرق در جهالت و تعصب کم نظیر هستند دلیل مهمش این است که تفکر صهیونی انگلیس، تفکری منجمد و متحجر به نام آلسعود وهابی که ریشه در همان جاهلیت 15 قرن پیش دارد را بر این سرزمین گمارده و حیات خود را در دوشیدن و نوشیدن شیر این گاو شیرده و کم عقل دیده و به این نتیجه رسیده است با این قوم به ظاهر مسلمان، میتواند شمشیر مسلمین را با تیغ و تحقیر، به سمت مسلمین برگرداند و باز هم با گوساله سامری، مردم را به انحراف واشتباه بکشاند. داستان، چیز دیگری است.
صهیونهایی که سالها پیش از میلاد پیامبر اسلام در یثرب ساکن شدند به چند دلیل بود. اول اینکه پیامبر آخرالزمان که مژدهاش را شنیده و او را مثل فرزند خود میشناختند از بنیاسرائیل باشد. دوم اینکه اگر از آنها نبود، متأثر از یهود شود و بتوانند مدیریتش کنند و سوم در صورتی که هیچکدام از اینها نشد، بتوانند او را بکشند. این تفکر که در یثرب قلعهها، استحکامات و آبادانی به وجود آورد همان قومی است که به شپشهای خود، مروارید خدا میگفتند و با غیبت چهل روزه پیامبرشان، با وجود جانشینش، از خداپرستی به گوسالهپرستی روی آوردند. قومی که با کشتن دهها پیامبر و پیامبر زاده و موحد در یک بینالطلوعین، معروف گشتند. بهانههای بنیاسرائیلی معروف است. رباخوری، موذیگری، توطئه، ترور و... و برخی انحرافات اخلاقی شیوه آنهاست و حالا در قلب جهان اسلام و در مدینهالنبی هستند و پیامبر اسلام را لحظه به لحظه میبینند و رصد میکنند و دسیسه میچینند و تاریخ مینویسند.
زنده به گور کردن دختران، سنت جاهلی و احمقانه آن زمانه برخی اقوام حجازی بود. ولی این تنها متعلق به آنها نیست و در تاریخ وگذشته و حال، سابقه دارد. فرعون، برای یافتن موسی به فاصله چند شب، هزاران نوزاد پسر را به قتل رساند. یا مردان را میکشت و زنان را به اسارت میبرد و.... کار همین فرانسه که امروز، قانون ازدواج با محارم را در خانواده به تصویب رسانده، نوعی جعل و اجرای قانون جاهلی نیست؟ اگر زنده به گور کردن جسم دخترکان دردناک است، سوزاندن آمال و آینده و روح پاک دختران، هولناکتر نیست؟ انصافاً تجارتی که آمریکا و اسرائیل و مُرداک صهیون، با پورن میکنند، بیرحمانه، وقیح و نامردانهتر از زنده به گور کردن دختران نیست؟ آمار سالانه تجاوز به عنف در آمریکای امروز بیشتر است یا تعداد دختران زنده به گور شده در تمام تاریخ جاهلی حجاز؟ جنگ و نزاع چندین ساله اوس و خزرج بیشتر کشته داشت یا آتشافروزی هیتلر، موسولینی، جنگهای جهانی اول و دوم، ویتنام، بوش پدر، بوش پسر، اوباما، ترامپ؟
جنایات امثال هند جگرخوار کجا و سفاکی سان سوچی و مریم رجوی و کلینتون که مسلمانان و هم میهنان و بزرگ و کودک دیویدیان را زنده سوزاندند کجا؟ کاری که بمب اتم ترومن با هیروشیما و ناکازاکی کرد هرگز در مخیله هیچ جنایتکاری میآمد؟ تمام جنایات جانیان را در یک کفه بگذارند و در مقابلش جنایت انگلیس در قحطی و وبایی که در ایران 102 سال پیش به وجود آورد را؛ قطعاً خباثت انگلیسی سنگینتر است. اینها که کمی از بینهایتِ جنایات با نام مسیحی و یهودی و بودا بود به خاطر دفاع از جاهلیت عرب نیست رسواکننده عفریتههای بزکشدهای است که سرسلسله مجاهد خلق و داعش و النصره و بوکوحرام و امثال آنهایند و اکنون با ادعا، خوی خونریز و روی خشن خود را پنهان میکنند. اینها مبادا دم از انسانیت بزنند که هرگز صلاحیت ندارند و در جهالت و خباثت و رذالت و دنائت، گوی سبقت از جاهلیت عرب ربودهاند. در عرب جاهلی مهمان را نمیکشتند ولی ترامپ، حاج قاسم ما را شبانه و بزدلانه کشت. عرب قانون «درحمایت» داشت و افراد در حمایت را نمیکشت ولی اسرائیل، اردوگاه صبرا و شتیلا را با کوچک و بزرگش شخم زد و حتی حرمت جنازه کودکان را نگه نداشت. از این تقابلها بسیار است و میتوان دروغگویان مدعی حقوق زن و بشر امروزی را بیآبرو کرد.
ولی سخن اسلام همان است که 1442 سال پیش با تشکیل حکومتش فرمود و هرنسخه غیر از این جعلی است. جان آدمیان گرامی و نجات یک انسان مثل نجات جامعه است. دختران رحمت و پسران نعمتاند. زنان ریحانه و سرور خانههاشان هستند. بوسیدن فرزندان عبادت و محبت به عیال سبب خشنودی خدا. آزردن همسایه ممنوع است و کمک به مستمندان وظیفه. خوش اخلاقی، حسنه بیهزینه است و لبخند، عبادت بیصدا. رحم کردن به دیگران از مروت و دفع خطر اشرار از جامعه واجب. افراد آزادند هر دینی داشته باشند به شرط آنکه توطئه نکنند و آرامش جامعه را به هم نزنند. در اموال ثروتمندان، حقی برای مستمندان و یتیمان نهاده شده که بپردازند. و هزاران دستور و حکم مترقی و محترمی که هر دانشمند منصفی را به کرنش وا میدارد و هر دل پاک و آمادهای را به یاد خدا میاندازد و بهشت را برایش یادآور است. و ایکاش بدخواهان و بدکاران میگذاشتند که نسیم اسلام بر جانها بوزد تا طعم بهشت را بچشد.
سرزمین حجاز، سرزمین شگفتیهاست. در همان دوران جاهلی، خداپرستان شریفی بودند که دامن از آلودگی گرفته و به دینداری مشغول و چون مشعلهای نجات، مشتاقان را به خدا رهنمون میشدند. خاندان محترم هاشم از قریش که از حنفاء و خداپرستاناند ساقه اتصال به خاندان رسالت ابراهیمی بودند و به همین منظور بزرگان مکه به حساب میآمدند. خوبها در اطرافشان بودند و بدها کینه توزی میکردند. خدیجه، که گوهری در میان عرب بود از همان خداپرستانی است که این خانواده را خوب میشناخت و در مورد محمد مصطفی صلی الله علیه وآله شنیده بود. بانوی بازرگانی بود که در کنار تجارت، به طهارت اخلاق و مال هم معتقد بود. به همین خاطر محمد امین را امین اموال خود کرد و میدانست طهارت و برکت در دستان اوست. خیالش راحت بود و قلبش برایش میتپید. داستان ازدواجش با خاتم پیامبران شنیدنی و نجابتش خواندنی است.
دروغ دشمنان است که این بانو قبل از پیامبر اسلام ازدواج کرده است. چراکه نور پاکان باید در صلب و رحم مطهری افروخته گردد که ناپاکیهای جاهلی به آن نرسیده باشد. او مادر فاطمه است و سلسله امامان و پاکان به او منسوب و منصوبند. او ام المؤمنین است و اگر او نبود، آیهای که زنان پیغمبر را مادر مؤمنین معرفی میکند بیعدیل بدیل بود. مثال تام ام المؤمنین، اوست. مادری است که دامن بلندش دامنه رسالت است. ایکاش دشمنان میگذاشتند که مناقب او و عبدالمطلب و ابوطالب به ما برسد تا از این بزرگان بیشتر میدانستیم. خدیجه را با هیچ کسی مثل او نمیتوان سنجید. یار غمخوار روزگار عسرت پیغمبر است. ثروتمندی که ثروتش روزی اسلام شد و گفتهاند پیغمبرمان فرمود: هیچ مال و ثروتی برای من سودمندتر از اموال خدیجه نبود.
دهم ماه رمضان و چند ماه بعد از شعب ابیطالب، ضعف مادرمان خدیجه شدت گرفت. پیامبر را صدا زد تا وصیت کند. وصیت اولش عاشقانهای با رسول خدا بود و وصیت بعدی سفارش فاطمه بود. یا رسولالله؛ فاطمه بعد از من یتیم و غریب خواهد شد، مبادا دیگران به او آسیب رسانند و بر او فریاد کشند. مواظبش باشید. سفارش سوم را شرم میکنم از شما بخواهم، به فاطمه میگویم تا بگوید.... از رسول خدا لباسش را میخواست تا کفنش باشد... خوشحال شد و لباسی که فاطمه از پیامبر گرفته بود را پوشید و نمیدانست که جبرئیل برایش پارچه بهشتی میآورد. حکایت خدیجه کبری داستان مادری است که از او گفتن و از او شنیدن، حبه حبه قند در دل مؤمنین آب میکند. مادری که یکی از برکاتش فاطمه است. واقعیتی که میدانیم آن است که ما فقیریم و خدیجه ثروتمند و در خانه کریم است که گدا موج میزند. او مادر کوثر است که حق شفاعت دارد. در این دنیا اگر ملیکه عرب بود، با فاطمه ملیکه خلقت شد. خدایش رفعت دهد و دعاگومان باشد و ما بیبضاعتان را در سایه سرای او جای دهد. إن شاء الله.