«به بهانه سالگرد جلال آل احمد»
کتاب خواندنی « سفر به ولایت عزرائیل» که نتیجه مسافرت 17روزه جلال و همسرش سیمین دانشور به سرزمینهای اشغالی در سال 41 خورشیدی است، یکی از کتابهای خواندنی معاصر دور ماست که جدای از فضای حاکم بر آن زمان و سانسور شدید، میتواند برخی ادعاهای «روشنفکران سمپات استکبار» را بیاثر کند. اینکه جلال در اولین جمله کتاب میگوید «حکومت یهود در این سرزمین نوعی ولایت است، نه حکومت» جمله کوچکی است با مفهومی عمیق که در ادامه به توضیح آن میپردازد. «حکومت جدید بنی اسرائیل» و ... جملاتی است که در دنیای «روشنفکران برده غرب» کفری نابخشودنی است.
60 سال پیش، جلال آل احمد که در مقطعی تفکر توده ای داشت می نویسد« نفت حوزه خلیجفارس هفت مرتبه ارزانتر از نفت الجزایر و ده مرتبه ارزانتر از نفت حوزه پاناما و بیست مرتبه ارزانتر از نفت آمریکاست. و نفت ایران ارزانترین نفت خاورمیانه است. آمریکا در ویتنام بینفت ایران و خلیجفارس نمیتواند یک لحظه دوام بیاورد و اگر قرار باشد آمریکاییها خودشان نفت به ویتنام برسانند بودجه جنگیشان پنج برابر میشود». این ذلت تاریخی، روایت جلال از رسانههای اسرائیلی است که می نویسند «الان 90 درصد نفت اسرائیل را ایران میدهد»
او این سفرش را فرصتی میداند تا آنچه در کتابها خوانده را از نزدیک لمس کند و عاقبت آنچه را که برایش جذبه داشته و سرزمینی که از نظر او «چیزی شبیه یک مملکت نیست و حکومتی که کفاره گناه غرب را از جلال شرقی میگیرد» ببیند. او معتقد است «مسیحیت حجابی از اسرائیل میان خود و عالم اسلام کشیده تا خطر اصلی را» نبینیم چراکه فلسطین «تکه آخر از استخوان پارههای ولایت عثمانی» است.
او هولوکاست را «شهیدنمایی از حد گذشته یهودیان» میداند که «راستش را بخواهی صهیونیزم، خطرناک و پشت سکه نازیسم و فاشیسم است». «اگر قرار است پایگاه باشی، از اسرائیل بیاموز که خود را چه گران فروخته». او اسرائیل را « سرمشقی در معامله با غرب میداند» که او را با غرامت، دوشید. او «آموزش فشرده زبان عبری را برای یکدست کردن اخلاق و آداب مهاجرانی که هر دسته از گوشهای از عالم کندهاند» میداند و بر کلید واژه تبعید، بسیار تأکید میکند و انگیزیسیون را «علت اصلی تبعید دسته جمعی یهودیان از اسپانیا به سال1492 همان سالی که کریستف کلمب آمریکا را کشف کرد» میداند و تا آنجا پیش میرود که مینویسد «بعید نیست که خود او نیز از نژاد یهودی باشد».
او در گفت وگو با یک اسرائیلی تصریح میکند «گفتم فراموش نکن که این زمین را به زور گرفته اید و آن وقت با صاحبان اصلی راه نمیآیید» مینویسد «بیست سال است که یک مشت زورگو به کمک سرمایههای بینالمللی و به برکت سازمانهای تروریستی صهیون و هاگانا خاک فلسطین را اشغال کرده و یک میلیون ساکنان آنرا بیرون ریختهاند و ذره ذره خاک اعراب را تصرف میکنند» و «رفتاری که تا دیروز نازیها با یهودیها میکردند امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب میکند» «تف به این تمدن گند بورژوا». او اسرائیل را «به عنوان شعبه خاورمیانه امپریالیسم سیا» میداند «که حتی اسمش را برای دهن کجی به فلسطینیها انتخاب» کردهاند.
جلال روشنفکران منصف، مطبوعات فرانسه را «همچون دیگر بنگاههای انتشاراتی در دست یهودیان سرمایهدار» میداند «که وجدان روشنفکران مملکت ایران را هم میسازند». او با انتقاد از پهلوی و روشنفکران خموش و مطبوعات سانسورچی آن زمان مینویسد «وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در تانک و هواپیمایی میسوزد که برادران عرب و مسلمانش را میکشد؟ و چرا نفت سعودی و کویت در تانک و هلیکوپترهایی میسوزد که ملت فقیر ویتنام را به توپ بستهاند». «سانسور در مطبوعات ایران چه میکند که مطبوعات فارسی این مدت انگار در تلآویو چاپ میشده است» «مطبوعات و رادیو اسرائیل جنگ را جنگ مذهبی بین متعصبان مسلمان و متمدنان اسرائیلی معرفی کردهاند».
جلال آل احمد60 سال پیش معتقد بود که « تجربه چین و الجزایر و کوبا نشان داد که دست استعمار را فقط با تبر میتوان برید نه با وعده و وعید و قول و قرار و اصول بشری و انسانی» و «شلاق حوادث، بیدارکنندهتر از هر پند و موعظه است». خدایش بیامرزد که جایش خالی است