سلام بر تو ای صدیقه ی شهیده ای مادر راستگویان و شهیدانِ تا ابد زنده. سلام بر تو ای مادر همه خوبیها ای مادر حسن ای مادر حسین و سلام بر تو ای مادر زینب و ام کلثوم. سلام بر تو ای مادر پدر، که پیغمبر خدا تو را ام ابیها خواند چرا که چون مادری مهربان برایش مادری کردی. تو کوثری و برای هستی خیر فراوان هستی و فراوانی و برکت از توست. سلام بر تو ای مادر مهربان. سلام بر تو روزی که زاده شدی و روزی که مظلومانه به شهادت رسیدی و روزی که انتقامت گرفته خواهد شد و خواهند گفت: به کدامین گناه کشته شدی؟ سلام بر تو که عبادت و زندگی و حیات و مماتت برای خدای جهانیان بود که شریکی ندارد.[1] گفته اند که مَهرت آب گواراست که چون مِهرت گواراست و ما یتیمانت هرجا که آب گوارا و روان می بینیم یا یاد تو می کنیم و یا یاد حسین تو. چه زیباست که خدا نیز حیات همه موجودات را از آب قرار داده[2] تا مبدأ حیات همه خلقت طیب و طاهر باشد و از این بابت عجیب است، که گروهی ایمان نیاورند. مادر؛ اگر همه بدانند و ندانند و چه بخواهند و چه نخواهند، بر کرانه مهرت نشسته اند و از سفره تو رزق می خورند و می نوشند که سفره ات هم خیر فراوان دارد و هم روزی خور بسیار.
سلام بر تو ای زهرا و ای درخشان که خورشید چون تو می ماند که بر همه جهان بی دریغ نور می افشاند و مهر می گستراند و همچون تو که برای همه دعا می کردی و خیر می خواستی، بر همگان نور می رساند تا از ظلمت برهند و رشد کنند. و سلام بر تو ای درخشنده که ماه نیز چون تو می ماند و چون پاره ای از خورشید، شب تارمان را روشن می کند و راه نشانمان می دهد تا در تیه و چاه گمراهی و نادانی نمانیم و نیفتیم. حقیقت آنست که پیغبر خدا فرمود: " فاطمه پاره تن من است". پاره ای از خورشید. پاره ای از نور که دامن پرنورش، پرفروغ تر از دامنه خورشید است. همسرش نیز چونکه جان پیامبر است، خود نور است و از نور است و فرزندانشان هرکدام نور. و نور است و نور که از آن خانه گلی و ساده به آسمان می رود و آسمانیان از آن بهره مندند و خرسند. ایکاش آنها که کور بودند و شب و روز را تفاوت نمی دادند می دانستند که ساکنان این خانه نور، سروران بهشتند و خدا بخاطر آنان به خلایق روزی می رساند. سلام بر تو که هیچگاه روزگار بر تو آسان نگرفت ولی تو بر امت آسان گرفتی که از آسمان بودی و مردمانِ زمانت، زِ زمین. از آن زمان که تو رفتی به آسمان مادر، تمام خیر و خوشی رفت از زمانه و زِ زمین. و در کنار مزار این زمین می گویم، سلام بر تو ای حضرت مادر، زمین که خیر و خبر ندارد از آسمان چه خبر؟
مادر جان! دیگر خبر خیری از این زمانه و زمین نباید شنید بجز درد و رنجی که خودت تا بودی دیدی و چشیدی و خون دلی که خوردی که کمش هم زیاد بود. نفاقی که در زمان پیغمبر نهان بود و دشمنی که با غفلت مسلمین نفوذ نموده بود و عقایدش کم کم رسوخ کرده بود، در زمان علی عیان گردید و بر سر امت خراب شد. آنها که در خفا توطئه می کردند و گستاخی، دل به سقیفه سپردند و با رأی ناصواب، امت را به بیراهه بردند و گمراهی. و با جرأتی که از آن ناصواب گرفتند بر علی تاختند و از پیامبر خدا هم که می گفتند، گذشتند. از سنت اسلام اصیل گذشتند و به جاهلیت برگشتند. نزدیکان باتقوا را به حاشیه راندند و مطرودین و خائنین را به متن خواندند. ایکاش آنها که پیمان با رسول الله را فراموش کردند و عهد شکستند می دانستند همان چیزی را که در آخر عمر دانستند. می دانستند که ردای خلافت رسول، عبای امامت امت و امانت است و آنرا خدا بر دوش هرکه خواهد، می گذارد و این با ردای پادشاهی تفاوت دارد و به تن هرکه غیر ولی خداست بزرگ است و گشاد.
ایکاش آنها که رود را از چشمه جدا کردند و مردم را بعد از آنکه به راه آمده بودند به بیراهه بردند و به مرداب مبتلا کردند، می دانستند که از خون محسن به بعد در خون هر مظلومی که به زمین می ریزد شریک جرمند و در خیانت هرسکوتی، سهیماند و با هر حرف ناحقی، همنوا. اگر امروز گروهی افسار گسیخته، به جرم بی گناهی، انسان می کشند و سر می برند و نام پیامبر مهربان می برند و خود را در میان انبوهی از بندگان بی خبر خدا منفجر می کنند و اگر هستند کسانی که اهل تفکر نیستند و پی در پی هرکه را که نمی خواهند تکفیر می کنند و هر چه را که نمی فهمند انکار می کنند و هرچه که می خواهند به دین می بندند و اگر حاکمان متحجر حجاز دستور قتل عام مذهبی در یمن صادر می کنند و بحرین را به خاک و خون می کشند و در کعبه، با یهود و حرامی، بت پرستی می کند و ... و اگر پس مانده های متعصب عثمانی که خواب امپراتوری و اروپایی شدن می بینند، برای خوردن کودکان شیعه لبنانی و عراقی زبان می چرخانند و برای دنیای اسلام نقشه می کشند، همه و همه از آن انحرافی بود که در دین بوجود آوردند و پوستین وارونه ای که بر تن دین کردند.
فاطمه ای مادر مهربان امت؛ ایکاش همه مسلمانانِ آن زمان و ما نیز قدر جهاد و معنی قیام یکنفره ات را می دانستیم که اگر می دانستند و می دانستیم، حکایت اسلام مظلوم به اینجا نمی رسید و اینهمه خون بی گناه و عِرض خوبان هدر نمی رفت و از اسلام تنها نامی بر زبانها نمی ماند. تو جهاد فی سبیل الله کردی بانو و برای اسلام از جان نازنینت گذشتی و سنگ تمام گذاشتی و اولین مدافع حرم هستی که از حریم پیامبر اعظم و نبوت و امامت دفاع کردی. اگر تازیانه های کلامت، مردان مرده و خفته در غفلت و ترس را بیدار می نمود، اکنون جهان پر از شمیم رحمت خداوند رحیم بود و اسلام ناب و عزیز در جهان فراگیر می شد. آن زمان که راه خانه ات را گرفتند و هیزم پشت در هیمه کردند و آتش را دخیل چادرت کردند. علی را مطالبه کردند و با تهدید از تو خواستند که امام زمانت را به آنان واگذاری، شجاعانه پشت در گرفتی و غیرت را برای تاریخ تفسیر کردی. به پیمان شکنان عهد با رسول را یادآوردی و از حرمت حریم رسول الله گفتی. از بیعت روز بزرگ غدیر گفتی و سال گذشته را به یادشان آوردی. تو از نفس افتادی و استدلال آهنین کلامت در سنگ مغزهاشان نرفت و " أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْي وَ مَنْ كانَ في ضَلالٍ مُبين."[3]
آنها تو را شناختند و آزردند. نسبتت با رسول و جایگاهت نزد او را می دانستند. از خود او شنیده بودند که تو گرامی ترینی برای او و هرکه تو را بیازارد گویی او را آزرده و هرکه تو را مسرور کند او را مسرور نموده و اینکه رضای خدا در رضای تو و غضبش در غضب توست. شنیده بودند که نور فاطمه از نور خداست و اولین کسی است که وارد بهشت می شود. تو سرور زنان بهشتی و مادر سرور جوانان اهل بهشت. حوریه ای بهشتی هستی در صورت انسانی. شنیده بودند آسیه همسر فرعون و مریم مادر عیسی و ام المؤمنین خدیجه به همراه تو، چهار زن برگزیده خدایند در دو جهان. می دانستند که رسول خدا از تو بوی بهشت می نیوشد و... و با این حال شیشه عطرش را چنان شکستند و بازویت را. آنها که بر سفره شما بزرگی یافته بودند چگونه قدر نمک ندانستند و نمکدان شکستند و پهلویت را و در آن روز، هركه نان از سفره تان برده بود استاده بودند، ساکت تر از مرده های قبرستان. پیغمبر تو را فاطمه نامید چرا که خداوند تو را از آتش جهنم دور داشت و دشمنان خانه ات را آتش زدند و ندیدند که يک کبوتر وسط شعله تقلا ميکرد. همانگونه که پدر گرامی ات فرمود تو میوه دل و نورچشم او بودی و "پدرت به قربانت" را در شأن تو گفت. و خدا سوره کوثر را در شأن تو نازل کرد که چون عمرت، کمترین آیات را در میان سوره ها دارد و "عمر کوتاه تو گنجايش دنيا را بس" و "هجده بهار عمر تو از سر عالم زیاد بود". شنیده بودند که خداوند در حمد و ستایش به چیزی برتر از تسبیح تو عبادت نشده است و پیغمبر به سلمان فرمود که ایمان تا مغز استخوان فاطمه را فرا گرفته است و ... و تو ای استخوان شکسته حیدر با این دل شکسته حیدر چه می کنی؟
مادر جان با واژه های از رمق افتاده آمدم. نه برای برشمردن حسنات و ملکات فاضله ات که تو خود حدیث مفصلی از این خلقت و از حد عقل ما برون است آن، و نه برای گفتن از دردهای تو که تفسير رنجنامه كوثر نگفتني است. می نویسم برای تسلی و تسکین غمی که در دل علی و کودکانت نشسته است و بغضی که از غم تو گلوی ما را می فشارد. آخر ای عزیز علی که قبلاً گفت: شکرخدا که ظاهراً امروز بهتری، نان می پزی و دست به دستاس می بری، امروز از اینکه به او فقط گفتی حلالم کن، فهمیدم گاهی نمی توان به کتابی بیان نمود حرفی که یک حکایت کوتاه می زند. فهمیده ام ز سرفه سنگین سینه ات، امشب نفس کشیدنت آسان نمی شود، که دوش، آمدی و رخساره … نگویم بهتر، چراکه مبناي روضه خواندن ما بر كنايه است. بانو نمی توان پهلوی تو بود و شکسته نبود و غم نداشت که شکسته است دلم مثل پهلویت. و چنانکه دست گدایی شبانه می لرزد دلم برای تو ای بی نشانه می لرزد. اى بى نشانه اى كه خدا را نشانه اى در مصیبت تو که مصیبت عظمای ماست آسمانیان گفتند، این بود دستمزد رسالت زمینیان؟ ای خلق خیره! دست محمد نمک نداشت؟ فاطمه جان چگونه با ضربتی ثلث نسل سادات را کشتند که اگر تو و محسنت را با شمشیر به شهادت می رساندند اینقدر داغدار نبودیم و اگر جوان نبودی اینقدر نمی سوختیم و اگر در مقابل همسرت نمیکشتند اینقدر غیرتمان گُر گرفته نبود و اگر تنها دختر رسول خدا نمیبودی اینقدر گرفتار غمت نمیشدیم و اگر اینقدر در موردت سفارش نشده بود نیز اینقدر خون به جگر نبودیم. مصیبتت روز روشنمان را تار و عمرمان را تباه کرد. برخیز مادر جان برخیز که فضه حریف گریه طفلان نمی شود. هرچند که در بهار هیجده عمرت پیر و فرتوت و شکسته گردیدی و بر پیکر نحیفت ای رشیده علی، رمقی نمانده است. برخیز و برای ما یتیمانت مادری کن. یک یا علی بگو و دوباره به پا بایست. برخیز و باز مادری ات را شروع کن مادر که به ما گفتند، فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟ افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند.
[1] - قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمين (سوره مبارکه انعام آیه 163و162)
[2] - وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلا يُؤْمِنُونَ (سوره مبارکه انبیاء آیه 30)
[3] - پس آيا تو مىتوانى كران را شنوا كنى، يا نابينايان و كسى را كه همواره در گمراهى آشكارى است راه نمايى؟ ( سوره مبارکه زخرف آیه 40)
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ94/12/22 با تلخیص و با نام " برای حضرت مادر"

فرزند شهید مدافع حرم علی هویدی

نمی شود از انقلاب گفت و از انقلابیون واقعی و بیادعا که تا آخر انقلابی ماندند نگفت. نمیشود از اسلام گفت و مسلمانان واقعی را به خاطر نیاورد همان طور که نمیشود از ایمان گفت و مؤمنین راسخ را از قلم انداخت. این اصل در مورد هنر نیز صادق است اگر بخواهیم بپذیریم، که نمیتوان از هنر گفت و از هنر متعالی و هنرمندانش چیزی نگفت. برخی هنر را برای هنر دانستهاند و ارزش و اصالتی ذاتی به آن دادهاند و یا در حالتی خوشبینانه آن را مخلوقی دانستهاند که به باور آنها حیات و رشدی دارد برای خودش. نه به امور دیگر خیری میرساند و نه رسالتی به غیر از حیات خود برای خود قائل است. کاری هم به کار دیگران و دیگر امور ندارد و یله است و آزاد از هر قید و بندی. تا کجا، معلوم نیست؟ برای چه؟ نمیدانند. در این بین ممکن است خیری هم به عدهای برسد و یا مسئلهای بیان شود ولی تنها ممکن است و بنا بر آن نیست. این نگاه هنر را رها میداند که نباید هدفی جز هنر داشته باشد که به باورشان اگر داشته باشد محدود خواهد شد و ... این ترجمه تعریف هنر است از نظر کسانی که آن را اصیل میدانند و معتقدند هنر برای هنر است.
گروهی نیز هنر را وسیله میدانند برای رسیدن به هدفی که برایشان مهم است و اصل. هدفی دنیایی یا غیردنیایی. سیاسی، اجتماعی و... و یا اخلاقی و مذهبی. هر چند که در این نگاه، مقسمها و مقسومهای متفاوت و متنوعی وجود دارد ولی این واقعیت را باید پذیرفت که در این بازار پر مدعی، هنری که در خدمت اخلاق الهی- انسانی باشد کیمیا و کم است. هنری که در خدمت اهداف بلند رسولان و پیامبران باشد دُر نادر است. کماند هنرمندانی که خدا را محور میگذارند و به گردش هنرمندی میکنند. از او میگویند و او را با زبان بیتحریف پیامبران تعریف میکنند. سخنان بسیطش را بسط میدهند و هنرمندانه عسل به کام مردمان میریزند. در مسیر رضای او قدم میزنند و جریانهای پی در پی و ساختگی این عرصه، آنها را به این سو و آن سو نمیکشاند. کماند آنها که حرف حق میزنند و از ملامت نمیهراسند. کماند آنها که عمری بر صراط حق بمانند و در این معرکه تنها حقحق کنند. غر زدنها و بهانهگیریهای عاریتی از روشنفکران همیشه ناراضی از همه چیز را برنمیتابند و تنها نگران گمراهی انسانهایند نه مهجوریت ایسمها.
در این راه جرأت و جسارتی که برآمده از ایمان باشد نیاز است و چراغ راهی که رهنماست. و این هنر همان است که واقع نماست، فقر انسان مینماید و غنای خدا، از آفرینش عاشقانه انسان میسراید و از کتاب خدا میخواند، فطرت گمشده را میجوید و از مدینه فاضله میگوید. هنرمندانش فضیلت را میپرورند و اخلاق را میگویند. اینها آنهایند که هنر را در نظم دیدهاند و هماهنگی. در وجود خود آن را پرداخته و ساختهاند و خود را ساختهاند. هنر از ظاهرشان معلوم است که به توازن رسیدهاند و در اعمالشان، افکار منظم و هماهنگشان دیده میشود. به دورند از آشفتگی ظاهری و پریشانی رفتاری. که به قول هنرمند بزرگ معاصر و چهره ماندگار و فقید ایران آیتالله نجومی، «ظواهر آشفته حکایت از دلهای آشفته و پریشان دارد.» به این معنی، آنها که با ظاهر پریشان و قیافه منحصر به فردشان به دنبال دکه و دکانند، هنربازند نه هنرمند و اگر صدساله هم که باشند هنوز هنرورند نه هنرمند. هنرمندان اصیلند و با وقار. موزونند و پراقتدار. ثبات دارند و صلابت، هم در افکارشان و هم در افعالشان. روزی در بحبوحه انقلاب، انقلابی نمیشوند که بعدا ضد انقلاب شوند. با تبی توبه نمیکنند که با تب دیگر کافر شوند. انقلابشان درونی است که به بیرون رسیده است. برای انقلاب اسلامی فیلمی نمیسازند که بعد از اندی سال مخالفش را بسازند. آوازی نمیخوانند که پس از مدتی به طمعی دیگر، از آن توبه کنند. نقشی نمیکشند که بعداً پارهاش کنند.
در این نگاه که گفتیم، از آنجا که سبیل زیاد است و صراط یکی، هنرمندان اصیل نیز هستند که هدفشان یکی است: ترویج زیبای فضایل و تقبیح رذایل که این در تمام زمینههایی است که میتوان این معانی را به مردم نمایاند. و این چه کار بزرگ و پیامبرانهای است که هنرمندان واقعی میکنند. رساندن پیام حق به مردمان رسالتی الهی است که هنرمندی میخواهد و فرهیختگی. طهارت میخواهد و جسارت. جوشش درونی میخواهد و کوشش بیرونی تا به تقوی برسد و تا فرجی حاصل شود و گشایشی در کار، که نصرتِ در این رسالت پیامبرانه از خداست و فرج الله سلحشور از آن دسته هنرمندان اصیلی است که به خوبی وظیفه اش را شناخت و به خوبی به آن عمل کرد و با عمل خود به سینمای انقلاب اسلامی ایران آبرو و اعتبار داد و سینمای ایران را در عمل و نه در حرف و شعار و پرستیژ، جهانی کرد.
سلحشورِ سینمای ایران، نام نیک از خود به جاگذاشت چرا که برای هدفی متعالی همت گماشت. برای مردم جهان فیلم ساخت نه برای بنگاههای سیاسی و سفارتخانهها. نمایشنامه و فیلمنامه از قرآن نوشت نه ترجمههای پرغلط و پر اضطراب غربی. آزاده بود و آزاد اندیشید هنر او محصول انقلاب بود و محصور تخیلات روشنفکرانه و توهمات هنرورانه نبود. درگرمی بازار تاریک نمایی سینمای انقلاب، شمعها افروخت و یوسف فروشی نکرد. در هیاهوی انگها، انگیزهاش را تغییر نداد و در معرکهگیریهای فصلی، راه خود را گم نکرد. تئاترش از آن جنس بود که برتر از چندین منبر بود. صلابت صدای او و روح پاک دمیده در فیلمهای او و بازی با وقارش همه از آرامشش حکایت داشت که از درون آرامش جوشش داشت. برای همین گفتهاند از کوزه همان برون تراود که در اوست.
فکر سلحشور را میشود در کلمه به کلمه آثارش خواند. چون نیاز به ترجمه و تحشیه ندارد از بس شیوا و خواناست و فارغ از اداها و اطوار مرسوم. در سینمای او میشود پی در پی کسب معرفت نمود و به لایههای تاریخ انبیاء علیهم السلام که در لابهلای آیات قرآن است، پی برد. بارها و بارها میشود آثارش را دید و شنید و حظ برد. چون توبه نصوح او کهنه نمیشود و یا صبر ایوب و ایمان مردان آنجلس و داستان زیبای یوسف پیامبرش، تاریخ مصرف ندارند و هر بار میتوان با آنها ایمان تازه نمود. دکلمههای زیبای او با صدای بلیغ و شفافش هنوز سرآمد است و منحصر به فرد. هم آنجا که برای لبنان میخواند و هم آنجا که برای ائمه معصومین علیهم السلام و ... و هنرش خود بیانگر و گویای هنرمندی اوست و چون مشک و عنبری است خانهها را معطر میکند و خانوادهها را مشتاق و به واقع هنر اگر هنر باشد آن گونه است که باید در رسایش گفت هنر آن است که خود ببوید.
منتشرشده در ص3 روزنامه کیهان مورخ 94/12/14
همه آمده بودند، مثل 22 بهمن امسال. حتی آنها که تا به حال رأی نداده بودند و انگار هر دورهای کسانی میآیند که بغیر از رأی اولیهای تازه به سن رسیده، رأی اولی به انقلاب هستند. مثل آنها که برای اولین بار به راهپیمایی میآیند. هر کدام از اینها به دلیلی رأی اولی به انقلابند. گروهی را ثبات نظام اسلامی به تحرک وامیدارد و گروهی را پیشرفت انقلاب امیدوار میکند. گروهی خود را از کاروان جا مانده میدانند و دیگر نمیخواهند بمانند که جای ماندن نیست و مسیر رفتنی را باید رفت و افقهای روشن را باید دید و مرزها را باید درنوردید که خاصیت انقلاب در پویش و پویایی است و ایستادن در کارش نیست و آنها که انقلابی نیستند و یا انقلابی نماندهاند به بن بست میرسند. ممکن است در دل سایر انقلابها، ضد انقلابش باشد ولی در دل انقلاب اسلامی ایرانیان که امید همه مستضعفان عالم است شور و شعور است و ایمان که دائماً میزاید و میرویاند و موج میزند.
در انقلاب اسلامی خمینی که در هیچ کجای جهان بینام او شناخته شده نیست، اگرچه گروهی ولو از سابقین و مؤثرین، خسته میشوند و میمانند و یا میریزند ولی گروههای تازه نفسی میرویند و میآیند و عَلَم به دوش میگیرند و اسلام و انقلاب را به پیش میبرند چونکه میدانند و اعتقاد دارند به آنچه که خدا فرمود: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى ديگر را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان نيز او را دوست دارند. با مؤمنان، فروتن، بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مىدهد، و خدا گشايشگر داناست.* و این را رسالتی میدانند که باید به انجام برسانند. میدانند که این مردم شهید داده و زجر کشیده، انقلاب نکردند که تنها نانشان در روغن بیفتد و رونق در کسب و کارشان. انقلاب کردند تا بتوانند راحتتر دینداری کنند. تا بتوانند در سایه دین که عزتشان داده، خود مملکتشان را اداره کنند و مسؤلینشان را اجنبیها تعیین نکنند و دستور ندهند. میدانستند اگر عزت دینداری بیاید رونق هم میآید و ذلت دور میشود و آبی که با تسلیم در برابر یزید باز شود، خوردنی نیست.
گروهی را نیز دشمنان نادان به غیرت میآورند و به عرصه تصمیم میرسانند. اگرچه نادانی در ظواهر دشمنان حیلهگر ایران دیده نمیشود ولی آوازه و شکوه پیشرفت و پیروزی انقلاب اسلامی آنها را دیوانه کرده و عقلشان را زایل نموده و آنان هر از گاهی اقدامی میکنند که اگرچه عدویند و دشمن ولی سبب خیر میشوند چون خدا میخواهد. آیا این پیشرفت و پیروزی نیست که علاوه بر دوستان، تمام دشمنان انقلاب را نیز به تماشای عظمت ایران نشانده است؟ اگر ایران برای غرب مهم نبود و اگر دشمن بزرگ آنان نبود و اهمیتی برایشان نداشت و از آن نمیترسیدند، چرا قلدران عالم و جهانخواران خونخوار تا این اندازه از انتخاب مردم میترسند؟ چرا توصیه میکنند به آنها که به تعبیر آنها افراطیاند و به واقع انقلابیاند رأی ندهند؟ چرا میخواهند چون مشرکان مکه، مردم جهان را از شنیدن صدای اسلام ناب که از نای انقلاب اسلامی به گوش میرسد به دور نگه دارند؟ چرا میخواهند مردم به کسانی رأی دهند که به تعبیر آنها میانهرو و به تعبیر واقعی وادادهاند؟ و چرا میگویند هرچیزی غیراز ایران و every thing but iran.
دشمنان در هر انتخاباتی که در ایران برگزار میشود، لرزه بر تن میگیرند و به دست و پا میافتند. در ظاهر اظهار بیاهمیتی میکنند ولی در عمل از هر اقدامی که بتوانند ایران را متوقف کنند فرونمیگذارند. با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند. در هر دورهای عدهای فریب خورده و خاص را هزینه میکنند و برای مردمان عیان میکنند که همیشه کاروانها، خستگانی دارند که از نفس افتادهاند و محل طمع دشمنانند. دشمن آنها را بهانه میکند و با تهدید، تطمیع و تحمیق آنها را به سمت خود میکشاند. گروهی را با پول و گروهی را با مقام و مدرک و گروهی را با وعدهها فریب میدهد و میخرد و عدهای دیگر را با ضعفهای اخلاقی و تلههای جنسی از راه به در میکند و همگی نفوذی دشمن میشوند و ابزار او و حافظ منافعش. چه بدانند و چه ندانند مرعوب میشوند و دهان و قلم به مزد دشمن. منافع کشور را با منافع دشمن عوض میکنند و وکیل مدافعش میشوند. با تعریف و تمجید آنها اغوا میشوند و دیگر ارادهای برای مخالفت و انکار ندارند و ... تا آنجا پیش میروند که دیگر ایرانی را نمیبینند و نمیخواهند و معتقد میشوند که تمام امور مملکت به دست دشمنان است از آب تا آبادانی کشور.
انقلاب اسلامی ما اگرچه انقلاب ارزشها است و باید از انقلاب درونی شروع شده باشد ولی در میان آنها که در موج انقلاب افتادند، هستند کسانی که برای انقلابی بودن و انقلابی ماندن، آمادگی لازم را نداشتند و یا بعضاً به سودای دیگری در این عرصه آمدند و هر چند هزینهای چون دیگران برای انقلاب ندادند و خود و خاندانشان از سایر مردم بهرهمندتر بوده و هستند و از سفره انقلاب لقمه بیشتری برداشتند، از راه ماندند و بیش از دیگران ملامت میکنند و دائماً ایراد میگیرند. از انقلاب یکسره طلبکارند و غر میزنند و همیشه متوقعند. عدالت علی را خوش نمیدارند و وقتی ثروت و مقام خود را در خطر میبینند، میشورند و بازی خراب میکنند. انقلاب را برای خود مصادره نمودهاند و کشور را برای خود میخواهند و میدانند. نه به قانون تن میدهند نه به رأی مردم و نه برای انقلاب ارزشی واقعی قائلند و... و اکنون مطمح نظر دشمنانند و زبان به کام آنان در کام میچرخانند که اینها هم نفوذی شدهاند حتی اگر خود ندانند. چرا که اگر میدانستند و میخواستند از تعریف دشمن تبری میجستند و به ملت و ارزشهای انقلابیاش تولی میکردند.
اینبار هم مردم آمدند، محکمتر از همیشه و مصممتر از هربار دیگر. آمدند تا دوباره بر شعار تکراری مشت محکم بر دهان یاوه گویان را تأکید کنند. آمریکا و انگلیس اگر میتوانستند مشکلات بیشمار خود را حل میکردند که عمدهاش باتلاق عراق و سوریه است. ملکه انگلیس هم اگر میتوانست مشکلات کشورش را میدید که کل اگر طبیب بودی ... و حکومت حجاز اگر میتوانست و میفهمید برای مردمش حکومتی مردمی با آزادیهای مدنی به ارمغان میآورد حتی با یک انتخابات، نه حکومتی پلیسی و سرکوبگر حق زنان را نادیده نمیگرفت و به شخصیت آنها احترام میگذاشت. آل سعود را چه رسد که در مورد فرزانگان ایرانی چانه بجنباند و اظهار نظری کند.
مردم آمدند تا بیعت تازه کنند با امام و شهیدان و رهبر و ارزشهای اصیل انقلاب اسلامی تا مجلسی را شکل دهند که إن شاءالله در شأن انقلاب و کشور باشد و خبرگانی را برگزینند که زینت نظام باشند. آمدند چراکه رأی هم حقشان است و هم تکلیف. رأی دادند به راه روشن انقلاب که مبارزه با کفر و ظلم است و حفظ تمامیت ارضی و منافع ملی. رأی دادند تا مجاهدتهای دانشمندان هستهای را ارج نهاده باشند. رأی دادند تا اخلاص امثال قاسم سلیمانی و مدافعان حرم را ارج نهاده باشند و اینکه مرز مقاومت را در آن سوی مرزها نگه دارند.
و فردا نوبت منتخبین است و مسئولین تا قدر این نعمت و جهاد این ملت را بدانند و همت کنند و قدمهای محکمتری بردارند که مردم منتظر کارند و اقدام عملی، نه وعده و حرفهای تکراری. منتظرند تا ارادهای محکمتر ببینند و قدمهایی استوارتر. و منتخبین و مسئولین بدانند که مراقبت و محافظت از رأی مردم که امانت است و حق الناس، وظیفهای است که اکنون بر دوش آنهاست و این مراقبت و محافظت تنها با کار است و پرهیز از هر آنچه که آنها را از انجام تکلیفشان باز میدارد. سیاسی کاری و گرفتار شدن در زد و بندهای حزبی و گروهی، تنها ناشکری به درگاه خداست و قدرنشناسی و خیانت به اعتماد مردم. شعارهای عمده نامزدها که حکایت از خواست مردم است، عمدتاً شکوفایی اقتصاد است و بهبود معیشت و حفظ و گسترش اقتدار ملی که نقشه راه مسئولین است و اکنون راه برای خدمت باز است و همت چاره سازاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیلالله و لایخافون لومه لائم ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله واسع علیم. (سوره مبارکه مائده آیه 54)
منتشر شده در ص 3 روزنامه کیهان مورخ94/12/10