وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.... نپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند، آنها زندهاند که نزد خدایشان از روزی بهرمندند/ آنان به آنچه خدا نصيبشان کرده شادمانند و به مؤمنانی كه هنوز به آنها نپيوسته اند مژده میدهند كه ترسان و محزون نباشید/ به نعمت و فضل خدا بشارت میدهند و اينكه او هرگز اجر اهل ايمان را ضایع نمیکند.(۱)
ترجمه آیات اگرچه گویاست ولی خواندن کلام و عباراتی که خدا فرموده، لذتی دارد چشیدنی. این آیات و چندی قبل از آن مجموعهای است که خدای متعال به بهانه غزوه ویژه و عبرت آموز احد، پرده از واقعیتی فرازمینی برداشته است که گرچه حق و حقیقت است ولی برای ما زمینگیر شدههای خو کرده به لانه دنیا دست نیافتنی است. خدا باید بفرماید که در لایه لایه خلقت و غیب چه خبر است تا بفهمیم و آرزو و تلاش کنیم تا به آنها برسیم. گویی گاهی باید از مسیر رود زندگی این دنیا که مجازی مینماید فاصله بگیریم و در کنار جوی گذر مرسوم عمر، نشست و گذر عمر را در رفت و آمد مردم دید. ابتدا و انتها را نگاه انداخت. از کجا آمده و به کجا میرویم و هدف از این آمد و شد و روزمرگی چیست؟ کمی به صدای پای فصلها گوش دهیم و نصیحت روزگار بشنویم و از تذکر آینهها متنبه شویم و از فرصتهای زودگذر غافل نشویم و فریب سراب دنیای گذرا و فریبا و مضر را نخوریم.
در روزهای رحلت بانوی بزرگی هستیم که ثمره تربیت و میوه دل او پس از 14 قرن هنوز هم خون در رگ مظلومان میجوشاند و آتش در رگ جوانمردان میافروزد. امالبنین به معنی مادر پسران، لقب فاطمهای است که در اصل مادر جوانمردی است. گفتن و شنفتن و نوشتن از این بانوی ارجمند اگرچه افتخاری گرانبهاست ولی لیاقتی فزونتر از بضاعت ما کمتران میطلبد. اگر شهادت فاطمه اطهر سلامالله علیها جانفرساست ولی حضور چنین شخصیتی به جای ایشان نشان از لیاقت اوست که خانه علی علیهالسلام را گرم و یتیمان فاطمه را مادری نمود. در ادب و ارادت او قصهها بسیارند ولی آنچه عیان است حاجتی به بیان ندارد. پروریدن عباس و برادرانش که درود خدا و خوبان نثارشان، گویای مقام فاخر مادری او و نمره ممتاز اوست. سرچشمه ابوالفضایل اوست و اوست که فرزندانش را چنان شیعه مولا و امامان نموده که توانستهاند تکیه گاه و امید آنان باشند. چه فخری از این بالاتر برای عباس که مقامش در بهشت، رشک حتی شهداست و در دنیا بابالحوایج بیپناهان.
کاش این مادر محترم و نابغه را بیش از اینها میشناختیم تا حسرت حرفهای نشنیده از او بر دلمان نماند. طبق مبنای قرآن میتوان شاگرد را دید و به عظمت استاد پی برد. همانگونه که حاجیه هاجر، مورد تأیید و ستایش خدا در قرآن و مریم عذراء نمونه طهارت و بندگی است و خدا برای فاطمه زهرا که سرور همه زنان عالمین است به نام کوثر بسنده میکند که در خانه اگر کس است یک حرف بس است. به این دلیل با دیدن عباس و برادرانش میتوان به ادب و ارادت فاطمه امالبنین به مولا پی برد و جایگاه حسنین علیهماالسلام را نزد ایشان دانست. اگر عباس را تنها در شجاعت و رشادتش خلاصه نکنیم، میتوانیم تا حدی به مقام علمی و مناعت طبع و بصیرت و زهد او واقف شویم. اولاد امام بودن اگرچه مهم است ولی دیگرانی نیز اولاد امامان بودند که هرگز به مقام عباس نرسیدند و نمیرسند. تجمیع این همه فضایل در ایشان، بدون تربیت صحیح خانوادگی و مهارت مادرانه میسور نیست. و عباس اگر در این فضایل سرآمد است، الله اکبر از فضایل مادر او.
نمیشود از امالبنین و مادر کربلاییان گفت و از مادران ایرانی نگفت که سلسله شاگردان زهرای شهیده، از امالبنین به مادران شهید ایرانی رسیده. رسالتی مادرانهای که بتواند 14 قرن تازه و با طراوت و بیتحریف و بیحریف، به زنان عالم برسد بیشک سرچشمهای جوشان دارد که توانسته در رگهای تاریخ، خروشان باشد. آنچه ما از مادران شهید معاصر خود میبینیم با آنچه که از مادران شهید صدر اسلام میگویند تناسب دارد. گویی بانوان حاضر در جنگها و اتفاقات مهم صدر اسلام را در بانوان آخرالزمان میبینیم. مشخص است آنچه از بزرگی و عظمت آمنه و خدیجه و فاطمه و امالبنین و زینب و مادر وهب و... که درود خدا و خوبان نثارشان، در تاریخ آمده است افسانه و اغراق شاعرانه و محبت متعصبانه نیست. آنکه دست در دست واقعیت دارد نیازی به افسانه و اغراق ندارد.
واقعیات زندگی مادران شهدای انقلاب اسلامی ما که معاصر است بیش از آن چیزی است که بتوان در بیان و کتاب آورد ولی به همین اندازه که توفیق تمرکز در حالات آنهاست، بینظیر است. یکی از هزاران هزار مادری که میتوان از زندگی او بهرهها گرفت و درسها آموخت، مادر شهید محمد معماریان است. که کتاب �تنهاگریه کن� شرحی از گذران عمر پرارزش او و خدمات خاص او به انقلاب اسلامی است که از دید نکته سنج و دقیق رهبری پنهان نماند و پنج مدال عالی از ایشان گرفت. این دقت نظر و خُلق حرفهای و قریحه آقاپسند است که میوههای پشت برگ را به ما و جوانان مشتاق نشان میدهد و نقشه گنج مینمایاند. که اگر منتظر افاضه روشنفکران بمانیم باید ازاله اخلاق را ببینیم و هنوز جوانانمان، خاطرات مبتذلِ جوانی بیحیاها را مرور کنند و در تناقض آنها مشغول کلاف سردر گم باشند.
کتاب تنها گریه کن حکایت بزرگ شدن آدمها در کوران حوادث و بوران مشکلهاست. تجربیاتی که با عمده بانوان ایرانی مشترکات بسیار دارد و نکات ویژه و خاص هم کم ندارد. الگوی بانوی سختکوش، عفیف، مسئول و جهادی ایرانی را میتوان در اشرف سادات، مادر شهید معماریان دید که با وجود تنوع کارها و علایق و توانمندیها و هیجانهای مطلوبی که دارد هیچ تناقضی با آداب و رسوم و مبانی دینی هم ندارد. تعریف ساده و گویایی از زن تراز انقلاب اسلامی در طبقه متوسط جامعه. بانویی که یک عنصر فعال اجتماعی و کنشگر انقلابی است و در همان حال یک همسر امانت دار و مهربان و در عین حال مادری آگاه و مربی و علاوهبر اینها مدیر مقتدر خانه است. نمونهای موفق از تفکر جهادی و خستگیناپذیر که با قدرت انعطاف پذیری بالایش میتواند الگوی امروزین جوانانی باشد که خیال میکنند نیست و نداریم و نمیشود. آنها که در میان قوطی روشنفکری و محفل دودآلود و متوهم روشنفکری دنبال آدم حسابی میگردند.
در این کتاب که باید تبلیغ شود مفاهیم نان حلال، اقتصاد مقاومتی و تولیدگر، برکت، تربیت فرزندان رشید، زنان قوی و خانواده ایرانی به زیبایی به تصویر کشیده شده است. تربیتی که امروزه به ستم، کنار زده شده و قسمت بزرگی از مشکلات ما از همین بیتوجهی و کم لطفی است. میتوان تاریخ اجمالی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را در این 70-260 صفحه مرور کرد و تلخ و شیرینهای مشترک هر ایرانی را دوباره چشید. کتابی که میتوان با خواندنش وقایعش را زندگی کرد و راز موفقیت مادران ایرانی و به ویژه مادران شهدا را آموخت. راه زندگی کردن صحیح و راه لذت بردن از زندگی و خانواده و رهایی از مشکلات عاطفی، بیکاری، اخلاقی، اجتماعی و... و راه مفید بودن را. میتوان ترجمه جمله طلایی �فرصتی که در بحرانهاست در خود فرصتها نیست� را فهمید و راه رفته را خواند و در تجربه برندهها شریک شد و کم هزینه به مقصد رسید و به جای خواندن آشفتگیهای ترجمه شده غربیهای در بحران مانده که میخواهند موفقیت را 10 دقیقهای به جوانان ما بیاموزند، یک بار این کتاب را خواند و برای همیشه فرق دوغ و دوشاب را فهمید.
در این کتاب احساس مسئولیت موج میزند و تأکید میشود. همه باید احساس مسئولیت کنند که �در این دنیا از هرکسی کار برمیآید.� بچهها فرش میبافند، زنانی برای رزمندگان لباس و جیره تهیه میکنند، اشرف سادات انقلابی بیقرار خدمت کردن است و از وظیفه فرزندآوری هم غافل نیست و در کنار پنج فرزند دیگرش، محمد را پرورش میدهد، همسر بنّای او گاهی برای معاش و گاهی برای جبهه تلاش میکند و... و محمد نوجوان برای کمک خرجی خانواده خیاطی میکند و به جبهه میرود و جان شیرین میدهد. حتی ترک تحصیل محمد هم منطق قابل دفاع خودش را دارد و این یعنی جرأت نه گفتن به قالبها. اشرف سادات، چنان مشغول کارهای مهم است و فضای تربیتی را خارج از شعارها و توصیههای لوس زمان ما، چنان فراهم کرده که �حواسش نیست محمد کی بزرگ شده؟� این زن هرگز اوقات بیهوده ندارد که صرف القائات تحقیرآمیزی باشد که به خورد زنان و جامعه مسلمانها دادهاند. و ثابت میکند در خانواده ایرانی که پدر ستون است مادر، محور است.
__________________________
1- سوره آلعمران آیه 169 تا 171
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 27 دیماه 1400
أللّهُمَّ إنّا لا نَعلَم مِنها إلا خَیراً یعنی خدایا ما جز خیر از او چیزی نمیدانیم.
این نامه روضه نیست ولی بیگمان بدان، برای مادرِ جوانمرگ روضه میشود. حال دلم خراب و حال قلم هم خرابتر، وقتی که پای کلامم به آن کوچه باز میشود.
آنچه خیال آشفته عاشق میخواهد، تقارن ایام است و تقارب مناسبات. گویی خدا برای او بهترین خیر را رقم زده وقتی که تقویم روزگار را با تقدیر حال خود مساعد میبیند. از خوش اقبالی و فال نیک است که عاشقی بتواند در میان اتفاقات مختلفی که روزمره دیگران است برای تشفی خاطر خود شاهدمثالی بیابد و فرصتی فراهم کند تا آنچه را در ذوق و ذهنش ساخته پرداخت کند. داستان دی ماههای این دو سه سال اخیر دقیقاًً همان چیزی است که خامه خیال عاشقان قدر آن را بیشتر از دیگران میداند. انقلاب اسلامی ما چنان است که هرکس که در فضا و هوای آن نفس کشیده و میکشد و حتی آنها که تنها در این دوران آخرالزمان زندگی میکنند، بیشک معجزههایی را از آن دیدهاند تا حجت خدا بر آنها تمام شود. اگر گفته میشود قوم موسای کلیم 14 معجزه از او دیدند ما از مکتب و مکتبیهای خمینی و خامنهای صدها معجزه دیدهایم که اینچنین آماده امتحانهای بزرگ شدهایم. گویی داستان قوم موسای کلیم، اینبار اینگونه تکرار میشود که امت ما پشت دریا ایستاده، از سویی منتظر شکافته شدن دریای مشکلات و فرج و گشایش است و از سوی دیگر نیز جوانمردانمان با لشکر نزدیک شده فرعون و هامان میجنگند. سختی متفاوت دیگر در جبهه جدید پیش روی این امت خداپرست، تنوع و تکثر عرصههای جهاد است.
امروزه جنگیدن در جبهه جنگ نرم و شناختی، سختتر از جنگیدن در عرصه جنگ سخت است. اگر فضای مجازی، مجازی باشد ولی بی شک جنگیدن در آن حقیقی است. دروغش دروغ و راستش درست است. آدمها و ادمینها مجازند ولی حرفهایشان نه. شخصها خیالیاند و شخصیتها نه. به اسم مجاز به جنگ حقیقت آمدهاند و به نام انفجار اطلاعات انفجار اعتبارات و آبرو میکنند. جنگی که دشمنان در این عرصه میکنند جنگ نامرئی و نامردی است. لحظهای خیال کن که معاویه 1400 سال پیش، صاحب تلویزیون و اپ و اینستا و توئیتر باشد. آنکه آن روز آنگونه کرد اگر امروز بود چه میکرد؟ بیشک همین کاری را میکرد که صهیون و امپریالیسم امروز میکنند. شب را روز و روز را شب جلوه میدهند. خروس را به تخم مینشانند و مرغ را به جنگ میکشانند. رجوی را �مردم دوست� میخوانند و معصی را مسیح مینامند. نوه رضا پهلوی که 42 سال است از مادرش خرجی میگیرد میخواهد به آریاییهای ایرانی از روز خوش بگوید و ملکهای که مرغ و ماهی آبها را هم مال خود میداند، شعار دفاع از آزادی میدهد.
امروزه جبهه جنگ در فضای مجازی است که لیبرالهای نافهم آسیبپذیرمان کردهاند وگرنه در صحنه سخت نظامی دشمنان فهمیدهاند که اگر زبان به غلط بچرخانند و تهدید کنند، امثال دیمونا را روی زمین پهن میکنیم و با موشک و پهپاد آنها را سیبل آموزش جوانانمان میکنیم. اما در فضای مجازی است که دشمن با نبرد شناختی، �تابآوری� و �آستانه تحمل� مردم را نشانه رفته است. شبهاتی که روزانه علیه انقلاب شلیک میشود توانِ تحلیل را تحلیل میبرد. کار دشمن شایعهسازی و دروغ پردازی است و وظیفه مسؤولین مواظبت بر انجام صحیح و بیحاشیه مسؤولیت و بستن راه دشمن با توانمندکردن تحلیل جامعه و تجهیز رزمندگان این عرصه است و اما وظیفه مردم، شناخت دوست و دشمن و پرسیدن چرا و چگونه از اخبار منتشر شده در فضای رسانههاست. و دانستن اجمال تاریخ صدر اسلام و تاریخ مشروطه به بعد.
دشمنان در فضای پیچیده و محیل مجازی در واقعیات، تشکیک میکنند و شبهه میپراکنند. و در همین فضاست که مردمِ بیپناه را اسیر القائات میکنند و تخم یأس میپاشند تا تفرقه و جدایی از اسلام و انقلاب و ارزشها را درو کنند. مقتل معتقدات بسی هولناکتر از مذبح آدمهاست. زهرتردید و تخریب در فضای مجازی بیش از زخم و سوزش تیر داغ جنگی است. دشمن �شناخت� مردم را نشانه گرفته و چون میداند که نمیتواند دست مردم را از دست موسا جدا کند شپش شک به او را به جان آنها انداخته. �حاج قاسم�ی را که در تاریخ ایران بینظیر است و در حماسهسازی، حتی افسانهها هم قدشان به او نمیرسد، بهگونهای معرفی میکنند تا بتوانند دهان نجاست خوار ترامپ و همدستانش را پاک کنند و جای شهید و جلاد را عوض کنند. این عجیب نیست از معاویههای رسانهدار که در نمازخواندن علی علیهالسلام تشکیک کردند یا خود را عزادار حسن بن علی علیهالسلام معرفی کردند.
مناسبات دیماه، تقارن عجیبی دارند. 9 دی روز بصیرت مردم است و 12 آن رحلت عمار انقلاب و عالم بصیرت دِه که عُمر شریفش نهالستان عمارها و مالکهاست. و 13 این ماه که سالروز شهادت سردار دلها و امیر قلبها و صاحب مکتب صدق و اخلاص، حاج قاسم سلیمانی است. و امسال مثل سال قبل، دیماه ما مزین به ماه خانه علی، فاطمه اطهر سلاماللهعلیهاست که آموزگار مردان و زنان آزاده مکتب آزادگی و ولایت است. این تقارن اگر اتفاقی باشد ولی اتفاقی نیست که از آن بتوان ساده گذشت. ترجیعبند این ریسه نور، بصیرت است که مادر خوبیها سروده است. امتی که مادرش زهراست و در میان این امت عمار و مالک نفس کشیده باشند، باید که آزمون 9 دی را مقتدرانه بگذراند. جهاد روشنگرانه و ولایتمدارانه مادر، هدف را مشخص کرده و راه را مصباح روشن کرد و سردار، هموار نمود و این مردمند که یدخلون فی دین الله افواجاً.
گاه باید داستان را از آخر شروع کرد / و درس و عبرت آن را مکرر مرور کرد. مظلومیت امروز جمهوری اسلامی که خانه خوبان است آخر داستان ما تا به امروز بود و مدخل روضهای که باید به پا کنیم. ایام فاطمیه است و قرار ما در بیقراری است. عجیب است که نام حسین دل را آرام میکند و یاد مادرش دل را بیقرار. شاید این ارثی است که از مولایمان مانده است. وقتی که پیش چشم علی، همه گفتند رفتنی است، حال علی چه شد خدایا، نگفتنی است. این اجر رسالت بود یا تاوان ولایتمداری اش، معلوم نیست ولی آنچه مشخص است حال فاطمه است که روزبهروز وخیمتر میشود. اصلاً بعد از پیمبر دائماً سر درد داشت و روزبهروز ضعیفتر میشد تا آنجا که در این روزها فقط شبحی از او مانده بود. هفتاد یا نود روز کدام است. چه فرقی میکند. مهم این است که تنها دختر رسول خاتم که امانتش را به امت داده بود و در ازای اجر و پاداش رسالت، محبتش را از آنها خواسته بود، نه با بیماری و کهولت، که با بیاحترامی و کتک، شکسته شد و اکنون رو به قبله خوابیده است.
خانههایی هستند که خدا رخصت داده تا قدر و منزلتشان رفعت يابد و نام و یاد خدا جاری باشد و هر بامداد و شامگاه او را نيايش كنند؛ مثل خانه علی و فاطمه که کانون عصمت و مَهبِّ محبت و مهبط ملائک و خانه علی و فاطمه و حسن و حسین و زینب و امکلثوم و محسن است و چشم خیس و دل لرزان همه مستضعفین و مؤمنین تاریخ به درِ این خانه دوخته شده است. از هفتاد یا نود روز پیش، عدهای ورود بیاذن و اجازه و سوزاندن در و صاحب این خانه و کشتن فرزندش را مباح کردند و سیلی زدن به بانوی محترمی که وصف و صفاتش زینت قرآن است و خدا از پدرش خواسته به یمن میلادش قربانی کند را باب کردند. از این خانه و اهلش چه میتوان گفت وقتی خدا او را خیر کثیر دانسته و آمدنش مژده ابتر و بیعقبه ماندن دشمنان خدا را به مؤمنین بشارت میدهد. صد رحمت و شعف به کشتهشدن در صحنه نبرد / دشمن به پشت در این خانه خیبر آورده/ آن هم نه یک نفر و ده نفر، چهل لاتاند / که برای کشتن مادر و محسن به صف شدند.
یادش به خیر بستر مادر، گوشه اتاق، حالا میان خانه چه خالی است جای او.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 15 دی 1400
مردم مدينه و باديه نشينانِ پيرامونشان را نَرَسد كه از فرمان پيامبر خدا سر باز زنند و جان خود را عزيزتر از جانِ او بدانند، چرا كه هيچ تشنگى و رنج و گرسنگىای در راه خدا به آنان نمى رسد؛ و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم مى آورد قدم نمى گذارند و از دشمنى، غنيمتى به دست نمى آورند مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحى براى آنان نوشته مى شود، و خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. سوره توبه آیه 120
یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی که از ابتدای نهضت تاکنون جوشیده و جاری شده، احساس مسؤولیت است. وظیفهای انسانی اجتماعی که به سرعت به جلوههای شکوهمندی رسید که در دنیا بیفروغ و یا دستکم کمفروغ بود. نه به این معنی که قبل از انقلاب اسلامی چیزی به نام احساس مسؤولیت نبود بلکه به این معنی که احساس مسؤولیت بهعنوان یک حس عمومیِ قوی و جوشان در جامعه بهوجود آمد و در میان نسلهای مختلف آن تولید و تکثیر شد. هسته اصلی بسیاری از نهادهای انقلابی پس از آن شکل گرفت که مقدماتش را انقلاب اسلامی فراهم کرده بود. تشکیل سپاه و بسیج و جهاد سازندگی و کمیته امداد و نهضت سوادآموزی و ... اگرچه در مقاطعی و به فرمان امام راحل صورت گرفت ولی پیش از آن، روح فضیلت �احساس مسؤولیت � توسط امام خمینی در فضای مرده کشور دمیده و ضرورت بهوجود آمدن این نهادها برای به دوش کشیدن رسالتهای انقلاب اسلامی ایجاد شده بود.
در تمام مراحل انقلاب اسلامی میتوان این رویداد مهم و جلوههای کمنظیر احساس مسؤولیت را ملاحظه کرد و اوج آن را در بالیدن و شکوفایی �ایثار� به نظاره ایستاد. جای تعجب نیست که ناظران بیرونی و خارجی از دیدن جلوههای مختلف، متنوع و کمنظیر ایثار شگفتزده شوند چراکه در فضایل اخلاقی، آنچه برای ما خاطره و معمولی است برای آنها آرزو است. شگفتی و ناشناخته بودن بسیج و امثال آن برای سایر فرهنگها از این بابت است که در دنیای امروز که سوداگری و سودانگاری ضرورت حیات اجتماعی انسان معرفی شده، موجودیت و مأموریت این نهاد و مشابه آن تعریف نشده و تلاش روشنفکر و هالیوود هم در تقلید از آن بینتیجه مانده است. مثل اینکه بخواهند یک فضیلت اخلاقی را با عمل جراحی به یک انسان پیوند بزنند و یک ماهی را پرواز بیاموزند.
از معجزات روح اللهی امام خمینی این بود که از نسل افسردهای که قاجار و پهلوی تحویل داده بود، نسلهایی را تربیت کرد که از خدمت بیمنت به مردم لذت میبردند و از فدا شدن برای آرمانهای الهی و والا پرهیز نداشتند. مأموریت محور بودند و غیرممکن نمیشناختند. سختی را برای ورزیدگی جسم مؤثر میدانستند و مشکلات را تمرین بزرگی و رشد روح برمیشمردند. در مبارزه برای آرمانها چنان پرشور و باهوش بودند که در میدان دفاع مقدس شجاعت داشتند. در جهاد سازندگی به همان اندازه توان صرف میکردند که در کسب دانش روز و دانستن ناشناختهها وقت میگذاشتند. شعارشان �زندگی با رزمندگی� بود و معتقد بودند �تا زندهام رزمندهام� و زندگانی با زنده مانی متفاوت است و زندگی بدون هدف مثل شنا در استخر خالی و مثل زندگی لیبرالی یا تنهایی انسانهای در کنار هم چیده شده در دنیای مادی امروزین است.
نسل مهارنشدنی و مقدسی که نَفَس امام خمینی به آنها خورده بود و به گفته مرتضای آوینی بار امانت انبیاء و انسانیت را به دوش میکشیدند تکثیر، تشدید و جاری شدند تا به ما رسیدند. در اصل ما به آنها رسیدیم و پیدایشان کردیم. حالا مأموریتها عوض و اضافه شده. سختیها هم. نسلی که در مقابل بعثیها با سیم تلفن و قوطی کنسرو تله درست میکرد امروز پهپاد نقطه کوب میسازد. زمانه عوض شده و آدمها هم؛ ولیتربیت، ریشه در همانتربیت الهی و رهایی دارد. باقری، باکری، خوش روان و طهرانیمقدم و امثال آنها استثناء نبودند قلههای معلوم اینتربیتند همانگونه که احمدی روشن، فخریزاده، شهریاری، رضایینژاد و دیگران را قبل از شهادت نمیشناختیم و خدا با برگزیدن آنها، ابرها را از این قلهها کنار کشید تا قدِّ کشیده آنها را ببینیم و بشناسیم و حظ کنیم و صدالبته افسوس از اینکه دیر شناختیم.
ولی حاج قاسم سلیمانی قلهای است که شاخص شده و مکتبی است که با آن میتوان ادامه راه مانده و مشکل را پیمود و با تبیین دقیق و صحیح او قلهها را بیشماره کرد. البته شرطی دارد که رعایتش الزامی است.
دو سال از شهادت پرحماسه و جاویدان حاج قاسم میگذرد و به گواه حقیقت و شهادت واقعیت، زندگی و شهادت حاج قاسم پر از برکاتی بود که او را به چهرهای کم نظیر نه فقط در تاریخ انقلاب اسلامی که در تاریخ ایران و منطقه تبدیل کرده است. خدمات او در زمان حیاتش چنان وسیع است که از او چهرهای جهانی و ماندگار ساخته و شهادتش نیز همینگونه است. هم در زمان حیاتش برای کشور و جهان اسلام تولید قدرت کرد و هم با شهادت حماسی خود اجماع منطقهای و اسلامی ایجاد نمود. او برخلاف الگوهای تکبعدی و یا تخیلات سینمایی و افسانهای، نمونه واقعی و حقیقی یک انسان شجاع، بااخلاق، مهربان، باهوش، دقیق، عاقل، عالم و متدین است که شخصیت مقتدر و همزمان، مهربان او چنان جذابیتی دارد که میتوان با مکتبش نمونه موفق تربیت انقلاب اسلامی را به تاریخ و جهان عرضه نمود و از میان علاقهمندانش وفاداران به انقلاب اسلامی را تولید مثل کرد. البته اگر عالمانه و عاقلانه اقدام گردد.
آن شرط و این اگر به این دلیل است که باید این گوهر خدادادی را با لطافت هنر و عاطفه، آنگونه که بود و هست نمایاند. متأسفانه تصویری که از حاج قاسم در این دوسال ارائه شده- غیر از موارد استثنائی- بیشتر، تک بعدی، احساسی و شخصی بوده است و هرگز گویای یک مکتب نیست. روایت از حاج قاسم را نباید تنها به چند خاطره بغضآلود و عاطفی منحصر نمود. شکی نیست که تعامل پدرانه او با فرزندان و کودکان شهدا تصاویری زیبا از موهبت و محبتی الهی است که بسیار محترم و باارزش است ولی سخن این است که این تعریف از آن سردار بزرگ مثل تصویر خورشید افتاده در کاسه آب است. ما خورشید را با مقیاس خودمان که بتوانیم از آن فیلم عاشقانه و درام بسازیم تعریف کردهایم و تلاشمان برای فهمیدن هم در حد جابهجا کردن کاسههاست. روایت از حاجی روایت از آن حاج قاسمی که اوباما، حسرت دیدار چند دقیقهای با او را داشت نیست. حاج قاسمی که ترامپ با کشتن بزدلانه و شبانه او، خود را برای همیشه آماج لعن و نفرین و تحقیر جهانیان و تاریخ کرد نیست.
نجات آمرلی، کردستان عراق، خلبان روس، سوریه، عراق، یمن، لبنان و افغانستان و... و نجات ایران از چنگ و دندان سگ قلاده دریده استکبار جهانی کجا و تمرکز بر خاطرات شخصی وگریه دار کجا؟ هرچیز درجای خویش نیکوست و باید تجدید نظر نمود. روایتی که شهید مظلوم حجازی از ایشان نقل میکند و سرداران آفتاب سوخته از او می گویند با آنچه به نوجوانان و جوانان گفته میشود متفاوت است. ما در دنیایی زندگی میکنیم که رسانههای مستکبر و سلطه، از فرار شبانه و مفتضحانه آمریکا از افغانستان فیلم و کتاب حماسی تهیه میکنند تا شاید بتوانند مثل آن زمان که با مجموعههای رمبو، شکست از ویتنام را جعل و نظر مردم خود را جلب کردند، بتوانند برای قضاوت تحقیرآمیز جهان نیز چارهای کرده باشند. امروزه مردم جهان آمریکا را با نگاه تحقیر وترحم نگاه میکنند. ادا و اطوار اوباما کجا و دیوانگی دکتر ترامپ و دلپیچه بایدن کجا؟ درز کار بیرون افتاده و باید به جهان پساآمریکا اندیشید. اسرائیل هم که عاقبتش هر آن به عاقبت گوساله سامری نزدیک میشود.
به یقین برای کارهای بزرگ باید فکر بزرگ کرد و یکبار برای همیشه فکری دقیق به حال جنگ روایتها نمود. گلایه رهبری از تحریفی که در مورد فتح لانه جاسوسی شد شامل تمام طول تاریخ کشور و بهویژه تاریخ مبارزه این مردم مظلوم میشود. روایت واقعی و اصیل از تحریم تنباکو، مشروطه، قحطی بزرگ انگلیسی، روی کارآمدن رضاپهلوی، مسجدگوهرشاد، کشف حجاب و... و پس از انقلاب اسلامی از توافق الجزایر دوم، داستان مهدی هاشمی و عزل منتظری و ... و فتنه نجف آباد، 78، 88، 98 و برجام و ... در کجای کتابهای درسی مدارس، دانشگاهها و حوزهها آمده؟ چرا در این زمینه هرچه گفته میشود به در بسته میخورد و مسؤولین مادامالعمری این عرصهها نه تغییر میکنند و نه دستکم تغییری در روال اشتباه خود میدهند؟ توصیه و تأکید رهبر بر جهاد تبیین، جنگ روایتها و مقابله با جعل تاریخ و عوض کردن جای جلاد و شهید برای همین است که جنگ امروز جنگ رسانههاست و هدف، اخلال شناختی و اختلال تشخیص است. آنکه نمیفهمد، نمیفهمد و معذور است و متوجه نمیشود که اگر تدابیر حکیمانه امام نبود از انقلاب اسلامی اکنون تنها خاطرهای ده ساله مانده بود که توسط سادهلوحان به لیبرالها و آمریکا و منافقین و دشمنان ایران سپرده شده بود.
حاج قاسم و مجاهدان و مدافعان حرم همراهش اگر نبودند نه تنها از ایران و سوریه و عراق و لبنان و یمن و ... اثری نمیماند که اکنون تجزیه به جان روسیه و چین افتاده و آفریقا ولایت بوکوحرام شده و آتش ارهابیون دامن اروپا را گرفته بود. این روایت صحیح را چه کسی باید برای مردم تشریح کند و چرا هنوز برخی از حکمت جنگیدن ما در خارج از مرزهایمان بیخبرند؟ از بیعملی است که روایتها به دست سلبریتیهای بیسواد افتاده و آشفتهها جعل تاریخ میکنند. از دولت قبل که انتظار خیر و تدبیر نبود ولی از دولت جدید و ریاست فعلی صداوسیما توقع تعیین موضع و تغییر جدی در جبهه روایتهاست. احساس مسؤولیت حاج قاسم بود که از او مردی قابل اعتماد برای انواع بحرانها ساخت. و این را چه کسی باید تبیین و تدوین و تدریس کند؟ تبیین خشم مقدسی که خشنودی و پاداش خدا را به همراه دارد و میتواند معادلات شناختی دشمن و تشخیص آنها را به هم بریزد کار کیست؟
حاج قاسم، یتیمنوازی بود که ظالمان را مینواخت و طرح خاورمیانه جدید جهان سلطه را از کار انداخت. به اتحاد، به شدت معتقد بود و وقت خود را صرف بیهودهها نمیکرد. پس از تدبیر و عاقبت سنجی، تصمیم قاطع میگرفت. اهل مجامله و معامله بر سر اصول نبود. اسیر نام و نان و مقام نبود و بنده خدا بود. پیوسته خود را با مدار ولایت میسنجید و تا میتوانست بازوی ولایت را قوی میکرد. از اعماق تهدیدها مروارید ناب فرصتها میآورد و در احساس مسؤولیت، معرکه بود. مردم را مثل خانواده خود میدانست و با هرچه ناملایمتی بود از سیل و زلزله گرفته تا قاچاقچی و زورگیر و داعشی میجنگید. و خستگیناپذیر بود. و فکر و روشش در حال تکثیر. انشاءالله.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 12 دی 1400
حدود چهارماه از عمر دولت سیزدهم و حدود سه ماه از فرمان جهاد تبیین میگذرد. ارتباط این دو مطلب با هم، ضرورتی را ثابت میکند که مورد غفلت جدی قرار گرفته است. این نوشته، نماینده و سخنگوی دولت نیست ولی میخواهد به رسالت و آزادگی قلم متعهد باشد و به وظیفه خود در دفاع از حق و مبارزه با ناحق عمل کند. بیشک بازار نقد کارشناسانه و پیشنهاد دلسوزانه باید داغ باشد و در ضرورت آن تردیدی نیست ولی آنچه دیده میشود، خلیدن مسببین شرایط ناجور و ناخوب امروزی در میان مدعیان و شاکیان حقیقی است. متأسفانه کسانیکه باید پشت میز متهم بایستند اکنون در جایگاه شاکی نشسته و چانه به انتقاد جنبانده و قلم به طعنه میلغزانند. همانگونه که حامیان و لاپوشانهای 8 سال بیتدبیری دیگر صلاحیت اظهار نظر درباره وطن را ندارند، آنها که با تَکرار حمایت از نااهلان، مردم را به اشتباه انداخته و کشور را به شخم لیبرالها سپردند هم شایستگی و صداقت خود را از دست دادهاند.
حال و روز دولت دکتر رئیسی در آواربرداری دولت قبل، مثل دوران سخت بعد از حمله تاتار و مغول است و باید جمعهها را هم به روزهای کاری اضافه کرد و همه با هم همت کنیم و کار و تلاش مضاعف، تا خدا برکت دهد و کارها پیش رود و بتوانیم وطن را از نو بسازیم. نباید به سمپاشیهای رسانههای مزدور و تروریستهای رسانهای اعتنا نمود. امثال آنها که از زمین خوردن پیرزنی، نظام را به تضییع حقوق سیاسی شهروندان متهم میکنند. یا چه شد چه شد راهانداخته و برای اقتصاد مردمی که زمانی آنها را لشکر قابلمه به دست مینامیدند، چشمِ خشک، مچاله میکنند در حالی که هنوز مردم و کشور از ستم آنها کمر راست نکردهاند. ستمی که جریمه سنگین کرسنت برای به کارگیری عنصری نامطلوب، تصویب 20 دقیقهای برجام ناخوانده، اقتصاد برجامیزه، توزیع خائنانه ارز، حراج طلاهای خزانه، دلار 4200، فیش نجومی، قاچاق کالا، اعتماد عمومی مخدوش، صداقت مکدر و... تنها قسمتی از تاریخ تبهکاری آنهاست و حالا همان متهمان و مجرمان و «کیف کِشها» خود را بین مردم لغزانده و سراغ جهش اقتصاد و مرمت فوری ویرانیها را میگیرند. شرم بر این همه گستاخی.
گرچه نمیتوان در مدتی کوتاه، جبران خرابکاری و تنبلی یکجانشینان را کرد ولی انصافاً برخی کارهای مهم دولت جدید در این مدت مایه مباهات است. راحت شدن خیال نظام و رهبری از حفظ سلامت مردم با تأمین و تزریق واکسن، اولِ راه بود و اکنون نوبت قدکشیدن قدرت اقتصادی مردم، حفظ منابع آب شیرین، ساماندهی حاملهای انرژی و دیگر امور مهم است. إن شاءالله که روند کرونا در کشور روز به روز فروکش کند ولی نباید فراموش کرد تَرک فعل عدهای خودخواه و ترسو، آمار تلفات را تا بالای 700 نفر برد و امروز به مرحمت خدا و جدیت دولت و تلاش کادر قهرمان درمان و مردم صبور، به زیر 50 نفر رسیده است. این در حالی است که فراوانی درگیری کشورهای بزرگ و مدعی مثل آمریکا و انگلیس و آلمان و... با کرونا و با احتساب نسبت جمعیت و توانمندی آنها هرگز قابل قبول نیست و تمرکز رسانههای سلطه گر بر امور ایران برای فرار از مقایسه جهان و ناتوانی در پاسخگویی به این سؤال منطقی است که چگونه ایرانِ تازه رها شده از اشغال غربزدگان، با وجود تحریمهای بیسابقه و شیطنتهای دشمنان توانسته کرونا را تا ایناندازه کنترل کند ولی قدرتهای جهانی نتوانستهاند؟
یکی از مهمترین دلایل حمایتهای دیوانهوار غرب از فتنه و فتنهگران 88، نتایج مراکز مطالعاتی و پژوهشی غربی مبنی بر این نتیجه بود که « اگر ایران با همان رشد تصاعدی دولت نهم، در دولت دهم حاضر شود تا سال 2020، ایران به جمع کشورهای مرکزی خواهد رسید». همین امر مهم بود که دشمنان را علیه ایران یکپارچه کرد و همه نیروها و نفوذیها و آنها که ریگی به کفش داشتند را تحریک کرد و به میدان آورد تا نگذارند ملت ایران به رفاه و آسایش و قدرت برسند و خیانت فتنهگران و ساکتین 88 در این بود که یا با سادهلوحی همکار دشمنان خونی ایران شدند و یا با کینهورزی با آنها همراهی کردند و گروهی نیز با سکوت خود برای دشمن، هیزم هیمه کردند. امروزه نیز دشمنان میبینند که به همت دولت انقلابی و مجلس همراه و قوه مقتدر قضا، ایرانِ همدل در آستانه تحول و تحرک است و پس از جمع کردن بساط کرونا به دنبال جمع کردن فقر و فساد و تأمین اقتصاد پایدار است و دیر و دور نباشد که مردم طعم شیرین خدمت را میچشند. و همین برای آنها ناگوار است.
در چهار ماه گذشته ملت ایران شاهد اتفاقاتی است که تراکمشان در این بازه کوتاه را هرگز نمیتوان نادیده گرفت و از آنها به سادگی گذشت. سقوط یک هفتهای افغانستان و فرار شبانه آمریکا و هجمه رسانهای برای ورود ایران به جنگ، حضور مؤثر رژیم صهیون در برخی کشورهای شمال غرب و ایجاد تنش مرزی، سوءاستفاده دشمنان از کمبود آب در برخی استانهای مرکزی و نیز مطالبات فرهنگیان که با هوشیاری مردم و معلمان و حضور و اقدام به موقع مسئولین، دشمن در این دو نیز ناکام ماند. غیر از این بحران سازیها شیطنتهای مختلفی نیز انجام شد که برایشان به ثمر ننشست. از دروغ پردازیها علیه دولت و تا همین مورد اخیر که تلاش برای تنش مذهبی با سخنان بیهوده شیخ بیخبر، در آستانه ایام فاطمیه سلام الله علیها بود این سؤال را به ذهن میرساند که تراکم این همه مسایل برای چیست؟ فتنهها تغییر چهره دادهاند یا اینکه دیگر کسانی که دشمنان با آمدن آنها از حمله به ایران منصرف شده باشند در رأس کار نیستند؟
تحرک برخی سفارتخانههای اروپایی در تهران و ناهارخوری و شامدهی آنها بیشک نذر ملکه و جبران خونهای آلوده فرانسه نیست. دام پهن کرده و دانه پاشیدهاند تا بتوانند طمعکاران را صید کنند و محصول خود را در مصاحبهها و توئیتها و پُستها بچینند. بوی گند ایرادهای بنی اسرائیلی هم مشخص است از کجاست. تیم مذاکرهکننده هستهای، باید هم در میدان دیپلماسی بجنگد و سرمایههای یغما رفته را پس بگیرد و هم باید سنگاندازی کودکانه « غربزدهها » را تحمل کند. شیوه آنها مغالطه دوشاخ است. اگر شیوه مذاکرات، به کل تغییر میکرد میگفتند با تداوم روش قبلی، بهتر به نتیجه میرسیدیم و حال که «چارچوب» مذاکرات دور هفتم بر مبنای اصلاحات شش دوره دولت قبل به علاوه رعایت اصول مذاکره «عاقلانه » مرتب شده، برخی اینگونه میگویند که «برجام بهانه بود و دولت روحانی نشانه بود». گویی تحفه برجام چنان رشک برانگیز است که عدهای بخواهند آن را به نام خود ثبت کنند! اینها بین خال مَه رویان و دانه فلفل هم تفاوت نمیبینند و چون غرضشان بهانهگیری و فریب است، حرفشان هم مثل روحیهشان غیرمنطقی است.
خیلی از آن زمانی که ظریف در مقابل رئیسکشور زیرپونزی، زانو زد فاصله نگرفتهایم و جوابهای سربالا و گستاخی و گنده گوییها را به یاد داریم. حال که به سالگرد حاج قاسم نزدیک شدهایم میتوان از آن داغ فراموش ناشدنی سخن گفت که اگر در انتقام سخت و تنبیه تروریستهای پرونده فرودگاه بغداد همکاری میشد هرگز ترور فخری زاده را نمیدیدیم. داستان واقعی این است که مدعیان منفعل همانگونه که در دیپلماسی وادادند، میخواستند میدان را هم واگذار کنند. کینه آنها از شعارنویسی بر موشک و قهرمان بزرگ میدان و دیپلماسی این است که مجال تسلیم میدان و شکست ایران را نداد. امروز ادبیات خاضعانه دشمنان و زیادهخواهان را میتوان دید و به روزهای از دست رفته حسرت خورد. برخی از آنها اکنون ایران را خانه دوست مینامند و برخی دیگر میخواهند تا دست دوستی آنها را پس نزنیم. آن دیگری بالای سر خود تابلوی شعر پارسی نصب کرده و دیگری و دیگری. کسی که تفاوت آن ذلت و این عزت را نمیبیند بیشک وارونه جهان را مینگرند.
مطالبه مردم اصفهان و چهارمحال و معلمان و هرکجای دیگر هرچه باشد مدافعش جریان شکست خوردهای که دست یک وزیرش به خون آلوده و دختر دیگری، بارانداز قاچاق داشته و آنها که سالهای متمادی است که سیاست و اقداماتشان جاری است و کارنامه صندوق بازنشستگی به نام آنهاست نیست. مرور سخنان مسئولین همین جریان در مورد آب اصفهان و چهارمحال، هنوز هم نمک به زخم مردم این خطه میپاشد. همدردی کسانیکه مسبب یا مشدد وضعیت فعلی هستند عادت مشمئزکننده آنهایی است که وقتی از قدرت دور میشوند مدعی و طلبکار میگردند. این موجودات، غیر از تخریب، توانایی این را دارند که بدون خندیدن یا خجالت کشیدن، با خزانه پر و لبریز و اوضاع بسامانی که تحویل دادهاند، از دولت جدید اصلاح بازار خودرو و گوشت و مرغ و رفع آلودگی هوا و پرآب شدن زایندهرود و به ثمر نشاندن چوب خشک برجام و... را در مدت چهارماه بخواهند.
باید توجه داشت که گرفتن تمرکز از دولتِ مردم و سایر مسئولین و مشغول کردن آنها به حواشی و زردها به جای رسیدگی به وظایف و مسئولیتها، خواست قطعی دشمنان و بدخواهان و مردودهاست. پشیمان کردن مردم هم هدف بعدی آنهاست تا بتوانند پشتوانه مردمی نظام را از تغییر به سمت صلاح و اصلاح ناامید کنند. درحالی که مردم میبینند که قاطبه مسئولین فعلی در دولت و مجلس و قضا با برنامهریزی و تلاش مداوم برای بهبود اوضاع تلاش میکنند و از همه مهمتر اینکه اراده کار دارند و نسبت به مشکلات حساسند و از این نظر واقعاً با دیگران قابل مقایسه نیستند. باید با کمک و همدلی و همکاری از این دوران عبور کرد و کشور را در همه امورش مثل امور نظامی، آسیبناپذیر و مقاوم نمود و این به فضل خدا و همت مسئولین و یاری مردم شدنی و دست یافتنی و روزهای خوب و خوش آمدنی است. إنشاءالله.
منتشرشده در روزنامه کیهان مورخ 2دیماه 1400