دل گفته های دست نوشته

 

 

 

        « بزرگداشت جناب حمزه سلام الله علیه، برای کارهای بعدی زمینه‌‌سازی و منبع‌‌سازی است. ایشان یکی از اصحاب غریب و ناشناخته رسول‌الله صلّی الله علیه وآله، است و سال هشتم بعثت که جزء سخت‌ترین اوقات پیغمبر بود در مسجدالحرام و کنار کعبه فریاد زد که من مسلمان شدم و به دین محمد ایمان آوردم. خواصّ جامعه برای تولید چنین شخصیّت‌هایی که هر یک خواهد توانست جامعه را در مواقع حسّاس نجات دهد، همّت کنند. اگر چنین شخصیّت‌هایی درست بشوند، آن وقت دیگر تشکیل تمدّن اسلامی یک چیز قطعی خواهد بود؛ یعنی دیگر مورد تردید نخواهد بود».

یکی از دوران‌ عمیق و اثرگذار تاریخ جهان را می‌توان دوره صدر اسلام دانست. دوره‌ای که تاریخ قبل از آن به امید رسیدن به آن پیش آمده و دوران بعد از آن نیز، برگرفته و متأثر از آن است. دوره‌ای که با توجه به ظهور آخرین پیامبر خدا دارای ویژگی‌های خاصی است که شناختشان مهم است. مردم جهان در آن زمان گرفتار جاهلیت عمیق و تاریک بودند و این برخلاف آن چیزی که به عمد یا اشتباه، نوشته یا گفته شده است، هرگز منحصر به سرزمین حجاز نبود. به همان‌اندازه و یا بیشتر از سرزمین تفتیده حجاز، سایر نقاط جهان مثل سرزمین‌های اروپا، آسیا و ... نیز گرفتار توحش، خشونت و جهل بودند. جنگ‌های خونین اروپا و سنت‌های وحشتناک آمریکای آن دوران و تشابه سنت اعراب جاهلی با دنیای جاهلی آن زمان اجازه قضاوت و مؤاخده یکجانبه حجاز چهارده قرن قبل را به ما نمی‌دهد. گرچه اعراب جاهلی از جهاتی بر اروپا و آمریکای امروز برتری دارند ولی باز هم گرفتار جهل و خشونتی هستندکه مقابله با آن طاقت‌فرساست.

این مقدمه از این بابت گفته شد که مبادا کسی گمان کند در آن زمان که حجاز، غرق در جهالت بود، سایر نقاط جهان در عقلانیت به سر می‌بردند و روم و یونان‌ باستان مشغول قانونگذاری و هنر بودند. آشنایی با تاریخچه تأسیس «کلوسئوم» در یونان آن زمان و ایتالیای امروزین، و بررسی و مطالعه اتفاقاتی که در آنجا که مهد تمدنش می‌نامند، واقعیات غیرقابل باوری را به همراه می‌آورد. خشونت زشت و دیوانه‌واری که هرگز در آسیا و آفریقا و حتی حجاز جاهلی ملاحظه نشده را می‌توان در آنجا دید. مردم زیادی علاقه‌مندانه به تماشای کشتار خونبار بردگان و دریده شدن اسرای جنگی توسط حیوانات وحشی می‌نشستند و دیوانه وار این خونریزی وحشتناک را تشویق می‌کردند. اگر محقق منصفی به دنبال ریشه خشونت می‌گردد باید آن را در تاریخ تمدن غرب جست وجو کند. جایی که جنون خشونت و خون و کشتار بی‌گناهان ارزش و شجاعت شمرده می‌شد و امثال این مکان‌های نفرین شده، بدون عبرت‌گیری و نگاه نقادانه، به عنوان مفاخر و موزه اروپا معرفی می‌شوند.

اسلام، در سرزمینی ظهور کرد و پیامبر مکرم ما در فضایی شروع به انجام مأموریتش کرد که گرچه سنت‌های خوبی مثل پایبندی به پیمان‌های اخوت و حمایت و امثال آن مرسوم و میهمان ارجمند بود‌، ولی مثل سایر نقاط جهان و اقوام دیگر، مقاومت گسترده مشرکین و بت‌پرستان و صاحبان زر و زور و تزویر، مانع انجام هرگونه «دعوت » به یکتاپرستی و عدالتخواهی و اخلاق انسانی می‌شد. قرآن شرایط آن روز اعراب حجاز را چنین یادآوری می‌کند که «شما قبل از اسلام بر لبه پرتگاه آتش بودید و به وسیله پیامبر نجات یافتید».[1] بت‌پرستی، اگرچه هنوز هم در جهان امروزین مرسوم است و حتی در آمریکا برخی مردم به برخی اعضای « گاو وال استریتی»، تبرک می‌جویند و از او طلب فرزند می‌کنند ولی در حجاز 14 قرن پیش، مثل روم و یونان و بسیاری دیگر از کشورها، این سنت غلط فراگیر و مرسوم بود و مردم بت‌های ساخته خود را می‌پرستیدند.

در این جهالت حاکم، دعوت به تعقل و خداپرستی کاری سخت و طاقت فرساست که تنها از ایمانی قوی و سعه صدری وسیع برمی‌آید. منصفانه این است که بگوییم حتی مرور داستانهای صدر اسلام و سرگذشت روزهای آغازین بعثت و اتفاقاتی که برای پیامبر اسلام پیش آمده غیرقابل تحمل است و سخن گفتن و استدلال با مردمی که خالی از تفکر نقادانه و استدلال‌های ابتدایی هستند، بسیار مشکل‌تر از آن است که بتوان به آن‌اندیشید. علاوه‌بر این‌ها مردمی که به بی‌سوادی، خشونت، غارت، قمار، ربا، شراب، زنا و زنده به گور کردن دختران و ... عادت کرده و معروف شده و به تاریکی خو گرفته‌اند، بی‌شک سر به اطاعت خدا فرو نمی‌آورند، چه رسد به پذیرش پایه گذاری تمدن بزرگی که بعد از 150 سال، حاکم اسلامی بتواند ساعت شماته داری به شارلمان، پادشاه فرانسه بدهد که مردمش به خیال آنکه روح اجنه در آن است بر شاه خود بشورند.

عظمت کار پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله در این است که در مدتی کوتاه توانست با کمک و فداکاری امثال علی و فاطمه و خدیجه و حمزه و سلمان و ابوذر و ... که سلام و درود خدا برآنها، در مردمی که مشخصاتشان گفته شد تحولی ایجاد کند و ارزش‌هایی را پایه گذاری کند که در آن، امثال ابوذرغفاری، صهیب رومی، سلمان فارسی، بلال حبشی و دیگرانی از ملیت‌های مختلف برادر شوند و در یک صف و شانه به شانه به نماز و عبادت بایستند و در راه خدا جهاد کنند. کار کم و کوچکی است؟ سخنان رهبر معظم که در ابتدا آمد و طرح شخصیت حمزه سیدالشهداء به عنوان فردی مؤثر در تمدن ‌سازی، برخوردی حرفه‌ای با تاریخ است که می‌تواند آن را از دانشی تفریحی به علمی کاربردی تبدیل کند. بی‌گمان موفقیت پیامبر اسلام، پس از سعه شخصیتی ایشان، مدیون تربیت و تدبیر شخصیت‌هایی است که توانستند عرب و جهان جاهلی را از لبه پرتگاه دوزخ نجات دهند و تمدن عظیم اسلامی را پدید آورند.

حمزه، یکی از چهره‌های درخشان جهان اسلام است که باتوجه به شخصیت مهم و محوری‌اش، متأسفانه با دسیسه یا غفلت، هنوز غریب و ناشناخته مانده است. او که دارای «عزم راسخ» و «قدرت شناخت» بود توانست باتولید قدرت و اعتبار و حمایت قاطع از اسلام و پیامبر مکرم، به عنوان تکیه گاهی محکم و پناهی استوار برای پیامبر و مؤمنین و کابوس ترس و مرگ برای مشرکین باشد. در آغاز اسلام، که دوران قلدری بوجهل و بوسفیان بود، کتک مفصلی به ابوجهل زد و از پیامبر اسلام، اعلام حمایت رسمی نمود. پیامبر اسلام، فرماندهی اولین سریه را به او سپرد. در جریان سقیفه مولایمان فرمود «واحمزتاه، لاحمزه لی الیوم » و حضرت زهرا سلام الله علیها، به قبر او پناه می‌برد و شکوه می‌کرد. اینها گوشه‌ای گویا از نقش کلیدی حمزه است. یکی از اسرای جنگ بدر که حمزه را نمی‌شناخت، نشانی اش را به مسلمانان داد و نامش را پرسید و گفت که در این جنگ، هرچه بر سر ما آمد از او بود. بی‌دلیل نیست که او را «اسدالله» و «اسد رسوله» لقب دادند.

حضرت حمزه، چنان شخصیت عظیمی است که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در کنار پیکر مُثله شده اش در معرکه احد فرمود: «دیگر به مصیبتی مانند مصیبت تو گرفتار نخواهم شد و هرگز سخت‌تر از این بر من نخواهد گذشت» و این جمله « لایوم کیومک یا حمزه» پیامبر است که گویاتر از هر سخنی است. پیامبر اسلام در کنار تمام هفتاد شهید احد بر پیکر او نیز نماز گزارد و از زنان و خانواده‌های شهدای مدینه و انصار خواست تا برایش عزاداری کنند و با این کارها او را شهید شاخص صدر اسلام معرفی نمود. پس از سالها وحشی، غلامی که قاتل حمزه شد به مدینه آمد و اسلام آورد و توبه کرد. پیامبر رحمت، توبه اش را پذیرفت ولی گفت « جایی برو که نبینمت و پیش چشمم نباشی». داغ حمزه سنگین است و هرگز از خاطره‌ها نرود و نبودش هرگز برای پیامبرمان جبران نشد.

او همان کسی است که با امیرالمؤمنین علی و جعفر و عبیده علیهم‌السلام و خدا و پیامبرش معاهده کرد تا در«جهاد حتّی الشهاده» همراه هم باشند که آنها پیش از مولایمان علی به آرزوی خود رسیدند. گزیده ابتدایی این نوشته برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار اعضای همایش بین‌المللی حضرت حمزه سیّد‌الشّهداء است که بهمن ماه سال گذشته مطرح شد و ایشان ضمن معرفی حمزه به عنوان شخصیتی که برای تمدن نوین اسلامی به امثال آن نیاز داریم، معرفی و بزرگداشت او را خدمت به جهان اسلام دانستند و تربیت چنین افرادی را سفارش ویژه کردند. مشابه شخصیت و شهادت این شهید جلیل القدر را می‌توان در حاج قاسم دید و داغ حمزه را با داغ سردار إرباً إربای انقلاب اسلامی سنجید. با این تفاوت که مردم ما برای حاج قاسم، سنگ تمام گذاشتند ولی حمزه سیدالشهداء یارغریبی بود که پیکرش را زنان بدکار و بدنام مشرک، مُثله کردند و گوش و بینی‌اش را گردن‌آویز خود کردند.

    خدایش بیامرزد و ما را با او محشور نماید و راهش را برای شروع تمدن بزرگ و نوین اسلامی پر رهرو کند که انقلاب اسلامی به امثال او نیاز مبرم دارد.

 


[1] - آیه 103 سوره آل عمران

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 27 اردیبهشت 401

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۲/۲۷ساعت 15  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

     این‌گونه نیست که بی‌نظم‌ها بدون برنامه باشند و نتوانند برای بی‌نظمی خود، شبه توجیهی بسازند. این‌گونه نیست که همیشه بی‌نظمی و شلختگی نشانه کُندذهنی و کم تربیتی افراد باشد. و این‌گونه نیست که بی‌نظم‌ها همیشه آخر صف بوده و از موهبت‌ها کم بهره باشند. این‌گونه نیست که همیشه همه به بی‌نظمی به‌عنوان یک رذیله و ضعف اخلاقی بنگرند و باعث بی‌مهری و انزجار دیگران شود. این‌گونه نیست که همیشه مردم از بی‌نظم‌ها‌گریزان باشند و بی‌اقبال به آنها. و این‌گونه نیست که همیشه بی‌نظم‌ها کمرو باشند و خجلت زده. این‌گونه نیست که بی‌نظمی آموختنی و تدریس کردنی نباشد... اگرچه عبید زاکانی شعر معروف خود را برای زمان خودش گفت ولیکن، از راز بزرگ بی‌هنران بی‌نظمی که معروف شده‌اند نباید غافل شد. « خواهی که رسد خلعت و انعام به هر روز / رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز».

    از اول انقلاب مظلوم اسلامی که با مجاهدت مردم بزرگ ایران آغاز شد و اکنون امواج آزادیبخش آن جهانگیر شده است، همیشه و هروقت که تفکر لیبرالی و غربزده بر دولت حاکم بوده، تلاش جدی بر این داشته که با انحراف در مسیر انقلاب و خواست عمومی، سطح توقعات مردم را متزلزل کرده و دغدغه آنها را تا حد امور زرد و بی‌اهمیتی که فقط بتواند سرعت تحول را بگیرد و تمرکز آنها را برای رسیدن به اهداف بزرگشان از بین ببرد پایین بیاورد. غیر از حماقت، خیانت نابخشودنی لیبرال‌ها در این موضوع، نفوذ دادن دشمنان است.‌هانتینگتون و سوروس و جین شارپ و دیگران اگرچه اساتید انقلابات مخملی‌اند ولی بدون نفوذ، و حتی تنها از روی نظریه‌های « آصف بیات» توان تغییر ذائقه‌ها وجود ندارد. تفکر لیبرالی نشان داده که گشادترین منفذ و مجرای نفوذ دشمنان به اعماق جامعه و بزرگ ترین اسب تروا برای آنهاست.

     پیشنهاد عجیب دولت بازرگان برای فروش هواپیماهای اف14 و اصلاحات ارتش و منزوی کردن امثال سپهبد قرنی و ... را نمی‌شود بی‌ارتباط با گستاخ شدن صدام دانست. همان گونه که ریاست جمهوری بنی‌صدر را نباید با شکست عملیاتهای ابتدای جنگ تحمیلی و کودتای طبس و نقاب و ... بی‌ارتباط دانست. قرارداد الجزایر دوم، مک فارلین، اسقاط هواپیمای مسافربری، اتفاقات تلخ سال آخر جنگ تحمیلی، قطعنامه 598 و مرصاد و ... را هم نباید بی‌ارتباط با تفکر لیبرالی دانست. پس از جنگ تحمیلی نیز همین گونه است و هرگز نمی‌شود جابه جایی اخلاق سوداگرانه با اخلاق برادرانه دهه شصت، شروع شکاف عمیق طبقاتی و تولد پدیده نحس آقازادگی به معنای مشمئز‌کننده آن را بی‌ارتباط با تفکر تکنوکراتی حاکم دانست. داستان تلخ رودست خوردن دولت وقت از آمریکا و تعقیب قضایی برخی مقامات خوش خیال، در جریان دادگاه میکونوس و ... از آن جمله است.

     در دوران اصلاحات هم بازار آشفته‌ای برای آزمون و خطای ایسم‌های غربی در ایران ایجاد شد و هر پروژه دانشگاهی غربی برای نمره آوردن و مطرح شدن، شانس خود را در اینجا امتحان می‌کرد. ایران، آزمایشگاه دم‌دستی و دست یافتنی غربی‌ها بود و با شعار گشایش سیاسی، حرفها و اقداماتی را که حتی در برخی از کشورهای آنها قابل طرح و اجرا نبود‌، به افکار مسؤولین غربزده حقنه می‌کردند تا با کمترین هزینه برای دشمنان، اجرایی شود. پاسخ آمریکا به فانتزیِ گفت وگوی تمدن‌ها، محور شرارت بود و پاسخ نمایندگان مجلس ششم به اعتماد مردم، تحصن و استعفای فله‌ای شد. در دوران اعتدالیون هم بدترین و ولنگارترین و تنبل‌ترین دولت را تجربه کردیم که گویاترین و تأسف بارترین مشخصه آن، غیر از اقتصاد ویران و حماقتهای تاریخی و خودباختگی‌های عجیب و پدیده شوم سلاطین اختلاس و برجام و2030 و ارز 4200 و کتاب «بدون هراس» و...‌، جمله تأسفبار جیسون رضاییان است که گفت: آن قدر به فلانی نزدیک شدم که طعم آدامس او را می‌دانم.

     این‌ها که گفته شد کلیاتی از جنایت و خیانت لیبرال‌های غربزده است که با کمک « جریان نفوذ » صورت گرفت و هرگز به این نیز بسنده نشد. لیبرال‌ها تحمیق شدن خود را با پز و قمپز و با کلمات و جملات قلمبه سلمبه و نامفهوم به مردم تحمیل می‌کردند. هرگاه حاکم شدند دسته گل به آب دادند و دفعات معدودی که مملکت از دستشان در امان بود، قلم مزدور و زبانِ تیغ‌دار و فکرخرابکار و قلب وابسته آنها برای انتشار کذب و تحریف و شایعه و خالی کردن دل مردم فعال شد. دغدغه دوره خود را در آب بازی در پارک و کنسرت و ربنای افطار و شلوار جین دختران و جشن تولد برای قبرستان و عقیم کردن زن‌های خیابانی و آمپول به سگ‌های ولگرد و ... منحصر کردند و برای پرت کردن حواس مردم از تورم و تنبلی و داماد و داداش دزد و رشوه گیر و دختر مظلوم قاچاقچی و ...‌، برایش پروژه‌های رسانه‌ای و شانتاژی می‌دیدند و با پررویی افسانه‌ای خود، از دولت نهم و سیزدهم رفع فقر و تورم و بیکاری و ... می‌خواستند و می‌خواهند.

     ‌ای کاش از این بی‌حیاتر نبودند. چپاولگرانی که با شعار « سهم ما از سفره انقلاب » می‌خواستند آش را با جایش بقاپند، رفیق پرخورِ خوشی‌ها هستند و در گرفتاری‌ها هم بیش از ترامپ و مکرون نباید از آنها توقع داشت. به واقع، رفتارشان به گونه‌ای است که نمی‌شود آنها را ایرانی نامید.‌ ای کاش خدماتشان برای مردم را بیان کنند تا دست کم کمی با مردمشان حرف جدی زده باشند و بتوان میزان خدمات و خیانتشان را معدل گرفت و مشخص نمود که برای درآوردن سنگ‌هایی که آنها به چاه‌انداختند چند حکم حکومتی داده شد و چقدر عقلا به زحمت افتادند و چه‌اندازه مردم سختی کشیدند. فتنه 78 و 88 و 96 و 98 و ... و همین ارز 4200 تومانی را می‌شود به‌عنوان بهترین و گویاترین سؤال از بی‌تدبیرها پرسید که مبنا و منظورتان برای این تخم بی‌زرده چه بود؟

     لازم است پروژه‌ای بیولوژیکی برای شناخت بهتر این‌گونه‌های نامردی تعریف شود و برای این مرض کاری کرد. برنامه آنها در تولید و تداوم بی‌نظمی است. ماهی خود را در آب گِل‌آلوده می‌گیرند و محل زیست آنها باید ناشفاف باشد که به درستی دیده نشوند. بی‌جرأت از اقدامند و از بی‌جربزگی و تنبلی، زلف خود را به دُم کدخدا گره زده بودند و به منتقدان آن گونه که شایسته خودشان است پاسخ داده و تمسخر می‌کردند. جمله معروف « ترسوها حق اظهار نظر ندارند » در مورد این جانوران گفته شد که یک جا می‌نشستند و جهادی‌ها را مسخره می‌کردند. وقتی کرونا روزانه هفتصد نفر را به خاطر بی‌مسؤولیتی آنها می‌کُشت، با بی‌شرمی واکسن را به سوهان قم تشبیه می‌کردند و متلک می‌گفتند و اکنون که آمار کرونا به دوسه نفر رسیده شهامت عذرخواهی و اعتراف و جبران گذشته را ندارند. اگر حیا می‌داشتند، تمام آنها که واردات واکسن را به FATF و تحریم و برجام مرتبط کردند باید با صدای بلند « غلط کردیم» می‌گفتند.

    میراث آنها، دولتی بدهکار و ورشکسته با سرزمینی سوخته و مین‌گذاری شده بود که محبوبیتش به پایین‌ترین حد رسیده و باعث بی‌رغبتی مردم به صندوق رأی شده بود. زبان نامؤدب، تنبلی و وابستگی شرم‌آور آنها به غرب، مایه جوک و طعن و سرافکندگی ایرانیان شده بود. خدا دولت دکتر رئیسی را به داد مردم رساند که به فضل خدا و تدبیر دولتمردانش تولید قدرت و ثروت کند. حالا که این دولت مردمی، پس از اقدامات اساسی موثر و زیربنایی، برای ترمیم و تعمیر خرابکاری بزرگ لیبرال‌ها قدعلم کرده و آبروی خودش را با خدا معامله کرده است، وقیح‌تر از بانیان وضع موجودی که طعنه می‌زنند و آتش می‌افروزند و شایعه می‌سازند و دل مردم را خالی می‌کنند کیست؟ شخصیت که نه، اینها چه اخلاق نفرت‌آور و مشمئز‌کننده‌ای دارند که با مردم و کشور خود چنین می‌کنند.

     امروزه آمریکا و اروپا که تحریم‌گر هستند، و ضدانقلابی که نشانی آغل و انبارمان را به شغال و کفتار داده و از تحریم علیه ایران حمایت کرده‌اند و رسانه‌های معاندی که در معرفی فرصت‌های تحریمی جدید به دشمنان، ولع دارند و منافق و دزد و اختلاسگر و نادرست و بی‌وطن و ...، به اصلاح ساختار معیوب و فلج یارانه‌ها اعتراض دارند و از فقر مردم ابراز نگرانی کرده‌اند! با این اراذل که خود را به انواع قاذورات آلوده کرده‌اند، نمی‌شود سخنی گفت و پاسخ به آنها فقط «خودتان هستید» است. روی سخن، با مردم شریف، مقتدر و مظلوم ایران است که اینچنین نجیبانه همت کرده و دولت را در این جهاد عظیمش که فی سبیل الله است همراهی کرده و می‌کنند. مردم عزیز ایران، همین که می‌بینید آمریکا، اروپا، اسرائیل، ضدانقلاب، منافقان، اختلاسگران، دزدان، نادرستان، فراری‌ها و اراذل و اوباش رسانه‌ای علیه این اقدام دولت زبان به انتقاد گشوده‌اند بدانید که راه درست همین است والسلام.

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 24 اردیبهشت 401

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۲/۲۴ساعت 1  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 


    در دوران دولت اصلاحات، رسانه غالب، روزنامه و نشریه بود. تنوع و تکثر ایجاد شده برای نشریات نوظهور همان دوران، اگرچه بیش از هرچیز دیگری به چشم می‌آمد ولی به‌نظر، همه این از راه رسیده‌ها یک هدف را دنبال می‌کردند که خواهم نوشت.

    از اقبال بلند نسل فعلی است که در آن دوران نبودند و فکر و اعصاب سالم به دربردند. روزگاری که برخی نشریات مردم را برای «اعتراض به خدا» تشویق می‌کردند و گروهی معتقد بودند «که حتی در قعر جهنم هم می‌توان با شیطان مذاکره کرد» و دیگرانی، نهایت و غایت خوشبختی برای زنان و دختران را «دوچرخه و موتورسواری» می‌دانستند. نشریات دیگری به‌دنبال پرونده‌سازی حقوقی برای پیامبران و ائمه بودند و برخی دیگر به مردم آموزش «ایرادهای بنی‌اسرائیلی» می‌دادند. عده‌ای به زور می‌خواستند بفهمانند که دانشگاه فقط محل درس و سیاست نیست، باید ضمن عشق و اختلاط، تمرین نوع دوستی داشته باشند. آنها که به دانشگاه نرفتند هم در قالب «سمن‌ها» و با پول‌های بی‌عنوان، با هم تمرین تحمل سیاسی بکنند. برخی از شیطان خاطرات خوب می‌گفتند و کسانی هم بودند که در بدی «خشونت» سخنان نامفهومی می‌گفتند و با هرگونه درد، «از زایمان تا مُردن» مخالفت می‌کردند فقط به‌خاطر گل سرخ!

    اینها قسمتی از اوضاع آشفته زمانی است که قرار بود توسعه سیاسی به‌گونه‌ای رخ بدهد که «درد» سیاست‌های کارگزاران، کمتر حس شود و اقشار «آسیب‌پذیر» جامعه، به طبقه خود راضی باشند و حق خود را از طبقه نوظهور «آقازادگانی» که چندسالی بود مدیریت را با آزمون و خطا تجربه می‌کردند و «روشنفکران ‌ترجمه‌ای» که به شدت تولیدِ‌ ترجمه و کپی می‌کردند، مطالبه نکنند. و پیگیر نباشند که قفسه اقشار آسیب‌پذیر در فروشگاه‌های شهروند آن زمان کجاست؟ و چرا باید بعد از خرد شدن زیر چرخ دنده‌های توسعه کارگزارانی، با رقص و آواز و آزادی سیاسی، مشغول شوند؟ و نپرسند چرا در ورودی و خروجی‌های ایستگاه‌های مترو حتماً و قطعاً باید دختران و پسرانی باشند که رژ و لاک را با عطر و‌ اشانتیون به مردمان بفروشند و هدیه کنند؛ مهربانانه و با لبخند؟

     اگر بخواهم منصفانه‌تر بنویسم، دوران اصلاحات «برّه‌کُشان» روشنفکران نورسیده‌ای بود که نمی‌توانستند حتی متن ‌ترجمه خود را معنی کنند. مثل کسی که برای اثبات خدا در اندیشه کانت زور بزند و سر از برابری طبقات و زندگی کمونی دربیاورد. یا کسی که چنان جان بکند که تعالی انسان در اندیشه هابز را ثابت کند ولی در نهایت آن را گرگ نوع خود معرفی کند. کسانی بودند که از ضرورت «تساهل و تسامح» در اندیشه و معجزه «عشق، بوس و بغل» در عمل می‌گفتند ولی در زندگی شخصی و پاسخ به فرزند و زن، قائل به «به ضرب گلوله» بودند. یا کسانی که ذکر لبشان «مردم را قضاوت نکنید» بود و خودشان قضاوت را پوست کندند. تصویر منسوب به امیرالمؤمنین را روتوش کرده و به جای ذوالفقار، شاخه گُل به دستش دادند تا بگویند که از مردن «مرحب و ابن‌عبدود» خسته شده‌اند و دیگر باید به خدای پروانه‌های قشنگ ایمان آورد. و امثال اینها بسیار و مأموریت این بود که هدف اصلی مشخص و دیده نشود.

     متفکرانی که در خارج از کشور، این جریان را مدیریت می‌کردند همان کسانی هستند که در کشورشان، پیرزن 93 ساله را به‌خاطر انکار «هولوکاست» به زندان محکوم می‌کنند و جایزه بانوی مستشرق و مهربان، «آنه ماری شیمل» را پس می‌گیرند و روژه گارودی را متهم می‌کنند و کودکان را ماه‌ها در قفس زندانی می‌کنند و چشم مردمِ خود را به‌خاطر انتقاد سیاسی از حدقه درمی آورند و اراذل می‌توانند کاریکاتور موهن از پیامبران بکشند ولی مردم نمی‌توانند اسم رئیس‌جمهورشان را بدون «آقا» بیاورند و زانو برگلو، آدم می‌کشند و پلیس مقتدرشان، پسر 8 ساله را به‌خاطر یک پاکت چیپس خِرکِش می‌کند دستش را می‌پیچاند و عامل آنها، خاشقجی را با اره به قسمت‌های ریز تقسیم می‌کند و... .

     هدف، در کتاب «موج سوم دموکراسی» گفته شد. ‌ترویج دموکراسی مورد نظر جهان سلطه در کشورهای جهان سلطه‌پذیر. کتابی که هم دستورالعمل اجرایی «آشوب شناختی و جنگ روانی» اصلاح‌طلبان و اعتدالیون است و هم سندی برای اثبات خوی مداخله گر و شرور استکبارجهانی.

     همین سیاست در رسانه‌ها در حال اجراست. با این تفاوت که رسانه‌های مطبوعه جای خود را به فضای مجازی و اینستا و توئیت و تلگرام و... داده و 400 میلیون دلاری که هیلاری کلینتون وعده داده بود باآن اغتشاشگران 88 را از کف خیابان بیاورد و پشت رایانه‌ها بنشاند محقق شده است. اینها غیر از فسیل‌های منافق جمع شده در کمپ آلبانی است که برای لجن‌پراکنی احیا شده‌اند و یا وهابی‌هایی که در مرکز «اعتدال سعودی» تجمع کرده و فضا را متعفن می‌کنند. و همه اینها غیر از کسانی است که در داخل، خباثت «المرجفون فی المدینه» را بازسازی می‌کنند و.... از این «تجمع امراض» تعجب نیست و حتی یکی از نویدهای پیروزی و قدرت بی‌منازع جبهه حق هم همین است که اینها را به چنین اتحادی رسانده و از نیروی مردم انقلابی ایران ‌ترسانده است ولی تعجب از کسانی است که بعد از این همه تجربه دور و نزدیک تاریخی، باز هم به این هیاهو اعتماد کنند.

    بی‌شک اگر انقلاب اسلامی ایران رفتنی و کشورمان از بین رفتنی بود، دشمنان هرگز خود را به چنین فضاحت و زحمتی نمی‌انداختند. از طرفی از نزدیکی مرگمان خبر می‌دهند و از سوی دیگر از سرود «سلام فرمانده» چند بچه دهه نودی، رنگ رخ و رخت خود را زرد کرده‌اند. آن تهدیدها را باور کنیم یا این ‌ترس و اضطرابشان را؟ روانشناسان دروغ را نشانه ضعف خودباوری و شخصیت می‌دانند؛ بنابراین باید جبهه ضدانقلاب را بی‌شخصیت و متزلزل دانست. رسانه‌ای که آشوب و بلوا و اضطراب مردم آمریکا و اروپا به‌خاطر گرانی اقلام حیاتی و نبود امنیت روانی و مرگ حقوق شهروندی را نمی‌بیند و به جای انعکاس حقایق، با پول ملکه و کدخدا و مکرون، جعل اخبار می‌کند مثل موجودی است که طبق گفته امیرالمؤمنین «هَمَّش علف اوست» و اگر گاوپرستان هم به او پول بیشتری بدهند، به جای ملکه و مکرون و بایدن به تقدیس گاو می‌پردازد.

    حدود 9 ماه است که دولت دکتر رئیسی زمام امور را به دست گرفته و شخص ایشان طبق آنچه عیان است با توان و تفکر و تلاش، در حال انجام مأموریت است. در کنار ایشان هم مدیران خدومی هستند که انصافاً کار قابل دفاعی داشته و کارنامه درخشانی را در همین دوره کوتاه به دست آورده‌اند. در قوه مقننه و قوه قضا و حوزه شهرداری تهران هم کارهای ارزشمند و خوبی انجام شده که هرگز قابل کتمان نیست ولی آنچه بیش از هرچیز زبان هتاکان و قلم گستاخان را جسور کرده و می‌کند ضعف مفرط این قوا و به‌ویژه دولت مردمی و خدمتگزار در«اطلاع‌رسانی سریعی» است که مجال دروغ را از کذابان بگیرد. ضعفی که در دولت نهم هم جدی بود و تذکر رهبری را به همراه داشت ولی در این دولت جدی‌تر است و به سرعت باید برای آن فکری کرد.

    به‌خاطر این ضعف بزرگ، کسانی زبان به نقد دولت گشوده و از خواب هشت ساله بیدار شده‌اند که خودشان در تنبلی و خراب‌کنی، برند و بنام‌اند. برخلاف این دولت که دستش بیش از زبانش کار می‌کند، آنها زبانشان بیش از دستشان کار می‌کرد؛ البته وقتی که از متلک و تحقیر آرام می‌گرفت. یک مقام بلندپایه دولت قبل، یک بسته معیشتی 200 تومانی را چنان با آب و تاب و منت تشریح می‌کرد که گویی تپه فتح کرده و 60 تن طلا یا 30 میلیارد دلار بی‌تدبیری‌شان را پس‌گرفته‌اند. برخی از همان‌ها از تسویه بدهی نجومی دولت قبل و پرداخت حقوق کارکنان دولت بدون استقراض از بانک و خزانه و تولید ثروت تجاری و رونق تجارت بدون برجام و FATF و سایر تخیلات و یک‌رقمی‌ کردن تلفات سه‌رقمی کرونا و... هیچ نمی‌گویند.

    شنیده شد در همان روزگار اصلاحات و پس از قتل‌های زنجیره‌ای، یکی از معاریف به خشونت و افراط، خدمت یکی از بزرگان، از «زیادی خشونت» زبان به گلایه گشوده و پاسخ شنیده بود فلانی «شما دیگه چرا؟». باید دانست بانیان وضع موجود که شوربختانه در دولت فعلی نیز مشغولند، اگر اهل کار صحیح بودند، اقتصاد را به اینجا نمی‌کشاندند و باید مراقب بود که مبادا همین‌ها، در دولت فعلی فعال‌تر شده و برای ناامید کردن مردم در حال توطئه‌اند. مردم حق دارند از ریل‌گذاری غلط دولت‌های گذشته که قطار اقتصاد را به اینجا کشانده‌اند گلایه‌مند باشند ولی بی‌شک آنها که در دوره خود نشان دادند در تنبلی، بی‌عرضگی و خرابکاری سرآمدند صلاحیت اظهارنظر ندارند و باید مثل گذشته خود، یک گوشه بنشینند و تمرکز را به هم نزنند تا دولت مردمی، اصلاحات واقعی خود را انجام دهد. بعون‌الله و فضله.

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 19 اردیبهشت 401

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۲/۱۹ساعت 15  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

    « اینگونه كسانى را از آنها مطلع كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است و در رستاخيز ترديدى نيست، وقتى كه بین خود در كار آنها مناقشه مى‏كردند، عده ای گفتند بر غار آنها بنایى بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است. ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: ما مسجدى در كنار آنها مى‏سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود)». سوره کهف آیه 21

    می توان از این آیه اینگونه برداشت کرد که ساخت بنا بر قبور معاریف و مشاهیر، سنتی است که هم مورد پذیرش اهل کفر است و هم اهل ایمان. اهل کفر، مرادشان پوشیدن و پوشاندن نامِ نام آوران و سنتهای خوب است تا خوبی از نظرها پنهان و از خاطره ها محو شود و اهل ایمان با ایجاد مسجد و معبد به دنبال ماندگار کردن خوب ها و خوبی ها و نمایان کردن آنها در میان مردم و جامعه اند تا همچون چراغ های افروخته، هدایتگر باشند. باید الگوها و شاخص ها معرفی و نسل به نسل منتقل شوند. این دو استدلال یکی بر مبنای غلط کفر و دیگری برمبنای درست ایمان بنا شده است ولی در این میان، شنیدن حرف نامفهوم و نامربوط و بی مبنای وهابیت در تخریب بناهای مذهبی، ملال آور و وقت گیر است.

    ظاهرش کوه است و سنگ و ارتفاعی که تا قله رفتنش چند ساعتی طول می کشد. تا بالا آسفالت است و تا رسیدن به یادمان و مزار شهدایش راهی نیست. موقع سالگرد عملیات و حضور ده ها هزار نفری که به این ارتفاع صعود می کنند هوا خوب و متبوع است. سال 98 که آخرین سال این اردوی بزرگ ملی پیش از کرونا بود گفته شد حدود 28 هزار نفر به ارتفاع آمده اند. خیرین و هیأتها در بین راه موکب زده و از مردم پذیرایی و به آنها حرمت می گذارند. زائران شهدا شایسته اکرام و بهترین مهمان نوازی اند. مردم، هم سیاحت می کنند و هم زیارت محل قدوم و حضور شهدا. و هم در فضایی نفس می کشند که ملکوتیان تنفس کرده اند. و به فکر می روند. قدم زدن و سِیر کردن و باز هم فکر کردن، خلوتی است که می توان در میان اینگونه جمع های همراه، فراهم کرد. مثل پیاده روی اربعین، مثل صعود به بازی دراز.

    در آنجا که قله بازی دراز به آسمان نزدیک تر است یادمانی ساخته اند که مثل همان مسجد اصحاب کهف باشد. در آنجا گویی دهان زمین به گوش آسمان رسیده و نجوا می کند. سخنش چیست و خریدارش کیست را باید از زائرانی پرسید که بی روضه گریه می کنند یا بی اختیار روضه می خوانند. اکنون که زائرانش را حرمت نگه می دارند و مردم تفرّجی معنوی می کنند خیلی با آن زمان تفاوت دارد که فرزندان همین مردم از این ارتفاع بالا می رفتند و مثل شکوفه های بهاری با رگبار دژخیمان به زمین می ریختند. تا بالای قله به دستور صدام آسفالت کرده بودند ولی رزمندگان ما برای رسیدن به قله ها که نمی توانستند از این امکان استفاده کنند. راهشان را باید از دل کوه و در زیر دید و تیر دشمن باز می کردند.

    ارزش بازی دراز به تنهایی، به اندازه اهمیت سرپل ذهاب، گیلانغرب، قصرشیرین، کرند، ثلاث، سومار و نفت شهر و ... و بغداد است که در اصل از آن به عنوان سپر دفاعی پایتخت عراق یاد می کردند. بی دلیل و بی مشورت نبود که صدام در همان روزهای آغازین جنگ، آنرا تصرف نمود و تجهیز کرد و با چنگ و دندان در آن می جنگید و مغرورانه و احمقانه گفته بود « اگر ایرانی ها این قله را بگیرند کلید بغداد را به آنها خواهم داد»؛ که نداد. بی فایده نبود که رزمندگان اسلام به قیمت جان عزیز خودشان آنرا در اردیبهشت سال 60 به خاک کشور برگرداندند و روی صدام و حامیانش را کم و سیاه کردند. همکاری سپاه و ارتش در عملیات هایی که در این منطقه انجام شد با توجه به اوایل انقلاب اسلامی و تازه تأسیسی سپاه پاسدارن، یکی از نقاط درخشان این دو بازوی توانمند کشور است که نیاز ما به همت هنرمندانه امثال شهید آوینی را بیش از پیش نمایان می کند. خدایش بیامرزد که جایش خالی است.

    عملیات هایی که در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در این منطقه انجام شد و شهدای عزیز سپاه و ارتش که در آنجا به شهادت رسیدند جزء ناشناخته ترین ها و مظلوم ترین های تاریخ انقلاب اند. حتی تصور صعود سخت رزمندگان با تجهیزات جنگی به قله هایی که دشمن، تجهیزاتش را با خودرو به آنجا برده و به بهترین و به بروزترین تجهیزات رزمی و دوربین های دید در شب مجهز است، نیز غیرممکن است چه رسد به پیمودن این راه و تجربه آن. شاید آنچه که از این ارتفاع به گوش آسمان گفته می شود خاطراتی باشد از آن روزها و شب های عملیات، رزمندگانی که با تیر دشمن در میان سنگ ها زمین خورده و تا شهادتشان، مدتی فرصت نجوا با خدا داشته و سخن آخر خود را غریبانه گفته و به امانت به مکان و زمین مقدس بازی دراز سپرده اند.

    بازی دراز کوه و کمر باشد یا میدان جنگ یا قطعه ای از آسمان یا به تعبیر شهید بهشتی، خانقاه «عرفان حقیقی» و یا هرجای دیگر، مهم اینست که این قطعه زمین، طبیعی نیست و با جاهای دیگر قابل مقایسه نیست. رزمندگان در کوه می دانند که در این نوع نبرد، علاوه بر دشمن روبرو باید با ارتفاع هم جنگید. خستگی، تحرک، سنگینی تجهیزات، دقت و مراقبت، زیرکی و زکاوت و ... را می توان کم و زیادش را در هرجنگی تجربه کرد ولی درس جنگیدن شبانه و در حال صعود از کوهی که دست دشمن است را فقط می توان در ارتفاعات کرمانشاه و کردستان تجربه کرد که در بازی دراز، امتحانش را گرفته اند. و مردم عزیز ایران! شهدای شما ممتازان آزمون سخت و طاقت فرسای این درس اند. خوشا به حال آنان و خوش به سعادت شما که با این مردان زندگی کرده اید و ایکاش ما هم با شهدای عزیزتان محشور شویم.

   جنگیدن در کوه های تیز و تند غرب مثل جنگیدن در آب است و شاید مثل آن، اجرش بیشتر از سایر نبردها باشد. شهید، شهید است و عزیز و نظر کرده خدا ولی انگار شهدای ارتفاعات غرب و بازی دراز، دردانه های خدایند که هنوز در بین ما خاکیان ناشناسند. شهرت آنان در میان آسمان است و در میان ما غریبه اند و ظلم بزرگ ما به خودمان این است که از این برگزیدگان افلاکی بی خبریم و برای سعادت دین و دنیایمان از آنان کمک نمی خواهیم. چاره مشکلاتمان را در هرچه می بینیم جز چاره واقعی. درمان و راه را از هرکه و هرچه طلب می کنیم جز از طبیبان دوّار و شهیدان جاویدی که با ما و در کنار ما بودند و موفق شدند و ره یافتند. « اينان كسانى اند كه خدا هدايتشان كرده است؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن‏»[1]

   آنها که عمری به دنبال گنج و طلا گشته اند می توانند قدم به بازی دراز بگذارند و به این خزانه بی انتها مشرّف شوند و تا می توانند و می خواهند دفینه های ابدی بیابند. چه گنجی بالاتر از شهیدِ جوانی که جان شیرین و آرزوهای زیبایش را برای آسایش امروز ما فدا کرد و دهان خونین به گوش زمین نهاد و اسرار عاشقی را در دل خاک به ودیعه گذاشت؟ شهدا چه لذتی بالاتر از زندگی دنیایی یافته بودند که خودشان را فدا کردند؟ آن چه رازی است که دنیا و هرآنچه در آنست را به ما سپرده و خود به کجا رفتند؟ باید از آنها پرسید ای رها گردیدگان آنسوی هستی قصه چیست؟ اینها صِرفِ تغزل عاشقانه یا تملق سوداگرانه نیست. روایت حکایتی است که صدیقین و صالحین به ما گفته اند و به اندازه معتقدین به آن، تجربه موفقش موجود است. اینکه شهدا کارگزاران خدا بر زمین اند را کسانی باور ندارند که باور ندارند «لامؤثّر فی الوجود إلا الله».[2]  

    بازی دراز، دیدنی است، خواندنی و شنیدنی نیست. باید آمد و دید و نفس تازه کرد. گردشی معنوی است که با میهمان نوازی کرمانشاهیان می توان آنرا با خانواده تجربه کرد. باید گنجینه جنگ را به نسل های آینده سپرد و آنرا نهادینه کرد و ولی نعمتان را به آیندگان معرفی نمود. رسالتی که امثال شهید آوینی برایمان روایت کرد و مرحوم طالب زاده در شیوه ای دیگر و نسخه ای جدیدتر از آن سخن گفت. عَلَم این سرداران زمین نمی ماند ولی باید چنان تنوعی ایجاد گردد که امثال این علامات هدایت و هنر در دستان جوانان اهل ایمان و علم و ذوق، دست به دست شده و منتشر گردد. و ما به زودی به اضطرار معرفی صحیح انقلاب اسلامی پی می بریم و باید برای خیل تشنگان معارف صحیح تمدن ساز، تولید و تکثیر محتوا کنیم و آیندگان خواهند دانست که چگونه آجر بر آجر تمدن نوین اسلامی و نظم جدید جهانی گذاشته شده است. به امید خدا آنروز خواهد آمد.   

 

 

    

 


[1] - سوره انعام آیه 90

[2] - قاعده ای فلسفی که می گوید: جز خدا، هیچ هستی بخش حقیقی و اصلی در عالم نیست.



روزنامه کیهان مورخ 17اردیبهشت 401

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۲/۱۷ساعت 9  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

     ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَهًْ وَ الْمَسْكَنَهًْ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ الله‏... 1

    [داغ‏] خوارى و نادارى بر [پيشانى‏] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا كه آنان به نشانه‏هاى خدا كفر ورزيده بودند، و پيامبران را به ناحق مى‏كشتند؛ اين، از آن روى بود كه سركشى نموده، و از حد درگذرانيده بودند.

    در سوره آل عمران آیه 112 نیز به تفکیک «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّهًْ»، «باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ الله‏» و «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَهًْ» آمده است. مهر ذلت و ناداری بر پیشانی تفکری خورده شده که پس از دیدن بیش از ده معجزه از حضرت موسی سلام‌الله علیه و گذر از دریا، با دیدن بت‌پرستان، هوس بت‌پرستی کردند و کمتر از چهل شب از یکتا‌پرستی به گوساله‌پرستی رسیدند. این آیات و ده‌ها آیه دیگر در مورد قومی است که به لجاجت و ایرادگرفتن و بهانه آوردن معروفند، دیگران را ملک خود، و خود را برتر از دیگران و قوم برگزیده دائمی خدا می‌دانند؛ در زمین فساد می‌کنند؛ علمای‌شان به تحریف و ربا و حرامخواری و پیغمبرکشی و قتل معروفند و پایه قتل امامان شیعه را نیز آنها نهاده‌اند و....

    اینها متعلق به تفکر صهیونی است که جهان امروز ما با گوشت و پوست و استخوان خود آن را درک می‌کند. آنها به همان‌اندازه که در جعل کتب الهی و تاریخ استادند در تاریخ ‌سازی و روایتگری آن هم بی‌نظیرند و همان‌گونه که داستان‌نویسان، رمان یا داستان تخیلی می‌نویسند، اینها طبق نیاز آینده خود، تاریخ بافته و می‌بافند و به خورد بشریت داده و می‌دهند. آنچنان بر دروغ خود استوارند که گویی خودشان هم باور کرده و حتی از انکار هولوکاست توسط یک پیرزن هم می‌ترسند و برایش حکم زندان می‌دهند. ترسو هستند ولی در این نوع برخورد علاوه‌بر ترس، حساسیت این دروغ برای آنها را نیز می‌توان دید. مثل برخی قسمت‌های نظریه داروین یا تاریخ خلقت یا تاریخ انبیایی که نوشته‌اند یا احادیثی که جعل کرده‌اند و... و یا مثل هر اغراق و اجحاف تاریخی و رسانه‌ای که باید در آن شک کرد و دنبال ردپای «موش واره» آنها گشت. 

     همپیمانی همین تفکر با قریش و غیراز آن بود که پیغمبر ما را بیش از هر قوم دیگری آزرد و همین تفکر است که همیشه ردپای خود را در تاریخ اسلام، با حماقت و جهالت اعراب بدوی و منافقین پاک کرده و خباثت‌های خود را پای آنها گذاشته و جنایت آنها را در تقابل با اسلام، مضاعف نشان داده است. تفرقه بین مسلمانان و فرقه‌سازی کار آنهاست که انصافاً در آن استادند و خُبره. از هیچ،فرقه می‌تراشند و از پوچ، تفرقه می‌سازند. در سنی وهابیت را و در شیعه بهائیت را و در مسیحیت، نومسیحیان و بی‌گمان در میان بوداییان، فرقه‌ای وحشی در میانمار که مسلمانان را زنده زنده می‌سوزانند ساخته آنهاست. فکر پلیدشان در تجمیع خبائث، اعجاب‌آور است. می‌توانند منافقین خون‌آشام را با سلطنت‌طلبان فراری و اراذل و اوباش و بهائیان و اعدامیان و ساواکیان و اختلاسگران و جاسوسان و نادرست‌ها و.. و همه عفونت‌های بشری را در جبهه‌ای به نام ضدانقلاب جمع کنند و سر یک میز بنشانند و به همه این موجودات آب و غذای خودش را بدهند. 

    اینکه امام راحل ما آنها را غده سرطانی نامید از حیا و ادب بالای او بود وگرنه حق مطلب اینان با غده سرطانی ادا نمی‌شود. تنها راه مقابله با این جرثومه‌ها همان استراتژی «هر مسلمان یک سطل آب» است که اگر همه باهم بریزند، می‌رود. تفکری که با شیطان عقد اخوت بسته و حتی گاهی او را درس می‌دهد، مأموریتش «با تمام نيرو گستردن فساد در زمين و دست‌اندازی به مال و جان‌هاست».2 «سرسخت‌ترین مردم در دشمنی با مؤمنین»3‌ اند و به‌دلیل تفکر عفنی که دارند، موذی‌ترین و مزورترین و مضرترین موجود زنده کشف شده برای گونه بشری هستند و حتی مطرود یهودیان و کلیمیان جهان‌اند و آنها دانسته‌اند که دوستی کردن با این تفکر، به همان‌اندازه خطرناک است که پَر دادن به گربه. «گربه مسکین اگر پر داشتی، تخم گنجشک از جهان برداشتی».  

    بی‌شک حساب یهودیان و به ویژه کلیمیان هم میهن ما از این تفکر افراطی و تمامیت‌خواه، جداست. همان‌گونه که وهابیت و بهائیت را هرگز نباید از اهل سنت و اهل تشیع دانست. و اگرچه آبشخور همه این افراطی‌گری‌ها را باید در دربار ملکه انگلیس جست ولی قابلیت فوق‌العاده تفکر صهیون را که از زمان قابیل، پیوسته پرورش ابلیسی یافته و با تفرعن و جادوی مصری درآمیخته و با ثروت قارون‌ها و هنر سامری‌ها تلفیق شده را نباید فراموش کرد. در هر مقطع از تاریخ، قسمتی از تفکر شیطان بروز و ظهور داشته ولی می‌توان گفت اکنون در مقطعی از تاریخ به سر می‌بریم که این تفکرات خطرناک همدیگر را پیدا کرده و همداستان شده و دشمن مشترک خود و کانون آزادگی و خداخواهی که جمهوری اسلامی است را یافته‌اند.

     رژیم غاصب صهیونی که سرزمین اعراب مسلمان، مسیحی و یهودی فلسطین را غصب کرده و جمعیتش را از خیابان‌های شوروی و اروپا جمع کرده و به زور قصد تحمیل به منطقه را دارد، از زمان موشه دایان و جنگ شش روزه نشان داده است که پس از فلسطین و اردن و سوریه و مصر و لبنان، به دنبال عراق و ایران و آفریقا و آمریکای جنوبی است. پول زوری که آمریکا و برخی کشورهای بزرگ اروپا از مردم خود می‌کَنند و سالیانه و بعد از هیتلر تاکنون به این رژیم می‌پردازند در اصل باجی است که می‌پردازند تا شرّصهیون از آنان دور بماند و در دامن منطقه اسلام بماند. منطقی که هیتلر با اخراج آنها از آلمان نشان داد که باهوش‌تر از تمام سران کنونی اروپاست و در ابراز آن از آنها شجاع‌تر است. هیتلر بیرون کرد و کشورهای اروپایی با باج دادن روزگار می‌گذرانند و با تأیید افسانه هولوکاست، به‌دنبال بهانه‌ای برای بزدلی و حقارت خود می‌گردند وگرنه اگر یهودیان را از خود می‌دانستند مثل مهاجرین چشم‌آبی اوکراینی، حتی در حد حرف و شعار، آنها را در بین خود جا می‌دادند و از این نکبت و اضطراب می‌رهاندند.

     از مشکلات بزرگ دوره ما «استکبار جهانی رسانه‌ای» است. وقتی غول‌های رسانه‌ای دنیا در دست مُرداک صهیونیست و امثال آن است، باید توقع داشت که همان روحیه‌ای را که از ابتدای این وجیزه تاکنون در مورد آن گفتیم در رسانه‌های وابسته به آنها ببینیم. آنکه پیغمبر می‌کشد از کشتن انسان‌های بی‌گناه و بی‌پناه ابا دارد؟ تفکری که با زحمات صدها پیغمبری که منحصراً برای نجات آنها آمده بود، مهار نشد، با برقراری ارتباط چندکشور بی‌بنیه عربی، مهار می‌شود؟ آن که کتاب خدا را تحریف می‌کند از تحریف تاریخ و حقیقت‌های دیگر حیا می‌کند؟ آنکه سیاست خود را بر مبنای به لجن کشیدن شخصیت زنان می‌داند، خودش می‌تواند ریشه و عقبه‌ای پاک داشته باشد؟ و... و حقیقت امروز ما همان است که سعدی از آن واهمه داشت. گربه پر دار. 

    شرایط امروز دنیا اگرچه گفته شد ولی یکطرفه بود و از شرایط امروز جبهه مقاومت و مؤمنین و مستضعفین چیزی ننوشتم. زمانی که پهلوی، به مبارزه اعراب خیانت کرد گذشت و امروزه جمهوری اسلامی از هرکس که در برابر زیاده‌خواهی صهیون مقاومت کند حمایت می‌کند. سعودی در یمن چنان مانده که یک گاو شیرده در گِل. ته مانده آبروی آمریکا را اگر فضاحت بایدن نبرد‌، بی‌شک ناتوانی در برابر امیکرون و بدهی تباه می‌کند. دست فرزندان شیعه و سنی و مسیحی مقاومت درهم گره خورده و جبهه عظیم ضداستکباری در حال شکل‌گیری است. زمان پرتاب سنگ گذشت و فلسطین، موشک نقطه‌زن دارد و سوریه حکومت مستقری که بازی ایرانی را آموخته است و لبنان، گنبد آهنین را به سخره گرفته و... و ایرانی که منتظر است تا شاید بدون جنگ، روبان جشن آزادی و ورود به قدس را قیچی کند. به همت جوانمردان حماسه‌ساز جبهه مقاومت و به زودی. و بفضل الله و عونه.

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ

1- سوره بقره آیه 61

2- سوره بقره آیه 205

3- سوره مائده آیه 82

 

 

یادداشت روزنامه کیهان مورخ8اردیبهشت1401

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۲/۰۸ساعت 18  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

   اللهم رب شهر رمضان...
   زودتر از آنچه گمان کنیم به دهه آخر رسیدیم. غرق در نشاط بودیم و گذر زمان را نفهمیدیم. در بین میهمانان خدا پرسه می‌زدیم و متوجه نشدیم که این بزم بیکرانه مدتی محدود دارد که سر خواهد رسید و دلهره روزمرگی بعد از آن مضطربمان می‌کند. بی‌دلیل نبوده که خدا این ماه را به نام و برای خودش نامیده است. ماهی که با پرهیز و امساکش، سبکی و پرواز روح را می‌توان تجربه نمود. جایی‌که همیشه و هرچه را که بخواهند بخورند و در قبال هرچه که می‌کنند پاسخی ندهند اینجا نیست. جایی پایین‌تر از جنگل است. حیوانات هم برای روزی مقدر خود تلاش می‌کنند و «هرچه» و «همیشه» نمی‌خورند و برای آنچه می‌خورند هم سپاسگزارند. در عالم انسان‌ها نباید همیشه و همه چیز را خورد و بی‌اندیشه به خالق آنها و بی‌شکر و سپاس زندگی نمود. شکرگزاری، مشترک آدمیان با سایر مخلوقات است. فضیلت آدمی را باید در اطاعت جست‌وجو کرد و ادب.

     ای‌کاش می‌توانستیم در سال‌های پس از انقلاب و در میان تمام مشکلاتی که پیش راهمان انداختند، و در بین این همه خدماتی که به اجتماع شد، فرهنگ ادب و سپاسگزاری را نیز عالمانه‌تر تبیین و ‌ترویج می‌کردیم. و گستاخی و سرکشی را نادانی می‌شناساندیم و سوءاستفاده از آزادی را بی‌ادبی و ناسپاسی. و بی‌انصافی و بی‌وجدانی نااهلان را همتای نادرستی و خباثت می‌فهماندیم تا کشکول خالی از ادبشان را همه بدانند. شاید می‌شد آزادی بدون ادب را نوعی خطرناک از بیماری اجتماعی معرفی نمود، مثل مرض «استسقاء». مغز کسی که به این بیماری مهلک مبتلاست، نمی‌تواند فرمان اجتناب و «بس است» بدهد و بی‌وقفه احساس عطش می‌دهد و به نوشیدن، مجبور می‌کند و تا آنجا می‌کشاند که جان را بِکُشد. هرچه آب بنوشد، سودی که ندارد هیچ، بیشتر و بیشتر تشنه‌تر هم می‌شود.

    جامعه‌ای که آزادی دارد ولی ادب ندارد هم هرچه آزادتر، فزون‌خواه‌تر، زیاده‌خواه‌تر، تنوع طلب‌تر، بی‌پرواتر و به مرگ نزدیک‌تر است. ادب را اگر به تسامح، محدود کردن خود برای راحتی معقول دیگران معنا کنیم و آن را نشانه احترام به حقوق و جایگاه سایرین بدانیم، کسی که ادب نداشته باشد را بعید است بتوان با استدلال یا حتی تنبیه مؤدب کرد. ادب، ملکه درونی و قوه‌ای است که می‌تواند نفس و حرص و آز را مهار کند و قلاده بزند و نشانه «دگردوستی» است. ادب، قوام زندگی اجتماعی و زینت جامعه است و از این رو آن را به «پرهیخت» یا همان فرهیختگی نیز معنا کرده‌اند. جامعه فرهیخته جامعه‌ای است که مردم به حقوق مشروع و معقول یکدیگر احترام می‌گذارند و خود را در برابر آن محدود می‌کنند. هرچه جامعه مؤدب‌تر، مردمانش فرهمندترند و از فضیلت‌ها بهره‌مندتر. و صدالبته باآرامش‌تر. و آزادی باید با ادب همراه باشد تا شیرین و اثرگذار باشد.

    در آلمان پیرزن 93 ساله‌ای را به جرم انکار هولوکاست به زندان محکوم می‌کنند و در فرانسه وقتی جوانی، مکرون را بدون لفظ آقا، صدا می‌زند از جانب او مورد عتاب و انتقاد و امر و نهی قرار می‌گیرد ولی علیه پیغمبر خدا کاریکاتور موهن می‌کشند و مکرون از آن دفاع می‌کند. و باز هم در همین فرانسه که می‌گویند مهد قانون است، کارتون سیاسی علیه آنچه که عموسام و نظام سلطه بر اروپا تحمیل کرده نمی‌توان کشید. در آمریکا بی‌احترامی به پرچم همجنس‌بازان جریمه زندان دارد ولی می‌توان پی درپی قرآن را به آتش کشید. در انگلیس اگر کمی پایین‌تر از گردن عروس ملکه در عکس یک خبرنگار بیفتد باید تصویرش از تمام رسانه‌ها جمع شود و پدر عکاسش را درآورد و ... ولی صدها شبکه و سایت پورن شناسنامه‌دار و زنان بدنامِ بنام را برای آلودن جهانیان حمایت مالی و قضایی کرد. و از این دست مثال‌ها که حال آدم را از این دوگانگی به هم می‌زند بسیار است.

    و در ایران ما نیز گروهی که تن به تنه غربی‌ها و بهایی‌ها زده و پس مانده آنها را خورده‌اند، پیوسته از نبود آزادی دم می‌زنند به راحتی به ارکان قدرت نظام مردمی متلک می‌گویند. بی‌ادبی به ساحت پیامبر رحمتی که مورد ستایش همه ادیان و همه ایرانیان و آزادگان است را از آن شیاطین آموخته‌اند و آن‌گونه که با خانواده خود سخن می‌گویند در جامعه سخن کنند. به‌راحتی دروغ می‌گویند و تحقیر و توهین می‌کنند و باز هم از نبود آزادی گلایه‌مندند. اینکه مشکل‌شان روانی یا مأموریت از جانب اجنبی است بماند، مهم این است که در آیه 176 سوره اعراف، عبارت سنگینی در مورد کسانی که آیات خدا را دیده و از آن به در شده‌اند گفته شده که تکان‌دهنده است. کسانی که به آنها بپردازی یا بی‌محلی کنی، باز کار خود می‌کنند و کارشان از مرض گذشته و به نوعی بی‌ادبی یا همان استسقاء دچار شده‌اند که چاره‌اش فقط با خداست.

    اما ماه رمضان ماه‌تربیت است. ماه نظم. ماه مهربانی عمومی و ماه مسئولیت‌پذیری اجتماعی. و بی‌شک بندگان خوب خدا که ‌تربیت رمضانی دارند مؤدب‌ترین و جامعه‌پذیرترین و مهربان‌ترین و مسئولیت پذیرترین‌اند. آنکه به امر خدا در خلوت و جلوت نمی‌خورد و نمی‌آشامد و خویشتن‌دار است قوه‌ای درونی دارد تقواست و همه‌جا او را نگهدار است. آزار و اذیت، دزدی، دروغ، اختلاس و حقه بازی را باید در میان کسانی جست که تعهدی به خدا ندارند و ‌تربیت‌شان غیررمضانی است. این مرض، معمولاً در لیبرال‌ها و غربزده‌ها دیده می‌شود. کسانی که آبرو از ایران و انقلاب گرفته و برای غرب می‌رقصند. از این خاک ریشه گرفته و به غرب می‌چرخند. وضعیت رقت‌بار و تهوع‌آور آنجا را می‌بینند و به مردم خود چنگ می‌کشند. مسبب وضعیت موجود، آنها، خانواده و هم‌حزبی‌های آنهاست و به دیگران فحاشی می‌کنند.

    تفکر معیوب غربزده‌ها همین نامردی و بی‌وجدانی است. ابایی از بی‌حیایی هم ندارند. گَندِ کارشان را با لجن‌پراکنی به دیگران می‌پوشانند. کارغلط، غلط است و قابل دفاع نیست ولی چگونه است که غلط یک آقازاده چهل کلاغ است و آقازاده‌ای دیگر می‌تواند در عمرش هرغلطی بگوید و بکند؟ یکی قتل می‌کند و مقتول را توبیخ می‌کنند و یکی دیگر، باید به‌خاطر غلط بستگانش استعفا کند؟‌ ترفند «حواس پرت کردن» را هم از شیاطین آموخته‌اند. می‌خواهند مردم متوجه امور مهم‌تر نشوند و خدمات دولتی که وارث نابسامانی آنهاست را ندانند. نباید مردم بدانند که هشت ماه دولت فعلی به اندازه هشت سال قبلش کار شده است. عمده قرض دولت اعتدالی تسویه شده و تورم پایین آمده و تولید قدرت و ثروت شده و تلفات کرونا از 700 نفر به 20 نفر رسیده و... و مردم از تنبلی و متلک بی‌عرضه‌ها نجات یافته‌اند.

    در این دو هفته اخیر، افغانستان قتلگاه شیعه و سنی شده است. بازی کثیف تفرقه بینداز و حکومت کن انگلیس هم از شیعه می‌کشد، هم از سنی. به همان اندازه که مردم ایران را با عملیات روانی، دودسته می‌کنند می‌خواهند شیعه و سنی را در افغانستان به جان هم بیندازند. وخامت اوضاع اسرائیل را می‌توان در فعالیت‌های سربازان و سرمایه‌های آنها در ایران و منطقه دید. از‌ترس شروع دوباره عملیات سیف‌القدس است که عده‌ای اینجا آتش می‌سوزانند. آتش تهیه از جانب مسببین وضع موجود است و جسارت و تیراندازی و خونین کردن قبه‌الصخره و مسجدالاقصی از جانب صهیون‌ها. آمریکا هم برای فرار از خجالت درماندگی در نجات مردم و مهار کرونا و ضعف مفرط در کنترل آتش‌سوزی جنگل‌ها و اسکیزوفرنی بایدن و... به دستگیری و پیچاندن دست پسربچه هشت‌ساله برای یک پاکت چیپس دست می‌زند. همان‌گونه که سعودی مانده در گِل و ناتوی مانده در پشت مرز اوکراین هم به‌دنبال پرت کردن حواس مردم جهان می‌گردند. و در این بین، رسانه‌ها مأمور جابه‌جا کردن تیترهای اهم اخبارند.

     ماه رمضان به دهه سوم رسید و گرچه دلواپس اتمام فرصت طلایی این ماهیم ولی ‌تربیت‌شدگان رمضانی جز عبودیت و اطاعت و نظم، راه مبارزه را نیز تمرین کرده‌اند. شیاطین جن اگرچه در بندند ولی شیاطین انس بازند و «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ».1 خدا بر درجات امام راحل بیفزاید که رزمایش روز قدس را در آخر این ماه تعبیه و هدف از مبارزه را مشخص کرد. رابطه رمزآلود آزادی قدس شریف با آزادی بشر در واقعه شریف ظهور و مجازات شیطان را باید تبیین نمود و به‌خاطر سپرد. رابطه صهیون و وابستگانش با شیطان هم اگر مشخص شود تکلیف بحران‌سازها و «سرمایه‌های اسرائیل در ایران» هم مشخص می‌شود. نفرت شیاطین از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارتباطی به برجام ندارد همان‌گونه که کینه تاریخی انگلیس از ایران و ایرانی بیش از صد ساله است و آمریکا هم از زمان پهلوی دوم ایران را تحقیر کرد. پای مرگ و زندگی در میان است؛ مرگ شیطان صهیونی و حیات طیبه انقلاب اسلامی، مؤمنین و مستضعفین. ان‌شاءالله.





منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 4 اردیبهشت 1401
 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۲/۰۵ساعت 18  توسط محمدهادی صحرایی  |