گرم است به هم پشت رقیبان پِی قتلم / ای عشق دلافروز، دل من به تو گرم است
حرمت قلم ایجاب میکند که جز حق ننویسد و جز خیر نخواهد. به خاطر همین حرمت است که هرگز نباید آن را برای غیر حق و خیر به کار گرفت. از حق و خیر، گفتن و نوشتن و خواستن یعنی به دور از اغراق و اجحاف، آنچه میدانیم را ترویج داده و از چیزی غیرخدا نترسیم و ملامت دیگران اثری در اراده ما نداشته باشد. حق را رها کردن و ترسیدن از هزینه آن، نامردی و اجحاف است؛ همانگونه که زیادهگویی و اغراق، ناصواب است. همانگونه که آدمی به خاطر گفتههای ناحق و نابجا و نادرست، مؤاخذه میشود، به خاطر نگفتن حق هم مؤاخذه خواهد شد. در طول تاریخ هم همینگونه بوده و بسیاری از اتفاقات ناگوار، بهخاطر نفهمیدن موقع کتمان یا افشاء حقیقت پیش آمده است.
«از ميان اهل كتاب، گروهى درست كردارند كه آيات الهى را در دل شب مىخوانند و سر به سجده مىنهند / به خدا و روز قيامت ايمان دارند و به كار پسنديده فرمان مىدهند و از كار ناپسند بازمىدارند و در كارهاى نيك شتاب مىكنند، و آنان از شايستگاناند.»1
و کدام پسندیدهای برتر از جهاد تبیین است در روزگاری که دشمنان بر جنگ روایتها تمرکز کرده و با حیلههای رسانهای خون شهدا و دستاوردهای بینظیر انقلاب اسلامی را نشانه رفتهاند. جای جلاد و شهید را عوض میکنند و شب را روز و روز را شب مینمایانند و پلیدان و خبیثان و شیاطین انس، به مقدسان و مقدسات ما توهین میکنند و... و هنوز سکون و سکوت؟ دلیل این بیعملی چیست و چه مطلبی هنوز نامعلوم است؟ در خباثت دشمن شک داریم یا در حقانیت خودمان؟ کینه و کدورتی شخصی در میان است که زبان در دفاع از انقلاب و کشور نمیچرخد؟ چه اتفاق دیگری باید بیفتد تا قلم به حرکت بیفتد؟ دهان جنباندن از خون دادن شهدا سختتر شده است؟ به کسی گفته شد، پدرت مُرده و او مدام میگفت: میدانم خبری را از من پنهان میکنید.
خبر آمد و اتفاق رخ داد. هنوز منتظریم؟ مردم، عزیزان و آرامش خود را برای انقلاب هزینه کردند و منتظر خواص نماندند. فتنه اخیر که در اغتشاش و اعوجاج و بیحیایی پیچیده شده بود اگرچه سخت و دلگیر بود ولی اگر از دل خاکسترش، گوهری مثل پدر و مادر شهید عجمیان بیرون آمده باشد، کافی است تا تسکین غصهها بشود. حرفهای مادر عجمیان، قیمت ندارد و یک جو معرفت پدر این شهید عزیز را نمیتوان با تمام دنیای دنیاپرستان و سلبریتیها و ساکتین معاوضه کرد که دنیای او واقعی و دنیای اینها مجازی، حبابی و خیالی است. مادر شهید بیگداشتی میگفت که دیدن شهدای فتنه اخیر، شهدای خودمان را از یادمان برد. شهید علیوردی، شهید بیرامی و پورنوروز و دهها شهید دیگر این روزها، کار اصلی را کردند و مابقی را به ما سپردند و اکنون سکوت؟ أثَّاقَلْتُمْ اِلَی الْأَرْضِ؟ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاهًِْ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَهًِْ؟2
همان حرمتی که در ابتدا گفته شد، این قلم را وامیدارد که منصفانهتر و به دور از اغراق و اجحاف و به سهم خود از حریم ولایت و امامت در برابر اشرار، دفاع کند. همان تفکر شروری که تقلب را در انتخابات 88 بهانه میدانست و اصل نظام را نشانه رفته بود، این بار هم زن، زندگی و آزادی را بهانه حمله به کانونهای قدرت ایران و در رأس آن رهبری معظم انقلاب اسلامی قرار داده است. نشانی غلط است اگر ریشه اصلی اغتشاشات را سیاسی و اقتصادی بدانیم، در حالی که هیچ شعار سیاسی له یا علیه سیاسیون شنیده و هیچ شعار اقتصادی روی دیوار نوشته نشد. اغتشاشات، معمولاً در مناطق مرفه و متوسط جامعه بود و تلاش دشمنان بر تعطیلی بازار کسبوکار مردم بود. عامل اقتصادی در لایه بعدی بود، همانگونه که گرفتن تمرکز دولت در اصلاح اقتصاد ویران شده در دولت قبل و ناامید کردن مردم از تغییر را باید از اهداف دوم و سوم دشمنان بدانیم. تشبیه اغتشاش به انقلاب هم مقایسه فنجان و فیل است. هم در شکل متفاوتاند و هم در معنا مغایر.
اغتشاش اخیر، بیهدف و بیصاحب و بیجایگزین و بیاندیشه و مسلحِ بیرحم و بیضابطه و بیحیاء و فحاش و مردمستیز و کشورسوز و دروغگو و ظالم و وابسته به دشمن و مجازی و... که زن را برهنه و در حد زاییدن و شیردهی متنزل کرد. ولی انقلاب اسلامی ما اینگونه نبود. خودجوش بود و حقیقی و ظلمستیز و هدفش استقلال و آزادیِ در بستر جمهوری اسلامی، که با رهبری پیامبرانه امام، کشور را نجات داد و اجنبی را از میهن اخراج کرد و مردم را از زیر پای کاپیتولاسیون و حق توحش، به آقایی و مسئولیتپذیری رساند. در انقلاب اسلامی آسیب زدن به بیتالمال و اموال مردم ممنوع بود و انقلابیون به ارتش پهلوی گل هدیه کردند و پاسخ کشتار 17 شهریور و امثال آن را با «ارتش برادر ماست» دادند و سلاحشان، منطق و استدلال دینی و عقلی و صداقت بود و... که زن را مفتخرانه بانوی خانه و خانم جامعه کرد.
در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم و امروز، وارث تمام افتخارات گذشتگانیم. حق و انصاف، به ما تکلیف میکند که قدردان و شکرگزار نعمات بینظیر انقلاب اسلامی باشیم و با مردم سخن بگوییم و تبلیغات شیطانی رسانهها علیه خدا و خلقت را درحد خودمان خنثی کنیم. گستاخی شیطان که در برابر خدا ایستاد و گفت « لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ»3 را امروزه رسانههای استکبار جهانی برعهده گرفته و در حال انجام آن هستند. انحراف عمومی جهان را نمیبینیم؟ هیچ مسئولیتی در قبال لجنپاشی رسانههای شیطان، در جهان و بهویژه علیه مردم مظلوم ایران نداریم؟ عهدمان با امام و شهدا را به یاد نداریم؟ شعار «روزها کوشم و شب نخوابم، پاس میدارم از انقلابم» که شهدا مأموریت خود کرده بودند را از یاد بردهایم؟ آیا سکوت بس نیست؟ و برای سکوتمان پاسخی برای خدا آماده کردهایم؟
باید به یاد سپرد که تکلیف امروز ما دفاع از انقلاب اسلامی با همه دستاوردهای طلایی و بینظیر آن است. اگر نقصی هست، از آن بیدقتی است که کار را به غیرانقلابیها سپرد و مردم را به زحمت انداخت. در اقتصاد و خودروسازی و فرهنگ و آموزشوپرورش اگر ضعفی هست از موریانههای نفوذ کردهای است که اتفاقاً مأمور بدنام کردن کشور و ناراحت کردن مردم است و بیش از همه، مسئولین امرشان باید پاسخگو باشند و گزارش بدهند که چرا اجازه نفوذ دادهاند؟ وگرنه چرا در موشکی و نظامی و امنیتی و پزشکی و عمرانی و امثال اینها پیشرفت مان چشمگیر است؟ شاید یکی از وظایف مهم دولت محترمی که نشان داده جرأت و اراده اصلاح امور را دارد این باشد که سریعتر از گذشته خود، یک بار و برای همیشه درد مزمن خودروسازی را حل کند که بیش از این طعنه دلالان و شبکههای فساد را نشنویم. تغییر در شورای عالی انقلاب فرهنگی مبارک است و در گام بعد باید از شورای عالی آموزشوپرورش هم گزارشی گرفته شود.
شعری که در پیشانی این نوشته آمده اگرچه سوزی شبیه «هَل مِن ناصِریَنصُرنی» دارد ولی گویای واقعیت تلخ امروز است. اینکه فلان مسئول اروپایی، اروپا را باغ و سایر جهان را جنگل بنامد، از کم دانی اوست و اگر بایدن نفّاخ، کشورهای جهان را وصله شلوار خود بنامد از کمفهمی و کمادبی اوست که میتوان به حساب پریشانبافی این دو گذاشت ولی گستاخی بیشرمانه نخستوزیر انگلیس در ماجرای اعدام یک جاسوس خبیث، نشان از اقدام مهم و مؤثر و درست دستگاه محترم قضاست که باید تأیید شود. اگرچه، نخستوزیر انگلیس میتوانست از سفیر بریتانیای کبیر در ایران، داستان شلوار نجس شدهاش را بپرسد، یا تصاویر چشمان اشکی و قرمز سربازان وحشی و اسیر شده انگلیسی را ببیند، تا معنی صحیح بزدلانه را متوجه شود. یا میتوانست با مدیریت صحیح بر تأمین تخممرغ، مردم لندن را با جیرهبندی این غذای غالبشان تحقیر نکند.
آمریکا و اروپا، در تأمین غذا، انرژی و سلامت برای مردم خود، درمانده شدهاند و نیاز مبرم به منحرف کردن افکار عمومی جهان از این رسوایی دارند. لذا این گندهگوییها لاف در غریبی است ولی آنچه مهم است حمایت شیاطین از هم در باطلشان، و کمکاری ما در حمایت از حق است، که باید جبران کنیم.
سرمقاله امروز روزنامه کیهان 27دی401
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آیات 113 و 114 سوره آلعمران
2- (چون بار گران) به خاک زمین دل بستهاید؟ آیا راضی به زندگانی دنیا عوض آخرت شدهاید؟ سوره توبه آیه 38
3- (شیطان گفت) همه را گمراه خواهم ساخت. سوره حجر آیه 39 و ص 82
پیش از انقلاب اسلامی وقتی با فاصله حدود 1400 ساله به دوران امیرالمؤمنین که سلام خدا براو نگاه می کردیم، برخی امور آن زمان و حوادث پس از شهادت پیامبر اکرم که سلام خدا بر او و خاندانش، برایمان مبهم و گنگ بود و همین امور را به خاطر گنگ و مبهم بودنشان گاهی ساده و گاهی ناممکن می انگاشتیم و غیر از اینها اگر اموری می ماند را با علایق و سلایق خود، تحلیل می کردیم. نه اینکه فقط اتفاقاتی که در تاریخ رخ داده اینگونه باشد، بلکه با معمول روایات و احادیثی که توضیح وقایع صدر اسلام بود نیز چنین برخوردی می شد. ولی اکنون به لطف انقلاب اسلامی و جدی شدن آزمون های الهی، در هر اتفاق این 43 سال، بینش ما از وقایع صدر اسلام و حتی تاریخ معاصر، شفاف تر و واقعی تر گردیده. به گونه ای که امروزه ریشه مشکلات اصلی جامعه ای که نمی خواهد برده و بنده شیاطین و مستکبران باشد را بیش از هرزمان دیگر می شناسیم و این شناخت ما را در تشکیل تمدن عظیم اسلامی یاری می کند.
ضروری است که آسیب شناسی صحیحی از مسأله های جامعه دینی (اسلام ناب محمدی) داشته باشیم که قرار است حیات طیبه را برای دنیا و آخرتمان به ارمغان آورد و تمدنی نوین و آخرین نسخه حیاتی و حیاتبخش مهدوی را عرضه کند. برای ما مهم است بدانیم چالش های یک جامعه دینی چیست؟ و چرا جوامع دینی آفاتی منحصر به خود دارند؟ آیا به خاطر وجود متاعی در جوامع دینی است که در دیگر جوامع یافت نمی شود تا طمع دزدان و ریاکاران در آنجا را برانگیزاند؟ یا اینکه چون در جوامع دینی، اهداف بلند و بزرگ بشری با اصول و قواعد عقلی که متصل به وحی و آسمان است بررسی می شود اینگونه مشکلات نیز هست؟ آیا جان و خواسته انسان در جوامع غیر دینی، مثل جوامع دینی محترم است؟
مثلاً آیا انقلاب کبیر فرانسه که پس از اعلامیه 1789 حقوق بشر و شهروندی، به گیوتین و جوی خون و کشتارسپتامبر و ... به امپراتوری ناپلئون و نسل جدیدی از جنگ ها و برده داری و ... رسید را می توان با انقلاب اسلامی که هنوز برخی از مخالفان عیانش در کشور، منصب دارند مقایسه کرد؟ آیا می توان ترکیه که پس از کودتای نافرجام چند سال پیش، هزاران نفر را اعدام یا زندانی یا تعقیب کرد را با جمهوری اسلامی ای سنجید که برخی مؤثرین و مشخّصین کودتای 88اش حتی به وزارت و معاونت و ... رسیدند؟ آیا آلمان که با 3 هزار پلیس، 25 نفر را که در سر هوای کودتا داشتند را دستگیر می کند را می توان با ایرانی که تعداد پلیس کشته شده اش باگلوله، بیش از اغتشاشگران کشته شده است مقایسه کرد؟ انصافاً می شود تنها یک نمونه از آنچه که آمریکا در برخورد با تسخیرکنندگان کنگره در6ژوئن 2021 انجام داد را در 43 ساله اخیرمان جست؟ آیا می توان در کل انقلاب اسلامی، یک مورد مثل انفجار ترکیه یافت که دولتمان مثل آنها، حتی رادیو را قطع کرده باشند؟
از این دست مثال ها در اروپا همچون جنگ جهانی اول و دومشان با 85 میلیون کشته، بسیار بیشتر از آنست که حتی بتوان آنها را مطالعه کرد. تاریخ خونین اروپا آنقدر باتلاقی است که فرانسه و آلمان و انگلیس و امثال آنها هرگز توان شستن خویش از پیشنه خود را ندارند. یک«جنگ وردن» ده ماهه بین فرانسه و آلمان در صدسال پیش، با 40 میلیون گلوله شلیک شده توپ، بسیار بیش از جنگ هشت ساله عراق علیه ایران کشته و زخمی به جا گذاشت. آمریکا که تاریخ جدیدش تقریباً با عمارت عالی قاپوی تمدن صفوی همسن است، در خونریزی و تجاوز و توحش، حکایتی بدتر از اروپا دارد. اضمحلال سه تمدن بزرگ باستانی آن سرزمین، نسل کشی بومیان، جنگ های داخلی و بیش از صدجنگ خارجی و ... ، کارنامه سیاه حدود 500 ساله آمریکاست که با تمام جنگهای تاریخ جهانِ غیر از اروپا برابری می کند. با این وجود، تفکر شروری که مختصری از عفونتش گفته شد، اکنون به عنوان استکبار جهانی مدعی حقوق بشر است. و این یکی از چالشهای بزرگ جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی دینی است که از سوی چنین جنایتکارانی، به نقض حقوق بشر متهم است.
با وقوع انقلاب اسلامی، استکبار جهانی همانگونه که رئیس رژیم صهیونی گفته بود، دچار زلزله ای شد که پایه های مشروعیت و اقتدارش به تزلزل افتاد. انقلاب اسلامی تکثیر شد و بیش از آنچه به اندیشه خطور می کرد، پیش رفت. امروزه می توان میزان تحقق شعارهای بزرگ انقلاب اسلامی را با توجه به مشکلات و موانع، نه با گذشته خود که هرگز قابل اعتنا نبوده و نیست بلکه با کشورهایی که هیچ کدامشان محدودیتهای منحصر به فرد انقلاب اسلامی را نداشته اند سنجید. فعلاً، یک قلم کوچک و بامزه آن که برای کشورهای ثروتمند اروپایی آرزوست اینست که زمانی دولت ما از مردم می خواهد برای کمک به تولید کننده ها، بیش از مصرف خود مرغ ارزان تهیه کنند که در لندن اروپایی، تخم مرغ را جیره بندی کرده اند. درمان سرطان خون و رصدخانه و پالایشگاه فراسرزمینی و ... بماند.
این مقدمه طولانی از این بابت به استحضار رسید تا به دانستن این نکته کمک شود که مشکل غرب با ایران، بر سر حقوق بشر نیست. اروپایی که به نوشته ویل دورانت تا قرن یازده، در بازارشان گوشت آدم می خوردند و اکنون هم که با جنگ روسیه و اکراین، حیثیت خود را در تأمین انرژی و غذا بر بادرفته می بینند و آمریکایِ تمدن سوزی که بر خاکستر تمدنهای کهن و مردم جهان بنا شده، هرگز صلاحیت و شأنیت سخن گفتن از انسان و حقوق بشر و به ویژه حقوق زن را ندارد. مسلم است که آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، برای رهایی از سؤالات بی جواب جهان در مورد ادعاهای گزاف خود، باید آتش دامن خود را به دامن ایرانی که بعد از ده سال، موتور پیشرفت اقتصادی اش را در دولت جدید روشن کرده بیندازد. و چه بهانه ای بهتر از مرگ دختری در بازداشت پلیس.
تا اینجای داستان ما طبیعی است چراکه یکی از دشمنان اصلی امیرالمؤمنین هم استکبار و ظلم اموی بود که به قاسطین شهره شدند و دستگاه شیطانی و حرفه ای رسانه ای و جنگ روانی آنها هم هنوز معروف است و ما از استکبار و ظالمین دوران خودمان هم جز، ستم و ظلم توقعی نداریم. اما ناکثین آنها بودند که با مولایمان بیعت کردند یا پیمان بستند ولی هر دو را شکستند. آنها که مال مردم را کابین زنان و دختران خود کرده بودند یا از بیت المال برای خود، گنج قارون ساخته بودند و یا به طمع پُست و مقام، گِرد مولا جمع شده بودند و ... و در انقلاب ما نیز بسیار از این ناکثین را دیدیم. چون سِمَت نگرفتند، فرقه ساختند. چون سهم نامشروع از سفره انقلاب می خواستند، رانتخوار و اختلاس گر و دزد شدند. چون توقع پامالی رأی مردم داشتند، فتنه و کودتا ساختند و حرف و عهد پیشین را فراموش کردند. گروهی از آنها فقط در ایام انتخابات، برای مردم اشک کبیسه می ریزند و برخی دیگر فقط با تحریک دشمنان، استخوانشان می سوزد و ... .
مارقین هم که از اول نه دلشان با علی بود و نه با انقلاب. با تزویر و تزیین، دنبال چیز دیگری می گشتند که پیدا نکردند و هرچه توانستند به علی و انقلاب اسلامی رکب زدند و پیچ شل کردند. با اسلام و انقلاب آبرو گرفته ولی خود را ارزان فروختند. اما مارقین زمان علی با منافقین زمان ما اگرچه مشابهت زیادی دارند ولی یکی از تفاوت هاشان در دنیاگریزی در آن زمان و دنیاگزینی در این زمان است. آن زمان اهل تظاهر بودند و این زمان، به راحتی از تظاهر گذشتند و خود را به دنیای حرامشان آلودند. هر اندازه آن زمان احمق بودند در این روزگار، کاربلد شدند. گروهی 43سال از لانه گزینی شان در امعاء و احشاء انقلاب می گذرد و هنوز ادامه حیات مزورانه می دهند ولی گروهی دیگر از آنها نه. هروقت بتوانند خود را به قیمت بالاتر بفروشند می فروشند. مثلاً اگر کاخ یا قمار یا اعتبارشان را بشود به قیمت، به استکبار بفروشند، مهسا نامی را بهانه می کنند و برچهره مردم پنجه می کشند و آتش می افروزند.
از این سه طایفه مزوّر اگر بشود گذشت هرگز نمی توان طایفه مکار و طماع ساکتین را پذیرفت. نه به دل می نشینند و نه از مغز بیرون می روند. تظاهرشان بجا و بهره بیش از دیگرانشان از بیت المال هم بجا. خیانت زیادشان را خدمت کمشان می پوشاند. معمولاً فتنه ها به خاطر خرابکاری آنها بوده و همیشه از پاسخگویی فراری کرده اند و برای نظام هزینه می سازند. در فتنه ها به جای انجام وظیفه و حمایت از حق، ساکت می مانند و مترصدند که برنده را تشویق کنند. در دوران آرامش اهل حرفند و نصیحت و در ناآرامی ها ساکتند و سربه زیر. اگر حق پیروز شود تحلیل می کنند و اگر باطل جولان دهد، حق را ملامت می کنند. سکوت این خواص بی خاصیت، بیش از زهر تیغ و تزویر و طعنه سه گروه قبلی می سوزاند. زرنگی را در این می بینند و به این فرصت طلبی و مرده خواری عادت کرده اند. نان کارِنکرده را می خورند و شهرتشان را با این قمار، صاحب شده اند و نمی دانند مثل سه گروه قبلی منفورند و الله یَعلم إنَّهم لکاذبون.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 27 آذر 401 به غیر از متن رنگی
برای تحلیل صحیح هر واقعیتی لازم است حقیقت آن را به دور از هرگونه مزاحمتهایهالهای بررسی نمود. مزاحمت هالهای به این معناست که گاهی اموری حاشیهای و غیر اصیل میتوانند یک تحقیق را در مرحله شناخت یا تحلیل و یا نتیجه دچار اشتباه کنند و در تشخیص علتها و معلولها ایجاد اختلال کرده و در نهایت آن را از حالت علمی خارج کنند. مثلاً اگر با استفاده از قدرت رسانهای، مدام از توان بالای نظامی کشوری پیامهای مثبت و مهندسی شده گفته شود ناخودآگاه مخاطبان برای آن کشور، قدرت اقتصادی و فرهنگی را هم تصور میکنند، در حالی که در واقع ممکن است چنین نباشد. به عکس؛ اگر رسانهها به صورت مداوم از مشکلات اقتصادی کشوری بگویند و بزرگ بنمایانند، همین تصویرسازی میتواند به صورت ناخودآگاه ذهن مخاطب را از توانایی نظامی و فرهنگی آن کشور غافل کند.
صاحبان رسانههای استکباری به خوبی به قدرت اشتباهات هالهای پی بردهاند که سالهاست با صرف هزینههای گزاف، به دنبال دور کردن مردم از حقیقتها و به اشتباه انداختن و نگه داشتن مردم جهان در آنها هستند. گفته میشود پس از انتشار اخبار جنایات هولناکِ منجر به شکست نظامیان آمریکایی با مردم ویتنام، برخی خانوادههای این نظامیان از پذیرفتن فرزندان و همسران خود امتناع میکردند و اگر جادوی سینمای این کشور با به رخ کشیدن ترکیب عضله و تکنولوژی، به کمک سیاستمداران آمریکایی نمیآمد شاید چالش «شکست جنایتکاران» میتوانست دولت آمریکا را در مواجهه با خشم و عصبانیت افکار عمومی، دچار مشکلات جدی کند. حضور بدون تشریفات و سرزده مقامات ارشد آمریکایی در عراق و فرار شبانه آنها از افغانستان پس از حضور بیست ساله در این کشور هم با کمک رسانههایی که مأمور«پرت کردن حواس مردم» هستند به فراموشی سپرده شد و سؤالات بیجواب را از اذهان مردم زدود.
واقعیتی که در یک ساله اخیر جهان دیده میشود، وضعیت وخیم اروپا پس از جنگ روسیه و اوکراین است. اگرچه این جنگ صدها کیلومتر دورتر از کشورهای پولدار و مدعی اروپایی انجام میشود ولی این حقیقت، پس از کرونا و قحطی پساکرونا توانسته غرب را در بحران جدی «انرژی و غذا» قرار دهد و حتی فراتر از این توانسته این بحران را به یک رسوایی تمام عیار تبدیل کند و این حقیقت را عریان بنمایاند که رسانههای آنها واقعنما نیستند و پولدار بودن لزوماً به معنی ثروتمند بودن و ثروتمند بودن لزوماً به معنی قدرتمند بودن نیست. با این وجود، رسانههای سلطهگر و استکباری با توسل به همان شیوه هالهای توانستهاند که این بحران را وارونه جلوه داده و یا دست کم آن را از سرخط خبرها بردارند و با خبرسازی و دروغپردازی، ایران را کشوری در آشوب و آتش معرفی کنند. انتشار بیش از 17 هزار دروغ، در کمتر از یک ماه اول اغتشاشات، توسط 5 رسانه فارسی زبان معاند و ماهوارهای بیش از هرچیز گویای بحرانی است که غرب به دنبال لاپوشانی و پنهان کردن آن است و رسانههای سمپات آنها در داخل کشور نیز مأمور سانسور اخبار خوب و ضریب دادن به اخبار بد هستند.
حدود هفتاد سال پیش یکی از ژنرالهای کارکشته جنگ جهانی دوم به نام آیزنهاور به عنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شد. برخلاف دوران کنونی که آمریکا به رؤسای روان پریشی مثل ترامپ ملعون و بایدن نفاخ و گیج مبتلا شده، در آن زمان اگرچه رؤسای این کشور ظالم بودند ولی بهرهای از هوش و تعقل داشتند. حکومت آیزنهاور تقریباً همزمان با دولت مصدق در ایران بود. سخنی به آیزنهاور منسوب است که در صورت صحت، نشان از عمق معلومات او و اعتراف مهمِ اصلیترین دشمن ما به توانایی و توانمندی و اهمیت ایران دارد. او میگوید که با وجود قرار گرفتن ایران در چهارراه جهان، فکر نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران در دنیا وجود داشته باشد؛ نباید بگذاریم ایران به دوران اقتدار گذشته خود بازگردد و با شوروی به توافق برسد وگرنه در جهان جای امنی برای آمریکا باقی نمیماند.
این که منظور از گذشته مقتدرانه ایران دوران تمدن صفوی یا امپراتوری هخامنشی یا غیر از آن است باید در جای دیگری بحث شود. اگرچه هر دو اینها واقعیت دارد. به عنوان نمونه، تقریباً زمانی که غرب باستان و به ویژه یونان که مهد تمدن و تفلسف غربی است در تفکر شکاکیت هراکلیتوسی غوطهور بود، ایرانیان در حال حفر کانال سوئز بودند و توانستند چندین نسل فراعنه مصر را از پادشاهان خود قرار دهند. یا وقتی به شهادت ویل دورانت قصابهای بازار انگلیس، گوشت انسان را کنار گوشت حیوانات میفروختند، ابن سینای ما کتاب شفا و قانونی که هنوز مورد توجه دانشمندان غربی است را مینوشت و ابوریحان بیرونی که در غرب امروز به «همه چیزدان» معروف است، پس از زمین در آسمان به دنبال قوانین نجوم میگشت و دستگاه رصد و محاسبه ستارگان را میساخت و امثال این دو دانشمند ارجمند و بزرگ، بسیار داریم. ولی به هرحال، نکات منسوب به آیزنهاور قابل تأمل و جدی است.
در همین ایامِ آیزنهاور، آمریکا نمیتواند ملی شدن صنعت نفت ما که تنها یکی از ثروتهای شناخته شده ایران آن زمان بوده را تحمل کند و با تبانی انگلیس، دولت قانونی مصدقی که نه مذهبی بود و نه آمریکاستیز را در کودتای 28 مرداد 32 ساقط میکند و او را به محکمه میکشاند. از قضا در همین کودتای سیاه هم رسانه بیبی سی فارسی اسم رمز و شروع عملیات را اعلام کرد. اکنون نکته مهم این است: آمریکای امروز که خود را در برابر صدها و هزاران ثروت فرآوری و فناوری شده ایرانی که به برکت انقلاب اسلامی و احیاء و تقویت روحیه خودباوری به وجود آمده میبیند چگونه میتواند آنها را برتابد و با پذیرش آنها کنار بیاید؟ و چگونه دانشگاه مترقی و متوجه ما را میپذیرد؟ پس این که دشمنی آمریکا و انگلیس با ایران را به خاطر انقلاب اسلامی بدانیم نیز یکی از همان اشتباهات هالهای است که رسانههای خبیثی مثل بیبیسی ترویج میکنند.
پس از کودتای 28 مرداد که مأموریت اصلیاش بازگرداندن شاه فراری به ایران بود، مردمی که از وطنفروشی، همدستی و تبانی حقارتبار و مزورانه شاه با دشمنان برای اسقاط دولت خود که امری بیسابقه در تاریخ کشورها بوده و هست و فرار او و رهاکردن وطن، عصبانی بودند با فشار افکار عمومی، حکومت را مجبور به قطع رابطه با انگلیس کردند. محمدرضای پهلوی که موجودیتش وابسته به آمریکا و انگلیس بود و پدرش هم اولین پادشاه دست نشانده اجنبی در ایران بود، بیش از چهار ماه نتوانست به قطع رابطه با انگلیس تن دهد. در نهایت با از سرگیری روابط با بریتانیا و نیز دعوت از نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا برای سفر به ایران و تعیین وقت برای سخنرانی در دانشگاه تهران و اعطای دکتری افتخاری به وی، بدون عذرخواهی از مردم ایران، عملاً خشم مردم و به ویژه دانشجویان را شعلهور کرد.
دانشجویان دانشگاه تهران در روز 16 آذر 32 به دلایلی که گفته شد تظاهرات و اعتراض خود را بیان کردند و با رگبار مسلسلها پاسخ خود را گرفتند. شهیدان قندچی، شریعت رضوی و بزرگنیا دانشجویانی بودند که با شهادت مظلومانه خود، 16 آذر را برای همیشه به عنوان روز دانشجو و روز ضداستکباری معرفی نمودند. و برای اولین بار شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس در این روز در دانشگاه طنین افکند. اهمیت 16 آذر جدای از شهادت آن سه عزیز، از این روست که مبدأ تاریخ استکبارستیزی در دانشگاه شد و ماهیت ضدآمریکایی جنبش دانشجو را به نام خود ثبت نمود. پس از انقلاب اسلامی و با شدت گرفتن هجمههای رسانهای علیه ایران و به ویژه از دهه هفتاد به بعد که سیلاب تفکرات ترجمهای و قتلعام فرهنگی به اوج خود رسید، تلاش دشمن و سمپاتهای داخلیاش بر این بود که با ایجاد اشتباهات هالهای، این جنبش درخشان و خونین را بدزدند و آرمانش را به غارت ببرند، که نتوانستند.
اکنون هم متأسفانه با مشغول کردن برخی از دانشجویان در بعضی از دانشگاهها به اموری غیر از تحصیل و تحقیق، عملاً برای به انحراف کشاندن ذهن دانشجو و دانشگاهیان، برنامه شوم خود را عملی نمودهاند. پایین آوردن شخصیت اثرگذار و مترقی و مؤمن و دانش دوست دانشجو به عنصری که بیخبر از داشتههای بینظیر خود و دنیای روبه زوال غرب، برای برهنگی مبارزه کند و برای سلف مختلط بجنگد و به خاطر هیچ و پوچ، سخن و رفتار رکیک از خود نشان دهد، برنامهای است که دشمن به آن دل بسته است. اگرچه فهمیدن این نکته مهم است که چرا منتقدین جمهوری اسلامی از تئوریسازی و نظریهپردازی و حتی ترجمه متون غربی توسط برخی از اساتید دانشگاه و حوزه در دهه هفتاد به فحش و رکاکت امروز رسیده و خواست آنها از آزادی مطبوعات و لوایح دوقلو به آزادی پوشیدن رکابی تنزل یافته، ولی مهمتر این است که ثمره مبارزه دانشجویان از 16 آذر32 تاکنون توانسته دشمن را از مبارزه با جمهوری اسلامی، به مبارزه با مانتو و روسری تقلیل دهد و در این فرصت، ایران عزیز میتواند با شتاب و قدرت و عمق بیشتری از نانو تا ثریا را به تسخیر خود درآورد. انشاءالله.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 16 آذر 401
«مجید شریف واقفی... یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق بود که توسط دیگر اعضای سازمان به خاطر تعلقات اسلامیاش کشته شد ... شریف واقفی در سال ۱۳۴۲ در واقعه پانزده خرداد در قم به رهبری سید روحالله خمینی در ردیف کفنپوشان به پشتیبانی از خمینی راهپیمایی کرد. شریف واقفی با وجود شرایط در آن زمان عکسها و اعلامیههای روحالله خمینی را در کوچه و بازار نصب میکرد. وی پس از ورود به دانشگاه، همراه با دوستان خود انجمن اسلامی آن دانشگاه را بنیان نهاد. سپس برای مبارزه علیه شاه به سازمان مجاهدین خلق پیوست و با صعود در سلسله مراتب آن به یکی از رهبران سازمان تبدیل شد. پس از مدتی بعضی از سران این گروه تصمیم گرفتند ایدئولوژی سازمان را از اسلام به مارکسیسم تغییر دهند. شریف واقفی به شدت با این تصمیم به مخالفت پرداخت؛ که این مخالفت باعث اخراج وی از شورای مرکزی شد. [...] همسر سازمانی وی به مرکزیت سازمان خبر داد که مجید قصد تأسیس شاخه اسلامی مجاهدین خلق را دارد و در حال عضوگیری از اعضایی است که هنوز به اسلام وفادارند. به دنبال آن با ابلاغ سازمان قراری بین [...] با مجید در ساعت ۴ بعد از ظهر روز ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۵۴ در سه راه بوذرجمهری نو (۱۵ خرداد شرقی) گذاشته میشود. هنگامی که وی بر سر قرار حاضر میشود توسط [...]و [...] کشته شده و سپس برای جلوگیری از هویت یابی، جسدش توسط [...] و [...] سوزانده میشود و آن را در محل دفن زبالهها در خارج از تهران میاندازند.»
این متن ویکی پدیا یا همان دانشنامه به ظاهر آزادی است که برای کاربرانش قابلیت تغییر و اصلاح نیز فراهم کرده است. هدف از آوردن این گزیده آن است که بدانیم سازمان مجاهدین خلق با صدها کاربر فضای مجازی در کمپهای خود و حمایتهای تمام قد آمریکا و اروپا هم نتوانسته لکههای ننگ دیکتاتوری، تصلب و خیانت وحشتناکی را که حتی در بین خانواده اعضائش وجود دارد، از دامن خود پاک کند که یک نمونه آن داستان شهید شریف واقفی است. این نتوانستن از ناتوانی فنی نیست، از روشنی و وضوح این جنایت و جاری بودن آن است که دیگر پوشاندنی نیست. مثل حقیقت و مظلومیت انقلاب اسلامی.
در مورد کومله و دموکرات هم میتوان شواهد بسیاری از این قبیل پیدا نمود که هرگز قابل کتمان نیست. خاصیت ضدانقلابِ در میدان است که تا مرگش از ننگ و خفت خلاصی نمییابد و نمیتواند بوی خون را از نفَس و رنگ آن را از دامن خود بزداید. و کشتن خداپرستانِ بیگناه، جنایتی مضاعف است و کشتن، تنها به ریختن خون نیست. آن کس که با نوشتن و سخنرانی یا سکوت، یا با بیانصافی و رسانه یا دروغ، مردم کشور را دچار ترس و تحیر، یا اعوجاج و آشوب میکند هم به نوعی خود را در لشگر خداستیز ضدانقلاب جا داده است. انکار توفیقات و دستاوردهای بینظیر انقلاب اسلامی را تنها میتوان به منکران نور و گرمای خورشید تشبیه کرد که از حواس طبیعی و عقل مُدرِک محرومند.
نمیتوان کمبود و سختی را نادیده گرفت، ولی میتوان با معدل گرفتن و مقایسه علمی به نتیجه صحیح رسید. کارآمدی را اگر در معادله صحیحِ میزان دستیابی به اهداف، با توجه به امکانات و محدودیتها قرار دهیم، دانسته میشود که انقلاب نشان شده اسلامی ما، نه یک بار و صد بار، که تاکنون هزاران بار معجزه انجام داده است. انقلابی که از صفر شروع شد، پس از تحمل 43 سال، سختترین و بینظیرترین و بیشترین تحریمهای پس از جنگ و ترور تحمیلی، به موشکهایپرسونیک و درمان سرطان و کنترل کرونا و... رسیده و آلمان ثروتمند و صاحب بنز و بیام و و زیمنس و بوش و...، اکنون و به خاطر جنگ روسیه و اوکراین در صدها کیلومتر آن طرفتر، در هایپر مارکتهایش هیزم و ذغال میفروشد و فلان مسؤول ارشد اروپایی، مردم اروپا را توصیه میکند به جای روشن کردن حمام و مصرف سوخت، حوله مرطوب به خود بکشند و در لندن، تخم مرغ را جیرهبندی کردهاند و چهار سال است که جلیقه زردها، خیابانهای پاریس را با خون خود رنگ میکنند و آن زن قهرمان، به صورت مکرون سیلی میکوبد تا بیدار شود. با همین فرمول کارآمدی، میتوان مدعیان را زمین زد و با صدای رسا از انقلاب اسلامی دفاع کرد و مارپیچ سکوت را شکست.
امام راحل، شنا را در اقیانوس به ما آموخت نه در حوض خانه. و امام حاضر نیز به ما گفته که تقوایستیز کارآمدتر از تقوای پرهیز است. صاحبدلی به مدرسه آمد زخانقاه / بشکست عهد صحبت اهل طریق را / گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود / تا اختیار کردی از آن این فریق را / گفت آن گلیم خویش به در میبرد زموج / وین جهد میکند که بگیرد غریق را. این داستان را هنوز از کتاب «طرح کلیاندیشه اسلامی» به یاد داریم. گویی آوینی این را میدانست که میخواست خانه تقوا و عقل و هنرش را در دهانه آتشفشان بنا کند و کرد. فرزندان مکتب خمینی و خامنهای در انقلاب و جنگ و فتنههای پس از آن بزرگ شده و یک شبه مرد میشوند. وقتی خدا « لاتَظْلِمُونَ وَ لاتُظْلَمُون» را خواست، تکلیف مشخص شد و سیدالشهداء هم راهبری کرده و راه ما را روشن کرد. آن که حسین را شناخت، برای یاری حق، سر از پا نشناخت و تسلیم امثال یزید هواپرست و باج دادن نمیشود. از ابتدای تاریخ انقلاب اسلامی که در 57 به پیروزی رسید تاکنون، اگرچه نسل در نسل، داغ و درفش و دشنه و دشنام دشمنان را به جان خریده و خون دل خورده و از غصه به خود پیچیدهایم، ولی هرگز چشم از طلیعه ظهور برنداشته و به حقانیت راه خود شک و به آرمانهای امام پشت نکرده و آقا را تنها نگذاشتهایم. شاهد ما زخمهای تن علی وردی و عجمیان است که نشمرده به خاک سپردیم تا به خدای آسمانها برساند. چند نفر مثل این دو عزیز پاره پاره و آرتینی که غصه اش رهامان نمیکند بیاوریم تا حقانیت فرزندان مظلوم انقلاب را دیرفهمان و دیرباوران ببینند؟
برخی با این همه مظلومیت و مدارا و مماشات انقلابیون با اغتشاشگران و غافلان، هنوز با کلیپ، سخنرانی، سکوت، به پستو تپیدن و یا بیانیههای دوپهلوی بزدلانه یا طمعکارانه، یا جای شهید و جلاد را عوض میکنند یا از شهید میخواهند که زیر تیغ جلاد، کمتر تکان بخورد. حق را یاری نمیکنند. اینها یا همیشه عقل خود را به دروغهای رسانههای استکباری آلوده میکنند و یا واقعاً چیزی نمیفهمند. وقتی این خواص بیخاصیت نفهمند، چه توقعی است از کسانی که کلیپهای «دلقک واره» شان برای گدایی طرفدار و دیده شدن و خودشیرینی، مضحکه مردم شده است. یکی به میخ و یکی به نعل سیاسیون، اشکهای زورکی، بغضهای تصنعی و خواص معلومالحالی که در فتنهها معمولاً لال میشوند و گروهی ناشناس و بیاندیشه که همیشه برای دوستی گرگ و آهو گریه و برای کدورت بینشان مویه میکنند. برای اثبات حقانیت انقلاب مظلوم اسلامی ما، بغض دختر بیرامی هنگام توصیف پدرش کافی نیست؟ سؤال بیجواب او و کودکان شهدا که به کدام گناه، یتیم شدهاند را کدام نهاد حقوق بشری میتواند بدهد؟ این که کی روش، توانسته دوست و دشمن ایران را بشناسد عالی است ولی با کرور کرور تسبیح به دست مدعی و خواص بیخاصیت و سلبریتی و آقای گل و آقای هزار چهره و مجری و دانشجو و استاد و غیرهای که هنوز نمیفهمند، چه کنیم؟ آنها که بوی عفن توطئه انگلیس و فرانسه و آمریکا و اسرائیل را حس نمیکنند و حالی نمیشوند که سناریوی آنچه در کف خیابانهای ایران اتفاق میافتد را همان کسی که نسخه افغانستان و عراق و لیبی و سوریه را نوشت، نوشته است و به چیزی غیر از الک کردن خاک ایران نمیاندیشد.
حرمت شهید ما تا آسمان بلند است ولی در این امتحان بزرگ میتوان حنجرهها و قلمهای دروغگو را شناخت. آن که برای مردن حیوانی، خود را همان حیوان مینامد یا آنها که پیدرپی از کرامت و حرمت آدمها و منشور حقوق شهروندی و هزار ادعای دیگر دم می زنند و امنیت را تصادفی میدانند، چرا برای چاقو و لگد خوردن جوان غیوری که برای محافظت از حیا و عفت دختر و زنِ مردم، خود را به خطرانداخته و در زیر دست و پای شیاطین، نیمه جان شده حرفی نمیزنند و چانه یا قلم نمیجنبانند؟ از حرامیِ لقمه است یا چیز دیگری که چنین سکوت مرگ مدعیان را گرفته و به خفت سازش در برابر ظلم و ظالم، نشانده است؟ لعنت بر آن پست و مقامی که قیمتش سکوت در فتنهها باشد. نفرین بر آن ترس و طمعی که زبان و قلم را از گفتن و نوشتن باز دارد. خجالت برای آن مدرک ننگی که در گرو سکوت برداشتهاند و مرگ بر آن مغزی که تدبیرش بیطرفی، برای انتقام باشد.
اگرچه اروپا، زمستان سردی در پیش دارد ولی زمستان ما خواهد رفت و سیاهی به ذغال خواهد ماند. ما نبض بیرمق دشمن را زیر دست خود حس میکنیم که از « من آرامم » و « إنَّ معی ربّ» آقا آرامش میگیریم. کسی که همقدم انقلاب ما بوده میداند که این مسیر سخت و ناممکن را چگونه به اینجا و آخر رساندهایم. جنگ سخت و ترور دهه شصت و قتل عام فرهنگی دهه هفتاد و کودتای 88 و فتنه انحراف آن دهه و حمله لیبرالهای نفوذی کدخداپرست دهه نود، اکنون به فیک نیوزها و دروغهای رباتی و کسانی که بعد از علف و گل، شجاع میشوند و جز فحش رکیک، برهنگی، شکنجه و غریبکشی، حرفی ندارند رسیده است. جان شیطان به حلقوم رسیده و دشمنان ما از آیزنهاور و کارتر به ترامپ خیره سر و بایدنِ بیهوش و حواس و از موشه دایان به صندلی بیثبات صهیونیزم و از الیزابت به چارلز رسیدهاند. آمریکا را مشکلات و دعوای الاغ و فیل خواهد بلعید و اسرائیل را بیهویتی و بیریشهگی خواهد بُرد و سعودی را اگر یمن، به سزا نرساند، ترس مرگ با موشک یا پهپاد، ذره ذره خواهد کشت و ... و زمین به وارثان مستضعف و مؤمنش خواهد رسید؛ با استعانت از خدا و صبر در مبارزه و إنشاءالله.
سرمقاله روزنامه کیهان مورخ2آذر401
به نام خدای مظلومان و خونهای به ناحق ریختهای که خودش خونخواه آنهاست و خواهد پرسید به کدامین گناه کشته شدند. به یاد آخرین نیایش و به یاد آخرین نماز. به یاد آخرین صدا کردن مهربان مادرانه. به یاد آخرین سلام به احمد بن موسای شاهچراغ علیهالسلام و به یاد آخرین زیارت و به یاد آخرین بوسه بر ضریح. به یاد آخرین نفس کشیدن عمیق، در حرم. به یاد آخرین فشردن دست کوچکی که در دست مادر است. به یاد حرفهای مانده در نگاه آخرین مادری که نقش بسته بر زمین، با چشمهای نیمه باز. به یاد جملههای ناتمام مانده پدر، و آن نگاه پراضطراب او. به یاد آخرین پناه بردن کودکی به آغوش امن پدر، مادر و برادرش. به یاد آرتین مانده در میان خانوادهای که نیست. و میان نقش و ردّ خون بیگناهان دیگری که مانده بر سینه زمین. به یاد آخرین تپشهای قلب کوچکی که سخت میزند. به یاد آخرین آرزوی کودکانهای که نقش بر آب میشود. به یاد آخرین خاطره و نگاه مانده تا ابد در آیینه حرم. به یاد آخرین عطر پیچیده حرم در اعماق ذهن، که آغشته شد با بوی خون، طعم اشک و دستهای سرد.
نه میتوان نوشت و نه میتوان نگفت. نه میتوان خواند و نه میتوان سرود. داغی که بر سینه ما سنگینی و هر انسانی را بیتاب میکند آن نیست که عدهای از میان ما گلچین شده و رفتند. شهادت در اندیشه اسلامی رسیدن به اوج نعمات خدا و دری از درهای بهشت است که خدا بر روی بندگان خاصش باز میکند. و این اوج گرفتن و رسیدن به مقصود زیباست و بالاتر از رضایت خدا چیست؟ بهویژه آنکه این فرصت کمنظیر در جوار امامزادهای باشد که محل رفت و آمد ملائک است و منشأ مناجات و عباداتی که از سوی بندگان به آسمان میرود. چه از این بالاتر و چه قسمتی از این رشکانگیزتر؟ بهتر از این و آن که در ابتدای سال به دو طلبه شهید در جوار امام رضا علیهالسلام دادند چیست؟ این مایه حسرت ما و چشم امید ما به شفاعت آنهاست. ولی آنچه بیتابمان میکند چیز دیگری است.
مظلومیت انقلاب اسلامی و مؤمنین و مستضعفین را هرگز نمیتوان در کلام بشری گنجاند و هرگز نمیتوان معادلی برایش جست. مردمی که الله را خدای خود انتخاب کرده و خواستند به راه انسانی رفته و عبودیت را برگزیده و از شیاطین دوری جستند را چنان مورد آزار و اذیت قرار دادند که شاید بتوان 43 ساله عمر انقلاب اسلامی را از نظر تراکم مظلومیت در تاریخ خلقت بینظیر دانست. نمونه مشکلاتی که شیاطین برای آنها به وجود آوردند و جنایاتی که در حقشان کردند و نیز مقاومتی را که این مؤمنین و مستضعفین از خود نشان دادند نمیتوان در تاریخ جست. چنین استقامتی است که شایستگی رسیدن به آرزوهای بزرگ را برای این ملت رشید و مقاوم فراهم کرده و وعده داده است. و نزول ملائکهای که دائماً آنها را از ترسیدن و ناراحتی برحذر میدارند و به رسیدن به بهشت خدا وعده میدهند، بر این امتی است که نظر کرده خداست.
اثبات حقانیت انقلاب اسلامی سخت نیست. کافی است پرسیده شود دلیل این همه دشمنی با ایران و کینه از ایرانی چیست؟ چرا آنها که دم از آزادی بیان و ادیان میزنند نمیتوانند خداپرستی مردم ایران و استقلال و آزادی آنها را تحمل کنند؟ این دیکتاتوری نفسگیر و تاریک برای چیست؟ چرا این همه خباثت و خشونت و حیوانصفتی علیه کسانی است که میخواهند مستقل باشند؟ چرا کسانی که نمیخواهند در «ولایت جهانی شیطان» باشند باید چنین شکنجه شوند؟ تمدن غرب، چرا نمیتواند استقلال کشورهای دیگر را تحمل کند؟ تکبر و تفرعن لعنتی آنها از جان ما چه میخواهد؟ لعن و نفرین و مرگ بر همه دیکتاتورهایی که مردمان را به بردگی و بندگی خود میخواهند و میخوانند و میبرند. آنها که با شعار حقوق بشر، انسان ذبح میکنند و آزادگان را دیکتاتور مینامند و با شعار زندگی، جان میگیرند و به اسم رهایی زن، آنها را به کنیزی میبرند و به بند میکشند.
اثبات خبث دشمنان انقلاب اسلامی نیز سخت نیست. 17 هزار ترور دهه شصت را دهه هشتادیها و دهه «سلام فرمانده» ندیدهاند ولی با حوادث این روزهای خیابانهای کشور میتوانند ببینند و بیپرده بدانند که پدران و مادرانشان انقلاب اسلامی را از میان چه آتش و خونی به دست آنها رساندهاند و برای آنکه ایران کشور خوبان شود چه خون دلها خورده و رنج دورانی دیدهاند. شاید یکی از درسهای فتنه اخیر، این باشد که پس از 43 سال، مرور درسهای انقلاب شود و نسل جدید هم دوست و دشمن خود را خوبتر بشناسند و بابصیرتتر، جایگزین گذشتگان خود شوند و آگاهانهتر از آرمانهای انسانی دفاع کنند. رهبرحکیمی که به نوجوانان فرمود «بچههای عزیز من، شما نسلی هستید که خواهید توانست با فائق شدن بر ترفندهای دشمن و عبور از موانع و سختیها، این کشور را به نقطه اوج و به آرمانهای اسلامی و آرزوهای بزرگ ملت برسانید» متوجه بود که برایشان شرط «دشمنشناسی» هم گذاشت.
این که نمیتوان دهه هشتادیها را بدون «حاج قاسم» و دهه نودیها را بدون «سلام فرمانده» شناخت، شاید حکمتش رسالت بزرگی باشد که بر دوش این نسل گذاشته شده و قرار است کار بزرگ را اینان به سرانجام برسانند. «ترورهای کور» منافقین دهه شصت را چگونه باید برای نسل جدید تعریف میکردیم. این که کسی را تنها به جرم ریش داشتن یا چادری بودن، با تیغ موکت بری رشته رشته میکردند را اگر باور نداشتند در این بازه «چهل روز و شاهچراغ» همگی دیدند و باور کردند. همه باور کردند که اگر عدهای از خواص، نفهمانه حرف بزنند و بیانیه دوپهلو بدهند و عدهای هم از توبره بخورند و هم آخور، میتوانند فضا را از عقلانیت تهی و از احساس کور لبریز کنند و جوانان بیتجربه را طعمه مطامع شیطانی و ابزار انتقام ناکامی خود کنند و جامعهای که دچار اغتشاش شد، بهترین مرتع برای حیوانات انساننمایی میشود که بدتر از سگان وحشی، کودک میدرند. این وقایع را چگونه میشد برای نسل هفتاد و هشتاد و نود توضیح داد و پاسخ «مگر میشود؟» را نشنید؟
از تروریست منافق و داعشی که به تعبیر قرآن، پستتر از حیوان و در حد هیچ هستند، توقعی نیست چرا که جزو بدترین جنبندگانی اند که با وجود چشم و گوش و عقل، از دیدن و شنیدن و فهم حقایق انسانی محرومند ولی مدعیان تمدن و گفتوگو و فرهنگ و هنر و ورزش را هم باید اینگونه دید؟ اگر در فتنه 88 سران فتنه، دروغگوی معرکه شدند و برخی از آنها در ختم ساختگی زندهها شرکت میکردند در فتنه امسال، برخی بازیگران سیما و سینما و فوتبال به این جرگه پیوستند. اگرچه دردناک ولی جالب است که به دروغ از دخترک دانشآموز اردبیلی کشتهسازی کرده ولی برای آرتین و سه دانشآموز شاهچراغ سکوت میکنند! این چه معنی دارد؟ آنکه با برره، آتش به ادب و فرهنگ زد و ادای «حافظ میخوانی؟» را اتود میزد و پس از پول گرفتن، از راضی نبودن پخش «حتی یک فرم» از فیلمبازی تکراری «عاشق شدی؟» گفت، چرا این جنایت عیان علیه مردم مظلوم ایران را محکوم نکرد؟
چرا آن فوتبالیست بیمعرفت، چرا آن بازیگر بیوفا، چرا آن مردهخور سیاسی، چرا آن بیخبر از همهجا، چرا آن قمارباختهای که به بهانه مهسا فرار کرد و چرا همه آنها که برای مرگش یا گیسو پریشان کرده یا پریشان گفتند، برای 15 بیگناه و مظلومی که با جنایت محرز داعش، به خاک افتادند زبان و قلم نمیچرخانند؟ مردم میپرسند تفاوت این برخورد دوگانه و منافقانه در ماجرای فوت مهسا با این 15 نفر و دهها جوانی که در این مدت توسط منافق و کومله و دموکرات و پژاک و بهایی و پس ماندههای ساواکی به خاک افتادند چیست؟ آیا برای آن یک نفر، پای تطمیع، پول یا وعده در میان بود و برای این دهها نفر نه؟ آیا برای آن یک نفر دستوری از خارج یا قول و قراری از سفارتخانه آمده بود و برای این دهها نفر نه؟ ماجرای تلخ شاهچراغ هم بر صدهای دیگر اضافه شد ولی مرثیهاش هنوز میماند.
کدام مسلمان، ایرانی یا جوانمردی هست که از دیدن صحنههای تکاندهنده شاهچراغ و ولع وحشیانه آن داعشی برای کشتن بیگناهان، متأثر نشده و به خشم نیامده باشد؟ جای خطبه 27 نهجالبلاغه و داستان خلخال اینجاست و ما از همه آن بیگناهان و بهویژه رامتین عزیز، شرمندهایم که آنجا نبودیم و استخوان آن حرامی را خرد نکردیم و پناه مظلومان نشدیم و شرمنده از سَری که به تن میکشیم و از غصه نمردهایم. آن که امیر ارتشمان نوشت، حکایت حال و حرف ماست اگرچه میدانیم که صبر انقلابی ما حکمتی دارد که بارها معجزهاش را دیده و دانستهایم که مقابله با فتنه پیچیده و ترکیبی دشمن بسیار متفاوت از جنگ روبهروست. سلاح کاری این جنگ، شناخت نقشه دشمن و تبیین و روشنگری است و برای مسؤولین نیز کور کردن چشم و چشمه فتنههاست. مردم کار خود را با بذل آرامش و آسایش و عزیزان و صبر انقلابی خود انجام دادند. نوبت به مسؤولان رسیده که إنشاءالله آنها هم از این آزمون سربلند بیرون بیایند و با اقدامات انقلابی خود، تسلی خاطر و تشفی قلوب مؤمنین و مستضعفین شوند. بعونالله و فضله.
سرمقاله روزنامه کیهان مورخ10آبان401
لَيسَ البَلِيَّةُ في أَيّامِنا عَجَباً / بَلِ السَلامَةُ فيها أَعجَبُ العَجَبِ / بلا در دوران ما شگفت نیست بلکه سلامت بودن در آن بسیار شگفت انگیز است
لَيسَ الجَمالُ بِأَثوابٍ تُزَيِّنُنا/ إِنَّ الجَمالَ جَمالُ العَقلِ وَالأَدَبِ / زیبایی به لباسی نیست که تن را زینت می دهد بلکه زیبایی در عقل و ادب است
لَيسَ اليَتيمُ الَّذي قَد ماتَ والِدُهُ / إِنَّ اليَتيمَ يَتيمُ العِلمِ وَالأَدَبِ / تیم کسی نیست که پدرش را از دست داده بلکه کسیکه که از دانش و ادب بی بهره مانده یتیم است.
این شعر زیبا که منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام است یکی از ظریف ترین مفاهیم تربیتی را دارد که می تواند تا حدود زیادی اهمیت ادب را به ما بنمایاند. نظمی که نه می شود از حلاوت ادبیات عربی آن گذشت و نه می توان در ترجمه، لطافت آنرا نادیده گرفت. جان کلامش این است که ادب، مثل پدر، باعث عزت و افتخار و اقتدار و سرشناسی آدم است. آیات و روایاتی که با موضوع ادب داریم بیش از توان این قلم و فرصت در اختیار است ولی به نظر می رسد همین مطلع را باید بر دیوارهای شهر نوشت تا همگان بدانند ادب، مثل پدر، بی نظیرترین سرمایه هر انسان است. انسان مؤدب، موحد و دیندار و متعادل و بنده خداست. انسان مؤدب است که مردم از دست و زبان او در امان و یاریگر آنهاست. انسان مؤدب، خدا و مخلوقاتش را دوست دارد و انسان مؤدب است که ایمان و امنیت از او صادر می شود. انسان مؤدب است که عاقبت به خیر می شود و انسان مؤدب است که لایق بهشت خداست.
ایکاش ده ها مثل آیات تهرانی و ناصری و مصباح بودند که به زبانهای مختلف و صبح تا به شب برایمان از اخلاق می گفتند و ما در وجود آنها تمثیل گفتارشان را می دیدیم و ایکاش می دانستیم که ادب و تربیت از نان شب برایمان واجب تر است و می دانستیم که آزادی و ادب، کامل کننده همدیگرند و هرکدام، بدون دیگری ناتمام است. ایکاش فهمیده می شد که نیمِ کار مدارس، آموزش است و نیم دیگرش پروریدن کودکانی که امانت به آنها سپرده شده و بی شک باید جامعه پذیری و ادب و نزاکت را در کنار آموزش علم، چونان شربتی گوارا و شیرین به آنان بنوشانند. ایکاش پدر و مادرها و مسؤولین آموزشی و تربیتی می دانستد که امانت، آن چیزی است که به زودی و در محضر خدا از آن پرسیده خواهد شد. و سیاست دانشگاه ها بر این باور می شد که تخصصِ بی ادب مثل درختِ پیچ و بی برگ و ثمری است که حتی به درد حصار حیاط و هیزم هم نمی خورد.
آن حکیمی که فرمود جنگ در عرصه تربیت را باید جدی گرفت؛ فهمید که تمرکز دشمن برچیست و چه چیزی را نشانه رفته و باید در کجا تجمیع قوت کرد. به عکس، آنانکه کشور را به طاعون 2030 مبتلا کردند و به جای فعال کردن شبکه آموزش، فرزندان معصوم و بی پناه کشور را در کرونا پای گوشی و اینترنت بی صاحبی که به یله و رها بودنش می بالیدند، نشاندند، شاید هنوز هم ندانسته اند که چقدر ضربه کارد را کاری زده اند. و آنها که در شورای عالی انقلاب فرهنگی غفلت کرده و گلایه رهبری را هم شنیدند، کاش می دانستند که چه پاسخ سختی باید به خدا بدهند. و خدا نگذرد و عِقاب کند آنکه گفت از هرچه بگذرم از 2030 نمی گذرم؛ که شاید به اندازه یک جنگ تحمیلی به کشور لطمه زد. ادب را نشانه رفتند و حرمتها را شکستند و این کار امروز و دیروز نیست. از آن زمان که به بهانه توسعه سیاسی مردم را به بازی شیطانی دوگانه سازی مشغول کردند و در خیابان و دانشگاه و محل کار، روبروی هم قرار دادند و در مطبوعات زنجیره ای نوشتند که می شود علیه خدا هم اقامه دعوا کرد و از امامان نیز شاکی شد. اگر وجدان داشتند بی شک باید تاکنون دق کرده باشند.
در غائله ای که دشمنان به بهانه مرگ یک دختر جوان به کشور تحمیل کردند و برخی خواص پرهزینه و بی فایده، بدون تحقیق، سخن راندند و برخی سلبریتی های کم ارزش، بنزین برآن ریختند و منافق و کومله و پژاک و بهایی و پارافیل ها و زنان نامنظم و جوانان خام و تربیت شدگان فضای مجازی را به جان آسایش مردم انداختند، جای خالی ادب، بیش از هرچیز نمایان بود. اینکه از فراوانی صد کلید واژه رد و بدل شده در اغتشاشات، 60 تای آن فحش بوده، جدای از نشان دادن بی منطق و مبنایی، گویای کارنامه تمام نهادها و سازمان های فرهنگی، آموزشی، تربیتی، تبلیغی و مسؤولین اسبق و سابقی است که جنگ در عرصه تربیت را جدی نگرفته بودند. و مسؤولین فعلی نیز اگر خدای نخواسته از این جبهه گسترده شده و رقت بار غفلت کنند، خیر نخواهند دید. اگرچه فحاشی و هتاکی نشانه بی هدفی و تخریب است ولی سیلی محکمی به صورت بی مسؤولیتهایی است که به جای سیر کردن افکار، دهان ها را با آدامس مشغول کردند و تا توانستند از ترجمه های مبهم و مهمل ایسم ها و تزهای پژوهشگران غربی، به خورد دانش آموز و دانشجو دادند.
همه مقصریم.
چرایی « هاوارِ فحش و بی حیاییِ» در کوچه و خیابان و مدرسه و دانشگاه امروز را باید از فیلم و سریال دهه های اخیر پرسید. وقتیکه مردم را از دیدن «شاخه طوبی» بلند کردند و پای« اخ و تف و ایهام های تصویری و ابهام های غیرعفیفانه برره » و از این قبیل سریال های نود شبی نشاندند. جوانان امروز، متلک های پی درپی و بی ادبانه و دروغ های وقیحانه و آشفتگی و فریادهای مدام و گستاخی به بزرگترها را غیر از رسانه از کجا آموختند؟ وقتی در سریال های کره ای اصرار کردند مادر را « مادرجان» صدا کنند در ایران، تلاش می شد پدر و مادر را اگر ریشخند نکنند، به اسم کوچک صدا بزنند. اینها آفت یک شبه نیست. ده ها سال است به جای اندیشمندان و دانشمندان و هنرمندان روانشناس و جامعه شناس و دین شناس، افرادی بی سواد و صلاحیت، در رسانه ملی و سینما، بازیگر و نویسنده و کارگردان و خواننده و مهمان های دائمی جشن ها و مجری و سلبریتی و ... و حقه باز شده و فرهنگ را چنین آلوده اند. چه کسی به نسل جوانی که امانت خدا بود آموخت هرکسی بیش از دیگران پدر و مادر و خانواده خود را تحقیر کند و بهتر دروغ بگوید و به اغراق، فرهنگ و سنت خود را به تمسخر بکشد «خنداننده شو تر» است؟ نتیجه تقلید کورکورانه و نعل به نعل، « استندآپ کمدی ها» و «تاک شوها» رفتار اجتماعی جوانمان نیست؟
نسل نو و ارزشمند ایرانی، حکمت نورانیِ «جوادی آملی» یا اشراقیِ «دینانی» را در رسانه باور کند یا برنامه های هویت سوز و خانه خراب کن را؟ فرزندان ما ادبیات محجوب « به سمت خدا» را بپذیرند یا شوخی های جشن شبانه سلبریتی ها یا دزدی چیپس توسط مادربزرگ در تبلیغات را؟ محرم و نامحرم و حجاب را باید از کدام سریال و فیلم می آموختند؟ اینکه نیروی انتظامی عزیز، توجیه و توضیح حجاب و حکم خدا را بر عهده گرفت، از کوتاهی کدام میز و منبر بود؟ وظیفه حرفه ای کدام تشکیلات، آموزش دین به مردم است؟ جوان، تاریخ خونبار انقلاب اسلامی را ببیند یا زنان و دختران روی فرش قرمز اختتامیه جشنواره فجر را؟ وقتی که امامان راحل و حاضر انقلاب اسلامی معتقدند که رسانه ملی دانشگاه است، چرا نباید برای این دانشگاه ملی، معاونت تربیتی در نظر گرفت؟ چرا مناسبات کلانش را به جای آنکه فرهمندان و فرهیختگان و هنرمندان تعیین کنند باید توسط سلبریتی هایی که بارها در زندگی شخصی خود شکست خورده و در خارج از جام جم به القاب منافی معروفند، رقم بخورد؟ مسؤولین محترم و جدید رسانه ملی! وظیفه ای شاید به مراتب، مقدس تر از وظیفه شهیدان به خون خفته کف خیابان های ماه گذشته برعهده شماست. می دانید؟
خدایش رفعت دهد چهارمین شهید محراب، آیت الله اشرفی اصفهانی را که در آخرین سخنرانی هایش حذر می داد که مبادا لباس زیر زنانه را کنار خیابان بفروشند، که از بی حیایی است. و واقعاً امروزه چه کسی مسؤول ویترین های مجلل و بی پروای از لباس زیر زنانه است؟ این موضوع حل شده کدام شورای فرهنگ عمومی است؟ خدایش رحمت کند آیت الله مهدوی کنی را که از غذا خوردن در انظار عمومی حذر می داد و می گفت از بی حیایی است. و چه کسی مسؤول میزهای چیده شده در پیاده روها و منقل کباب و بریانی و بستنی در مناظر و شکنجه فقرا و مستضعفین و تمرین بی رحم شدن مردم در برابر همنوعان است؟ کدام انجمن صنفی اسلامی بازار، برای این درد، تشکیل جلسه داد؟ بالاخره کسی توانست برای یکبار هم که شده مسؤولان مربوط را مجاب به پاسخگویی کند که متولی سامان دادن تابلوی مغازه ها، مبلمان و تبلیغات شهری و ... اوست و فقط او باید جوابگو باشد و گرنه باید برای همیشه برود؟
قانون استفاده از پزشکان همجنس و شیفت های همجنس در بیمارستان و درمانگاه و کارخانه و ... کجاست و اعزام خبرنگاران غیرهمجنس یا موضوعات غیرهمسنخ در صدا و سیما چرا رواج دارد؟ برای سندروم « سرکشی پس از سرشناسی» سلبریتی ها چند جلسه برگزار و به چه نتایجی رسیده شد؟ چند نسل دیگر باید بسوزد تا مشخص شود مسؤول برخورد قاطع با قاچاق لباس های نامتعارف به داخل کشور کدام سازمان است؟ و غیر از نمایشگاه رمضانه ستاد ساماندهی مد و لباس تهران، 85 میلیون ایرانی دیگر در کدام نقاط کشور می توانند لباس مناسب با قیمت متعارف بخرند؟ چه کسانی با جدیت به دنبال آن هستند که در جامعه ما دینداری را پرهزینه و ولنگاری را کم هزینه کنند؟ این توجیه اشتباه و به عکس که« همیشه قاچاقچی و رانتخوار و دزد، یک قدم جلوتر از قانون هستند» را چه کسی سر زبان ها انداخت؟ چرا از مسؤولین محترم شنیده نمی شود که «ببخشید، کوتاهی از من بود، جبران می کنم یا می روم»؟
آیا اقدامات کلان وزارتخانه ها و ادارات و سازمان ها نیاز به پیوست فرهنگی و تربیتی ندارد؟ آیا دانشگاه ها که قرار است مدیران آینده را به علم تجهیز کنند ضرورت توجه به تربیت را احساس نمی کنند؟ چه کسانی توان «تربیت معلم» ها را گرفتند؟ « امورتربیتی» مدارس چه شد؟ چه کسانی معلمی را مثل سایر مشاغل تعریف کردند؟ از کِی، معلمی مثل و درحد کارمند بانک و بیمه و دخانیات و گمرک و ... تعریف شد؟ چه کسانی و درکجا گفتند پس از کارگری معدن، بازیگری سخت ترینِ مشاغل است و چرا کسی از منبع و منشأ فرهنگی اینگونه جملات ناشناخته و ناقص نپرسید؟ اصلاً امور کلان تربیتی به عهده کیست و تقسیم کار با کجاست و ضمانت اجرایش را چه کسی تضمین می کند و آموزش و پروش به عنوان پایه ای ترین و مبنایی ترین مرحله اجتماعی شدن افراد جامعه، شورای تربیتی پرنشاط و فعال و چابک و مؤمن به تربیت و مطّلع به نظام تربیتی اسلام و تک شغله متمرکز بر تربیت دارد؟
این سؤالات معدود، شاید خاطر عده ای را بیازارد ولی اگر « اضطرار » تشکیل یک « میز بزرگ تربیت» در کشور و با « ضمانت اجرایی بالا» برای ترمیم اشتباهات گذشته را رسانده باشد، خدا را شاکرم. حیف این انقلاب عظیم و آرمان های بزرگ و مردم صبور و جوانان شریف و اهداف مقدسی که دیگر به چشم می بینیمشان است که مورد کوتاهی و غفلت قرار گیرند. رفیق خوبم! بیشتر راه را پرهزینه ولی با سرافرازی آمده ایم و وعده خدا به پیروزی مؤمنان و مستضعفان نزدیک است. مبادا خواب سبک این صبح پیروزی، یکی دو قدم مانده را بیشتر بکند. خدا نکند.
«پس از ستایش خدا، همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خدا آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده. جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداست. کسی که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند خدا لباس ذلت و خواری بر او میپوشاند و دچار بلا و مصیبت شده و کوچک و ذلیل میشود. دل او در پرده گمراهی مانده و حق از او رو میگرداند و به خاطر ترک جهاد، به خواری محکوم و از عدالت محروم میشود. بدانید که شب و روز و نهان و آشکار، شما را به جنگ این قوم دعوت کردم، به شما گفتم که با اینان بجنگید پیش از اینکه با شما بجنگند، به خدا قسم هیچ ملّتی در خانهاش مورد حمله قرار نگرفت مگر آن که ذلیل شد. شما مسؤولیت جهاد را به یکدیگر حواله کردید و به یاری یکدیگر برنخاستید تا دشمن از هر سو بر شما تاخت، و شهرها را از شما گرفت.
و اينك، فرمانده معاويه با لشكرش وارد شهر انبار شده و فرماندار مرا كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است. به من خبر رسیده مهاجمی از آنان بر زن مسلمان و زنِ در پناه اسلام تاخته و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره او را به یغما برده، و آن بینوا در برابر آن غارتگر جز کلمه استرجاع و طلب دلسوزی راهی نداشته، آنگاه غارتگران شامی با غنیمت بسیار بازگشته، در حالی که یک نفر از آنها زخمی نشده و کسی از آنان به قتل نرسیده است. اگر بعد از این حادثه مسلمانی از غصه بمیرد جای ملامت نیست و مرگ او در نظرم شایسته است. عجبا عجبا! به خدا سوگند که اجتماع اینان بر باطلشان و پراکندگی شما از حقّتان دل را میمیراند، و غم و غصه جلب میکند. رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد که خود را هدف تیر دشمن قرار دادید. شما را غارت کردند و شما چیزی به دست نیاوردید، جنگیدند و شما نجنگیدید، خدا را معصیت میکنند و شما خشنودید. در تابستان شما را به جهاد آنان دعوت میکنم گویید: هوا گرم است، مهلت ده تا گرما برود و در زمستان شما را میخوانم گویید: هوا سرد است، مهلت ده تا سرما بنشیند. همه این بهانه ها برای فرار از گرما و سرماست. شما که از گرما و سرما میگریزید پس به خدا سوگند از شمشیر گریزانتر خواهید بود.
ای نامردان مردنما، کودکصفتان بیخرد که عقلتان به اندازه عقل زنان حجلهنشین است. ای کاش شما را ندیده بودم و نمیشناختم. به خدا قسم شناخت شما جز پشیمانی و غصه حاصلی نداشت. خدا شما را بکشد، که دلم را پر از خون و سینهام را مالامال خشم کردید و پی در پی جرعه اندوه به کامم ریختید، و تدبیرم را به نافرمانی و ترک یاری تباه کردید، تا جایی که قریش گفت پسر ابوطالب شجاع است ولی دانش جنگیدن ندارد. خدا پدرانشان را جزا دهد، کدامشان کوشش و تجربه مرا در جنگ داشته و پیشقدمیش از من بیشتر بوده؟ هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودم که آماده جنگ شدم، اکنون عمرم از شصت گذشته، ولی برای کسی که اطاعت نشود تدبیری نیست.»1
گویاتر و عمیقتر از این سخنان مگر فقط سخن خدا باشد وگرنه کلام هیچ بشری به پای این کلمات و جملات و مفاهیم نمیرسد. میتوان حرارت سینه امیرالمؤمنین علیهالسلام را در کلمه کلمه آن حس کرد و با او سوخت و با غمش پیر شد. این، ترجمه خطبه 27 نهجالبلاغه است که نیاز است خوانده و خوانده و فهمیده شود. یکی ازخواص کلام امیرکلام این است که هر روز، فهم و توان نزدیک شدن به عمق مطالبش برایمان بیشتر میشود و این تعمق باید بر مبنایی درست و منطقی استوار باشد که به انحراف نکشد وگرنه گاهی معاویه هم هنگام شنیدن محاسن و سجایای مولایمان علی، گریه میکرد و سردسته سازمان مجاهدین خلق نیز از علی میگفت ولی از خوارج پیروی میکرد. هنوز هم هستند کسانی که رفتار دیگران را با عدل علی میسنجند و خودشان مثل دشمنانش رفتار میکنند. عدالت را از دیگران مطالبه و برای خود مسامحه و مصالحه و ملاطفه طلب میکنند.
فهمیدن و به کار بستن کلام علی از خواندن و گفتنش مهمتر است. باید مقتضیات زمان و مکان سخن و منظورش را فهمید. در مورد قرآن و احادیث هم همینگونه است. نمیشود قسمتی را از یک مجموعه منظم و به هم تنیده جدا کرد و به قضاوت نشست. نمیشود، لاإکراه فی الدین را بدون خواندن پیش و پس آن ترجمه کرد وگرنه خوارجی که فریب قرآنِ به نیزه بسته صفّین را خوردند، در نهروان، با فراموش کردن اطاعت از نبیّ در پذیرش ولایت ولیّ و نفهمیدن اصل مطلب، به « إن الحکم إلّالله » چسبیدند و به قعر جهنم رفتند. آنها بیش از ما قرآن میخواندند و بیش از ما اهل روزه و نماز بودند و بیباک و متوهم دانایی. داستان جمل را هم اگرچه در کودتای 88 دیدیم ولی هنوز به برخی خواص نافهم یا دیر فهم یا ساکتین همیشه فتنهها و خاذلین جنایتها گرفتاریم.
چند روزی از فتنه جدید و جدی و جنگ خشن و آنلاین آمریکا و اسرائیل و قلاده به گردنهای آنان علیه انقلاب اسلامیِ مردم مظلوم ایران میگذرد. نگارنده، پیشتر معتقد بود که در شیطنتهای دشمنان در یکساله اخیر، دو عامل جدیتر و اصلیتر است. اول، به هم زدن تمرکز دولت در ترمیم خرابیها و تولید قدرت همهجانبه کشور و دوم، ناامید کردن مردم و انتقام از آنها. ولی در فتنه جدید معلوم شد که قدرتمندی ایران و افول آمریکا و سقوط اسرائیل نزدیکتر از چیزی است که تحلیل میکنیم. اروپا که گفته میشد ثروتمند و متمدن است اکنون در حال جمع کردن هیزم و فضولات حیوانی برای گذران زمستان سرد است و سعودی هم اگرچه اشک خود از جنگ یمن را پنهان میکند ولی فهمیده که شرف و شیرهاش کشیده شده و باید برای دوران پس از شیردهی فکری بکند.
از همان ابتدا هیچ عاقلی نمیپذیرفت که فوت یک دختر جوان دلیل آشوب و اغتشاش و آتش و خون و خشونتی باشد که شاهدش بودیم، ولی میتوانست برای سوءاستفاده دشمنانی که طراحیِ عملیات کردهاند، فرصتی مغتنم باشد. «نه به حجاب اجباری»، فریب و برای تحریک افکار عمومی بود و هرکس که چهلوسه ساله انقلاب را در بین مردم زندگی کرده میداند که این تهمت، یک شوخی بینمک احمقانه است که وقتی از رسانههای سعودی منتشر شود از علایم جنون گاوی است و وقتی در رسانههای غربی گفته میشود، به دروغ بزرگ گوبلز شبیهتر است. آلسعود در یک روز 80 نفر را گردن میزند و در ساختمان اداری، خاشقجی روزنامهنگارِ منتقد را با اره تکهتکه کرده و با دروغ کتمان کرده و با پول، داستان را از رسانهها و سازمان ملل جمع میکند و ... اکنون شعار «زن، زندگی و آزادی» که رؤیای مردم مظلوم آنجا و شیوه مرسوم در جمهوری اسلامی است را سر میدهد. حقه بازهای حجری.
غرب هم که مرور آمار تجاوز و عنف و قتل و کتک زنان و تیراندازی و دفن صدها دانشآموز بومی در کانادا و کشتار دانشآموزان در مدارس آمریکا و چشمهای کور شده جلیقه زردهای پاریس و نگهداری کودکان در قفس و زنان بوسنی و دختران سارایوو و قتل دایانا و جنگ وردن و... آنها انصافاً خارج از عاطفه بشری و یادآور جهنم است هم هرگز صلاحیت اظهار نظر در هیچ امور انسانی را ندارد و نیز موضعگیری کسانی که آزادگی، شرف، مردم و میهن خود را برای دشمن و در رسانههای وطنستیزِ آنان به حراج گذاشتهاند هم، اگرچه اهمیتی ندارد ولی اگر نامش را خبث و کینه نگذاریم حتماً به خیانت و جنایت در داستان « هملت» میماند. شاید اگر سارتر هم در روزگار ما بود شخصیت کتاب «تهوع» را رسانههای معاند « غربی، عربی و عبری» قرار میداد و دروغهای وقیحانه و بیحیایی آنان در شایعه سازی و پُررویی، که از سرِ افسردگی و پوچی و انزواست را نقد میکرد که حقیقتاً هم تهوع آور است.
اکنون، مسؤولیت رسانه ملی در پالودن رسانه از بیسوادها و گرفتن مدیریت رسانه مردم از سلبریتیها جدی است. نقش دولت محترم در اخراج پیامرسانهای« فاسقٌ بِنَبأ» دشمن نیز بسیار جدیتر است. شاید برخی گذشتگان ریششان در گرو بود ولی شما که فرزند و دل و قلوهای پیش آنها ندارید. اقدام عقلانی و انقلابی کنید که مردم منتظرند. مسؤولین میراث فرهنگی هم در کنار «رها کردن دشمنان کیلویی و عکس انداختن با دهه هشتادیها»، از آثار باستانی بیشتر مراقبت کنند تا آنها که وطن را با شعار «چو ایران نباشد تنشان مباد» آتش میزنند، به دستور رسانههای دشمن، حجاب از تن زنان سنگنگارهها درنیاورند. شما که به آنان از فرهنگهای خوب کهن نمیگویید تا بدانند زن، آنچنان در اندیشه پاک پدرانشان ارزشمند بود که با پوشش و حجاب، او را از چشم هیز و خیال حیلهگر نامحرمان میپوشاندند. و فرهنگ نحس و نجسی که دخترکی را برهنه میکند تا حاضرین بفهمند از کجا درآمده و از چه نوشیدهاند، ایرانی نیست.
مرور سابقه «فطرتستیز» تفکر شرور نئولیبرال گویای این نکته است که تمدن غرب، حتی فروتر از توحش است و هرگز به حد و حصاری قانع نیست و امام راحل، در دهه بیست خورشیدی این حقیقت را در کتاب «کشف اسرار» نوشت. اشتباه برخی خواص را اگر از سادهلوحی بدانیم باید به آنها تذکر جدی داد که آروغهای روشنفکری از بیبنیهها ناپسند و از خواص، نابخشودنی است.
گروهی از خواص که معمولا جزو مسؤولین سابق و اسبق هم بودهاند با تحلیلهای رقیق، دائماً مراقبند که «در شمشیر امانتی شمر، خیانت نشود»2 یا از نهجالبلاغه تنها داستان «خلخال پای دختر در ذمه» را نصفه بلدند و یاغیان و طاغیان را رها کرده و به جای پاسخگویی کوتاهی و ترک فعل در دوره مسؤولیت خود، مسلمانان را به دق کردن دعوت میکنند. عادت کردهاند دستورات دین را ورچین کنند؛ راحتها را بردارند و سختها را نقادی کنند. داستان را از نیمه بخوانند و به جای درس و عبرت و فهم قاعدهها و نتیجهگیری از اصول، غرق مثالها شوند. در فتنهها اگر از فتنهگران نباشند، عجولند و پر اشتباه. بدون تحقیق نظر داده و نفهمیده حرف میزنند و وقتی فهمیدند، به جای عذرخواهی و شرمندگی، پنهان میشوند. ظالم را رها و مظلوم را ملامت میکنند. به خودی، ظنین و حرف «فاسقانِ بنبأ» را تمکین میکنند. به جای کمین گرفتن برای دشمن، به خودیها رکب میزنند تا از انتقادهای خود عکس روشنفکری بگیرند و در لشکر معاویهها جا باز کنند. چقدر این شخصیت بازیگرانهِ بیهویت، نفرتآور و چِندِش است و به کاسبی برخی سلبریتیها و نادرستی اختلاسگرها میماند و گونهای از عوامفریبی و دزدی اعتماد.
جنایات به روز شده منافق و کومله و دموکرات و آمریکا و اسرائیل را میتوان در خیابانهای دو هفته پیش کشور دید و اوج انصاف و عمق تحلیل دلواپسانِ شمشیر و خلخال را در امتحانهای فوت مهسا امینی و ظلمی که به حافظان امنیت و بسیج و مردم کردند و خفگی مصنوعی آنها در شهادت پنجاه دختر و پسر افغان دانست. خطبه و حدیث شمشیر، پیش روی ما و متأسفانه کاسبان فتنهها و خواص پراشتباه هم مبتلای ما و عتاب امیرالمؤمنین نیز به همین کسانی است که ترک موضع و جهاد کرده و با دشمن برخوردی نکرده و فقط نق میزنند. فراریها و ساکتین و خاذلین. یعنی کسانی که انتخابات، منافع حزب، فرزندان در خارج، خناسان در اطراف و دوتابعیتی بودن، دهانشان را در دفاع از حق و مقابله با باطل قفل کرده و به یکی به نعل و یکی به میخ، عادتشان داده است وَ اللَهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون.
_______________________
1- خطبه 27 نهجالبلاغه
2- اشاره به سوء برداشت از حدیث امام سجاد علیهالسلام که فرمود: اگر قاتل پدرم شمشیری را که با آن پدرم را به شهادت رساند نزد من امانت میگذاشت آن را به صاحبش برمیگرداندم.
خبرتان بدهم كه شيطانها به چه كسى نازل مىشوند؟ بر همه دروغسازان گنهپيشه نازل مىشوند. شنیدههای خود را القاء مىكنند و بيشترشان دروغگويند. و گمراهان از شاعران پيروى مىكنند. مگر نمىبينى كه آنان در هر وادى سرگردانند. و چيزهايى مىگويند كه خود عمل نمىكنند. مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند و خدا را بسيار ياد كرده و پس از آن ستمها كه ديدند انتقام گرفتهاند، به زودی ستمکاران بدانند كه به كجا
باز مىگردند. (سوره شعراء، آیات 221 تا 227)
خدایش بیامرزد، آیتالله مرتضی نجومی، چهره ماندگار هنر ایران که غیر از اجتهاد و اخلاق خوش، در خطاطی، تذهیب، تشعیر، تصحیف، مینیاتور و چندین هنر دیگر هم صاحبنام، اثر و فضل بود و مجلسش غیر از یاد خدا، کلاس هنر و فضیلت و فرهمندی بود. نکات نغز و صمیمیت همنشینی با او چنان لطیف و مغتنم بود که شاید گمان میشد این فرهیخته ارجمند، دوستی همسن و سال یا رفیقی قدیمی است که مثل برادر بزرگ یا پدر دلسوز، دستگیر نزدیکان خود در امور دین و دنیا و معرفت است. غیر از علوم مرسوم دینی، مطالعات و تجربیاتش در حوزه اندیشمندان خارجی نیز او را پختهتر از دیگرانی که مورد توجه جوانان شهر بودند کرده بود. ایشان با وجاهت و جایگاهی که اندکی از آن گفته شد، در جایی فرمودند: «ظواهر آشفته حکایت از دلهای پریشان دارد» این سخن اگرچه درخصوص برخی گفته شد ولی بیانگر قاعدهای است که میگوید
« از کوزه همان برون تراود که در اوست».
غیر از هر تعریف دیگر، شاید بتوان هنر را عمیقتر، اینگونه تعریف نمود که، هر نوع ظرافت هوشمندانه و محترمی که بتواند انسان دورافتاده از اصل خویش را متوجه بهشت و جایگاه واقعیاش کند و او را مشتاق و متعهد به بازگشت به دوران وصلت نماید، هنر است. اینکه فرمود «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش» یعنی همین. همان نی که مولوی ما را به شنیدن حکایتش وقتی از جداییها شکایت میکند، دعوت می کند هنر است. و شیوه ظریف هنر، هماهنگی است و هرچه شرح این هجرت، همآواتر با آن حقیقت باشد و بتواند انسان را برای بازگشت به همان نیستان مهیاتر کند موفقتر است. هنر، هماهنگی با بهشت موعود و همانیسازی با بهشتیان است.
با این تعریف متعالی، دیگر نمیتوان به پریشانگویی و آشفتگیهای ذهنهای بیهدف و گمراه، هنر گفت. هنری که در خدمت تعالی انسان نباشد، نوعی فرعون است که انسان را به بردگی خواهد برد. سینمای امروزین اگر خود را با فطرت هماهنگ نکند و او را متوجه مبدأ و معادش نکند و او را متعهد نکند، به رستگاری نخواهد رسید. همانگونه که خطاطی و نقاشی و عکاسی و طراحی و شعر و نویسندگی و هنرهای جدید و... هم اگر خود را به این اهداف متعالی مزین و مطهر نکنند و مأموریت خود را نجات آدمی از بندهای تحیر ندانند به رستگاری نخواهند رسید. اصلاً فلسفه هنر، نوعی امر به معروف و نهی از منکر است که آدمی را متنبه و به اصلاح متوجه میکند. آن ظرافتی که زلف خیال را نوازش نکند و فکر عادت زده را متحیر ننماید و صورت عقل را به سمت خدا نگرداند، حیلتی شیطانی از نوع گوساله سامری است که مصداقی از تعریف باطل و بینتیجه هنر برای هنر است.
اگر هنری اینگونه، در جامعه رواج یابد، تعالی سرریز و عشق سرازیر و عاشقها سرآمد میشوند. خوبی، سکه رایج و مهر و محبت رشکآور و رقابت در خدمت و آباد کردن دنیا میافتد. افکار و رفتار و گفتار و ساختههای بشری همه از جنس تذکر خواهد شد نه غفلت. و دنیا مقدمه بهشت موعود میگردد نه منجلاب عادات سخیف. کشتار و غارت و جنایت و دزدی و اختلاس و دروغ و تجاهر به فسق و تظاهر به انحراف و...، تلاش انسانی است که خود را محبوس ابدی دنیا و ناامید از بازگشت میداند، برای نجات از مرگ. وقتی شعار جامعه
«انسان، گرگ انسان» باشد معلوم است نتیجهاش برهوت اخلاق و افتخار به درّندگی و دعوت به سرکشی و رتبهبندی بر مبنای «گرگتر» خواهد بود. بیاخلاقی، ارزش و بازار مکارها رونق میگیرد.
آن تعریف مرحوم نجومی همین است که هنر متعالی ذهن را منظم، مرتب و مؤدب میکند و ظاهر و تظاهرات شخصیتی را هماهنگ و هماوای با متعالیات میکند، ولی ذهن پریشان، در رفتار و گفتار و ظاهر افراد چنان نمایان میشود و حتی در جامعه منتشر میگردد که میتوان با آن پی به درون آشفته برد.
سلبریتی، به کسی گفته میشود که به خاطر توانمندی در هنر، فن یا حرفهای خاص، مورد توجه مردم قرار گرفته و معروف شده است. هنرمندان، ورزشکاران، عالمان مذهبی، نظامیان، فداکاران، دانشمندان، سیاستمداران و... همه را میتوان گروههای مرجع یا سلبریتی نامید که به جز شخصیت فردی، واجد نوعی شخصیت اجتماعی نیز شدهاند که گفتار و رفتارشان در میان هوادارانشان اثرگذار است. این معروفیت اگر با ظرفیت روانی و خویشتنداری و اخلاق همراه نباشد یا در خدمت مطامع نفسانی قرار گیرد، میتواند باعث سقوط اخلاقی و اسارت سلبریتی در دام شهرتِ بیتعهد و یا صاحبان قدرت و ثروت و سیاست نامشروع شود و موجب به زحمت افتادن و انحراف جامعه گردد. مثل آنجا که مولوی فرمود: آب در کشتی هلاک کشتی است، آب اندر زیر کشتی پشتی است.
اگر خویشتنداری و اخلاق نباشد هنرمند، به هنرورِ بیتعهد؛ دانشمند، به عالم متهتک یا بیعمل؛ پهلوان به قهرمان بیاخلاق؛ نظامی، به دیکتاتور و کودتاچی؛ سیاستمدار، به سیاست باز و کاسب و... و هر شاخصه مثبت، به ضد خود تبدیل میشود. در ایران ما باید به اینها که گفته شد، اطوار روشنفکری و تحریکهای دشمنان را نیز افزود. و اینکه متأسفانه در کشور ما شیوه سلبریتی شدن به ویژه در حوزه رسانه و ورزش بسی نگرانکنندهتر و رقتبارتر است. افراد گمنامی، به خاطر شباهت به یک خواننده قدیمی یا بذلهگویی یا کمبود شخصیتهای وزین یا کوتاهی دانشکدهها یا بیضابطگی و فرصتهای بینظیر تبلیغی، در صدا و سیما و سینما سرشناس و سلبریتی میشوند و به جای اندیشمندان و دانشمندان، مهمان همیشگی جشنهای ملی مذهبی رسانهای که قرار بود دانشگاه ملی باشد می شوند و اتفاقا اول به همین ساختار و سازمان لگد میزنند.
زمانی با حقوق کم و ابتدایی خود، ذوق زده و متحیر میشدند ولی پس از مشهور و چهره شدن، آنچنان غرق در سفارش و پیشنهاد میشوند که قراردادهای کلان و افسانهای صداوسیما برایشان آب باریکی است که به راحتی میتوانند در یک نمایش سیاسی و برای پروژهای چربتر آن را کنار بگذارند و اسم و منّتش را بر مردم بگذارند. در ورزش هم همین گونه است و مردم، شکستهای پیدرپی آنان را نادیده میگیرند ولی همین که اسمشان را تلویزیون سر زبانها انداخت، به ورزش به چشم بنگاه مینگرند و در مزایده تیمها و کشورها، مردم خود را فراموش میکنند. اگرچه افراد متین و محترم در این دو قشر بسیارند ولی آسیبپذیری عمده آنان به خاطر هوش پایین سیاسی و آلودگی به سوداگری، بیش از سایر اقشار است و این قابلیت را پیدا میکنند که بتوانند هر چیز خود را به پیشنهاد بالاتر مادی بفروشند. و اخلاق، مردم و وطن از جمله مهمترین حراجی آنها و انتقاد بیربط و معنی به نظام و صدا و سیما حربه قدیمی حقهبازهاست.
تا وقتی وطندوستی ارزش باشد خود را قربانی آن مینامند ولی در هیچ معرکهای که جان وطن و مردم را تهدید کند دیده نمیشوند. برای وطن چنان بازیگرانه اشک در چشم میچرخانند که گویی مردم سفرهای مکرر خارج و دست و پازدنشان برای زایمان در خارج از کشور را ندیدهاند. چنان ادای مصلح اجتماعی دارند و برای سفره مردم دلسوزی میکنند که گویی تاکنون مالیات و خمس قراردادهای افسانهای و دارایی خود را پرداخت کردهاند. هرجا برایشان به صرفه باشد سخن میگویند و هرجا نباشد، به سفر میروند. چنان مدیریت جامعه را مسخره میکنند و از مدیریت بحران و احترام به زنان سخن میگویند که انگار مردم نمیدانند چند ازدواج ناموفق داشتهاند. ساعتشان با سفارتخانههای دشمن تنظیم است. از دید آنها کودکان بیمار پروانهای، دانشمندان ترور شده و 17 هزار شهید ترور و هواپیمای مسافربری و مدافع حرم و وطن و سلامت و آتشنشان و... مردم ایران نیستند، هر آن کس را که دشمنان اسمش را
«اسم رمز» کردند «مردم» میدانند.
هرگز در مورد تحریمهای ظالمانه، ظلم و ستم اروپا و آمریکا علیه مردم و انسانیت و... چیزی نگفتهاند تا مبادا سفرهایشان با مشکل مواجه شود یا ثروتشان در خارج از کشور تهدیدگردد. آنقدر مردم ایران را دوست دارند که دارایی خود را در خانه دشمن انباشته کرده و هرازگاهی مردم را به خروج خود و خانوادهشان از ایران تهدید میکنند و با بیشرمی وطن خود را مرکز نفرین جهان میدانند. با تحریف ایران باستان و عربستیزی به مردم مسلمان خود متلک میگویند، ولی اخبار و املاک و قرارداد و معشوقههاشان را در کشورهای عربی که هم اکنون هم چشم طمع به خاک ایران دارند قرار دادهاند. خودشان را سرباز دشمنان ایران از عربی و عبری و غربی کرده و برای ایران حقهبازانه مویه میکنند. کسی این همه تناقض و بیاخلاقی و دروغ و فرصتطلبیِ یکجا را دیده است؟ چرا به اینها جایزه میدهند و نامشان را ترند و برند میکنند ولی دانشمندان را ترور و مردم ما را تحریم میکنند؟ چرا سایر هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتیها از این مواهب محرومند؟
شناخت آنها که به گفته آیات ابتدایی مورد نزول شیطاناند از جامعه محترم هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتیهای متعهد که کم هم نیستند سخت نیست. در فتنهها میتوان با امثال همین سؤالات، دانست که دعای امام راحلمان که فرمود «خدا نکند دنیا به کسی که خود را نساخته باشد رو بیاورد» یعنی چه؟ یعنی کسانی که مورد اقبال و بزرگواری مردم بوده و قبلاً خود را ساختهاند، در همه حال در کنار مردم میمانند و با داعشیهای وطنی و کومله و دموکرات و اسرائیلیون که مثل وحشیها بانک غارت میکنند و قرآن و پرچم و پلیس و آمبولانس به آتش میکشند و در وسط خیابان شاهرگ مردم میزنند و... همداستان نمیشوند و پروژه اسب تروای دشمنان را بازیگری و بازیگردانی نمیکنند و حاضر نمیشوند سربازان سفله و نفله و وطنفروش و پیشمرگ دشمنان شوند و فتنه به نام آنها رقم بخورد. و می دانند هیچ با شرفی در هنگامه جنگ خشن دشمن، دست مردم خود را نمیبندد.
سرمقاله روزنامه کیهان مورخ 9 مهر 1401
آيا به قسمتی از كتاب [تورات] ايمان مىآوريد، و به پارهاى كفر مىورزيد؟ پس جزاى هركس از شما كه چنين كند، جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و... و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست. [1]
مخاطب این آیه اگرچه بهطور صریح بنیاسرائیل است ولی میتواند شامل هرکسی شود که خصوصیاتی شبیه به آنان که نماد تفکر صهیونی بودهاند داشته باشد. کسانی که به تعبیر امروزی، یک بام و دو هوا دارند. بخشی از قانون را که منافعشان را جور میکند موافقند و با قسمتی دیگر نه و حتی مخالفند و حتی گاهی با آن مبارزه هم میکنند. دهان و گوش و چشمشان هرچه و هرجا که به نفعشان باشد را میشنود و میبیند و میگوید. مبنا و متر و معیارشان منفعت است. یا پول یا مقام. حتی اگر به قیمت سوزاندن سرمایههای اجتماعی باشد. حق را طبق منافع خود تعریف میکنند و باطل را با میل خود میسنجند. فرعونهای کوچکی که خود را معیار حق و باطل میدانند و میتوانند به دیگران هرچه میخواهند دروغ و تهمت بزنند و آنچه خود دارند و به آن آلودهاند را به دیگران نسبت دهند.
از آیات و روایات، آنچه که شهوت و شکمشان بخواهد را میپذیرند و حفظ میکنند و دائماً قرائت میکنند. از قرآن «لا إکراه فی الدین» را بلدند و نه بعدش را خوانده و نه تفسیرش را قبول دارند مثل «کلوا و اشربوا» و «أنّی شئتم» و «مثنی و ثلاث و رباع» و مثل « لا حکم إلا لله» و... و مثل احادیثی که به همین روال، حفظ موضوعی کردهاند. اگر واجباتی انجام دهند باید خدا را شکر کرد و از مستحبات، شنیدهاند بعد از غذا باید دراز کشید! هرساله در ماه رمضان به بیماری خاصی مبتلا میشوند که یک پزشک معروف روزه را برایش سم مهلک دانسته ولی سحر و افطار تا خرخره میخورند و دلشان برای مناجات افطار پرپر میزند. از تمام اتفاقات اول انقلاب «آب و برق مجانی» را به یاد دارند و تا وقت مُردن نمیخواهند بپذیرند که امام این جمله را نگفته است. حقوق و قرارداد میلیاردی و بدون مالیات بیتالمال را میگیرند و میخورند و با دعا و حمایت مردم، کسی شده و آنها را فراموش کردهاند ولی به مردمی که بین خودشان نذری توزیع میکنند فحاشی میکنند.
آنچنان از اینگونه ی اخلاقی میشود گفت که بنیاسرائیل بتواند در برزخ اعاده حیثیت کند. ایمان به قسمتی از کتاب خدا و قانون و کافر شدن به قسمتی دیگر یعنی این.
از دشمنان سرسخت و کنود و لجوج و عنود صهیونی و آمریکا و انگلیس و منافقین و... توقعی نیست ولی بیشک از مسؤولین سابق و اسبق و سیاسیون و مدعیان هنر و ورزش توقع، جدی است. مثلاً اگر منافقین از ایرانی دم بزنند ناخودآگاه، ذهنها به یاد هفده هزار شهید ترور ایران و انتفاضه شعبانیه عراق میافتد. وقتی ملاک کشتن مردم، تنها ریشو و چادری بودن بود نه عقیده و مرامشان. و اگر رسانههای این تفکر بخواهند «ادای مردمدوستی» بگیرند یا نظام را متهم به «قضاوت به ظاهر افراد» یا «خشونت سازمانیافته» یا... کنند مثل تلاش مرغی میماند که بخواهد بانگ خروسانه بزند. اگر کومله و دموکرات هم بخواهند از حقوق مردم کُرد سخن بگویند و از ایرانی دم بزنند گویی تابلوی مونالیزا و شعر گوته را به چنگیز مغول و صدام نسبت دهند. ناخودآگاه شهادت ملامصطفی مردوخی و کاک جلال بارنامه و مسعود غمیان و شکنجه و کشتن ملا ارکان قدیمی در مقابل زن و دخترش و... و 5400 شهید مظلوم کُرد سنی و سر بریدن با حلبی و کاشی و جایزه برای آوردن پوست سینه رزمندگان و نوکری بعثیها و حلبچه و زرده و... و در نهایت فرار به اروپا به یادها میآید.
این داستان، در مورد رسانههای غربی مضحکتر است و آنها بیحیاتر از آن چیزی هستند که به تصور آید. آنها پول میگیرند که دروغ بگویند و شرف بفروشند. قلم به مزد را شنیده بودیم و اینها دهن به مزدش را هم به ما نشان دادند. رسانهچیهای مزدور و بیریشهای که عمله استکبارند و حتی شب و روزشان را هم باید صاحبان رسانههای سلطه که عمدتاً صهیونی هستند تشخیص دهند. مثل مرغهای تخمگذاری که با روشن و خاموش کردن چراغ تخم میگذارند و از خود، عقل و حسی ندارند. شکستخوردهها و راندهشدهها و سرخوردههای بیوطن یا نمکدانشکنهایی که مزدور دشمناناند. مردمدوستیشان به دروغ کودکان میماند و تظاهرشان به وطنپرستی، مثل ادای مردانه مخنثها. هَمّشان، دانه و علفشان است و هرچه دانه و علف بیشتر بخورند تخم بزرگتر میگذارند یا بار بیشتر میبرند.
اینها که گفته شد هرگز به قصد تمسخر نبود، بلکه چهره عریانی از نتیجه همان اخلاق صهیونی است.
در همین سالهای اخیر چند اتفاق مهم در مورد کُردها افتاده است که آخرین آن فوت خانم مهسا امینی در همین چند روز پیش بود. در ماه اخیر خانم شیلر رسولی نیز بهگونهای اسطورهوار فوت نمود و چند سال قبل خانم میترا استاد توسط همسرش به ضرب گلوله کشته شد. با اتفاقات دیگری نظیر شهادت چندین سرباز و مرزبان و جنگلبان و پاسدار و ارتشی و نیروی انتظامی که در راه حفاظت از امنیت مردم در این منطقه به شهادت رسیدند هم فعلا کاری نداریم. همانگونه که شهادت آیلان، کودک کُرد سوری که به خاطر فرار خانوادهاش از دست داعش، گرفتار آب و غرق شده بود نیز بماند که همه اینها با سکوت حیرتآوری روبهرو شد از جنس: تو کز محنت دیگران بیغمی/ نشاید که نامت نهند آدمی.
از سه زنی که گفته شد؛ مرحومه میترا استاد توسط همسرش که وزیر و شهردار دولت و شورای شهر اصلاحات و اعتدال بود به ضرب گلوله به قتل رسید و رسانههای زنجیرهای تا حد مهدورالدم بودن مقتوله پیش رفتند و نسبتهایی به او دادند که فقط باید در محکمه عدل الهی پاسخ دهند. مراجعه به آرشیو رسانههای طیف اصلاحطلب و مجموعه سران بیانیهنویس و فرصتطلب گویاتر از هر سخن و مطلبی روشنگر تراز صداقت آنهایی است که غیر از «اشکهای کبیسهای و انتخاباتی»، تبحر ویژهای در شکار و کمین گرفتن دارند. مدعیان قانون و مدنیت، که تنها وقتی منافعشان در میان باشد از کُرد میگویند، میتوانند همانگونه که برخیشان طرح عقیم کردن زنان کارتنخواب دادند یا دختر قاچاقچی وزیر خود را مظلوم نامیدند یا با کفش، فرش مردم زلزلهزده را آلوده کردند به همان راحتی مقتوله بیدفاعی را وقیحانه تهمت بزنند و قاتلش را مثل یک گنجشک خیس و بیپناه بنمایانند.
در مورد مرحومه شیلر که انصافاً کار او نمادی از شرافت کُردی بود، هرگز دمی یا قلمی نچرخاندند و تحسینی نکردند. دلیلش چه بود را شاید بتوان به جای توقع آزادگی و اصالت، در بیتأثیر بودن در صندوق آراء یا موردپسند نبودن برای سفارتخانههایی که سلبریتیها را برای جشن تولد یا افطار ملکه دعوت میکنند و میکردند جست و اینکه در دفاع از حق برای آنان لقمهای گرفته یا سبیلی چرب نمیشود. همین جماعت در مورد اتفاقی که برای مرحوم مهسا امینی افتاد، چنان در وطنفروشی و عقیدهستیزی و عقدهگشایی و محکم فروکردن چنگ و دندان در تن وطن، با رسانههای دشمن رقابت کردند که دشمنان خونی و اجنبیها انگشت به دهان ماندند. رقابت در «ارزانتر فروشی وطن» بود. با تهمت زدن، دروغ گفتند و از هرچه خواستند انتقام گرفتند. همانها که میگفتند ورزش سیاسی نیست و هنر را به سیاست نیالایید، هم سیاست و هم هنر را با دروغ و نیرنگ و سیاست انگلیسی آلودند.
از دشمن توقعی نیست ولی از مدعیان جامعه مدنی و سلبریتیها که داعیه ایرانی بودن دارند هم نباید توقع داشت؟ فراتر از گزینشی کردن قانون، آیا باید بین مُردهها هم تبعیض قائل شد و آنها را درجه یک و دو کرد؟ دشمن میخواست درماندگی خود در موفقیت ایران با عضویت دائمی و بدون برجام و FATF در شانگهای و سایر دروغهای جبهه تحریف، حل چندماهه مشکل چندساله آب شرب همدان و سیستان و چهارمحال و اهواز و... و تحیرشان از عظمت اربعین را جبران و نیز سفر رئیسجمهور به نیویورک را متأثر از پروندهسازی دروغین کند و... و چه کسانی بازوی دشمن شدند. کسی که «جمهورستیزی» سران فتنه در کودتای 88 و کشتهسازی و تهمت تجاوز و مجلس ختم برای زندهها و دروغ تقلب و کشتن ندا آقاسلطان و دهها جنایت دیگر را دیده است هرگز تن به ذلت همراهی با «پراشتباهها» نمیدهد و زحمات بیدریغ نیروی خدوم انتظامی را به سفارش دشمن به باد نمیدهد. و چقدر امتحانهای خدا برای عیارسنجی، دقیق است.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 29شهریور 401
[1] - سوره بقره آیه 85
اى كسانى كه ايمان آورديد سلاح خود برگيريد، و سپس دسته دسته يا يكپارچه به سوى جهاد حركت كنيد. سوره نساء آیه71
یکی از امتیازات بندگان خدا این است که کار بیهوده نمیکنند و عمرشان را تلف نمینمایند و از لغو، اعراض کرده و همواره در زندگی به دنبال هدف خویش و خواست خدا هستند. شاید دلیل نشاط درونی و امیدواری بیوقفه آنها نیز همین هدفداری است. هیچگاه ناامید نمیشوند و آن را از شیطان میدانند. هر اتفاق ناگواری را وسیله آزمایش و آمایش خود میدانند و به هر امتحانی به دیده تقویت نگریسته و خود را در معرضش قرار میدهند و با آن، فعالانه برخورد میکنند تا بتوانند رشد کنند. تقوای آنان تقوای پرهیز از منهیئت وستیز با آنهاست. گِرد نهیشدهها نمیچرخند ولی با آنها مبارزه میکنند. اگر کسی دنبال کشف راز موفقیت در زندگی بندگان خداست، همین بود که نوشتم و کشف آن، ذکاوت ویژه نمیخواهد، به تعمق در رفتار بزرگان نیاز دارد که از هرکسی بر میآید.
در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» به این نکته اشاره شده که تقوا یعنی پوشیدن زره و رفتن در میان خطر برای نجات گرفتاران. تقوا به معنی گوشه گیری نیست باید به معرکه رفت و دامن نیالود و منجی شد. در حالت عادی نمیتوان بین زندگی سراسر مبارزه مؤمنین واقعی و نشاط آنها جمع بست، ولی وقتی در منظومه فکری اسلام ناب، متمرکز شویم خواهیم دید و دانست که دلیل همان نشاط و تحرک، همین مبارزه دائمی با بدیهاست. اگر از ملاحظه زندگی امامان معصوممان محروم بوده و هستیم، توفیق دیدن زندگی امام راحل و امام حاضر و سایر بزرگان هم عصر خود را داشته ایم. اگر به گفته امام خمینی نتوان «خستهتر از او را یافت» ولی در همان زمان هم نمیشد امیدوارتر از او را یافت. در مورد امام حاضر هم همین است. مشکلاتی که عرق انقلابیون را در میآورد، رهبری را در امید به پیروزی امت اسلامی ایران، امیدوارتر میکند و او به خاطر ایمانش به هدف و امداد خدا و قدرت مردم، کوشاتر است و نگران نیست.
در ماجرای تلخ کربلا هم، شاید نتوان کسی را امیدوارتر از سیدالشهداء یافت. کسی که تا لحظه آخر به فکر نجات تک تک افراد امت است. از علیاصغر خودش که به یک کف دست آب، نجات مییافت تا شمر لعینی که با کمی خویشتن داری و تفکر میتوانست از قعر جهنم نجات یابد. گویی به هراندازه که از گمراهی گمراهان کوفه و شام، غصه دارتر میشد ولی به هدایتشان امیدوارتر بود و برای نجاتشان بیشتر تلاش میکرد. هرچند شکمهای پرشده از حرام حرامیان، سدی در برابر هدایتشان شد و نه حرف امام را شنیدند و نه آنچه میدانستند نجاتشان داد و نه آنچه میدیدند در دل سنگین و شیطانی آنها نفوذ کرد. جمع بین اینکه چگونه سیدالشهداء که سلام خدا و خوبان نثارش، پرغصهترین ولی امیدوارترین انسان روز عاشورا بود، برای ما که به اسرار حق آگاه نیستیم و در رشدیافتگی به گِرد پای ایشان نمیرسیم و گرفتار نواقص خود هستیم، میسر نیست.
شنیدن این قسمت زجرآور کربلا که امام مظلوممان را در حال سخن گفتن سربریدند گرچه ما را برمی آشوبد و خونمان را به جوش میآورد ولی واقعیتی است که اتفاق افتاده و باید دانست، انسانی که میتواند از جبرئیل بالاتر برود، تا کجا میتواند به پایینتر از مرتبه حیوان سقوط کند که با امام رحمت و منشأ هدایتش اینگونه رفتار کند. داستان کربلا یک تراژدی به سبک داستان نمایش نیست، خلاصه داستان صعود و سقوط آدمی است که به درازای تاریخ و وسعت جغرافیای زمین خلقت کشیده شده است. زندهماندن کربلا به خاطر زندگی انسان روی زمین خاکی است و تا وقتی انسان هست، کربلا زنده و دانشگاهی برای آموختن و عبرت گرفتن است. اگر کسی معتقد باشد عاشورا متعلق به 1400 سال پیش و مربوط به عراق است بیشک نه عاشورا را شناخته و نه فلسفه خلقت را به درستی درک کرده است و بیشک ماهواره میبیند.
از این نکته نیز غافل نشویم که نباید عاشورا را تنها در یک روز خلاصه کرد وگرنه نمیتوانیم دریافت صحیحی از پیامهای مهم و بینظیر آن قیام و انقلاب بینظیر دریافت کنیم. ریشه کربلا را باید در بعثت و هجرت و غدیرخم جست و نتیجه کربلا را باید در انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت و همین پیادهروی اربعین پیگیری کرد و هدفش را در روزگاران ظهورِ منجی بیشکست و آن پیروزی موعود رصد نمود. هزینه آن ذبح عظیم اگر نجات دین خدا و هدایت انسانها باشد، پس تمام انسانهای تا قیامت مدیون حسین و یاران اویند. خدا لحظه لحظه درجات کربلاییان و برکت سفره أباعبدالله را بیفزاید که خونشان زندگی را جاری و عمرمان را رنگین و امیدمان به نجات را بارور کرده است. آنها که حسین را شناختهاند معترفند که چه خوب شد خدا حسین را آفرید و تبارک الله أحسن الخالقین.
و تمام انبیاء و امامان و اولیاء خدا کارشان جهاد بوده است. فرصت جهاد با شمشیر اگر کم بوده به جایش تا عقل کار میکند روشنگری و جهاد تبیین در تاریخ حیات آنهاست. آن که فرمود « اَللهَ اللهَ فـی الجِهاد بِأموالکُم و أنفُسِکُم و ألْسِنَتِکم فـی سبیلِ اللهِ» خوب میدانست که جهاد در راه خدا گاهی با انفاق مال است و گاهی با بذل مهجه و گاهی با منطق قوی، سخن متین، عقلانیّت کامل و همراه با زینت عاطفه است که اربعین سال گذشته، دستور صریحش با نام جهاد تبیین صادر شد. و این جهاد اگر بتمامه انجام شود شاید تفاوتی در اجر و پاداش با جهاد به شمشیر نداشته باشد. همان گونه که پیروزی قیام عاشورا با جهاد تبیین سیدالساجدین و زینب کبری که سلام خدا و خوبان نثارشان، به ثمر رسید و کامل شد. اگر آن روشنگری و جهاد عالمانه و شجاعانه نبود، چه کسی میتوانست سلطه استکباری و فضای روانی مطلق اموی را در هم شکند و یزید را تنبیه سخت و در تاریخ رسوا و نقشه شوم از بین بردن اسلام را ریشهکن کند؟
اسلحه جهاد سخت اگر تیغ و تیر و تفنگ است در جهاد تبیین، سلاح همان است که آقایمان در حکم جهاد تبیین و با قید فوریت و ضرورت گفتند. با توجه به جهاد سخت و جهاد تبیین باید پیادهروی اربعین را نیز در ادامه همین جهاد تبیین ملاحظه نمود. حضور میلیونی اربعینیان خونخواه حسین چنان توانسته پایههای استکباری دشمنان را متزلزل و در موجودیتشان تشکیک کند که آنها این راهپیمایی سپاهیان بینظیر و تاریخی را همچون رزمایش میدانند که همین گونه هم هست. گاهی سکوت رسانهای و گاهی تشکیک، شبهه پراکنی، فحاشی و ایرادهای بنیاسرائیلی رسانههای جهان سلطه از درد و زجری است که در زیر پای اربعینیان میکشند و میتوان وضعیت مزاجی آشفته صهیون را اینگونه توجیه کرد که آنان در هر اربعین، تصویر مرگ خود را مرور میکنند و پروتکلهای خود را نقش بر آب میبینند.
آیهای که در پیشانی این مقاله میدرخشد را باید با آیات پیش و پس آن خواند تا حظ کرد و بال درآورد و خال آسمان تحیر شد. گویی از آسمان بالا میبرندمان که نفس به شماره میافتد. وقتی سینه امثال ما با خواندن این آیات، نفس کم میآورد، بزرگان با قرائت این آیات چه میکنند؟ « كسانى كه خدا و اين پيامبر را اطاعت كنند، كسانى خواهند بود كه همدم انبياء و صديقين و شهداء و صالحيناند، كه خدا مورد انعامشان قرار داده، و چه نيكو رفيقانى». خدا بر درجات امام راحل بیفزاید که دنیای معاصر را از مرگ و روزمرگی و انحطاط نجات داد و راه حیات طیبه را آموخت و قرآن را از طاقچهها به تارکاندیشهها آورد و عقل تشنه بشر را در معرض ندا و نور خدا قرار داد. اگراندیشه امام نبود ما از کجا میدانستیم که راه قدس از کربلا میگذرد؟ و از کجا میدانستیم که اگر ما را بکشند، زندهتر میشویم؟ و از کجا میدانستیم باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامى باشند و این شدنى است؟
برای رزمایش بزرگ و همهجانبه پیادهروی اربعین میتوان شاخصههای مختلف و متنوعی دید. تجمع سالیانهای که مؤمنین عزتافزایی میکنند و تولید اقتدار. بازگشایی مرز باشماق مریوان و حضور دستههای زائر برادران و خواهران سنی و ادیان مختلف، بطلان خط فکری صهیونی است که رسانههای سعودی و انگلیسی اختلافانداز، به دنبال آن هستند و این را در مقابل حج معرفی میکنند. مثل خیال خامی که چند سالی است کشورهای چند ده ساله فسقلی را برای تصاحب جزایر سهگانه سرزمین هزاران ساله ایران به طمع میاندازد.
امام حسین، امام جهانیان و آزادگان است و بشر گیرافتاده در دام لیبرال دموکراسی عقیم، راه نجات خود را حسین میداند و پرسان پرسان، نشانی او را میجوید. استقبال بینظیر مؤمنین و مستضعفین جهان از راهپیمایی اربعین که ما و مسئولین را به فکر تدارک بیشتر و درخور این رویداد جهانی انداخته است، گویای میل و رغبت جهان خسته امروز به فکر و حرف سیدالشهداء است. و سخن آخر ما با ارباب بیکفنمان این است که حسین جان، ثواب زیارت کربلایت به کنار، ما از عظمت تو در دوران معاصری که میشناسیم متحیریم. مردمی که در تأمین نان خود محتاج و در خرج زندگی شان در سختیاند، از راههای بسیار دور هند و پاکستان و افغانستان و اروپا و... و در این گرمای سخت و در آن جمعیت عظیم، برای «لبیک» به تو آمدهاند. فدای تو با فداییانی که داری و خوش به حال فداییانت با آقایی که دارند و تو باشی. دعا کن برای ما.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 22 شهریور 401
همانا شيطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن خود بگيريد، چون تنها كار او اين است كه حزب خود را دعوت كند به اينكه همه اهل آتش شوند.
(سوره فاطر، آیه 6)
کسانی هستند که به هر دلیل و انگیزه میخواهند ادای مهربانی داشته و با ادعای «همه دوستی» برای خود هویتی نرم و عطوفتی مثالزدنی کسب کنند و از مردمان جلب توجه نمایند. نیت آنها هرچه هست بماند ولی آنها با تابلو «مرگ بر مرگ» قصد کسب وجهه دارند و دنبال کسانی میگردند که این قابلیت را داشته باشند تا بین جنگ و بلوا و آشوبی که جهان را فراگرفته و پیکرهای بیجان روی هم افتاده و مجروحینی که خون بالا میآورند و به سختی جان میدهند و...، دنبال پروانههای قشنگ بگردند و بتوانند شعری مبهم و بیمعنی و پر از احساس بخوانند و پا بر جنازهها و مجروحین گذاشته و... و پای گلی قرمز، آبی بریزند یا کاسه شیر گربهای را پر کنند و... و این گلها، به ما میگویند که به جای پرداختن به فقر آفریقا و بیتابی برای مُردن روزانه صدها کرونایی در آمریکا و نگران شدن برای سرمای پیش روی خیابان خوابهای اروپا و مرگ روزانه صدها کودک یمنی از گرسنگی و بیماری و... بیا با هم شعر بخوانیم و در محو بخار چایی روشنفکری غوطهور شویم.
چرا این قدر از مرگ آدمها میگویید؟ اصلاً «مرگ بر مرگ». مثل همان زمان که در فرانسه گفتند «ممنوعیت، ممنوع» یا آن زمان که هنرمندانی نازکخیال و نازکاندام گفتند «هنر برای هنر» و... و همین افراد با همین آرامش پدر بشر و هنر و آسایش را درآوردند و مردم را با این مخدرات، به این روز انداختند.
اینها که گفتم تمسخر آن گلها نبود، بیان واقعیت مبتلای جامعه امروز ما به بیماری «روشنفکرنمایی» است. روشنفکر که در ایران بیمار، متولد شد، بماند، ما امروزه با بیماری جهش یافته دیگری از همان خانواده، به نام روشنفکرنمایی مواجهیم. مثل اُمیکرون که بعد از کرونا آمد. پرداختن به اخلاق این گلهای بدبو آن قدر کلافهکننده است که گوش دادن به حرفهای مبهم بایدن و توجه به «سالاد کلمات» کاملا هریس حوصله آدم را سر میبرند. شخصیت اینها مثل آن اثری است که باید نقاشش را به آن سنجاق کرد تا بفهمیم تابلو را سر وته نگرفتهایم. از ملیگرایی میگویند و به دشمنان کشور میهمانی میدهند و نمیفهمند ما چرا ناراحتیم؟ از ایران میگویند که چون نباشد تن آنها هم مباد، ولی در خاک متجاوزان تحصیل میکنند و ازدواج و زندگی و زاد و ولد میکنند و به بقیه میگویند چرا نمیآیید؟ از رضاشاه سخن میگویند و جهل و بیسوادی و دیکتاتوری را نفرین میکنند. از عقل دم میزنند و در رسای جهل، باله میرقصند و.... .
برای کسی که با این جماعت تماس نداشته و مسلط به عقل خویش و مزین به انصاف باشد کافی است که بداند دشمنتراشی با دشمنشناسی تفاوت دارد و دشمنشناسی با دشمن گرفتن دشمن هم تفاوت دارد. قرآن کریم پس از دشمنشناسی ما را به دشمن گرفتن دشمن راهنمایی میکند و میگوید، تنها دشمن دانستن شیطان کافی نیست، باید او را دشمن هم گرفت. اگر بدانیم که برق خطرناک است خوب است ولی باید بدانیم و مراقبت کنیم که تماس ناآگاهانه و غافلانه با برق، یا ما را فلج میکند یا میکُشد. پرهیز عقلانی میخواهد و مواجهه آگاهانه. به خاطر همین است دشمن دانستن آمریکا و انگلیس و اسرائیل و سایر دشمنان به تنهایی کافی نیست باید این علمِ خام، با آگاهی و تجربه پخته شود. کسی که دشمن را شناخت و دشمن گرفت، یا با او دست نمیدهد یا پس از دست دادن، انگشتانش را میشمرد که کم نشده باشند.
نمیشود دشمن را دشمن دانست ولی به او ارادت و علاقه داشت و خرده فرمایشش را اطاعت کرد. علمی سودمند است که به کار آید وگرنه بار اضافی است و تشبیه قرآن برای حَمّال کتاب، تند است. کسی را که از علم و عقل و دانش و تخصص و مدرک دم زد و در مورد امور مختلف، گزینشی قضاوت کرد و مبنای سکوت و کلامش، حب و بغض شد نمیتوان انسان متعادل و منصف نامید. گروهی که غیر از آنگلوساکسونها عیب دنیا را ببینند و بگویند و به هیچ انتقادی پاسخ منطقی ندهند، اگر اهل درس و کتاب هستند، بیشک به بیماری روشنفکرنمایی مبتلایند. نمیشود همه بد باشند و کدخدا و ملکه و شرکای تجاری آنها، خوبهایی باشند که ممکن است و شاید و گاهی اشتباهی کنند. اینها اگر میتوانستند بیت «تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی» را تغییر میدادند و یا از اشعار سعدی حذف میکردند.
هزینه 6 میلیارد پوندی برای دفن یک پیرزن، اگر آن گونه که گفته شده، صحت داشته باشد، با کدام انصاف و عقلی سنجیده میشود؟ گیریم آن پیرزن، ملکه 96 ساله انگلیس باشد که هفتاد سال ملکه بوده و غیر از چنبره زدن بر کشورهای مختلف و داراییهای صدها میلیون نفر، مالک جان و مال و ناموس دلفین و غاز و مرغابیهای آنها هم بوده باشد. شرایط خراب مالی انگلیسی که برگزیت را پشت سر گذاشته چه میشود؟ گرسنگان عالم چه خواهند گفت؟ دوستانی که قیمت بطریهای آب زائران اربعین و لیوانهای یک بار مصرف محرم و افطاریهای مردم به مردم را هر ساله محاسبه و به تعداد فقرای جهان تقسیم و به علاوه حقوق مدافعان حرم میکنند و سهم مردم را از آن کم کرده و در اعدادی تخیلی ضرب میکنند، در مورد این 6 میلیارد پوند و حقوق و ثروت و ... ملکه چرا ساکتند و علائمی حیاتی از خود نشان نمیدهند؟
آنها که بیقانون بودن انگلیس (قانون این کشور بر مبنای اساسنامه و رویه جاری است) و بیسرود ملی بودن (سرود این کشور سرود ملی نبوده و سرود سلامتی ملکه است) و ارتش ملی نداشتن (ارتش ملی ندارند و ارتش سلطنتی دارند) و... را نمیدانستند بدانند که گروهی مبتلا به روشنفکرنمایی، مأموریت دارند که تا میتوانند مردم و کشور خود را تحقیر کنند و تا میتوانند برای کدخدا و ملکه خوش برقصند. برای ملکه فرامیلیاردری که خود و خانوادهاش از پرداخت هر نوع مالیاتی معاف و در تخلفاتشان از هرگونه تعقیب و قانونی مبرا هستند، ولایتی جهانی، بیحد و مرز و بدون محدودیت و فراتر از انسانها برقرار کرده و اختیاراتی به دور از عقل سلیم به او دادهاند. سوگند مسئولین و نمایندگان مجلس انگلیس و استرالیا و کشورهای زیر سلطه بریتانیا، به جان ملکه است نه خاک وطنشان. و ملکه انگلیس، رئیسکشور و رئیس مذهب و رئیسکلیساهای این کشور است. و جهان غرب در قرن بیست و یکم است ظاهراً.
در مورد انگلیس نوشتن، مرور کارنامه یکی از قدیمیترین و موذیترین دشمنان ایران است که گاهی به استعمار و گاهی به روباه پیر از آن یاد میشود و با ما سابقه پدرکشتگی بیش از صدسالهای دارد که خودشان از تاریخ ما حذفش کردهاند. نسلکشی 9 میلیون ایرانی در بین سالهای 1295 تا 1298 خورشیدی با قحطی ساختگی و وبای انگلیسی و نیز تبانی آیرونساید با اردشیر ریپورتر و به قدرت رساندن اسطبلبانی به جای شاه ایران. و کودتای 28 مرداد و اسقاط دولت مصدق و... و کارنامه سیاهی که سرشار از عفونت انگلیسی و خون ایرانی است. در قرن بیست و یکم میلادی و زمانی که همه روشنفکران به سلامتی تجدد به تحجر تف میکنند، پیرزن 96سالهای رفت و پیرپسر 70 سالهاش با پروندهای مملو از گلکاریهای اخلاقی و اقتصادی و... و سؤالاتی در مورد پرونده قتل دایانا، جای او نشست تا بار دیگر منتقدان حکومتهای موروثی را بر سر دوراهی حقگویی و دروغگویی قرار دهد.
آنها که داعیه ایران و تاریخ کهن آن را دارند، چرا در مرگ این دشمن پیر، ساکت نشسته و بر تاریکی نفرین و فکری را روشن نمیکنند؟ چرا در برابر وقیحانی که عنکبوت بریتانیایی را تقدیس میکنند و مادر خود مینامند نمیایستند؟ این بیوطنی را فقط میتوان در میان غربزدگان اجنبیپرست جست نه ایرانیان باشرف. دوراهی سختی برای روشنفکری است که اصالت یا بدلی بودن خود را ثابت کند. با مردم و میهن هستند یا با دشمن مردم و میهن؟ توقعی از آنها نیست که گویی از خواب بیدار شده و صورت نشسته بیانیه نوشتند و از موروثی شدن حکومت در ایران ابراز نگرانی کردند ولی حماقت عریان و تحجر مجسم در بریتانیا را در مقابل خود نمیبینند. آنها قبلاً هم نشان دادند که جمهور را ندیده و نظر اکثریت «با اختلاف آرای بسیار زیاد» را زیر پا گذاشتند.
به هر حال باید دانست کدخدا و ملکه مرده بدون زاد و ولد قادر به ادامه حیات فکری نبوده و نیستند و نگاه به تاریخچه پیدایش وهابیت و بهائیت و رژیم اشغالگر قدس و داعش و...، گویای تداوم بیراهه شیطان است که قرنها توسط بریتانیا و در سده اخیر با کمک آمریکا در مقابل جهان قرار داده شده و مردم را با انواع فریبها به آن میکشانند و مخالفان خود و روشنفکران واقعی و عاشقان وطن و مردمدوستان را حذف میکنند. کشورهایی را با جنگ و غارت تسخیر کردند و کشورهایی را با کودتا و ترور به بیراهه میکشند ولی همیشه گروهی را با نفوذ دادن، مأمور جویدن بنیانها کردهاند و... و گروهی روشنفکرنما را با کمک رسانههای سلطهگر و سلطهطلب، مأمور به انتقاد از ولایت فقیهِ عالم و زاهد و مدیر و مدبری کردهاند که یکی اریکه حکومتش، حسینیه گچی جماران بود و دیگری حسینیه آجری امام خمینی و بیت رهبری است و درکنارش مردمان غیوری که مرگ و افولِ یک یک دشمنان خود و غرق شدن کشتی تایتانیک تمدنِ عقلستیز غرب را به نظاره نشستهاند. بعون الله و فضله.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 20شهریور 401
مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[1]
شعائر را به نشانه ها و علامت ها ترجمه کرده اند. مثل صفا و مروه که در قرآن به همین نام نامیده شده و «سعی» بین آنها جزء اعمال حج است. حکمتش چیست، خدا می داند و ما بندگان که نمی دانیم ولی به علم و حکمت خدا واقفیم، باید اطاعت کنیم و این اطاعت کورکورانه و متعصبانه نیست. اطاعتی عقلانی است که پس از جستجو و کنکاش در مورد خدا و حقانیت او و اصول دینش، به فروع دینش گردن فرونهاده و مُنقادیم. مثل کسیکه برای یافتن پزشک حاذق جستجو می کند و با یافتنش، دیگر در دستوراتش چون و چرا نمی کند و فرمول داروهایش را نمی پرسد. مؤمنینی که به وحدانیت و علم و حکمت خدا یقین کرده اند، یقین دارند که از حکیم، کار بیهوده سر نمی زند و امر و نهی او حکمتی دارد که ممکن است عقل ما به آن برسد یا نرسد. مهم اینست که راه را یافته و پیچ و تابش برای رسیدن سالم به مقصد را پذیرفته ایم.
امامان معصوم ما که سلام خدا و خوبان نثارشان، علامت و نشانه های متعددی برای مؤمنین گفته اند که یکی از آنها خواندن زیارت اربعین است. اربعین چنان مقدس است که تکریم و تعظیم و قرائت زیارتنامه اش از نشانه های ایمان است. دلیلش زنده نگه داشتن نام و یاد کربلاییان باشد یا تقویت ایمانمان، تفاوتی ندارد، مهم اینست که راه نجات است. حکایت آبگیری که اگر به چشمه وصل نباشد مرداب می شود را شاید همه شنیده اند ولی حکایت انسان بی حسین، بسی بدتر از آنست. گویی خدا سیدالشهداء را چراغ عالم قرار داده تا ترسان نباشیم. یا نفس قرار داده تا با او زندگی کنیم. یا مونس قلبمان گذاشته تا احساس غربت نکنیم. یا کشتی نجات قرارش داده تا غرق روزگار نشویم. یا سفارش و شفاعتش را پذیرفته تا گنهکارانِ خجل از خدا، ناامید نشوند. یا راه او را کوتاهترین راه رسیدن به خود قرار داده تا بشود یک شبه ره صدساله را پیمود. یا ... یا حسین را قرار داد تا بدانیم خدا عاشق کیست و دردانه خدا چگونه است؟
چند سالی است با نعمت مُردن صدام، راه زیارت اربعین برای مؤمنین و مستضعفین جهان باز شده و هرسال، خدا به میهمانی حسین برکت می افزاید و زمین کربلا را وسیعتر می کند. در روزهای دیگر نمی توان گنجایش جمعیتی بیش از چهارصد یا پانصد هزار نفر در بین الحرمین تصور کرد ولی در اربعین شاید این جمعیت به چند میلیون نفر هم برسد. باور می کنی رفیق؟ با حساب و کتاب معمولی نمی شود تصور کرد که در یک بازه بیست روزه بیست و پنج میلیون نفر وارد عراقی شوند که ده ها سال در تحریم بوده ولی هیچ کس گرسنه نماند و هرکس هرچه و هر مقدار و هرگونه که از آب و غذای حلال، بخواهد می آشامد و می نوشد و باز هم بر سفره مردمان کریم عراق، باقی است و کم نمی شود. باور می کنی عزیز؟ با معادلات این دنیا سازگار نیست که بیست و پنج میلیون نفر از کشورهای مختلف به کشوری ستمدیده مثل عراق وارد شوند و خون از دماغ کسی نیاید و همه در خدمت کردن از یکدیگر سبقت بگیرند. باور می کنی دوست خوبم؟
این سه سؤال را در روزگاری مرور کن که کشورهای اروپایی از ترس قحطی حاضر به پذیرفتن مردم جنگزده اوکراین نشدند و فقط چشم آبی ها را جدا کردند و پذیرفتند. در آلمان ثروتمند، مردم برای زمستان خود هیزم جمع می کنند و در فرانسه مردم، افسرده سرمای خانه خود در زمستان اند و دولت انگلیس از ناتوانی و پس از اعتراضات مردم، دسته جمعی استعفا دادند و بلژیک و سوئد و سوئیس و کانادا و نروژ و دانمارک و ... نگران اعتصابات خیابانی و شورش های زمستانی اند و در آمریکا روزانه صدها نفر به خاطر کرونا می میرند و ترامپ و بایدن هنوز دست به یقه اند و ... و عمر بلند دولت ها در رژیم صهیونیستی به یکسال رسیده است. به همه اینها قحطی غذا در جهان و حرص و ولع کشورها برای پر کردن انبارهای خود را باید اضافه کرد و نیز باید به یاد داشت که در روزهای نه چندان دور کرونا، کشورهای جنتلمن اروپایی هواپیمای ماسک و محلول یکدیگر را می دزدیدند و در بیمارستان های آمریکا به جای روپوش مخصوص، نایلون زباله به تن کادر درمان خود کردند و توصیه علمی رئیس جمهورشان به مردم «وایتکس بخورید» بود.
رفیق خوبم که تو باشی باید بدانی که در این زمان دو دنیا داریم. یک دنیای بی حسین که به تسخیر شیطان درآمده و برکت از او برگشته و مردمش در هول و هراس اند و دیگری دنیای عزتمند حسینی که خدا برکت را در آن گذاشته و مردم فقیرش، مثل شاهان کریم، می بخشند و سفره خود را با همه شریک می شوند. « هلابیکم یا زوار الحسین» که عراقی ها می گویند یعنی اعتقاد به همین برکت. یعنی آن تاجری که برای زائر حسین شتر نحر می کند تا آن پیرزنی که با تکه مقوایی که دارد، زائر حسین را باد می زند. یعنی حسین زنده و عشق در جریان است و خدا بین ماست و خون حسین زندگی را جاری کرده و محبتش انسان عاشق را نجات می دهد. خدا رحمتت کند سعدیِ شیرین سخن که گفتی« مرده آنست که نامش به نکویی نبرند» ولی این برای مردگان است عزیز، برای زندگان باید گفت « نتوان هرکه نفس داشت همی زنده بخواند / زنده آنست حسین جان، که زتو نام ببُرد».
خدا فرمود کسیکه نشانه هایش را تعظیم و تکریم کند علامت پاکی قلب و تقوای اوست. امام عسگری هم فرمود اربعین از نشانه های ایمان است. آن ایمانی که زائر حسین را سیر و سیراب می کند، پیش از آن، نان و آب خود را با محرومین تقسیم کرده و برایش سرپناه ساخته است. چه می گویی برادر ساده دلم که « به جای رفتن به اربعین خانه ای بساز» این حرف تو نیست که عاقلی، حرف دشمنی است که به حقد و حسادت، از رسانه هایِ دروغ پران، سخن می گویند. اینرا به آنها بگو که هزینه نگهداری سگشان یا ساعت دستشان یا چمدان خریدشان یا سفر به اروپایشان یا دراز کشیدن در سواحل بی خیالیشان یا هزینه قبض خانه شان یا ... به اندازه حقوق چند ماه مردمی است که از نان حلال خود به محرومین می بخشند و لقمه خود را کوچک می کنند که به زائر حسین بدهند. به دشمن چه ربطی دارد؟ اینرا باید به سران یاغی و طاغی آمریکا و اروپایی گفت که مردم را تحریم کرده و کارشکنی می کنند. کجای کاری؟
عطش خوزستان و همدان و چهارمحال و مردم زباله گَرد و سفره محقری که توسط دولت مردمی و جهادگران در حال بهبودی است کارنامه امثال کسانی است که توسط همان دشمنان رسانه دار بر مردم تحمیل شدند و آب خوردن مردم را در خانه کدخدا به گرو گذاشتند. به شیشلیک خوری افتخار کردند و مردم را لشکر قابلمه به دست نامیدند. رفیقی داشتند که می توانست لویزان را به نامشان بزند یا دختر مظلومی که قاچاق کند. آنها هم همین شعار را می دادند ولی جور دیگری عمل می کردند. بوده و هستند کسانیکه با دیدن زوار اربعین و غذای نذری کهیر می زنند و دم از محرومان می زنند ولی پول خود را در شو و کنسرت و ویلای خارج هدر می دهند و حتی یکبار هم بر اختلاسگران فراری لعنت نفرستاده و به کانادا و آمریکا و اروپا برای پناه دادن به زالوها خرده نمی گیرند. بزرگترین ستم اینان اینست که مردم خود را نمی شناسند و به اشتباه، مثل خود فرض کرده و همانگونه که رسانه های دروغ پران غربی تصویر می کنند تخیل می کنند.
هنوز نفهمیده اند که پروژه غدیر را غیرت به اتمام رساند نه برجام. فروش نفت را کاربلدی، چندبرابر کرد نه توافق با شرکای تجاری حقه باز اروپایی. تورم را تحرک حتی در جمعه ها، پایین کشید نه خبردار شدن در صبح جمعه. ایران را شجاعت و استقلال در تصمیم گیری از کرونا نجات داد نه متلک و پوزخند. مردم را حضور بین مردمِ دکتر رئیسی امیدوار کرده نه کاخ وکیش نشینی. بدهی چهل وپنج ساله انگلیس به ایران را پاکدستی و اقتدار به کشور برگرداند نه داماد و دختر و برادر و وابسته فاسد و نفوذی. تأمین کسری بودجه و بدهی های دولت قبل و افزایش حقوق کارمندان و معلمان و ... را تدبیر واقعی حل کرد نه نسخه های ترجمه ای. و امثال اینها بسیار است که باید هشیار بود و منصف وگرنه همانکه ایران را در تحریمهای بی نظیر قرار داده و این شایعات و شبهات را ساخته همانی است که قصد داشت عراق را در آستانه اربعین به آشوب بکشد و به دروغ، عراق را علیه ایران و ایران را علیه عراق بدبین می کند. واقعیت در اربعین است و کسانی که اخلاقشان بهشتی و مرامشان حسینی است. و رحمت خدا بر اربعینیان و مردم کریم عراق.
[1] - سوره حج آیه 32
یادداشت روزنامه کیهان مورخ 17 شهریور 1401
بسا چيزى را خوش نمىداريد و آن براى شما خوب است، و بسا چيزى را دوست مىداريد و آن براى شما بد است، و خدا مىداند و شما نمىدانيد. سوره بقره آیه 216
به این آیه آرامشبخش، میتوان در بسیاری از امور زندگی استناد کرد و امیدوار بود. یکی از خاصیتهای این دنیا که محل تزاحم است این است که گاهی به حقیقت واقعیتها پی برده نمیشود. یعنی اموری را میبینیم که واقع شده ولی حقیقت و اصل ماجرایش بر ما پوشیده است و همین پوشیدگی ممکن است ما را به اشتباه بیندازد. این حقیقت همان است که به آن «حکمت» و یا «دلیل» میگویند. باغبانی درختان را در اواخر زمستان هرس میکند و آنچه دیده میشود بریدن و قیچی کردن شاخههای درختی است که مورد تقدیس همه است. همین باغبان علفهای هرزه را هم وجین میکند و آنچه دیده میشود کَندن گیاهان سبز توسط کسی است که کسی در مهربانی اش شک ندارد ولی این وقایع، حقیقت پنهانی دارد که باید در نظر گرفته شود.
حقیقت این است که قوّت درخت در هرس کردن و قوّت خاک و گیاهان مفید در کَندن علف هرزه است گرچه آنچه دیده شود با این لطافتی که حقیقت ماجراست تفاوت داشته باشد. آیه ابتدایی، همین را میگوید که گاهی اموری برای ما ناخوشایند است ولی خیر ما در آن است و ممکن است چیزی را دوست بداریم که در آن شرّی برایمان باشد و ندانیم. تربیت دینی میگوید همیشه نتیجه تلاشها آن گونه که میخواهیم نمیشود و شرایط وفق خواست ما پیش نمیرود ولی مهم سعی و تلاش آگاهانه و مدیریت صحیح اتفاقات و تحلیل صحیح آنها برای رسیدن به حقایق است.
در جمهوری اسلامی که تجربههایی جدی و آزمونهایی سخت برای رشد ما امت آخرالزمانی و مدعیان اصلاح جامعه به وجود آورد، بهاندازه 43 سال ولی به عمق تاریخ بشریت آزمون پس دادیم تا ثابت کردیم پای اعتقاداتمان مردانه ماندهایم و جوانمردانه آماده به پایان رساندن رسالت بزرگ و نیمه تمام انبیاء الهی که سلام خدا و خوبان نثارشان هستیم. خدای متعال همه جوره ما را آزمود و شهدا و پیشگامان جهاد و مردم بزرگ ایران روسفیدمان کردند. مقاومت چهل و سه سالهای که هر روز باقوتتر ادامه دارد کم چیزی است؟ مدیریت جنگ سخت و نرم و فتنه و مقابله با رسانههای مرجف و مرتجع و مزدور و دروغگو شوخی است؟ تحمل و تابآوری در تحریمهای بینظیر تاریخی کم است؟ اکنون که میبینیم قدرتهای بزرگ اروپایی به خاطر جنگ روسیه و اوکراین مستأصل و ناامیدند به بزرگی کار خود و برتری جایگاهی که بر آن ایستادهایم پی میبریم.
اگر یک سال از تحریمهایی که جمهوری اسلامی ایران در این چهل و سه سال خود تحمل کرده را بین کشورهای ثروتمند اروپا تقسیم میکردند مردم این کشورها اکنون از گرسنگی به دوران پارینه سنگی باز میگشتند و در کوچه و خیابان کمین کرده و همدیگر را شکار میکردند. آن همه ادعا و این دست و پای لرزانشان به هم نمیآید. اخباری که گاهی از سانسور شدید رسانههای آمریکا و اروپا درز میکند اگرچه ممکن است برای عموم باورنکردنی باشد ولی گویای وخامت وضع آنهاست و گویای حرفهای بودن رسانههاشان که توانستهاند اینچنین درز فاق اقتصاد و فرهنگ آنجا را بپوشانند و نیز نشاندهنده ستم کسانی است که برای هرچیز کوچکی با اغراق و دروغ، اقتصاد و فرهنگ آنجا به مردم خود طعنه میزدند. آلمانی که امروز به دنبال استخراج ذغال سنگ وتهیه هیزم است و به فکر تشکیل ارتش افتاده همان آلمانی است که غرب زدگان برای ایران، الگویش کرده بودند. خاک عالم برآن تحلیل.
انتخابات 88 و فتنهای که به دنبال کودتای سبز بود اگرچه هزینهای سنگین داشت و تلخ بود و آن سال را به هزار و سیصد هشتاد و اشک، مبدل کرد ولی یکی از مصادیق آیه پیشانی این نوشته است. گرچه از آن فتنه 13 سال میگذرد ولی به خاطر نجابت نظامی که سران فتنه را مثل بانیان وضع موجود، محاکمه نکرد هنوز هستند کسانی که ظهر از خواب بیدار شده و صبحانه میخواهند و بدتر این که خودش خرابکاری کرده و به کناری تهمت میزند. حالی کردن این عده مثل عبور شتر از سوراخ سوزن است ولی طبق مفهوم آیه ابتدایی شاید خیری در آن باشد که باز در مورد برخی از اتفاقات مهم تاریخ معاصر سخن بگوییم. شاید حکمتش این باشد که درس و عبرت دیگری در راه است و نیاز است که این قدمهای آخرین اتفاق بزرگ، با بصیرتتر برداشته شود و مردمی که اکنون کارآزمودهتر شدهاند سؤالاتی را مرور کنند و چاه و چالهها را بازشناسند.
مگر میشود همزمانی یورش به فلسطین با حمله به مدافعین پرافتخار حرم بیارتباط باشد؟ همراهی سربازان اسرائیلی با فتنهگران 88 که نتانیاهو آنها را سرمایههای خود در ایران نامید بیربط است؟ چرا همیشه مأموریت تلخ کردن شیرینیها به این موجودات سپرده میشود؟ ویژگیشان چیست که همیشه امید دشمنان خونی ایراناند؟ انتخابات 88 که یکی از بالاترین نصابهای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری در جهان بود توسط آن کسی خراب شد که قبل از اتمام شمارش آراء مدعی شد«پیروز قطعی است». اکنون هم که جهاد اسلامی شاخ اسرائیل را شکسته، باز هم همین پیروز تخیلی، بیانیه میدهد. چرا؟ سران آمریکا معتقدند داعش را هیلاری زاییده است، چه کسی از این ولد چموش دفاع میکند؟ مؤمنین و مستضعفین جهان به هماناندازه که سردارانی مثل همدانی و سلیمانی و حجازی و ابومهدی و... را شناختند به آنها عشق ورزیدند، این برای ایرانیان افتخار است، آن که توهین میکند در کدام جبهه است؟
کسی که بدون هیچ دلیل و مدرکی مدعی تقلب در انتخابات شد و با دیکتاتوری و قلدری به دنبال حذف جمهوریت و نادیده گرفتن رأی اکثریت و نادیده گرفتن قانون شد و آبروی نظام را مخدوش کرد و آمریکایی که به عذرخواهی افتاده بود را به تهدید اتمی ایران واداشت و یکی از مسببان تحریمهای فلجکننده و ریختن خون بیگناهان شد و هتاکان به مجلس و خیمه امام حسین را خداجو نامید و در کنارش برای زندهها مجلس ترحیم گرفتند و کشور را تا آستانه سقوط کشاندند و مردم را در مقابل هم قرار دادند و... اکنون اگر از صداقت و درستی و قانون و مردم دم بزند مضحک نیست؟ در مرداد ماه برای سالگرد 25 بهمن بیانیه میدهند؟ ارتباط منطقی امروز با انقلابهای یک دهه قبل کشورهای عربی کدام است؟ دعوا سازی بر سر اسم آن انقلابها بعد از این همه سال، به گلایههای عروس و جاری نمیماند؟ سخن گفتن از حکومت موروثی در جمهوری اسلامی، به سخنان کودکی که در میهمانی، از خواب پریده نمیماند؟
نگارنده این سطور اگر بیانیه مذکور را لایق پاسخگویی نمیداند از سر توهین نیست و در آن غیر آیات و سخن امام راحل، حرف منطقی و معقولی که حاکی از تعادل روحی باشد و قابل پاسخگویی، دیده نمیشود. چهره نورانی شهید همدانی که نگاه به تصویرش، ایمان بر ایمان میافزاید نیازی به دفاع دارد؟ یا حاج قاسمی که دنیا عزادارش شد و امثال ترامپ ناسزاگویش، نیاز به تبیین دارد؟ ضرورت عقلی جنگیدن پشت مرزها و امن نگه داشتن خانه و تأیید علمی و عملی آن نیاز به هوش زیاد دارد؟ این که کسی در کنار شمر و یزید زمان و جلوتر از نتانیاهو به رهبر عالی ایران جسارت کند، لایق اعتناست؟ موفقیت دولت دکتر رئیسی در بازسازی و بازتوانی کشور و تولید ثروت و قدرت و اعتبار و نیز آواربرداری مخروبههای اعتدال و اصلاحات و تحریمهای به جامانده از فتنه 88 اگر در رسانه ملی و مطبوعاتی که به دشمن پاس گل میدهند و 2 کشته را 200 نفر میکنند گفته نمیشود ولی در گزارشهای سازمانهای رسمی جهان و اعتراف دشمن و تحلیل نقشههای آنان قابل رؤیت است.
ختم کلام آن که رهبرمان فرمود« خدا اراده کرده تا ملت ایران را به آرزوهایش برساند و پیروز کند» و خدای دهه شصتی که انقلاب را از میان امواج کینه دشمنان کافر و منافق و منحرفِ عنود و کنود و لدود 1 بیرون کشید، همین خدای امروز است که ما را مقتدرتر و عزیزتر از همیشه کرده و خدایی است که پیروزی و نماز جماعت در قدس شریف را نصیبمان میکند و راه جنتالبقیع و مسجدالاقصی را مثل کربلای عزیز و نجف اشرف برایمان باز میکند و همگان خواهند دید که تجربه پیادهروی اربعین، تکثیر خواهد شد. خدا «زمانی که راستی بر دروغ و دادگری بر ستم پیروز شود» را نشانمان دهد و گمراهانِ قابل هدایت را هدایت و ظالمان را به سزای اعمالشان برساند. إنشاءالله
______________________
1. ستیزهگر، ناسپاس، سرسخت
روزنامه کیهان مورخ 22 مرداد 401
در احادیث معتبر ما، پیامبر اکرم و سایر ائمه که سلام خدا و خوبان بر آنها باد، در مورد امام حسین(ع) و یارانش، توصیفات متعددی شده است که همگی گویای شخصیت والا و ویژه سیدالشهداء است. یکی از آن توصیفاتی که پیامبر در مورد ایشان فرموده، کشتی نجات است. کار کشتی، عبور دادن مردم از دریاها و رساندن سالم آنها به ساحل است و کشتی نجات، مأموریتش نجات غرقشدگان یا خسته و درماندگان در دریا یا توفانزدگانی است که گرفتار امواج مخوف گشته و راهی جز مرگ و مردن ندارند. شاید تنها کسانی که این وضعیت وحشتناک را تجربه کردهاند بتوانند درک کنند که دیدن کشتی نجات در آن وضعیت یعنی چه و نشستن در کشتی پس از آن تلاشها برای زنده ماندن یا ناامیدی از زنده ماندن چه حسی دارد؟
چه کسی منکر این سخن است که این زندگی آخرالزمانی که در حال تجربه آن هستیم، شبیه همان دریای توفانی است؟ جدای از جنگ و قتل و غارت و تجاوز و فقر و فسادی که تمدن خداستیز غربی و خدافراموش شرقی برای بشر ساخته که در آن حرمت انسان را گاهی پایینتر از حیوان آورده و او را از بردگی اجباری برای سرمایهداران، به بردگی اختیاری برای مستکبران کشانده است، آیا گمان نمیکنیم مردم جهان غرق در گرفتاریهای روزانه و مشکلات معمول شدهاند؟ مستکبران، طبیعت را خراب کرده و با تبلیغ زندگی مسرفانه و مصرفی و برای فروش محصولات خود، استفاده حداکثری و سوداگرانه را ترویج میکنند و زلزله و سیل و توفان وخشکسالی و امثال آن را مضاعف میکنند.
فرهنگ را با کمک غولهای رسانهای صهیونی و جهان سلطه، آماج حملات بیسابقهای قرار داده و پس از فراغت از لباس زنان خود، از تکه روسری زنان و دختران ایرانی نیز نمیگذرند. فرهنگ را چنان قرار دادهاند که مروّج فکر شیطانی خود باشد. اقتصاد را هم، با ربا به معرکه جنگ با خدا تبدیل کرده و در خشونت و ستیزهجویی نیز، روز بیجنگی برای جهان باقی نگذاشته و تجارت غالب و قالب را مخدرها و سکس و اسلحه کردهاند و از این قبیل بسیار است. آیا حال مردم جهان امروزمان شبیه غرق شدگان نیست؟ اگر اسلام را به معنای دین ابراهیمی بدانیم، طبق آنچه که سیدالشهداء فرمود وقتی جامعهای به حاکمی مثل یزید مبتلا شد آیا نباید برای دین خدا نگران شد؟ و امروزه که زمام امور مهم به دست نادرستانی مثل بایدن و ملکه و سلمان و صهیون و رسانههای آنها افتاده نباید نگران شد؟
تراکم بدیها در جهان امروزین اگرچه کار را بر اهل عقل و ایمان سخت کرده ولی تجربه موفق انقلاب اسلامی و تقویت و تکثیر و تأثیر آن بر مردم منطقه و جهان، امید به نجات را در دلها روشن کرده و «کلمهًْ الله هی العیا» را از کنج خانهها و روی طاقچهها به صحن خیابان شهرها و کشورها آورده است. دیوانگی جهان سلطه از ایران بهدلیل معرفی نسخه نجاتبخش حسین است. توصیه امام خمینی به ما برای زنده نگه داشتن محرم و صفر، پیش از آن که شرح مأموریتی باشد که به پیروزی مؤمنین و مستضعفین خواهد رسید، بیان مشخصات کشتی نجات و نقشه راه ظهور و خلاصی از دست شیاطین و مشکلات آنان است. طنین قدمهای عزاداران اربعینی سیدالشهداء و همایش جهانی پیادهروی هرساله که کاخ ظالمان و مستکبران را میلرزاند و سستتر میکند، در اصل امید متراکم شونده مؤمنین و مستضعفینی است که به حسین باور کردهاند.
اگر زمانی بزرگان ما حسين بن علی را آسانترین و مطمئنترین راه تقرب به خدا معرفی میکردند، امروزه مردم جهان آرامش خود را از او میگیرند و او را باب بهشت و رمز پیروزی و چراغ هدايت و كشتى نجات وسیع و سریعی میدانند که میتواند عزت دنیا و سعادت آخرتشان را تضمین کند. نسخه «هیهات مناالذله» او برات رهایی از ترس از ستمگران و استقبالش از مرگ عزتمندانه، راه نجات بشریت از تمکین به مستکبران است. اگر در ابتدای قرن پیش رضا پهلوی به سفارش انگلیس نام امام مظلوم شیعیان را ممنوع کرد، در آغاز قرن جدید، مظلومین، نام حسین را فریاد میزنند و بیواهمه تا کنار کاخ سفید و ستمگر شیطان بزرگ، برای عدل سربریده کربلا عزاداری میکنند و هم عاقبت یزید و یزیدیان را متذکر میشوند و هم تمرین عزت و اقتدار میکنند.
همین رمز زنده بودن حسین است و این که غمش کهنه نمیشود به این معنی است که میتوان هر مظلومی را با او سنجید و هر ستمگری را با ستمگران زمانش مقایسه کرد. ویژگی حسین است که غمش، تسکین قلوب است و قیامش، تجمیع ارادهها میکند برای انقلاب. اگر خون به ناحق ریخته او و یارانش در بیابان کربلا توانست دودمان دروغ و ریای اموی را به باد دهد و بعد از گذشت هزار و سیصد و هشتاد و سه سال هنوز بوی تازگی بدهد، پس میتوان به نجات جهان از دست یاغیان و طاغیان امید داشت و بر معجزه خون مظلوم حساب کرد. ما که در انقلاب خود به اندازه خون صدها هزار شهید جبهه و ترور و مدافعین حرم و امنیت این معجزه را دیده و خاطرهها داریم و خوب فهمیدهایم که باطل اگرچه دورهای برای جولان دارد ولی دولت دائمی، برای حق است.
کسی که تاریخ کربلا را خوانده و تاریخ انقلاب اسلامی را بداند، میداند که این دستگاه با عظمت صاحب دارد و این معرکه حق و باطل، منطقش چیست. پیروزی خون بر شمشیر، شعاری خالی نیست، حقیقت محضی است که حوصله میخواهد و ایمان میطلبد. ما وقتی در انقلاب اسلامی، شعارهای قیام عاشورائیان را سرلوحه قرار دادیم و سردست گرفتیم به حقانیت آن واقف بودیم و اکنون به تمامی آنها مؤمنیم. ادعای ثابت شده ما را همه مردم جهان میبینند. امروزه اگر آلمان صاحب بنز و بیامو و زیمنس با یک جنگ محدود بین دو کشور دیگر، بهدنبال جمعآوری هیزم و استخراج ذغالسنگ افتاده و در بریتانیا دسته دسته از وزیران و معاونانش استعفا میکنند و نخستوزیرش هم، و فرانسه دست و پا گم کرده و رژیم صهیونی عزا گرفته است، به خوبی میتوان قدر و ارج و ارزش مردم بینظیر ایران را فهمید که چهل سال است با بینظیرترین تحریمها و تهدیدها و توطئههای تاریخ جهان توانسته موجود زنده به فضا بفرستد و به نانو و شبیهسازی برسد و قدرت هستهای شود و چهاردهمین قدرت اقتصادی جهان شود و... هنوز ادامه دارد.
حال و روز آمریکا با بایدن دیدنیتر است و رقتبارتر. زمانی که امام خمینی به این قدرتها لقب «پوشالی» داد، عدهای غربزده و کوتهنظر نمیدانستند آنچه که ضمیر روشن و حکمت خدابین در خشت خام میبیند را ممکن است آنها که جهان را در کتب ترجمهای و اجباری غربی خواندهاند، حتی نتوانند در آیینه ببینند. در عاشورا هم گفته شد که عمربنسعد از گندم ری نخواهد خورد و مشخص شد که نخورد. در انقلاب ما هم گفته شد صدام رفتنی است و رفت. نرمش قهرمانانه و خواب آشفته برگشت آمریکا به ایران و پیروزی مردم لبنان و ناکام ماندن انتقال پایتخت به قدس و غرق شدن تمدن غرب مثل کشتی تایتانیک و شکست تحریمها با شکست جبهه تحریف و... و روزشمار معکوس 25 ساله نابودی اسرائیل از سال 94 و نماز خواندن در قدس و امثال اینها، یکی یکی محقق میشود و ما هم نظارهگَریم.
کسی که تاریخ کربلا را بداند میداند هرآنکه گوش و دل به مسلم بن عقیل که نایب امام بود سپرد، کربلایی شد وگرنه جامعه را به زحمتانداخت و خود جاماند. انقلاب اسلامی هم این تجربه را نشان داد آنان که ولی فقیه را یاری کردند به سعادت رسیدند و خواهند رسید. ما به چشم خود دیدیم انقلابیونی که کم آوردند و خسته شدند، از آستانه بهشت برگشتند. انقلابیون واقعی به خوبی دانستهاند که هر دورهای حسینی دارد و یزیدی. داستان کربلا جاری است و این ماییم که باید مشخص کنیم با حسین زمانمان میمانیم یا با یزید به اعماق تاریک تاریخ میرویم؟ و باید بدانیم حسین زمانمان نایبی دارد که اطاعتش هم وزن اطاعت از حسین است و وظیفه ما انقلابیون تهیه و تدارک سپاهی فهمیده و ورزیده و بابصیرت است که از زیادی افراد، حسین زمان را بینیاز از جنگیدن با اشرار کند.
تدارک چنین سپاهی که بتواند بدون جنگ، فتح و پیروزی بیاورد با اقناع کردن و اجماعسازی و تولید همفکر میسر است. إنشاءالله
یادداشت روزنامه کیهان18مرداد 1401
آيا نديدى رفتار پروردگارت با قوم عاد چگونه بود؟ ... و با فرعون كه مردم را چار ميخ مىكرد اينها اقوامى بودند كه در بلاد طغيان كردند و در نتيجه طغيان خود، فساد را در بلاد بگستردند پس پروردگارت تازيانه عذاب را بر سر آنها فرود آورد. آرى پروردگار تو همواره در كمين است. سوره فجر آیات 6 تا14
ماه های تیر دوران انقلاب اسلامی در اصل مرور شناسنامه مظلومیت انقلاب اسلامی در تاریخ ایران است و هرگز نمی توان بدون طلب رحمت و مغفرت برای قربانیان و مظلومان و نیز نفرین بر التقاط و انحراف منافقین از آنها یاد کرد. ضرباتی که کشورمان از جهالت و خباثت مجاهدین خلق خورد را باید بدتر از حمله دشمنان خونی به حساب آورد. اینها به نام اسلام، قوم و خویش و مردم همزبان خود را کُشتند. گروهک فرقان و کومله و دموکرات و امثال آنها هم اگرچه کارنامه ای مشابه دارند ولی این منافقان اند که از کفار بدترند و فتنه آنهاست که از قتل هم بدتر است. و ادامه ردّ خون مردم مظلوم ماست که تا امروزمان کشیده شده و در تاریخ ثبت گردید که خوارج انقلاب اسلامی که خود را مجاهد خلق می نامیدند کاری با مردم خود کردند که چنگیز مغول و رؤسای جمهور آمریکا و اسرائیل نکردند. مرداد ماه ما هم همین گونه است. صدام بعثیِ عفلقی و سایر مستکبرین عالم با آن همه خباثت و وحشیگری، تن به قطعنامه 598 دادند و آتش بس را مطالبه کردند ولی سازمان مجاهدین خلق نپذیرفت. از دشمنان قسم خورده ایران سلاح و تجهیزات گرفت و همدست با امپریالیسمی که داعیه مبارزه با آنرا داشت، به خاک خود تجاوز کرد و از مردم خود چنان کشتار کرد که هرگز فراموش نخواهد شد. جنایت منافقین در اسلام آباد غرب و به ویژه در واقعه بیمارستان امام خمینی این شهر، کم از جنایات معروف تاریخ ندارد و این نوع جنایت را می توان در قاموس خونخواران تاریخی یافت. اصحاب اخدود و ... و زنده سوزی دیویدیان آمریکا و مسلمانان میانمار توسط سان سوچی و منافقین در ایران و داعش در عراق و النصره در سوریه را می توان همه در یک صف جهنمی به خط کرد و به دوزخ الهی فروانداخت.
منافقان، بیماران بی نا و نفس را در حیاط بیمارستان مثل هیزم روی هم انباشتند و زنده زنده سوزاندند. گوشت و باقیمانده آنها چنان به هم آمیخته شده بود که پیکرشان به هم جوش خورده و جدا ناشدنی شده بود. سنت مشؤوم تیرخلاص توسط آنها چنان دقیق انجام شد که اسیری از مردم ایران در دستشان نماند. توهم فتح سه روزه ایران و سخنرانی در میدان آزادی تهران و قول مسعود متوهم و معدوم برای دستگیری حضرت امام و تحویل دادنش به صدام، چنان پس مانده عقل آنان را به باد داده بود که چیزی جز بوی خون و دود آتش از آنها به جا نمی ماند. آنها با قول دولت و مجلس آمریکا و وعده پشتیبانی قوای بعثی و حمایت برخی قدرتهای اروپایی به گونه ای مسخ و تحمیر شده بودند که به برادران و خواهران خود نیز رحم نکردند.
و ستون پنجمشان که « المُرجِفون فی المدینه» بودند.
چند روز قبل از حمله منافقین به کرمانشاه و عملیات ایذایی و فریب بعثی ها در جبهه جنوب، ستون پنجم منافقین، در شهر کرمانشاه به صورت گسترده ای فعال شدند و در میان مردم از حمله قریب الوقوع به ایران می گفتند. آن زمان سلبریتی به این معنا نبود و سمپات ها وظیفه جنگ روانی و تولید دلهره و خالی کردن دل مردم را بر عهده داشتند. همین شیوه ای که در تیرانا انجام می شود و شاید از همین زنان و مردان فرتوت و غُر شده ای که مأمور دروغ پراکنی هستند، آن زمان به درِ خانه ها می آمدند و مردم را برای تخلیه شهر تشویق می کردند. منافقینی که مُردند و خوراک مار و مور شدند و همین ها که هنوز زنده اند و 44 سال است با شایعه مرگ قریب الوقوع انقلاب اسلامی، سران آمریکا و اروپا را تیغ می زنند، 34 سال پیش هم که جوان بودند از اتمام انقلاب اسلامی سخن می گفتند. سازمان مجاهدین خلقی که به فرقه رجوی معروف شده و زمانی به خاطر « تفکر ملغمه ای» که داشت به التقاطی معروف بود، به تمام معنا خشونت، بلاهت و بی وطنی را به هم آمیخته و آنچه امروز دیده می شود، مزدورانی هستند که برای زنده ماندن و گرفتن مواجب خود یا باید دروغ بگویند یا ترور کنند. این « بی هویتی » و « بی اندیشه ای » را شاید بتوان در تاریخ تشکل ها و فرقه ها بی سابقه دانست. شِبه اندیشه ای که « هباءً منثوراً » باشد و پشتوانه ایدئولوژیک اش کپسول سیانور زیر زبانی باشد و بخواهد که با تیغ موکت بُری بین مردم پیش برود، صاحبانش چاره ای جز آویزان شدن به استکبار جهانی و دریوزگی صهیونیزم جهانی ندارند و چه ننگی از این زندگی انگلی بدتر؟ و چه خفتی برای کدخدا و سران سعودی و صهیون از این بیشتر که این ورشکستگان فرتوت، خود را منتسب به آنها بدانند؟ گویی هرچه اراذل و اوباش جهان است، در این سه گوشه بدبختی جمع می شوند. مثل زباله های سبکی که باد در کوچه بن بست جمع می کند.
بلایی که سران فرقه رجوی بر سر زنان و مردان خودش آورده را نیز می توان به مجموعه جنایاتشان افزود. گویی اولین قربانیان این فرقه، اعضای آن هستند که دین و دنیا و عقل و فهم خود را به اوهام و احلام نامتعادل ها سپردند و عمر خود را در سراب فرقه، آتش زدند. مثل ماری که خود را از دُم می خورد. مَثَلشان، بیمار روانی است که از رنج دیگران، بیش از راحتی خود لذت می برد چه رسد به پیشرفت و رفاه آنها که او را دیوانه می کند. کاش می فهمیدند که دنیا به کام آنها نبوده و نخواهد بود. حدود هفده هزار شهید تروری که کارنامه لجن آلود سازمان مجاهدین و فرقان و امثال آنها و نتیجه تست شخصیت خونخوار آنان است پیش از آنکه کیفرخواست جانیان ضدانقلاب در محکمه عدل الهی باشد، پرچم مظلومیت مردم مقتدر ایران است که 44 سال است از اهتزاز نیفتاده و بین سلحشوران و دلاورانش دست به دست می شود. بعد از ورود دیوانه وار منافقین به کرمانشاه که یادآور حمله یأجوج و مأجوج است، حماسه مردم و بسیجیان و هوانیروز و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شروع شد. خدا روح صیاد شیرازی و شهدای مظلوم و گمنام مرصاد را لحظه به لحظه رفعت دهد که جوانمردی و جسارت را به هم آمیختند و حماسه مرصاد را تا ابد بر تارک کرمانشاهی که قدمگاه زوار سیدالشهداء است منصوب کردند و ما ایرانیان تا ابد، آبرو و آرامش و آسایش و اقتدار و سینه ستبر و صدای رسای خود را مدیون حماسه آنانیم و خانواده های شهدا در میان ما مثل گوهر شب چراغ، می درخشند و ما از آنها نور می گیریم. اگر آنها نبودند، منافقان با مردم کشورمان همان می کردند که داعش و النصره با عراق و سوریه کرد یا آمریکا و انگلیس با لیبی و افغانستان. باتلاق خون یا زمین سوخته.
آن دسته از این مزدوران استکبار جهانی که به تیر غیب لشکر اسلام نمرده بودند، در برابر رزمندگان ایرانی چنان کپسول سیانور را در دهان خود شکستند که هرگز پیروزی حق و شکست خود را ندیدند. همانگونه که قبلاً در کمپ لیبرتی و اکنون در کمپ تیرانا و امثال آن حقانیت ملت ایران و بطلان اوهام خود و سرانشان را نفهمیدند و نمی فهمند. دقیقاً مثل فهم نباتی بایدن و سلمان سعودی در مورد جهان اطراف خود. و شاید این زندگی نباتی و کمپی، مقدمه عذاب آخرتی باشد که از امروزشان شروع شده است. کسانیکه رهگذران و مردم بی گناه کوچه و بازار را به جرم ظاهرشان تکه تکه و فله ای ترور می کردند، بازوان صدام لعنتی شده و در کنار او پاچه مردم خود می گرفتند، در عملیات فروغ جاویدان خود به خانه پدری حمله کردند، در انتفاضه شعبانیه مأمور کشتار شیعیان عراق شدند و امروز هم اگر نتوانند خوی سرکش خود را با کُشتن نخبگان تسکین دهند در جنگ رسانه ای با تشویش اذهان عمومی ادامه حیات می دهند.
عملیات غرورآفرین مرصاد، توان هجومی سازمان منافقین را به شدت کاست و آنها را با شکستی مفتضانه رسوای خلق کرد و تاریخ جنگ تحمیلی استکبار جهانی علیه انقلاب اسلامی را بست و دوره ای جدید برای بالیدن انقلاب مردم آغاز نمود. صدام و سران نفاق در آتش دوزخ هستند و مابقی دشمنان ایران به مرور به آنها می پیوندند. «خسر الدنیا والآخره» چونکه همچنان بر شیطنت خو کرده و اصرار دارند. باقیمانده سازمان مجاهدین هم اگر به لطف توبه و جبران به زندگی طبیعی و انسانی برنگردند بی شک مسافران بعدی جهنم خواهند بود چراکه وعده خدای متعال است که در کمین ستمگران است و سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 6 مرداد 401
https://kayhan.ir/fa/issue/2481/7
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید / رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه / کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم / نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه / گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم / نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه / به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم "آری" / به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه" / کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد / اگرچه قدرت ما می شود تحریم، کتمان نه / دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد / زمین کارزار ما تل آویو است، تهران نه!
از حضرت رضا سلام الله علیه شنیدن و گفتن و نوشتن مثل سایر اهل بیت علیهم السلام، تکلیفی است که لذتش بیش از توفیق آنست. و از جمله معدوداتی در عالم است که فایده اش به شنونده و گوینده و نویسنده می رسد و جدای از امید داشتن به صله و پاداش و خواهش داشتن از این بزرگان، حکایت از این حضرات، شخصیت را رشد و محبت را صیقل می دهد و عقل و تدبیر را ورزیده و زلف عشق را شانه می کند. چه کیمیایی از این بالاتر؟ در روزگار ما داشتن همین موارد آرزوست و خواهان و عاشق سینه چاک بسیار دارد. و نیز کسانی که نابرده رنج دنبال گنج می گردند و تکامل شخصیت خود را غیر از آنجا که باید جستجو می کنند و همین نیاز و بی خبری مایه طمع شیادان شده و بینوایان را اغوا می کنند. اصلاً رهزنان عقل و عشق به نام رشد و شکوفایی شخصیت، گم گشتگان جویای نام و نشان را بیچاره می کنند و به قهقرا می برند.
ریا آنجا شکل می گیرد که پرهیزگاری ارزشمند است و حقه آنجا درست می شود که حقیقت، شرف دارد و جعل آنجا رواج می یابد که اصیل، اصالت دارد. در جامعه ای که ارزش کفر و ایمان یکسان است هرگز نفاقی به وجود نمی آید. و در جایی که خوب و بد تفاوت نمی کند، بدها چرا باید خود را به خوب ها تشبیه و به چه انگیزه ای تظاهر کنند؟ اصلاً آنکه متاعش ارزشمند و قابل عرضه نیست، طمع دزد و رشک حسود را هم بر نمی انگیزاند و دشمن در کمین هم ندارد. جنس و نشان تجاری مرغوب را کپی می زنند نه بنجل را. اینکه طعنه می زنند چرا جامعه دینی تا این اندازه مشکل و دشمن دارد پاسخ این است که متاع قیمتی اینجا زیاد است و خواهان دارد و اخلاق، محور است که در کنار درستکاران، سوداگران هم می آیند و تدلیس می کنند و دشمنانی گرد می آیند تا به خورشید خاک بیافشانند.
پس دشمنانِ خوبی، یا ریاکاران و منافقان و سوداگران اند یا کسانی که موجودیت ناپاک خود را در خطر می بینند و چون میکروب، حیاتشان در عفونت و ناپاکی است و معلوم است که دشمن پاکی اند. آنکه از هرزگی امرار معاش می کند کجا قاعده و قانون را گردن می نهد؟ و آنکه آلوده است چگونه رونق بازار طهارت را طاقت می آورد؟ آنکه ظالم است، عدالت را می پذیرد؟ یا آنکه دزد است، پلیس و نگهبان را دوست می دارد؟ قابیل، هابیلِ برگزیده را تحمل می کند؟ و از این قبیل بسیار است ولی باید دانست که این مبارزه بدی علیه خوبی همیشه به این واضحی نیست. نفاق و ریا و تظاهر راهی است که دشمنان هرگز از آن غافل نمی شوند و آموخته اند که در مواجهه اغفال کننده باید ریاکارانه به عشق و انسان دوستی و زیبایی روی آورند.
از سوی دیگر، برای آنکه بین دوغ و دوشاب، فرقی نمی گذارد نمی توان سخن از کیفیت گفت. آنکه مرده شور است، شاه و گدا نمی شناسد و آنکه قوت غالب و عشق حاکمش علف و یونجه است، توصیف طعم کباب، بیهوده است و ... و با آنکه مزدور دشمن و مسح شده شیطان است، نمی توان سخن از وطن و ریشه و شرافت و طهارت گفت. و در آنهاکه «مُلِئَت بطونُهم مِن الحرام» حتی سخن سیدالشهداء هم اثر نمی کند. آنکه با بدی آمیخت را غیر از خدا کسی نمی تواند به راه آورد. و آنرا که پول و وعده سفارت خانه های اجنبی فریفت را نمی توان سر به راه کرد. مولوی در دفترچهارمش داستان آنکه به خاطر شغلش به بوی بد عادت داشته و در بازار عطاران از رایحه عطر و گلاب، بیهوش شده را حکایت می کند و می گوید آنکه با بدی عجین شده، خوبی را برنمی تابد و برای به هوش آوردنش باز باید او را در معرض همان تعفن و گندی که عادت داشته قرار دهند چراکه داروی مغز پلید، سرگین سگ است.
اینها که مرور شد بخش بزرگ مشکلات جامعه ای دینی است که به متاع ارزشمندش، هم دشمنان و هم منافقان طمع کرده و از سوی دیگر، عده ای نمی توانند توضیح و تفاوت ها را بفهمند.
در سالروز ولادت ولی نعمت ما ایرانیان که حضرت رضاست گاهی باید او را توصیف نمود و عشق بر محبت مردم افزود و گاهی باید از او دفع شر اشرار و کینه کینه توزان کرد تا کسی گمان نکند می شود به روی خورشید چنگ کشید. درباره قرآن و پیامبر اعظم و سایر ائمه و مقدسین هم همین است و کمترین وظیفه جان نثاران عاشقِ پاکی، همین دفاع روشنگرانه است. شیوه تبیین ما در مقابل شیوه توهین آنهاست و خودباوری ما در دفاع اینگونه ای از ارزش ها به خاطر اطمینان ما به راه حقی است که می پیماییم. شاید به نظر، شایسته می بود که دفاع از ساحت حضرت رضا و پیامبر در همان زمان جسارت صورت می گرفت ولی باید دانست که در جنگ رسانه ای که دشمن تله می گذارد، بهترین راه خویشتن داری و پاسخ به موقع است.
باید شیرینی سرود فاخر و دشمن کوب « سلام فرمانده » با اجراهای متعدد و حماسه سازش در شهرهای مختلف، در ذائقه ها می ماند و بماند. باید مراسمات 14 خرداد و 15 خرداد نیز به نحو احسن انجام می شد و امت با رهبر راحلشان بیشتر آشنا می شدند و برای رهبر حاضرشان، ذوق و شوق می کردند و بکنند. و از آن سو باید دشمن طرح تله گذاری اش برای تأثیرگذاری بر مناسبات ملی و مذهبی ایرانِ پاک، عقیم بماند تا سرفرصت پاسخ جسارت هاشان داده شود. اگر به آتش انداختن ابراهیم می توانست نمرود را از مرگ با پشه برهاند، آتش زدن قرآن هم می تواند غرب در منجلاب را نجات دهد. توهین به پیامبر اگر افاقه می کرد و جبهه کفر را تقویت، ابوسفیان مجبور به اسلام آوردن نمی شد و ابولهب و زنش هیزم کش جهنم نمی شدند. و جسارت به ائمه اگر جواب می داد، یزید بن معاویه را خوراک سگ نمی کرد.
همه اینها که گفته شد واقعیت تاریخی است و تفاوت ما با دشمنان در اینست که ما مبنای منطقی و انسانی داریم و مبنای آنها رسیدن به جنگلی منظم است که زوردارِ ظالمِ پیروز، حاکم است و سایرین محکوم. جنگها و کشمکش های بی وقفه جهان غرب از جنگهای صلیبی به بعد گویای همین نکته نیست؟ اخلاق، به همان اندازه حداقلی که معتقدند، ابزار فریب مردم است برای حکمرانی. مبنای این را نیز می توان می توان در کتاب «شهریار» ماکیاولی و مقدمه کتاب «موج سوم دموکراسی» هانتیگتون و پروتکل های صهیون مشاهده کرد. غرب اگر متاعی غیر از سکس و خشونت داشت، حال و روزش به امروز نمی رسید و عقلای آنجا اگر جرأت داشتند، « عنکبوت مقدس» و96 ساله کاخ باکینگهام را خلع می کردند تا به غیر از 7 کشور مستعمره، بقیه جهان هم از تار بریتانیا رها شوند. آن علمی که به تولید پروتئین خوراکی از فضولات انسانی ختم شود یا به بمب اتمی که نسل و حرث را با هم می سوزاند یا آنچه که هنوز نتوانسته کرونا را مداوا کند هم ارزانی خودشان.
بازار برده فروشان خود را به نام جشنواره های هنر و فیلم و تئاتر نامگذاری کرده اند تا بردگان زیباتر و کاری تری به دست آورند وگرنه کالاهای هنری خود که بر مبنای توسعه و تقویت استکبار و غارت تولید کرده اند را هرگز متوقف در جشنواره ها نمی کنند. این «جشن پاره ها» جایی است که بی هنرانِ خودکم بین، باید هرآنچه می توانند بگویند و انجام دهند و بپوشند تا دیده شوند. دیده شدن به هرقیمت. افراد شکست خورده و ورشکسته باید به فرهنگ و کشور و باورها و اعتقادات مردم خود توهین کنند و لباس سنت خود را در آورند و آنچه نامفهوم و بی هویت است بپوشند و از آنها تقلید بی حیایی کنند و حرف های گنده سیاسی که معنی اش را نمی فهمند بزنند و ... تا دیده شوند و اقامت بگیرند. حاشا به شهرتی که با این خودفروشی به دست آید و افسوس به سرمایه هایی که حراج می کنند وگرنه به ساحت فرهنگ ایران اسلامی که خدشه نمی افتد. إن شاءالله
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ22خرداد401
آنگونه كه شايسته است در راهش جهاد كنيد. او شما را برگزيد و در دين مشقت و تنگنايى براى شما قرار نداد، اين همان كيش پدرتان ابراهيم است، او پيش از اين شما را مسلمان ناميد تا پيامبر گواهتان باشد و شما گواه بر مردم... به خدا توسل جوييد كه او مولى و سرپرست شماست- چه مولاى خوب و چه ياور شايسته اى. سوره حج آیه 78
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است / یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است / تکسواران تیز میتازند در صحرا هنوز / از تلاطم باز ننشسته است این دریا هنوز / آتشی پیداست آن سوی بیابانها هنوز / باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز / این شبستان کهن با نور ایمان روشن است ... کی به اندک بادی اقیانوس لرزان میشود / کوه کی با یک خراش ساده ویران میشود / عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان میشود / کی میان ابرهای تیره پنهان میشود / آسمان ما که با خون شهیدان روشن است... .
جهاد، هر کوشش و تلاش ویژهای است که در میدان مبارزه و در مقابل دشمن انجام شود. میدان مبارزه گاهی اقتصاد است و گاهی فرهنگ یا سیاست یا ... و گاهی نظامی است. در همه این زمینهها اگر آن تلاش ویژه با هدف تقرب و با اخلاص صورت گیرد پیروزی را به همراه دارد. انقلاب اسلامی که افق و حیات ویژه و طیبه را بر روی مردمان معاصرش گشود از همان ابتدا بنایش را بر مجاهده گذاشت. خدا امام راحلمان را غرق در نور کند که این راه نورانی سعادتمندانه را باز نمود و راه بهشت را برایمان هموار کرد. قاعدهاش بندگی خدا و شعارش «ربناالله» و آزادی از هرگونه بردگی بود و آزادگی از هر نوع کاری که با روح متعالی انسان ناسازگار است. ترس، بیتفاوتی، دنیاپرستی، طمع، تکبر و... و هرچه که روح آزاده انسان را آزرده میکند در اندیشه او نبود و انقلاب اسلامی را بر امثال این معارف بنیان نهاد.
انقلاب اسلامی، امپریالیسم را استکبار نامید چرا که خبث این استکبار از آن امپریالیسم گویاتر است و در آن تبعیت از تعریف مکاتب تکبعدی نیست. امام نشان داد که آبادی دنیا و آخرت را با هم میخواهد و تعریفش از آبادی پیشرفت بود نه توسعه. مبانیاش الهی، حکیمانه و نورانی بود نه جاهلانه و کور و سردرگم. حتی در انتخاب واژگان و مفهومسازی هم به فرهنگ اصیل و اسلام ناب پایبند بود. پیشرفت را انتخاب کردیم نه توسعه را. در مقابل اسلام پهلوی، سعودی، اخوانی، لیبرالی، متحجر، مرفه بیدرد و در یک کلام، در مقابل اسلام آمریکایی و آمریکاپسند، اسلام ناب را از گنجینه درآورد و عرضه کرد و ختم کلام را گفت. دلیل این مفهومسازی و ایجاد ارزش افزوده به معانی لغات، غیر از دمیدن روح خودباوری و استقلال نظر و چینش خشتهای تفکر تمدنی در کالبد بیرمق و تشنه اندیشه، دستور قرآن بود که به مؤمنین فرمود به جای «راعنا»، «انظرنا» بگویید.
انقلاب اسلامی امثال این معارف و مفاهیم نو ولی ریشه دار را چنان تبیین و تشریح نمود که مؤمنینش را سرآمد روزگاران و تاریخ نمود. تولید ثروتی که کوثری است نه تکاثری. یعنی حلال و طیب و جوانمردانه نه حرام و ربوی و نامردانه. ثروتی که از جنس تذکار باشد طاهر است و آن ثروتی که غفلت زا باشد فاسد است. پیشرفت در اندیشه انقلابی ما با عدالت همراه و تولید قدرتش بر مبنای دادگری است. انقلاب اسلامی اقتداری میخواهد که بر مبنای «لاتَظْلِمُونَ وَ لاتُظْلَمُونَ» باشد، نه ستمگری و نه ستم پذیری. برادر بزرگتری که پدرانه در کنار همه مؤمنین و مستضعفین است و شریک غم همه ستمدیدگان. ستون استواری که تکیهگاه خستگان از ایسمهای مشوه و رنگارنگ است و سایهای که خنکایش روح انسانیت را تمدید قوا میکند و تنها چشمه جوشانی که میتواند عطش سوزان اندیشه را سیراب کند.
این مختصر که گفته شد برای این است که بدانیم برای چه ما را میکشند. ما پاکی را انتخاب کردیم و پاکی همیشه دشمنانی خبیث و کثیف و عفن دارد. عدالت میخواهیم و این خوشایند ستمگران نیست. اقتصاد «أُسِّس علی التقوی» خواستیم و این با نظام نزول خوار جهانی سازگار نیست. آزادی را خواستیم و این با منافع بردهفروشان حرفهای تقابل دارد. ما به خدا میخوانیم و آنها مردم را به پرستش شیطان اجبار میکنند. حال و روز دنیای مصیبت زده امروز عاقبت بهشت شدادی است که روشنفکران غربزده و میسیونرها و نفوذیهای سمپات تصویرش میکردند. بهشتی که به دهکدهای رسید که از انسانیت تنها قیافهاش را برای فریب ساده دلان گذاشتهاند. سگ هار و پاچهگیر صهیون، حاکی از ویرانی ده و نادرستی کدخدایش است که هرکه را با او نباشد علیه خود میداند و شایسته کشته شدن. منطق، منطق فرعونی.
در نبرد مقدس انقلاب اسلامی با ناراستی و نادرستی، آنچه امروزه بیش از همه در معرض هجوم و دشمنی است، امید مردم و بازوان قدرت افزای نظام آنهاست. در مبارزه گاهی به نقطه ضعف حمله میکنند و گاهی نقطه قوت را هدف میگیرند. نقطه ضعفها زمانی مورد هجوم قرار میگیرند که قصد و توان از بین بردن در میان داشته باشد. وقتی به مرزهای یک کشور و یا ساختارهای اقتصاد و فرهنگ حمله میشود که به تسلط و سیطره و از بین بردن امیدواری باشد ولی زمانی به نقاط قوت حمله میشود که قصد، کشتن روحیه و تخریب امید باشد و این را میتوان نشانه ناامیدی مهاجم از برتری و براندازی معنی نمود که به منظور گرفتن سرعت و القای ناکارآمدی انجام میشود. حمله نوع دوم وقتی به ترور دولتی رسید غیر از اینها که گفته شد به معنی نزدیکی اضمحلال و نابودی مهاجم است. این تحلیل کوتاه بهویژه در مورد رژیم صهیونی، اعتبار ویژه دارد.
این تحلیل را باید ضمن شناخت رژیم اشغالگر قدس و اسرائیل غاصب مرور کرد. رژیمی که پیروز جنگ شش روزه است و داعیه حکومت نیل تا فرات و حکومت جهانی و به بردگی گرفتن جهان و ... را داشت و صاحب بزرگترین کارتلهای تجاری و سرمایهداران افسانهای و شبکههای ارتباطی و رسانههای فراپیشرفته جمعی و ماهوارهای و ... است و در هر علمی که بتواند ابزار تسلطش را فراهم کند موفق است و سران بسیاری از کشورهای قدرتمند و ثروتمند جهان را در کنترل خود دارد و حرفهای گنده میزند و ... کارش به جایی رسیده که مثل 42 سال پیش سازمان مجاهدین خلق و کومله و دموکرات، در کوچههای شهر، مردان بیمحافظ و خدمه را ترور میکند. خفت از این بالاتر هست؟ فرعون و قارونی را باید تصور کرد که چاقوکش و گدا شدهاند. ذلتی از این پستتر هست؟
اگر شهرمان امن نبود که باید نخبگان را به خودروهای ضدگلوله و سلاح تجهیز میکردیم و لشکرهایی برای مراقبت از آنها میگماردیم و مثل آمریکا و اسرائیل و سایر بزدلان، در مکانهای گم و نامعلومی مثل صحرای نوادا و زیرزمینهای تلآویو و اردوگاههای بدون نام و شرکتهای پوششی در کشورهای دیگر و... ساکن میکردیم. کشتن دانشمندان و پاسداران پراید سوار بدون محافظ در کوچه و محله اگر هنر بود، منافقین دهه شصتی که اکنون با قرص اعصاب و روان زندهاند هنرمندتر بودند هرچند که برخلاف صهیونی ها، صاحب تشکیلات اطلاعاتی و نفوذیهای قوی نبودند که بتوانند فرق سیگار فروش و واکسی را از حزباللهی تمیز بدهند یا مثل اسرائیل صاحب امپراتوری رسانهای جادوگر نبودند که بتوانند حقارت خود را رنگ شجاعت بزنند و مرگ خود را دور بنمایانند.
جنایت اسرائیل در این ترور و امثال آن اگرچه حکایت از «ژن نادرستی» و خوی شرور و جنایت پیشه آنها دارد ولی هرگز از دسترس انتقام آشکار، شجاعانه، آگاهانه و از قبل اعلام شده جبهه مقاومت دور نیست. آخر خندههای زورکی آنها، اشکهای واقعی است و نتیجه گندهگوییشان فریاد «غلط کردیم» آنهاست. تلاش مذبوحانه از این نظر ضربالمثل شده که حیوان در حال ذبح، به خیال گریز از مهلکه دست و پا میزند و نمیداند که چند دقیقه بعد از این تقلا پوستش را سالم میکنند و زیر پا میاندازند. شهید سعید ما، حسن صیادخدایی به آرزویی که در پیاش بود رسید و شاید نمیدانست بهشتی که با جهادش طلب میکرد را در نه محل کار و اداره و نه در جبهه دمشق بلکه به در خانهاش میآورند و به او هدیه میکنند. خدایش بیامرزد و «جهاد همهجانبه» او و عاقبت شیرین و سرافرازانه و «حق جهاد» او را نصیبمان کند که آخر خیابان مجاهدین اسلام به شهادت میرسد. إنشاءالله
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ خرداد401
« بزرگداشت جناب حمزه سلام الله علیه، برای کارهای بعدی زمینهسازی و منبعسازی است. ایشان یکی از اصحاب غریب و ناشناخته رسولالله صلّی الله علیه وآله، است و سال هشتم بعثت که جزء سختترین اوقات پیغمبر بود در مسجدالحرام و کنار کعبه فریاد زد که من مسلمان شدم و به دین محمد ایمان آوردم. خواصّ جامعه برای تولید چنین شخصیّتهایی که هر یک خواهد توانست جامعه را در مواقع حسّاس نجات دهد، همّت کنند. اگر چنین شخصیّتهایی درست بشوند، آن وقت دیگر تشکیل تمدّن اسلامی یک چیز قطعی خواهد بود؛ یعنی دیگر مورد تردید نخواهد بود».
یکی از دوران عمیق و اثرگذار تاریخ جهان را میتوان دوره صدر اسلام دانست. دورهای که تاریخ قبل از آن به امید رسیدن به آن پیش آمده و دوران بعد از آن نیز، برگرفته و متأثر از آن است. دورهای که با توجه به ظهور آخرین پیامبر خدا دارای ویژگیهای خاصی است که شناختشان مهم است. مردم جهان در آن زمان گرفتار جاهلیت عمیق و تاریک بودند و این برخلاف آن چیزی که به عمد یا اشتباه، نوشته یا گفته شده است، هرگز منحصر به سرزمین حجاز نبود. به هماناندازه و یا بیشتر از سرزمین تفتیده حجاز، سایر نقاط جهان مثل سرزمینهای اروپا، آسیا و ... نیز گرفتار توحش، خشونت و جهل بودند. جنگهای خونین اروپا و سنتهای وحشتناک آمریکای آن دوران و تشابه سنت اعراب جاهلی با دنیای جاهلی آن زمان اجازه قضاوت و مؤاخده یکجانبه حجاز چهارده قرن قبل را به ما نمیدهد. گرچه اعراب جاهلی از جهاتی بر اروپا و آمریکای امروز برتری دارند ولی باز هم گرفتار جهل و خشونتی هستندکه مقابله با آن طاقتفرساست.
این مقدمه از این بابت گفته شد که مبادا کسی گمان کند در آن زمان که حجاز، غرق در جهالت بود، سایر نقاط جهان در عقلانیت به سر میبردند و روم و یونان باستان مشغول قانونگذاری و هنر بودند. آشنایی با تاریخچه تأسیس «کلوسئوم» در یونان آن زمان و ایتالیای امروزین، و بررسی و مطالعه اتفاقاتی که در آنجا که مهد تمدنش مینامند، واقعیات غیرقابل باوری را به همراه میآورد. خشونت زشت و دیوانهواری که هرگز در آسیا و آفریقا و حتی حجاز جاهلی ملاحظه نشده را میتوان در آنجا دید. مردم زیادی علاقهمندانه به تماشای کشتار خونبار بردگان و دریده شدن اسرای جنگی توسط حیوانات وحشی مینشستند و دیوانه وار این خونریزی وحشتناک را تشویق میکردند. اگر محقق منصفی به دنبال ریشه خشونت میگردد باید آن را در تاریخ تمدن غرب جست وجو کند. جایی که جنون خشونت و خون و کشتار بیگناهان ارزش و شجاعت شمرده میشد و امثال این مکانهای نفرین شده، بدون عبرتگیری و نگاه نقادانه، به عنوان مفاخر و موزه اروپا معرفی میشوند.
اسلام، در سرزمینی ظهور کرد و پیامبر مکرم ما در فضایی شروع به انجام مأموریتش کرد که گرچه سنتهای خوبی مثل پایبندی به پیمانهای اخوت و حمایت و امثال آن مرسوم و میهمان ارجمند بود، ولی مثل سایر نقاط جهان و اقوام دیگر، مقاومت گسترده مشرکین و بتپرستان و صاحبان زر و زور و تزویر، مانع انجام هرگونه «دعوت » به یکتاپرستی و عدالتخواهی و اخلاق انسانی میشد. قرآن شرایط آن روز اعراب حجاز را چنین یادآوری میکند که «شما قبل از اسلام بر لبه پرتگاه آتش بودید و به وسیله پیامبر نجات یافتید».[1] بتپرستی، اگرچه هنوز هم در جهان امروزین مرسوم است و حتی در آمریکا برخی مردم به برخی اعضای « گاو وال استریتی»، تبرک میجویند و از او طلب فرزند میکنند ولی در حجاز 14 قرن پیش، مثل روم و یونان و بسیاری دیگر از کشورها، این سنت غلط فراگیر و مرسوم بود و مردم بتهای ساخته خود را میپرستیدند.
در این جهالت حاکم، دعوت به تعقل و خداپرستی کاری سخت و طاقت فرساست که تنها از ایمانی قوی و سعه صدری وسیع برمیآید. منصفانه این است که بگوییم حتی مرور داستانهای صدر اسلام و سرگذشت روزهای آغازین بعثت و اتفاقاتی که برای پیامبر اسلام پیش آمده غیرقابل تحمل است و سخن گفتن و استدلال با مردمی که خالی از تفکر نقادانه و استدلالهای ابتدایی هستند، بسیار مشکلتر از آن است که بتوان به آناندیشید. علاوهبر اینها مردمی که به بیسوادی، خشونت، غارت، قمار، ربا، شراب، زنا و زنده به گور کردن دختران و ... عادت کرده و معروف شده و به تاریکی خو گرفتهاند، بیشک سر به اطاعت خدا فرو نمیآورند، چه رسد به پذیرش پایه گذاری تمدن بزرگی که بعد از 150 سال، حاکم اسلامی بتواند ساعت شماته داری به شارلمان، پادشاه فرانسه بدهد که مردمش به خیال آنکه روح اجنه در آن است بر شاه خود بشورند.
عظمت کار پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله در این است که در مدتی کوتاه توانست با کمک و فداکاری امثال علی و فاطمه و خدیجه و حمزه و سلمان و ابوذر و ... که سلام و درود خدا برآنها، در مردمی که مشخصاتشان گفته شد تحولی ایجاد کند و ارزشهایی را پایه گذاری کند که در آن، امثال ابوذرغفاری، صهیب رومی، سلمان فارسی، بلال حبشی و دیگرانی از ملیتهای مختلف برادر شوند و در یک صف و شانه به شانه به نماز و عبادت بایستند و در راه خدا جهاد کنند. کار کم و کوچکی است؟ سخنان رهبر معظم که در ابتدا آمد و طرح شخصیت حمزه سیدالشهداء به عنوان فردی مؤثر در تمدن سازی، برخوردی حرفهای با تاریخ است که میتواند آن را از دانشی تفریحی به علمی کاربردی تبدیل کند. بیگمان موفقیت پیامبر اسلام، پس از سعه شخصیتی ایشان، مدیون تربیت و تدبیر شخصیتهایی است که توانستند عرب و جهان جاهلی را از لبه پرتگاه دوزخ نجات دهند و تمدن عظیم اسلامی را پدید آورند.
حمزه، یکی از چهرههای درخشان جهان اسلام است که باتوجه به شخصیت مهم و محوریاش، متأسفانه با دسیسه یا غفلت، هنوز غریب و ناشناخته مانده است. او که دارای «عزم راسخ» و «قدرت شناخت» بود توانست باتولید قدرت و اعتبار و حمایت قاطع از اسلام و پیامبر مکرم، به عنوان تکیه گاهی محکم و پناهی استوار برای پیامبر و مؤمنین و کابوس ترس و مرگ برای مشرکین باشد. در آغاز اسلام، که دوران قلدری بوجهل و بوسفیان بود، کتک مفصلی به ابوجهل زد و از پیامبر اسلام، اعلام حمایت رسمی نمود. پیامبر اسلام، فرماندهی اولین سریه را به او سپرد. در جریان سقیفه مولایمان فرمود «واحمزتاه، لاحمزه لی الیوم » و حضرت زهرا سلام الله علیها، به قبر او پناه میبرد و شکوه میکرد. اینها گوشهای گویا از نقش کلیدی حمزه است. یکی از اسرای جنگ بدر که حمزه را نمیشناخت، نشانی اش را به مسلمانان داد و نامش را پرسید و گفت که در این جنگ، هرچه بر سر ما آمد از او بود. بیدلیل نیست که او را «اسدالله» و «اسد رسوله» لقب دادند.
حضرت حمزه، چنان شخصیت عظیمی است که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در کنار پیکر مُثله شده اش در معرکه احد فرمود: «دیگر به مصیبتی مانند مصیبت تو گرفتار نخواهم شد و هرگز سختتر از این بر من نخواهد گذشت» و این جمله « لایوم کیومک یا حمزه» پیامبر است که گویاتر از هر سخنی است. پیامبر اسلام در کنار تمام هفتاد شهید احد بر پیکر او نیز نماز گزارد و از زنان و خانوادههای شهدای مدینه و انصار خواست تا برایش عزاداری کنند و با این کارها او را شهید شاخص صدر اسلام معرفی نمود. پس از سالها وحشی، غلامی که قاتل حمزه شد به مدینه آمد و اسلام آورد و توبه کرد. پیامبر رحمت، توبه اش را پذیرفت ولی گفت « جایی برو که نبینمت و پیش چشمم نباشی». داغ حمزه سنگین است و هرگز از خاطرهها نرود و نبودش هرگز برای پیامبرمان جبران نشد.
او همان کسی است که با امیرالمؤمنین علی و جعفر و عبیده علیهمالسلام و خدا و پیامبرش معاهده کرد تا در«جهاد حتّی الشهاده» همراه هم باشند که آنها پیش از مولایمان علی به آرزوی خود رسیدند. گزیده ابتدایی این نوشته برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار اعضای همایش بینالمللی حضرت حمزه سیّدالشّهداء است که بهمن ماه سال گذشته مطرح شد و ایشان ضمن معرفی حمزه به عنوان شخصیتی که برای تمدن نوین اسلامی به امثال آن نیاز داریم، معرفی و بزرگداشت او را خدمت به جهان اسلام دانستند و تربیت چنین افرادی را سفارش ویژه کردند. مشابه شخصیت و شهادت این شهید جلیل القدر را میتوان در حاج قاسم دید و داغ حمزه را با داغ سردار إرباً إربای انقلاب اسلامی سنجید. با این تفاوت که مردم ما برای حاج قاسم، سنگ تمام گذاشتند ولی حمزه سیدالشهداء یارغریبی بود که پیکرش را زنان بدکار و بدنام مشرک، مُثله کردند و گوش و بینیاش را گردنآویز خود کردند.
خدایش بیامرزد و ما را با او محشور نماید و راهش را برای شروع تمدن بزرگ و نوین اسلامی پر رهرو کند که انقلاب اسلامی به امثال او نیاز مبرم دارد.
[1] - آیه 103 سوره آل عمران
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 27 اردیبهشت 401
اینگونه نیست که بینظمها بدون برنامه باشند و نتوانند برای بینظمی خود، شبه توجیهی بسازند. اینگونه نیست که همیشه بینظمی و شلختگی نشانه کُندذهنی و کم تربیتی افراد باشد. و اینگونه نیست که بینظمها همیشه آخر صف بوده و از موهبتها کم بهره باشند. اینگونه نیست که همیشه همه به بینظمی بهعنوان یک رذیله و ضعف اخلاقی بنگرند و باعث بیمهری و انزجار دیگران شود. اینگونه نیست که همیشه مردم از بینظمهاگریزان باشند و بیاقبال به آنها. و اینگونه نیست که همیشه بینظمها کمرو باشند و خجلت زده. اینگونه نیست که بینظمی آموختنی و تدریس کردنی نباشد... اگرچه عبید زاکانی شعر معروف خود را برای زمان خودش گفت ولیکن، از راز بزرگ بیهنران بینظمی که معروف شدهاند نباید غافل شد. « خواهی که رسد خلعت و انعام به هر روز / رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز».
از اول انقلاب مظلوم اسلامی که با مجاهدت مردم بزرگ ایران آغاز شد و اکنون امواج آزادیبخش آن جهانگیر شده است، همیشه و هروقت که تفکر لیبرالی و غربزده بر دولت حاکم بوده، تلاش جدی بر این داشته که با انحراف در مسیر انقلاب و خواست عمومی، سطح توقعات مردم را متزلزل کرده و دغدغه آنها را تا حد امور زرد و بیاهمیتی که فقط بتواند سرعت تحول را بگیرد و تمرکز آنها را برای رسیدن به اهداف بزرگشان از بین ببرد پایین بیاورد. غیر از حماقت، خیانت نابخشودنی لیبرالها در این موضوع، نفوذ دادن دشمنان است.هانتینگتون و سوروس و جین شارپ و دیگران اگرچه اساتید انقلابات مخملیاند ولی بدون نفوذ، و حتی تنها از روی نظریههای « آصف بیات» توان تغییر ذائقهها وجود ندارد. تفکر لیبرالی نشان داده که گشادترین منفذ و مجرای نفوذ دشمنان به اعماق جامعه و بزرگ ترین اسب تروا برای آنهاست.
پیشنهاد عجیب دولت بازرگان برای فروش هواپیماهای اف14 و اصلاحات ارتش و منزوی کردن امثال سپهبد قرنی و ... را نمیشود بیارتباط با گستاخ شدن صدام دانست. همان گونه که ریاست جمهوری بنیصدر را نباید با شکست عملیاتهای ابتدای جنگ تحمیلی و کودتای طبس و نقاب و ... بیارتباط دانست. قرارداد الجزایر دوم، مک فارلین، اسقاط هواپیمای مسافربری، اتفاقات تلخ سال آخر جنگ تحمیلی، قطعنامه 598 و مرصاد و ... را هم نباید بیارتباط با تفکر لیبرالی دانست. پس از جنگ تحمیلی نیز همین گونه است و هرگز نمیشود جابه جایی اخلاق سوداگرانه با اخلاق برادرانه دهه شصت، شروع شکاف عمیق طبقاتی و تولد پدیده نحس آقازادگی به معنای مشمئزکننده آن را بیارتباط با تفکر تکنوکراتی حاکم دانست. داستان تلخ رودست خوردن دولت وقت از آمریکا و تعقیب قضایی برخی مقامات خوش خیال، در جریان دادگاه میکونوس و ... از آن جمله است.
در دوران اصلاحات هم بازار آشفتهای برای آزمون و خطای ایسمهای غربی در ایران ایجاد شد و هر پروژه دانشگاهی غربی برای نمره آوردن و مطرح شدن، شانس خود را در اینجا امتحان میکرد. ایران، آزمایشگاه دمدستی و دست یافتنی غربیها بود و با شعار گشایش سیاسی، حرفها و اقداماتی را که حتی در برخی از کشورهای آنها قابل طرح و اجرا نبود، به افکار مسؤولین غربزده حقنه میکردند تا با کمترین هزینه برای دشمنان، اجرایی شود. پاسخ آمریکا به فانتزیِ گفت وگوی تمدنها، محور شرارت بود و پاسخ نمایندگان مجلس ششم به اعتماد مردم، تحصن و استعفای فلهای شد. در دوران اعتدالیون هم بدترین و ولنگارترین و تنبلترین دولت را تجربه کردیم که گویاترین و تأسف بارترین مشخصه آن، غیر از اقتصاد ویران و حماقتهای تاریخی و خودباختگیهای عجیب و پدیده شوم سلاطین اختلاس و برجام و2030 و ارز 4200 و کتاب «بدون هراس» و...، جمله تأسفبار جیسون رضاییان است که گفت: آن قدر به فلانی نزدیک شدم که طعم آدامس او را میدانم.
اینها که گفته شد کلیاتی از جنایت و خیانت لیبرالهای غربزده است که با کمک « جریان نفوذ » صورت گرفت و هرگز به این نیز بسنده نشد. لیبرالها تحمیق شدن خود را با پز و قمپز و با کلمات و جملات قلمبه سلمبه و نامفهوم به مردم تحمیل میکردند. هرگاه حاکم شدند دسته گل به آب دادند و دفعات معدودی که مملکت از دستشان در امان بود، قلم مزدور و زبانِ تیغدار و فکرخرابکار و قلب وابسته آنها برای انتشار کذب و تحریف و شایعه و خالی کردن دل مردم فعال شد. دغدغه دوره خود را در آب بازی در پارک و کنسرت و ربنای افطار و شلوار جین دختران و جشن تولد برای قبرستان و عقیم کردن زنهای خیابانی و آمپول به سگهای ولگرد و ... منحصر کردند و برای پرت کردن حواس مردم از تورم و تنبلی و داماد و داداش دزد و رشوه گیر و دختر مظلوم قاچاقچی و ...، برایش پروژههای رسانهای و شانتاژی میدیدند و با پررویی افسانهای خود، از دولت نهم و سیزدهم رفع فقر و تورم و بیکاری و ... میخواستند و میخواهند.
ای کاش از این بیحیاتر نبودند. چپاولگرانی که با شعار « سهم ما از سفره انقلاب » میخواستند آش را با جایش بقاپند، رفیق پرخورِ خوشیها هستند و در گرفتاریها هم بیش از ترامپ و مکرون نباید از آنها توقع داشت. به واقع، رفتارشان به گونهای است که نمیشود آنها را ایرانی نامید. ای کاش خدماتشان برای مردم را بیان کنند تا دست کم کمی با مردمشان حرف جدی زده باشند و بتوان میزان خدمات و خیانتشان را معدل گرفت و مشخص نمود که برای درآوردن سنگهایی که آنها به چاهانداختند چند حکم حکومتی داده شد و چقدر عقلا به زحمت افتادند و چهاندازه مردم سختی کشیدند. فتنه 78 و 88 و 96 و 98 و ... و همین ارز 4200 تومانی را میشود بهعنوان بهترین و گویاترین سؤال از بیتدبیرها پرسید که مبنا و منظورتان برای این تخم بیزرده چه بود؟
لازم است پروژهای بیولوژیکی برای شناخت بهتر اینگونههای نامردی تعریف شود و برای این مرض کاری کرد. برنامه آنها در تولید و تداوم بینظمی است. ماهی خود را در آب گِلآلوده میگیرند و محل زیست آنها باید ناشفاف باشد که به درستی دیده نشوند. بیجرأت از اقدامند و از بیجربزگی و تنبلی، زلف خود را به دُم کدخدا گره زده بودند و به منتقدان آن گونه که شایسته خودشان است پاسخ داده و تمسخر میکردند. جمله معروف « ترسوها حق اظهار نظر ندارند » در مورد این جانوران گفته شد که یک جا مینشستند و جهادیها را مسخره میکردند. وقتی کرونا روزانه هفتصد نفر را به خاطر بیمسؤولیتی آنها میکُشت، با بیشرمی واکسن را به سوهان قم تشبیه میکردند و متلک میگفتند و اکنون که آمار کرونا به دوسه نفر رسیده شهامت عذرخواهی و اعتراف و جبران گذشته را ندارند. اگر حیا میداشتند، تمام آنها که واردات واکسن را به FATF و تحریم و برجام مرتبط کردند باید با صدای بلند « غلط کردیم» میگفتند.
میراث آنها، دولتی بدهکار و ورشکسته با سرزمینی سوخته و مینگذاری شده بود که محبوبیتش به پایینترین حد رسیده و باعث بیرغبتی مردم به صندوق رأی شده بود. زبان نامؤدب، تنبلی و وابستگی شرمآور آنها به غرب، مایه جوک و طعن و سرافکندگی ایرانیان شده بود. خدا دولت دکتر رئیسی را به داد مردم رساند که به فضل خدا و تدبیر دولتمردانش تولید قدرت و ثروت کند. حالا که این دولت مردمی، پس از اقدامات اساسی موثر و زیربنایی، برای ترمیم و تعمیر خرابکاری بزرگ لیبرالها قدعلم کرده و آبروی خودش را با خدا معامله کرده است، وقیحتر از بانیان وضع موجودی که طعنه میزنند و آتش میافروزند و شایعه میسازند و دل مردم را خالی میکنند کیست؟ شخصیت که نه، اینها چه اخلاق نفرتآور و مشمئزکنندهای دارند که با مردم و کشور خود چنین میکنند.
امروزه آمریکا و اروپا که تحریمگر هستند، و ضدانقلابی که نشانی آغل و انبارمان را به شغال و کفتار داده و از تحریم علیه ایران حمایت کردهاند و رسانههای معاندی که در معرفی فرصتهای تحریمی جدید به دشمنان، ولع دارند و منافق و دزد و اختلاسگر و نادرست و بیوطن و ...، به اصلاح ساختار معیوب و فلج یارانهها اعتراض دارند و از فقر مردم ابراز نگرانی کردهاند! با این اراذل که خود را به انواع قاذورات آلوده کردهاند، نمیشود سخنی گفت و پاسخ به آنها فقط «خودتان هستید» است. روی سخن، با مردم شریف، مقتدر و مظلوم ایران است که اینچنین نجیبانه همت کرده و دولت را در این جهاد عظیمش که فی سبیل الله است همراهی کرده و میکنند. مردم عزیز ایران، همین که میبینید آمریکا، اروپا، اسرائیل، ضدانقلاب، منافقان، اختلاسگران، دزدان، نادرستان، فراریها و اراذل و اوباش رسانهای علیه این اقدام دولت زبان به انتقاد گشودهاند بدانید که راه درست همین است والسلام.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 24 اردیبهشت 401
در دوران دولت اصلاحات، رسانه غالب، روزنامه و نشریه بود. تنوع و تکثر ایجاد شده برای نشریات نوظهور همان دوران، اگرچه بیش از هرچیز دیگری به چشم میآمد ولی بهنظر، همه این از راه رسیدهها یک هدف را دنبال میکردند که خواهم نوشت.
از اقبال بلند نسل فعلی است که در آن دوران نبودند و فکر و اعصاب سالم به دربردند. روزگاری که برخی نشریات مردم را برای «اعتراض به خدا» تشویق میکردند و گروهی معتقد بودند «که حتی در قعر جهنم هم میتوان با شیطان مذاکره کرد» و دیگرانی، نهایت و غایت خوشبختی برای زنان و دختران را «دوچرخه و موتورسواری» میدانستند. نشریات دیگری بهدنبال پروندهسازی حقوقی برای پیامبران و ائمه بودند و برخی دیگر به مردم آموزش «ایرادهای بنیاسرائیلی» میدادند. عدهای به زور میخواستند بفهمانند که دانشگاه فقط محل درس و سیاست نیست، باید ضمن عشق و اختلاط، تمرین نوع دوستی داشته باشند. آنها که به دانشگاه نرفتند هم در قالب «سمنها» و با پولهای بیعنوان، با هم تمرین تحمل سیاسی بکنند. برخی از شیطان خاطرات خوب میگفتند و کسانی هم بودند که در بدی «خشونت» سخنان نامفهومی میگفتند و با هرگونه درد، «از زایمان تا مُردن» مخالفت میکردند فقط بهخاطر گل سرخ!
اینها قسمتی از اوضاع آشفته زمانی است که قرار بود توسعه سیاسی بهگونهای رخ بدهد که «درد» سیاستهای کارگزاران، کمتر حس شود و اقشار «آسیبپذیر» جامعه، به طبقه خود راضی باشند و حق خود را از طبقه نوظهور «آقازادگانی» که چندسالی بود مدیریت را با آزمون و خطا تجربه میکردند و «روشنفکران ترجمهای» که به شدت تولیدِ ترجمه و کپی میکردند، مطالبه نکنند. و پیگیر نباشند که قفسه اقشار آسیبپذیر در فروشگاههای شهروند آن زمان کجاست؟ و چرا باید بعد از خرد شدن زیر چرخ دندههای توسعه کارگزارانی، با رقص و آواز و آزادی سیاسی، مشغول شوند؟ و نپرسند چرا در ورودی و خروجیهای ایستگاههای مترو حتماً و قطعاً باید دختران و پسرانی باشند که رژ و لاک را با عطر و اشانتیون به مردمان بفروشند و هدیه کنند؛ مهربانانه و با لبخند؟
اگر بخواهم منصفانهتر بنویسم، دوران اصلاحات «برّهکُشان» روشنفکران نورسیدهای بود که نمیتوانستند حتی متن ترجمه خود را معنی کنند. مثل کسی که برای اثبات خدا در اندیشه کانت زور بزند و سر از برابری طبقات و زندگی کمونی دربیاورد. یا کسی که چنان جان بکند که تعالی انسان در اندیشه هابز را ثابت کند ولی در نهایت آن را گرگ نوع خود معرفی کند. کسانی بودند که از ضرورت «تساهل و تسامح» در اندیشه و معجزه «عشق، بوس و بغل» در عمل میگفتند ولی در زندگی شخصی و پاسخ به فرزند و زن، قائل به «به ضرب گلوله» بودند. یا کسانی که ذکر لبشان «مردم را قضاوت نکنید» بود و خودشان قضاوت را پوست کندند. تصویر منسوب به امیرالمؤمنین را روتوش کرده و به جای ذوالفقار، شاخه گُل به دستش دادند تا بگویند که از مردن «مرحب و ابنعبدود» خسته شدهاند و دیگر باید به خدای پروانههای قشنگ ایمان آورد. و امثال اینها بسیار و مأموریت این بود که هدف اصلی مشخص و دیده نشود.
متفکرانی که در خارج از کشور، این جریان را مدیریت میکردند همان کسانی هستند که در کشورشان، پیرزن 93 ساله را بهخاطر انکار «هولوکاست» به زندان محکوم میکنند و جایزه بانوی مستشرق و مهربان، «آنه ماری شیمل» را پس میگیرند و روژه گارودی را متهم میکنند و کودکان را ماهها در قفس زندانی میکنند و چشم مردمِ خود را بهخاطر انتقاد سیاسی از حدقه درمی آورند و اراذل میتوانند کاریکاتور موهن از پیامبران بکشند ولی مردم نمیتوانند اسم رئیسجمهورشان را بدون «آقا» بیاورند و زانو برگلو، آدم میکشند و پلیس مقتدرشان، پسر 8 ساله را بهخاطر یک پاکت چیپس خِرکِش میکند دستش را میپیچاند و عامل آنها، خاشقجی را با اره به قسمتهای ریز تقسیم میکند و... .
هدف، در کتاب «موج سوم دموکراسی» گفته شد. ترویج دموکراسی مورد نظر جهان سلطه در کشورهای جهان سلطهپذیر. کتابی که هم دستورالعمل اجرایی «آشوب شناختی و جنگ روانی» اصلاحطلبان و اعتدالیون است و هم سندی برای اثبات خوی مداخله گر و شرور استکبارجهانی.
همین سیاست در رسانهها در حال اجراست. با این تفاوت که رسانههای مطبوعه جای خود را به فضای مجازی و اینستا و توئیت و تلگرام و... داده و 400 میلیون دلاری که هیلاری کلینتون وعده داده بود باآن اغتشاشگران 88 را از کف خیابان بیاورد و پشت رایانهها بنشاند محقق شده است. اینها غیر از فسیلهای منافق جمع شده در کمپ آلبانی است که برای لجنپراکنی احیا شدهاند و یا وهابیهایی که در مرکز «اعتدال سعودی» تجمع کرده و فضا را متعفن میکنند. و همه اینها غیر از کسانی است که در داخل، خباثت «المرجفون فی المدینه» را بازسازی میکنند و.... از این «تجمع امراض» تعجب نیست و حتی یکی از نویدهای پیروزی و قدرت بیمنازع جبهه حق هم همین است که اینها را به چنین اتحادی رسانده و از نیروی مردم انقلابی ایران ترسانده است ولی تعجب از کسانی است که بعد از این همه تجربه دور و نزدیک تاریخی، باز هم به این هیاهو اعتماد کنند.
بیشک اگر انقلاب اسلامی ایران رفتنی و کشورمان از بین رفتنی بود، دشمنان هرگز خود را به چنین فضاحت و زحمتی نمیانداختند. از طرفی از نزدیکی مرگمان خبر میدهند و از سوی دیگر از سرود «سلام فرمانده» چند بچه دهه نودی، رنگ رخ و رخت خود را زرد کردهاند. آن تهدیدها را باور کنیم یا این ترس و اضطرابشان را؟ روانشناسان دروغ را نشانه ضعف خودباوری و شخصیت میدانند؛ بنابراین باید جبهه ضدانقلاب را بیشخصیت و متزلزل دانست. رسانهای که آشوب و بلوا و اضطراب مردم آمریکا و اروپا بهخاطر گرانی اقلام حیاتی و نبود امنیت روانی و مرگ حقوق شهروندی را نمیبیند و به جای انعکاس حقایق، با پول ملکه و کدخدا و مکرون، جعل اخبار میکند مثل موجودی است که طبق گفته امیرالمؤمنین «هَمَّش علف اوست» و اگر گاوپرستان هم به او پول بیشتری بدهند، به جای ملکه و مکرون و بایدن به تقدیس گاو میپردازد.
حدود 9 ماه است که دولت دکتر رئیسی زمام امور را به دست گرفته و شخص ایشان طبق آنچه عیان است با توان و تفکر و تلاش، در حال انجام مأموریت است. در کنار ایشان هم مدیران خدومی هستند که انصافاً کار قابل دفاعی داشته و کارنامه درخشانی را در همین دوره کوتاه به دست آوردهاند. در قوه مقننه و قوه قضا و حوزه شهرداری تهران هم کارهای ارزشمند و خوبی انجام شده که هرگز قابل کتمان نیست ولی آنچه بیش از هرچیز زبان هتاکان و قلم گستاخان را جسور کرده و میکند ضعف مفرط این قوا و بهویژه دولت مردمی و خدمتگزار در«اطلاعرسانی سریعی» است که مجال دروغ را از کذابان بگیرد. ضعفی که در دولت نهم هم جدی بود و تذکر رهبری را به همراه داشت ولی در این دولت جدیتر است و به سرعت باید برای آن فکری کرد.
بهخاطر این ضعف بزرگ، کسانی زبان به نقد دولت گشوده و از خواب هشت ساله بیدار شدهاند که خودشان در تنبلی و خرابکنی، برند و بناماند. برخلاف این دولت که دستش بیش از زبانش کار میکند، آنها زبانشان بیش از دستشان کار میکرد؛ البته وقتی که از متلک و تحقیر آرام میگرفت. یک مقام بلندپایه دولت قبل، یک بسته معیشتی 200 تومانی را چنان با آب و تاب و منت تشریح میکرد که گویی تپه فتح کرده و 60 تن طلا یا 30 میلیارد دلار بیتدبیریشان را پسگرفتهاند. برخی از همانها از تسویه بدهی نجومی دولت قبل و پرداخت حقوق کارکنان دولت بدون استقراض از بانک و خزانه و تولید ثروت تجاری و رونق تجارت بدون برجام و FATF و سایر تخیلات و یکرقمی کردن تلفات سهرقمی کرونا و... هیچ نمیگویند.
شنیده شد در همان روزگار اصلاحات و پس از قتلهای زنجیرهای، یکی از معاریف به خشونت و افراط، خدمت یکی از بزرگان، از «زیادی خشونت» زبان به گلایه گشوده و پاسخ شنیده بود فلانی «شما دیگه چرا؟». باید دانست بانیان وضع موجود که شوربختانه در دولت فعلی نیز مشغولند، اگر اهل کار صحیح بودند، اقتصاد را به اینجا نمیکشاندند و باید مراقب بود که مبادا همینها، در دولت فعلی فعالتر شده و برای ناامید کردن مردم در حال توطئهاند. مردم حق دارند از ریلگذاری غلط دولتهای گذشته که قطار اقتصاد را به اینجا کشاندهاند گلایهمند باشند ولی بیشک آنها که در دوره خود نشان دادند در تنبلی، بیعرضگی و خرابکاری سرآمدند صلاحیت اظهارنظر ندارند و باید مثل گذشته خود، یک گوشه بنشینند و تمرکز را به هم نزنند تا دولت مردمی، اصلاحات واقعی خود را انجام دهد. بعونالله و فضله.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 19 اردیبهشت 401
« اینگونه كسانى را از آنها مطلع كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است و در رستاخيز ترديدى نيست، وقتى كه بین خود در كار آنها مناقشه مىكردند، عده ای گفتند بر غار آنها بنایى بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است. ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: ما مسجدى در كنار آنها مىسازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود)». سوره کهف آیه 21
می توان از این آیه اینگونه برداشت کرد که ساخت بنا بر قبور معاریف و مشاهیر، سنتی است که هم مورد پذیرش اهل کفر است و هم اهل ایمان. اهل کفر، مرادشان پوشیدن و پوشاندن نامِ نام آوران و سنتهای خوب است تا خوبی از نظرها پنهان و از خاطره ها محو شود و اهل ایمان با ایجاد مسجد و معبد به دنبال ماندگار کردن خوب ها و خوبی ها و نمایان کردن آنها در میان مردم و جامعه اند تا همچون چراغ های افروخته، هدایتگر باشند. باید الگوها و شاخص ها معرفی و نسل به نسل منتقل شوند. این دو استدلال یکی بر مبنای غلط کفر و دیگری برمبنای درست ایمان بنا شده است ولی در این میان، شنیدن حرف نامفهوم و نامربوط و بی مبنای وهابیت در تخریب بناهای مذهبی، ملال آور و وقت گیر است.
ظاهرش کوه است و سنگ و ارتفاعی که تا قله رفتنش چند ساعتی طول می کشد. تا بالا آسفالت است و تا رسیدن به یادمان و مزار شهدایش راهی نیست. موقع سالگرد عملیات و حضور ده ها هزار نفری که به این ارتفاع صعود می کنند هوا خوب و متبوع است. سال 98 که آخرین سال این اردوی بزرگ ملی پیش از کرونا بود گفته شد حدود 28 هزار نفر به ارتفاع آمده اند. خیرین و هیأتها در بین راه موکب زده و از مردم پذیرایی و به آنها حرمت می گذارند. زائران شهدا شایسته اکرام و بهترین مهمان نوازی اند. مردم، هم سیاحت می کنند و هم زیارت محل قدوم و حضور شهدا. و هم در فضایی نفس می کشند که ملکوتیان تنفس کرده اند. و به فکر می روند. قدم زدن و سِیر کردن و باز هم فکر کردن، خلوتی است که می توان در میان اینگونه جمع های همراه، فراهم کرد. مثل پیاده روی اربعین، مثل صعود به بازی دراز.
در آنجا که قله بازی دراز به آسمان نزدیک تر است یادمانی ساخته اند که مثل همان مسجد اصحاب کهف باشد. در آنجا گویی دهان زمین به گوش آسمان رسیده و نجوا می کند. سخنش چیست و خریدارش کیست را باید از زائرانی پرسید که بی روضه گریه می کنند یا بی اختیار روضه می خوانند. اکنون که زائرانش را حرمت نگه می دارند و مردم تفرّجی معنوی می کنند خیلی با آن زمان تفاوت دارد که فرزندان همین مردم از این ارتفاع بالا می رفتند و مثل شکوفه های بهاری با رگبار دژخیمان به زمین می ریختند. تا بالای قله به دستور صدام آسفالت کرده بودند ولی رزمندگان ما برای رسیدن به قله ها که نمی توانستند از این امکان استفاده کنند. راهشان را باید از دل کوه و در زیر دید و تیر دشمن باز می کردند.
ارزش بازی دراز به تنهایی، به اندازه اهمیت سرپل ذهاب، گیلانغرب، قصرشیرین، کرند، ثلاث، سومار و نفت شهر و ... و بغداد است که در اصل از آن به عنوان سپر دفاعی پایتخت عراق یاد می کردند. بی دلیل و بی مشورت نبود که صدام در همان روزهای آغازین جنگ، آنرا تصرف نمود و تجهیز کرد و با چنگ و دندان در آن می جنگید و مغرورانه و احمقانه گفته بود « اگر ایرانی ها این قله را بگیرند کلید بغداد را به آنها خواهم داد»؛ که نداد. بی فایده نبود که رزمندگان اسلام به قیمت جان عزیز خودشان آنرا در اردیبهشت سال 60 به خاک کشور برگرداندند و روی صدام و حامیانش را کم و سیاه کردند. همکاری سپاه و ارتش در عملیات هایی که در این منطقه انجام شد با توجه به اوایل انقلاب اسلامی و تازه تأسیسی سپاه پاسدارن، یکی از نقاط درخشان این دو بازوی توانمند کشور است که نیاز ما به همت هنرمندانه امثال شهید آوینی را بیش از پیش نمایان می کند. خدایش بیامرزد که جایش خالی است.
عملیات هایی که در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در این منطقه انجام شد و شهدای عزیز سپاه و ارتش که در آنجا به شهادت رسیدند جزء ناشناخته ترین ها و مظلوم ترین های تاریخ انقلاب اند. حتی تصور صعود سخت رزمندگان با تجهیزات جنگی به قله هایی که دشمن، تجهیزاتش را با خودرو به آنجا برده و به بهترین و به بروزترین تجهیزات رزمی و دوربین های دید در شب مجهز است، نیز غیرممکن است چه رسد به پیمودن این راه و تجربه آن. شاید آنچه که از این ارتفاع به گوش آسمان گفته می شود خاطراتی باشد از آن روزها و شب های عملیات، رزمندگانی که با تیر دشمن در میان سنگ ها زمین خورده و تا شهادتشان، مدتی فرصت نجوا با خدا داشته و سخن آخر خود را غریبانه گفته و به امانت به مکان و زمین مقدس بازی دراز سپرده اند.
بازی دراز کوه و کمر باشد یا میدان جنگ یا قطعه ای از آسمان یا به تعبیر شهید بهشتی، خانقاه «عرفان حقیقی» و یا هرجای دیگر، مهم اینست که این قطعه زمین، طبیعی نیست و با جاهای دیگر قابل مقایسه نیست. رزمندگان در کوه می دانند که در این نوع نبرد، علاوه بر دشمن روبرو باید با ارتفاع هم جنگید. خستگی، تحرک، سنگینی تجهیزات، دقت و مراقبت، زیرکی و زکاوت و ... را می توان کم و زیادش را در هرجنگی تجربه کرد ولی درس جنگیدن شبانه و در حال صعود از کوهی که دست دشمن است را فقط می توان در ارتفاعات کرمانشاه و کردستان تجربه کرد که در بازی دراز، امتحانش را گرفته اند. و مردم عزیز ایران! شهدای شما ممتازان آزمون سخت و طاقت فرسای این درس اند. خوشا به حال آنان و خوش به سعادت شما که با این مردان زندگی کرده اید و ایکاش ما هم با شهدای عزیزتان محشور شویم.
جنگیدن در کوه های تیز و تند غرب مثل جنگیدن در آب است و شاید مثل آن، اجرش بیشتر از سایر نبردها باشد. شهید، شهید است و عزیز و نظر کرده خدا ولی انگار شهدای ارتفاعات غرب و بازی دراز، دردانه های خدایند که هنوز در بین ما خاکیان ناشناسند. شهرت آنان در میان آسمان است و در میان ما غریبه اند و ظلم بزرگ ما به خودمان این است که از این برگزیدگان افلاکی بی خبریم و برای سعادت دین و دنیایمان از آنان کمک نمی خواهیم. چاره مشکلاتمان را در هرچه می بینیم جز چاره واقعی. درمان و راه را از هرکه و هرچه طلب می کنیم جز از طبیبان دوّار و شهیدان جاویدی که با ما و در کنار ما بودند و موفق شدند و ره یافتند. « اينان كسانى اند كه خدا هدايتشان كرده است؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن»[1]
آنها که عمری به دنبال گنج و طلا گشته اند می توانند قدم به بازی دراز بگذارند و به این خزانه بی انتها مشرّف شوند و تا می توانند و می خواهند دفینه های ابدی بیابند. چه گنجی بالاتر از شهیدِ جوانی که جان شیرین و آرزوهای زیبایش را برای آسایش امروز ما فدا کرد و دهان خونین به گوش زمین نهاد و اسرار عاشقی را در دل خاک به ودیعه گذاشت؟ شهدا چه لذتی بالاتر از زندگی دنیایی یافته بودند که خودشان را فدا کردند؟ آن چه رازی است که دنیا و هرآنچه در آنست را به ما سپرده و خود به کجا رفتند؟ باید از آنها پرسید ای رها گردیدگان آنسوی هستی قصه چیست؟ اینها صِرفِ تغزل عاشقانه یا تملق سوداگرانه نیست. روایت حکایتی است که صدیقین و صالحین به ما گفته اند و به اندازه معتقدین به آن، تجربه موفقش موجود است. اینکه شهدا کارگزاران خدا بر زمین اند را کسانی باور ندارند که باور ندارند «لامؤثّر فی الوجود إلا الله».[2]
بازی دراز، دیدنی است، خواندنی و شنیدنی نیست. باید آمد و دید و نفس تازه کرد. گردشی معنوی است که با میهمان نوازی کرمانشاهیان می توان آنرا با خانواده تجربه کرد. باید گنجینه جنگ را به نسل های آینده سپرد و آنرا نهادینه کرد و ولی نعمتان را به آیندگان معرفی نمود. رسالتی که امثال شهید آوینی برایمان روایت کرد و مرحوم طالب زاده در شیوه ای دیگر و نسخه ای جدیدتر از آن سخن گفت. عَلَم این سرداران زمین نمی ماند ولی باید چنان تنوعی ایجاد گردد که امثال این علامات هدایت و هنر در دستان جوانان اهل ایمان و علم و ذوق، دست به دست شده و منتشر گردد. و ما به زودی به اضطرار معرفی صحیح انقلاب اسلامی پی می بریم و باید برای خیل تشنگان معارف صحیح تمدن ساز، تولید و تکثیر محتوا کنیم و آیندگان خواهند دانست که چگونه آجر بر آجر تمدن نوین اسلامی و نظم جدید جهانی گذاشته شده است. به امید خدا آنروز خواهد آمد.
[1] - سوره انعام آیه 90
[2] - قاعده ای فلسفی که می گوید: جز خدا، هیچ هستی بخش حقیقی و اصلی در عالم نیست.
روزنامه کیهان مورخ 17اردیبهشت 401
ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَهًْ وَ الْمَسْكَنَهًْ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ الله... 1
[داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا كه آنان به نشانههاى خدا كفر ورزيده بودند، و پيامبران را به ناحق مىكشتند؛ اين، از آن روى بود كه سركشى نموده، و از حد درگذرانيده بودند.
در سوره آل عمران آیه 112 نیز به تفکیک «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّهًْ»، «باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ الله» و «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَهًْ» آمده است. مهر ذلت و ناداری بر پیشانی تفکری خورده شده که پس از دیدن بیش از ده معجزه از حضرت موسی سلامالله علیه و گذر از دریا، با دیدن بتپرستان، هوس بتپرستی کردند و کمتر از چهل شب از یکتاپرستی به گوسالهپرستی رسیدند. این آیات و دهها آیه دیگر در مورد قومی است که به لجاجت و ایرادگرفتن و بهانه آوردن معروفند، دیگران را ملک خود، و خود را برتر از دیگران و قوم برگزیده دائمی خدا میدانند؛ در زمین فساد میکنند؛ علمایشان به تحریف و ربا و حرامخواری و پیغمبرکشی و قتل معروفند و پایه قتل امامان شیعه را نیز آنها نهادهاند و....
اینها متعلق به تفکر صهیونی است که جهان امروز ما با گوشت و پوست و استخوان خود آن را درک میکند. آنها به هماناندازه که در جعل کتب الهی و تاریخ استادند در تاریخ سازی و روایتگری آن هم بینظیرند و همانگونه که داستاننویسان، رمان یا داستان تخیلی مینویسند، اینها طبق نیاز آینده خود، تاریخ بافته و میبافند و به خورد بشریت داده و میدهند. آنچنان بر دروغ خود استوارند که گویی خودشان هم باور کرده و حتی از انکار هولوکاست توسط یک پیرزن هم میترسند و برایش حکم زندان میدهند. ترسو هستند ولی در این نوع برخورد علاوهبر ترس، حساسیت این دروغ برای آنها را نیز میتوان دید. مثل برخی قسمتهای نظریه داروین یا تاریخ خلقت یا تاریخ انبیایی که نوشتهاند یا احادیثی که جعل کردهاند و... و یا مثل هر اغراق و اجحاف تاریخی و رسانهای که باید در آن شک کرد و دنبال ردپای «موش واره» آنها گشت.
همپیمانی همین تفکر با قریش و غیراز آن بود که پیغمبر ما را بیش از هر قوم دیگری آزرد و همین تفکر است که همیشه ردپای خود را در تاریخ اسلام، با حماقت و جهالت اعراب بدوی و منافقین پاک کرده و خباثتهای خود را پای آنها گذاشته و جنایت آنها را در تقابل با اسلام، مضاعف نشان داده است. تفرقه بین مسلمانان و فرقهسازی کار آنهاست که انصافاً در آن استادند و خُبره. از هیچ،فرقه میتراشند و از پوچ، تفرقه میسازند. در سنی وهابیت را و در شیعه بهائیت را و در مسیحیت، نومسیحیان و بیگمان در میان بوداییان، فرقهای وحشی در میانمار که مسلمانان را زنده زنده میسوزانند ساخته آنهاست. فکر پلیدشان در تجمیع خبائث، اعجابآور است. میتوانند منافقین خونآشام را با سلطنتطلبان فراری و اراذل و اوباش و بهائیان و اعدامیان و ساواکیان و اختلاسگران و جاسوسان و نادرستها و.. و همه عفونتهای بشری را در جبههای به نام ضدانقلاب جمع کنند و سر یک میز بنشانند و به همه این موجودات آب و غذای خودش را بدهند.
اینکه امام راحل ما آنها را غده سرطانی نامید از حیا و ادب بالای او بود وگرنه حق مطلب اینان با غده سرطانی ادا نمیشود. تنها راه مقابله با این جرثومهها همان استراتژی «هر مسلمان یک سطل آب» است که اگر همه باهم بریزند، میرود. تفکری که با شیطان عقد اخوت بسته و حتی گاهی او را درس میدهد، مأموریتش «با تمام نيرو گستردن فساد در زمين و دستاندازی به مال و جانهاست».2 «سرسختترین مردم در دشمنی با مؤمنین»3 اند و بهدلیل تفکر عفنی که دارند، موذیترین و مزورترین و مضرترین موجود زنده کشف شده برای گونه بشری هستند و حتی مطرود یهودیان و کلیمیان جهاناند و آنها دانستهاند که دوستی کردن با این تفکر، به هماناندازه خطرناک است که پَر دادن به گربه. «گربه مسکین اگر پر داشتی، تخم گنجشک از جهان برداشتی».
بیشک حساب یهودیان و به ویژه کلیمیان هم میهن ما از این تفکر افراطی و تمامیتخواه، جداست. همانگونه که وهابیت و بهائیت را هرگز نباید از اهل سنت و اهل تشیع دانست. و اگرچه آبشخور همه این افراطیگریها را باید در دربار ملکه انگلیس جست ولی قابلیت فوقالعاده تفکر صهیون را که از زمان قابیل، پیوسته پرورش ابلیسی یافته و با تفرعن و جادوی مصری درآمیخته و با ثروت قارونها و هنر سامریها تلفیق شده را نباید فراموش کرد. در هر مقطع از تاریخ، قسمتی از تفکر شیطان بروز و ظهور داشته ولی میتوان گفت اکنون در مقطعی از تاریخ به سر میبریم که این تفکرات خطرناک همدیگر را پیدا کرده و همداستان شده و دشمن مشترک خود و کانون آزادگی و خداخواهی که جمهوری اسلامی است را یافتهاند.
رژیم غاصب صهیونی که سرزمین اعراب مسلمان، مسیحی و یهودی فلسطین را غصب کرده و جمعیتش را از خیابانهای شوروی و اروپا جمع کرده و به زور قصد تحمیل به منطقه را دارد، از زمان موشه دایان و جنگ شش روزه نشان داده است که پس از فلسطین و اردن و سوریه و مصر و لبنان، به دنبال عراق و ایران و آفریقا و آمریکای جنوبی است. پول زوری که آمریکا و برخی کشورهای بزرگ اروپا از مردم خود میکَنند و سالیانه و بعد از هیتلر تاکنون به این رژیم میپردازند در اصل باجی است که میپردازند تا شرّصهیون از آنان دور بماند و در دامن منطقه اسلام بماند. منطقی که هیتلر با اخراج آنها از آلمان نشان داد که باهوشتر از تمام سران کنونی اروپاست و در ابراز آن از آنها شجاعتر است. هیتلر بیرون کرد و کشورهای اروپایی با باج دادن روزگار میگذرانند و با تأیید افسانه هولوکاست، بهدنبال بهانهای برای بزدلی و حقارت خود میگردند وگرنه اگر یهودیان را از خود میدانستند مثل مهاجرین چشمآبی اوکراینی، حتی در حد حرف و شعار، آنها را در بین خود جا میدادند و از این نکبت و اضطراب میرهاندند.
از مشکلات بزرگ دوره ما «استکبار جهانی رسانهای» است. وقتی غولهای رسانهای دنیا در دست مُرداک صهیونیست و امثال آن است، باید توقع داشت که همان روحیهای را که از ابتدای این وجیزه تاکنون در مورد آن گفتیم در رسانههای وابسته به آنها ببینیم. آنکه پیغمبر میکشد از کشتن انسانهای بیگناه و بیپناه ابا دارد؟ تفکری که با زحمات صدها پیغمبری که منحصراً برای نجات آنها آمده بود، مهار نشد، با برقراری ارتباط چندکشور بیبنیه عربی، مهار میشود؟ آن که کتاب خدا را تحریف میکند از تحریف تاریخ و حقیقتهای دیگر حیا میکند؟ آنکه سیاست خود را بر مبنای به لجن کشیدن شخصیت زنان میداند، خودش میتواند ریشه و عقبهای پاک داشته باشد؟ و... و حقیقت امروز ما همان است که سعدی از آن واهمه داشت. گربه پر دار.
شرایط امروز دنیا اگرچه گفته شد ولی یکطرفه بود و از شرایط امروز جبهه مقاومت و مؤمنین و مستضعفین چیزی ننوشتم. زمانی که پهلوی، به مبارزه اعراب خیانت کرد گذشت و امروزه جمهوری اسلامی از هرکس که در برابر زیادهخواهی صهیون مقاومت کند حمایت میکند. سعودی در یمن چنان مانده که یک گاو شیرده در گِل. ته مانده آبروی آمریکا را اگر فضاحت بایدن نبرد، بیشک ناتوانی در برابر امیکرون و بدهی تباه میکند. دست فرزندان شیعه و سنی و مسیحی مقاومت درهم گره خورده و جبهه عظیم ضداستکباری در حال شکلگیری است. زمان پرتاب سنگ گذشت و فلسطین، موشک نقطهزن دارد و سوریه حکومت مستقری که بازی ایرانی را آموخته است و لبنان، گنبد آهنین را به سخره گرفته و... و ایرانی که منتظر است تا شاید بدون جنگ، روبان جشن آزادی و ورود به قدس را قیچی کند. به همت جوانمردان حماسهساز جبهه مقاومت و به زودی. و بفضل الله و عونه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
1- سوره بقره آیه 61
2- سوره بقره آیه 205
3- سوره مائده آیه 82
یادداشت روزنامه کیهان مورخ8اردیبهشت1401
اللهم رب شهر رمضان...
زودتر از آنچه گمان کنیم به دهه آخر رسیدیم. غرق در نشاط بودیم و گذر زمان را نفهمیدیم. در بین میهمانان خدا پرسه میزدیم و متوجه نشدیم که این بزم بیکرانه مدتی محدود دارد که سر خواهد رسید و دلهره روزمرگی بعد از آن مضطربمان میکند. بیدلیل نبوده که خدا این ماه را به نام و برای خودش نامیده است. ماهی که با پرهیز و امساکش، سبکی و پرواز روح را میتوان تجربه نمود. جاییکه همیشه و هرچه را که بخواهند بخورند و در قبال هرچه که میکنند پاسخی ندهند اینجا نیست. جایی پایینتر از جنگل است. حیوانات هم برای روزی مقدر خود تلاش میکنند و «هرچه» و «همیشه» نمیخورند و برای آنچه میخورند هم سپاسگزارند. در عالم انسانها نباید همیشه و همه چیز را خورد و بیاندیشه به خالق آنها و بیشکر و سپاس زندگی نمود. شکرگزاری، مشترک آدمیان با سایر مخلوقات است. فضیلت آدمی را باید در اطاعت جستوجو کرد و ادب.
ایکاش میتوانستیم در سالهای پس از انقلاب و در میان تمام مشکلاتی که پیش راهمان انداختند، و در بین این همه خدماتی که به اجتماع شد، فرهنگ ادب و سپاسگزاری را نیز عالمانهتر تبیین و ترویج میکردیم. و گستاخی و سرکشی را نادانی میشناساندیم و سوءاستفاده از آزادی را بیادبی و ناسپاسی. و بیانصافی و بیوجدانی نااهلان را همتای نادرستی و خباثت میفهماندیم تا کشکول خالی از ادبشان را همه بدانند. شاید میشد آزادی بدون ادب را نوعی خطرناک از بیماری اجتماعی معرفی نمود، مثل مرض «استسقاء». مغز کسی که به این بیماری مهلک مبتلاست، نمیتواند فرمان اجتناب و «بس است» بدهد و بیوقفه احساس عطش میدهد و به نوشیدن، مجبور میکند و تا آنجا میکشاند که جان را بِکُشد. هرچه آب بنوشد، سودی که ندارد هیچ، بیشتر و بیشتر تشنهتر هم میشود.
جامعهای که آزادی دارد ولی ادب ندارد هم هرچه آزادتر، فزونخواهتر، زیادهخواهتر، تنوع طلبتر، بیپرواتر و به مرگ نزدیکتر است. ادب را اگر به تسامح، محدود کردن خود برای راحتی معقول دیگران معنا کنیم و آن را نشانه احترام به حقوق و جایگاه سایرین بدانیم، کسی که ادب نداشته باشد را بعید است بتوان با استدلال یا حتی تنبیه مؤدب کرد. ادب، ملکه درونی و قوهای است که میتواند نفس و حرص و آز را مهار کند و قلاده بزند و نشانه «دگردوستی» است. ادب، قوام زندگی اجتماعی و زینت جامعه است و از این رو آن را به «پرهیخت» یا همان فرهیختگی نیز معنا کردهاند. جامعه فرهیخته جامعهای است که مردم به حقوق مشروع و معقول یکدیگر احترام میگذارند و خود را در برابر آن محدود میکنند. هرچه جامعه مؤدبتر، مردمانش فرهمندترند و از فضیلتها بهرهمندتر. و صدالبته باآرامشتر. و آزادی باید با ادب همراه باشد تا شیرین و اثرگذار باشد.
در آلمان پیرزن 93 سالهای را به جرم انکار هولوکاست به زندان محکوم میکنند و در فرانسه وقتی جوانی، مکرون را بدون لفظ آقا، صدا میزند از جانب او مورد عتاب و انتقاد و امر و نهی قرار میگیرد ولی علیه پیغمبر خدا کاریکاتور موهن میکشند و مکرون از آن دفاع میکند. و باز هم در همین فرانسه که میگویند مهد قانون است، کارتون سیاسی علیه آنچه که عموسام و نظام سلطه بر اروپا تحمیل کرده نمیتوان کشید. در آمریکا بیاحترامی به پرچم همجنسبازان جریمه زندان دارد ولی میتوان پی درپی قرآن را به آتش کشید. در انگلیس اگر کمی پایینتر از گردن عروس ملکه در عکس یک خبرنگار بیفتد باید تصویرش از تمام رسانهها جمع شود و پدر عکاسش را درآورد و ... ولی صدها شبکه و سایت پورن شناسنامهدار و زنان بدنامِ بنام را برای آلودن جهانیان حمایت مالی و قضایی کرد. و از این دست مثالها که حال آدم را از این دوگانگی به هم میزند بسیار است.
و در ایران ما نیز گروهی که تن به تنه غربیها و بهاییها زده و پس مانده آنها را خوردهاند، پیوسته از نبود آزادی دم میزنند به راحتی به ارکان قدرت نظام مردمی متلک میگویند. بیادبی به ساحت پیامبر رحمتی که مورد ستایش همه ادیان و همه ایرانیان و آزادگان است را از آن شیاطین آموختهاند و آنگونه که با خانواده خود سخن میگویند در جامعه سخن کنند. بهراحتی دروغ میگویند و تحقیر و توهین میکنند و باز هم از نبود آزادی گلایهمندند. اینکه مشکلشان روانی یا مأموریت از جانب اجنبی است بماند، مهم این است که در آیه 176 سوره اعراف، عبارت سنگینی در مورد کسانی که آیات خدا را دیده و از آن به در شدهاند گفته شده که تکاندهنده است. کسانی که به آنها بپردازی یا بیمحلی کنی، باز کار خود میکنند و کارشان از مرض گذشته و به نوعی بیادبی یا همان استسقاء دچار شدهاند که چارهاش فقط با خداست.
اما ماه رمضان ماهتربیت است. ماه نظم. ماه مهربانی عمومی و ماه مسئولیتپذیری اجتماعی. و بیشک بندگان خوب خدا که تربیت رمضانی دارند مؤدبترین و جامعهپذیرترین و مهربانترین و مسئولیت پذیرتریناند. آنکه به امر خدا در خلوت و جلوت نمیخورد و نمیآشامد و خویشتندار است قوهای درونی دارد تقواست و همهجا او را نگهدار است. آزار و اذیت، دزدی، دروغ، اختلاس و حقه بازی را باید در میان کسانی جست که تعهدی به خدا ندارند و تربیتشان غیررمضانی است. این مرض، معمولاً در لیبرالها و غربزدهها دیده میشود. کسانی که آبرو از ایران و انقلاب گرفته و برای غرب میرقصند. از این خاک ریشه گرفته و به غرب میچرخند. وضعیت رقتبار و تهوعآور آنجا را میبینند و به مردم خود چنگ میکشند. مسبب وضعیت موجود، آنها، خانواده و همحزبیهای آنهاست و به دیگران فحاشی میکنند.
تفکر معیوب غربزدهها همین نامردی و بیوجدانی است. ابایی از بیحیایی هم ندارند. گَندِ کارشان را با لجنپراکنی به دیگران میپوشانند. کارغلط، غلط است و قابل دفاع نیست ولی چگونه است که غلط یک آقازاده چهل کلاغ است و آقازادهای دیگر میتواند در عمرش هرغلطی بگوید و بکند؟ یکی قتل میکند و مقتول را توبیخ میکنند و یکی دیگر، باید بهخاطر غلط بستگانش استعفا کند؟ ترفند «حواس پرت کردن» را هم از شیاطین آموختهاند. میخواهند مردم متوجه امور مهمتر نشوند و خدمات دولتی که وارث نابسامانی آنهاست را ندانند. نباید مردم بدانند که هشت ماه دولت فعلی به اندازه هشت سال قبلش کار شده است. عمده قرض دولت اعتدالی تسویه شده و تورم پایین آمده و تولید قدرت و ثروت شده و تلفات کرونا از 700 نفر به 20 نفر رسیده و... و مردم از تنبلی و متلک بیعرضهها نجات یافتهاند.
در این دو هفته اخیر، افغانستان قتلگاه شیعه و سنی شده است. بازی کثیف تفرقه بینداز و حکومت کن انگلیس هم از شیعه میکشد، هم از سنی. به همان اندازه که مردم ایران را با عملیات روانی، دودسته میکنند میخواهند شیعه و سنی را در افغانستان به جان هم بیندازند. وخامت اوضاع اسرائیل را میتوان در فعالیتهای سربازان و سرمایههای آنها در ایران و منطقه دید. ازترس شروع دوباره عملیات سیفالقدس است که عدهای اینجا آتش میسوزانند. آتش تهیه از جانب مسببین وضع موجود است و جسارت و تیراندازی و خونین کردن قبهالصخره و مسجدالاقصی از جانب صهیونها. آمریکا هم برای فرار از خجالت درماندگی در نجات مردم و مهار کرونا و ضعف مفرط در کنترل آتشسوزی جنگلها و اسکیزوفرنی بایدن و... به دستگیری و پیچاندن دست پسربچه هشتساله برای یک پاکت چیپس دست میزند. همانگونه که سعودی مانده در گِل و ناتوی مانده در پشت مرز اوکراین هم بهدنبال پرت کردن حواس مردم جهان میگردند. و در این بین، رسانهها مأمور جابهجا کردن تیترهای اهم اخبارند.
ماه رمضان به دهه سوم رسید و گرچه دلواپس اتمام فرصت طلایی این ماهیم ولی تربیتشدگان رمضانی جز عبودیت و اطاعت و نظم، راه مبارزه را نیز تمرین کردهاند. شیاطین جن اگرچه در بندند ولی شیاطین انس بازند و «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ».1 خدا بر درجات امام راحل بیفزاید که رزمایش روز قدس را در آخر این ماه تعبیه و هدف از مبارزه را مشخص کرد. رابطه رمزآلود آزادی قدس شریف با آزادی بشر در واقعه شریف ظهور و مجازات شیطان را باید تبیین نمود و بهخاطر سپرد. رابطه صهیون و وابستگانش با شیطان هم اگر مشخص شود تکلیف بحرانسازها و «سرمایههای اسرائیل در ایران» هم مشخص میشود. نفرت شیاطین از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارتباطی به برجام ندارد همانگونه که کینه تاریخی انگلیس از ایران و ایرانی بیش از صد ساله است و آمریکا هم از زمان پهلوی دوم ایران را تحقیر کرد. پای مرگ و زندگی در میان است؛ مرگ شیطان صهیونی و حیات طیبه انقلاب اسلامی، مؤمنین و مستضعفین. انشاءالله.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 4 اردیبهشت 1401
«اى کسانی كه ايمان آوردهايد هرگاه با هجوم كافران در ميدان نبرد روبهرو شويد مبادا از بيمشان پشت به دشمن كرده و از جنگ بگريزيد. و آن كس كه پشت به آنان كند همانا بازگشتى به خشم خدا كرده و جايش جهنم است و چه بد جايگاهى است، مگر آنكه به منظور به كار بردن حيله جنگى باشد و يا بخواهد به گروه خود ملحق شده (و به اتفاق ايشان بجنگد)».
«حسن و حسین، امامان هستند چه قیام کنند و چه نکنند». این مفهوم مهم و کلیدی برگرفته از سخن رسول خدا در مورد حسنین است که اگر دقت کنیم و عمیقتر به آن توجه کنیم، روشنگر بسیاری از مسائلی است که توسط دشمنان اهلبیت - سلام خدا نثارشان- بیان و ترویج شده و تا امروزه دامنگیرمان شده است. کتاب «دو امام مجاهد» که مجموع چند سخنرانی حدود 50 سال پیش مقام معظم رهبری در همین رابطه است گویای زوایایی است که باعث پوشیده ماندن حکمت و علت برخی اقدامات این دو امام شهید شده است. مطالبی که با گذر نیم قرن از آن هنوز مورد نیاز مردم و جامعه مذهبی است، تا دانسته شود «قاما أو قَعَدا» دو روی یک سکه قیمتی است که هرکدام مکمل یکدیگر و به اندازه هم برای امت مهم و مؤثر بوده و باید به هر دو به یک اندازه بهعنوان «حماسه» نگریسته شود.
کتاب شامل شش فصل است که به شیوه مبارزه سیاسی امامین حسنین پرداخته است. دو قسمت آن در مورد صلح و شخصیت امام مجتبی و ادامه فصلها به نتیجه این صلح یا به تعبیر بهتر «آتشبس» که قیام سیدالشهداء میباشد پرداخته است. داستان تحریف شده صلح امام مجتبی چنان در جامعه جا باز کرده که غیراز زخم زبان و تهمت و توهین منافقین، زهر جعده و تیرباران توسط امویان، این داستان تحریف شده نیز یکی دیگر از مظلومیتهای تاریخی این امام مظلوم است؛ و هنوز هم هست. تا همین چندی پیش کسانی دلدادگی خود به دشمن و وادادگی به غربیها در قرارداد برجام را به صلح امام حسن تشبیه میکردند تا قصور و تساهل خود در اصول را توجیه کنند و از نگاه متعجب مردم و قضاوت تاریخ برهند. قیاسی بیربط و شکلی عقیم که ریشه در جعل «آتشبس» امام مجتبی دارد.
ایراد تاریخی اینگونه قضاوتها مصادف نمودن معنی صلح به تسلیم است. همان ایرادی که در آیه ابتدایی این نوشته در موردش روشنگری شده که کنار کشیدن از مقابل دشمن اگر به دو دلیل باشد ایرادی ندارد. اول، «تحرُّف لقتال» و تجدید قوا برای ضربه کاریتر و دوم، «تحیُّز إلی فئه» و تجدید قوا برای هجوم گستردهتر به دشمن. به تعبیر امروزین «نرمش قهرمانانه»ای که تدبیر جنگی است نه توجیه فرار از جنگ و جهاد. با این تعریف قرآنی، میتوان عهدنامه با معاویه را به جای صلح یا آتش بس امام حسن، «قیام امام حسن» نامید. آنها که امام حسن مجتبی را به هر صفتی غیر از شجاعت و تدبیر متصف کنند غیر از اجحاف در حقش، اعتراف به جهل خود در مورد او و تاریخ کردهاند. در جنگ سخت و فتنه آلود و گُردافکن سرکشان بصره، آنکه شتر سرخ موی انحراف را - که افسارش دائماً توسط جوانان پهلوان و فریب خورده دست به دست میشد- کشت و لاشهاش را مثل گوساله سامری به آتش کشید مجتبی بود.
مجتبی پس از جانشین شدن به جای امیرالمؤمنین، سپاه منتظر امام علی را تدارک کرد و در همان ماههای ابتدایی به جنگ با معاویه شتافت. حاکم عزل و نصب کرد و حدود جاری میکرد. مقتدر مثل علی. سلام خدا و خوبان تاریخ نثارشان که همه آیات یک سورهاند. امام مجتبی اگرچه حلمش بیش از همه نمایان بود ولی در حکمت و شجاعت جاپای پیامبر و امام علی گذاشته بود. صبر و سعه صدرش هم، چنان بود که وسعت آسمان را شرمنده میکرد. از مجتبی گفتن و شنفتن و نوشتن لذتی دارد که با خون دل آمیخته است. مقایسه شرایط ویژه این امام مقتدر و مظلوم با سایر ائمه و حتی دشمنانش ناخواسته انسان را به تعظیم و تکریم و تمجید میگمارد. او مثل پدرش بر جامعهای حکومت میکرد که به گفته عباس محمودعقّاد، نویسنده و روزنامهنگارعرب، «مطلقاً اتفاق و اتحاد نداشتند و حال آنکه معاویه بر جامعهای حکومت میکرد که مطلقاً اختلاف نداشتند» و از نظر نژادی، عقیدتی و منافع، یکدست بودند.
موفقیت معاویه هم عمدتاًً در این بود وگرنه بهره هوشی و استعداد و ذکاوتش ویژه نبود ولی در حقهبازی، نامردی و بیوجدانی سرآمد بود. مطلب دشواری نیست و هرکه دعوای انسان مؤدب با بیادب را دیده باشد این را تأیید میکند که اخلاق، انسان مؤدب را چگونه محدود و مسئول، و بیادبی چگونه نامؤدبان را جسور میکند. شرایط امام مظلوم ما منحصر به فرد است. او در خانه و حرم و در کنار مَحرم خود نیز امنیت و آسایش ندارد و در آنجا جاسوسهای به نام جعده بنتاشعث منافق، لانه کرده است. از عبیدالله بن عباس، پسرعموی خود که باتوجه به آنچه که در موردش اغراق گفتهاند نیز خیر ندید و با خیانتش به امام و سست عنصریاش کمر لشکر را شکست. ضربه بعدی را شایعه صلح او با معاویه به سپاه امام زد و روحیه یاران زودباورش را فروریزاند.
در این شرایط سخت و منحصر به فرد، بهترین و تنهاترین تدبیر برای حفظ اصل اسلام و مؤمنین، نرمشی قهرمانانه است بهگونهای که پس از رسوا نمودن تزویر اموی، تجدید توان و تجمیع یاران بتوان بر پایههای ابنیه شرک و نفاقش چنان ضربتی زد که غیر از این تزلزل در بنای ظلم و ظلمه، تا انتهای تاریخ، الگوی هرقیام و حماسهای علیه ظلم باشد. ویژگی دوران پس از پیامبر این است که دیگر دشمن اصلی مسلمانان کفر و شرک عیان و عریان و صریح نیست، کفر، خود را با تظاهر، تدلیس کرده و با اسلام، خود را تلبیس نموده است. تفاوت ابوسفیان با معاویه و بعد از او همین است. ابوسفیان، فرمانده سپاه کفر در احد بود که بعد از شاهکار صلح حدیبیه و فتح مکه، با اجبار، اکراه و حقه، مسلمان شد ولی به اعتراف خود هرگز ایمان نیاورد و به عکس، در اواخر عمرش وقتی پا به قبر شریف حمزه سیدالشهداء کوبید گفت که آنچه برایش با شما جنگیدیم را یافتیم و اکنون نزد ماست.
اینکه در مورد امام مجتبی علیهالسلام کتاب «قیام الحسن» نوشتهاند و منصور عباسی او را پدربزرگ انقلابیون مینامد و از او و نسل او عاجز و جان به لب شده، حکمت نرمش قهرمانانه او و زمینهسازی برای قیام موفق عاشوراست. چگونه این امام غیور را به سکون و سکوت متهم کردهاند وقتی که فرزند نوجوان او مردانه در کربلا جانباز و شهید میشود؟ و نوادگانش از الگوهای جهاد با ظلمهاند؟ امام مجتبی، فرصت مُردهای راکه میرفت فروغ اسلام را خاموش و امت را به عاقبت یهودیت و مسیحیت دچار کند زنده کرد. قیام عاشورا که تا به امروز، هرساله آتش در رگهای جوانمردان میجوشاند و آه مظلومان را میخروشاند و تن ستمگران را میلرزاند، برپایههای محکم تدبیر مجتبی استوار شده و در تمام افتخارات کربلا میتوان به روح بلند او درود و تبریک فرستاد. واقعیت این است درختی که توسط امام مجتبی نشانده و با خون کربلاییان آبیاری شد، امروزه سایهاش به برکت انقلاب اسلامی عالمگیر شده و میوهاش را حتی در فلسطین و آمریکای لاتین و آفریقا میچینند.
از مجتبی نوشتن هیجانی دارد نظیر نوشتن در مورد کربلایی ها. تدبیر او بال غرور به عقل میدهد و لذت پرواز در اوج را به احساس میچشاند. کسی که پرچم افتاده اسلام را از خاک برداشت و بر قله عاشورا افراشت مجتباست. و آن کسی که شناختش، معرفت به سیدالشهداء را عمیقتر میکند اوست. و آنکه دین و آزادگیمان را به او مدیونیم همان کسی است که مکتب و مرامش با غفلت ما مورد ستم قرار گرفته و نامش مثل مزارش بیشمع و چراغ است و ما تا ابد شرمنده اوییم و سرافکنده، عذر قصور و تقصیر به درگاهش میبریم تا شاید ببخشایدمان. ایکاش به اندازه آنها که تابوتش را تیرباران نمودند و اجازه دفن کسی که زینت دوش نبی بود را در کنار جدش ندادند، او را میشناختیم. عزیز و غریب و کریم اهلبیت، میلادت برایمان مبارک است. عفومان کن و دعایمان بفرما.
منتشر شد در روزنامه کیهان 28 فروردین 1401
عید نیمهی شعبان، روز شکوفایی آرزوهای همهی بشریّت در طول تاریخ است، که امیدواریم إنشاءالله خدای متعال آن روز فرج و ظهور را به ما نشان بدهد و هر چه زودتر إنشاءالله اتّفاق بیفتد.[1]
نیمه شعبان جدای از عید بزرگ شیعیان و مراسم ویژه مذهبی و جایگاه خاص آن در اندیشه اسلام ناب و نقطه امید و رهایی مستضعفین، یک مَفصَل تاریخی است. دوره انتقال کامل شیعیان از دوره سخت به دوره سخت تر. انتقال از دوره حضور و ظهور امام در میان مردم و دیدن او توسط همه، به دوره حضور ناشناس در میان مردم و امتیاز دیدار و گفتار با امام برای بندگان خاص خدا. انتقال از دوره نعمت به دوره محرومیت. و این محرومیت آنچنان ادامه خواهد داشت تا قاطبه مردم به اضطرارشان به امام، پی برده و جانانه و جانفشان در اطاعت او کوشا شوند. دوره ای که باید مردم از سؤالات و درخواستهای کودکانه به مطالبات بالغانه برسند. گذر از سؤالاتی نظیر « به من بگو چند مو در صورت من است» به سؤالاتی نظیر ملزومات عدالت چیست؟ آیین حکمرانی، سبک زندگی و ... .
می توان گفت بعد از شهادت امام بی کفن در کربلا که تنها معصوم شهید در معرکه است، شیوه تربیتی شیعیان توسط امامان وارد مرحله جدیدی شد. در این مرحله مؤمنان باید کم کم بتوانند در شرایط سخت خفقان، انزوا و متصلب غاصبان، از هدایت امامان بهره مند شوند و رشد کنند و با رسیدن به بلوغ فکری به سمت بصیرت مورد نیاز حرکت کنند. تفاوت اصلی رسالت پیامبر اعظم با سایر پیامبران در جاوید و جهانی بودن آنست که با ارسال دعوتنامه به اسلام برای ابرقدرتهای جهان آن روز، نشان از « رسالت جهانی » دین خاتم الانبیاء علیهم السلام است. این دین کامل باید بتواند فراتر از برادر و وزیر و حواری، توسط شبکه منظم و منسجم ایجاد شده امامان در حدود 200 سال، ادامه یابد و ترویج و تشریح شود و با مَفصَل تاریخی نیمه شعبان به دوران امامی متصل شود که حضورش در اجتماع برای همگان دیدنی و حس کردنی نیست.
شیعیان به میزان عقل و عدل و ایمانشان از امام بهره مندند و شیعه از دوران تصریح و تبیین توسط امامان به دوره شکوفایی اندیشه و عالمانی رسیده اند که با نورافکن بصیرت و بصیرت افزایی می توانند امامشان را بشناسند و اطاعت کنند و امت را راهبری و شرایط را برای ایجاد حکومت مستضعفینِ مستفیض شده فراهم کنند. عالمانی که در هدایت امت، با ورع و اجتهاد، کمک کار امام عصرشان شده و برای اقامه حاکمیت خدا با امام خود، قیام به قسط کرده اند. تدبیر امور با امام است و تبیین عوام با علماء. کار امام، مقابله با فراعنه است و نجات جهان. و کار علماء امت جهاد تبیین است و یارگیری و امت سازی برای امام. و دام شیطان برای بزرگان، مشغول کردن آنها به کارهای کوچک است.
انقلاب اسلامی در طول حیات خود نشان داده که روز به روز خود را برای کارهای بزرگ و برداشتن موانع بزرگتر، بیشتر آماده کرده است. از 58 سال پیش که غریبانه شعارش را در تاریکی تصلب پهلوی فریاد زد و موحدان را به شعارهای فطری و ابدی خود جلب و جذب کرد و همراه گرفت، تا وقتی که رژیم پوسیده شاهنشاهی را از هم پاشاند و دست خود را مستقیم به یقه شیطان بزرگ رساند تا امروزی که به جهان پساآمریکا می اندیشد، نشان داده به اندازه تمام تاریخ، ندای توحید را فریاد زده و نه از جنگ سخت و سنگین ترسیده و نه با جنگ نرم و فتنه ها تردید کرده است. همزمان هماورد طاغوت ها و ظالمان بوده و هم با فقر و فساد جنگیده است. هم دفع اشرار کرده است و هم رفع جهل و نادانی و بی سوادی و ویرانی. نه از تبیین راه و اهداف برای مردم خود کوتاه آمده و نه از بیدار کردن جهانیان و ایجاد عمق راهبری جذاب برای ملتها کوتاهی کرده است.
راه طی شده بیش از آنست که بتوان گفت و با گذر از آمارها می توان با دیدن پیامدها به حقانیت و مؤثر بودن انقلاب اسلامی پی برد. نگاه به حال و روز دنیا و نگاه به وضعیت خود، گویای موفقیت دوران جمهوری اسلامی است. صدای صاف و رسای انقلاب اسلامی موفقیت است و صدای دشمنانش شکست. محصول جمهوری اسلامی تولید انسانهای شایسته ای است که خونشان خون مردم جهان را به خروش می آورد و محصول امپریالیسم داعش و سعودی است که با بوی خون و گوشت انسانهای بی گناه زنده اند. مظلومیت 8 ساله مردم یمن و کشتار 81 نفر در یک روز و خفقان تمام نهادهای حقوق بشری و سازمان مللی و رسانه های مدعی آزادی بیان، گویای عفونت اندیشه غربی است که به وابستگانش هم سرایت کرده و آشکار شده است. چاه تعفن، آنجا گشوده شد که سازمان ملل اعتراف کرد «به خاطر پول سعودی از کودک کشی آنها چشم و دهان می بندیم». لعنت بر این بی انصافی.
از رسانه های دروغگو و خبیث «مجاهدین با خلق» یا هرزه ای که پول اجنبی می گیرد تا روسری از سر دختران وطنش بردارد یا کسیکه سفارت خانه های اجنبی را معبد و محرم خود کرده یا آنکه به طمع زاییدن و کارت اقامت و دوتابعیتی و آینده سیاسی و ...، شرف و وطن و هموطن و ایران و آبرو می فروشد، توقعی نیست؛ جوانمردان عالم! شما به داد عالم برسید. شما داد مظلومین را بشنوید و رسانه باشید. شما چهره نفاق و دورو و دروغین غرب و غربزده ها را نمایان تر کنید. فوریت جهاد تبیین برای اینست که غرب در حال غرق، با دست و پا زدنش همه جا را عفونی می کند. غفلت از آزمایشگاه های بیوشیمی و بیولوژیکی آمریکا در اوکراین به همان اندازه مشؤوم است که غافل شدن از سبعیت سعودی و حیله گری رسانه ها برای پرت کردن حواس مردم از واقعیات.
«لَاُغوِیَنَّهُم اَجمَعین»[2] حرف شیطان است که به وسیلهی رسانههای امروز انجام می شود و هر دروغی را با تزیین و توجیه، و هر حرف غلطی را پیوسته به اعماق ذهنیّات جامعه می رسانند و اغواء می کنند تا بتوانند مردم را از ایمان و امید و اعتماد به نفس منصرف و آنها را مأیوس کنند. هدف، اغوای تودههای مردم به وسیلهی اغوای خواصی است و کسانی که عنوان و امکان و احیاناً سوادی دارند. منظور امیرالمؤمنین که درود خدا و خوبان نثارش باد وقتی فرمود « خدا را خدا را در جهاد با اموال و جانها و زبانهایتان در راه خدا» همین جهاد روشنگری و تبیینی است که وظیفه ما برای آگاه سازی مردم و ضرورت زمینه سازی برای ظهور است. اینکه فرمودند: یکی از سنگینترین جنگهای نرم تاریخ کشور ما امروز در جریان است و ابزارشان تهدید، تطمیع دائمی و مزدورپروری و حرام خوار کردن با لطایفالحیل و ... است برای اینست که قدرت ما مضاعف و افزون شده و دشمنان تمام توانشان را به میدان آورده تا ذهنیّات را خراب کنند.
امروز به خواست خدا در اقتدار نظامی و ثبات سیاسی به مرحله قابل قبولی رسیده و اقتصاد ویران شده در حال مرمت و شکوفایی و إن شاءالله خبرهای خوب، در راه است. باید همت کرد و به مردم انگیزه داد و اجازه شیطنت به مرجفین نداد. دانستن این نکته ضروری است که هر تلاشی در راستای ناامید کردن مردم و به هم زدن تمرکز دولت، خیانتی نابخشودنی و مورد نظر دشمنان است. تعدد فتنه ها گویای تدارک آنها در به هم زدن آرامش کشور و آسایش مردم و تمرکز دولت در حل مشکلات است. اگرچه سرعت بیشتر دولت در استفاده از مدیران صالح و کنار زدن مسببین وضعیت موجود می تواند از ایجاد فتنه های آتی جلوگیری و به انجام خدمات بیشتر کمک کند ولی از این نکته نباید غافل شد که با توجه به انبوه مشکلات و نابسامانی های میراث لیبرال ها، کارهای دولت فعلی در بسیاری زمینه ها قابل توجه و تشکر است.
نقشه راهی که وظیفه ما پیگیری و دنبال کردن آن است، حکمرانی اسلامی است که از بن و بنیاد با حکمرانیهای رایج جهان متفاوت است. نه شبیه سلطنت و نه ریاستجمهوری و نه فرماندهی و نه کودتاگری است. مورد خاصّی، متّکی به مبانی معنوی، مردمی، دینی و اعتقادی بودن و اَشرافی، مسرف، ظالم و مظلوم نبودن است. باید با تدبیر و انگیزه و عقل، در شناساندن راه پیشرفت و تعالی مادّی ملّت از بیراههها و کجراههها کوشا بود و دانست اگر جهاد تبیین به درستی صورت گیرد، می توان مانده راه را با موفقیت و پیروزی ادامه داد و زمینه را برای تحقق حکومت قطعی و واقعی مستضعفین فراهم نمود و دوران درخشان و پیشرفته و متعالی و مهدوی را به مردمان جهان هدیه داد و شهد عدالت واقعی و ابدی را در کامشان ریخت. بعون الله وفضله.
[1] - مقام معظم رهبری 19اسفند1400
[2] - بخشی از آیهی ۸۲ سورهی ص «... همگى را جدّاً به بیراهه می برم »
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 26 اسفند1400
شعبان المعظم، ماه بیشهادت و ماه اعیاد بزرگی است که هرکدامش پرچم هدایتی است که ره گم نشود. از میلاد سیدالشهداء و سیدالساجدین و قمر بنیهاشم تا میلاد منجی همیشه پیروز و ذخیره الهی برای نجات مردم و جهان، که تسهیل و تسریع در ظهورش را روز و ساعت شماری میکنیم و به آنچه نیاز تمدن عظیم و نوین اسلامی است، تجهیز میشویم. گرچه نَفَس جهان با ظلم ظالمین به شماره افتاده ولی به هماناندازه امید به مهدی آل محمد صلی الله علیهم زیاد شده و مردم مثل زمان بیعت با امیرالمؤمنین به حکومت عدل، عطشناک شدهاند. با این تفاوت که امت آخرالزمانی، کارآزموده شده و انقلابیهای عصر خمینی و خامنهای، امامشان را مثل نگین به میان گرفته به پیش میروند.
در دورهای که جهاد تبیین و روشنگری فریضه فوری و مثل نماز و روزه واجب است میتوان گفت سکوت هر مسلمان خیانت است به انقلابی که یک قلم هزینههایش، شهادت صدها هزار نفر در طول تاریخ 58 ساله است. محترمتر از جان معصومین که درود خدا برآنها باد، نیست ولی آنها نیز جز بقیهاللهالاعظم که نفسش حیات ماست، برای برقراری حکومت خدا جانفشانی کردند و شهید شدند. حکومتی که فرصت آنرا خدای متعال بهعنوان نعمتی دردانه در اختیار ما نهاده و در آن تنفس میکنیم و چون هاله معطری دور ایران پیچیده و از امنیت و آرامشش بهرهمندیم، آرزوی دیرین انبیاء و اولیاء و شهدای تاریخ بوده و هست. شیطنت دشمنان، کینه و حسادتی است که ورخواهد افتاد و روزی آنان نیز اگر زنده باشند و هدایت نشوند، همچون اجنه و اشرار دوران سلیمان نبی، به تمدن عظیم مهدوی تمکین میکنند و منقاد میشوند.
راه سخت را آمدهایم و به هیجان وصلت رسیدهایم. دورانی که داریم اگرچه رنجهای منحصر بهفرد دارد ولی پربهجت و مبارزهاش، آزمودنی است. گویی دعای «یالیتنی کنت معکم» را خدا مستجاب کرد و توفیق جهاد پیچیده را نصیبمان کرد. آزمون هرچه سختتر، نتیجهاش شیرینتر و پاداشش بیشتر است. ذکاوتی میخواهد که در معرکه و مهلکه، فرمانده را گم نکنیم و بصیرت را از تیغمان نیندازیم و در مبارزه صبور و کوشا باشیم. گرگ دشمن را پوست کنده و به دُمش رسیدهایم. نفسش به شماره افتاده و جهان، پس از مژده شکسته شدن استخوان کمونیسم، خبر مرگ نئولیبرالیسم را از ایران شنیده و اعتماد کرده که غل و زنجیر از دست و پا باز میکند. مثل زمانی که رمق ابوسفیان گرفته شد و مکه بیجنگ، فتح شد. مسجدالاقصی که دیگر دور نیست.
کار دشمن صهیون که مدعی جنگ شش روزه بود و داعیه حکومت و سروری جهان را داشت در مواجهه با انقلاب اسلامی به جایی رسیده که مثل عمروعاص در معرکه صفین و در مقابل ذوالفقار، لخت میشود تا جان برهاند. تکرار تاریخ، شعار نیست. تفکر غربی، رسیدن به هدف را با هر وسیلهای توجیه میکند و جدید نیست، ولی اینکه رسانههای صهیون برای تهدید ایران، فریاد به خودفروشی وابستگانشان بلند کنند عجیب است. نمیدانند با دست خالی نمیتوانند عمر و آبروی رفته خود را با «خودکشی حیثیتی» برگردانند. اسرائیل از بین رفتنی است حتی با حمایتهای هفتاد ساله رسانههای غربی که به گفته نماینده آن کشور اروپایی، مشابهش در این چند روز اخیر، از اوکراین شد و به تحریم علیه روسیه رسید.
تاکنون برای تحمیق سادهلوحان گفته میشد دین و هنر و ورزش از سیاست جداست. ورزشکاران مسلمان حق ندارند حتی به صورت «خودجوش» از رقابت با ورزشکاران صهیون سر باز زنند یا مسابقه کاریکاتور هولوکاست برگزار نمایند یا رهبران دینی در سیاست وارد شوند و ... ولی امروزه میبینیم که یکی یکی پردههای تزویر مجامع مجری نورمالیزاسیون فرو میافتد و علنی و« سازمان یافته» تحریم میکنند. یک رهبر ارکستر بهدلیل علاقه به پوتین برکنار و تهدید میشود که باید علیه روسیه موضع علنی بگیرد. بیشیطنت آمریکا این جنگ تمام خواهد شد و روسیاهی به صاحبان دوگانههای جعلی و رسانههای جنگی خواهد ماند. سمپاتهای غربزده و ولگردهای سیاسی نیز که عمری عفریت غرب را بزک کرده و ملت با فرهنگ خود را در مقابل «لمپنیسم» تحقیر میکنند باید پاسخگوی خیانت خود باشند.
جنگ اگرچه نامطلوب ولی پر از درس و عبرت است. به ویژه جنگ اوکراین برای کسانی که جنگ بوسنی را ندیدند و اجازه خواندن در کتب درسی به آنها داده نشد و فقط حرفهای شیک و بیمعنی شنیدند و اجازه فهمیدن به آنها داده نشد. جوانان ببینند و بدانند برخی از روشنفکران و فعالان رسانهای، با ظرفیت پایین ادراکی و اعتماد به نفس بالا تا همین چند سال پیش، خواسته دشمنان را با این لهجه میگفتند که «وقتی آب و باد و انرژیهای فسیلی هست، نیازی به انرژی هستهای نداریم». بدبختانه این تخیل، بهجای تعقل، بر دولتهای یازده و دوازده حاکم بود و اگر تدبیر بزرگان و عقلای نظام در کنترل این نوبرانهها نبود در صورت تهدید جدی و جنگ و تخریب زیرساختها، وضعیتی بهمراتب بدتر از اوکراین داشتیم. باید تانکهایمان را جلو آفتاب میگذاشتیم تا شارژ شوند؛ اژدرها را به آب میانداختیم تا با موج به سمت دشمن بروند؛ گلولهها را با دست به سمت دشمن پرت میکردیم و به جای اینترنت باید با قلم و دوات برای هم نامه مینوشتیم.
اگر عدالت در حق این آشفتهها اجرا شود باید پیش از افشاء دروغ و تشویش اذهان عمومی و خیانتهای دیگر، آنها را بهخاطر اتلاف وقت مردم با خرافات و مزخرفات و احلام، محاکمه کنند. مشکل ما بهغیر از دشمنان مقابل، کسانیاند که با توان تحلیلی رقیق خود، در رسانهها بوق دشمن شده و هر بلاهتی را که دشمن از گفتنش حیا میکند میتوان از قلم و زبان آنها خواند و شنید. از دروغ تقلب که جشن مردم را در انتخابات 88 با فتنه آتش زدند و کشور را هشت ماه به چاله افکندند تا دوگانه جعلی« جنگ و صلح » که هشت سال، مردم را به چاه بیتدبیرها انداختند و تا امروزی که در خرابههای اوکراین، دنبال جمع کردن آبرو برای کدخدا و صهیون میگردند. دوازده سال پیش رئیس رژیم صهیونی آنها را سربازان خود نامید و اینها انکار نکردند و امروز با اقدامات خود، آن را اثبات میکنند.
تعجب ندارد، مقتضای دنیای مجازی و جنگ رسانهای که دنیای غرب به راهانداخته سربازانی است که بدون لمس سلاح جنگی، به جنگ افکار عمومی میروند. خیال واهی در این معرکه، جستوجو برای رسانه بیموضع و نظر است که تنها، دوربینهای مدار بسته اینگونهاند. اگر در زمان «گوبلز»، رسانههای محدود آن زمان به دنبال دروغ بزرگ بودند تا همپای ارتش بجنگند، امروز رسانههای جنگی با دوگانه سازیهای جعلی، آتش تهیه میریزند و تخریب میکنند و نیروهای نظامی تصرف میکنند. موشکباران دروغ، تشکیک در باورها و شل کردن ارادهها با رسانهها، و کوفتن و سوختن با نظامیان است. و رسانهها قدرتمندتر از ابزارهای جنگیاند چراکه جنگ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی و روانی را میتوانند به نتیجه برسانند و هزینهها را کمتر از آنچه به ذهن آید پایین بیاورند.
کمدینی بدون تجربه سیاسی و مدیریتی چون صهیونیست بود و غربگرا، با حمایت رسانههای جهان سلطه و غربزدهها توانست رئیسجمهور اوکراین شود تا در بدبختی امروز کشورش و قطعنامههای ضدمسلمانان و ضدایرانی سهیم باشد. رسانهها میتوانند بیسوادها، بیتجربهها و حتی جوکرها را به دولت برسانند و با همدستی، تصویر با «لباس نظامی» او را تقدیس کنند. میتوانند پیاده نظام دشمن باشند و جنگ نیابتی کنند. دوگانه بسازند. دهها پاکستانی، تکهپاره و صدها هزار کودک یمنی از گرسنگی و بیماری تلف میشوند و هفتاد سال، فلسطینیان را خانه خراب و داروی کودکان پروانهای را تحریم میکنند و ... هیچکدام دیده نمیشوند. نه ورزش متجاوزین تحریم و نه تجاوزگران تعقیب میشوند. به عکس؛ هرکس از مظلومان حمایت کند یا علاقه قلبی به آنها داشته باشد تروریست نامیده و طرد میشود. دین و ورزش و هنر تا وقتی از سیاست جداست که پای یک صهیون در میان نباشد وگرنه تحریم ورزش، هنر، خدمات اینترنت، محصولات شرکتهای بزرگ، تحدید سوئیفت، حملات بیرحمانه رسانهای، سونامی دروغهای بزرگ و لشکر سلبریتیها و... برای تنبیه تدارک میشوند تا بتوانند رمق بگیرند و روحیه بشکنند تا شاید بتوانند حمله نظامیکنند که نمیتوانند. رسانههای اینچنینی پوشش خیانتکاراناند. آنها که کمدینی را شیر کردند و به معرکه آوردند و رها کردند و خود را در جنگ سختش به زحمت نمیاندازند و اکنون به دنبال جانشین برایش میگردند. و رسانهها مأمور فراموشاندن این نامردیاند. حرف غلط آنست که انقلاب فرزندخوار است و حرف درست این است که استکبار، تولههای خود را میخورد. مثل رضا و محمدرضای پهلوی، و صدام و قذافی و مبارک و... و زلنسکی.
منتشر شده در ستون یادداشت روزنامه کیهان مورخ 17 اسفند1400
... آنها دلهايى دارند كه با آن حقايق را دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند ... آنها همان غافلماندگانند. (بخشی از آیه 179سوره اعراف)
گرچه دنیا عرصه تاختوتاز فضای مجازی شده ولی در جهان واقعیگویی تمام تاریخ، با دور تند و متراکم برایمان تکرار میشود و درس و عبرت را با هم به اهلش میدهد. انگار در حال گذار از داستانهای مکتوب به داستانها ملحوظیم و از دنیای نوشتار به دنیای دیداری رسیدهایم و بهجای سفارش به خواندن تاریخ و شنیدن داستانهای عبرتآموز باید به دیدن پیرامون توصیه کنیم. ببینید و عبرت بگیرید. ببینید و درس بیاموزید. اکنون دنیا آموزشگاه عملی بزرگی است که میتوان هر مورد و مطلب مورد نظر خود را در عرصه و عیان یا گوشه و کنار آن دید و به مطالعه نشست و آغاز و انجام هر تصمیم و اقدامی را کوتاهتر از آنچه که داستانهای تاریخ میگویند، دید. مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ.
شرط آنچه در گزیده قبلی گفته شد داشتن چشم و گوش بینا و شنوا و مهمتر از اینها عقل سلیم و نفس متینی است که بتواند بر جنود جهل و تعصب پیروز شود و بیعِناد و کِناد و لِجاج، قضاوت کند وگرنه کافران و مشرکان و بتپرستان هم چشم و گوش داشته و دارند و هم عقل و هوش ولی توانایی استفاده صحیح از آن را نداشته و ندارند . با گِل و چوب و سنگ و با دستان خود بت میساختند و خود را بنده آن میکردند و آن را میپرستیدند. ناتوانایی را لمس میکردند ولی باور نمیکردند. گویند مردی از بنیامیه در بستر مرگ میگریست. ابوجهل که به عیادتش رفته بود گفت که اینگریه برای چیست؟ اگر از مرگ میترسی از آنگریزی نیست. او گفتگریهام از این است که میترسم پس از مرگم مردم « عزّی»1 را نپرستند.2
مغضوبین و ضالّینی که در قرآن نکوهیده شدهاند نیز از این منظر از گروه اول خیلی فاصله ندارند. کتاب خدا را تحریف کرده و مقدسش مینامند. گرفتار دور و تسلسل و تذبذبند و جواب عاقلانه از ما میخواهند! خودشان تجسم ستم و ستیهندگیاند و اسلام را به خشونت متهم میکنند . نژادپرستتر از آنها فقط شیطان است و از ما آزاداندیشی میطلبند. افراطی را از نام آنها گرفتهاند و اینها به دیگران نسبت میدهند. در طول تاریخ، بدترین و بیرحمانهترین جنایات و نسلکشیها متعلق به آنهاست و از مسلمانان بد میگویند. هنوز یکی از پربینندهترین و بهترین فیلمها «غرب وحشی» است و به اعراب جاهلی میخندند. توحش را باید در فیلم«دار و دستههای نیویورکی» دید و این کذابان، به عراق و افغانستان نسبت میدهند. به گواه ویل دورانت مصادف با دوران ابنسینا و ابوریحان ما، در بازارهای جزیره بریتانیا و برخی دیگر از کشورهای اروپایی، گوشت انسان را کنار گوشت گاو و گوسفند و خوک، در بازارها به قناره میزدند.3
اینها که گفته شد بهخاطر شناساندن فرهنگ غرب نیست، بهخاطر اثبات جهالت و حقارت غربپرستانی است که خود را در همه حال، گربه لوس و ملوس کدخدا و ملکه میدانند. شناساندن غرب نیاز به ذکاوت زیادی ندارد؛ مرور اجمالی جنگها گویای روحیه خشن کسانی است که در جنگ و جنگافروزی رکورد دارند و جنگ اول و دوم جهانی میوه تمدن آنهاست. کاری که کانادا با کودکان سرخپوست؛ و اروپا با بوسنی؛ و کلینتون با دیویدیان؛ و آمریکا با ویتنام کرد و فرانسه و آلمان در نبرد حیرتآور « وردن » با هم کردند، نمونههای کوچکی از روحیه دوزخی و شرور غربی است که امروزه با رژ و کراوات پوشیده شده است. همانگونه که ما به کتابخانه آستان قدس رضوی و کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی که رحمت خدا بر او افتخار میکنیم، فرانسه مهد تمدن و مهد اودکلن، به موزه 18 هزار جمجمهای پاریس افتخار میکند و درباره آدمخواری آفریقا و آمازون فیلم میسازد. باز هم حرفی هست؟
گفتن از اصل و نسب و اثر تمدن غرب مثل برشمردن گناهان شیطان است که ممکن است وقتگیر، بیثواب و بیهوده هم باشد. آنچه دیدنی است را به سختی میتوان استدلال و اثبات کرد. درست مثل آدمهای غلط غربزده و غربپرست و رسانهایهای خودفروخته که اگر مرامشان مثل غربیها نباشد ولی بیشک منطق شان مطابق آنهاست. با چین دشمناند نه به این دلیل که تاکنون هیچ رابطه استعماری با ما نداشته بلکه بهخاطر اینکه رقیب آمریکاست. با روسیه دشمناند نه به این دلیل که بارها قطعنامههای آمریکا را علیه ایران وتو کرده است، به این دلیل که مقابل آمریکا ایستاده. برای ملکه غنج و ضعف میروند نه به این دلیل که 9 میلیون ایرانی را در قحطی هلاک کرد، به این دلیل که نمکش را خوردهاند. رؤسای آمریکا را مثل پدر دوست دارند نه برای شیرینکاریهای « طولانی و بلند و نادیده ناگرفتنی» بایدن و امثالش، بهخاطر آنکه از آنجا نان میخورند. بعد منتقدان خود را متعصب میدانند.
گاو سعودی را نمیبینند که کودکان یمنی را زیر پا، پاره پاره میکند همان گونه که جنایت ناو وینسنس را به یاد ندارند و زرده و سردشت وحلبچه را نمیشناسند . از صبرا و شتیلا و نبل و الزهرا و کشتار اسپایکر و دختران مدرسه سیدالشهداء افغانستان و مسلمانان میانمار و شیخ زکزاکی و ... و هزاران هزار واقعه تلخ بیخبرند و برایشان مهم نیست. مهم کدخدا و ملکه است و کسانی که دور سفره آنهایند. از نظر آنها برخی جنایات خوب است و برخی بد. معیارهای دوگانهای دارند بدتر از فیفا. برای ورزشکاری که روی پیراهنش « سلام برحسین » نوشته باشد، ورزش از سیاست جداست ولی اگر روی نمایشگر استادیوم به روسیه بد بگویند و اوکراین را ناز کنند، انسانیت است . بیماری این بیوطنان بیریشه که برخی از آنها خود را بیناموس و بیغیرت معرفی کرده بودند این است که از مرض داشتن لذت میبرند.
دنبال افتخارات مردم ایراناند تا تحقیرش کنند. به دنبال حقاند تا تکذیبش کنند. به دنبال حقیقتند تا در آن تردید کنند. بهدنبال واقعیتاند تا لجنپراکنند. و در یک کلام دنبال سطل شیر میگردند. در مورد کسانی که بعد نجات نفتکش ایرانی از دست دزدان آمریکایی یا توقیف ناو ملکه در گوشه خلیج فارس توسط سپاه میگویند «که چه؟» جز « أفی قلوبهم مرضٌ » چه میتوان پرسید؟ یا برای کسی که به متلک از نبود «حرم در اوکراین» مینویسد جز دعا برای طلب شرف و ادب و عقل، برایش از خدا چه میتوان خواست؟ دیدن مستقیم جنگ روسیه و اوکراین، نیازی به ماهواره همسایه ندارد، گوش و چشم و عقلی میخواهد که به کار آید و حیایی که با یادآوری خیانت گذشته شرمگین شد. اینها به جای عبرت و فریاد بلند «غلط کردم» عادت به اتهامزنی دارند.
یادشان رفته در فتنه سبز 88، قصد اُکراینیزه کردن ایران را داشتند و تحریمهای فلجکننده کاتسا و آیسا، دسته گل آنهاست. یادشان رفته سیاستشان را بر جوک «دنیای آینده دنیای موشکها نیست» پایهریزی کردند یا با بتنریزی در راکتورها قصد تحویل دست بسته مردم خود به کدخدا را داشتند. یادشان رفته با برجام مردم خود را تحقیر کردند و با حمایت و اجرای 2030 قصد تربیت دانشآموزان ایرانی برای سربازی آمریکا و انگلیس داشتند. و آب خوردن مردم را به تحریم وابستند و به قول شفاهی کری امید بستند و با FATF و سوئیفت بهدنبال قفل زدن به اقتصاد بودند و ... کلید همه این قفلها را به کدخدای نادرستی سپردند که غوغاساز و غوغازیست است و اکنون واهمه افول کدخدا و مرگ معبود خود دارند.
و اکنون که روسیه پس از اسقاط گلوبال هاوک، ناو انگلیسی و موشکباران عینالأسد، جرأت نه گفتن به ناتو و در سینه آمریکا رفتن را پیدا کرده و پس از ایران در حال اثبات مرگ کدخدا به عالم است، برخی زبونان سفله بهدنبال عقدهگشایی و لجنپراکنیاند و به جای شماتت بایدن نامتعادل و نفرین به ناتو و دعوت روسیه به خویشتنداری و کمک به مردم آواره، بهدنبال انتقام از ایران و انقلابند. گویی ایران به روسیه سلاح فروخته یا اوکراین را ما خلع سلاح کردهایم. اصل ماجرا را نفهمیده و طبق آیه ابتدایی، از فهم صحیح عاجزند و خود را به هرنکبت و خفتی میآلایند تا حق نان و نمک کدخدا و ملکه را بجا آرند و حواس مردم را از این واقعیت پرت کنند که الگوی آنها در بیارتش و سپاه کردن ایران، آلمان و ژاپن بود و در خلع سلاح و وابسته کردن ما، اوکراین. اینها نمیدانند و نمیفهمند که «وَمَكَروا وَمَكَرَ اللهُ وَاللهُ خَيرُ الماكِرينَ» یعنی چه؟ یعنی فهمیده شود انقلاب اسلامی در شکست ابهت آمریکا الگو شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- نام یکی از بتهای اعراب جاهلی
2- تاریخ اسلام، آیتالله سبحانی، ص14
3- تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد 1، ص11
منتشر شده در ستون یادداشت روزنامه کیهان مورخ 12اسفند1400
كسانیکه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و امربه معروف و نهی از منکر می کنند و فرجام همه كارها از آنِ خداست. سوره حج آیه41
گفتمان اگرچه گاهی به جای گفتگو مورد استفاده قرار می گیرد ولی معنی آن فراتر از آنست. گفتمان را می توان به ادبیات غالب یا حاکم بر یک جامعه تعریف نمود که توانسته اندیشه ها، رویکردها و اقدامات را به خود مشغول و در گفته ها و شنفته های مردم، برای خود جا باز کند و حیات و ماندگاری آن باتوجه به قدرت موضوع یا قدرت گفتمان ساز، وابستگی جدی تر دارد. در این باره می توان بیش از این گفت که به همین مقدار بسنده می کنیم و به متن می پردازیم.
انقلاب اسلامی ایران که به فضل خدا و همت مردم 43 ساله شده است را می توان نمونه موفقی از قدرت گفتمان ساز اسلام نابی معرفی نمود که در نظریه ولایت فقیه حضرت امام خمینی که رحمت خدا بر او باد، مطرح شده است. نظریه ای که به خاطر قدرت و بنیه خوبی که دارد توانسته 43 سال حاکمیت خود را در حوزه تحقق و اجرا نیز به همگان نشان و الگوی درخشان حکمرانی اسلامی را ارائه دهد. نظریه ای که توانسته حدود شصت سال در معرض نگاه و نقد اندیشمندان موافق و مخالف قرار گیرد و خارج از هرگونه نگاه جانبدارانه موفق شده بی لرزش و لغزش، راه خود را بدون عدول از مبانی و خیانت به پیروان که در مکاتب دیگر به عنوان « فرزند خواری انقلاب ها » معروف است، بپیماید. نباید فراموش نمود که در دوره ای به سر می بریم که بازار ایسم های رهایی بخش و تئوری های پرطمطراق و مکاتب مدعی که با پمپاژ دائمی پول، قدرت و مشروع سازی علمی تقویت می شوند، گرم بوده و هست و هر نظر و ایده ای را یارای ماندن و مقابله با این سیطره نیست.
زمانیکه دنیا بین دو ابرقدرت شرق و غرب که مولد دو تفکر کمونیستی و لیبرالیستی بودند تقسیم شده بود، نظریه ولایت فقیه چنان با قدرت پا به عرصه نهاد که به گفته اندیشمندان جبهه دشمن، زلزله ای نگران کننده در ساختار و ارکان ابرقدرتها به وجود آورد. کسی گمان نمی کرد با توجه به طراحی و برنامه ریزی منسجم و منظمی که بریتانیا پس از کشف قدرت مرجعیت در تحریم تنباکو و تدارک مشروطیت، برای منزوی کردن روحانیت و فقه شیعه انجام داده بود، مرجعیت شیعی بتواند چنین توفنده و دانش بنیان، قرن بیستم را رستاخیز دین کند. بریتانیا که در آن زمان نماد استکبار جهانی بود دریافت که جایگاه نهاد روحانیت و فقه پویای شیعه عامل اصلی حیات و تحرک مردم است و قدرت اقناع و اجماع مردم را به دست دارد. لذا با ایجاد انحراف در مشروطیت، اعدام شهید شیخ فضل الله نوری، تدارک قحطی بزرگ برای نسل کشی شیعیان و بی رمق کردن روحانیت، روی کار آوردن رضاشاه با مأموریت فرهنگ و سنت ستیزی و نیز ساختارسازی غربی پسند و ... خواست خیال خود را برای همیشه از این جوانب راحت کند.
عظمت قیام امام خمینی با توجه به این زمینه سازی های مرتب و منظم و دقیق بریتانیا و بعداً آمریکا مشخص می شود که چگونه فریادش از این خاکستر برخاست و شعله تنوره کشید. دشمن فکر همه چیز را کرده بود جز اینکه شیعه با جهاد زنده است و انعطافش در تنوع جهادها حیرت آور است. آنگونه نیست که جهاد کبیر را رها کند و نافهمانه از دشمنان تبعیت کند یا بدون جهاد اکبر به جهاد اصغر بپردازد. چون تربیت شده علی بن ابیطالب است، بصیرتش را بر تیغه شمشیر حمل می کند. هر عرصه ای که نیاز سعادت دنیا و عقبای اوست را مجاهدانه و عالمانه و بر مبنای فطرت پیگیر است. علم باشد علم؛ اقتصاد باشد اقتصاد؛ فرهنگ باشد فرهنگ؛ نظامی باشد نظامی و ... . با منطقی ساده و روان با این مفاهیم که « خدا برتر از همه چیز است»، « نه ظلم کن و نه ظلم را بپذیر»، « کنار مظلوم باش و در مقابل ظالم». شعارهایی فطری که انقلاب اسلامی بر آن بنا شد، ساده و دلنواز و همه فهم است و نیاز به امامی دارد که آنرا تعریف کند و جهادگرانی که آنرا تبیین و امتی که آنرا تمکین کنند.
این گفتمان شربتی است که در ذائقه همه مؤمنین و مستضعفین و آزادگان و جوانمردان شیرین آمده و به کام. به همین دلیل است که با توجه به 43 سال کینه توزی و کینه ورزی دشمنان و قدرت فراتصور رسانه ای آنها، دست برتر از آن ایران است. نه در ابزار رسانه ای، بلکه چون از حجت و منطق برتر برخوردار است هر روزه مورد رغبت بیش از پیش جهانیان قرار می گیرد و پی درپی درحال تولید مثل و نسل است. شاهد این ادعا دو چیز است: اول، اذعان جبهه مخالف و دشمن به شکست و ناکامی خود و دوم، تلاش بی وقفه، متمرکز و متنوع آنان. سؤال اینست اگر آنگونه که دشمنان و بدخواهان و نافهمان می گویند، گفتمان انقلاب اسلامی ضعیف و در حال افول و انقراض است چرا 43 سال، دشمنان خود را به هربدنامی آلوده و اینهمه هزینه می کنند؟ با این حجم و هیمنه، مقابله و مقاتله برای از بین بردن انقلابی که در حال اسقاط است عقلایی است؟
خسارت ها و ریزش ها اگرچه ناراحت کننده است ولی نباید از برکات و رویش ها و موفقیت ها غافل شد. شیوه ما منطق، صداقت و طهارت است و در مقابل، دشمنان ما تزویر، تزیین، تهدید و تحریم را در برنامه دارند. طرف مقابل ما از هرشیوه ای که بتواند برای رسیدن به هدفش استفاده می کند ولی ما اینگونه نمی توانیم. شیوه علوی کجا و شیوه ماکیاولی که یکی از اضلاع تفکر غربی است کجا؟ امام راحل ما با همین شیوه محدود شده با اخلاق اسلامی خبر مرگ ابرقدرت شرق را اعلام کرد و همگان صدای خرد شدن استخوان مارکسیسم را شنیدند. امام حاضر نیز از افول آمریکا خبر داد و مردم شکستن کشتی تایتانیک را نظاره گرند و از 19 سال باقیمانده برای مرگ و محو صهیونیزم طبق وعده سال94 غافل نیستند.
آیه ای که در مطلع این نوشته می درخشد، پس از آیه « وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُه» آمده و قبل از این نیز خدا کسانیکه تنها جرمشان خداخواهی است و مورد ستم و آزار قرار گرفته اند را دلجویی می کند و وعده حمایت و به آنها اذن قتال می دهد و ... . لذت خواندن این آیات را نباید از دست داد. جان کلام، گفتمانی است که خدای متعال بیان می کند. بندگان خدا چونکه قدرت یابند، مظاهر عبودیت که نماز و عدالت اقتصادی که زکات است و مسؤولیت اجتماعی که امر به نیکی و نهی از بدی است را به پا می دارند و گفتمان غالب می کنند. انقلاب اسلامی ما اگرچه در بخشهای وسیعی موفق بوده ولی متأسفانه در این گفتمان قرآنی غفلت شد و عقب افتادیم. دلایلش را باید در فرصت های دیگر گفت ولی مهمترینش بی اهتمامی دولتها به این مهم بوده و هست. گرچه رمز موفقیت انقلاب اسلامی، وحدت کلمه « الله اکبر» بود ولی این گفتمان نشد. عدالت اقتصادی و امربه معروف و نهی از منکر هم همینگونه بر زمین ماند و دولتی جوانمردانه زیربار آن نرفت و این شد که شده.
اگرچه کارهای زمین مانده بسیار و دولت جدید روز و شب را به هم دوخته که جبران مافات کند ولی این نکته بسیار حیاتی است که باید پیگیری مجدانه شود. ضروری است تحقیق و تفحصی از نهادها و سازمان های مختلف صورت گیرد و اهتمام آنها به این گفتمان خدا را خارج از گزارش های به درد نخور، پیگیر شود. اضطراری است برنامه های کلان و طرح های بزرگ با این امور مهم همسو شوند. دستگاه های فرهنگ ساز ما در این زمینه ضعف مفرط دارند. مثلاً جشنواره فیلم و تئاتر و موسیقی فجر که برای گفتمان سازی فرهنگ انقلاب اسلامی راه اندازی شده چقدر از این گفتمان بهره مندند؟ و چرا در اختیار کسانی قرار داده شده اند که فهم صحیحی از گفتمان انقلاب اسلامی نداشته و حتی ارادت و ادبی به فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی هم ندارند و معمولاً نقش ضدگفتمانی دارند؟ چرا هرساله از این تریبون برای تحقیر و توهین به فرهنگ و آیین کشور استفاده می شود و مسؤولین اگر متعهد باشند، جز عذرخواهی های رقیق و وعده های خیالی برای اصلاح، کار دیدنی نمی کنند؟ مردم در این عرصه موفق تر از مسؤولینی هستند که برای این امور حقوق و جایگاه اجتماعی می گیرند.
جشنواره فیلم فجر امسال اگرچه ارث لیبرالهاست ولی در سال بعد هرگز نباید چنین باشد. کسانیکه فرهنگ ملی را پامال می کنند لیاقت حضور در ارکان هیچ اتفاق مهمی که با پول بیت المال برپا می شود را ندارند. مسؤولینی که به دنبال علت بی رغبتی مردم به سینما می گردند، دلیلش را در سخنان حاشیه ساز همین امسال جستجو کنند. طبق کدام عقل، کسانیکه در زندگی زناشویی خود موفق نبوده و بارها شکست خورده اند و افسردگی خود را زیر رنگ و لعاب و خنده های زورکی پنهان می کنند باید الگوی مردم شوند؟ چرا باید کسانیکه بیشترین توهین را به فرهنگ و معتقدات مردم می کنند، بهره مندتر از دیگران باشند؟ با دست و دهان به رسانه ملی و سینما و فرهنگ ایران اسلامی، توهین می کنند و با پاپیش می کشند و چرا باز هم به آنها داده می شود؟ کدام عقلی می پذیرد کسانیکه سوادشان از معمول جامعه کمتر است در امور مهمی مثل حجاب و عفاف و حلال زادگی دهن به غلط بجنبانند؟ چرا مدعیانی که معمولاً با التماس و ... به این عرصه وارد می شوند و با غفلت رسانه ملی و پول مردم و مالیات های نداده خود به شهرت می رسند، حق اظهار نظر در مورد همه چیز را به خود بدهند و دیگران را با حرف غلط و ترجمه ای « دیگران را قضاوت نکنیم » از اظهار نظر در مورد خود منع می کنند؟
یکی از کارهای مهم دکتر رئیسی که نشان داده اهل تدبیر و قاطعیت است، باید فعال کردن وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی و مطالبه تحرک بیشتر و عمیقتر از این وزارتخانه کلیدی و رهایی از این رخوت و فرسودگی و موریانه ها باشد. نیز یادآوری وظیفه ذاتی این وزارتخانه و دانشگاه های صداوسیما، سوره و دانشکده های هنر است به گونه ایکه بتوانند به سرعت و دقت به رسالتهای عظیم خود که گفتمان سازی فرهنگی انقلاب اسلامی است برسند و خود را به تراز فرهنگ مردم بزرگ و انقلابی ایران اسلامی برسانند. و این حقیقت و واقعیت مهم را برافرازند که سه سنت پسندیده و مهم ایرانیان اصیل که به تأیید اسلام رسیده، حجاب، عفاف و پاکدامنی زنان بوده و ابنیه تاریخی پارسه و طاقبستان و امثال اینها محل علم اندوزی و عبرت آموزی است نه ادا و اطوار روشنفکری و ناسیونالیستی بی سوادانه. و هرکس غیر از این مدعی شود یا ایرانی نیست و یا نادانی است که جایش در رسانه و تریبون رسمی نیست. و خدا ما را عالم به وظایف و عامل به تکالیفمان قرار دهد. إن شاءالله.
منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 30بهمن 1400
حدود هشت ماه از پیروزی «دولت مردمی» دکتر رئیسی میگذرد و در این مدت برخی اتفاقاتِ لَه یا علیه دولت، به فراوانی و سرعتی پیش آمد که در دولتهای سابق به دلایل مختلف و به ویژه با توجه به شرایط دولتها پیش نیامد و یا به صورت محدودی رخ داد. شیطنت دشمنان چیز جدید و عجیبی نیست ولی نکته مشکوک اینست که چرا پس از اتمام دولت قبلی، نوع مشکلات کشور به یکباره تغییر میکنند و آیا اساساً مشکلات بهوجود آمده ارتباطی با دولت قبلی دارد؟ سخنی که حسن روحانی از رئیسجمهور فرانسه در مورد انصراف از حمله به ایران با روی کار آمدن دولت اعتدال گفته بود، چقدر قابل تعمیم است؟ مناقشه کشورهای شمال غرب ایران یا بیآبی زایندهرود چرا در ماه دوم و سوم دولت جدید دهن باز میکند؟ رتبهبندی معلمها کی و توسط چه کسی مطرح شد و چرا دامن دولت نوپا را میگیرد؟ مسایل صنفی سایر کارکنان... و بسیاری سؤال دیگر که شاید فهمیدن پاسخ عمده آنها سخت نباشد.
پیش از این دولتی که باید آنرا دولت امید واقعی نامید، مردم گرفتار گروهی بودند که بیش از اقداماتشان، زخم زبانشان مردم را میآزرد و به جای کارکردن، تحقیر و توهین و تمسخر میکردند. برهکشان جاسوسها و نفوذیها بود. مردم از هرچه آزرده میشدند آنها به آن خو میکردند و از هرچه گریزان میشدند آنها به آن میپرداختند. مردم از دروغ فراری بودند و شوربختانه گفته میشد. آنچه کار خودشان بود را با « باید باید» از دیگران مطالبه میکردند. به غیر از جعل واقعیات، تاریخ را هم تحریف میکردند. اگر پرسیده شود ماحصل و نتیجه حکومت هشت ساله اعتدالیون اصلاحطلب چه بود، بیشک گفته میشود برجام. و این همانست که رئیس بانک مرکزی دولت روحانی آنرا «تقریباً هیچ» نامید و چون عاقلانه پیش نرفته بود، آمریکا پس از اطمینان از عطش دولت برای نگهداری آن به هرقیمت، یکطرفه خارج شد و شد خسارت محض.
قصد این وجیزه یادآوری خاطرات تلخ آن دوران نیست که خدای نخواسته مردم آزرده شوند ولی برای گفتن از مطالب مهم، نیاز است که کمی گذشته را مرور کنیم. اینکه گفته شد اگر جبهه تحریف شکست بخورد جبهه تحریم هم شکست خواهد خورد، سخن کلیدی است. همین امسال بود که گفته شد واکسن، سوهان قم نیست که زیاد باشد یا اگر FATF امضا نشود چه میشود و... ولی همه دیدیم که اینگونه نبود و نیست. گویی در دولت قبلی به جای آنکه از منافع مردم دفاع شود، گروهی به دنبال تأمین منافع آمریکا و شرکای تجاری خود بودند. گاهی اراده دشمن در اقداماتشان دیده و از کلامشان بوی اجنبی استشمام میشد. مردم تهدید و قمپز رؤسای آمریکا را لاف در غریبی میدانستند و باور نمیکردند ولی وقتی وزیر خارجه وقت در بین دانشجویان جوان از یال و کوپال دشمن افسانهسرایی میکرد، چه میتوان گفت؟
امثال این نمونهها بسیار است که تکدر میآورد و ناراحت میکند. در جریان انتخاباتی، نمایندگان طیف دولت وقت، گاهی به راحتی آب خوردن تقلبِ واقعیت میکردند. مدرک دکتری موجود که با یک جستوجوی ساده در اینترنت و یا پیگیری مختصر در دانشگاه قابل دسترسی است را نادیده گرفتند و به دروغ، یک PHD را شش کلاسه خطاب کردند. این دروغ و تهمت و بیادبی گویای شرایط تأسفبار حاکم بر کشور بود که تنها از یک طیف خاص برمیخاست. کمبود تعرفه در برخی شعب و حوزهها و کارشکنی در جریان انتخابات و شیطنتهای کودکانه در داخل و در خارج از کشور نیز جریان نفاق و ضدانقلاب، ته مانده خباثتهای خود را هزینه کردند تا با فحش و کتک و تهدید نگذارند مردم در انتخابات شرکت کنند و حضور مردم را بشکنند و از تغییری که مورد خواست مردم بود جلوگیری کنند. در نهایت مردم در چنین وضعیتی دولت منتخب خود را که در قامت دکتر رئیسی میدیدند برگزیدند و به قدرت رساندند و در جایگاه خدمت نشاندند و توقعشان این بود و هست که وزرا و مدیران کل و جزء این دولت نیز مثل رئیسجمهور رئیسی، مؤمن، جهادی، شجاع و خستگیناپذیر باشند و در یک کلام، یک دولتِ رئیسی از دکتر رئیسی خواستند نه اینکه ایشان تنها رئیس دولتی باشند که وزرا و مدیرانش از سنخ او نباشند.
طبق تجربه، رکورددار جابهجایی مدیران و سرعت در این تغییر، هنوز متعلق به دولتهای اصلاحات و اعتدال است که گاهی از تغییر به عنوان «حق دولت» تعبیر میکردند و نگفتند مبنای این حق و استحقاق از کجا آورده شده و چرا با جابهجایی رئیس دولت از بالا تا پایین مدیران یا باید تغییر کنند و یا در صورت استثناء، طبق میل آنها شهادتین بگویند تا شاید بمانند؟ گفته نشد چرا باید یک سال از وقت چهار ساله دولت وقف تغییر مدیران شود و امور مردم متوقف آن باشد؟ و چرا ملاک سفارششدگی، هم حزبی بودن و یا فعالیت در ستاد انتخاباتی باید جای نگاه کارشناسانه و کارآمدی در گزینش مدیران را بگیرد؟ این چرخه معیوب از کی بوجود آمد که به فعالیت در ستاد انتخاباتی به عنوان سکوی پرتاب و ارتقاء مدیریتی و کسب امتیاز نگریسته شد و عرصههای تکلیف و وظیفه، به شکل طعمه درآمد؟ چرا کسی به حرفهایهای این عرصه که مثل نخود آش در همه دولتها ثابتند و به همه زبانهای مزوری استادند توجه نمیکند؟
دولت سیزدهم از آفت مدیران اتوبوسی و عزل و نصبهای فلهای مبراست و تاکنون آنچه نشان داده میشود متانت و اعتماد به نفسی است که دولت را چنان مسلط به امور نشان داده که میتواند با همه نیروها و همه افکار و افراد معتقد به اسلام و انقلاب اسلامی کار کند و از خدمات آنان مردم و کشور را بهرهمند کند. این شیوه مدیریتی اگر بر این مبنا باشد، آرزوی دیرین مردم ایران است که اکنون محقق شده و پیش میرود. نگاهی که میتواند افراد را خارج از خرقههای سالوسی سیاسی و طمع کاری و ریاکاری و فریبکاری ببیند، محک بزند و در صورت موفقیت به کار بگیرد. علاوهبر این میتواند با تشکیل بانک اطلاعاتی قوی و کارآمد و حرفهای از مدیران توانمند با هر فکر و فرهنگی، ریل غلط و پرهزینه قبلی را به مسیر صحیح آن بازگرداند و دولتهای آینده را نیز به انجام کارحرفهای مجبور کند. سندروم ویژهخواری، آقازادگی، بچههای ستاد، تعارض منافع و... وقتی حاصل میشود که تقوا و شایسته گزینی کنار رود.
دولت دکتر رئیسی اگر چنین قصد و رویکرد از قبل تعریف شده و عامدانهای دارد جای بسی خوشبختی و امیدواری است و انشاءالله که در این کار موفقیت حاصل شود ولی اگر این تحول رخ نداده است، پس نگرانی مردم را باید حرمت گذاشت. شاید این نحوه مدیریت از نظر حرفهای مطلوب باشد و وقار و متانت رئیس دولت و هیأت تصمیمگیر را برساند ولی آفاتی دارد که هرگز نباید از آن غافل شد و آن را دستکم گرفت. طیف قبلی چنان مردم را به گیره بسته بودند که یادآوری خندهها و تکیهکلامهای آن زمان هم آرامش را به هم میزند و اکنون حق دارند نگران باشند و تسریع و جدیت در جابهجایی آنها که در به وجود آمدن وضع موجود دخیل بودهاند را مطالبه کنند. کندی جابهجاییها اگر از روی برنامه نباشد، بیشک آفت است و «فی التأخیرآفات». عمر دولت که سریعتر از عمر آدمها میگذرد منتظر استخاره و استمزاج و استعلامهای طولانی مدت ما نمیماند. چشم روی هم گذاشتیم و یک پنجم عمر دولت سیزدهم گذشت و مگر این مابقی تو دریابی.
گاهی شنیده میشود که اگر دولت روحانی به دور سوم میرسید، حتماً تغییرات در دولت سومش بیش از تغییرات دولت فعلی بود و این خیلی بد است. مردم منتظر دیدن دولتی هستند که صدر تا ذیل آن همگی رنگ و بوی رئیسی، سید محرومان را داشته باشد نه مأمن و محل کسانیکه به اندازه یک محاسن گذاشتن و دو حرف درشت به قبلیها زدن و ابراز ارادت دروغین، خودی میشوند و به یک میز و مقام یا ابقاء مدیریت خود، طمع میکنند. نگارنده مدعی است اگر در کنار موتور پیشران دولت که کارهای شگفت و شگرفی در این مدت کوتاه انجام داده است، موتور قدرتمند و مطمئنی در کشف استعدادها و رصد کارنامه مدیران فعلی، فعال بود، دستاوردهای دولت دکتر رئیسی بسی بیشتر از اکنون میشد و مردم امیدوارانهتر به کمک دولت میشتافتند. اینکه جدای از صحت و سقمش، گفته شود یکی از وزرا بعد از هشت ماه، هنوز با مدیران قبلی جلسهای نگذاشته و سخنی از ماندن و رفتنشان نگفته و آنها را معلق بین زمین و هوا نگه داشته، هرگز پذیرفتنی نیست.
این سخن دکتر رئیسی بسیار صحیح و متین است که «مسببان وضع موجود نباید بمانند» ولی چه کسی این نباید را باید اجرایی کند؟ مبادا برخی از مدیران قبلی با دست پس بزنند و با پا پیش بکشند و در خفا برای ماندن، به هرکسی که میشناسند متوسل به شفاعت شوند و در میان مردم بیمیلی نشان دهند و از بیبرنامگی دولت بگویند؟ این همه تعلل برای چیست؟ البته از حق نباید گذشت که برخی وزارتخانه عملکرد خوبی در این زمینه داشتهاند که اتفاقاً بیشتر از دیگران هم مورد هجمه بودهاند. مرور مرام امام علی علیهالسلام در چنین مواقعی چنان راهگشاست که حرفی باقی نمیگذارد. برخورد ایشان با یکی از عوامل حکومتی که جرمش در روزگار ما مع الأسف، حُسن قلمداد میشود چنان قاطع و براست که هر مؤمنی را تا انتهای تاریخ از ناراضی کردن امام، میترساند.
اگر امیرالمؤمنین حاضر میشود شریحِ حارث و اشعثِ قیس و عمربن ابی سلمه و ... را تا انتهای تاریخ در معرض دید و قضاوت مردم قرار دهد برخورد ما با کسانی که اعتماد مردم را به یغما بردند و نظام را با ناتوانی خود، ناکارآمد نشان دادند و دستهای آلوده و بستگان وابسته به دشمن دارند و در هر فتنهای ردی از خود گذاشتهاند و نه از تخصص بهرهای دارند و نه تعهدی به دین و کشور دارند چگونه باید باشد؟ درست است که مسؤولین ارشدمان که تَرک موتور در میان مردم میگردند جای کسانی را گرفتهاند که با کفش روی فرش مردم زلزلهزده رفتند ولی این تواضع پیشهگان در استانها هم دیده میشوند؟ دوره آنها که جمعهها صدای تار خود را میشنیدند و بعد از چند سال از امضای برجام متوجه «Suspension» میشدند و... گذشت، باید فکری برای امروز کرد که مردم به شما و انقلابیون، امید بستهاند. و الهی ناامید نشوند. انشاءالله.
منتشر شده در ستون یادداشت روزنامه کیهان مورخ 28 بهمن1400
(یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری)
این روزها، انتشار یک فایل صوتی از مکالمه فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با یکی از مسئولان دیگر سپاه در فضای مجازی و برخی از نشریات، دست به دست میشود و برخی از مدعیان اصلاحات با استناد به این فایل صوتی علیه سپاه یقه چاک میکنند! در این خصوص گفتنیهایی هست.
۱- این فایل صوتی دو سال قبل منتشر شده و پاسخ روشنگرانهای هم دریافت کرده بود و اکنون پس از دو سال بار دیگر و این بار از سوی رادیو آمریکا باز نشر شده و علاوهبر شماری از مدعیان اصلاحات، تقریباً تمامی رسانههای غربی و عبری و عربی برای مقابله با سپاه به آن پرداخته و هنوز هم این هجوم همهجانبه ادامه دارد. چرا؟ بخوانید!
۲- در این فایل صوتی طرف مکالمه سردار جعفری (فرمانده سابق سپاه) گزارشی از یک سوءاستفاده و فساد مالی که در یکی از شرکتهای پوششی سپاه اتفاق افتاده بود را به فرمانده سپاه ارائه میکند. تا اینجای ماجرا بسیار طبیعی است و گزارش فساد مالی به فرمانده سپاه نه فقط ناپسند و مذموم نیست، بلکه اقدامی پسندیده و حاکی از مسئولیتشناسی طرفین مکالمه نیز هست.
۳- سردار جعفری، فرمانده وقت سپاه بعد از استماع گزارش و اطمینان از صحت آن بلافاصله، دستور عزل شریفی - شخص سوءاستفادهکننده- را صادر کرده و او را به دستگاه قضایی معرفی میکند. تا اینجای قضیه نیز به وضوح از مسئولیتپذیری فرمانده سپاه و دغدغه قابل تقدیر وی نسبت به بخشهای تحت مسئولیت خود حکایت میکند. آیا غیر از این است؟
۴- دستگاه قضایی شخص سوءاستفادهکننده را تحت پیگرد قضایی قرار داده و حکم جلب او را صادر میکند. این نکته نیز نشانه سلامت دستگاه قضا و جدیت در پیگرد مفسدان اقتصادی است و صدالبته افتخارآمیز نیز هست.
۵- متهم بعد از اطلاع از ماجرا، و قبل از بازداشت به خارج از کشور میگریزد که در این بخش از ماجرا، دکتر قالیباف که متهم یاد شده معاون وی در شهرداری تهران بوده است، به اقدام هوشمندانهای دست میزند و با لطایفالحیل معاون سابق و سوءاستفادهکننده خود را از خارج کشور به ایران منتقل کرده و برای محاکمه و مجازات به دستگاه قضا تحویل میدهد. تا اینجای ماجرا نیز به وضوح از پاکدستی، مسئولیتشناسی و تعهد فرماندهان و مسئولان سپاه حکایت میکند.
۶- متهم در دستگاه قضایی محاکمه میشود و علاوهبر حبس، استرداد اموال به غارت برده نیز از جمله محکومیتهای اوست که هماکنون زندانی است و بخشی از اموال هم از او بازپس گرفته شده است.
فرمانده وقت سپاه، مدیران ذیربط و آقای قالیباف باید در مقابل فساد اقتصادی مورد اشاره چه اقدامی انجام میدادند که ندادهاند؟! شریفی نیز مانند سایر مفسدان اقتصادی دست به فساد زده و از سوی سپاه عزل و معرفی و بازداشت شده. عزل و تحویل وی به دستگاه قضا و بازگرداندن او از خارج کشور نشانه سلامت و پاکدستی سپاه است یا...
از رسانههای آمریکایی و اروپایی و صهیونیستی و نوکران عربی آنها انتظاری نیست آنها باید هم داستان را وارونه جلوه دهند و از این ماجرا علیه سپاه پاسداران که آرزوهای استکباری و حاکمیتهای دستنشانده و مزدور آنها را برباد داده و میدهد انتقام بگیرند، ولی برخی از مدعیان اصلاحات با چه انگیزهای در این شیپور فریب میدمند؟! و چه کینهای از سپاه دارند؟! بخوانید!
۷- در بخشی از مکالمه یاد شده سخن از شهید بزرگوار، سپهبد قاسم سلیمانی نیز به میان آمده و به این مسئله اشاره شده است که قرار بوده سپاه قدس هم از سود شرکت یاد شده سهمی داشته باشد. کجای این ماجرا ناپسند و پلشت است؟! و چنانچه شرکت مورد اشاره با فساد اقتصادی یکی از اعضاء روبهرو نشده و درآمدی کسب کرده بود و حاج قاسم عزیز و بزرگوار ما سهمی برای سپاه قدس دریافت میکرد، آن را در چه راهی هزینه میکرد؟ آیا نجات زن و مرد و کودک این مرز و بوم از چنگال تکفیریهای وحشی جرم بود؟ و کسانی که ناجوانمردانه این ماجرا را وارونه جلوه میدهند به اسارت زنان و دختران خود به دست داعش و فروش آنها به عنوان کنیز! راضی بوده و هستند؟! و آیا حتی از تصور آن نیز پشتشان نمیلرزد؟! کجای مکالمه یاد شده از
- خدای نخواسته- سوءاستفاده شهید سلیمانی حتی به ایماء و اشاره نیز سخنی به میان آمده است؟! صداقت که پیشکش، به قول برادر عزیزم سیدنظامالدین موسوی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی، کاش به جای قربانصدقه رفتن برای «جو بایدن» یک «جو» و فقط یک جو غیرت داشتید!
۸- این وجیزه به درازا کشید ولی در این میان نکتهای را نمیتوان نانوشته رها کرد و آن، اینکه ادعای مقابله با فساد برخی از مدعیان اصلاحات قبل از آنکه تعجبآور باشد، خندهدار است. ظاهراً خودشان را به فراموشی زدهاند و اصرار دارند به یاد نیاورند که دوستان و همحزبیهای آنها بالاترین رکورد فسادهای کلان اقتصادی را دارند. پرونده فساد کرسنت، صندوق ذخیره فرهنگیان، شرکت قطعه و خودروساز کروز که اخیراً در دادگاه معلوم شد بخشی از اموال غارتکرده خود را به ستاد انتخاباتی مدعیان اصلاحات میداده، فساد کلان رشت الکتریک، شرکت نفتی توتال فرانسه، برادر فلان مسئول بلند پایه مدعی اصلاحات و برادر آن دیگری و...
قصه پُر ماجرای غربگراهای مدعی اصلاحات و کوچه
باز کردن آنها برای دشمنان ملت، سر دراز دارد که...