سلام تمام آنچه كه ميشود در مورد راهپيمايي روزقدس امسال گفت :ارادهي مردم براي تداوم راه امام .
حال در اين بين گروهكهايي همج ،گيج و قابل ترحم كه معلوم نيست چه ميگويند همچون عكس فوق جيغ و هوار ميكشيدند.
ديشب سخنان جناب آقاي اژهاي در گفتگوي خبري در خصوص ادعاهاي كروبيِ بدبخت پخش شد . شايد همهي آنها كه اين سخنان را شنيدند تأسفي خوردند بر اينهمه بلاهت و ناداني و خباثت و بيتدبيري كروبي .
آنقدر اين ننگ كروبي عيان است كه امروز من هيچ روزنامهي اصلاح طلبي را نديدم كه در تيترهاي خود از او دفاع كند و اين به نظر من يعني مرگ يك احمق بزرگ . البته دروغگو نميگويم چرا برخي مواقع حمق باعث دروغ ميشود . جالب است كه موسوي دروغگو هم ديگر براي او آروغ هم نميزند و انگار همه او را رها كردهاند تا در اين دوران افول عقل و عمر ، جان بكند . هرچند بنده زياد وقت ندارم كه در مورد وقايع اخير مثلاً سخنان شيرين رهبر عزيز در نماز جمعه و اينكه مواضع ايشان چقدر روشنگرانه و شفاف بود و يا اينكه ايشان سورهي منافقون را در نمازشان خواندند يا اينكه ايشان در خطبهي اول در مورد سيرهي اميرالمؤمنين در برخورد با نفاق توضيح دادند و يا اينكه در مورد علم كردن يك جمهوري اسلامي تقلبي در مقابل جمهوري اسلامي اصلي هشدار دادند و... صحبتي بكنم .
آنچه جالب توجه است اينست كه حالا كه عفونت كروبي دهن گشاده است و ماهيت جاهلانه و غيرعقلايي او بر همه مكشوف شد ، عموم روزنامههاي اصلاح طلب به دو موضوع ميپردازند يكي به گفتهي خودشان توهين يك مداح حامي دولت به يك كسي از اصلاح طلبان و ديگري شكايت دولت از صانعي .
در مورد اولي كه آسمان ريسمان است و ... بگذريم . در مورد دوم نكتهي جالب اينست كه عموم اصلاح طلباني كه مريض الاحوالند ( با عرض معذرت از گداهاي شمال شهر ) مثل برخي گداهاي شمال شهر ميمانند . آنقدر عجزو لابه و تمنا ميكنند كه به آنها كمكي بكنيد . اگر به آنها پول ندهي كولي بازي درميآورند و آبروريزي ميكنند و اگر كم كمك كني جور ديگري كولي بازي درميآورند ولي به هر حال در آبروريزي و كولي بازي خيلي واردند . آقاي صانعي كه خود را مرجع تقليد ميداند و ... كه حرمت خود را نگه نميدارد و انگار هر بعد از ظهر مصاحبه ميكند و بيانيه ميدهد و در بيانيه خود در مورد قطع شدن پيامك هشدار ميدهد و... حالا يك بار هم كساني پيدا شدند به اينها بفهمانند كه امثال كروبي كه با خجالت تمام برخي او را آيت الله مينامند و او ضمير مؤنث و مذكر را از هم تميز نميدهد و در امور مهمي چون هتك و تجاوز تا اين حد ابله و بيتقواست ، چرا اينقدر حرف ميزنند و فرار ميكنند ؟ چرا آقاي صانعي بايد اينهمه توهين بكند وكسي با او كار نداشته باشد ؟ چرا ... بگذريم .
اصل حرف من اينست همانگونه كه دروغ و غيبت و افترا و نفاق و بلاهت ، حديقف ندارد ، ادعاهاي اصلاح طلبان نادرست هم حد يقف ندارد.
سخنان آقاي صانعي را شنيدم و ديدم . حقيقتاً من خجالت كشيدم . آه كشيدم و تأسف خوردم . آدمي كه خود را مرجع تقليد ميداند چگونه ميشود كه اينقدر بيحيا ،بيتقوا و نامرد ميشود . او نه شأن لباس خود را ملاحظه ميكند ونه شأن ريش سفيد خود را و اصلاً خودش به جهنم چرا به مردم توهين ميكند .چرا اينقدر بي ادب و بي حمت . آيا واقعا او در حوزه درس خواند يا (باعرض معذرت از شاگرد مكانيكها) در تعميرگاه هاي بين راهي بزرگ شده .اين نادانان و جاهلان كه نميتوانند رأي مردم را بربتابند چگونه دم از دموكراسي ميزنند . با چه رويي از اسلام حرف ميزنند . ادب مرد به زدولت اوست .آري ادب مرد وقتيكه مخالف آنها باشد ، وقتيكه پاي خود را در مقابل دمب نامبارك اصلاح طلبان دراز نكرده باشد .
جالب است يا ناجالب ولي به هر حال همه چيز درحال روشن شدن است و مردم آرام آرام پشت چهرهي به ظاهر خندان برخي اصلاح طلبان را ميبيند كه چه چهرهي كريه و مشمئز كنندهاي خوابيده . آنها كه ميگفتند علي(ع) گفته كه به دشمنان توهين نكنيد ، به چه راحتي شرم را خوردند وحيارا ... . به چه راحتي نسبتي ميدهند كه حد شرعي بر آن مترتب است . ايكاش برخي از دوستان ما كه مريد اصلاح طلبان و ... ببينند و چشم خود را بر اين بيشرمي و بيحيايي نبندند و خدا را خدا را خدا را دچار " حب الشي يعمي و يصم " .
اين بيحيايي از كسي كه خود را مجتهد ميداند اصلاً پذيرفتني نيست و حد شرعي دارد . آيا واقعاً پست و مقام دنيايي اينقدر براي اين پيرمردان لب گور مهم است كه اينگونه امثال صانعيها در بيتقوايي و حرمت شكني و بيادبي گوي سبقت از هم ميربايند و ... .
در پايان حديثي را از امام صادق نقل ميكنم براي آزاد انديشان . ايشان فرمودند كه دوگروه كمر مرا شكستند يكي عالمان بيحيا و ديگري جاهلان مقدس مآب . قطع ظهري رجلان العالم متهتك والجاهل متنسك .
يا رسول الله ؛ دعا كن براي ما و امتت
نام كتاب: حريم ريحانه تأليف: جمعي از نويسندگان مؤسسه/ناشر و سال نشر: نگارنو
گزيدههاي كتاب:
- بر اساس مجسمههاي برجاي مانده از كتيبهها ونقش برجستههاي تاريخي چنين استنتاج ميشود كه گرما و سرما عامل اصلي اختيارپوشاك نبوده ، بلكه علت آن حيا بوده است . ( مجلهي پيام زن شمارهي16ص 69 )
- ويل دورانت از قول يكي از فلاسفهي يونان باستان ميگويد كه نام يك زن پاكدامن را همچون خود او بايد درخانه پنهان داشت .(ويل دورانت تاريخ تمدن ص520)
- درزمان شكسپير زن حق نداشت كه روي صحنه تئاتر بيايد و نقش زنان را پسران بازي ميكردند. (ويل دورانت تاريخ تمدن ج7ص95)
- زنان ايراني پيش از اسلام حجاب داشتند ولي حدود حجاب اسلامي ، پس از اسلام رايج شد . ايرانيان چادر را ترجيح دادند چراكه سنت ديرين آنها بود .
- زنانِ ايران باستان در خارج از منزل ، لباس گشاد برتن و چادر برسر ميكردند .(كليددانش ص 196)
- در ايران دورهي آشوري ، تن پوش آزاد (بدون فرم و ساده و در حقيقت بدون دوخت) نشانهاي از بزرگي و تمدن درآن دوره بوده و تن پوش چسبان نوعي توهين و بيتمدني تلقي ميشده است .(تاريخ پوشاك اقوام ايراني ص 42)
- روميها كسانيرا كه تن پوش قالب تن ميپوشيدند ، مجرم شناخته و براي آنان مجازات اعدام قايل ميشدند .(تاريخ پوشاك اقوام ايراني ص 42)
- دركيش آريايي زنان محترم و محجوب بودند و زنان محترم ايراني براي حفظ حيثيت طبقهي ممتاز كه آنان را از زنان عادي و طبقهي چهارم امتياز دهد ، صورت خود را ميپوشاندند و گيسوان خود را پنهان ميكردند . ( ويل دورانت حقوق زن در اسلام ص7)
- در زمان داريوش ، زنان طبقهي بالايي اجتماع ، جرأت نداشتند جز در تخت روان روپوش دار از خانه بيرون بيايند و هرگز به آنها اجازه داده نميشد كه آشكارا بامردان رفت و آمد كنند و زنان شوهردار حق نداشتند با هيچ مردي حتي پدر و برادرشان باشند و آنها راببينند .(ويل دورانت تاريخ تمدن ج1ص552)
- پارسها از نظر لباس مانند مادها بودند وكورش لباسهاي مادي را به اين دليل كه عيب پوش بود اقتباس كرده بود و لباس كوتاه و تن نما را نميپسنديد . (حجاب اسارت يا آزادي ص80)
- مردان پارسي همچون زنانشان از نمايش برهنهي بدن خود احساس شرم ميكردند و جز دودست نمايش هريك از اعضا را خلاف ادب ميدانستند .(تاريخ پوشاك اقوام ايراني ص124)
- چادر براي زنان ساساني از عناصر مهم پوشش تن و سر بوده است .
- زنان پس از اسلام بيشتر از لباسهاي محلي استفاده ميكردند ولي چادر و مقنعه پوشش اصلي زنان را در بيرون خانه تشكيل ميداد .
- مقنعه نوعي پوشش سربود كه پس از اسلام در ميان زنان مرسوم شد.
- پيش از اسلام چادر به معني پوشش سراسري بدن اطلاق ميشد ولي در بعد ار اسلام كه معرب آن شوذر به معني چادر در فارسي مورد استفاده قرار گرفت.
- صلاح وفساد يك جامعه از صلاح و فساد زنان آن جامعه نشأت ميگيرد . (امام خميني ره21/12/63)
- زنها نبايد مقام خودشان رامنحط كنند وخداي ناخواسته بزك كرده بيرون بيايند و درانظار مردم فاسد قرار بگيرند .(امام خميني ره صحيفهي نورج15ص233)
- زن ايراني راهبه نيست ولي از راهبه پاك تراست وطيبه وطاهره است (مقام معظم رهبري7/11/63)
- اسلام مخصوصاً تأكيدكرده است كه زن هراندازه متينتر و با وقارتر و عفيفتر حركت كند و خود را در معرض نمايش مردم نگذارد بر احترامش افزوده ميشود .(شهيدمطهري مسألهي حجاب ص93)
- دنياي كنوني زن را درمعرض نمايش آورد و درندگي جامعه بيشتر شد . اما دنياي اسلام ، زن را در صحنه ميآورد تا جامعه را مسخر عواطف زن كند نه مُسخَّر غريزهي زن .(آيت الله جوادي آملي زن درآيينهي جمال وجلال الاهي ص250)
- زن بايد اين نكته را بداند كه حجاب او متعلق به او يا مرد و خانواده نيست تا بگويند كه ما از حق خود گذشتيم . حجاب زن حقي الاهي است .(همان ص 423)
-حرمت زن نه اختصاص به خود او نه مال شوهر ونه مال برادران و فرزندان ميباشد همهي اينها اگر رضايت بدهند قرآن رضايت نخواهد داد چون حيثيت و حرمت زن به عنوان حق الله است .(همان ص423)
- اسلام زن را درسايهي حجاب وسايرفضائل به صحنه آورد تامعلم عاطفه ، رقت ، درمان ، لطف ، صفا ، وفا ومانند آن شود و دنياي كنوني حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان ملعبه به بازار بيايد و غريزه را تأمين كند .(همان ص372)
- اگر اسلام به زن ميگويد حجاب داشته باشد ميخواهد كه زن درجامعه حضور داشته باشد، البته حضوري انساني نه حضورمؤنث .(استاد رحيم پور ازغدي)
- اگر دكارت بيش از چهارصدسال پيش گفت "من ميانديشم پس هستم" زنان در جامعهي غرب و زنان غربزده ناچارند كه بگويند "مراميبينند پس هستم".(غلامعلي حدادعادل/فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگ ص33)
- به زن تنها اجازهي تظاهر در اجتماع را دادهايم فقط تظاهر .يعني خودنمايي .يعني زن را كه حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاري كشيدهايم . به كوچه آوردهايم كه سر و روي خود راصفا بدهد و هر روز ريخت يك مد تازه را به خود ببيند و ول بگردد .(جلال آل احمد/غربزدگي ص101)
حجاب از نگاه ديگران
- فرانتس فانون(جامع شناس و فيلسوف فرنسوي)درمورد انقلاب الجزاير: هرچادري كه دور انداخته شود افق جديدي را كه براي استعمار ممنوع بوده است را در برابر او ميگشايد وپس از ديدن هرچهرهي بيحجاب اميدهاي استعمار براي حمله ور شدن دهها برابر ميشود.
- تولستوي(فيلسوف روسي دركتاب موسوم به حكم النبي محمدص ) : غالبا طلاق مستند به اين است كه شوهر از انس و محبت زن خود دست كشيده و براي خود كس ديگري را رفيق و طرف عشق قرارداده كه آن هم آثار بيحجابي است نه حجاب .
- ماهاتما گاندي: زن با اينكه به ظاهر درصدد آزادي برآمد ولي در خطرجديد قرار گرفت و آن هم بازيچهي هوسهاي مرد شدن است .
- چارلي چاپلين : دخترم هيچكس وهيچ چيز را در اين جهان نميتوان يافت كه شايستهي آن باشد كه دختري ناخن پاي خود را براي آن عريان كند .
- ويليام جيمز : مرد جوان به دنبال چشمان پر از حياست و بدون آنكه بداند حس ميكند كه اين خودداري ظريفانه از يك لطف و رقت عالي خبر ميدهد .
- ژان ژاك روسو : شبيه شدن زنان به مردان باعث تسلط مردان برآنها ميشود .
- ويل دورانت : حيا يكي از لطيفترين دلفريبيهاي زن است . زنان بيشرم وحيا جز در موارد زودگذر ، براي مردان جذاب نيستند .
- مسترهمفر(جاسوس انگليسي دركشورهاي مسلمان) : بايد زنان مسلمان را فريب داد و از زير چادر بيرون كشيد با اين بيان كه چادر يك عادت است از خلفاي عباسي و يك برنامهي اسلامي نيست .
- ويكتورهوگو : ميگويند بردگي در اروپا از بين رفته است امابردگي همچنان ادامه دارد و نام آن فحشاست .
- جرجي زيدان : اگرمقصود از حجاب نپوشانيدن تن و بدن است ، اين وضع پيش از اسلام و حتي پيش از ظهور مسيح هم در اروپارواج داشته است و ديانت مسيحيت هم تغييري در آن نداده است و تا اواخرقرون وسطي ، در اروپا معمول بوده است .
- خانم سالي كلاين(فمنيست) : درحقيقت آنچه درسالهاي اخير به دست آمد آزادي زياد زنان نبوده بلكه مشروعيت بخشيدن به بي بندوباري مردان بوده است .
- وقتي در ماساچوست و ورمونت جرم دزديدن يك گاو از جرم تجاوز به يك دختر سنگينتر است و يا در ايلي نويز تجاوز اصولاً جرم محسوب نميشود به اين نتيجه ميرسيم كه ما زنان مدتهاي طولاني است كه قرباني فرومايگي هستيم . (فمنيسمدرآمريكاسال2003/ وندي شيلت ص36)
نكات
۱ : تصاوير نقاشي شده از حضرت مريم در قبل از رنسانس پوشيده ، محجبه و به صورت يك قديسه ميباشد ولي پس از رنسانس اين نقاشيها به سمت برهنگي رفته و ابتذال پيش رفته است .
۲ : تبرج عبارتست از آشكار نمودن زينت زن براي نامحرم كه اين عمل موجب سرزنش شده است .
۳ : لباس شهرت ، لباسي است كه در بين مردم پوشيدن آن مرسوم نيست و انسان وقتي آنرا ميپوشد ، انگشت نما ميشود كه حرام است .
۴ : امام باقر(ع)فرمود : جايز نيست كه زن خود را شبيه مرد نمايد زيرا پيامبر مرداني كه مشابه زنان ميشوند و همچنين زنهايي كه خود را شبيه مردها قرار ميدهند را لعنت كرده است .
۵ : رسول خدا(ص) فرمودند هنگاميكه زني آرايش كرده و معطر از خانه خارج شود و شوهرش نيز به اين كار راضي باشد به ازاي هرقدمي كه زن برميدارد خانهاي در آتش براي شوهرش بنا ميشود .
6 : امام علي(ع) فرمودند : خردمندترين مردم باحياترين آنانند .
۷: پيامبراكرم فرمودند :حيازيباست ولي از زن زيباتر است .
۸ : پيامبراكرم فرمودند : هنگاميكه خداوند بخواهد بندهاي را هلاك بگرداند ، حيارا از او دور ميگرداند .
برخي از توجيهات بيحجابها :
الف : يكي از توجيهات افراد بيحجاب اينست كه ميگويند ظاهر مهم نيست قلبت پاك باشد . بايد از اين افراد پرسيد قلب پاك و سليم چه قلبي است ؟ آيا قلبي كه حاضر به تسليم در برابر فرمان الاهي نيست پاك است ؟ آيا ميشود با قلب پاك سبب انحراف جوانان شد و با اين بيحجابي موجب از هم پاشيدگي خانوادههاي ديگران شد ؟
ب : يكي ديگر از توجيهات افراد بيحجاب اينست كه ميگويند خدابزرگتر از آنست كه به خاطر چندتار مو انسان را با آتش بسوزاند . پاسخ اينست كه اين استدلال را ميتوان در مورد ساير احكام خداوند نيز گفت مثلاً خدابزرگتر از آنست كه براي خوردن يك تكه نان در روزهاي ماه رمضان يا نخواندن چند ركعت نماز يا...، انسان را عذاب كند . خوب حال با اين استدلال آيا چيزي از دين باقي ميماند ؟
پ : يكي ديگر از توجيهات افراد بيحجاب اينست كه ميگويند آقايان نگاه نكنند . بايد به اين افراد گفت هميشه پيشگيري بهتر از درمان است حال اگر مردي نگاه كرد چه ؟
درنگ و تأمل
رديف |
شغل زنان در فيلمهاي قبل از انقلاب در ايران(۴۸تا۵۷) |
تعداد فيلمها |
۱ |
خانه دار |
۵۵ |
۲ |
رقاصه و خواننده |
۵۲ |
۳ |
فاحشه |
۲۲ |
۴ |
كارگر و مشاغل همرديف |
۱۶ |
۵ |
بيكاره |
۱۵ |
۶ |
شاغل در كاباره |
۱۰ |
۷ |
هنرمند و نويسنده |
۸ |
۸ |
مالك و مدير |
۷ |
۹ |
معلم |
۶ |
۱۰ |
پرستار |
۵ |
۱۱ |
كارمند |
۴ |
۱۲ |
دانشجو و محصل |
۴ |
۱۳ |
غيره |
۱۹ |
دوستان عزيز سلام ؛
اين مطلب كمي متفاوت با مطالب پيشين است لطفاً درعكس زير دقت كنيد .
عكس بالا يكي از آفريدههاي خدا را نشان ميدهد . آفريدهاي بسيار عجيب و دوست داشتني .
دقت كنيد كه اين مورچهي كوچك و اين اندام كوچكتر كه بارها دوست و رفيقهاي او را ناديده گرفته و زيرپايمان لِه كردهايم ، چقدر اندام زيبايي دارد . نَه خدا وكيلي اينطور نيست ؟
نكتهي اصلي و از همه مهمتر اينكه اين مورچه با يك مغز چند ميكروگرمي چه زندگي شيك و منظم و مرتبي دارد و ما آدمها با يك و نيم كيلو مغزلخم ، چه زندگي درهم و چقدر بدبختي داريم . نَه خدا وكيلي اينطور نيست ؟
اگرقبول نداريد سري به خيابانهاي تهران و ترافيك آن ، يا به جهان و مشكلات آن بزنید .
در اين نوشتار برآنيم كه بابضاعتي اندك قدمي كوتاه در عرصه تفكرات بلند اسلامي برداريم ودرباره مشروعيت و مقبوليت قلم زنيم و ببينيم كه اين دو واژهاي كه در ابتدا زياد نمينمايد و پس از تعاطي افكار رخ مينمايد چه مفهومي دارد ؟ و به چه چيز اشاره ميكند ؟ و به ديگر سخن دوستان و دشمناني كه در اين مورد ميگويند و قلم ميفرسايند به دنبال چه چيزي هستند ؟ به يقين بسياري از مشكلات در مناظرات و مباحثات اينگونهاي از سوء تفاهم يا خلط مفاهيم حاصل ميشود و به اين دليل در مطلبي كوتاه به شرح مختصر اين دو واژه و دو نوع برداشت از آنها ميپردازيم و پس از آن به ساير مطالب مربوط به آنها .
نكتهي ديگري كه در اين عرصه ميتوان بدان اشاره نمود سخنان منتشر شدهي جناب حجت الاسلام بيات در روزنامهي اعتماد مورخهي 8/6/88 ميباشد كه به نظر اين حقير در برخي موارد نياز به تنقيح مناط و تشريح مواضع ميباشد كه در پي ضمن بيان سخنان ايشان پاسخي درحد وسع داده خواهد شد .
جناب آقاي بيات در جايي از سخنان خود فرمودهاند كه :"هيچ تفاوتي بين خواص و عوام نيست هركسي در مشروعيت وقانونيت يك تشكيلات شبهه كند ، نميتواند باآن همكاري كندو اگرمردم در مورد مشروعيت حكومت شك كنند، نتيجتاً حق دارند راجع به اصل آن سرپيچي كنند و آنرا نقد كنند"
در اين خصوص ظاهراً جناب آقاي بيات زنجاني به اين امر عقلايي اهتمام نورزيده اند كه چگونه بين يك نفر ازخواص و يك نفر از عوام ،فرقي نيست آيا "هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون"در قرآن نيامده؟ چگونه ايشان به جاي اينكه كسانيكه شبهه دارند را به علمايي كه ميتوانند رفع شبههي آنان را بكنند ، به يكباره به شورش و نافرماني فرا ميخوانند؟ آيا در چنين بلبشو و بلوايي سنگ برسنگ بند ميشود؟ و اصلاٌ به صلاح است كه جناب ايشان كه دستي بر علم و اخبار دارند اينگونه با عوام و خواص سخن بگويند و يكي از بحثهاي عميق حوزوي را در سطح روزنامه و با اين سبك وسياق طلبه اي به زبان بياورند و در دست خالي از ابزار سنجش صحت و سقم و استدلال عوام الناس قراردهند ؟ ايشان كه در حوزهي دين بسيار بيش از امثال بنده ميدانند حتماً بايد بدانند كه بين هر و هيچ و بعضي تفاوت بسيار است. پس چگونه ايشان ميفرمايند هركسي كه ... ؟
ايشان درجاي ديگري از سخنان خود از قول امام گفتهاند:" امام مي فرمايند شما منتظر اجازه نباشيد. شما خودتان حق داريد اعتراض کنيد، حق داريد به خيابان ها بريزيد، حق داريد دقيقاً مطالب تان را به آگاهي عموم برسانيد."
بنده با جستجويي كه در وصيت نامهي امام انجام دادم ، اين نكتهاي كه جناب آقاي بيات زنجاني به آن تصريح نمودهاند رانيافتم. هرچند كه تميز ادبيات سليم و پر از تقوا و وحدت آفرين امام خميني(ره) با ادبيات ديگران خيلي مشكل نيست ولي اين سبب خيري شد تا سخنان آن امامِ عزيزِ سفركرده را كه امروزه حربهاي براي استفادهي ابزاري جهت مطامع غيرالهي وضدامامي شده را مروركنيم شايد سخنان به دور از واقعيت كسانيكه كه كتاب اسلام و انقلاب وامام را سروته خوانده و ميخوانند را براي دقايقي نشنويم و در آرامشي كه ميشود در آن بدور از هياهو ودروغ وكلك ، حقايق را اعتراف كرد ،در خنكاي كلام امام خميني(ره) آرام بگيريم . بنده براي اينكه سخنان امام را بارعايت كامل امانت نقل كرده باشم وشأن اين گفتار را بنمايم كه اين نيز خود از بركات و موجب تنوير افكار مردم عزيز است ، كل پاراگراف را نقل مينمايم.
امام فرمودهاند :" اكنون وصيّت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آينده و رييس جمهور و رؤ ساى جمهور ما بعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضايى و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى شود از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفّت عمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است و از آزاديهاى مخرّب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيّت جمهورى اسلامى است ، به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود همه مسؤ ول مى باشند و مردم و جوانان حزب اللهى اگر برخورد به يكى از امور مذكور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودند خودشان مكلّف به جلوگيرى هستند. خداوند تعالى مددكار همه باشد."
نكتهي ديگري كه در اين فرصت ميتوان بدان پرداخت اينست كه براي بنده اين سؤال مطرح است كه چرا اين مسأله كه حكومت الهي است و امام خميني نيز فرمودهاند "غير ازقانون الاهي كسي حق حكومت ندارد نه فقيه و نه غيرفقيه" در دوران كنوني براي برخي بسيار سنگين ميآيد؟آيا واقعاً دليل چيست كه كسانيكه در نهايت ناچار ميشوند تلويحي تفاوت مشروعيت (به معناي الهي بودن )و مقبوليت (به معناي مطلوبيت مردمي )را بپذيرند ، از تصريح در اين مورد استنكاف ميكنند ؟ جناب آقاي بيات در مورد سؤال اول حتماً آيهي "اني جاعلك للناس اماما[1] " را در قرآن مطالعه نموده اند يا اين جملهي امام خميني(ره) را كه فرمودند:" حكومت شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) و يكي از احكام اوليه اسلام است»[2] به چه معناست آيا اين سخن ايشان كه منكر وجود تعيين چگونگي حكومت اسلامي در اسلام شدهاند با اين سخن امام منافات ندارد؟ آيا اگر طبق نظر امام حكومت از انواع احكام اوليه باشد بازهم ميتوانند بگويند كه نوع حكومت توسط جبرئيل بر پيامبر نازل نشده است؟ وامثال اين كه بسيار است پس دليل اين سرباززدن چيست ؟ جالب اينجاست كه حجت الاسلام بيات زنجاني در نهايت ميپذيرند كه مردم لباس عينيت بر حكومت اميرالمؤمنين كه از جانب خداوند واجد صلاحيت مطلق بود را پوشاندند ولي در ابتدا نميخواهند به اين حقيقت پناه ببرند كه كه مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي است .
نكتهي ديگر در مورد فراقانوني بودن اختيارات ولي فقيه است كه بنده به خاطر غيرتخصصي بودن فضاي مطبوعات و افكارعمومي از ذكر آن معذورم و فقط به مطلبي كه در روزنامهي جمهوري اسلامي مورخهي 7/9/67 در خصوص نظر امام در مورد درون قانوني ويافراقانوني بودن ولي فقيه است جلب ميكنم . جناب آقاي بيات بفرمايند كه تأسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام ، دادگاه ويژهي روحانيت و... در كجاي قانون اساسي آن زمان جاداشت؟
جناب آقاي بيات نظرشان را در مورد اين جملهي امام خميني(ره)بفرمايند كه ايشان فرمودند:" این كه در قانون اساسی است بعضی شوونات ولی فقیه است نه همه شوون ولایت فقیه "[3]
ميتوان در اهميت وظايف و توان حكومت در اسلام نظر حجت الاسلام بيات زنجاني و سايرين را به مرقومهي حضرت امام خميني(ره)خطاب به آيت الله العظمي خامنهاي كه در آن زمان رئيس جمهور بودند جلب كرد كه فرمودند:" حكومت كه شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله است یكی از احكام اولیه است و مقدم بر تمام احكام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است... حكومت می تواند قراردادهای شرعی را كه خود با مردم بسته است در مواقعی كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد یك جانبه لغو نماید حكومت می تواند هر امری را چه عبادی و چه غیرعبادی، كه جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی كه چنین است جلوگیری كند... بالاتر از این هم مسایلی است كه مزاحمت نمی كنم.[4]
و در خصوص سخنان جناب زنجاني سخنان ديگري نيز هست كه در اين فرصت جاي آن نيست و پس از اين مقدمهي كوتاه به مطلب اصلي و اساسی ميپردازيم.
مشروعيت با مقبوليت متفاوت است
در جامعه شناسي سياسي و يا نظام سياسي اسلام مبحثي به نام مشروعيت و مقبوليت وجود دارد كه در مورد مفاهيم مشروعيت و مقبوليت ، تفاوت ايندو ، تقدم و تأخر هريك بر ديگري و رابطه اين دو مقوله با هم و حكومتها با آنها و ... سخن ميگويد . در خصوص اين دو مفهوم دونگاه وجود دارد كه در هردو نگاه ، مقبوليت به معناي مقبوليت و پذيرفته شدن از سوي مردم است ولي اين دو ديدگاه درمورد مشروعيت اتفاق نظر ندارند . در يكي ، مشروعيت به معناي قانوني و مطلوب بودن از منظر دين و شريعت و از جايگاه قدسي است . و نگاهي ديگر معتقد است كه مشروعيت به معناي مطلوبيت از منظر قانون و مقرراتي است كه عقلاي جامعه آن قوانين را وضع نمودهاند و ربطي به نگاه قدسي ندارد و چه بسا در اين ديدگاه اعتقاد بر الهي نبودن حكومت و بلكه كاملاً بشري بودن آن است كه ما براي جلوگيري از حواشي و اطناب بحث ، از ذكر ساير انواع حكومت كه به بحث نيز مرتبط نيست اجتناب ميكنيم .
با توجه به تعريف ارائه شده ، براي ما نقطهي عزيمت در اين دو ديدگاه مشخص ميشود و اكنون ميتوانيم تصميم بگيريم كه در كداميك از اين دو طريق سخن بگوييم . پس از اين تعريف و قبل از ورود به موضوع نكتهي ديگري نيز بايد متذكر شويم و آن اينكه در ديدگاه اسلام و به نظر امام خميني(ره) حكومت يا الهي است و يا طاغوتي و شق سومي وجود ندارد .[5] يعني به باور امام خميني(ره) كه برآمده از متن اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه واله) است حتي پيامبران خداوند نيز از آن حيث كه انسان و يك فرد معمولي هستند ، حق حاكميت بر مردم را ندارند و به قول قرآن كريم خطاب به نبي اكرم(صلي الله عليه واله) : إنَّما أنتَ مُذَكِّر * لَستَ عَلَيهِم بِمُصَيطِر[6] . بدين معني كه تو ( از آن جهت كه انسان معمولي هستي ) هيچ سيطرهاي بر مردم نداري و فقط تذكر دهندهاي . و از آن جهت كه پيامبر عزيز ما نبي و رسول خداوند است ، قرآنكريم ميفرمايد : النَّبيُّ أَولي بِالمُؤمِنينَ مِن أَنْفُسِهِم[7] . به اين معني كه نبي بيش از خود مؤمنين ولايت دارد بر جان آنان و به ديگر سخن اينكه نبي خدا صاحب نَفَس و جان مؤمنين است .
آري در دين اسلام ، حق حاكميت فقط از آنِ خداوند است و او ميداند كه حكومت خود را به چه كسي تفويض كند و بسپارد وبگذارد [8] . در نتيجه از نظر اسلام و حكماي اسلامي ، بين مشروعيت و مقبوليت تفاوت وجود دارد و ما قصد داريم در اين مجال در اين راه قدم بگذاريم و از ديد اسلام بنگريم و مشروعيت را نَه به معناي قانوني بودن طبق قوانين بشر كه به معني شرعي بودن و از جانب شريعت بودن مفروض گرفته و ميپذيريم .
چهكسي از جانب خداوند ميتواند حاكم باشد ؟
طبق نظر اسلام ، وضع قانون جز به وسيلهي خداوند ممكن نيست و قهراً در مقام اجرا نيز ولايت الهي شرط است و افراد به دليل خاصيت علم و عدالت وتقرب به خداوند اين حق را پيدا ميكنند . پس مشروعيت داشتن يك حاكميت ، به اين معني است كه اين حكومت آسماني و از جانب خداوند تفويض شده و غيرمشروع بودن آن به معني غير الاهي بودن و طاغوتي بودن آنست . حال اين سؤال پيش ميآيد كه تفويض حكومت خداوند به چه كساني است و چه كساني از جانب خداوند محق اين تكليف و وظيفه ميگردند؟
طبق آيهي 124 سورهي بقره[9] حكومت خداوند كه به عنوان مسؤوليت و تكليف نيز ميتوان از آن ياد نمود فقط به انسانهاي عادل ميرسد و در مورد عادل نيز كه در مقابل ظلم است بايد گفت كسيكه ظلمهاي سهگانهي را مرتكب نشده باشد ( ظلم به خداوند ، ديگران و خود) ، عادل است و او ميتواند عهده دار اين مسؤوليت خطير باشد و ما در اصطلاحي ميتوانيم به چنين شخص عادلي معصوم بگوييم و به ديگر سخن بگوييم تنها معصومينند كه لياقت عهدهدار شدن امانت خداوند را دارند و ميتوانند اين بار سنگين را به سرمنزل مقصود برسانند .
مراتب عصمت
ما در تعريف عصمت اينگونه ميگوييم كه كسيكه با وجود توانايي ارتكاب ، به مرتكب گناه نشود و اين عدم ارتكاب در او ملكه شود ، معصوم است ولي با اين تعريف ميتوان گفت كه ميشود در بين كسانيكه معصوم از گناهند نيز رتبه و طبقه گذاشت به اين معني كه مثلاً :
1- كسيكه در تمام عمر خود ، علاوه بر گناه و مكروه ، ترك اولي نيز از او سر نميزند .
2- كسيكه در تمام عمر خود ، گناه و مكروه از او سر نميزند .
3- كسيكه در قسمتي از عمر خود عزم بر دوري از گناه و مكروه جزم ميكند و تا آخر عمر نيز مرتكب هيچيك از آنها نميشود به طوريكه همچون دو گروه قبل ، عصمت براي او ملكه ميشود .
با اين تقسيم بندي كلي ميتوان گفت كه هر سهي اين معصومين ، معصومند ولي هر كدام نسبت به ديگري درجاتي دارند و يقيناً ارزش نوع اول از نوع دوم و سوم بيشتر و ارزش نوع دوم از سوم بيشتر است و نوع سوم عصمت نيز بر اوضاع ساير مردم برتري دارد. حال اگر بخواهيم مصاديق اين بزرگان را بگوييم ميتوانيم نوع اعلي و ناب عصمت كه اولي است را به چهارده معصوم (عليهم السلام) نسبت دهيم و دومي را به ساير انبياي الاهي و نوع سوم را به مؤمنين واقعي آنان كه علما و فقها هستند نسبت دهيم .
هرچند كه ممكن است اينگونه مباحث نياز بيشتري به تشريح و توضيح و تنقيح داشته باشد ولي با تسامح از آن ميگذريم و به آن ميپردازيم كه اين سه نوع از جانب خداوند شايستهي حكومتند و هر چه عيار عصمت بالاتر باشد اِعمال حاكميت خداوند متعال نابتر صورت ميپذيرد و حتماً گروه اول بر گروه دوم و سوم ولايت دارد و گروه دوم بر گروه سوم .
مشروعيت از جانب خداوند است
ما از ابتدا تا كنون فقط در حال تبيين مشروعيت هستيم و به اينجا رسيديم كه فقط معصومين سهگانهاي كه از آنان نام برديم از جانب خداوند ميتوانند حاكم باشند و لاغير چرا كه در انجام مأموريت هر اندازه كه مأمور مطمئنتر و حاذقتر باشد صحت انجام مأموريت مفروضتر است و انجام و اجراي دستورات خداوند نياز به مجري توانمند ، آگاه ، معتقد ، شجاع ، پاك و مبرا از خطا و اشتباه و... دارد و مجري دستورات خداوند بايد مطيعترين و نزديكترين فرد به خداوند نيز باشد و خود در مرحلهي اول خودساخته باشد .
پس از آنجا كه مشروعيت مقولهايست كه از جانب خداوند افاضه و با تلاش افراد كسب ميگردد و با سلسله مراتبي است كه ذكر آن رفت ، در كسب آن نياز به اراده و تأييد و انتخاب مردم نيست و امري است كاملاً بين معصوم و خداوند چرا كه خصوصيات اين مشروعيت خصوصياتي الاهي است و مردم را در آن ورودي نيست .
جايگاه مردم در حكومت الاهي
طبق نظر استاد شهيد مطهري قهراً ماهيت حكومت [اسلامي] ، ولايت بر جامعه ميباشد نَه نيابت و وكالت از جامعه و در فقه از اين مسأله به عنوان ولايت ولايت حاكم نام ميبرند و ملاك آن انتخاب مردم نيست بلكه انطباق با معيارهاي الاهي ميباشد و با آن انطباق خود به خود شخص حاكم ميباشد[10] .
حال كه به اينجا رسيديم و گفتيم مشروعيت حاكمان بايد از جانب خداوند باشد و حكومتي كه حاكمش از جانب خداوند نباشد مشروعيت ندارد بايد بدانيم كه مقبوليت مردم ، تنها لباس تحقق و عينيت به اين مشروعيت ميپوشاند و مقبوليت مردم باعث ميشود كه حاكميت خداوند توسط حاكمان مشروع محقق شود . نكتهي ديگر اينكه رابطهي مردم و حاكمان مشروع خود رابطهي معمولي و مثلاً پدري و پسري ، كارمند و رئيسي و يا رفاقتي نيست بلكه رابطهاي ولايي است كه اطاعت از اوامر مولوي او واجب شرعي است .
در مقبوليت ، اين نكته مفروض است كه ممكن است مردمي به اهميت و ضرورت وجود حكومت الاهي نرسيده باشند و يا به دلايلي از اين واقعيت ، توسط امري مزاحم همچون حكومتهاي ظالم كه منافع خود را در خطر ميبينند ، دور نگه داشته شده باشند و حكومت الاهي در آن زمان و يا در آن زمين محقق نشود ، كه در اين شرايط لطمهاي به مشروعيت معصومين و فقهاء وارد نميشود و آنان هر چند كه مشروعيت تشكيل حكومت را دارند ولي به دلايلي مزاحم ، نميتوانند اين وظيفه را كه تشكيل حكومت است ، متحقق كنند . پس با اين ديدگاه ممكن است شخصي مشروعيت حكومت داشته باشد ولي مقبوليت مردمي نداشته باشد همانطور كه اكثر قريب به اتفاق انبياء الاهي و امامان ما اينگونه بودند و تنها برخي از پيامبران چون حضرت سليمان(عليه السلام) و پيامبر اعظم(عليه السلام) توانستند اين مهم را به انجام برسانند و از ميان ائمه(عليهم السلام) نيز به جز امام زمان(عليه السلام) تنها اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) تشكيل حكومت دادند .
در مورد حضرت علي(عليه السلام) نكته اينجاست كه ايشان در ابتدا به دليل شرايط و انحرافات پيش آمدهي پس از رحلت پيامبراعظم (صلي الله عليه واله) باتوجه به مشروعيت داشتن ، نتوانستند در ميان مردم مقبوليت حكومت داشته باشند ولي پس از 25 سال مردمي كه از شرايط موجود به ستوه آمده بودند به ضرورت حكومت الاهي و حكومت معصوم پي بردند و به بلوغ فكري رسيدند و با قبول حضرت علي(عليه السلام) به حاكميت ، به حكومت الاهي جامعيت بخشيدند و حكومت درخشان اميرالمؤمنين(عليه السلام) تشكيل شد .
اگر در نزد برخي از مردم مقبوليت حاكم الاهي از بين رفت چه ميشود ؟
نكتهي مهم ديگر در حكومت اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) كه بسيار آموزنده است اينست كه ايشان در طول چهار سال و اندي حكومت خود سه جنگ بزرگ و طاقت فرسا داشت كه فرصت نشان دادن حكومت درخشان الاهي را آنگونه كه هست از ايشان سلب كرد . هر سهي اين جنگهاي بزرگ با مسلماناني بود كه بعضاً از مهاجرين و انصار نيز بودند و همهي آنها در اين نكته اتفاق نظر داشتند كه حضرت علي(عليه السلام) نبايد حاكم باشد و أميرالمؤمنين در برابر آنان سرِتسليم فرونياورد . آنان گمان ميكردند كه حكومت خداوند همچون لباسي است كه مردم بر تن حاكم ميكنند و ميتوانند هر گاه كه خواستند خود آنرا به درآورند ، غافل از اينكه اينگونه نيست و هر كس در مقابل حاكم الاهي كه فقيه جامع الشرايط و ... باشد بايستد و خروج كند ، خارجي و محارب با حكم خداوند است تا چه رسد به اينكه حاكم ، شخصيتي برجسته و ممتاز چون اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) كه خود قرآن ناطق و عين عدل است باشد .
در حكومت جمهوري اسلامي نيز از آنجا كه اين حكومت برمبناي مباني صحيح و صريح اسلام و قرآن است نيز حكايت همان حكايت مشروعيت و مقبوليت معصومين است و اطاعت از فقيهي كه به فرمايش امام صادق(عليه السلام) [11] صائن به نفس خود ، حافظ دين و مخالف هواي نفس و مطيع امر مولاست بر همهي مردم واجب شرعي است .
و يا اينكه فرمودند : مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت (ع) آشنایی دارند ، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرار دهند چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم [12].
و يا آنجا كه حضرت علي (عليه السلام) فرمودند: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود رهبری عفیف و پرهیزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا(ص) انتخاب نمایند. تا اموال عمومی را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نماید[13].
امثال اينگونه احاديث و نيز آيات روشنگر در فقه رفيع شيعه موجود است كه در اين مجال و با اين بضاعت ناچيز نويسنده نميتوان آنگونه كه بايد وشايد به آن پرداخت ولي:
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد
نكتهي مهم و پاياني نيز اين ميباشد كه در نظام اسلامي و حكومت حاكمان الاهي ، مشروعيت تمام اركان حكومتي به تأييد حاكمي است كه يا مستقيماً توسط خداوند متعال همچون پيامبر مكرم اسلام (صلي الله عليه وآله)[14] و يا غير مستقيم و توسط امامان معصوم(عليهم السلام) همچون فقيهان [15] تعيين گرديده و به ديگر سخن بدون تأييد حاكم جامعهي اسلامي هيچيك از اركان حكومتي ، مشروعيت ندارند و به قول امام خميني(ره) : ولي فقيه صلاحيت كسانيرا كه ميخواهند رئيس دولت باشند و ادارهي مملكت را به عهده بگيرند را تأييد ميكند[16] يعني رأي عاليترين مقام اجرايي بايد توسط رهبري تنفيذ گردد تا رئيس جمهور قانوني گردد . همينطور رئيس قوهي قضائيه و فرماندهان ارشد نظامي و... بصورت مستقيم و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و ... نيز به صورت غير مستقيم .
[1] بقره124
[2] صحيفه نور، ج20، چاپ اول، ص171
[3] صحیفه نور، ج 11، ص 133
[4] امام خمینی ، صحیفه نور، ج 20، ص 170 (مورخ 1366/10/16، ص 11)
[5] - صحيفهي نور ج 5 ص234
[6] - سورهي غاشيه 21 و 22
[7] - سورهي احزاب 6
[8] - الله اعلم حيث يجعل رسالته /سورهي انعام 124
[9] - وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
[10] - دين ودوران/186
[11] - قال الصادق(عليه السلام) : من كان من الفقهاء صائناً لنفسه ، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه، مطيعاً لأمر مولاه فللعوام ان يقلدوه وسايل الشيعه، ج18، ص 95 و 94.
[12]- قال الصادق (عليه السلام) ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً
[13] - قال علی (عليه السلام) الواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین – بعد ما یموت إمامهم أو یقتل، ضالاً کان أو مهدیا ً – أن لا یعلموا عملاً و لا یقّدموا یداً و لا رجلاً قبل أن یختاروا لأنفسهم إماماً عفیفاً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنّه یجیء فیئهم و یقیم حجّهم جمعنهم، و یجبی صدقاتهم.
[14] - يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ.../سورهي نساء/59
[15] - مستند احاديث آن در صفحات قبل آمد
[16] - شهيدمطهري/پيرامون انقلاب اسلامي ص87
سايت و روزنامهي اعتماد امروز مطلبي از كروبي رامنتشر كرد كه حقيقتاً جاي مطالعه حتي در حد يك طنز تلخ را دارد . اين سخنان آنقدر ضعيف وسخيف وهپلي است كه حوصلهي نوشتن چيزي در مورد آنرا ندارم فقط به نكتهاي از آن اشاره ميكنم تاشمادوستان عزيز كمي منبسط الخاطر شويد .كروبي ضمن دعوت مردم به حضور پرشور در راهپيمايي روزقدس ، نصيحتي مِعدوي وتهديدي كودكانه ، متوجه سران نظام نموده كه :" شما در روز قدس نيز بار ديگر قدرت مردم را خواهيد ديد و متوجه مي شويد مردم از چه فکر و انديشه يي حمايت مي کنند زيرا مردم به قول شما خودشان مي فهمند و درباره آنچه روي داده است داوري مي کنند."اين حرف كودكانه و احمقانهي اين پير سردرگم به حكايتي ميماند كه جمعي از كودكان گرد هم جمع شده بودند و هركس حكايتي ميگفت و از افتخاراتي كه در دنياي كودكانهي خود داشت سخني ميگفت به راست يادروغ ولي به هر حال ميگفتند .نوبت به يكي از بچههايي كه در نمازهاي جماعت مكبري ميكرد رسيد و او هم در دنياي كودكانهي خود گفت من در نماز عيدفطر پارسال مكبري ميكردم . با هر الله اكبري كه من ميگفتم ، دوهزار نفر يا خم ميشدند و يا ميايستادند ويا به سجده ميرفتند و....
متأسفانه كروبي كه پس از انتخابات و به خاطر مقبوليت كمتر از يك درصدي خود ، چپ وراست خود راهم گم كرده و احتمالاً معتقد است در اين انتخابات دستهاي دركار بوده كه باعث شده 39750000 رأي را جابجا كرده تا اين نخبهي علي گودرزي رأي نياورد .
نكتهي دردناك ديگر اين است كه ذهن كروبي ديگر توان محاسبهي دو دوتا چهارتايي را ندارد و الان چون مترسكي است گه دشمنان او را تكان ميدهند تا نظام را وهن كنند . به حقيقت او الان مايهي وهن نظام است و همانطور كه افراد روان پريش و يا آلزايمريها را از اجتماع جمع ميكنند ، زحمت اورا نيز يا بايد شهرداري و يا بهزيستي ويا هر نهاد خيريهاي متحمل شود تا اين پير مشاعر از دست داده بيش از اين با آبروي خود وخانواده و سن از دست رفتهي خود و مردم و ... بازي نكند.
دوستان عزیز گزیده ی کتاب دولت و فرهنگ دینی را ملاحظه می کنید . این کتاب کتاب خوبی است هر چند که شیوه ی نگارش آن شاید با سایر کتابها کمی متفاوت باشد ولی در مجموع کتابی است که برای استفاده و مطالعه مطلوب به نظر می رسد . در این مجال سعی کردم که تا آنجا که می شود گزیده نویسی کنم و مطالب اصلی تر را به شما عزیزان ارائه دهم. نام كتاب: دولت و فرهنگ ديني موضوع: فرهنگ و دولت تأليف: حسن عليزاده مؤسسه/ناشر و سال نشر: عرش پژوه تابستان 84
- اولين كسي كه حساب خلافت را از اسلام جدا كرد امام حسين ( ع ) بود . - به گفته شهيد مطهري همبستگي دين و سياست به معني وابستگي دين به سياست نيست بلكه به معني وابستگي سياست به دين است . - مقام قدسي داشتن حكام ، مختص جهان تسنن است ، در شيعه هرگز چنين مفهومي وجود نداشته است .
انواع حكومتها - حكومت جمهوري ، استبدادي يا مشروطه ، حكومت فردي وموروثي ( سلطنتي يا پادشاهي ) ، حكومت حكيمان ، فيلسوفان ، اشراف ( آريستوكراسي ) و... - در جمهوري اسلامي كلمه جمهوري شكل حكومت پيشنهاد شده را مشخص ميكند و كلمهي اسلام ، محتواي آنرا و در اين نوع از حكومت ، ركن جمهوريت نظام اسلامي ناشي از عقلانيت مكتب اسلام است كه حقوق وآزادي فردي را به رسميت مي شناسد . نتايج تمركز قدرت الف- انتظام و نظام دادن به فعاليتهاي آزاد افراد ب- سلب ارادهي اعضا و افراد وسازمانها - با توجه به اينكه تعليمات آزادي خواهي در متن تعاليم اسلامي موجود است و آزادي نه يك موضوع صرفاً سياسي ، بلكه بالاتر از آن يك موضوع اسلامي است و آزادگي وظيفه هر مسلمان به حساب مي آيد و اسلام خود دين آزادي و مروج آزادي براي همه افراد جامعه است و از طرفي هيچگاه اصول دموكراسي ايجاد نميكند كه بر يك جامعه ، ايدئو لوژي و مكتبي حاكم نباشد و مكتب و عقيده وابستگي به يك ايمان هم جزو حقوق انساني است و نيز از آنجا كه " جمهوري اسلامي " به هيچ وجه طبقاتي ندارد پس اول اينكه افزودن قيد دموكراتيك زائد است . دوم آنكه مفهوم اين معنا غلط است . آزادي ودموكراسي نه به دليل اسلاميت نظام بلكه به دليل دموكراتيك و جمهوري بودن آن است ، سوم آنكه به نحوي ، چشم دوختن به غرب وتقليد كوركورانه از معيارهاي آنان است كه در نهايت به تضعيف روحيه و شكست ملتها منجر مي شود . - كساني مي توانند پرچمدار حكومت اسلامي باشند كه در متن فرهنگ اسلامي پرورش يافته باشند و با قرآن سنت و فقه و معارف اسلامي آشنايي كامل داشته باشند .
مرجئه ؛ طايفهايي بودند كه در قرن دوم اسلامي پيدا شدند و اعتقاد داشتند ايمان و اعتقاد كافي است و عمل در سعادت انسان تاثير ندارد . آنها ميپنداشتند اگر عقيده درست باشد خداوند از اعمال او هر اندازه كه بد هم باشد ميگذرد . متأسفانه عقيده مرجئه در مذهب [وعوام] ما بسيار شايع شده است . - تاريخ نشان مي دهد كه خلفاي بني اميه از آنجا كه خودشان فاسق و فاجر بودند و نميتوانستند اين فسق فجور را بپوشانند به اين حيله دست زدند كه اگر ايمان درست باشد عمل اهميتي ندارد و اصل ايمان است و عمل مهم نيست . |
- امير المومنين علي (ع) مي فرمايد الايمان ، الإقرار باللسان والإعتقادِ بِالجنان و العَمَل بالأَركان . يعني : ايمان اقرار به زبان و اعتقاد به بهشت و عمل كردن به دستورات است .
محمد سرشار
روز شنبه 24 مرداد 88 خبر آمد که آقاي ميرحسين موسوي به شكلگيري «تشكيلات راه سبز اميد» به عنوان يك نهضت فراگير اشاره كرده و گفته است: «رنگ سبز نماد اين راه و مطالبه اجراي بدون تنازل قانون اساسي شعار آن است و شبكههاي اجتماعي خودجوش و خودمختار بيشمار و گسترده در سطح جامعه بدنه اين جنبش هستند. در حقيقت راه سبز اميد ادامه شعار راهبري هر شهروند يك ستاد است كه اين بار براي مطالبات به حق مردم و استيفاي حقوق آنان شكل ميگيرد.»؛
آقاي موسوي براي انتخاب نام اين جنبش، فرصت و آزادي عمل کامل داشته و حتماً براي جامع و مانع بودن اين نام ـ و همچنين علت عدم انتخاب ديگر واژهها ـ با توجه به پيشينه ديرينهاش در عالم فرهنگ و هنر، دلايلي محکم دارد.؛
اما نام مخفف اين تشکيلات يعني «ترسا»، نشان از هوشمندي آشکار مهندس موسوي دارد. در لغتنامه دهخدا، دو معنا براي واژه ترسا ذکر شده که هر دو معنا، با خصايص جنبش سبز و به نوعي رهبر آن، همخواني عجيبي دارد:
؛1ـ ترسا يعني ترسنده و بيمبرنده و واهمهکننده
؛2ـ ترسا يعني نصراني (مسيحي)؛
بدين ترتيب، مهندس موسوي با معناي اول، ترسويي خود و هوادارانش را مراد کرده و با معناي دوم، انتساب عميق و آشکار اين تشکيلات به دولتهاي مسيحي غربي را.؛
در همين زمينه، حکيم ابوالقاسم فردوسي چه نيکو سروده که:؛
هر آنکس که «ترسا»ست با لشکرش
همی ازپی کیش پیچد سرش!
دنبالک
نشانی دنبالک برای این نوشته:
http://www.tardid.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/148
باتشکر از دکتر سلمان عمرانی برای ارسال این مطلب