دل گفته های دست نوشته

 

 

 

      كسانى كه پيام‌هاى خدا را ابلاغ مى‏كنند و از او مى‏ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند. و خدا براى حسابرسى كفايت مى‏كند.  سوره احزاب / 39

      جمهوری اسلامی ایران، وارد چهل و چهار سالگی شد. چهل و چهار سالی که به گفتن هم ساده نیست چه رسد به گذر کردن در روز به روز آن. ساده نیست 43 سال جنگیدن و جهاد با هر کژی و ناراستی. تاریخ این نظام را مگر می‌شود گفت و شنفت و نوشت؟ هرگز. آنکه گفت احساس سوختن به تماشا نمی‌شود، آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم، دیدن را هم کافی ندانست چه رسد به گفت و شنفت و نوشتن. در مورد انقلاب اسلامی که از ایران 42 و با امامت امام خمینی شروع شد هم همین‌گونه است. آنکه هر روز انقلاب اسلامی را خود تجربه کرده اگرچه بهتر از هرکسی می‌داند از کجا به کجا رسیده است ولی باز هم او تنها به‌اندازه سهم خود می‌داند نه سایرین. مردم! می‌دانید از کجا به کجا رسیده ایم؟ گویی روح خدا در کالبد ما مردگان دمیده شد که از قومی ستمکش و محروم و مستضعف که ارزش یک آشپز آمریکایی از شاه ما بیشتر بود به چنان جایگاهی رسیدیم که ارزش کفش یکی از سردارانمان بالاتر از سر رئیس‌جمهور آمریکا شد. 

       و این مسیر و مراحل دشوار را هرگز بی‌همرهی خضر نمی‌توانستیم تا به اینجا طی کنیم. عزت و اقتداری امروزی که در اختیار هر ایرانی است خون بها و خون دل 58 ساله ده‌ها میلیون ایرانی است که اگر بخواهیم هم نمی‌توانیم نادیده اش بگیریم. نفس خمینی چنان گیرا بود که قوم متفرق و متفرد ایرانی را به وحدت کلمه و در آخر به کلمه واحد الله رساند و همین که امروز می‌بینیم. چنان جمع ما را از تحریم تنباکو و آغاز مشروطه به بعد آشفته کردند که توانستند مشروطه را به انحراف ببرند و نصف کشور را بکشند و رضاشاه بی‌سواد را پادشاه کنند و... و مردم جز تمکین چه کردند؟ اگر مبارزات محدود علما و همراهی بی‌نظیر مردم هم نبود نظر لطف خدا جلب نمی‌شد و مورد عنایت قرار نمی‌گرفتیم و بر سرنوشت خود حاکم نمی‌شدیم. و اگر این نمی‌شد تاکنون، دنباله و تفاله‌های بی‌پشت و نسب پهلوی از سرزمین بزرگ ایران، جز تهران همه را شوهر داده و به اسرائیل و انگلیس و آمریکا بخشیده بودند. 

       اینکه رسانه‌های دشمن خیال می‌کنند در مقایسه آماری جمهوری اسلامی با دوره طاغوت، به انقلابیون بدل می‌زنند و می‌گویند « اگر پهلوی هم تا امروز مانده بود همین پیشرفت را داشتیم » یا از جهالت است یا از نادانی و یا از نافهمی. آن زمان که محمدرضای پهلوی می‌گفت ما به دروازه‌های تمدن رسیده ایم در شرایطی بودیم که پزشکی ما از هند و پاکستان و سریلانکا و کشورهایی که بعضاً هنوز هم در این عرصه دیدنی نشده‌اند، هم عقب‌تر بودیم. نه در پزشکی تخصصی؛ پهلوی از این کشورها به اسم دکتر عمومی، آمپول‌زن و بخیه کن‌هایی وارد می‌کرد که حتی زحمت یادگرفتن زبان ایرانی را هم به خود نداده بودند و مردم بیچاره با ادابازی به آنها‌ تفهیم می‌کردند که دردشان چیست. از این خفت بالاتر؟ جاهل و نادان و نافهم نامیدن رسانه‌هایی که دنبال طهارت دادن به پهلوی هستند، توهین نیست واقعیت امر و حق مطلب آنهاست. 

      برخی رسانه‌ها اگرچه از این راه نان می‌خورند ولی خود را به هر قاذوری آلوده می‌کنند تا جمهوری اسلامی را ناکارآمد نشان دهند. خود محمدرضای پهلوی می‌گفت که ما تورم چندصددرصدی داریم و مثلاً در گندم 320 درصد تورم وجود دارد و... و اینها معتقدند که �اعلیحضرت همایونی غلط کرد، ما زمان شاه تورم نداشتیم و 13سال قیمت کبریت یک قِران بود�. ولیعهد می‌پذیرد که پدرش دیکتاتوری کرده ولی برخی به همان � غلط کرد� معتقدند. وارونگی دیگر اینجاست که رسانه‌های ایران‌ستیزِ انگلیس و آمریکا و برخی مشتریهای آنها معتقدند که سیاست نگاه به شرق ایران خیانت به آرمان‌های انقلاب 57 مردم است و یا سفرهای استانی رئیس‌جمهور باعث اتلاف بیت‌المال است و... و با این سطح شعورِ پریشان گو، به ایران خرده می‌گیرند. 43 سال است که از مرگ قریب‌الوقوع انقلاب اسلامی می‌گویند و نمی‌گویند اگر این انقلاب در حال مرگ است چرا آنها جان می‌کَنند و یکی یکی آرزو به گور، می‌شوند؟ این‌همه هزینه در این 43 سال برای اسقاط نظامی که می‌گویند در حال مرگ است، دلیل دیگری از بی‌خردی آنها نیست؟ حماقت نیست دشمنانمان برای دیدن جام جهانی فوتبال، از مردم خود پول بگیرند و برای ما مجانی شبکه ماهواره‌ای شبانه‌روزی تأسیس کنند؟

      یکی از عرصه‌های مبارزه 43 ساله جمهوری اسلامی، جنگ تمام عیار رسانه‌های جهان سلطه است با انقلاب اسلامی. این فشار اگرچه از ابتدای جمهوری اسلامی بود ولی اکنون؛ پس از ناامیدی ازجنگ سخت دهه شصت و جنگ نرم و هجمه فرهنگی دهه هفتاد و کودتای فتنه و انحراف دهه هشتاد و جنگ نیابتی نفوذیهای دهه نود، تمام همت سران استکبار بر جنگ رسانه‌ای و شناختی علیه انقلاب اسلامی متمرکز شده و این عرصه را جبهه کرده و لشگرش را اردو زده است. جنگ احد و احزاب را باهم تدارک دیده‌اند. اختلافاتشان را کنار زده و برنابودی ما متحد شده‌اند. زنان را به میدان آورده و شیاطینشان در غفلت از تنگه احد طمع کرده و امواج سهمگین دروغ، تحریف و تحقیر را علیه انقلاب مظلوم اسلامی به راه‌ انداخته‌اند. غیر از قارون‌های منطقه و غول‌های رسانه‌ای نظیر مرداک و توئیتر و اینستا و تلگرام و... از سلبریتی‌های مالیات‌گریز و بیسواد و پیرزن و پیرمردهای منافق و سعودی‌های بدوی هم غافل نشده و هرچه داشته و هرکه دارند را به میدان آورده‌اند تا شاید در این عرصه کاری کنند. 

      جنگ روایت‌ها که به وسیله جعل و قلب واقعیت و با هدف شکستن اراده‌هاست، جدی است. و جهاد تبیین و روشنگری هرکه دل در گرو انقلاب اسلامی و ایران و این آب و خاک دارد واجب و هر کوتاهی نابخشودنی است. باید با جهاد تبیین به جنگ دروغگوها رفت. آنکه شکست خفت بار از ویتنام و فرار شرم آور از افغانستان را حماسه ‌سازی می‌کند، می‌خواهد شاه سفاک و جلاد و همیشه پابه فرار را وطن دوست معرفی کند. به این نیز اکتفا نمی‌کند. هرتفکر محترم انسانی اسلامی را مورد هجوم نامردانه قرار می‌دهد. قتلی در یکی از شهرهای ما رخ می‌دهد؛ به جای بررسی علمی و منطقی، فریاد فاحشه‌های فرهنگی و سیاسی علیه غیرت و ناموس، بلند می‌شود. شکی نیست، آنکه مدعی است ناموس و غیرت نمی‌شناسد، کشتار روزانه و تجاوز به عنف و زنده خواری و باندهای تجارت انسان و اعضای انسان و قتل خاشقچی و گورهای دسته جمعی کودکان سرخپوست کانادا و آمریکا و انگلیس را نبیند و در جست‌وجوی مو در ماستِ ملت مظلوم ایران باشد. 

     چگونه می‌توان ساکت نشست و « انسانیت سوزی » این حیوانات را دید؟ در همین دهه فجر امسال چقدر دروغ ساختند و به جان افکار مردمان‌انداختند؟ و چه بی‌رحمانه به جان واقعیات تاریخ افتادند؟ در چهار روز اول سال نو میلادی امسال، در آمریکا 400 نفر در خشونت با اسلحه کشته شدند و زنان پلیس بیش از تهدید و تعدّی جانیان، باید مراقب همکاران خود باشند تا به آنها تجاوز به عنف نکنند. در کشورهایی که هنوز به حرمت انسان قائلند برای مناظرات رؤسای جمهور آمریکا محدودیت سنی می‌گذارند تا خانواده‌ها از کارنامه حاکمان فاسد مطلع نشوند و... و شبیه اینها که گفته شد بسیار است که تکدّر خاطر می‌آورد ولی رسانه‌های آنها و برخی سلبریتی‌های ما وقیحانه مطالبه حرمت انسانی را از ما مسلمانها دارند. در حادثه قتل افسر نیروی انتظامی لال می‌شوند و با قتلی دیگر، به جای چاره‌اندیشی عاقلانه و پیگیری تعقیب و مجازات باند تجارت انسان و تقبیح بی‌وفایی، هرچه لایق خودشان است را به ایرانیان اصیل و مسلمانان شریف حواله می‌کنند. أُفٍّ لَكُمْ وَ لِماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ(۱)

      در جبهه جهاد تبیین باید در روشنگری عمار بود و در شجاعت حمزه. واقعیات را با صدای بلند و رسا گفت و از زوزه‌های دروغین تبهکاران نهراسید. امروز، استثنایی است و اثبات خدمات و دستاوردهای انقلاب اسلامی نفی ماعدا می‌کند. شاهی که 50 سال پیش، شش برابر امروزمان نفت می‌فروخت ولی نتوانست قوت غالب مردمش را زمانی که یک سوم جمعیت امروز بود، از نان و آش دوغ و اشکنه، به مرغ و گوشت ارتقا بدهد یا نالایق بوده یا ناتوان. ولی ما این کار را کردیم و سفره مردم چندین برابر بزرگ‌تر شد. دروغ ثبات قیمت 13 ساله خودکار اگر راست می‌بود، اتفاقاً نشانه فقر و بی‌سوادی و بی‌نیازی جمعیت بزرگ مردم گرسنه آن‌روز به علم و دانش است و برای کشوری که روزانه شش میلیون بشکه نفت می‌فروشد افتخار نیست. افتخار، دستاوردهای انقلاب اسلامی است که با توجه به مقابله 43  ساله دشمنان نظیر ترور رهبران اصلی و محوری انقلاب، جنگ تحمیلی، تحریم‌های بی‌سابقه‌، نفوذ جاسوسها و دوتابعیتی‌ها، تمرکز همه قدرت‌ها در جنگ شناختی و... شگفت انگیز و بی‌نظیر بوده و هرگز قابل مقایسه با هیچ کشور و هیچ دوره‌ای از تاریخ نیست. این پیشرفتها قهری و طبیعی نبودند و حاصل مجاهدت نسل‌های انقلاب اسلامی است.

       مقایسه طاغوت و هر کشور دیگری با جمهوری اسلامی با لحاظ شرایط، مقایسه‌ای اشتباه است. شرایط بحرانی و بدی که برایمان پیش آوردند منحصر به ما بوده. هرکدام از اموری که گفته شد به تنهایی می‌تواند کشورهای بزرگ را متلاشی کند که امپراتوری عثمانی و اتحاد جماهیر شوروی نمونه معاصر آنهاست که تنها با یک یا دو مورد از موارد گفته شده متلاشی شدند. با این تعریف، مقایسه کشورهای بندانگشتی با ما هم به تبع، تقریباً هیچ است. آنچه مهم است انجام وظیفه روشنگری و روایتگری صحیح است که برعهده ماست و با تأکیدهای مکرر رهبری در همین پنج ماه اخیر برای هر مسلمانی تکلیف شرعی شده و نباید از آن غافل شد. این رسالت خداست که بر عهده ما گذارده شده و باید با توکل به او و استناد به حقایق و دلگرمی به پیروزی، این جبهه بزرگ را نیز به عرصه پیروزی‌های انقلاب اسلامی افزود. و خدا ما را سربازان جهادِ عظیمِ این روزگار که «جهاد تبیین» است، قرار بدهد. إن شاءالله. 

____________________

1-  اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مى‏پرستيد. مگر نمى‏انديشيد؟ سوره انبیا، آیه 67

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 24 بهمن 1400

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۱۱/۲۵ساعت 8  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

     (اگر ما با آمریکا ارتباط برقرار کنیم و کشورهای اروپایی رو بزنیم کنار، مستقیم بریم، برگ برنده آقای رئیسی بایدنه. بایدن رو تونستید راضی کنید [نامفهوم]. ‌ترامپ برگرده، بلایی به سرکشور ما خواهد آورد که خواهید دید چه خواهد شد. کما اینکه الان شده. این اقتصاد. این بورس. این ارز ...) این متن پیاده شده از سخنرانی یک سناتور آمریکایی یا صهیونیست افراطی یا تحلیلگر شبکه سعودی یا متن مریم قجری یا توصیه سوروس یا متن ویراستی و انتخاباتی «دیدن دَم کدخدا»، یا‌ ترجمان به‌هم ریخته از افسانه فشار یک دکمه و داغان شدن همه ما و یا «مردم‌ترسانیِ» فردی از «الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَه» و یا یکی از عوامل یزید که مردم کوفه را از لشکر خیالی شام که هیچ‌وقت به مدینه نرسید می‌ترساند و... نیست. فرمایش یکی از بچه‌های اصلاح‌طلب خودمان است که چند روز پیش انجام شده و خواسته که ما مردم ایران از بایدن با شاهکارهای منحصر به فردِ «طولانی و بلندمدتش که نادیده گرفتنش غیرممکن بود» بترسیم. لحن و التهاب این فرد هرگز به شوخی و سوابقش به پریشان‌گویی نمی‌ماند ولی این حرف چنان آشفته و مضطرب است که غیراز این دو را نمی‌توان برداشت کرد.

     اشتباه است گمان کنیم در نبرد صفین اگر مالک ‌اشتر، بی‌توجه به تهدید ‌اشعث و سران بریده از علی علیه‌السلام، آن چند ضربه معدود و آخرین شمشیر را می‌زد و معاویه را می‌کشت و بعد به نزد امیرالمؤمنین می‌آمد؛ و یا امیرالمؤمنین، ‌اشعث و همراهان شمشیرکشیده‌اش را مشغول می‌کرد تا مالک، کار معاویه را یکسره کند و برگردد یا...، تاریخ عوض می‌شد و علی و حسن و حسین علیهم‌السلام به شهادت نمی‌رسیدند و اسلام، عالمگیر می‌شد و نسل فتنه برمی‌افتاد و... . مشکل اصلی معاویه بود و نبود. همان‌گونه که آمریکا هم مسئله اصلی هست و هم نیست. به این معنی که معاویه و نماد امروزینش آمریکا، مشکل و مسئله اصلی است ولی بدون کمک مرجفون نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. و قبل از مقابله با معاویه و آمریکا باید فکری به حال ‌اشعث‌ها و جهل جولانگر در میان برخی از خواص کرد. تا وقتی اینها باشند می‌توان از هنر سامری، گوساله ساخت و از امثال معاویه، درکات شیطانی. و می‌توان از آمریکای در حال افول و زوال، غول بی‌شاخ و دمی ساخت که خود آمریکا را به خنده و تمسخر این بلاهت انداخت. اثبات افول و زوال آمریکا چنان روشن و واضح است که با یک جست‌وجوی علمی در مقالات و آمارها و تحلیل جریانات و پیگیری اتفاقات و تصمیمات سران آمریکا و دیدن بی‌تعصب حال و روز این ببر پوشالی می‌توان به آن پی برد ولی آنچه قابل تأسف و تأثر است فاصله معنادار و نگران‌کننده تحلیل غربزده‌ها و کرخیده‌های سیاسی از واقعیات عینی است و آه و حسرت به عمری که به این قماش اعتماد شد و فرصت خدمتی که از مردم و جامعه گرفته شد.

      فاصله ما از حاکمیت تفکر غربزده، وابسته،‌ ترسیده و لیبرالیزه به اندازه هفت ماه است و مردم هنوز طعم تلخ تحریف واقعیات و تخریب فرصت‌ها را می‌توانند مرور کنند. برجام، که نماد رستگاری کدخداپرستان در آیین لیبرالی بود را همه می‌بینیم که با کشور چه کرده است. وضع اقتصاد و دیدن آنها که روزیِ خود را در مخزن زباله‌ها می‌جویند یا مرور و مقایسه شاخص‌های پیشرفت قبل از سال 92 با بعد از حمله لیبرال‌ها و حال‌وروز سفره بی‌رمق مردم و ... همه نمرات کارنامه رفوزه تفکر اعتدالیون اصلاح‌طلبی است که زلف خود را چنان به دُم کدخدا گره زدند و آب مردم را در خانه یزید به گرو گذاشتند که هنوز مردم، با دیدن کلید به یاد دروغ می‌افتند و فهمیده‌اند کلید همه گناهان دروغ است، دروغ. این که جریان لیبرال‌های اصلاح‌طلب چرا از بایدن، با مزاج سرد و نفّاخش خوف دارند و خود را مأمور‌ترساندن مردم از او و امثال او کرده‌اند به خود، خلوت و گذشته‌شان مربوط است ولی به‌نظر می‌رسد کسانی که با «تَکرار» فریب، مردم را به این روز انداختند، بهتر است برای تتمه آبروی جریان خود چاره‌ای بیندیشند و با عذرخواهیِ با صدای بلند از مردم و نظام و جبران اشتباهاتشان، از تحلیل‌های پراشتباه دست بردارند و به دامن عقل و اعتقاد سلیم برگردند. چه از این بدتر که تحلیل برخی، پیوست اجرایی سیاست‌های دشمنان خونی ملت ایران باشد؟ و چه از این بدتر که دشمنان، آنها را به مثابه بوق خود بنگرند؟ و چه از این بدتر که دشمنان بفهمند با یک نشست و برخاست یا قدم زدن یا ناهار یا وعده پنهانی می‌توانند از کسی یک میسیونر سیاسی بسازند؟ و چه از این بدتر که تاریخ نام کسی را در کنار ساده‌لوحان یا آقاخان نوری‌ها بگذارد؟ و چه از این بدتر که رژیم سرتا پا خبث صهیون، کسی یا جریانی را سرباز نیابتی خود بداند؟ و چه از این بدتر که کسی نفهمد معنی «می‌خواستیم به ایران حمله کنیم ولی چون شما آمدید منصرف شدیم» یعنی چه؟

     دفاع از کدخدا به هر قیمتی حتی به قیمت بی‌آبرویی، اگر نجات بخش بود، برای محمدرضای پهلوی و صدام و مبارک و امثالهم افاقه می‌کرد. آمریکای آن زمان که کرک و پَر داشت از شاه ایران که در تمکین به او شهره بود به اندازه یکی از اتباعِ به درد نخور خود حمایت نکرد، چگونه امروز که از چاله ‌ترامپ به چاه بایدن افتاده از بی‌وطن‌ها حمایت می‌کند؟ اگر دروغگویان قبلی به‌خاطر تحریف واقعیات دین و تاریخ، محاکمه می‌شدند نوبت به این بی‌نوایان از خواب پریده نمی‌رسید. مردم، تازه از شکست جبهه تحریف در سطح دولت راحت شده و فهمیده‌اند که اگر آدمِ عرضه‌دار، رئیس‌جمهور باشد، واکسن کرونا می‌تواند از سوهان قم هم بیشتر شود و عضو دائمی شانگهای شدن و فروش نفت و... هیچ ارتباطی به FATF ندارد و سایه جنگ هم توهم خوابزده‌های حقه‌باز بود. اکنون سؤال اینست که اگر عقل هست چرا عده‌ای عبرت نمی‌گیرند و باز دنبال دوقطبی کردن جامعه و ‌ترساندن مردمند؟ مردم هنوز با یادآوری فساد ارز ترجیحی و نجومی‌بگیران و برادر فلان مقام سابق و دختر فلان مسئول اسبق، به اهل و ایادیِ باعث و بانی آن نفرین بوق‌دار می‌فرستند؛ اینها کشان‌کشان خود را کجا می‌کشانند؟

     کسانی‌که خود را کاربلد مذاکره و استاد دیپلماسی می‌دانستند، نتیجه سال‌ها هدردادِ بیت‌المال را به برجامی رساندند که از بس غیرعاقلانه و غیرکارشناسی بود که یک طرف به‌راحتی به آن تف کرد و از آن خارج شد و اینها جز حرف مفت و بازی با کلمات نتوانستند قدمی مؤثر از قدم بردارند و بعدها با بی‌شرمی اعتراف کردند که تکرار چهارباره «Suspension» را نخوانده بودند. ژنرال‌های سربازی نرفته! بی‌شک، امروز که در آستانه ورود به چهل‌وچهارمین سال انقلاب اسلامی هستیم، آمریکای امروز تشنه‌تر از همیشه برای مذاکره با ماست و برای نجات از شرایط قبل از مرگ خود نیاز به حتی کمترین نوع مذاکره با ایران دارد. از سوی دیگر ایران که از دوره انفعال، گذشته و اوج تحریم‌ها را پشت‌سر گذاشته و راه و جای خود را پیدا کرده و دریچه‌های امید و شکوفایی حقیقی را یکی یکی به روی خود می‌گشاید چه نیازی به مذاکره مستقیم با آمریکا و همصحبتی با شیطان دارد؟ بازار پهناور 3 میلیارد نفری پیمان شانگهای و فرصت تجاریِ بکر و تشنه همسایگان کجا و بازار مکاره و هزار بدبختی غرب کجا؟ شرق و همسایگان خودمان، فرصتی بی‌نظیر و سفره‌ای بیکران است که مردانِ مصمم تاریخ سازِ با اراده و باهوش می‌طلبد. وقتی می‌توان با کمترین قیمت و خطرپذیری، بازار با ثبات و بی‌فضول و بی‌دردسر و نقد و نزدیک داشت، چرا تجارت پرخطر و نسیه و نامطمئن و راه دور را به خود تحمیل کنیم؟ برجام شد شد، نشد هم نمی‌تواند بیش از آنچه در دولت قبلی ضرر رسانده ضرر برساند. اگر بایدن و کرونا نتوانند آمریکا را از پا بیندازند، گسست اجتماعی، فقر، خشونت، انحطاط فرهنگی، تبعیض و تعارضِ جدی مدعیان قدرت توانسته شاخصه‌های قدرت را یکی یکی از آمریکا بستاند و او را به سمت تبدیل شدن به «کشوری بزرگ و پرمشکل» بکشاند که دیگر ابرقدرت نیست. باید فکری برای جهان پساآمریکا کرد و بیش از این معطل برجام و مذاکره با این «از رده خارج» نماند. هجمه رسانه‌ای غرب و غربزده‌ها و دروغ‌های شرق‌هراسانه آنها، تلاش دلالان است نه حرف کارشناسان.

      نکته جالب و سرنخ کشف حقیقت اینجاست که در صف معترضان به سفر مسکو، در کنار برخی غربزده‌های وطنی، انگلیسی که پنجاه سال است پول و سود قرارداد ‌تانک را بدهکار است، آمریکایی که دشمن و مضرّ شماره یک ملت و منافع ایران است، منافقینی که روی هر سفاک و شیاد و وطن‌فروشی را در تاریخ سفید کرده‌اند، سعودی که مدل قتل «خاشقجی خاشقجی» کردن منتقدان را در تاریخ تبهکاران، به نام خود ثبت کرده، رژیم صهیون که روزانه استخوان کودکان فلسطینی را به دندان می‌کشد و هر اراذل و اوباشی که مورد نفرت ‌و اشمئزاز بشریت است وجود دارند. ملقمه‌ای از بدان روزگار که همدیگر را در دشمنی با ایران پیدا کرده‌اند. اینکه انگلیس و اسرائیل برای نقض استقلال ایران و سعودی برای عزت ایرانی دلشوره بزنند از شوخی‌هایی است که حتی ملکه را هم به خنده می‌اندازد. مشکل غربزده‌ها که اعتبار جهانی ایران را مخدوش کردند، آدامس پوتین نیست، کسادی دکان دونبش صرافی و دلالی آنها و موفقیت سفر مسکوست. به فضل خدا اگر نگاه هوشمندانه و عاقبت‌اندیش به شرق و بازارهای نزدیک، اجرایی شود و دولت، باوجود شیطنت دشمنان و تحریک‌کنندگانِ غوغازیستِ کنارزده شده، بتواند تمرکز خود را بر حل مشکلات موجود حفظ کند، به زودی مردم طعم خدمت واقعی و انتخاب حقیقی را خواهند چشید و چهل‌وچهارمین سال انقلاب اسلامی، آغاز دوران رونق ایران خواهد شد. ان‌شاءالله.

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 11بهمن 1400

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۱۱/۱۰ساعت 8  توسط محمدهادی صحرایی  | 


 

 

 


    حدود چهارماه از عمر دولت سیزدهم و حدود سه ماه از فرمان جهاد تبیین می‌گذرد. ارتباط این دو مطلب با هم، ضرورتی را ثابت می‌کند که مورد غفلت جدی قرار گرفته است. این نوشته، نماینده و سخنگوی دولت نیست ولی می‌خواهد به رسالت و آزادگی قلم متعهد باشد و به وظیفه خود در دفاع از حق و مبارزه با ناحق عمل کند. بی‌شک بازار نقد کارشناسانه و پیشنهاد دلسوزانه باید داغ باشد و در ضرورت آن تردیدی نیست ولی آنچه دیده می‌شود، خلیدن مسببین شرایط ناجور و ناخوب امروزی در میان مدعیان و شاکیان حقیقی است. متأسفانه کسانی‌که باید پشت میز متهم بایستند اکنون در جایگاه شاکی نشسته و چانه به انتقاد جنبانده و قلم به طعنه می‌لغزانند. همان‌گونه که حامیان و لاپوشان‌های 8 سال بی‌تدبیری دیگر صلاحیت اظهار نظر درباره وطن را ندارند، آنها که با تَکرار حمایت از نااهلان، مردم را به اشتباه ‌انداخته و کشور را به شخم لیبرال‌ها سپردند هم شایستگی و صداقت خود را از دست داده‌اند.

     حال و روز دولت دکتر رئیسی در آواربرداری دولت قبل، مثل دوران سخت بعد از حمله تاتار و مغول است و باید جمعه‌ها را هم به روزهای کاری اضافه کرد و همه با هم همت کنیم و کار و تلاش مضاعف، تا خدا برکت دهد و کارها پیش رود و بتوانیم وطن را از نو بسازیم. نباید به سمپاشی‌های رسانه‌های مزدور و تروریستهای رسانه‌ای اعتنا نمود. امثال آنها که از زمین خوردن پیرزنی، نظام را به تضییع حقوق سیاسی شهروندان متهم می‌کنند. یا چه شد چه شد راه‌انداخته و برای اقتصاد مردمی که زمانی آنها را لشکر قابلمه به دست می‌نامیدند، چشمِ خشک، مچاله می‌کنند در حالی که هنوز مردم و کشور از ستم آنها کمر راست نکرده‌اند. ستمی که جریمه سنگین کرسنت برای به کارگیری عنصری نامطلوب، تصویب 20 دقیقه‌ای برجام ناخوانده، اقتصاد برجامیزه، توزیع خائنانه ارز، حراج طلاهای خزانه، دلار 4200، فیش نجومی، قاچاق کالا، اعتماد عمومی مخدوش، صداقت مکدر و... تنها قسمتی از تاریخ تبهکاری آنهاست و حالا همان متهمان و مجرمان و «کیف کِش‌ها» خود را بین مردم لغزانده و سراغ جهش اقتصاد و مرمت فوری ویرانی‌ها را می‌گیرند. شرم بر این همه گستاخی.

     گرچه نمی‌توان در مدتی کوتاه، جبران خرابکاری و تنبلی یکجانشینان را کرد ولی انصافاً برخی کارهای مهم دولت جدید در این مدت مایه مباهات است. راحت شدن خیال نظام و رهبری از حفظ سلامت مردم با تأمین و تزریق واکسن، اولِ راه بود و اکنون نوبت قدکشیدن قدرت اقتصادی مردم، حفظ منابع آب شیرین، ساماندهی حامل‌های انرژی و دیگر امور مهم است. إن شاءالله که روند کرونا در کشور روز به روز فروکش کند ولی نباید فراموش کرد تَرک فعل عده‌ای خودخواه و ترسو، آمار تلفات را تا بالای 700 نفر برد و امروز به مرحمت خدا و جدیت دولت و تلاش کادر قهرمان درمان و مردم صبور، به زیر 50 نفر رسیده است. این در حالی است که فراوانی درگیری کشورهای بزرگ و مدعی مثل آمریکا و انگلیس و آلمان و... با کرونا و با احتساب نسبت جمعیت و توانمندی آنها هرگز قابل قبول نیست و تمرکز رسانه‌های سلطه گر بر امور ایران برای فرار از مقایسه جهان و ناتوانی در پاسخگویی به این سؤال منطقی است که چگونه ایرانِ تازه رها شده از اشغال غربزدگان، با وجود تحریم‌های بی‌سابقه و شیطنت‌های دشمنان توانسته کرونا را تا این‌اندازه کنترل کند ولی قدرت‌های جهانی نتوانسته‌اند؟

     یکی از مهم‌ترین دلایل حمایتهای دیوانه‌وار غرب از فتنه و فتنه‌گران 88، نتایج مراکز مطالعاتی و پژوهشی غربی مبنی بر این نتیجه بود که « اگر ایران با همان رشد تصاعدی دولت نهم، در دولت دهم حاضر شود تا سال 2020، ایران به جمع کشورهای مرکزی خواهد رسید». همین امر مهم بود که دشمنان را علیه ایران یکپارچه کرد و همه نیروها و نفوذی‌ها و آنها که ریگی  به کفش داشتند را تحریک کرد و به میدان آورد تا نگذارند ملت ایران به رفاه و آسایش و قدرت برسند و خیانت فتنه‌گران و ساکتین 88 در این بود که یا با ساده‌لوحی همکار دشمنان خونی ایران شدند و یا با کینه‌ورزی با آنها همراهی کردند و گروهی نیز با سکوت خود برای دشمن، هیزم هیمه کردند. امروزه نیز دشمنان می‌بینند که به همت دولت انقلابی و مجلس همراه و قوه مقتدر قضا، ایرانِ همدل در آستانه تحول و تحرک است و پس از جمع کردن بساط کرونا به دنبال جمع کردن فقر و فساد و تأمین اقتصاد پایدار است و دیر و دور نباشد که مردم طعم شیرین خدمت را می‌چشند. و همین برای آنها ناگوار است.

    در چهار ماه گذشته ملت ایران شاهد اتفاقاتی است که تراکم‌شان در این بازه کوتاه را هرگز نمی‌توان نادیده گرفت و از آنها به سادگی گذشت. سقوط یک هفته‌ای افغانستان و فرار شبانه آمریکا و هجمه رسانه‌ای برای ورود ایران به جنگ، حضور مؤثر رژیم صهیون در برخی کشورهای شمال غرب و ایجاد تنش مرزی، سوءاستفاده دشمنان از کمبود آب در برخی استانهای مرکزی و نیز مطالبات فرهنگیان که با هوشیاری مردم و معلمان و حضور و اقدام به موقع مسئولین، دشمن در این دو نیز ناکام ماند. غیر از این بحران ‌سازی‌ها شیطنت‌های مختلفی نیز انجام شد که برایشان به ثمر ننشست. از دروغ پردازی‌ها علیه دولت و تا همین مورد اخیر که تلاش برای تنش مذهبی با سخنان بیهوده شیخ بی‌خبر، در آستانه ایام فاطمیه سلام الله علیها بود این سؤال را به ذهن می‌رساند که تراکم این همه مسایل برای چیست؟ فتنه‌ها تغییر چهره داده‌اند یا اینکه دیگر کسانی که دشمنان با آمدن آنها از حمله به ایران منصرف شده باشند در رأس کار نیستند؟

    تحرک برخی سفارتخانه‌های اروپایی در تهران و ناهارخوری و شام‌دهی آنها بی‌شک نذر ملکه و جبران خون‌های آلوده فرانسه نیست. دام پهن کرده و دانه پاشیده‌اند تا بتوانند طمعکاران را صید کنند و محصول خود را در مصاحبه‌ها و توئیتها و پُست‌ها بچینند. بوی گند ایرادهای بنی اسرائیلی هم مشخص است از کجاست. تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای، باید هم در میدان دیپلماسی بجنگد و سرمایه‌های یغما رفته را پس بگیرد و هم باید سنگ‌اندازی کودکانه « غربزده‌ها » را تحمل کند. شیوه آنها مغالطه دوشاخ است. اگر شیوه مذاکرات، به کل تغییر می‌کرد می‌گفتند با تداوم روش قبلی، بهتر به نتیجه می‌رسیدیم و حال که «چارچوب» مذاکرات دور هفتم بر مبنای اصلاحات شش دوره دولت قبل به علاوه رعایت اصول مذاکره «عاقلانه » مرتب شده، برخی این‌گونه می‌گویند که «برجام بهانه بود و دولت روحانی نشانه بود». گویی تحفه برجام چنان رشک برانگیز است که عده‌ای بخواهند آن را به نام خود ثبت کنند! اینها بین خال مَه رویان و دانه فلفل هم تفاوت نمی‌بینند و چون غرضشان بهانه‌گیری و فریب است، حرفشان هم مثل روحیه‌شان غیرمنطقی است.

    خیلی از آن زمانی که ظریف در مقابل رئیس‌کشور زیرپونزی، زانو زد فاصله نگرفته‌ایم و جواب‌های سربالا و گستاخی و گنده گویی‌ها را به یاد داریم. حال که به سالگرد حاج قاسم نزدیک شده‌ایم می‌توان از آن داغ فراموش ناشدنی سخن گفت که اگر در انتقام سخت و تنبیه تروریست‌های پرونده فرودگاه بغداد همکاری می‌شد هرگز ترور فخری زاده را نمی‌دیدیم. داستان واقعی این است که مدعیان منفعل همانگونه که در دیپلماسی وادادند، می‌خواستند میدان را هم واگذار کنند. کینه آنها از شعارنویسی بر موشک و قهرمان بزرگ میدان و دیپلماسی این است که مجال تسلیم میدان و شکست ایران را نداد. امروز ادبیات خاضعانه دشمنان و زیاده‌خواهان را می‌توان دید و به روزهای از دست رفته حسرت خورد. برخی از آنها اکنون ایران را خانه دوست می‌نامند و برخی دیگر می‌خواهند تا دست دوستی آنها را پس نزنیم. آن دیگری بالای سر خود تابلوی شعر پارسی نصب کرده و دیگری و دیگری. کسی که تفاوت آن ذلت و این عزت را نمی‌بیند بی‌شک وارونه جهان را می‌نگرند.

    مطالبه مردم اصفهان و چهارمحال و معلمان و هرکجای دیگر هرچه باشد مدافعش جریان شکست خورده‌ای که دست یک وزیرش به خون آلوده و دختر دیگری، بارانداز قاچاق داشته و آنها که سال‌های متمادی است که سیاست و اقداماتشان جاری است و کارنامه صندوق بازنشستگی به نام آنهاست نیست. مرور سخنان مسئولین همین جریان در مورد آب اصفهان و چهارمحال، هنوز هم نمک به زخم مردم این خطه می‌پاشد. همدردی کسانی‌که مسبب یا مشدد وضعیت فعلی هستند عادت مشمئزکننده آنهایی است که وقتی از قدرت دور می‌شوند مدعی و طلبکار می‌گردند. این موجودات، غیر از تخریب، توانایی این را دارند که بدون خندیدن یا خجالت کشیدن، با خزانه پر و لبریز و اوضاع بسامانی که تحویل داده‌اند، از دولت جدید اصلاح بازار خودرو و گوشت و مرغ و رفع آلودگی هوا و پرآب شدن زاینده‌رود و به ثمر نشاندن چوب خشک برجام و... را در مدت چهارماه بخواهند.

    باید توجه داشت که گرفتن تمرکز از دولتِ مردم و سایر مسئولین و مشغول کردن آنها به حواشی و زردها به جای رسیدگی به وظایف و مسئولیت‌ها، خواست قطعی دشمنان و بدخواهان و مردودهاست. پشیمان کردن مردم هم هدف بعدی آنهاست تا بتوانند پشتوانه مردمی نظام را از تغییر به سمت صلاح و اصلاح ناامید کنند. درحالی که مردم می‌بینند که قاطبه مسئولین فعلی در دولت و مجلس و قضا با برنامه‌ریزی و تلاش مداوم برای بهبود اوضاع تلاش می‌کنند و از همه مهم‌تر اینکه اراده کار دارند و نسبت به مشکلات حساسند و از این نظر واقعاً با دیگران قابل مقایسه نیستند. باید با کمک و همدلی و همکاری از این دوران عبور کرد و کشور را در همه امورش مثل امور نظامی، آسیب‌ناپذیر و مقاوم نمود و این به فضل خدا و همت مسئولین و یاری مردم شدنی و دست یافتنی و روزهای خوب و خوش آمدنی است. إن‌شاءالله.

 



منتشرشده در روزنامه کیهان مورخ 2دیماه 1400



 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۱۰/۰۲ساعت 20  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

   اى مؤمنین، نگوييد: «راعنا»، بگوييد: «أنظُرنا»، و اين توصيه را گوش کنید.[1]

   برخى از آنها كه يهودى‏اند، كلمات را جا‌به‌جا می‌کنند و با آمیختن عربی با عبری، به جای آنکه بگویند« شنيديم و فرمان برديم، و بشنو و به ما بنگر» که بهتر و درست‌تر است، به طعنه ‏گويند: «شنيديم و نافرمانى كرديم و بشنو [كه كاش‏] ناشنوا گردى.» و نیز می‌گویند «راعنا» كه در عربى به معنی التفات كن است و در عبرى ناسزاست.[2]

دو نمونه ارائه شده به سنت زشت یهودیان در تحریف واقعیات و نوعی از جنگ روانی‌اشاره می‌کند که در آن با ادا اطوار و تحریف کلمات و معانی، دین و دینداران مؤمن را مسخره می‌کردند. سنتی که امروزه نیز با ترفندهای مختلف هنری و رسانه‌ای، در میان برخی تولیدات رسانه‌ای یهودیان و آنانی که از سفره فرهنگ و رسانه آنها برخاسته‌اند ملاحظه می‌شود. متأسفانه این رفتار زشت به جامعه ما مسلمانان نیز وارد شده و هستند کسانی که به جای سخن صحیح، با تمسخر و توهین و تحریف، زمینه اذیت و آزار روحی مسلمین و مؤمنین را فراهم می‌کنند. سنت زشت « متلک» که در مناظرات ریاست‌جمهوری اخیر نیز مورد اعتراض دکتر رئیسی واقع شد از همین سنخ است که در عالم سیاست کثیف لیبرالی برای غلبه بر رقیبان و جنگ روانی استفاده می‌شود.

     «راعِنا » در عربی به معنی «دریاب ما را» و در عبری نوعی توهین است. مشترکی لفظی در دو زبان و دو فرهنگ، که یهودیان کمین گرفته برای آرامش مسلمین از آن نهایت سوءاستفاده را کردند تا جایی که آیه نازل شد و به مؤمنین فرمود، دیگر این‌گونه نگویید تا دشمنانتان مسخره نکنند. این غیرت خدای متعال بر مؤمنین ستودنی و محافظت کردنی است. انصاف می‌گوید که باید از این مهر مراقب نمود و آن را به دیده نهاد. در آیه دوم خدا به همین نیز اکتفا نکرده و عین کلمات آنها را بدون فاصله آورده که چگونه با اعصاب مؤمنین بازی می‌کنند. غیر از این دو آیه که تصریح « راعنا » دارد مثال‌های دیگری نیز از جنگ روانی هست که مؤمنان را نسبت به آنها هوشیار کرده است. مثلاً وقتی خیر و نیکی به مؤمنین می‌رسد کسانی هستند که ناراحت می‌شوند و گاهی تشکیک هم می‌کنند. این گروه چه کسانی هستند و بیماری آنها چیست بماند تا بعد.

     جان کلام این است، نباید سخنی به زبان راند و به قلم نوشت که باعث سوءاستفاده دشمنان و طعن و تحقیر و تمسخر مؤمنان شود. به عنوان نمونه می‌بینیم مسئولان دولت جدید در همین سه ماه به گونه‌ای به خدمت رسانی مشغولند که با پیشینیان قابل مقایسه نیست. رئیس‌جمهور رئیسی، با باغبان‌های مشغول به کار در بلوار هم رودررو سخن می‌گوید و میزان حقوق آنها را جویا می‌شود. در سیاه چادر عشایر می‌نشیند و همراهان حتی دیگ سیاه صاحب چادر را هم جابه جا نمی‌کنند. جمعه‌ها به جای استراحت یا تفریح و توچال، سفر استانی می‌رود و ... و این در حالی است که تا سه ماه پیش، کسانی در رأس دولت بودند که اقداماتشان نصاب احتمالات عالم سیاست را هم جابه جا کرده بود. مدعی بودند می‌توانند با خودرو در حال حرکت از مردم نظرسنجی کنند. اگر گاهی سرکشی می‌رفتند با کفش روی فرش مردم می‌رفتند و ... .

     اگرچه اینها مهم است ولی مهم‌تر از این آداب اجتماعی و تربیت اسلامی، انجام مسؤولیت و خدمت به مردم است که متأسفانه در برخی قسمتها به پایین‌ترین حد رسیده بود. برگزار نشدن جلسات بسیار مهم با حضور رئیس‌جمهور به مدت10 سال، فاجعه‌ای در آموزش و پرورش است که قابل گذشت نیست. امضاء معاهدات ناخوانده، جنایتی به تاریخ است که هرگز در هیچ محکمه این دنیا قابل جبران نیست. هیچ مجازاتی توان جبران نابود کردن اقتصاد کشور و کوچک کردن سفره مردم را ندارد و تحقیر مردم و در اصل، توجیه لاابالی‌گری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان ستم به بشریت است. نباید فریب بی‌انصاف‌ها و رسانه‌های تحریف گر که خود متهم و مجرمند را خورد و فرصت خدمت را از دست داد که این مردم از تفکر دولت قبل به تفکر انقلابی و جهادی پناه آورده‌اند و باید از این امید مقدس پاسداری نمود.

     مردم دنیا دیدند که سپاه مقتدرشان، هم مال دزدیده شده را پس گرفت و هم دزد را بی‌آبرو کرد ولی مردم ایران از ناراحتی برخی اصلاح‌طلبان اعتدالی و پریشان گویی آنها گلایه دارند. این سؤال اساسی هنوز هم از جانب این عده بی‌پاسخ مانده که چرا وقتی آمریکا و اسرائیل و سایر دشمنان از ایران ضربه می‌خورند اینها ناراحت می‌شوند؟ چرا از پیروزی فرزندان ایران خوشحال نمی‌شوند و از تشکیک کردن در اقتدار ملت لذت می‌برند؟ اگر بشود ارتباط جایزه نوبل با سوئد را پذیرفت ولی انصافاً نمی‌شود بین وظایف نیروی دریایی سپاه با تأمین گوشت و مرغ مردم ارتباط عاقلانه‌ای دید. آن هم وقتی که مسببین دزدی و گرانی و بدهکاران، خودشان طلبکار شوند. بی‌وطنی در هیچ فرهنگی پسندیده نیست و درباره هر اموری دخالت کردن از بی‌خردی است. این وجیزه صدای خسته مردم است که به آنها می‌گوید بس است و دیگر خجالت بکشید.

    وضعیت امروز اقتصاد ما، نتیجه « تَکرار» بی‌مسؤولیت‌ها و شمایی است که به لیبرال بودن خود افتخار کرده و از ایرانی بودن خود شرمنده‌اید. خسارت شما و دوستانتان به مردم هم‌زبان خود، اگر بیش از جنایات مغول و تاتار نباشد کمتر نیست. شما بازی برده مارا شکستید و ایرانیان را با حمایت از نااهلان و نالایقان فریب دادید و تحقیر کردید. اگرچه مطالبه سختی است ولی کمی از سفره خالی شده مردم حیا کنید و یک بار ادای باغیرتان را درآورید و با صدای بلند عذرخواهی کنید و این اخلاق زشت را کنار بگذارید و امید جوانه زده مردم را لگد نزنید. به مردم بپیوندید و ایرانی باشید. چرا باید مواضع شما مخالف مردم و موافق دشمنان باشد؟ به چه قیمتی با هرچه منافع ملت را تأمین کند مخالفید و افتخارات جمهوری اسلامی را نمی‌بینید؟ چرا در آنچه نمی‌دانید و نمی‌فهمید، اصرار به دخالت و حرف زدن دارید؟ این مخالف‌خوانی و سکسکه اخلاقی، در اعتدال روحی شما شبهه کرده و مردم را به زحمت انداخته است.

    زمانی کسانی درمقابل حاکم یکی از کشورهای زیرپونزی، زانو زدند تا واسطه شود سعودی اجازه ورود وزیر را برای پیگیری جنایت منا بدهد. معتقد بودند آمریکا با فشار دادن یک دکمه نسخه ایران را می‌پیچد و... و همه این گزافه گویی‌ها با سکوت مرگ‌زده‌های مدعی ایران دوستی مواجه شد. طبیعی است اکنون که سربازان ایرانی، دماغ کدخدا را پیچانده و با قایق رفته و نفتکش آوردند، کسانی که به ذلت خو کرده‌اند عزا بگیرند؟ جالب اینجاست کسانی مردم را از جنگ می‌ترسانند که خودشان بدتر از دشمن کردند و هشت سال با توهم سایه جنگ، روی هرچه دشمن ویرانگر را سفید کردند. گویی در مواقع رنج مردم، خود و خانواده‌شان در ایران و در کنار ملت بوده‌اند و می‌مانند که این‌گونه سخن می‌گویند. دانشمندان جوان به انرژی هسته‌ای، واکسن، نانو و... دست می‌یابند، اینها غر می‌زنند؛ رزمندگان جوان، از سرقت اموال مردم جلوگیری می‌کنند و اینها متلک می‌گویند. این بیماری نگران‌کننده است و جدای از آبرو، ای‌کاش به فکر درمان خود باشند.

     دشمن به تنهایی هرگز توان مقابله با ایران و ایرانی را ندارد مگر اینکه تیتر و توئیت و تحریف این ایادی به آنها روحیه بدهد و از مردم امید بگیرد. حقیقت رسانه‌ این است که اگر در دست نااهل باشد شمشیر دشمن است و اگر در دست اهل باشد مشعل هدایت جامعه و روشنگری است. مگر نه اینکه رسانه تحریف‌گر همان می‌کند که دشمن می‌خواهد؟ و مگر نه اینکه دشمن می‌خواهد خودش را بیش از آنچه هست قوی جلوه دهد و حریفش را ضعیف؟ کدام انسان شریف و عاقلی سربازان و دانشمندان وطن خود را تحقیر می‌کند و دشمن مردمش را توجیه؟ چرا بردگان کدخدا نمی‌خواهند افول و ازاله آمریکا را ببینند؟ چرا نمی‌توانند واقعیات را بفهمند و به حقایق تمکین کنند؟ دوران تحقیر ایران و ایرانی گذشت. امروز باید حال آمریکا را دید با رئیس‌جمهوری که نمی‌تواند خودش را کنترل کند چه رسد به اداره کشورش. نظامیانش را از افغانستان بیرون انداخته‌اند و کارش به نفت دزدی رسیده و عرضه این را هم ندارد. در چنین شرایطی مسؤولیت‌ها بیشتر شده و ضمن تداوم موفقیت‌ها، مسؤولین محترم باید بدانند که مردم به طهارت و تفکر دولتی رأی داده‌اند که معرِّفش دکتر رئیسی و سابقه درخشان اوست و هرگونه اقدام نسنجیده در انتصاب‌ها و تأخیر در اقدام‌ها در کانون توجه و هجوم رسانه‌ای کسانی است که امید، نشاط، روحیه مردم و رأی آنها را نشانه رفته‌اند. انتصاب منسوبین و نزدیکان حتی اگر از نظر قانون و شرع مشکل نداشته باشد بی‌شک هزینه و حوصله دولت و مردم را صرف پاسخگویی به بهانه‌گیرانی می‌کند که چیزی برای باختن ندارند. انتخاب سریع مدیران ارشد استان‌ها از بین افراد پاک، امین، سفید و خدمتگزار و تمرکز بر ترمیم خرابی‌ها و تعمیر خرابکاری‌های لیبرال‌های بی‌خیال، خواست قطعی مردمی است برای رضای خدا و رهایی از چنگال فریبکاران، به دولت و مجلس فعلی رأی داده‌اند و از دولتمردان انقلابی، اقدام انقلابی می‌خواهند و می‌دانند، الله‌ولی التوفیق.

  

 

 


[1] - آیه 104سوره بقره

[2] - برگرفته از آیه 46 سوره نساء




منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 18 آبان 1400


 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۸/۲۱ساعت 1  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 



    در حقيقت، خدا حال هیچ قومى را تغيير نمى‏دهد مگر آنکه خودشان اراده کنند و بخواهند و تغییر را شروع کنند. (برگرفته از آیه 11 سوره رعد)

    کمتر از دو ماه است دولت جدید مستقر شده و بر مبنای میثاقش با مردم و عهدی که با آنها بسته سکان مدیریت را بر عهده گرفته است. میراثی به او رسیده که بدون تعارف و بی‌اغراق، بیشتر به زمین سوخته و میدان مین می‌ماند که مشکلات یکی یکی مثل مین‌های کاشته شده، گُل می‌کنند. تا پیش از دولت دکتر رئیسی می‌شد افتخار افتتاح پروژه‌ها در دولت‌های جدید را به دولت‌های قبلی نسبت داد، ولی در این دولت باید ریشه مشکلات پیش آمده را در دولت یازده و دوازده جست‌وجو کرد. کافی است کمی در شرایط دولت تحویل داده شده و تعهدات بر زمین مانده و ویرانه‌های به جا مانده تأمل کرد تا حقیقت مخوف و تأسف‌آور مشخص شود و دانست که باید وطن را دوباره ساخت. لرزه‌های هولناک خیانت بزرگ کرسنت، برجام، تعطیلی کارخانه‌ها و تخریب تولید، تعطیلی صنعت هسته‌ای، تخریب صنعت خانه‌سازی، کانال‌های حفرشده رانت و نفوذ و امثال این جنایاتی که کم نیستند و هر کدامشان به نوبه خود در وطن‌ستیزی غربزده‌های خودکم‌بین، کم‌نظیرند.

    کسانی که زبانشان بیش از کارشکنی و نابلدی‌شان زجرآور و خسارت بار بود. حرف‌های گنده می‌زدند و در کارهای کوچک می‌ماندند و ناخن بر اعصاب می‌کشیدند. ادای عالمانه داشتند و رفتار نابخردانه. خدا روزگارشان را برنگرداند که در عصبانیت مردم می‌خندیدند و بر زخمشان نمک می‌پاشیدند. مردم را فقیر کردند و خود را ‌اشرافی. این خوی کثیف تا آنجا به پایین سرایت کرده بود که پاداش 500 میلیونی را با صلوات تصویب می‌کردند. مردم را به صرفه‌جویی سفارش می‌کردند و زیر ساختمانشان ماینر کار می‌کرد. با این خلقیات عفن، ظاهربینان را دین‌گریز کردند. فراموش کردند که نوکرند و ولی نعمتان خود را لشکر قابلمه به دست نامیدند. به مدیران جهادی دیوانه گفتند و دروغ را نوشداروی تزویرشان کردند. مدعیان متکبری که بزرگ‌ترین دستاورد دو دولت اعتدالی اصلاحات را که برجام است نخوانده امضاء و بیست دقیقه‌ای مصوب کردند و کورکورانه از تعصب پیروی کردند و حرف عاقلان را نشنیدند یا با آن همه بلدم بلدم فرق تعلیق و لغو را نفهمیدند. اگر دو کارمند ساده بانک به جای این ژنرال‌ها می‌رفتند، از1+5 بیشتر ضمانت می‌گرفتند. مجلس شورای اسلامی نه دادگاه و نه پادگان است، منصب قانون‌گذاری و نظارت با چشمان باز است و ایکاش از یک معلم زبان انگلیسی مقطع راهنمایی خواسته می‌شد برجام را ترجمه کند و به مسئولین مربوط در مجلس و دولت بدهد تا منافع ملی قربانی کم‌سوادی نشود و سکه‌های پاداش و مدال‌های بی‌زبان و عناوین گنده صرف آدم‌های کوچک نگردد. خوب شد که روحانی و ظریف تحصیل کرده غرب بودند و به زبان انگلیسی آشنا، اگر نه چه می‌شد؟

    کاش به جای وقت‌گذرانی در استندآپ استوری و تعریف داستان لوس جنگ پرتقالی برای دانشجویان، یک دور برجام را مرور می‌کرد تا امروز شرمنده کوتاهی‌اش نباشد. مردم حق دارند به این قماش و آنها که متعصبانه و نخوانده برجام را تأیید کردند و توئیت زدند بدبین و بی‌اعتماد باشند. امروز مردم ما تاوان آن خنده‌ها و این تعصب جاهلانه را می‌دهند. با سلامت مردم بازی کردند و گفتند واکسن، سوهان قم نیست... ولی مردم دیدند که با یک تلفن، از سوهان قم هم بیشتر شد فقط کمی عرضه و غیرت می‌خواست. علت نپیوستن ایران به شانگهای و کمبود واکسن و... هم fatf نبود، خواست دشمنان بود که نفوذی‌ها باید تأمین می‌کردند. در جامعه تفرقه کردند و دشمنان را متحد. چنان در نابودی کشور و قحطی اقتصاد تلاش کردند که دشمنان با دیدن آنها از حمله، جنگ، بی‌آبرویی و هزینه اضافی منصرف شدند. و مردم ما این دوره سخت و عجیب را با چنین موجودات پریشانی سپری کردند و با رأی دادن به صداقت انقلابی به جای تزویر لیبرالی، راه را عوض کردند و امروز می‌بینند که بارقه‌های امید جان گرفته است.

    مسؤولی جمعه بیدار شد و فهمید که غفلتش کشور را به آتش کشیده و با خنده، خشم مردم را تمسخر کرد، ولی امروز رئیس‌جمهوری لایق، جمعه‌ها را هم از تعطیلی درآورده و سفر استانی می‌رود و بی‌احترامی به مردم حتی به اندازه حرکت تند ماشینش را نمی‌پذیرد. بماند که فکر فلج برخی که در حمایت از نااهلان، کارنامه سیاه دارند و جز حقه چیزی را هضم نمی‌کنند، با سیاسی کاری نامیدن این اقدامات می‌خواهند فضله به شیر اندازند. فراموش کرده‌اند زمانی برای بعضی مسؤولین که دچار یکجانشینی حاد شده بودند، زخم بستر متصور بود ولی امروز باید دعا نمود که رئیسی محترم در حضور بی‌محابا بین جمعیت‌ها به کرونا مبتلا نشود. زمانی، همت یک مدیر، شکم و خوردن شیشلیک بود و به فکرش خطور نمی‌کرد مردم هم در روز جمعه نیز نیاز به غذا و خرید مرغ دارند.

    اینها که گفته شد هرگز به معنی خیال راحت و ترک نظارت و نقد بر دولت کنونی نیست و پایان هر شروع خوبی را باید بعد از تداوم و مراقبت، به خدا سپرد ولی از سوی دیگر نیز نباید موهبت خدا پس از اراده مردم برای تغییر را فراموش کرد. و هیچگاه نباید از موریانه‌های نفوذی و موش‌هایی که نقب می‌زنند و لانه می‌کنند غافل شد که به فرموده مولوی «موش تا انبار ما حفره زدست وز فنش انبار ما ویران شدست» و نباید غافل شد از شیطانی که در کمین است و ما را از جایی که نمی‌بینیم می‌بیند؛ و از طمع و ولعی که به اسم خدمت و احساس وظیفه در بین برادران، برای کسب میز و موقعیت، تظاهر می‌کند. فرصت کم است و کار بسیار و خدمت تنها در مسؤولیت اداری نیست، مسؤولیت مردمی، بیشتر است و مردمند که با حمایت و نظارت بر مسؤولین و تمکین به قانون و مصلحت کشور می‌توانند مسؤولین را به کار مؤثر و مفید وادارند.

   در این مدت که از عمر دولت جدید می‌گذرد مردم بعد از سال‌ها اخلاق اسلامی را از مسؤولین ارشد اجرایی می‌بینند. انقلابیون اصیل وقتی به دولت می‌رسند، تحلیف و تنفیذ نکرده، کار را شروع می‌کنند و در همان شب اول، به محل کار خود می‌روند. وقت گرانمایه حق‌الناس را با عقده‌گشایی‌های کودکانه از گذشتگان هدر نمی‌دهند. اگرچه عمر خدمت به سرعت می‌گذرد ولی صبر خدا روشنگر تدلیس‌ها و تلبیس‌هاست. نمی‌شود به سادگی از تجربه گرانقیمت مردم و نظام در هشت سال گذشته گذشت. شناخت صحیح ‌اشتباه‌ها قسمتی از پیروزی‌های آینده است. ممکن است مثل بسیاری از کشورها با محاکمه و مجازات خائنین به اعتماد مردم و نظام بتوان تا حدی جگر مردم را خنک کرد هرچند آب رفته ناید به جوی، ولی فعلاً یکی از مجازات‌ها بی‌محلی و انزوا با مسؤولیت ندادن است. به جای آن می‌توان با وضع قوانین خوب و دقت در اجرای آن راه رخنه نامحرمان و نااهلان را بست و سرمایه صدها سال مبارزه را به کارنابلدان نسپرد. مردم فردا باید آنچه را مردم امروز دیده‌اند بدانند که نفوذی‌ها و اصحاب نمی‌توانیم، کشور را به چه روزی انداختند. همه دیدند با شروع شکست جبهه تحریف و تسلیم، جبهه تحریم هم درحال فروریختن است. عجیب آنکه جبهه استکبار هم دچار شقاق و شکاف شده و سرعت اتفاقات جهان ما را از سرعت گرفتن اخراج و فرار مفتضحانه کدخدا از منطقه غافل کرده و رئیس‌جمهور فرتوت و ناتوان آمریکا راه گم کرده است. مملکت ملکه که نخست‌وزیر ژولیده‌اش می‌خواست هم زمان حسن روحانی را با ترامپ داخل استخر بیندازد، یک ماه است دنبال راننده کامیون می‌گردد و مردمش به خاطر چند لیتر بنزین چشم و چانه همدیگر را چال می‌کنند. حزب صدراعظم سقوط کرده و فرانسه از آمریکا رکب خورده است. اسرائیل درخود پیچیده و حاکمان سعودی و امارات کابوس می‌بینند که آمریکا طلاقشان داده و ... .

     در این میان نظامیان ایران ماه‌ها با کشتی اقیانوس گردی و کسب تجربه می‌کنند. آزادانه و شجاعانه و هرمقدار که بخواهیم به لبنان سوخت می‌فروشیم. گوش متوهمان فراموشکار و گنده‌گو را می‌پیچانیم و با مانور «فاتحان خیبر» روان رژیم صهیونی را پریشان می‌کنیم. درخواست مذاکره سعودی را بررسی و افغانستان را به دقت رصد می‌کنیم. دولتمان برای تجارمان بازار 3 میلیارد نفری شانگهای را باز می‌کند. با تأمین میلیونی واکسن، رکورد واکسیناسیون هفتگی را در جهان شکسته‌ایم، همان‌گونه که قیمت مرغ و سیمان و گچ و آهن و فولاد و ... شکسته شد. خدمات درمان‌نازایی و ناباروری جزء تعهدات بیمه‌ای شد. با ممنوعیت واردات لوازم خانگی از کره جنوبی، بازار مردم ایران به مردم بازگشت و فریاد تظلم کارگران و تولیدکنندگان از کره جنوبی و کاسبان انحصار پاسخ مثبت گرفت. کالاهای رسوب کرده در گمرک آزاد شد و صدها بمب اقتصادی کارگذاشته شده توسط نفوذی‌های لیبرال، در راه مردم خنثی شد و سدهای راه پیشرفت کشور یکی‌یکی شکسته می‌شود. این در حالی است که هنوز بسیاری از مسؤولین اصلی دولت قبلی سرکار هستند و سنت زشت مدیران اتوبوسی در این دولت برچیده و مشخص شد که آب پاک و زلال باید از سرچشمه بجوشد و لبریز شود و این آغاز راه است و توکل بر خدا.



منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 18 مهر 1400

 

 

 


https://splus.ir/joingroup/aVhtZNc28kAqzxFHpXGP5Jei

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۷/۱۸ساعت 9  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

     « اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم هم شکست خواهد خورد »

    این جمله کلیدی رهبر انقلاب را باید بسیار جدی تر گرفت و به جد پیگیر شد که واقع شود. تجربه 58 ساله انقلاب اسلامی از 42 تاکنون به ما ثابت کرده هرآنچه امام راحل و امام حاضر گفته اند فراتر از تحلیل حقایق، تشریح وقایع بوده است. به دیگر سخن، حقایقی که اتفاق خواهد افتاد و می توان در مطالعات آینده پژوهی، با خیال راحت برای آن پرونده تحقیقاتی گشود. مصادیقی که از این حکمتِ موهبتی بروز و ظهور کرده گویای این واقعیت است که نادیده ها بیش از دیده هاست و عطش ما برای یافتن حقایق نهفته در رفتارها و گفتارهای این بزرگان باید بیش از این باشد و تلاشمان برای یافتن میوه های ناب و پنهان پشت برگ، به همتی مضاعف تر نیاز دارد و این، پیش و بیش از آنکه به کشف بزرگی و عظمتِ نعمتی که در اختیار داشته و داریم بینجامد، برای رشد و تعالی خودمان حیاتی است.

     می توان اندیشید رژیم پهلوی که برای حفظ و گسترش سیطره اطلاعات و امنیتی خود سازمان اطلاعات و امنیت کشور ( ساواک) را با کمک مشاوران آمریکایی و مستشاران اسرائیلی تأسیس نمود، بی شک برای به دست آوردن اطلاعات خود و برخورد بازدارنده و عبرت آموز با انقلابیون مبارز، نیاز مبرمی به کسب اطلاعات و آگاهی داشته و از سوی دیگر رژیم صهیونی به غیر از آموزش شکنجه و در اختیار قرار دادن امثال آپولو، بی شک نحوه جنگ روانی و تبلیغات و جمع آوری اطلاعات و اخبار و ... را نیز به ساواک آموزش داده است و حال، سؤال اینست که بعد از انقلاب اسلامی، این افراد آموزش دیده کجا رفتند؟ همه که موفق به فرار نشدند و همه که شناخته نشده بودند، پس وقتی در کشور ماندند، به چه مشغول شدند؟ شبکه ارتباطی منسجم ساواک چه شد؟ منحل شد؟ ارتباطشان را حفظ نکردند؟ آمریکا و اسرائیل و انگلیس بی خیال هزینه های گزاف خود شدند؟ در اختیار سازمان منافقین قرار گرفت یا به استخدام استخبارات صدام درآمد؟ یا اکنون هم مشغول کارند؟

     انقلاب های مختلفی در جهان اتفاق افتاده که هیچ یک مثل انقلاب اسلامی ایران نبوده و نیست. بی شک، هم در شکل و هم در محتوای خود و هم در شکل و محتوای دشمن ها و دشمنی هایی که با آن شده و هم در تنوع و اتفاق دشمنانش ویژه و منحصر به فرد بوده و هست. اگر بتوان تحولات مهم فرانسه، هند، روسیه، الجزایر و ... را انقلاب نامید با مرور کوتاه آنها متوجه می شویم که انقلاب اسلامی ایران به هیچ کدام آنها شبیه نیست. تافته ای جدابافته است که رنگ و نقش و مواد آن همگی بومی ایران و متعلق به مردم سلحشور و ستم ستیز آن است. گویی رهبر، مردم و مطالبه ( هدف ) که از ارکان انقلاب هاست نیز در این انقلاب، ویژه است. مطالبه و هدف نهایی آن تشکیل حکومتی اسلامی است که به تمدن اسلامی خواهد انجامید. اسلامی اصیل، ناب و از سرچشمه گرفته، که لایَمَسُّهُ الاّ المُطَهَّرون.

      رهبر آن، حکیم، مجتهدِشجاع و آگاهی که به تأیید خبرگان و نخبگان، باید شبیه ترین مردم به معصومین علیهم السلام باشد. و مردمی که باید همراه و همکار رهبرشان باشند و برای رسیدن به قله های شکوه و پیروزی؛ غیر از صبر و سعه صدر، بصیرت را هم در خود بیفزایند. باید راه را باهم پیمود و قدم به قدم. باید گوش به فرمان ولیّ بود و پابه رکاب. ولیّ نیز برای پیمودن راه دشوار پیروزی، ملاحظه مردم می کند تا آنها که می مانند هم برسند و آنها که نمی دانند هم بدانند. اگر قرار باشد نصرت خدا برسد بی شک به مردم پرتلاش و صبور و مقاوم خواهد رسید. اگر اجحاف نباشد هرگز اغراق نیست اگر بگوییم مردم ایران بهتر از مردم دوران پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در مدینه و مردم کوفه در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند. شوخی نیست باورمردمی چنان باشد که به سیاهی روی سفیدی کاغذ ایمان بیاورند و با طهارت عقلی به حقیقتش برسند و بتوانند چهل و دوسال، بدترین و بیشترین و بی نظیرترین دشمنی ها را تحمل و مدیریت کنند و از رشد و بالیدن خود غافل نشوند.   

     مقایسه ایران با هر کشور و مردم و موقعیت غیرخودش، اگر به صورت واقعی و مثبت نباشد، بی شک قیاسی اشتباه است. آنها که به طعنه، ایران را در اقتصاد، با برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس و در رفاه اجتماعی با سوئیس و سوئد و در سیاست با اندونزی و مالزی و در پیشرفت با فرانسه و در فرهنگ با ژاپن و ... مقایسه می کنند گویی چشمه خروشان و جوشان از دل سنگ و صخره و صحرا را با آب لوله کشی قیاس کرده اند. چشمه ای که از دل کوه می جوشد یا در گرمای سوزان بیابان، قُل می زند کجا و آب حوض کجا؟ ما اینکه داریم را با کمک جوانان خود و از دهان گرگ و کفتارهای هار درآورده ایم. پیشرفت خواستیم نه توسعه. ثروت کوثری می خواهیم نه تکاثری. نظم دائمی می خواهیم نه فقط زیر نور چراغ. رفاهی که کجاوه سنگینش را مظلومین و گرسنگان به دوش بکشند به کار ما نمی آید. علم خودمان را که به یغما بردند و با آن جلو افتاده اند را می خواهیم ادامه دهیم. هرگز نباید از قانون خلقت که موفقیت را به نظم و تلاش و قانونمداری سپرده غافل شد.

      کدام یک از اینها مثل ایران آماج کینه ورزی های دشمنانشان بوده اند؟ در کدامشان گروهی در 40 سال، هفده هزار عالم و عامی هموطن خود را کشته اند که یک قلمش رهبران و نظریه پردازان حکومت است؟ کدامشان هشت سال مورد هجوم وحشیانه بیش از پنجاه کشور بوده اند؟ کدامشان سازمان منافقین خلق دارند که دست و دندانشان به خون جنین تا پیران آلوده باشد؟ کدامشان در تحمل مخالف و قوتِ خودباوری چنان بوده که اکثر دولت های خود را به مدعی و منتقد بدهد؟ کدامشان گرفتار سلبریتی های منفی و اینفلوئنسرهای کژتابی هستند که نان خودی می خورند و بار اجنبی می کِشند ولی باز هم بیشترین و بهترین فرصتهای رسانه ها را در اختیار دارند؟ کدامشان آنقدر مماشات داشته اند که کودتاچی و فتنه گر را بعد از چهارسال به وزارت و معاونت بگمارند؟ و ... و این سیاهه سرِ دراز و غصه فراوان دارد که اکنون جای گلایه نیست.

     «گاندو » مجموعه تلویزیونی موفقی است که می توان گفت بزرگترین حرکت مؤثر و اصلاحی رسانه ای، در بین موارد معدودی است که در این 42 سال انقلاب اسلامی برای رسوا نمودن جریان نفوذ و فساد ساخته شده است. زبان دقیق و صریح ولی عفیفانه آن اگرچه به کام متکبران خرابکار تلخ است ولی مردم خود را جای قهرمانان آن تصور کرده و آرزو می کنند کاش می شد خودشان، مسببین وضعیت امروزشان را اِعمال قانون کنند. مردم دانستند که دلیل تقبیح و تکذیب و تعطیل گاندو توسط آقاخان نوری ها و شاه حسین ها چه بوده است. گاندو، تحریف شکن است. آنها که اگر می خواستند هم نتوانستند یک فایل صوتی خودشان را نگه دارند چگونه می توان توقع داشت نگهبان منافع مردم باشند؟ وقتی برای تأمین و تثبیت قیمت مرغ و تخم مرغ قرارگاه زدند معلوم است که برای مدیریت رآکتور هسته ای چیزی جز بتون به عقلشان نمی رسد. اینکه وقیحانه « قرارگاه هویج » را متلک می کنند، شیوه رسوا شده هایی است که بعد از فراغت از آتش زدن سفره و رفاه و آسایش مردم، سراغ « کار علمی و فرهنگی » رفته اند. پناه همه ما و واگذار آنها به خدا.

      مجموعه گاندو، باید مورد تقدیر قرار گیرد چراکه مثل سایر دستاوردهای انقلاب اسلامی، با سختی و مجاهدت به دست آمده و توانسته مخاطب خود را پای داستان راستش بنشاند. کارگردان و عوامل تهیه و تولید و بازیگران ارزشمند آن که بیشترشان چهره هایی جدید هستند نوید بخش ورود هنرمندانی اند که می توانند کارهای فاخر بیافرینند و در دل و دیده مردم و مخاطبان، محبوب شوند. این سخن برادرانه را بشنوند که سلبریتی و اینفلوئنسر یا همان تأثیرگذاران اجتماعیِ واقعی کسانی هستند که وطن و مردم و آیین خود را به واقع دوست داشته و به جلف و جیفه دنیا نفروشند. کسانی که با استعداد و تلاش خود بر عقول و قلوب مردمشان اثر می گذارند و حالشان را خوب می کنند. تفاوتی هم نمی کند آنها قهرمانان علمی، هنری، ورزشی باشند یا نظامی. مهم اینست که در کنار مردم و میهن خود باشند و حق نمک بشناسند و به جا آورند.   

      کدام ایرانی باعزت، «جواد فروغی»، پرستار بی ادعا و بی حرف و هزینه ای که مدال طلای المپیک را برای مردمش آورد را نستود؟ بماند که اینگونه عزیزان مورد جفای مدعیان و در میان رسانه ها و برنامه های زردی که بی هنرانِ مالیات گریز، نان به هم غرض می دهند، جایی ندارند و همچنان ناشناس اند. کدام ایرانی وقتی متوجه شود جوانان دانشمند کشورش واکسن برکت را از صفر به اینجا رسانده اند که مایه مباهات جامعه جهانی پزشکی شده اند به وجد نمی آید؟ آن هم در زمانی که آمریکا با صادرات واکسن آلوده مدرنا به ژاپن، یکبار دیگر خاطره کشتار هیروشیما و ناکازاکی را زنده کرده است. کدام ایرانی اصیلی که با شنیدن تأسیس بیمارستان صحرایی ارتش و سپاه در 5 و 6 روز به خود نمی بالد؟ و این رشته افتخارات فرزندان انقلاب اسلامی نیز سرِ دراز دارد که به امید خدا پس از انقراض وارفته های پررو و آمدن « اصحاب ما می توانیم» باید بیش از اینها گفته شود تا شاید کمی از غربت انقلاب اسلامی و فرزندانش کاسته و به مسیر قله ای که تاکنون پیمودیم آگاه شویم و جریان تحریف و تحریم و تعطیل را با هم شکست دهیم. إن شاءالله.

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 7 شهریور 1400

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۶/۱۹ساعت 12  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

     به كسانی كه ستم كرده‏ اند متمايل نشويد كه آتش دوزخ‏ به شما مى‏ رسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام يارى نخواهيد شد. (سوره هود، آیه 113)

     به‌خاطر دارم در روزهای تجاوز آمریکا به افغانستان و‌ اشغال این کشور و زمانی که در محیط دانشجویی گفت‌وگوهای آمریکا محور، داغ بود، با یکی از دوستان رسانه‌ای که به آمریکا و ژست بوش کوچک خوشبین بود صحبت می‌کردم. در نهایت ایشان گفت که افغانستانِ ده سال دیگر را باید دید که چگونه از ایران پیشی گرفته و آباد شده و ... به واقع ادامه گفت‌وگو با او سودی نداشت و ارادت به کدخدا تا مغز استخوانش نفوذ کرده و عفونی شده بود. برخی نمایندگان مجلس ششم بدون ایست، دست‌ها را بالا برده و در همان ابتدای کار قافیه را باخته بودند و به جای چاره‌اندیشی، بی‌شرمانه دنبال جام زهر و تسلیم کشور به دشمن بودند. دولت اصلاحات هم که مشغول ادای شهادتین برای کدخدا و اطوار گفت‌وگوی تمدن‌ها بود. نه به شدت و جدیت دولت اعتدالی که سفره مردم را به اجنبی گرو داد، ولی آن دولت نیز معیشت و امنیت را به مضیقه برده بود.
     گویی همیشه تاریخ انقلاب اسلامی این‌گونه بوده که دولت‌های لیبرال و مدعی اولویت اول و مأموریت اصلی خود را تنش‌زدایی با دشمن خونی- شما بخوانید اقتدارزدایی از مردم و میهن خود- قرار داده‌ و برای جلب اعتماد و دیده شدن توسط آمریکا و اروپا هزینه‌های بسیار گزافی را به کشور تحمیل کردند و اگر ولی‌فقیه نبود خدا می‌داند عاقبت امروزین سوریه و عراق و افغانستان، دیروز نصیب ما می‌شد یا پریروز. بی‌دلیل نیست که تمام همت دشمنان تضعیف مصدر و مصداق ولی‌فقیه بوده و هست. تنش‌زدایی مثل مذاکره، آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان و... چون که اصطلاح شیکی است توسط دشمنانی که هیچ اعتقادی به آنها ندارند و خودشان ناقضان درجه یک آنهایند برای عوام فریبی به کار می‌رود. آنها هرگز توضیح صحیح و کامل آن را ارائه نمی‌کنند و نشانی غلط می‌دهند تا نفوذی‌ها مردمشان را به کمینگاه آنها ببرند. مثلاً سران آمریکا، اسرائیل و انگلیس که سمی‌ترین دشمن بشریت‌اند و خطرناک‌ترین حکومت‌های ‌تروریستی را رهبری می‌کنند و در صدسال اخیر هر جنگ و جنایتی که در جهان درگرفته پای برخی یا همه آنها در آن بوده است اصلی‌ترین مرثیه‌سرایان آزادی و حقوق بشر و حقوق زنان و... هستند. موجودیت‌های شروری که هرگز بر صراط مستقیم و بر اصول بشری حرکت نکردند و تفکرشان بر توطئه، تفرقه، تهدید، ‌ترور و نامردی بنا شده است. خائنان را بورسیه و‌ تربیت می‌کنند تا در زمان مقتضی به کارشان بگیرند و تا آنجا که می‌توانند از آنها بار می‌کشند و شیرشان را می‌دوشند و وقتی شیره آنها را گرفتند و تاریخ‌شان گذشت آنها را تفاله‌وار پرت می‌کنند و گویی هرگز آنها را نمی‌شناخته و ارتباطی نداشته‌اند.

     پهلوی‌ها تا سال 57 نمونه‌های خوبی برای عبرت خلق بودند ولی امروزه نسخه‌های جدیدتری از دیکتاتورهای نوکر و خانه‌زادهای فرسوده و مستهلکی را می‌بینیم که چگونه خوار و خفیف می‌شوند و یکی پس از دیگری به اعماق تاریکِ تاریخ فرو می‌افتند و غیر از وبال خیانت‌ها و جنایات‌شان، لعن و نفرین مردم خود را نیز به گور می‌برند. امثال صدام و بن‌علی و مبارک و قذافی و... همگی پیش چشم ما ذلیل مرده شدند و ما فرصت دیدن سقوط آنها را در این مقطع زمانی داشتیم. همین هفته گذشته همگان فرار حقیرانه حاکم دست‌نشانده و بی‌غیرت و بی‌عرضه افغانستان را دیدند. دیکتاتورها معمولاً برای مردم خود گنده‌گو، اخمو و خشن و برای دشمنان ملت‌شان ذلیل، خنده‌رو و گربه ملوس‌اند.‌ اشرف غنی دیکتاتور نبود ولی گنده‌گو بود. انسان بی‌ارزشی که کشور خود را در اختیار دشمن گذاشت و به قول خودش برای فرار تنها توانست شلوار و کفشی برای خود جستجو کند. البته غیر از آنچه که می‌گویند به یغما برده است. افغانستان مظلوم، اگرچه پاره‌تن ایران و در دورانی نه چندان دور، مهد علم و ادب بوده و پادشاهان بی‌کفایت قاجار و پهلوی آن را تلف کردند ولی اکنون به‌خاطر حضور نالایق‌ها و گوشه‌نشینی و شهادت لایق‌ها به فغانستانی تبدیل شده که از یادش رقت می‌بارد. علمای بزرگ آنها و مدافعان شریف حرم و شهیدان عزیز آنها تا ابد بر تارک تاریخ جانستان افغانستان می‌درخشند و ای‌کاش هنرمندانی جهادی می‌توانستند برای احیای باور ملی آنها از این مفاخرشان مستندها بسازند تا بیش از این، این دیار کهن، مرتع مستکبران و منزل غریبه‌ها نباشد. غربت افغان و به‌ویژه شیعیان آن مرثیه‌ای جانگداز است. افغانستان را باید از نو شناخت و به خودشان شناساند تا بدانند در چه سرزمین بزرگی زیست می‌کنند. باید برای بلند شدن افغان، تاریخ را برایشان گفت و گفت که پاره جداشده ایران‌اند و باید چون ایرانیان عزت رفته را بازیابند و بر امور خود مسلط شوند.

     آینده‌ای که غرب وحشی به سرکردگی آمریکا برای افغانستان ‌ترسیم کرده همین تصویر امروزی است. آمریکا با سیاست وقیحانه و تهوع‌آورش روی بی‌شرف‌های تاریخ را سفید کرده است. از چهل سال پیش که کم‌کم به قدرت مسلمانان در توقف کمونیست آگاه شدند، نقشه به جان هم انداختن و خودخوری آنها را فراهم کردند. پول سعودی و سیاست انگلیسی و شیطنت ناخلف‌ها، تخم کینه و انحراف را در میان‌شان افکند و تکفیر و ‌ترور را پیشه آنها کرد. آمریکا بیست سال پیش به بهانه آزادی مردم از دست طالبان و ‌ترویج دموکراسی و مبارزه با ‌تروریسم، خاک افغانستان را شخم زد و‌ اشغالش کرد و قاچاق مواد مخدر را‌ترانزیت و تجارتش را 50 برابر کرد. مردمش را به خاکستر نشاند و عروسی و عزایشان را یکی کرد. فرهنگ لجنی خودشان را به آنجا آورد تا به جای سیر کردن شکم، آنها را غربزده کند و ... آمریکا ماه قبل از پایگاه خود فرار کرد و هفته پیش فیلم هواپیمای آنها مهر رسوایی نهایی به پیشانی آنها کوفت.

     بعد از بیست سال خباثت و جنایت و در نهایت شکست در سیاست، جاسوسه هرزه خود را به‌عنوان فعال فرهنگی در امور زنان و دختران افغانی مأمور جنگ روانی و فعالیت فرهنگی می‌کنند. کسی نمی‌پرسد آنجلینا با چه رویی از زنان و دختران افغانی دم می‌زند؟ دانش‌آموزان دبیرستان سیدالشهداء که با زبان روزه به شهادت رسیدند دختر نبودند؟ در ایران هم همصدا با این جانوران، برخی سلبریتی‌های کذاب، قالتاق، مالیات‌گریز و اصلاح‌طلبان اعتدالی که هشت سال مردم را دچار وبا و طاعون کدخداپرستان کردند و سفره و اقتصاد را نابود کردند نیز برای وادار کردن ایران به جنگ با طالبان یقه‌درانی می‌کنند و آنچه لایق خود است را به مردم شریف و نظامیان غیور ایران می‌گویند. گویی زمان حمله به دانشگاه کابل و جهانی شدن پیامک جانسوز «جان پدر کجاستی؟» که جگر هر آزاده‌ای را پاره‌پاره می‌کرد، لال بودند. باید دانست از وارد کردن ایران به جنگ با طالبان چه سودی می‌برند و باز چه مأموریتی به آنها سپرده شده که از دور فتوای جهاد می‌دهند؟

     مردم جسارت‌های آنها به مدافعین حرم را به یاد دارند که زبان از گفتنش معذور است. به آمریکایی‌ها برای فرارشان از افغانستان، لعن و مرگ نمی‌فرستند و هم‌میهنان خود را شماتت می‌کنند؟ باید فریاد زد آهای کاسبانِ هرهری مسلک، آمریکا و انگلیس فرار و خیانت کردند، مردم را در فرودگاه به رگبار بستند، سگ خود را بر صندلی نشانده و مردم را به هواپیمای خود آویزان رها کردند و ... چرا به مردم خود توهین می‌کنید؟ یا وقتی سفارش شده‌های شما حتی آب خوردن مردم را هم به تحریم آویزان کردند چرا به جای غلط کردیمِ دسته‌جمعی، به دیگران اعتراض می‌کنید؟ چرا وقتی دولت و مردم سوریه و عراق و محور مقاومت که از ایران کمک و حضورش را می‌خواهند ایران نباید وارد شود ولی وقتی آمریکا از طالبان شکست می‌خورد و حکومت غربزده ساقط می‌شود ایران باید با طالبان بجنگد؟ مگر می‌شود سیاست کلان و مصلحت کشور را با ویار سیاسی و سفارتی شما تنظیم کرد؟

     دگردیسی این جماعت تمام‌شدنی نیست. هنوز دولت دکتر رئیسی مستقر نشده که یکی‌یکی بهانه می‌گیرند. برخی که قبلاًً به فرتوت‌ترین و پنهان‌کارترین و امنیتی‌ترین و بدترین دولت رأی دادند، به دولت جوان و وزرای پیشنهادیِ خبره و جهادی و روحیه شفاف آقای رئیسی خرده می‌گیرند. هنوز وزرای جدید نیامده برخی که اقتصاد امروز نتیجه تَکرار توصیه، حقه‌بازی و حمایت هشت ساله آنها از دولت بی‌تدبیرِ امیدسوز است، بدون اینکه بخندند یا خجالت بکشند از آقای رئیسی اصلاح یک‌شبه می‌خواهند و مثل پیش‌دبستانی‌ها لج و تهدید می‌کنند. مشخص است دغدغه اینها حل مشکلات نیست و بی‌قراری آنها برای فتنه‌گری است وگرنه اگر کمی ‌حمیت و غیرت داشتند خود را به‌گونه‌ای گم می‌کردند که آه و نفرین مردمی که آرزوهایشان به سرقت رفته را نشنوند.

     افغانستان امروز نتیجه اعتماد به نااهلانی است که احمقانه به اجنبی اعتماد کردند و آینده کسانی است که هنوز شیری برای دوشیدن دارند و سواری دشمن از آنها تمام نشده وگرنه عاقبتی به مراتب خفت‌بارتر از ‌اشرف غنی نصیب‌شان می‌شد. خدا را شکر که در ایران ولی‌فقیه هست و مردم پشتیبان ولایت فقیه‌اند تا به مملکت‌شان آسیبی نرسد. إن‌شاءالله.

 

 

سرمقاله روزنامه کیهان مورخ 3 شهریور 1400
 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۶/۰۴ساعت 17  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

    اگر تمكّن كفّار از مواهب مادّى سبب نمى‏شد همه مردم گمراه شوند، ما براى كسانى كه كافر مى‏شدند خانه‏هايى قرار مى‏داديم با سقف هايى از نقره و نردبانهايى كه از آن بالا روند و براى خانه‏هاى آنها درها و تختهايى قرار مى‏داديم كه بر آن تكيه كنند. و انواع وسايل تجمّلى، ولى تمام اينها متاع زندگى دنياست و آخرت نزد پروردگارت از آنِ پرهيزگاران است. (سوره زخرف آیه 33 تا 35)

     دنیایی که در آن به سر می‌بریم مملو از حقایقی است که گاه فرصت وقوع یافته و گاهی نه. گاهی حقیقت به واقعیت پیوسته و گاهی مجالش نداده‌اند. به دیگر سخن؛ حقیقتی که هست و وجود دارد، واقعی؛ و حقیقتی که نیست، غیر واقعی و ناموجود است. و حقیقت واقعی، اصیل است و یکی از درگیری‌های واقع بینان با خیالبافان و شکاکان همین است. آنکه ریشه و رشد علم را در شک و ماندن در شک می‌داند، نه تفاوت حقیقی و غیرحقیقی را دانسته و نه شک را از سؤال تمیز می‌دهد. نمی‌داند که جهان هستی بر پایه حقیقت است و غیر آن، عدم است. به این دلیل است که یکی از راه‌های اثبات خدا همین اصالت حقیقت است. یعنی باید دانست که در جهان خلقت حقیقتی هست که ریشه و رشد موجودات او و از اوست. جامع همه حقایق و توضیح همه واقعیات است. از همه چیز اصیل‌تر و قدیمی‌تر و ماناتر و نامیرا. همین حقیقتی که گفتیم خداست. و غیر از این حقیقتِ حق، هیچ نیست.

     یکی از واقعیات تاریخی، تلاش گسترده کسانی در طول تاریخ است که می‌خواهند این قاعده را به هم بزنند. دروغ و سحر و خرافه و جادو، جدال واقعی دشمنان حق و حقیقت است و از زمانی که انسان به خاطر دارد، در هر زمان، به شیوه‌ای پدیدار گشته و در زمان ما این جنگ را �امپراتوری رسانه‌ای� نظام سلطه بر عهده گرفته و تفاوت عمده امروزینش با سحر و جادو در این است که ساحران و جادوگران، ژولیده و زشت و کثیف و مشمئز‌کننده و اینها مرتب و زیبا و خوشگل و تمیز و جذاب هستند. آنها تکنولوژی روز داشتند و اینها هم. آنها دست بر نیاز می‌گذاشتند و اینها هم. آنها در خدمت شیاطین و تفکر صهیونی بودند و با خدا ستیزه می‌کردند و اینها هم. آنها نفرتِ از خوبی و خوبان می‌پراکندند و اینها هم. آنها بین زن و شوهر کینه و نقار می‌انداختند و اینها هم. آنها دنیاپرستی و دنیا دوستی و غفلت را تزیین می‌کردند و اینها هم. آنها خوب را بد و بد را خوب می‌نمایاندند و اینها هم. آنها فضایل را سرکوب و رذایل را می‌پروراندند و اینها هم. آنها ابزار سلطه مستکبران بودند و اینها هم. آنها اهل جهنم بودند و اینها هم.

     امروز رسانه‌ای که در اختیار جهان سلطه است تمام ویژگی جنگ روانی، آتش تهیه، پیش قراول، نفوذ، سرکوب، جنگ، فتح و تثبیت و اسارت و هر آنچه یک درگیری کامل نظامی دارد را داراست. زمانی فتح یک سرزمین با سربازان زمخت و عضله پیچ و یا سلاح‌های مرگبار بود و امروزه نازک اندام‌ها و پریچهره‌ها هم قهرمان معرفی می‌شوند. سلبریتی، فلوئنسر، توئیتر، فیلم، موسیقی و... و مدیران و مهندسین خبر مهم‌ترین آتش بارها و تک تیراندازها و ستون پنجم و فرماندهان جنگ رسانه هستند. آنها می‌کوشند جهان را آنگونه که نظام سلطه می‌خواهد، جلوه دهند و تدلیس کنند. در حالیکه جهان آنگونه که خدا می‌خواهد و گفته زیباست. جهانی که در آن دروغ راه ندارد و زشتی نیست و ظلمی وجود ندارد که مظلومی تظلم کند و جان آدمی شریف است و ارزش هرکس به قدر همت او و به انسانیتش وابسته است و گرسنه و ناکامی از حقوق انسانی، یافت می‌نشود و انسان‌ها با طبیعت مهربان و آن نیز با آنها سخاوتمند و... و این مدینه فاضله کجا و جهان امروزمان کجا؟

      اوضاع آشفته و مردم پریشان و بیماری مشکوکِ ساخته یا مدیریت شده، و طبیعت خشن شده امروز، محصول جنگی است که نظام سلطه به سردمداری آمریکا و با ادعای � أنا ربکم الأعلی� علیه خدا و مخلوقاتش به راه انداخته و مدیریتش را بر عهده گرفته است. غافل از اینکه فرعون را آب برد و نمرود را مگسی به خاک افکند. افول امروز آمریکا و سایر ارکان نظام سلطه، که هر روز از گوشه‌ای از این ابرقدرت‌های به گِل نشسته مصیبتی می‌رسد مثل ورود فرعون است به نیل و جز اندکی تا به هم آمدن دریای شکافته شده و به هم پیچیدنشان باقی نمانده است. تا همین چند سال پیش که گروهی لیبرال، شرط ضمن عقد خود را گفت‌وگو با کدخدا و ارادت به شرکای اروپایی خود قرار داده بودند و مشکلات و مسایل امروز مردم، میراث آنهاست، کسی گمان نمی‌کرد هر ازگاهی گورستانی مملو از کودکان مظلوم کشته شده کانادایی در این کشور کشف شود و روی ملکه انگلیس و سران کانادا را سیاه کند؟

     چه کسی باور می‌کرد آمریکایی که برای نجات گونه نایاب مارمولک از انقراض، گروه‌های تحقیقاتی مهربان و پزشکان بدون مرز و تیم رسانه‌ای بسیار قوی را به فلان جا می‌فرستد، زمانی برسد بعد از دو هفته ناتوانی در نجات 150 نفری که در مرکز ایالت در زیر آوار مانده اند، دستور دفن آنها را با تخریب بقایای ساختمان بدهد؟ یا سیلِ آلمان بتواند مرکل را به لکنت بیاندازد؟ یا تظاهرات دو ساله در پاریس به عنوان یک مناسک هفتگی درآید؟ یا سران سعودی و اماراتی که آروغ نفتی می‌زدند و می‌خواستند یک هفته‌ای کلک یمنِ پاپتی را بکنند، 5 سال است که در گِل مانده و به دنبال میانجی می‌گردند؟ و همه اینها که گفتیم، هست و می‌بینیم و می‌شنویم و می‌خوانیم ولی مهم اینست که هنوز باورپذیری اینها برای عده‌ای که پای رسانه‌های جهان سلطه نشسته‌اند سنگین و ناممکن است. درست مثل آنها که به خاطر ارادتشان به فرعون، معجزات موسی را توجیه می‌کردند و نمی‌پذیرفتند تا آنجا که خدا جنازه فرعون را در مقابل ناباوران و شکاکان و مرعوبین و مجذوبین و مؤمنین به فرعون پهن می‌کند تا بفهمند. اگر بفهمند.1

     چند هفته‌ای است که گرما طاقت قسمتهایی از جهان را به سر آورده است. در کانادا حدود 1000 نفر از گرما مردند. در آمریکا و اروپا و... و در ایران هم گرما به علاوه قطعی برق توسط بی‌تدبیرها در دو سه هفته پیش مردم را آزار داد. این واقعیتهای پیش روی ماست که جای ناراحتی دارد ولی جای انکار نه. آنچه مهم است نحوه انعکاس آن در رسانه‌های دشمن و حتی شوربختانه در برخی رسانه‌های داخلی است. به گونه‌ای که کلافه گی مردم ما از گرما بدتر از مُردن هزار نفر در کانادا منعکس می‌شود. یا قطعی برق در ایران بیش از پیدا شدن چندین گورستان کودکان بیگناه و بومی در کانادای ملکه گفته می‌شود. یا آتش سوزی در مناطقی از جنگلهای ایران بیش از آتش سوزی هرساله جنگل‌های کالیفرنیا و کشته شدن ده‌ها شهروند آمریکایی منتشر می‌شود. قطعی آب خوزستان که باعث خجالت دولت بی‌تدبیر و مایه اعتذار همه ما ایرانیان از خوزستان عزیز است چنان با آب و تاب و گل‌آلودگی تشریح می‌شود که هرگز به دولت آلمان برای اجازه دادن ساخت خانه در مسیر رودخانه و مسیل پرداخته و انتقاد نمی‌شود.

     در اینکه دولت تدبیر و امید که 8 سال عمر کشور را با « اگر و باید و برجام » تلف کرد و ایران را به زمین سوخته تبدیل کرد و تورم و مشکلات آب و برق و گرانی و کم یابی و... میراث تاریخی‌اش شد شک نیست ولی نباید از بی‌نظمی و بی‌سامانی و بی‌تدبیری‌های جبهه مقابل هم غافل شد. نمی‌شود و نباید پذیرفت که سیل سال 98 ایران تنها از بی‌تدبیری مسؤولان بوده و سیل اخیر اروپا گویای « تغییر آب و هوا در جهان». اگر جای ملامت باشد، مقامات اروپایی شایسته‌ترند چراکه در اروپا بارندگی معمول و به صورت دائمی در سال صورت می‌گیرد و غافلگیر شدن معنا ندارد ولی سیل و بارندگی شدید در شیراز و لرستان و کرمان و برخی دیگر از شهرهای ایران به خاطر اقلیمی که دارند غیرمترقبه است. مردم سرپل ذهاب در زمین لرزه چند سال پیش غافلگیر شدند ولی غافلگیری مسؤولان ژاپنی در زمین لرزه و آب لرزه پذیرفتنی نیست. نمونه‌های یک بام و دوهوای رسانه‌ها بسیار است و مجال گفتن همه نیست ولی دانستن این نکته‌ها برای مردم شریفمان ضروری است که کار اصلی رسانه‌های سلطه در برابر ایران، جنگ روانی و دمیدن در مشکلات و ناامیدی است و به قول ضرب المثل چلو صافی به آفتابه میگه دو کُتو.2

      حقیقتی که باید جست‌وجو کرد و یافت و دانست اینست که مشکلات و سختی‌ها همیشه بوده و هست ولی آنچه مهم است منطقی بودن ماست. هرگز بهرمندی از مواهب خلقت و طبیعت نشانه حقانیت نیست و در مقابل، بهرمندی از نعمات، بدون اطاعت و شایستگی ممکن است نقمت و از نشانه‌های استدراج باشد. تعجب اینجاست رسانه‌ها و سلبریتی‌هایی که به طعنه و متلک به مذهبی‌ها، همیشه از بدی قضاوت کردن آدم‌ها و زشتی اظهار نظر در مورد ظاهر دیگران سخن می‌گویند چرا وقتی به مقایسه کشورشان با کشورهای اروپایی و غیره می‌رسند خلاف گفته خود عمل می‌کنند و بهرمندی ظاهری آن کشورها را نشانه حقانیتشان می‌دانند؟ این خود تحقیری که متأسفانه ایران را مرکز نفرین جهان می‌دانست، در مورد حال و روز آمریکا و اروپا چه می‌گوید؟ چرا بین اندیشه و گفته اینها و حقیقت این همه بی‌تعادلی است؟ و چرا نمی‌توانند از همه این اتفاقات به گذرا بودن خوشی‌ها و ناخوشی‌ها و مغتنم شمردن نعمات موجود و متوجه شدن به حقایق برسند؟

       آیه‌ای که در پیشانی این نوشته می‌درخشد به این نکته مهم گوشزد می‌کند که برخورداری از نعمات خدا به تنهایی، نشانه حقانیت نیست و ظاهر بینان مراقب باشند که دین خود را به دنیای دیگران نبازند و دچار خودکم بینی نشوند و بدانند که میزان حساب و کتاب آن دنیا به میزان بهرمندی از موهبات و نعمات این دنیا بستگی جدی دارد و اینها همه بستر آزمایش است. و رسانه‌های جهان سلطه در اصل مشاطه و بَندانداز مستکبرین‌اند و وظیفه‌ای جز بزک کردن و لاپوشانی آنها ندارند و در مقابل، تخریب و تحقیر و توهین مستضعفین و مؤمنین را با دروغ و اغراق و اجحاف بر عهده گرفته‌اند. اینها اگر بی‌حیاتر شوند و بتوانند توجیه شبه علمی بسازند، عذاب قوم لوط و عاد و ثمود را هم به پای تغییرات آب و هوایی می‌گذارند و شهادت برگزیدگان را به انتقام خدا تعبیر می‌کنند. باید آگاه بود و از میان انبوه هجمه‌های رسانه‌ای و اخبار سیاه و خاکستری رسانه‌های مرجف و مرتجع، راه را گم نکرد و ناامید نشد. اگر ایران در حال زوال بود، نیازی به این همه تکاپوی دشمنان نبود و آنها این همه هزینه نمی‌کردند.

     باید با صبر و استقامت و تلاش، از مشکلات عبور کرد و جبران گذشته کرد و با کمک به دولت سرزنده آتی، ایران را نمونه پیشرفت و ترقی نمود و بی‌شک به رسانه‌ها اهمیت ویژه داد. فضای مجازی که دولت روحانی اصرار دارد به بی‌صاحب بودن و بی‌در و پیکر بودنش افتخار کند، اگر به مدیریت اهلش درآید می‌تواند رشد و شکوفایی و امید و انگیزه را چندین برابر کند و این اهرم فشار را از دست دشمنان بستاند و با بومی سازی و سالم سازی و علمی سازی آن می‌توان از این ظرفیت کم نظیر برای معرفی حقایق بهره برد و انقلاب اسلامی را از گردنه‌های محیل و مهیل عبور داد و مردم بزرگ و شایسته ایران را به آرزوهای بزرگشان رساند. إن شاءالله.

 

 


____________________________
1- اینک امروز بدنت را از آب بیرون می‌اندازیم تا برای آیندگانت نشانه و عبرتی باشی، هر چند که بسیاری از مردم از نشانه‌های ما غافلند. آیه 92 سوره یونس.
2- سوراخ

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 2 مرداد 1400

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۵/۰۳ساعت 11  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

     اگر به شما (در جنگ احد) آسيبى رسيد، دشمنان شما نيز (در بدر) شكست سخت خوردند همان‌گونه كه آنها مقاومت كردند شما نيز بايد مقاومت كنيد اين روزگار را به اختلاف احوال (گاه پیروزی و گاهی شكست) ميان خلايق مىگردانيم تا خدا مقام اهل ايمان را معلوم کند و از شما مؤمنان آن را كه ثابت در دين است گواه ديگران كند، و خداوند ستمكاران را دوست ندارد.(آیه 140 سوره آل‌عمران)

     چند آیه قبل و بعد از این کریمه در مورد جنگ بدر و احد است. همه سال‌های حیات پیامبر مکرم اسلام مهم است ولی روزگاری که ایشان در مدینه بودند مهم‌تر. چرا که تشکیل حکومت و تنیدگی سیاست و دیانت در اسلام، هنوز هم مورد تشکیک افراد نادان به تاریخ و مبانی اسلام است. از میان سال‌های حضور پیامبر اسلام در مدینه نیز به ‌نظر سال سوم و جنگ احد نیز بسیار مهم است. حضور گسترده و یک‌سومی ‌منافقان در سپاه اسلام، تقابل حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و ابوسفیان به‌ عنوان سران توحید و کفر در مقابل هم، پیروزی اولیه مسلمانان پس از حمله اول، سرپیچی مسلمانان از دستور و‌ ترک تنگه احد به طمع غنیمت، شکست مسلمانان در مرحله دوم جنگ، دستور مهم پیامبر برای جمع شدن رزمندگان و زخمی‌های احد برای تعقیب مشرکان و ممنوعیت حضور منافقان و مردان مانده در مدینه برای حضور در عملیات تعقیب، و پیروزی نهایی مسلمین در تاراندن کفار و خنثی نمودن توطئه منافقان و یهودیان مدینه از جمله نکات بسیار مهم احد است که این مختصر به یکی دو مورد آن که برای نخبگان حیاتی است می‌پردازد.

     پس از آنکه مسلمانان برای جنگ احد عازم شدند، حدود یک‌سوم از لشکریان که منافق بودند به بهانه‌ای ‌ترک اردو و به نوعی تحریم جهاد کرده و روحیه سپاه را نشانه رفتند. در مقابل، لشکر کفر به فرماندهی ابوسفیان و همسرش هند که هم از فرماندهان بود و هم به‌خاطر معروفه بودن، فردی تأثیرگذار و به نوعی سلبریتی آن زمان بود و برای جنگ روانی و با شعار انتقام همراه شده بود، صف‌آرایی کرده بودند. توقع این است که پس از پالایش سپاه اسلام از منافقان، استوارترین مؤمنین در کنار پیامبر مانده باشند ولی این‌گونه نبود. پیامبر اسلام، عده‌ای تیرانداز را در دهانه و تنگه احد به مأموریت گمارد و به آنها دستور داد که «هرگز» موقعیت خود را ‌ترک نکنند. پس از آنکه حضرت علی علیه‌السلام، اولین جنگجوی مشرکان را کُشت، مسلمانان به هیجان آمدند و با حمله به لشکریان ابوسفیان آنها را تاراندند. بسیاری از مبارزان تنگه احد به خیال پیروزی و به طمع غنیمت، دستور پیامبر را نادیده گرفته و موقعیت خود را به جای تثبیت،‌ ترک کردند.

      خالد که او نیز از فرماندهان کافران بود، بقایای لشکر را جمع کرد و با دور زدن تنگه از پشت به مسلمانان حمله کرد و مسلمانان به‌خاطر طمعکاری برخی، شکست خوردند و.... و تاریخ سرافکنده است که چنین بی‌پروا می‌گوید ولی وقتی درد همان درد است چاره چیست؟ باید گفت. مسلمانان به دامنه احد عقب‌نشینی کردند و نتیجه تمرد و طمع را به نظاره نشستند. دندان پیامبر شکسته و صورتش شکافته بود. پیکر حمزه را می‌دیدند که با خنجر کفر تکه‌تکه می‌شود و جگرش زیر دندان هندی که به فاحشگی شهره بود جویده می‌شد. مثل جگر مسلمانان پشیمان که با دیدن این صحنه‌ها پاره‌پاره می‌شد. داغ، سخت است و جانکاه. چیزی شبیه آنچه که زینب کبری سلام‌الله‌علیها در کربلا دید و نیز مردم ما با دیدن یک تصویر از دست قلم‌شده حاج قاسم کمی ‌از آن را چشیدند که آن تشییع بی‌نظیر را به راه انداختند ولی امان از دل زینبِ تنها. و خنده‌های ابوسفیان و هند و شمر و خولی و ‌ترامپ. چه شکنجه و شرمندگی برای متمردین تنگه از این بالاتر که پیامبر اسلام را غرق در خون و خسته و مضطرب برای حمزه می‌دیدند؟ پیروزیِ هدر رفته به کنار، با شهادت حمزه و هفتاد مسلمان چه کنند؟ دیگر چگونه می‌توان به‌صورت خورشیدواره رسول خدا نگاه کرد؟ عجیب نیست وقتی که بعدها قاتل حمزه مسلمان شد و توبه کرد، پیامبر توبه‌اش را پذیرفت ولی گفت فقط به جایی برو که نبینمت. خاطره إرباً إربا شدن پاک‌شدنی نیست.

       انقلاب اسلامی مظلوم ما پس از سال‌ها دوباره به اهالی انقلاب رسید و مردم از میان هزاران دوز و دروغ و دغل، و توجیه و تبانی و تهمت، و همداستانی کفر و نفاق و انحراف و لیبرال‌ها، شعارهای اصیل انقلاب و صداقت انقلابی و اخلاق اسلامی را برگزیدند. گرمای طاقت‌سوز و قطعی برق امروز، تاوان تَکرار اعتماد به کسانی است که می‌گفتند با روحانی به جهنم می‌رویم ولی با فلانی به بهشت نمی‌رویم. و نیز آن کلام زشتی که فرق نروژ و سوئد را نمی‌داند و می‌گفت ایران، نیازی به انرژی هسته‌ای ندارد. و او در جنایت دروغگوها و آزار مردم شریک است. وضع امروز نتیجه اعتماد به کسانی است که عوام‌فریبانه، دغدغه مردم را به جای معاش و معاد، ورود زنان به ورزشگاه و پخش ربنا و کنسرت و رفع حصر و حضور زنان در استادیوم و مذاکره با کدخدا و... معرفی کردند و اکنون وقیحانه از دولت دکتر رئیسی حل مشکلات معیشتی و اقتصادی و ایجاد‌ اشتغال و ازدواج و مبارزه با رانت و فساد و کاهش قیمت ارز و طلا و خودرو می‌خواهند. خودشان هم چرخ سانتریفیوژ را شکستند و هم چرخ زندگی مردم را. مسکن پرمهر مردم را مزخرف دانستند و آلونک‌شان را به سخره گرفتند. شعارهای پریشان دادند و سبکسرانه رفتار کردند و ما نتیجه واقعی تدبیرشان را نجیبانه تحمل می‌کنیم.

      همه می‌دانند که مهندسی بودن انتخابات، مهملِ پریشان‌گوهاست چراکه نظام و مردم انقلابی، اگرچه حرفشان شنیده نشد ولی همین دولت یازده و دوازده که مسبب اصلی وضعیت امروز است را به‌عنوان منتخب مردم پذیرفتند و تحمل کردند. وضعیت کنونی افغانستان و استیصال حاکمان غربزده و وابسته آن، اوج و غایت ارمغانی است که لیبرال‌ها برای ایران می‌خواستند. درِ باغ سبز کدخدا که با لفاظی و حرافی می‌گفتند، همین سرزمین خسته و تفتیده و خشکیده و خونین افغان‌هاست. واقعیتی گویاتر از این به‌عنوان نتیجه تخیلات کدخداباوران متصور نیست. تفکری که معتقد بود آمریکا با فشار دادن یک دکمه ما را داغان می‌کند همان تفکری است که غنی و عبدالله را تحقیرشده به آمریکا برد و تسلیم‌شده برگرداند. غافل از اینکه همان کدخدا از فرط فرتوتی نمی‌تواند تنبان خود را بالا بکشد و بعد از دو هفته برای نجات زیرآوار مانده‌ها راهی به جز دفن آنها نیافت. مثل تدبیر غربگرایان برای کنترل بازار مرغ و نهاده با دفن کردن جوجه‌ها!

      حقیقتِ واقعیت‌یافته این است که دولت تدبیر و امید، زمین سوخته‌ای را تحویل دولت جدید می‌دهد که برای رساندن به حال اولش، پس از برنامه‌ریزی دقیق، نیاز به همت مضاعف و کار زیاد و تلاش فراوان همه مردم و به‌ویژه عناصر انقلابی و مدیران خدوم دارد. و در کنار همه اینها آرامش، عنصر مهمی ‌است که باید حفظ شود و هرگز نباید به آنها که غوغازیست هستند و به مرض «سادیسم سیاسی» عادت کرده‌اند اجازه به هم زدن آرامش مردم را داد. سادیسم، نوعی بیماری است که افراد از آزار دادن و اذیت کردن و رنج دیگران لذت می‌برند. مردم را عصبی می‌کنند و کیف می‌کنند. زجر می‌دهند و عشق می‌کنند. دروغ می‌گویند و می‌خندند. حرفی می‌زنند و همان را انکار می‌کنند. از اینکه مردم به مشکل و مخمصه بیفتند، احساس نشئگی و سرخوشی عارضشان می‌شود. می‌توان «سادیسم سیاسی» را بیشتر در میان سیاست‌زده‌های خودشیفته دید و در کنار انواع سادیسم‌های کلامی، استبدادی، انفجاری و... به‌عنوان گونه جدیدی از این بیماری معرفی نمود.

     وضعیت نامطلوب اقتصادی و رنج مردم از بازار بی‌نظارت، قابل کتمان نیست همان‌گونه که می‌توان خسارت‌باری معاهده پاریس و تفکر بدوی و مشکوک «احداث نیروگاه به‌صرفه نیست» را با قطعی برق و تعطیلی کارخانه‌ها و صنایع دید. تلاش برای تحریک مردم و عصبی کردن آنها نیز رنج هشت‌ساله‌ای است که می‌بریم. وضعیت رها و بی‌صاحب فضای مجازی که محل آماج بی‌امان دشمن‌ها شده نیز تا حدی است که حتی آقای روحانی نیز چند روز پیش از دروغگویی در آن گلایه کرد. اینها قسمتی از مشکلات بسیاری است که میراث تفکر شوم لیبرال‌ها و غربزده‌های تنبل است که واگذارشان به خدا. باید به مسائل مهم‌تر پرداخت. چند آیه قبل از آیه ابتدایی، خداوند به مؤمنین وعده می‌دهد که اگر صبر و مقاومت در جهاد داشته باشید، هر آن، که مشرکان به شما هجوم آورند خدا شما را با پنج هزار فرشته یاری می‌کند. این وعده تنها برای جمعیت سیصد نفری مؤمنین بدر نیست. اگر ده‌ها میلیون ایرانی و غیرایرانی که دل در گرو انقلاب دارند، صبور و مقاوم و مجاهد باشند و برای اعتلای انقلاب اسلامی کمر ببندند، خدای قادر متعال برای امداد فوری و اینچنینی ناتوان نیست. اصل در وحدت کلمه است و اینکه ما بخواهیم. و صدالبته مثل اهالی تنگه احد طمع نکنیم.

     مردم عزیز و نجیب ایران با ناامیدی از امید جعلی، به امید واقعی رو کردند و به تغییر و اصلاح واقعی امیدوار شدند. جوانمردانه این است که هرکدام از مردم با هر نظر و سلیقه به این کاروان کمک کنند و دولت را با کار و تلاش برای حل مشکلات بزرگ کشور یاری دهند. در این میان مسئولین ارشد نظام و سایر قوا و به‌ویژه نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی در صف اول هستند و باید با حفظ آرامش، رئیس‌جمهور منتخب را برای مدیریت وضعیت موجود که به زمین سوخته می‌ماند یاری دهند. طبق سخنان مقام معظم رهبری، باید هرجا که هستیم را مرکز جهان بدانیم و کارمان را به نحو احسن انجام دهیم. ایشان در دیدار غیرمستقیم و اخیر خود با نمایندگان مجلس شورای اسلامی، نمایندگان را از تلاش برای رسیدن به منصب وزارت یا پست‌های اجرایی پرهیز دادند. خواسته‌ای که بی‌شک مخاطبان دیگری نیز دارد و باید مثل دستور ماندن در تنگه احد، جدی گرفته شود.

     اگر در گذشته زر و زور و تزویر فسادآور بود اکنون نفوذ نیز یکی دیگر از عامل‌هاست. باید با دقت و شدت از نتیجه انتخابات اخیر و امید جوانه‌زده مردم پاسداری کرد و این مهم را فهمید که نو کردن منصب‌ها در این موقعیت می‌تواند همان طمعی باشد که فاجعه آفرید و پیروزی را مبدل کرد. هرگونه رها کردن طمعکارانه و طلبکارانه موقعیت می‌تواند موجب اختلالی شود که آرامش و سازمان را به هم بزند و غیر از اجازه به نفوذی‌های دگردیس برای خلیدن به پای نظام، می‌تواند خدای نخواسته مردم را ناامید کند. ایراد ما به لیبرال‌های غربزده که مثل شاهان احمق می‌نشینند و مثل گرگ می‌درند و مثل قوم فاتح از سفره انقلاب برای خود و نزدیکان بی‌هنر لقمه می‌پیچند و به اندازه از کارافتاده‌ها هم کار نمی‌کنند و وضعیت امروزمان حاصل تخم دوزرده آنهاست همین است که مسئولیت طعمه نیست که به آن طمع کنید؛ عهدی است از جانب خدا بر عهده شما که باید به زودی به خدا و اهل محشر پاسخ دهید. باید نفس سرکش را مهار کرد و جای خود نشاند و نشست و با دقت و شدت به انجام وظایف پرداخت و دانست که کارها با اخلاص و صبر و استقامت و جهاد پیش می‌رود و برکت می‌گیرد نه با ویار میز و منصب و تقلای مقام.

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 22تیر 1400

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۴/۲۲ساعت 9  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

     مقام معظم رهبری در دیدار دکتر رئیسی به مناسبت هفته قوه قضائیه و سالگرد شهادت شهید بهشتی مظلوم، انتخابات سیزدهم ریاست جمهوری را «حقاً و انصافاً و به معنای واقعی کلمه حماسه» دانسته و نامیدند. انتخاباتی که باتوجه به فضاسازی بی‌سابقه دشمنان و منافقان در داخل و خارج از کشور، نصاب تازه‌ای از تاب‌آوری مردم در برابر مشکلات، ناکارآمدی‌ها، دشمنی‌ها و تبلیغات مسموم را به اثبات رساند و تقویت اقتدار را برای نظام مقتدر جمهوری اسلامی رقم زد. سینه سپر کردن در مقابل تیرهای مرئی و نامرئی شیاطین انس و جنی که برای شکستن اقتدار انقلاب اسلامی بسیج شده بودند و شکست آن تیرهای مسموم حیله و حیرت، کار ساده‌ای نبود؛ دشوار بود و تنها از ملت بزرگ و مقاوم و بصیر ایران برمی‌آمد. آن هم در شرایطی که رسانه‌های فرانسه دلیل کم‌رغبتی بی‌سابقه مردم خود به انتخابات اخیرش را با توهین به شعور مردم و مخاطبانش، رفع قرنطینه و شام خوردن خانوادگی در بیرون خانه معرفی می‌کند.

      تحریم انتخابات توسط دشمنان لدود و منافقان عنود و انحرافیون کنود و فتنه‌گران لجوج؛ تشکیک در سلامت انتخابات توسط شارلاتان‌ها و حقه‌بازها، تحقیر شرکت‌کنندگان توسط رسانه‌های منافقینی که خاطره آخرین انتخاب‌شان برگزیدن مرگ یا مردن است و رسانه‌های مرتجع سعودی و وهابی که آخرین تصویرشان از انتخابات به دارالندوه و تصمیم اجدادشان برای کشتن پیامبر مکرم اسلام برمی‌گردد و رسانه‌های کذاب و وقیح غربی که هیچ از غرب نمی‌بینند و نمی‌گویند و کینه ایران چشم‌شان را پر و خیره کرده است همگی جنگ احزاب رسانه‌ای تدارک دیده‌ای بودند که تا توانستند در تنور دروغ و ناامیدی دمیدند و آنچه عایدشان شد، همین است که جهانیان با حیرت دیدند. البته باید از جهانیانِ بینا، حساب غربزده‌هایی که از هر موضوع بی‌ربط و باربط برای خودتحقیری استفاده می‌کنند و سال‌هاست که نجات چند جوجه اردک افتاده در فاضلاب توسط آتش‌نشانان اروپایی را به مردم خود طعنه می‌زنند؛ و حساب سلبریتی‌هایی که با تظاهر به «چو ایران نباشد تن من مباد»، گوهر خود را با خرمهره غرب عوض می‌کنند؛ یا لیبرال‌هایی که عموسام را بابای خود می‌دانند؛ جایزه‌بگیران نوبل، دیده‌بانان حقوق بشر، سازمان‌های خبرنگاران بدون مرز و رسانه‌های آزاد و... را جدا کرد.

      فضیحت ناتوانی دولت کانادا در مدیریت بحران‌های گور و گرمازدگی و کنترل آتش، عبرت‌آموز است. کانادا از همان کشورهایی است که برخی برای زاییدن در آنجا پا بر سر و کول مردم خود می‌گذارند و اکنون اگر خودباختگی و وابستگی یا خجالت بگذارد می‌توانند ببینند که نسل‌کشی هزاران کودک بومی ‌و بی‌گناه مدرسه‌ای، چگونه حیثیت آنها و غرب را به چالش کشیده است. صریح‌تر از این رسوایی و صحیح‌تر از این تعریف خوی مستکبران هست؟ سؤالی که رمیدگان از میهن و رهیدگان از اصالت باید از خود بپرسند این است؛ آنکه فرزندان و دانش‌آموزان مردم اصیل خود را چنین گستاخانه و بی‌رحمانه و بی‌خبر می‌کشد چگونه و به چه دلیل و انگیزه‌ای اتباع کشورهای دیگر را پناه می‌دهد و احترام می‌کند؟ و چه منظوری دارد؟ شاید خانواده کودکانی که امروزه استخوان‌شان بی‌نام و نشان از گورها بیرون می‌آید هم، با وعده و سخنان اربابان کلیسای آن زمان فریب خورده بودند که دیدار با فرزندان‌شان به قیامت افتاد.

      سیاست شیطانی استکبار است که زمانی نسل می‌کُشد و زمانی به بردگی می‌کِشد. و زمانی مثل اکنون، افکار را به بندگی می‌کِشد. تحصیل و‌ اشتغال و دیگر بهانه‌ها توجیهی است تا به بند کشیده‌شدگان بتوانند برای رهایی از سؤالات بی‌جواب خود و دیگران با آنها سرپوش و سرپناه بسازند. اگر واقعیت غرب برخلاف آنچه خودباختگان گفته و می‌گویند همین است که می‌بینیم هرگز زندگی در آنجا به یک‌روز دوری از وطن و خاک مادری نمی‌ارزد. آتش‌سوزی هرساله کالیفرنیا و جزغاله شدن آدم‌ها، گرمای طاقت‌فرسا، سقوط برج و عملیات ناموفق نجات دوهفته‌ای و در نهایت، راضی شدن به مردن 150 نفر، ‌تراکم رقت‌بار خیابان‌خواب‌ها و رئیس‌جمهور فرتوت آمریکا که به زور سخن می‌گوید، ملکه جنایتکار و تمامیت‌خواه انگلیس که از هرگونه مالیات و مؤاخذه و مطالبه معاف است، سرکوب چندین ساله شنبه‌های اعتراضی پاریس و انتخابات 32 درصدی فرانسه و... اگر به اندازه یک‌هزارم‌شان در ایران بود چه می‌شد؟

      در رسانه‌های غربی، طول کشیدن معقول مهار آتش و ویرانی پلاسکو به‌خاطر طول شیلنگ آتش‌نشانان جمهوری اسلامی است. در گرمی ‌هوا، انقلاب اسلامی مقصر است. اگر مردم در انتخابات، فریب تَکرارگوها و سلبریتی‌ها را بخورند و وضعیت این بشود که هست، مقصر انقلابیون هستند. اگر یک مجری تلویزیون که قبلاً توسط رسانه‌های معاند ‌ترور شخصیت شده، بمیرد آنکه مقصر است رسانه ملی است. اگر جاسوس و محارب و مفسدفی‌الارض و قمه‌کش در دادگاه به اعدام محکوم شوند، مقصر قوه قضائیه است. اگر مقامات بی‌ادب آمریکا برجام را پاره و به تُف آلوده کردند به‌خاطر بی‌عرضگی لیبرال‌ها و کارنابلدی مدعیان نیست، حاج قاسم باید از میدان برمی‌گشت و کفتاران داعش و النصره را نمی‌تاراند. اگر تحریم‌های غربی در این هشت سال چندبرابر شد و پای خوش‌رقصان کدخدا پیچ‌خورد و نفوذی‌ها در وفای به عهدشان به دشمن ناکام ماندند، به‌خاطر ساخت پالایشگاه ستارگان و واکسن توسط سپاه و بنیاد برکت بود. اگر بی‌تدبیری و بی‌برنامگی برق مردم را در فصل گرما بریده‌بریده کرده به‌خاطر امضای کورکورانه قراردادهای خفت‌بار نیست، مردم ایران مقصرند که در تابستان گرم‌شان می‌شود. دیوار حاشا و بی‌حیایی غرب و غربزده‌ها بلند و دیوار مردم نجیب و انقلابی و صبور و مظلوم ایران، کوتاه است.

      ایران امن و آباد و آرام و آزاد و مقتدر که ششمین کشور سازنده واکسن و ششمین قدرت موشکی و... است از نظر بی‌انصاف‌های پرخور و مفتخور و مالیات‌گریز، مرکز نفرین‌شده دنیاست و کانادا و آمریکا و فرانسه‌ای که از در و دیوارش شر و شرارت می‌ریزد قبله است. ای‌کاش غربزده‌ها و سلبریتی‌ها و سمن‌های ما هم به غیر از ادا و اطوار و لهجه، کمی ‌از خویشتن‌داری سلبریتی‌های غربی تقلید و یا دست‌کم به آن تظاهر می‌کردند. کدام فعال حقوق بشری کانادا برای کودکان مظلوم و گمنام کشته شده شمع افروخت؟ کدام سلبریتی آمریکایی بر خرابه ساختمان فلوریدا مویه کرد و جیغ کشید؟ کدام روشنفکر ایالتی، دولت آمریکا را برای آتش‌سوزی‌های هرساله کالیفرنیا مقصر می‌داند؟ کدام رسانه‌ها به‌خاطر گرمازدگی و مرگ هزار کانادایی فقیر، پویش و کمپین اتاق امن و خنک بزنید و کمپ بسازید و وای از گرما مُردیم و... راه می‌اندازد؟

      امپراتوری رسانه‌ای یعنی همین که حتی هیچ‌کس مدعی ناکارآمدی سیستم اطفای حریق در آمریکا و فرانسه و کانادا نمی‌شود. هیچ‌کس از ملکه خبیث انگلیس و پاپ و واتیکان نمی‌پرسد هزاران کودک بومی‌ و بی‌گناه کانادایی به کدامین گناه کشته‌ شدند؟ هیچ‌کس در یقه آمریکا و کشورهای صنعتی که تخریب‌کنندگان اصلی محیط‌ زیست و لایه ازن و متهمان گرم شدن زمین هستند، دست نمی‌پیچاند. برای رسانه‌های غربی و رسانه‌های غربزده ایرانی، ایران با غیرایران چه تفاوتی دارد؟ پس از انتخابات ایران رئیس‌جمهور مستقر با منتخب دیدار می‌کند ولی رسانه‌ها آن‌گونه که قبلاًً تخریب کردند، اکنون تمجید نمی‌کنند. در آمریکا هم انتخابات برگزار شد و بعد از کلی پرده‌دری و لیچاربازی، اوباما گفت «اگر ‌ترامپ کاخ سفید را‌ ترک نکند با کمک نیروی دریایی او را بیرون می‌اندازیم». شهر را پادگان نظامی‌کردند تا قدرت جابه‌جا شود و باز هم کسی به این بی‌فرهنگی و آشفتگی و از نظامی‌گری خرده نگرفت و کسی از «فروپاشی اجتماعی» خبر نداد. در جهان امروز ما شاید آنچه بیش از همه غریب است حقیقت است. از حقیقت پنهان است اگر این همه کتمان داریم.

       جهان ناآرام امروز از درد تاریخی و طولانی خود حکایت می‌کند و از زخم‌های کهنه‌ای که ظالمان و ستمگران بر پیکرش زده‌اند به خود می‌پیچد و اگرچه منتظر اتفاقی بزرگ است و در حال متمرکز کردن مردم به نقطه نجات، ولی نباید از وظیفه اصلی خود غافل بود. انتخابات امن و آرام ایران و رغبت مردم به شعارهای صحیح و اصیل انقلاب اسلامی، اگرچه إن‌شاءالله برای ایران پرخیر و برکت است ولی همت همه گروه‌ها و مردم و هرکس که به فکر اسلامی بودن و آبادی و آزادی ایران است باید بر این باشد که با اتحاد و وحدت کلمه‌ای که وصیت امام راحل و توصیه امام حاضرمان است و با آرامش بتوانیم جبران مافات و تعمیر خسارات سال‌های اخیر و پیشرفت امور کرده و با تولید قدرت، تهدیدها را به فرصت‌های ناب تبدیل کنیم. اولین قدم برای تغییر را شورای نگهبان با استواری بر قانون انجام داد و مردم تکلیف را مشخص کردند و حرکت به سمت صلاح و صداقت و آبادانی را انتخاب کردند. دکتر رئیسی نیز در چند اقدام اخیر خود نشان داد که می‌خواهد و می‌تواند ناامیدی 8 ساله را به امید جوشان تبدیل کند و موتور گام دوم انقلاب را در دولت و دستگاه‌ها روشن کند.

      حفظ ادبیات انقلابی و اسلامی و وقار مسؤولانه در مناظرات، دعوت رقیبان انتخاباتی برای مشورت و راه‌اندازی سامانه معرفی مدیر از جمله کارهای ابتدایی است که امید مردم به اصلاح امور را افزایش داده و بارقه‌های شکوفایی ایران را روشن کرده است. هرچند که نگاه منطقی و واقع‌بینانه می‌گوید اگرچه با حمایت مردم و همت دولتمردان جدید می‌شود گام‌های بلند آبادی و اصلاح برداشت ولی هرگز نباید توقع معجزه داشت. واقعیت این است که آنچه دولت فعلی تحویل می‌دهد وضعیت تعریفی ندارد. معاهدات نیمه‌کاره، قراردادهای الزام‌آورِ خسارت‌بار، عقب‌ماندگی در برخی صنایع نظیر برق به‌خاطر امضای معاهده پاریس و توجیه عجیب به صرفه نبودن نیروگاه‌سازی، دلالی و بی‌سامانی مفرط در نظام توزیع مثل گوشت سفید و قرمز و تخم‌مرغ، رکود بازار سرمایه و بورس، سکون صنعت مسکن، بی‌انضباطی در بانک و مالیات و گمرک، پدیده شوم آقازادگی، ‌اشراف‌زدگی، فیش نجومی و قاچاق که متأسفانه در این مدت بین برخی مسؤولان و اطرافیان‌شان رایج شده، ‌ترمیم روابط اجتماعی و فرهنگ که با دروغ، تهمت، متلک، طمع و بداخلاقی آلوده شده و موارد دیگر این زمین سوخته که باید با توکل و کار و هوشیاری، از نو بسازیمش.

      گروهی از مسببین وضع موجود که تازه از خواب قطبی هشت ساله بیدار شده‌اند، برای انجام کارهایی که باید انجام می‌دادند و سال‌ها به‌خاطر آنها منتقدین را تمسخر و توهین می‌کردند، وقیحانه و سخیفانه و طلبکارانه از زمانبندی سخن می‌گویند. تازه فهمیده‌اند که دولت باید برای مسکن و‌ اشتغال و اقتصاد و مبارزه با فساد کاری بکند. غیر از این، شیطنت‌شان بالا بردن سطح توقعات است و آشوب در فضایی که بیش از هرچیزی به آرامش نیاز دارد. باید دانست که دگردیسان در این دوران نیز کار خود را خوب بلدند و باز هم می‌توانند نفوذ کنند و به غیر از تدلیس، با کارشکنی امید مردم را مخدوش کنند. تشکیل بانک اطلاعاتی مدیران خوب است ولی مهم‌تر از آن بررسی عادلانه و امانت‌دارانه کارنامه‌هاست. مبادا تبانی باندهای فاسد با چهره‌سازی، عناصر نامطلوب یا ناکارآمد را در میان مدیران خدوم جا بزنند. فصل نویی که در مدیریت کشور آغاز شده باید توسط همه دوستداران ایران و ایرانی پاس داشته و حمایت شود تا بتواند فصل‌های شکوفایی بیشتر و بهتر را به ارمغان بیاورد و ویرانی‌ها را آباد کند. بحوله و قوته.






منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 17 تیر 1400






.

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۴/۱۷ساعت 15  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

    

      تحرّکوا باسم الله إلی الأمام و اعلموا أنّه « وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه ». با نام خدا به پیش روید و حرکت کنید و بدانید که بی‌شک نصرت خدا نصیب کسانی است که او را یاری کنند.

      پرونده انتخابات 1400 با تمام اتفاقات خوب و بد و حواشی آن تقریباً بسته شد. نتایج اعلام‌شده همان بود که مردم به مرور و در این هشت سال اخیر حسرت آن را داشتند و گفتند و خواستند و نوشتند و به صندوق انداختند. انتخابات 1400 اگرچه در بسیاری موارد شبیه انتخابات‌های گذشته بود ولی در برخی موارد، ویژه بود. در همه انتخابات‌های 42 سال انقلاب اسلامی دشمنان با ناامید کردن مردم، تحریم، تخریب، توهین، اتهام تقلب یا انتخابات مهندسی‌شده، طراحی شعارهای انحرافی و موضوعات حاشیه‌ای به جای مسایل اصلی مردم، حمایت از سخنان زاویه‌دار برخی نامزدهای ضعیفی که در ناامید و عصبی کردن مردم توانمند باشند و... به انتخابات مردم ایران واکنش نشان داده‌اند. ولی در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری علاوه ‌بر اینها کارهای دیگری نیز انجام شد که در نوع خود منحصر به فرد بود.

      مزمزه کردن تجربه اواخر ریاست‌جمهوری مرحوم رفسنجانی در تمدید سه‌باره ریاست‌جمهوری روحانی ولی این بار نه با توجیه کارآمدی و توانمندی، با زمزمه دوگانه‌های جعلی کرونا و سلامت، مشارکت پایین و ...، ثبت‌نام مجرمین و مخالفین نظام و قانون اساسی برای رد صلاحیت شدن و هزینه‌تراشی و معامله، همداستان شدن برخی سران فتنه و انحراف با مزدوران خارج‌نشین و منافقین و دشمنان خونی ایران در تحریم انتخابات، تهدید و ضرب و شتم وحشیانه ایرانیان خارج از کشور که قصد شرکت در انتخابات را داشتند، محروم کردن صدها هزار ایرانی خارج‌نشین از شرکت در انتخابات، اختلال عجیب سامانه رأی گیری در کشور، سخنان دوپهلوی برخی مسؤولین ارشد دولت حتی پای صندوق رأی و ارائه تحلیل غلط و معرفی اقدام قانونی شورای نگهبان در احراز صلاحیت‌ها به جای اعتراض مردم به ناکارآمدی دولت فعلی به عنوان علت بی‌رغبتی مردم و ... اقداماتی بود که تاکنون یا سابقه نداشته و یا تا به این اندازه نبوده است.

      از 115 سال پیش که مبارزات مردم ایران برای مشروطیت به ثمر رسید، ایران وارد مرحله‌ای از تجدد و تمدن شد که اگرچه به انحراف رفت و تا حدی دچار خودخوری گردید ولی آغاز ایجاد توقع نخبگانی و حتی مردمی شد. مردمی که آموخته بودند شاه سایه خداست، امروزه می‌بینند که نمایندگان آنها در مجلس - اگر بخواهند و بگذارند - می‌توانند برای شاه هم نسخه بپیچند. این حس شخصیت اگرچه برای مردم خوشایند بود ولی برای شاهان مستبد قاجاری و اربابان غربی که طعم تحقیر را در تحریم تنباکو چشیده بودند هرگز این‌گونه نبود. باید کاری می‌کردند و ریشه رشد مردم ایران را می‌خشکاندند. چه پادشاهی ناکارآمدتر از احمد قاجار و چه مهره‌ای نافذتر از اردشیر ریپورتر و چه حیله‌گری مکارتر از آیرونساید بریتانیایی و چه موقعی مناسب‌تر از بعد از جنگ جهانی اول و قحطی بی‌سابقه‌ای که نصف جمعیت ایران را به کام مرگ کشاند؟

     یکی از انگیزه‌های قحطی ساختگی انگلیسی و قتل‌عام 9 میلیون ایرانی را می‌توان بی‌رمق کردن بدنه اجتماعی و از بین بردن مقاومت ملی ایرانیان در برابر تغییرات عجیب و بی‌سابقه سیاسی و تغییر سلسله پادشاهی دانست که باید بدون هزینه جنگ و خونریزی و کودتای سنگین انجام می‌شد. سلسله قاجار که با مکر و مهارت آغامحمدخان قاجار تأسیس شده بود اکنون باید توسط فردی بی‌سواد و بی‌اصل و نسب منقرض شود که اگرچه گوشش در مشت انگلیس است ولی باید بتواند چکمه‌اش را بر گردن مردمش بفشارد. رضاخان نافرهیخته، حتی نشانی از ناصرالدین‌شاه و آغامحمدخان و لطفعلی خان و شاه عباس و نادرشاه و... نداشت. قزاقی ماکسیم‌چی، که از ویژگی‌هایش، ادبیات چارواداری و قلدری بود مأموریت اصلی‌اش عقیم کردن مشروطیت و مبارزه بی‌امان با عناصر مهم و مؤثر فرهنگی و ریشه‌های فرهنگ ایرانی بود.

     مقابله و مبارزه با جمهوری‌خواهی نوپا و نیم‌بندی که ایرانی‌ها تازه قصد شروع آن را داشتند شروع شد و بعد از آن، ریشه‌سوزی فرهنگ ایرانی اسلامی و پایه‌ریزی نسخه جدید انگلیسی برای فرهنگ ایران، بدون حضور عناصر اصیل فرهنگی، علماء و روشنفکران و به منظور عقیم کردن فکر و فرهنگ ایرانی از تولید هر نوع تفکر مولد و محرک پیشرفت و تمدن شدت گرفت. اجانب با رضا پهلوی قلدر، جنگ علیه جمهور ایران را رسماً آغاز کردند و هرگونه که توانستند او را تقویت کردند به گونه‌ای که او از ثروتمندترین مردان جهان شد و پس از پایان مأموریتش او را ذلیلانه از ایران بیرون کرده و پس از سرقت عمده اموالش او را به قعر تاریخ انداختند. پسرش که حتی از همان ویژگی‌های محدود و معدود پدر بی‌بهره بود را به جای او نشاندند تا پایه‌های بی‌فرهنگی و بی‌ریشگی را که بنا نهاده شده بود، با تزیین و تزویرش تقویت کند. مبارزه با جمهوریت در زمان محمدرضای پهلوی را می‌توان در تحقیر ایران و ایرانی و وکلا و نخست‌وزیرهای معرفی‌شده توسط سفارتخانه‌های غربی و کاپیتولاسیون و... و حضور ده‌ها هزار مستشار غربی در ایران دید.

      امام خمینی که درود خدا و خوبان نثارش باد، اگرچه مرد دین و احیاکننده اسلام در دوران معاصر بود ولی نباید از این مهم غافل شد که یکی از بزرگ‌ترین خدماتش به ایران و ایرانی، رساندن آنها به جمهوریت و سپردن امانت بزرگ جمهوری بی‌نظیر اسلامی به مردم ایران بود. او آرزوی مردم ایران را محقق کرد و گوهری به آنها سپرد که دیگران آرزویش را داشتند و برخی نیز شعارش را می‌دادند. ادعای ثابت‌شده انقلاب اسلامی در عرصه جمهوریت، برگزاری 35 انتخابات واقعی در مدت 42 سال است که حقاً بی‌نظیر و افتخارآفرین است. نه با حکومت‌های بدوی آل‌سعود و آل نهیان و آل خلیفه و آل‌های بی‌عقلانیتی که فرق صندوق میوه با صندوق رأی را نمی‌دانند و نه با رژیم آمریکا که کمتر را با رأی دادگاه برتر می‌کند و مردم آنجا به خاطر مهندسی شده بودن انتخابات، باید بین وبا و طاعون یکی را انتخاب کنند، بلکه مدعیان دموکراسی نیز با ما قابل مقایسه نیستند. بالاتریم و مدعی، و یک سر و گردن که نه، یک قد و اندام بلندتریم.

     انتخابات ایران آزاد است و در انقلاب اسلامی هر جریان مدعیِ مورد رغبت مردم سکان مدیریت جامعه را در دست گرفته است. خدا و تاریخ و مردم، گواهند. آنها که کم‌رغبتی مردم نتیجه تَکرار توصیه گمراه‌کننده آنها و ناکارآمدی دولت متبوعشان است، نشانی غلط ندهند و مهمل نگویند. حیا کنند. نمی‌شود تورم 50 درصدی و چند صد درصدی برخی اقلام را به گردن شورای نگهبان انداخت. یا ناتوانی هفت‌ساله در به نتیجه رساندن یک قرارداد را بر عهده انقلابیون گذاشت. یا بنزین را یا بورس را یا مرغ و تخم مرغ را یا سکه و دلار را یا فیش نجومی را و ... نباید بی‌تدبیری را پای تحریم گذاشت. قوم حرّافِ مسؤولیت‌گریزی که هرگز ‌اشتباهات خود را نمی‌پذیرند، آموخته‌اند که تا می‌توانند دیگران را مقصر بنمایانند و تا می‌توانند انکارِ واضحات کنند. کار را به جایی رسانده‌اند که اگر بگویند ماست سفید است، مردم شک می‌کنند و دوباره به ماست نگاه می‌کنند. پرداختن و شنیدن و دیدن آنها کلافه‌کننده شده و حوصله را از ملت گرفته و مردم، نصف پیروزی در انتخابات را ندیدن آنها در تلویزیون و صفحات نشریات و رفتن و هرگز نیامدن آنها می‌دانند.

     مردم در انتخابات 1400 متعهدانه رفتار کردند و ایرانیان خارج از کشور جهاد کردند. رفتن پای صندوقی که در محاصره سگان هار منافق و سلطنت‌طلبِ است سخت است. مسؤولین کانادایی و انگلیسی و دیگران که ایرانیان را از حق رأیشان محروم کردند، در مبارزه با جمهوریت شکست خوردند و روسیاه شدند. آنها که در داخل با تأخیر چندساعته شیطنت کردند و با بی‌تدبیری 142 هزار صندوق را 2 ساعت معطل کردند، هم خود را خوار کردند و هم باید خود را برای این اسراف بیت‌المال و اتلاف حق‌الناس و آمار بالای باطله‌ها آماده محاکمه الهی کنند. پیروز انتخابات 1400 مردم بزرگ ایران هستند که از هفت خوان رستمی که بی‌تدبیرها و بدخواهان برایشان فراهم کردند گذشتند و با حضورشان انقلاب اسلامی را تقویت کردند. همه دانستند که آمار باید بیش از اینها می‌بود.

     دشمنان و بدخواهان با شعار جمهوریت به جنگ جمهور آمدند و به فضل خدا شکست خوردند و میزان آراء اگرچه می‌توانست شیرین‌تر از این باشد ولی همین نیز در حدود رأی رؤسای جمهور نهم و یازدهم است و با خواست مردم در ریشه‌کنی ظلم و فساد و تبعیض و رانت و ناکارآمدی. پیام مهم رهبری و تشکر از مردم و شورای نگهبانی که در این مدت مورد هجمه و سوءبرداشت‌ها شده بود از نکات مهم دیگر این انتخابات بود و از همه مهم‌تر، از سلام و درود مستقیم آقا به « حضرت ولی‌الله‌ الاعظم ارواحنا فداه که صاحب اصلی این کشور و این نظام است » نیز نباید غافل شد. و إن شاءالله این حضور مردم بی‌نظیر ایران و تکمیل جشن‌های دهه کرامت و میلاد امام رضای رئوف و انتخاب دکتر رئیسی به عنوان رئیس‌جمهور ایران، مقدمه گشایش‌ها و رفع گرفتاری‌های مردم ایران و منطقه و مقاومت و شروع بازسازی وطن و پس از دستور حرکت به پیش، قدم بلند گام دوم انقلاب اسلامی باشد بعون الله و فضله.






منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 5 تیر 1400






.

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۴/۰۵ساعت 6  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

       وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ في‏ سَبيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُون

       ترجمه آزاد و عامیانه هدفگذاری و راهنمایی این آیه اینست: همه شما (مرد و زن و پیر و جوان و توانا و کم توان ) تا آنجا که می توانید (از نظر مال و جان ) و از هرآنچه که نیرو و قدرت است (توانایی و هنر و استعداد و امکانات و آبرو و اعتبار و مقام و جایگاه اجتماعی و ... ) آماده کنید تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان و دشمنانی دیگر که شما آنها را نمی شناسید و خدا می شناسدشان را بترسانید. هرآنچه در راه خدا خرج کنید به شما بازمی گردد و مطمئن باشید به شما ستم نخواهد شد. یکبار دیگر ترجمه را باهم بخوانیم و ده بار دیگر هم. می ارزد که برای گرفتن منظور این ابلاغیه، کمی بیشتر تأمل کنیم و کلمات کلیدی را مشخص کنیم. همه شما، هرچه می توانید، از هرچه امکانات و فرصتها که دارید را بسیج کنید، تا دشمنان را بترسانید. دشمنان خدا، دشمنان شما و دشمنانی که شما نمی شناسید. و هرچه در راه خدا انفاق کنید به شما برمی گردد. و به شما ستمی نخواهد شد.

     تمام آنچه که خدا در آیه گفته، برای ترساندن دشمنان و جنگ روانی است. رمز، اینست که پیروزی در جنگ نرم، جامعه را از جنگ سخت و سنگین بی نیاز می کند. و تمام هدف این نوشته اینست که اثبات کند با جنگ نرم می توان دشمن را بدون هزینه های جنگ سخت، شکست داد.

     انتخابات 1400 به این دلیل مهمتر از انتخابات دیگر است که ایران امروز ما بیش از هرزمان دیگر نیاز به مشارکت عمومی بالا دارد. کشور، از ضرورت شرکت در انتخابات، به اضطرار رسیده و این هرگز به معنی استیصال نیست؛ از جنس بی تابی مالک اشتر در میدان صفین است که فریب خوردن مجاهدین را با مکر و حیله عمروعاص مشاهده می کرد. از انتظار حمایت مردم از حرم و قیام برای محافظت از میثاق ما با امام و شهداست. به این معنی که یک: به جز دولتهای کودتایی، دیکتاتوری و اعراب سعودی و اماراتی و ... که فرق صندوق رأی را با صندوق میوه نمی دانند و مردمشان را هنوز قبیله ای اداره می کنند، در کشورهای مدعی دموکراسی مشارکت پایین مردم در انتخابات، معمولی است ولی در ایران به خاطر «مردم پایه» بودن نظامش، رأی مردم مهم است. دو: معمار کبیر انقلاب، محتوای اسلامی را در قالب جمهوری ریخته و این بنای مجلل و عظیم را بنا نهاده است. جمهوری اسلامی، مردم را جان خود می داند که برای کسالت و افسردگی آنان نگران و بی تاب است و اصلاً بنابر نظر رهبری، وعده ناشدنی دادن نامزدها از این منظر که باعث دلسردی و ناامیدی و بدبینی مردم می شود گناه است.

      سه: اسلام عزیز، چنان انسان را محترم دانسته که اجبار و اکراه را در پذیرش دین برداشته و معتقد است انسان می تواند با عقل خود از پیامبران کمک و از امامان هدایت بگیرد و راه روشن و درست را بیابد و به بهشت خدا برسد. برای اسلام، انتخاب، محترم است که به مسلمانان هدیه شده. راه رشد را باید قدم به قدم پیمود نه کشان کشان. اجبار و اکره، شیوه استکباری است که نسبتی با اسلام ندارد. وضعیت امروز آمریکا و اسرائیل و فرانسه با مردم خود و نسل کشی آل سعود و آل نهیان از یمنیان و کینه ابوجهلیِ جهان سلطه با مردم ایران، گویای این واقعیت است که اجبار از جانب دشمنان است و دین اهل اختیار. و طبق قرآن، یهود و نصارا هرگز از ما راضی نمی شوند و از آزار ما دست بر نمی دارند مگر وقتیکه از دینشان پیروی کنیم. چهار: تربیت و تعالی امت، از وظایف حکومت اسلامی است. آموختن این نکته ضروری است که اشتباه حاکمان مسلمان، اشتباه حکومت اسلامی نیست و به خاطر مسؤولِ بد، نباید از دین و دینداران بدبین شد.

       پنج: وضعیت موجود نتیجه انتخاب اشتباه است نه انقلاب اسلامی. این نیز نکته بسیار مهم تربیتی است که مبادا اشتباه خود را به پای انقلاب مظلوم اسلامی که خونبهای صدها هزار شهید و جانباز است بگذاریم و همچون مسؤولیت گریزها، از پذیرفتن و اصلاح اشتباهمان شانه خالی کنیم. جمهوری اسلامی ایران مردمش را در انتخاب مستقیم شورای روستا و شهر و مجلس شورا و خبرگان و ریاست جمهوری مخیر کرده است و ریش و قیچی را به آنها سپرده که وکلای تخصصی برگزینند و امور خود را به آنها بسپارند. از این منطقی تر، کارآمدتر و محترمانه تر سراغ داریم؟ حال اگر از میان وکلا، ضعیف آنها برگزیده شد باید اشتباه را اصلاح کرد یا با انتخابات قهر کرد؟ وضعیت بد امروز، نتیجه توصیه سال 92 و 96 کسانی است که مردم را به تحریم انتخابات 1400 توصیه می کنند. و ربطی به انقلاب و انتخابات ندارد. باید یقه دشمنان عنود و غافلان لجوج و دوستان نادانی را گرفت که این دسته گل را به آب داده اند، که چرا چنین مردم عزیز و در میدانِ ایران را گلایه مند کرده اند؟

       همداستانی دشمنان و منافقان خارجی و داخلی و برخی از خواص گمراه در تحریم انتخابات، عجیب نیست؟ شیب تند ناراضی سازی و کارشکنی که در این چند سال، مردم را عصبی کرده طبیعی است؟ اگر آنگونه که رسانه های مرجف و مرتجع ضدانقلاب می گویند رأی مردم مؤثر نیست، پس چرا شب و روزشان را به هم دوخته اند تا مردم را از شرکت در انتخابات منصرف کنند؟ کشورهایی مثل سعودی و امثال آن که اهل اره کردن مخالفین و شیر تازه دادن به کدخدایند، در این میان چه ناله می کنند و چه می خواهند؟ و چرا باید مجال دخالت و خدای ناخواسته اثر به آنها داد؟ انقلاب اسلامی ما 42ساله است و نوپا نیست. هم رجایی به خود دیده هم رجوی را. و هم کسانیکه با شعار رجایی آمدند و دیگری شدند. فرصت تَکرار فریب و اعتماد کردن دوباره به مسببین وضعیت موجود را هم نداریم و نباید در معالجه مالاریا به پشه آنوفل مراجعه کرد. باید این مهم دانسته شود که جنگ احزاب پیش رو برای خالی کردن پشت نظام از حمایت مردمی و مأیوس کردن مردم از تغییر و پیشرفت و بدبین کردن آنها از همه مسؤولان است و چه سمی مهلک تر از ناامیدی برای جامعه؟

      انقلاب اسلامی ایران نظر مردم را مهم می داند و قدردان آنست. نه نمادین و شعاری؛ واقعی و وحقیقی. به این دلیل است که از تک تک آراء مردمش محافظت می کند و حتی در امثال فتنه 88، به فتنه گران و معامله کنان آراء مردم، بها نداد و به قیمت به خطر افتادن تمامیت خود، با تمام وجود از جمهوریت و رأی مردم محافظت کرد. وقیحانی که امروزه طعنه جمهوریت را به نظام و انقلاب و انقلابیون می زنند، بی انصافانی هستند که زمانی در نماز خواندن امیرالمؤمنین علی شک می کردند. آن موقع نمی فهمیدند که علی علیه السلام متن دین است و امروز نیز نمی فهمند که جمهوری اسلامی تنها پرچم افراشته شده جمهوریت در جهان است و تمام مدعیان جمهوری را به تحدی می خواند و وظیفه شرعی و عقلی هر مسلمانی دفاع از جمهوری اسلامی است که به گفته سید شهیدان مقاومت، حرم است و دفاع از آن دفاع از حرم همه حرم هاست و تمام شهیدان خونین کفن هم همین راه را رفته و از ما هم همین را خواسته اند و در قیامت می پرسند.

      شرکت در انتخابات ادای دِین ما به دین خداست. هرچه حضور با شکوه تر باشد، قیام لله مردم خداجو پربرکت تر است. تمام شیطنت دشمنان برای دلسرد کردن مردم از شرکت در انتخابات برای جلوگیری از یاری رساندن به دین خداست. منافقانی هم که مردم را از شرکت در انتخابات نهی می کنند همانها هستند که تنهایی اهل و عیال را و سردی هوا در زمستان و گرمی هوا در تابستان را برای سرباز زدن از شرکت در جهاد همراه نبیّ و ولیّ علیهمالسلام بهانه می کردند و مردم، ذلت بعد از تبعیت از سست اندیشان وسوسه گر و سرتافتن از امر پیامبر و امیرالمؤمنین را با گوشت و پوست و استخوان خود درک کردند. اینکه رهبرمان فرمود، عین واقعیت است که کاهش مشارکت با افزایش فشار دشمن کاملاً مرتبط است. اگر بتوانیم مشارکت را بالا ببریم دست دولت منتخب را برای دفاع از منافع ملی و حل مشکلات کشور قوی کرده ایم.

       مردم عزیز و نجیب ایران، سخنان رهبر عزیزمان حقیقت محضی است که فرموده شد. کوتاهی یک عده هرگز نباید ما را از ادامه راه نورانی پدران و مادران انقلابیمان ناامید کند. قهر کردن با صندوق رأی، ریختن آب به آسیاب دشمنی است که هم ناامید می کند و هم در کمین نشسته و همه منتظر تا ببینند کجا، ما از جاده عشق دل می بُریم. باید دانست که هر رأی ما تیری است که اهریمن را از این خانه خوبان دور می کند و امنیت مردمانمان را پایدارتر می کند. هر رأی ما به اندازه یک انتخابِ متفاوت می تواند مؤثر باشد و هرگز نباید دست کم گرفته شود. حضور حداکثری و انتخاب آگاهانه فردی که با کارنامه درخشان و برنامه مؤثر و کارآمد بتواند کشورِ آزرده و خاطرهای گلایه مند مردم را مرهم نهد خواست و اراده ای می خواهد که از من و توست. باید برای پایان دادن به وضعیت منفعل و منزجر کننده امروز قیام کرد و برای اداره بهتر کشورمان تصمیم گرفت. و باید دانست که اینک چشم امید پاکان و صالحان و شهیدان به دست ما مردم است که باید تعیین کننده سرنوشت کشور و ما و فرزندانمان باشد و به خواست و فضل خدا بهترین نصیبتان باشد.  



 

منتشر شده در خبرگزاری فارس 28خرداد1400

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۳/۲۸ساعت 13  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

  

     خدا فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چرا چيزى مى‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد؟ آیه 2 سوره صف

    ماه ذی القعده را می توان ماه ولایت نامید. ولایتی که با ایران گره خورده و شناختش بدون آن کامل نیست. این ماه، ماه ایرانی هاست. ماه میهمانان و ماه مهاجرت خوبان به این خانه خوبان و میهمان نوازی ما. و ماه پایه گذاری تمدن بزرگ و استوار کردن ستون های هدایت. ماه تلاش برای نجات دین از تحریفِ اغراق و اجحاف و سپردن امانت به امانتداران. ماه انتخاب ایرانیان برای مسؤولیت سنگین به ثمر رساندن تاریخِ جهان. آنروز که مهاجرت عالم آل محمد علیه السلام از مدینه به مرو انجام شد اگرچه برای شیعیان و آزادگان غیرایرانی، غمبار بود و سخت، ولی برای شیعیان و آزادگان ایران جشنی بود فراموش ناشدنی. تاریخ تمدن جدید ایران از آنروز ثبت شد که علی بن موسی الرضا علیه السلام به تربیت و تعالی قوم سلمان فارسی همت گماشت و در ناصیه آنان خیری دید که می توان بر ایمان آنها مطمئن بود بر توان آنها امید داشت. فاطمه معصومه علیها سلام که آمد، چشم و چراغمان روشن شد و خدا به این دیار برکت داد.

      این دیار دلیران که 58 سال است مسیر رشد و پیشرفت و شکوفایی را پیش گرفته و 42 است که موفق به ساختن خانه امن ایران شده است تمام دشمنان را که از خانه رانده، بیرون خانه نگه داشته و با اقتدار تاریخی اش تولید قدرت کرده و با تولید مثل مبارکش، خود را در منطقه و جهان تکثیر کرده و امروزه زبانزد آزادگان جهان و قبله آمال محرومین و مستضعفین شده و خانه بزرگ و امن و آرام کسانی است که زندگی پاک را دوست دارند و از زندگی، حیات طیبه را می خواهند. و می خواهند در دنیایی زندگی کنند که بدون ظلم و ظالم باشد و از موهبتهای خدا بهره مند باشند و با نشاط مؤمنانه، جهان را آنگونه که خدا می خواهد بسازند و در این مزرعه آخرت، هرچه خوبی و نیکی است بکارند تا در زندگی ابدی از هرآنچه خدا برای بندگانش آماده نموده لذت حقیقی ببرند. این بندگان خدا، حقیقت خدا را یافته و او را شایسته تکریم و تعظیم دانسته اند. حیاتی نیکوتر از این هست؟ نیست ولی عده ای اینرا نمی خواهند.

     42 سال است که دشمنان به هرچه که به عقل شیاطین جن و انس رسیده متوسل شده اند تا در مقابل خواست به حقِ مردم خداجوی ایران بایستند و نگذارند که مردم به خواست دلشان برسند. به هرچه خباثت است خود را آلوده اند تا نگذارند طعم شیرین انقلاب به کام مردم بنشیند. عِرض خود برده و زحمت خوبان شده اند و نتوانسته اند. بی شک، سرگذشت انقلاب اسلامی امت خمینی و خامنه ای، فصل تعیین کننده ای در تاریخ جهان است که هرگز در مظلومیت و اقتدار فراموش نخواهد شد و تا تاریخِ خلقت نفس می کشد یاد فرزندان مظلوم انقلاب بر پیشانی آن خواهد درخشید. آیندگان خواهند دانست که اینان از صفر و با دست خالی انقلابشان را شروع کردند و تولید قدرت و ثروت کردند و کار ملت ایران و امت اسلام را به پیش بردند و هرجا که بین منافع خود و انقلاب اسلامی تزاحمی پیش آمد، کریمانه و منعمانه از حق خود چشم پوشیدند تا طفلِ انقلابشان ولو در دست نامادران نامهربان، زنده بماند.

      انقلاب اسلامی از آغاز تشکیل جمهوری اسلامی همه گونه تفکری را به خود دید و انقلابیون تحمل و مدیریت کردند و هزینه پرداختند. از بنی صدر گرفته تا بنی کدخدا همه آمدند و بر سفره مهربان انقلاب بیش از آنچه سهمشان بود خوردند و حتی غارت کردند و نمکدان شکستند و باز هم انقلابیون، غصه به دل پیچاندند تا دیگران ندانند که کشور دست نامحرمانِ نااهل افتاده است. آنها که بیش از همه خورده بودند و از فرصتهای عمومی برای خود و آقازاده های بی عار و هنر خود سوء استفاده کرده بودند، بیش از همه صدا بلند می کردند و دروغ می گفتند و توهین می کردند و تهمت می زدند. آنچه خود مسبب و مقصرش بودند را به فرزندان انقلاب نسبت دادند و بازهم صبر و باز هم صبر و باز هم صبری که شاید وقیحان و سخیفان را متنبه کند که نکرد.  

     انتخابات 1400 به این دلیل مهمتر است که دولت ناکارآمد یازده و دوازدهم کارد را به استخوان رسانده و نصاب بی تدبیری و ناتوانی را به نام خود ثبت کرده که این تنها از غربزدگان لیبرال برمی آید. فرصت سوزی های عجیبی که در دو دولت اخیر انجام شد بی سابقه است و خیانت بزرگ اعتدالیون اصلاح طلب بیش از آنکه به مردم باشد به تاریخ کشور است. دولتی که با « زبان دنیا را بلدیم » منتقدان را با بی ادبانه ترین تعابیر به جهنم حواله می داد، بهترین فرصت فراهم شده برای مذاکره را به بدترین شیوه تباه کرد. اعتماد عمومی را بیرحمانه پیش پای مفسدان و نجومی بگیران مفتخور و وابستگان فاسد و مدیران نالایق، سوزاند. بورس یک نمونه از این خروار است. پشتوانه آراء عمومی را با بی مسؤولیتی به گونه ای به آتش کشید که مردمِ پرشور را در انتخابات 1400 دچار افسردگی سیاسی کرد. با بی کفایتی چنان خدمتی به دشمنان کرد که به گفته آقای روحانی دشمنان از حمله نظامی به ایران منصرف شدند و در حقیقت بی نیاز شدند.

      اینها گوشه ای از کارنامه دولتی است که با بی کفایتی در کنار معاهده به درد نخور برجام، در تاریخ ماندگار شد. و مردم ماندند با حسرتی از انتخاب اشتباه و اعتماد به کاسبان دروغ و به تاجران ریا. مردم ماندند با سفره کوچک شده و بازار بی رونق و تورم افسار گسیخته و نقدینگی افسانه ای و فُردوی خاموش و صنعت خاک اندود و اعتماد از دست رفته و امید پراکنده و فقر فزاینده و خرابیهای به جا مانده از حمله مغولانِ لیبرال به کشوری که به گفته دوستان عالم و دشمنان عاقل، در آستانه جهشی فوق العاده بود و اگر متوقف نمی شد می توانست مردم را به رفاه و پیشرفتی برساند که هرگز دست دشمنان برای به هم زدن آرامشش به آنجا نمی رسید. و دولت آینده باید کشور را از نو بسازد و با اقتدار به اصلاح خرابی ها و ویرانی ها بپردازد و ساختارها را محکم کند. و این همه هرگز با اعتماد مجدد به مسببان وضع موجود، میسر نمی شود و دیگر نباید از سوراخ غربزدگان گَزیده شد.

      در مکتب لیبرال های وطنی است که رقیب ایرانی، دشمن است و عربستان سعودی و امارات دوست. در این مرام است که می توان با شعار « نجات ایران» با مغول و صدام و منافق و داعشی و اسرائیل و آل سعود و ترامپ و مکرون و ملکه و ... هرچه نادرست و اراذل و اوباش جهان متحد شد و باز هم پُر رو بود و برای ایران و ایرانی هق هق کرد. تنها در این مکتب است که برای کسب آبرو به غیر از جاسوس می توان به اینستاگرام و تلگرام هم پناهنده شد. می توان دست به گردن افرادی که خون به دل مردم کرده اند آویخت و به جای تبرّی از آنها تبرک جست. می توان اخبار دوغ و دوشابی در فضای جامعه پمپاژ کرد و درهمان حال به رقیب، تهمت زد. می توان مجرم ها و مفسدها را به خوب و بد تقسیم کرد و هم حزبی را به نام خوب از آنها سوا کرد و مابقی را به مردم و رقیب چسباند. در این مرام می توان برای رأی آوردی با چشمک سیاسی، از آمریکا گدایی حمایت کرد و دلیل بی محلی و تحقیر آنها را عزت نفس رقبا نمایاند. در این نحله می توان با دروغ، بر مذهب پا کشید و بر چهره اصول چنگ زد و در میانِ اقوام و مذاهب تنش زایید. می توان به دروغ بر سر انقلابیون نجیب، فریاد زد که دین و ورزش و فرهنگ و اقتصاد و زنان و ... را سیاسی نکنید و خود، همه اینها را به مذبح مقام و منصب بُرد و حتی از بمب جنسی سخن به میان آورد. بی شرمانه.

      سال 1400 مردم فهمیده اند که دوگانه سازی ها و برچسب زنی های این قماش همان داستان چوپان دروغگوست که هیچ سخنش واقع نبود. با جنگ و صلح به اوج رسید و بعد از آن در هر برهه ای به جای پیوست کارشناسی تصمیمات، به عنوان پشتوانه فریب افکار عمومی به کار رفت. هرکه اعتراض می کرد با بی سواد و جنگ طلب و کاسب تحریم و ... به گوشه ای رانده می شد ولی امروز دیگر اینگونه نیست. مردم می بینند که مدعیان دکترمهندس اگر برایشان انشاء ننوشته باشند از بین یک تا هفت، هشت را انتخاب می کنند و امضاء خود را هم می توانند فراموش کنند. بی شک تدبیر این عده از جنس تدبیر فعلی هاست که برای رفع کمبود برق و صرفه جویی در استان گرم خوزستان، به کارمندان، دستور « کت نپوشید » می دهند. این اگرچه به طنز می ماند ولی واقعیت بدون پوشش و روپوش مدیریت این مدعیان است.

      مهندسی انتخاباتی اینها اینگونه است که حاشیه را به متن بیاورند و از متن ها بگریزند. هزینه ازدواج جوانان را با بی عرضگی، نجومی کرده اند و مشکل آنها را آب بازی معرفی می کنند. به جای پیامکهای استرس آور دولاپهنای بانکی، پیامک حجاب را به رقیبان منتسب می کنند. دولت را چرخه تولید پروندهکرده اند و به قوه قضا لگد می زنند. سنگ به چاه می اندازند و به عاقلان طعنه می زنند. آنچه می گویند را عمل نمی کنند. از اینها نوشتن و خواندن، اگرچه غصه دارد ولی عبرت آمیز است و باید دانست که اکنون نوبت ملت است تا با حضور مؤثر و گسترده در انتخابات و برگزیدن آنکه در کارنامه و برنامه اش، عقلانیت و اقتدار موج می زند، روال معیوب و منفور امروز را بر مدار صحیح قرار دهند و به فضل و برکت خدا انتخابات سیزدهم را جزء بی نظیرترین انتخابات قرار دهند و پایانی بر دوره سکون و رکود و شروع دوران طلایی و تأسیس مرحله دولت اسلامی. بعون الله و فضله.

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 24 خرداد 1400

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۳/۲۴ساعت 0  توسط محمدهادی صحرایی  | 




 

     «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً» که قسمتی از آیه 57 سوره کهف است بسیار گویاتر از هر سخنی در تنبیه افراد و تنزیه افکار و اعمال ماست و خدا می‌داند که داروی درمان بیماری حبّ جاه و مقام کسانی است که خدایشان حزب و منصب و میز و صندلی است. اگر هنوز از خدا خاطره‌ای در ذهن خود داشته باشند.

      علامه طباطبایی که خدا بر درجاتش بیفزاید و او را دعاگومان قرار دهد در تفسیر المیزان به این آیه پرداخته و زیباتر از این قلمِ ناتوان، به بیان زیر و بالای آن همت گماشته و این‌گونه ترجمه نموده که «من گمراه كنندگان را به كمك نمى‏گيرم».

    به نظر؛ دستور مستور در این آیه این است که ‌ای بندگان من، شما هم گمراه کنندگان را به کمک نگیرید. آنها که به خدا تعهدی ندارند به شما نیز تعهدی نخواهند داشت و بر عهد خود نمی‌مانند. امید صداقت و درستی داشتن از آنکه برای رسیدن به دنیا از دروغ و دغل بهره می‌گیرد خیالی واهی و سرابی نامتناهی است. تجربه می‌گوید آن‌کس که برای رسیدن به مقام دنیایی پا بر حق و عدالت می‌گذارد، آماده می‌شود تا بر حقوق بیشتری پا بمالد. در سیاست پاک اسلامی، هرگز نباید به سمت سبزه مزبله رفت چراکه آبی خورده که امثال ماکیاولی و معاویه ریخته‌اند و از جایی تغذیه کرده که تعفن شیطانی دارد. ماکیاولی جدای از سخنان درستی که گفته، معتقد است عهدشکنی ناپسند نیست و فرمانروایان می‌توانند وعده‌هایی را که به اجبار داده‌اند با رفع اجبار بشکنند. او در کتاب شهریار، آورده که شهریاران باید هم خوی انسانی داشته باشند و هم خوی حیوانی. لزومی ندارد همه صفات خوب را داشته باشند و همین که به آن تظاهر کنند، کافی است.

     آنها که معتقدند سیاست کثیف است، این را دیده و شنیده و خوانده‌اند و از سیاست اسلامی بی‌خبرند. سیاست اسلامی، چون عین دیانت است، پاک و شریف است و سیاستمدار، اهل دوز و دغل به مردم نیست. جای عاقلان، پاکبازان و شجاعان است، نه حقه‌بازانِ دنیاپرست. در میدان نبرد می‌توان دشمن را فریب داد و رجز خواند و اغراق کرد ولی در میان مردم هرگز. ما آنچه از امام راحل و امام حاضر دیدیم غیر از این نبود. اینها حتی با مردم دشمن هم مهربان بوده و هستند و تنها با سران کفر و نفاق، اهل مبارزه‌اند. سیاستی که قبل از حمله هوایی به تأسیسات بعثی به مردم خبر می‌دهد و قبل از حمله به پایگاه عین‌الاسد، مردم حوالی را خبر می‌کند کجا و سیاست کثیف و سخیف میهمان و مظلوم و مردم‌کش آمریکا و اسرائیل و رهروان آنها کجا؟ آن که سرسختانه با منافقین خونخوار می‌جنگد همان کسی است که فرزند شیرخوار مسعود رجوی که به دستش افتاده را مهربانانه بغل کرده و به عاقلان خانواده رجوی می‌سپارد.

     جمهوری اسلامی ایران بسیار مفتخر است که در مردمسالاری دینی و واقعی، سرآمد و سرافراز و سرخط است. ثابت کرده از رأی و نظر مردم واهمه ندارد و محترمش می‌شمارد. مردم می‌دانند به هرکه رأی دهند همان خواهد آمد حتی اگر مورد نظر نظام و انقلاب اسلامی نباشد. تقلب و جابه‌جایی را باید در جایی جست که به حکم دادگاه، رأی کمتر به ریاست می‌نشیند. کشورهای منطقه که مردمشان رنگ رأی را به چشم ندیده‌اند هم هرگز صلاحیت اظهارنظر ندارند و ورود رسانه‌های سعودی و امثال آنها به این عرصه مثل اظهار نظر گاو چاق است درباره پرواز عقاب. جمهوری اسلامی اهل خیانت به آرای مردم نیست و گواه این مدعا رؤسای جمهور و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این 42 سال است. طعنه دشمنان و غافلان به اینکه چرا بسیاری از رؤسای جمهور ایران مخالف و منتقد ‌شدند اگرچه خواندن داستان از وسط کتاب است ولی از قضا ثابت‌کننده این ادعاست که جمهوری اسلامی از تنوع افکار، هراسی به دل ندارد و با خودباوری بی‌نظیرش از همه ظرفیتهای موجود مدیریتی در کشور و هر ادعای نخبگی و توان مدیریتی که مورد رغبت مردمش باشد استفاده می‌کند. این باشکوه نیست؟

     انتخابات 1400 اگرچه به خاطر سوء مدیریت و سابقه بد اصلاح‌طلبان اعتدالی در 8سال اخیر و قربان کردن جمهوریت نظام به پای اعتماد به دشمن، ممکن است با استقبالی نظیر دوره‌های قبلی رو‌به‌رو نشود ولی نباید به خاطر بی‌تدبیری و بی‌عرضگی حرافان، پشیمانی از انتخاب بد گذشته را به دلخوری از انقلاب معنی کرد. دروغگویی مدعیان دموکراسی کجا و طهارت انقلابیون صادق کجا؟ سیاست عفن معاویه کجا و سیاست مطهر علوی کجا؟ آن که برای دو روزه دنیا دروغ می‌گوید و وعده پوچ می‌دهد و به چهره پاک دین و دینداران ناخن می‌کشد همان غوغازیستی است که حیاتش در دوقطبی‌‌سازی و آشوب و بلواست. دوگانه دروغین جنگ و صلح، میدان و مذاکره و... که اکنون به پوچی آن پی برده شده امروزه جایش را به دوگانه 5 نفر علیه یک نفر داده و هم به دنبال تنش قومیتی ترک و دیگران است.

     همگان فهمیده‌اند که هیچ دشمنی نمی‌تواند مثل لیبرال‌ها کشور را به هم ریخته و ویران کند و خطر اصلی، تفکری است که به اخلاق به عنوان یک شعار خالی از عمل نگاه می‌کند و دروغ را جزئی از سیاست می‌داند. اخلاق را شعاری می‌داند که با آن بر رقیب چنگ زند و خود عاری از آن و تعهداتش باشند. وضعیت اسفبار اقتصاد امروز نتیجه اعتماد به کسانی است که کارشان را با دروغ و تهمت و فریب و دوگانه‌‌سازی‌های جعلی آغاز کردند و کشور را به اینجا رساندند که نه چرخ سانتریفیوژ به درستی می‌چرخد و نه چرخ زندگی مردم. وعده ایجاد رونق اقتصادی آنچنانی که مردم را از یارانه 45500 بی‌نیاز کند، روغن را از سبد خانوارها و رونق را از بازارشان ربود و ارزش همان یارانه را از 40 دلار به یک و نیم دلار کاهش داد و هزینه یک هندوانه کرد. تورم بی‌سابقه، بی‌ارزش کردن پول ملی، خلق پول بی‌پشتوانه، سوزاندن اعتماد مردم با بورس، تضعیف اعتبار ایران در جهان، تحمیل تحریم‌های سیاه‌چاله‌ای و منحصر به فرد، تخریب زیرساخت‌های امنیتی و فرهنگی و از همه مهم‌تر ایجاد افسردگی سیاسی در بین مردم، بخشی از حضور خسران‌بار لیبرال‌هایی است که نگاه ابزاری به اخلاق دارند.

     در این تفکر می‌توان مردم را کوله بر و سوخت بر کَرد و هرچهار سال یک‌بار برای آنها اشک کبیسه ریخت. زن را با گلوله کشت و به مقتوله تهمت و افترا زد و هنگام انتخابات از حقوق زنان دم زد. برای حرمت مردم مویه کرد و بعد از نشستن به ریاست آنها را لبوفروش و بی‌شناسنامه و بی‌سواد و راننده تاکسی نامید. برای گردش آزاد اطلاعات هق هق کرد و با گران کردن بنزین در شب عید، به مردمِ خود، شبیخون زد. از سرافرازی ایران و ایرانی گفت و معاهده ننگین برجامی را نخوانده امضاء نمود که حتی نسخه فارسی ندارد. از منشورحقوق شهروندی گفت و نجومی‌بگیران بی‌انصاف را ذخیره انقلاب نامید و انبوه مردم را لشکر قابلمه به دست خواند. از اتحاد و محبت و اسلام رحمانی داد سخن سر داد و با دوگانه‌های جعلی مردم را در مقابل هم قرار ‌داد و ... . و در این تفکر می‌توان عهد کرد و شکست، به کارِ نکرده افتخار کرد، به جای پاسخ، متلک گفت و به جای عذرخواهی فرار کرد و به جای مسؤولیت‌پذیری دیگران را متهم نمود و با جنگ روانی به جنگ جمهور رفت و... و می‌توان به زور زر و تزویر و رسانه، جای مظلوم و مجرم را عوض کرد.

     گلایه و تردید برخی برای شرکت در انتخابات ریشه در همین اقداماتی دارد که اعتماد عمومی را مخدوش کرده و بزرگترین خیانت به کشور و مردم نیز همین ایجاد ناامیدی است. مردم دیگر نخواهند پذیرفت که در روزهای انتخابات وعده بشنوند و وقت ریاستِ شاسی‌سواران، سواره از آنها نظرسنجی شود. امروزه هم برخی نامزدها نه برای مدیریتِ وقت، که برای انشاخوانی و دستورخوانی، مثل مجلس ترحیم، از همه اقشار ضعیف و در مضیقه و از هر قشری که می‌شود در آن طمع بکنند نام می‌آورند و کلی‌گویی می‌کنند، بی‌آنکه برنامه یا کارنامه درخشانی داشته باشند. فرار مغزها، جوانان، زنان، مذاهب و اقوام مختلف، حجاب، فیلترینگ، ورود زنان به استادیوم و ... همگی ژله‌های اشتهاآوری است برای تحریک ذائقه عوام و فریب دادن عامه از توجه به شایسته‌گزینی. اینها را آنهایی وقیحانه مرتکب می‌شوند که رقیبان را پوپولیست می‌نامند.

     مطالبه به حق مردم از نامزدها پس از مناظره اول و دوم این است که بین خود و خدایشان، خدا را در نظر بگیرند و مردمی که سفارش شده اوست. بدانند که به زودی در محکمه عدل الهی حاضر خواهند شد و باید پاسخگوی امروزشان باشند. و محضر امروز، محل و محملی برای عقده‌گشایی و انشاخوانی و دروغ پراکنی نیست. بطلان کلام متکبرانه سرهنگ نیستم، حقوقدانم را امروزه مردم در حقوق ضایع شده خود توسط دولت فعلی می‌بینند و با جمله «من اقتصاددانم» این زخم کهنه تازه می‌شود. توهین و تحقیر و دروغِ سواد شش کلاسی و امثال آن نیز از همین تفرعنی ناشی می‌شود که در همین دو مناظره و حواشی آن عیان است و حاجت به بیانش نیست. امروزه باید به این مهم متمرکز شویم که هرگز فرصت اعتماد به کذابانی که قصد فریب مردم با مظلوم‌نمایی و استخدام حقه‌بازانه کلماتی نظیر کاندیدای خاص، پنج نفر به یک نفر و... را دارند نیست و هرگز نباید گمراه كنندگان را به كمك گرفت که امیدی به خیر آنان نیست اگر شر نرسانند و فقط بروند تا مردم نفس بکشند. ان‌شاءالله







سرمقاله روزنامه کیهان مورخ 19 خرداد 1400



 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۳/۱۹ساعت 6  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 



      تحرّکوا باسم‌الله إلى الأمام و اعلموا أنّه «وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»

      تقویم انقلاب اسلامی پر است از ایام‌الله و روزهای مهمی که هرکدامشان به اندازه یک تاریخ عمیق، خاطره گفتنی دارند و در مرور هرکدامشان می‌توان مظلومیت مقتدرانه بندگان خدا را تورق کرد. تاریخی که معلم انسانهاست بیش از آن که متعلق به سنگ و بنا باشد، به مردم همین چند ده ساله اخیری تعلق دارد که در آن حرکت کرده‌ایم و یکی یکی واقعیات مهمش را تجربه می‌کنیم. یا تاریخ، پس از انقلاب اسلامی بر روی دور تند حوادث افتاده یا ویژگی آخرالزمان و گونه گونی و فراوانی پیشامدها، گذر تاریخ را سریعتر نشان می‌دهد. ولی مهم آن است که انقلاب اسلامی که از ایران شروع شد و امروزه به دوردست‌ها رسیده و یکی یکی قلعه‌های کفر و نفاق و حیله را فتح می‌کند و تغییر ماهیت می‌دهد، همیشه با حوادث مهم همنشین بوده است. این حقیقتی زیباست که انقلاب اسلامی به تنهایی وظیفه به ثمر رساندن رسالتهای نیمه تمام انبیاء سلام‌الله علیهم و به انتها رساندن تاریخ را بر عهده گرفته است. خدا بر درجات سید شهیدان قلم بیفزاید و مردمان را با اندیشه‌های زلالش آشنا کند که جایش در این دوران خالی است.

       نمی‌توان از انقلاب اسلامی گفت و از خردادهای پرحادثه‌اش راحت گذشت. که هرگز انقلاب اسلامی از این ماه راحت نگذشته و راحت نگرفته است. خردادها ماه امتحانات و ابتلائات بزرگ است. عیان شدن و اوج مبارزه مردم ایران به رهبری خمینی کبیر در 15 خرداد 1342 یکی از مهم‌ترین روزهای انقلاب است که بی‌آن نمی‌توان انقلاب اسلامی را شناخت. شاید بتوان گفت یکی از تفاوتهای لیبرالها، کمونیستها و نحله نفاق با انقلابیون از همین روز شروع می‌شود. آنها نمی‌توانند ریشه اسلامی انقلاب به رهبری روحانیِ مجتهد و متدین و مبارز را ببینند و بپذیرند. از همین روست که تحلیلشان از انقلاب اسلامی همان تحلیل 40-50 سال پیش است و دعوای آمریکا و ایران را نیز از جنس دعوای خواهر برادری بر سر پرتقال می‌دانند و معتقدند با نشست و برخاست و خنده و دست دادن و روبوسی و صلوات بر گذشته، می‌توان این کدورتها را بر طرف کرد و با نامه نوشتن به آنجلینا دنیا را دوباره ساخت. به همین لوسی.

      سیاست کنار آمدن با کدخدا اگرچه سیاست لیبرالها از اول انقلاب بود و بارها به منافع کشور آسیب جدی زد ولی اوج این تفکر ساده‌لوحانه در همین هشت سال اخیر باعث شد که مردم با گوشت و پوست و استخوان خود بلاهت آن را درک کنند. با سفره‌هایی که هر روز خالی‌تر و زندگی‌هایی که هر روز سخت‌تر می‌شود و لجبازی عده‌ای مأمورِ غربزده که می‌خواهند به هر قیمت ممکن ملت نجیب خود را به خواستگاری دیو ببرند. ظاهر شیک و حرف‌های پرتقالی این عده به گونه‌ای است که گویی پشتوانه منطقی عمیقی دارد و طرحی وطن دوستانه و خیرخواهانه برای مردم خود دارند ولی در عمل آنچه عیان است، «تقریباً هیچی» است که مثل شعار «لاحکم إلا لله» ماند.

      « برجام » معاهده‌ای خسران بار و تاریخی است که با ‌اشتباهات فنی، فضاسازی و اغراق گویی، توانست زیربنای صنعت بومی هسته‌ای را متوقف، و اقتدار سیاسی کشور را مخدوش کند، دست مردم را ببندد، اعتماد عمومی و امیدواری آنها به حضور در انتخابات را به پایین‌ترین حد ممکن در تاریخ انقلاب اسلامی برساند، تورم بی‌سابقه و ناباورانه به وجود آورد، عمر گرانمایه دو دولت را هدر دهد و به جای روحیه تحرک و پویایی، دولت را دولتی دیمی، نشسته و منفعل کند که منتظر باران از آسمان بی‌ابر برجام است. توانست وزارت امور خارجه‌ای را که باید دنبال فعال کردن دیپلماسی اقتصادی، تولید قدرت سیاسی، زمینه‌سازی فرهنگی و... باشد، به «وزارت امور برجام و کدخدا » تبدیل کند. بی‌شک آیندگان با سرافکندگی از برجام یاد خواهند کرد و مسببین آن، چه آنها که آن‌را به مردم تحمیل کردند و نخوانده امضا زدند و چه آنها که برای چنین روزی، بیست دقیقه‌ای و با اضطراب آن‌را مصوب کردند و چه آنها که سکوت کردند و چه آنها که هنوز هم به مردم دروغ می‌گویند و نشانی غلط می‌دهند را با بی‌رحمی قضاوت خواهند کرد.

      برجام باید در متن کتب درسی قرار گیرد و آیندگان به بصیرت خمینی کبیر در بی‌اعتمادی به لیبرال‌ها و خامنه‌ای حکیم در بی‌اعتمادی به آمریکا و اروپا پی ببرند. جهان دید و دانست که گروهی فلسطینی بی‌پناه و اردوگاه‌نشین توانستند با مقاومت و میدان‌داری و اعتماد به خدا و بازوان جوانانشان، هیمنه اسرائیل را در شکست‌ناپذیری به افسانه تبدیل کنند و آمریکا را در حمایت از رژیم گرگ صفت صهیونی به عقب‌نشینی وادارند و... و در همین روزها گروهی بسیار مدعی با سطح توان ناچیز می‌خواستند مسایل ایران و آمریکا را با دوگانه‌سازی دیپلماسی و میدان حل کنند. مثل اینکه کسی معتقد باشد ماشین یا باید گاز داشته باشد یا ترمز.
سوم خرداد، مناسبت دیگری است که این روزها با پیروزی یکم خرداد جبهه مقاومت در فلسطین، یادآوری می‌شود. خودیابی و مقاومت جانانه مردم مظلومی که جز خدا پناهی نداشتند و کشور خود را از هاضمه کثیف ارتجاع و نظام سلطه بیرون کشیدند و امروز الگوی فلسطین شده‌اند. بسیجیان قهرمانی که در تاریخ بی‌نظیرند. از آنها گفتن و خواندن و نوشتن، افتخار آفرین و غرورانگیز است. و صلابتی مثل صلابت رهبر و آوینی و کریمی مؤید می‌خواهد. فتح خرمشهر اگرچه الگوی فتح خرمشهرهای در پیش است ولی نور دُردانه مانده در پیشانی جمهوری اسلامی است و گویای این واقعیت است که ایران، وطن دوست‌تر از بسیجیان خمینی به خود ندیده و انقلاب اسلامی، مردم ایران را این‌گونه آموخته که هرگز خاک و خانه خود را به دشمن دون نسپارند و هر متجاوزی را آن‌گونه که خود می‌دانند تنبیه کنند. الگوی امروزین هم همین است. اگر اسرائیل به هر دلیلی طمع و غلطی بکند، جوانان به پاخاسته فلسطین دوازده روز آسمان و زمینش را به هم می‌دوزند و تا غلط کردم نگوید دست برنمی‌دارند. نسخه آمریکا هم همین‌گونه پیچیده می‌شود.

      نیمه خرداد 68 هم اگرچه داغ رحلت روح‌الله بر دلهای مسلمانان و آزادگان ماند و مردم مسیح زمان خود را دیدند که چگونه به آسمان رفت ولی با پوشیدن ردای امامت امت بر قد رعنای امامِ جوان، شیوه جدیدی از مدیریت اصیل اسلامی رونمایی شد و مردم به حکمت سخن آن پیر سفر کرده که فرمود آقای خامنه‌ای چون خورشید می‌درخشد پی بردند. و دیدند که می‌توان زاهدانه زندگی کرد و مقتدرانه مدیریت کرد. می‌توان مجاهدِ مجتهدِ مبارزِ شجاعِ حکیمِ ادیبِ مدیرِ مدبرِ مقتدرِ مهربانی بود که در دنیای متلاطم آخرالزمان، کشتی مؤمنین ایران و مسلمین جهان را به سلامت هدایت کرد. کدام کشور و کدام عقیده و کدام رهبری است که بتواند کشوری با شرایط داخلی و خارجی و دشمنان و نفوذی‌ها و تراکم مسایل و تنوع سلایق و... ایران را یک‌سال نگه دارد و مردم کشورهای منطقه را نیز نجات دهد و بر دلهای آزادگان و مسلمانان سنی و شیعه و غیر مسلمان حکومت کند؟ پیشرفت و رشد به کنار.

      اصالت و فخامت این وجیزه بیش از آن است که به آفت تملق و اغراق آلوده شود ولی نباید که به حق، اجحاف کرد. در آمریکای کدخدا، مجلس چند ساعتی به تسخیر معترضین درآمد. معترضین زنده مانده دستگیر شدند. اگر کارمند دولت بودند اخراج و اگر نه جریمه شدند و هرگز نمی‌توانند در ادارات دولتی استخدام شوند و.... و در ایران، عده‌ای فتنه گر، هشت ماه کشور را به آشوب کشیدند و کشتند و آبرو ریختند و فحش و فضیحت و... ولی برخی از آنها حتی وزیر شده و در مناصب بالای اداری به کار گرفته شدند و... و اگرچه این جای انتقاد دارد ولی از سوی دیگر نشانه اقتدار نظام مظلوم جمهوری اسلامی است که بی‌نظیر است. امروز هم کسانی برای ریاست‌جمهوری صف کشیده و قیافه می‌گیرند که متهم وضعیت امروز اقتصاد و سیاست و فرهنگ‌اند و باید پاسخگوی مجلس و دولتی باشند که داشتند نه اینکه گستاخانه دوگانه بسازند و منکر پیشینه خود و خانواده شوند و سینه صاف کنند. با چه رویی، خدا می‌داند.

      28 خرداد امسال نیز حماسه‌ای باید ساخت همسنگ اول و سوم و پانزدهم خردادی که نشان داد نسخه مقاومت و تلاش و قوی شدن، همیشه بر تسلیم و تنبلی و ضعف غلبه دارد و حساب خادمین واقعی ملت از حقه بازهایی که گذشته خود را فراموش کرده و قصد دارند آینده مردم را نیز دوباره تباه کنند جداست. کسانی که انقلاب اسلامی بیش از هرکسی به خود و خاندانشان خدمت کرد و مسئولیت سپرد و مردم ایران بیش از همه از اعتماد به آنها آسیب دید و هزینه پرداخت کرده است هرگز شایسته اعتماد و انتخاب دوباره نیستند و آنکه می‌خواهد برای کوله‌بر و سوخت‌بر، ‌اشک کبیسه بریزد باید ابتدا ساعت ‌اشرافی از دست باز کند و بداند که مردم در گذشته، تَکرار ‌اشک‌های چهارسال یک‌بار حقه‌بازان را دیده و نتیجه اعتماد به نااهلان را چشیده و کسانی که را تجربه کرده که با‌ گریه از مردم رأی گرفته و هشت سال ‌اشک مردم را درآورده‌اند. و خدا این مملکت را از دروغ و خشکسالی و حقه‌بازان در امان بدارد. آمین.

 

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 4 خرداد1400

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۳/۰۴ساعت 9  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

 


       اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ یا واسع المغرفه إغفرلی. خدایا برایت روزه گرفتم و بر روزیت افطار می‌کنیم و بر تو توکل می‌کنیم ‌ای بخشنده گناهان، مرا ببخش.

       ماه رمضان را همچون کسی که هجرانش بر ما سخت و غم‌انگیز است وداع می‌کنیم. سلام بر تو‌ ای بزرگ‌ترین ماه خدا. ماهی که در آن، آرزوها و حاجات، به برآورده شدن نزدیک است. سلام بر تو، ‌ای هم‌نشینی که فقدانش دردناک است. و مایه امیدی که دوری‌اش، رنج‌آور. سلام بر تو همدمی‌ که چون رو کند، مونس گردد و شاد کند و زمانی که سپری شود، به وحشت اندازد و دل‌ها را به درد آورد. سلام بر تو، که دل‌ها در تو نرم و گناهان در تو کم شد. چه بدی‌ها که با تو از ما برطرف شد؛ و چه خوبی‌ها که به وسیله تو بر ما فرو ریخت. خدایا عذرمان را در کوتاهی از ادای حقّت بپذیر و عمرمان را که پیش روی ماست، به ماه رمضان آینده برسان و بر انجام عبادتی که شایسته توست، یاریمان ده.1

     با عید مبارک بندگی و فطر، از ماه مبارک رمضان امسال هم گذشتیم. خوش به حال آنکه بهره‌ای برداشت و اندوخته‌ای انباشت و گناهان را واگذاشت و واحسرت به محرومان. در روزهایی که مرگ، کوچه‌گَرد شهرمان شده و اعتمادی به زمین گذاشتن قدم‌های برداشته نیست آیا برای مغفرت، تا عرفه زنده می‌مانیم؟ فقط خدا تکیه‌گاه قلب‌های خسته و ‌ترسیده و رمیده از شیطان است و بیرون از این ماه، اضطراب دارد. خلوت سحر و لذت افطار را تنها کسانی چشیده‌اند که خود را بر خوان گسترده خدا میهمان دیده‌اند. چه افتخاری از این دیده شدن، بالاتر و چه هیجانی از این میهمانی، برتر. آنکه به میهمانی بزرگان دعوت است می‌داند بر روی ابرها قدم زدن یعنی چه و در پناه بزرگان بودن چه اقتداری دارد.

      دعای آغازین این نامه گشاده، دعای افطار است. نه دعای معمولی و آنچه ما می‌خوانیم. دعای افطاری که در پاره‌های دفتر بجا مانده از دختران شهید افغانی به یادگار مانده است. آن را با طلب مغفرتش آمیخته و با زبان شیرین افغانی ‌ترجمه کرده و به امانت، همان‌گونه که آن شهیده نوشته، نوشته‌ام. این چند خط رمز زندگی است که ما از آن غافلیم. اطاعت از دستور خدا و خوردن رزق حلال و امید به بخشایش او داشتن یعنی بنده بودن. و بهترین پاداش بهترین بندگان خدا، شهادت است و سعادت و به آسمان پرکشیدن. چه از این زیباتر و چه از این باشکوه‌تر برای شهید و چه از این رشک انگیزتر برای ما. مایی که هنوز گرفتار کم و کوتاه زندگی هستیم و دغدغه معاشی داریم که کدخداپرستان به گرو گرفته تا به کدخدا سجده کنیم. گویی نشنیده‌اند «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَفَلا تَعْقِلُون؟»2

      بزرگان ما گفتند هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید و کوچک‌هایی غیراز این گفتند. اکنون که در آینده دیروزها قدم می‌زنیم هرگز نمی‌بینیم که دنیا، دنیای گفت‌وگو و دیپلماسی باشد. هرگز نمی‌بینیم که بتوان با فیل و الاغ آمریکا کنار آمد. یکی له می‌کند و دیگری لگد می‌زند. بارها ساده‌لوحان امتحان کرده و به هرکدام از دو حزب آمریکا که دسته گُل داده، دیده‌اند آنها به جای بوییدن گل‌ها آنها را می‌جوند. هنوز جست‌وجوگر اینترنت، تُف کردن آن مقام بی‌ادب آمریکا بر برجام را به یاد دارد. اکنون که در آینده دیروزها قدم می‌زنیم می‌بینیم که «می‌شود همه چیز را با مذاکره حل کرد» شگرد شیادهاست. اینکه «می‌شود در قعر جهنم هم با شیطان به گفت‌وگو نشست» هم مختص به جهنمیان است نه مسؤولین محترم و مردم مؤمن ایران.

      سندروم «مذاکره فقط به عشق مذاکره» تنها شپشی است که در شال و کلاه غربزده‌های جویای نام یافت می‌شود. وگرنه اهل فن می‌دانند گفت‌وگو آدابی دارد و مذاکره آدم خودش را می‌خواهد. چه گفتن و چگونه گفتن و برای چه گفتن هم مهم است و همگی اینها علومی ‌دارند که هرگز در دانشگاه‌های جاسوس‌ساز غربی تدریس نمی‌شوند. و بینوایانی که بدون نقد به آموزه‌های غربی تمکین می‌کنند، تبدیل به غربزده‌های تک یاخته‌ای می‌شوند که جز یاد گرفتن انواع دلالی و وطن‌فروشی، چیزی بلد نیستند و مثل ویروس تبعه انگلیس، وارد کشور خود می‌شوند و آن می‌کنند که کرونا می‌کند. آنکه آنچه خود دارد را زبیگانه تمنا می‌کند، دُرِّ یتیمش را با خرمهره عوض خواهد کرد. همان‌گونه که اسب زین شده فناوری هسته‌ای را با «تقریباً هیچ»، عوض کردند و چندین سال است با افسار پاره‌ای که تحویل گرفتند، بازی می‌کنند.

      حساب امثال چمران و یداللهی و بابایی و دوران و بزرگان از این کوچک‌ها جداست. بزرگان اهل نقد و نظرند نه تمکین کردن و تطمیع شدن. آنکه ریشه‌دار است با هر نسیمی ‌رو نمی‌چرخاند و به دست بی‌ادبانِ میوه دزد، ساقه خم نمی‌کند.

      آنچه امروزه در جهان می‌بینیم، هرگز به قصه لوس غربزده‌ها نمی‌ماند. جهان گرفتار جنگ مستکبرین علیه مستضعفین است، نه دعوای خواهر برادری بر سر پرتقال. نه فرقه رجوی در اتوکشیدن مردم شوخی داشت و نه کلینتون در سوزاندن دیویدیان. جنایات صبرا و شتیلا که تا ابد بر پیشانی صهیون مهر، نادرستی زده و حمله شیمیایی صدام به حلبچه و سردشت و زرده برای سرگرمی‌نبود. سان سوچی که مسلمانان میانمار را مثل عود معابد می‌سوزاند و داعش که نوزاد را سر می‌برید و به مادرش می‌خوراند برای پرتقال است؟ مسئول که هیچ، فهم یک معمولی باید تا این حد باشد؟ از دخترکان مظلوم نیجریه باید پرسید که خبیثانِ بوکوحرام اهل گفت‌وگو بودند یا قاتلان شهدای منا؟ و مردم ایران جز خدا و آرامش، و مردم یمن جز استقلال و آسایش، و مردم فلسطین جز ماندن در سرزمین مادری چه می‌خواهند؟ و همین دختران روزه‌دار افغانی چه ظلمی ‌به کدخدا کرده بودند که اینچنین تکه‌تکه شدند؟

     دنیا دنیای گفت‌وگوی حیوانات درنده‌ای است که برای دریدن بره‌ها نقشه می‌کشند. آنها که انسان را حیوان ناطقی می‌دانند که گرگ نوع خود است. تلاش برای گفت‌وگو با چنین موجوداتی به لبخند گوسفندان سربریده می‌ماند. کدام عاقل با شرافتی این حقایق مبسوط و گسترده را منکر است؟ و کدام وجدان پاکزاده‌ای در برابر این همه جنایت ساکت است؟ و کدام جوانمردی با دیدن این اوضاع و احوال، دست بر دست گذارده وفقط «فکت شیت» ورق می‌زند؟ سایه ایزدی بر سر ایران است و امثال سلیمانی، در این بیشه قدم می‌زنند که هنوز بره‌های غربزده، سر به تن دارند. اگر قدرت مردان همیشه بیدار میدان نبود، غربزده‌ها از ‌ترس فشار دادن همان دکمه‌ای که قرار بود تمام تأسیسات ایران را از بین ببرد، هنوز شبها تشک عوض می‌کردند. خون دختران مظلوم مدرسه سیدالشهداء افغانستان، مثل تمام شهدای تاریخ مظلومان، بیش از آنکه بر گردن گرگ‌ها باشد بر گردن روبهکانی است که پی درپی چهره شیطان را بزک می‌کنند.

       نفرین بر آنها که به جای بستن سگ‌ها، دستها را می‌بندند. بر آنها که به جای آمریکا و اراذل، بر مردم خود فریاد می‌کشند. بر آنها که با حیله و نیرنگ، سفره مردم را در خانه کدخدا به ودیعه سپردند. برآنها که در میانه میدان، دست مردمان خود بستند. معرکه کفتاران در افغانستان به این دلیل است که شیر دره پنجشیر در میدان نیست وگرنه دختران مدرسه سیدالشهداء عید فطرشان را در کنار خانواده بودند و برای درس فردا تکلیف می‌نوشتند. این دخترکان بیگناه، نتیجه اعتماد به کدخدایی است که ضحاک واره، جز از خشم و خونابه سیر نمی‌شود. کدخدایی که فرعون زمانه و نماد خداستیزی است. ستیزه جو، سرکش و افساد‌کننده‌ای که فقط باید در مقابلش ایستاد و به امید خدا بر زمینش کوبید. همانکه دیروز طالوت با جالوت کرد و امروز فلسطین با صهیون می‌کند. وگرنه هر روز باید تکه‌تکه‌های فرزندان و عزیزان را برای دفن در کفن پیچید.

      دخترکان بی‌گناه و معصوم مدرسه سیدالشهداء؛ سلام خدا و مظلومان عالم به شما که در سکوت رسانه‌ها و مجامع حقوق بشر و منتخبان صلح نوبل، به خون افطارتان دادند. شما نه اولین‌ها و نه آخرین‌هایید. تا وقتی خیمه شیطانی کدخدا به پاست همین است. اینکه قهرمانان شما در کنار سپهبد سلیمانی، پوزه شیطان می‌فشردند و نفس صهیون را به شماره انداختند برای ندیدن چنین روزی بود که چون گلبرگ بهاری با تگرگ بی‌رحم، بر زمین نریزید. شما امروز بیش از همه ما به اضطرار وجود میدان و پوچ‌اندیشی حرافان پی برده‌اید. خوشا به حالتان که فارغ‌التحصیل مدرسه سیدالشهداء شدید. شیعه افغانی مظلوم است و شما مظلوم‌تر. داغ عزیزان سنگین است و داغ شما غریبان، سنگین‌تر. جز ادامه قوی‌ترِ مبارزه و مقاومت، چه می‌تواند بکند آن کس که تصاویر شما و دخترک مبهوت و ترسیده در کنار جنازه مادری به خون غلتیده را دیده است؟ خون شما سیلابی است که دودمان شیطان را به باد خواهد داد و نامتان را تا ابد بر دیار جانستان افغانستان ماندگار کند. راه شما راه پیروزی حق بر باطل است که به زودی به نتیجه خواهد رسید. ان‌شاءالله.

 

 

 


__________________
1- برگرفته از دعای 45 صحیفه سجادیه
2- اُف بر شما و بر آنچه غير از خدا مى‏پرستيد. مگر نمى‏انديشيد؟ سوره انبیاء، آیه 67

 

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 25 اردیبهشت 1400

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۲/۲۵ساعت 8  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

      ماه رمضان وقتی به درِخانه امام مجتبی سلام‌الله علیه، می‌رسد یعنی راهمان به نیمه رسیده و نیمه دیگرش را باید دریافت. در این ماه کریم، کریمان جمعند و خدای مهربان در اکرامش، کریمان را سفره‌دار کرده است. از خدیجه کبری که سلام خدا و خوبان بر او که مادر مؤمنین و منعم مسلمین بوده و هست گرفته تا سفره‌دار مدینه و کریم اهل بیت که بارها تمام و یا نصف اموالش را در راه خدا به مستمندان داد و تا پدر یتیمان و امیرمؤمنان که درود و تهنیت عالم به پیشگاه او همه هستند. خدا با این کریمان از بندگانش میزبانی می‌کند. این ماه مبارک ماه میهمانی بزرگان است و ما گدایانِ تنگ‌چشم که خیل سلطانیم، نظر به میوه کنیم و به سیمای شخص می‌نگریم و حال آن زمان، باخبران و چشم و دل سیران، تماشاکنان بستان و در آثار صنع حیران‌اند. و خوش به حال اهل نظر که می‌فهمند.

      آنچه فهمیده می‌شود این است که فرصت باقی را باید مغتنم شمرد و به راحت از کف نداد. و مراقب بود که در مدت مانده‌ای که شیطان دربند است، شیاطین انس و نفس اماره جای آنها و حالمان را نگیرند. به یقین هرچه که انسان را از خدا و راه مانده باز دارد،‌ اشتباه است و باید از آن متارکه و یا با آن مقابله کرد. شاید در این روزگار پررنج بیماری، بهترین عبادت اجتماعی، تیمار بیماران و کمک به مستمندان و مستضعفانی باشد که بیش از همه از بیماری کرونا و اقتصادِ بیمار آسیب دیده‌اند. هرچند که از انتخابات و تشویق مردم به حضور حداکثری و انتخاب آگاهانه و استفاده از حقشان برای تعیین سرنوشت و تغییر وضع موجود نیز نباید غافل شد چون انتخاب دولتی انقلابی و جهادی که بتواند ویرانه‌های حمله لیبرال‌ها و میهن را از نو بسازد کار کمی نیست و همه باید با هم آیین و میهنمان را نجات دهیم.

       در روزهای اخیر، دو پروژه بزرگ صهیونی آمریکایی که یکی مأمور ناامن‌سازی ایران تا انتخابات 1400 به وسیله ترور و انفجار نطنز بود و دیگری مسئول احیاء برجام، شروع شد. در اولی آتش به دامن صهیون افتاد و مجبورشان کرد، چندروزی سحرها موشک بخورند. اما وین هنوز هست و با توجه به سابقه دوستان، در اعتماد به قول شفاهی دزدها و امضاء نخوانده‌ها، باید نگران بود. بعد از خرابکاری نطنز و گستاخی رژیم نادرست صهیون و سکوت مشکوک طرف‌های مقابل نشست وین، بازگشت به چرخه عصاری مذاکره، جدای دور بودنش از غیرت، با تدبیر هم بیگانه است. نباید با تشر روی صندلی و برای گزارش پشت میز مذاکره نشست. به نظر اگر دولت تدبیر و امید و «‌مردم عزیز یادتان هست‌» بخواهند در این صد روز پایانی خدمتی بکنند، به جای خلق حماسه اعتدالی دیگر با قدرت‌های خیلی بزرگ، بهتر است بنشینند و برای شکستن غول بزرگ تخم مرغ فکری بکنند و برای یک هفته قیمتش را ثابت نگه دارند. به نظر چیز زیادی سرِ سفره مردم نمانده که نذر کدخدا کنند.

       ریز پروژه‌های دیگری که شاید مقدمه یا مکمل برخی از این اتفاقات باشد، اولی، بعد از رها کردن نوروزی کرونا، ذائقه‌سنجی برای اینکه خدای نخواسته، دولت دوازدهم یک سال دیگر تمدید شود بود و دیگری پخش فایل صوتی محرمانه ظریف، در رسانه‌های ضدانقلاب با عنوان «‌آن سوی دولت» و همزمان با نشست وین است که یادآور جار زدن ادعای «‌خزانه خالی» باز هم همزمان با نشست چند سال پیش می‌باشد. اقدامی که آگاهانه یا جاهلانه‌اش خیانت است. و فریادهای بگیر بگیر دولتی‌ها برای اینکه مردم بیشتر از اسناد محرمانه دولت، مراقبت کنند! گویا مثل همیشه این هشت سال کوتاهی از مردم است. مثل وقتی که باعث آلودگی هوا، زلزله، فیش نجومی، قرمز شدن بورس و شهرهای کرونایی، تورم 400 درصدی، نافرجامی برجام، توقف اینترنت ملی، خرابکاری نطنز، ترور دانشمندان و... بودند. در این پرونده هم نه آشنا و لیلاز مقصر بودند نه ظریفی که در دولت راستگویان، بند را به آب داده و برخی و تنها برخی از نظرات شخصی‌اش را به نام تاریخ شفاهی گفته است.

      روی سخن با آقای ظریف است و آشنا. شاید از دید شما مردم مقصرند که نگرانند و دیگر هرگز نه به صداقت و نه به توانایی‌تان در حفظ حتی یک سند محرمانه هم اعتماد ندارند. از نظر شما مردم مقصرند که فهمیده‌اند شما ‌اشتباهی آمده‌اید و مرد این کار نبوده و نیستید. این مورد هم شبیه کارهایی است که خیلی سعی شد به نام دیگران تمام شود. شبیه مصاحبه عماد باقی با مرحوم منتظری است. و یا شبیه فایل صوتی آن مرحوم در مورد اعدام‌های منافقین سال67، که یک سال قبل از انتخابات 96 درز کرد و اتفاقاً شعار تخریب نامزد برتر از آن درآمد. مردم امروز دانسته‌اند که چه کسانی راست می‌گفتند و چه کسانی ناراست می‌گویند. بی‌اعتمادی به شما به خاطر افشای مکنونات قلبی شما نیست، به خاطر ساده‌لوحی شماست که نمی‌توانید نماینده مردم بزرگ ایران باشید. یک بار دیگر مصاحبه را به دقت گوش کنید. تمجیدهای مبالغه‌آمیز لیلاز از ظریف، پوست خربزه‌ها و متلک‌های بی‌نمک و اصرار شما به محرمانه نمایاندن حرف‌هایی که سال‌هاست منتقدین از شما می‌دانند. می‌شود داستان را تا به آخر خواند.‌ اشتباه نکنید، شما حاصل اجماع عقلا نیستید، حاصل ‌اشتباه بزرگان طیف خود هستید.

      فایل صوتی شما هرگز شباهتی به تاریخ شفاهی ندارد و فاقد جدیت و استناد تاریخی است. بیشتر به یک مصاحبه زرد و هدایت شده مطبوعاتی می‌ماند که انتخابات را هدف گرفته و پر از ‌اشتباهات فنی است که از موسفیدکرده‌های عملیات روانی بعید است. مگر محرم و آشنا و به هم مطمئن نیستید، پس چرا با تأکید و تلاش برای محرمانه ماندن آنها را مهم و خودتان را نگران و مگو جلوه می‌دهید؟ باور کنیم که از وجود گاندوهای ساعت به دست در هیئت مذاکره‌کننده، یا جاسوسانی که حتی بوی آدامس‌ها را هم به یاد می‌سپارند غافل بوده‌اید؟ اگر عنوان مصاحبه «‌آن سوی دولت‌» است چرا در نقد دولت نهم و دهم و دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی و حاج قاسم و هرکس که شما را با آنها می‌سنجند، چنین مضطربانه متوقف شدید؟ می‌شود پذیرفت ژنرال دولت اعتدال و دیپلمات کارکشته اصلاحاتی که در عالی‌رتبه‌ترین مقام دیپلماسی کشور مستقر است نداند که نباید در مورد روسیه دوست و در حال مذاکره، چنان بگوید؟ آن هم در حالی که آمریکا به دیوار وین گوش چسبانده؟ روی سخنت با ما و چشمت جای دیگر است؟

       مردم را اذیت نکنید و آن‌گونه که گفتید دنبال پاسخ قانع‌کننده برای خدا بگردید که فعلاً عمر 8 ساله دولت جمهوری اسلامی را تلف کردید. کجا می‌روید؟ شما به خاطر ‌اشتباه‌های زیاد و غفلت‌های نابخشودنی و کارهای دیگر، تا ابد مدیونید. شما دست و پای مردمتان را در مقابل دشمنانش بستید. بروید و با خدای خود خلوت کنید و مهیای آخرتی باشید که با مردم روبرو می‌شوید. آنچه گمان می‌کنید در آن استادید، از قضا نقطه ضعف شماست. شما دیپلمات موفقی نیستید. اگر پولی به دانشگاه دنور داده‌اید، پس بگیرید که خوب یادتان نداده‌اند. دیپلماسی، تنها لبخند و دوپهلو گفتن و باز و بسته کردن دکمه کت نیست. ای کاش سپهبد سلیمانی در وزارت خارجه دیپلماسی تدریس می‌کرد که حقاً در دیپلماسی سیاسی و عمومی، چهره ماندگار تاریخ ایران است. مذاکره‌کننده کشور بزرگ ایران، برای بازپس گرفتن صدها پیکر هموطنش از قاتلان منا برای میانجیگری در مقابل حاکم یک کشور ذره‌بینی، زانو نمی‌زند. صادقانه و با صدای بلند بگویید آمار فروش نفت، تعداد تحریم‌ها، میزان تورم، نقدینگی و ارزش پول ملی قبل و بعد از برجام چگونه است؟ هرچند به قول خودتان اثبات عدم غیرممکن است.

      اشتباه بزرگ و تاریخی شما این است که خود را با سردار بزرگی چون سلیمانی مقایسه می‌کنید و در این مقایسه پابلندی می‌کنید، نکنید که سردار دل‌ها یک سروگردن نه، یک قد و اندام از همه اساتیدی که به شما دیپلماسی آموخته‌اند بلندتر است و دستشان به دستش هم نخواهد رسید. نه خود را شناخته‌اید و نه آن بزرگ را. بپذیرید که اگر حاج قاسم مثل کوه پشتتان نبود، توان پرتاب همان خودکار را هم نداشتید چراکه هنوز خود را جوان 22 ساله جامانده در خیابان‌های آمریکای دهه هفتاد می‌بینید و معتقدید قدرت آمریکا در فشار دادن همان یک دکمه است. هستند کسانی که تجهیزات تفنگداران دستگیر شده آمریکایی در جزیره فارسی، چنان مبهوتشان کرد که از دیدن شلوارهای خیس کرده آنها غافل شدند. ما در دوره شما اقتصاد و سیاست و امنیت و سلامت را به دشمنان خبیث و کرونا نباختیم به کسانی باختیم که گمان کردیم رفیق قافله‌اند.

      ادعای « نگذاشتند» حرف بی‌نمک و تکراری کارنابلدهاست. می‌شود تاریخ اخیر را ورق زد و دید چه کسانی برای رسیدن به ریاست از سروکول هم بالا می‌روند و بعد از استقرار و فهمیدن جدی و سخت بودن کار، یا با بیماری مردانه شانه خالی می‌کنند و یا با «‌من فقط تدارکاتچی‌ام، من که بلد نیستم، نمی‌گذارند، هزینه میدان شدیم و...» از پاسخ فرار می‌کنند. فرار نکنید. اگر این حرف‌هایتان درست بود، بی‌مزه‌ترین خواستگاری از نامزدی آن است که از دل این تاریخ شفاهیتان بیرون بیاید. آنها که نمی‌توانند خودشان را عوض کنند، دستکم مشاورینشان را عوض کنند تا طنز « از لیلاز اصرار و از ظریف، ناز» را در روزگاری که مردم فهمیده‌اند چه کسانی میوه شب عیدشان را گنداندند نسازند. اگر می‌گذاشتند مردم مجموعه مورد علاقه خود، «گاندو» را ببینند، نیازی به زحمت پخش قسمت‌های بعدی این فایل و هرگونه مشابه آن و پرونده‌های دیگری که قرار است به عنوان پیوست گزارش صد روز پایانی دولت رسانه‌ای شود، نبود. انتخابات را سر موعد برگزار کنید که باید کشور را از نو بسازیم. ان‌شاءالله.

 

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 11 اردیبهشت 1400

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۲/۱۱ساعت 5  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

  
      سرزمین تفتیده حجاز، اسراری دارد شنیدی. نباید اجازه داد چهره جاهلی آن زمان و این زمانش، اعجوبه‌ها و مفاخر این سرزمین را بپوشاند. این سرزمین خشن، قدمگاه پیامبران و نازنین‌هایی است که کمتر از آنها نوشته و گفته و شنیده شده. تفکر و اعمال جاهلی این سرزمین چون که در معرض آفتاب اسلام و ملاکهای اخلاقی مسلمین قرار گرفته، نمایان شده و مورد نقد جدی قرار گرفته وگرنه در تاریخ جهان، اعمال جاهلی و سنتهای غلط کم نبوده و نیست. یکی از ویژگی‌های بارز اسلام این است که با هرآنچه غیر عقلایی باشد و به تأیید عقل سلیم نرسد مخالف است و مورد نقد جدی قرار می‌دهد. مثل نورافکنی که با تابیدنش، فراز و فرودها و کنج و کنارهایی آشکار می‌شود که برخی خوب و برخی بد است. مهم نحوه مواجهه با خوبی‌ها و بدی‌هاست. اگر خوبی‌ها تقویت شد و بدی‌ها تضعیف، نشانه زنده بودن جامعه است وگرنه، زمین مرده‌ای است که جای ماندن نیست، هرچند که به سرسبزی اروپای امروزین باشد.

      سرزمین حجاز در پانزده قرن پیش به عقب، مجموعه‌ای از سنت‌های خوب و بد بود که با آمدن اسلام، کاملاً تغییر یافت و برخی به سرعت و برخی به مرور دچار دگرگونی شد. برخی تا به امروز از این سرزمین رخت بسته و برخی به دلایلی دوباره احیاء شده است. اگر امروزه سرزمین حجاز را که عربستان می‌نامند در مصیبت آل‌سعود می‌بینیم و حکام سعودی، غرق در جهالت و تعصب کم نظیر هستند دلیل مهمش این است که تفکر صهیونی انگلیس، تفکری منجمد و متحجر به نام آل‌سعود وهابی که ریشه در همان جاهلیت 15 قرن پیش دارد را بر این سرزمین گمارده و حیات خود را در دوشیدن و نوشیدن شیر این گاو شیرده و کم عقل دیده و به این نتیجه رسیده است با این قوم به ظاهر مسلمان، می‌تواند شمشیر مسلمین را با تیغ و تحقیر، به سمت مسلمین برگرداند و باز هم با گوساله سامری، مردم را به انحراف و‌اشتباه بکشاند. داستان، چیز دیگری است.  

      صهیون‌هایی که سال‌ها پیش از میلاد پیامبر اسلام در یثرب ساکن شدند به چند دلیل بود. اول اینکه پیامبر آخرالزمان که مژده‌اش را شنیده و او را مثل فرزند خود می‌شناختند از بنی‌اسرائیل باشد. دوم اینکه اگر از آنها نبود، متأثر از یهود شود و بتوانند مدیریتش کنند و سوم در صورتی که هیچ‌کدام از اینها نشد، بتوانند او را بکشند. این تفکر که در یثرب قلعه‌ها، استحکامات و آبادانی به وجود آورد همان قومی است که به شپش‌های خود، مروارید خدا می‌گفتند و با غیبت چهل روزه پیامبرشان، با وجود جانشینش، از خداپرستی به گوساله‌پرستی روی آوردند. قومی که با کشتن ده‌ها پیامبر و پیامبر زاده و موحد در یک بین‌الطلوعین، معروف گشتند. بهانه‌های بنی‌اسرائیلی معروف است. رباخوری، موذی‌گری، توطئه، ترور و... و برخی انحرافات اخلاقی شیوه آنهاست و حالا در قلب جهان اسلام و در مدینه‌النبی هستند و پیامبر اسلام را لحظه به لحظه می‌بینند و رصد می‌کنند و دسیسه می‌چینند و تاریخ می‌نویسند.

       زنده به گور کردن دختران، سنت جاهلی و احمقانه آن زمانه برخی اقوام حجازی بود. ولی این تنها متعلق به آنها نیست و در تاریخ وگذشته و حال، سابقه دارد. فرعون، برای یافتن موسی به فاصله چند شب، هزاران نوزاد پسر را به قتل رساند. یا مردان را می‌کشت و زنان را به اسارت می‌برد و.... کار همین فرانسه که امروز، قانون ازدواج با محارم را در خانواده به تصویب رسانده، نوعی جعل و اجرای قانون جاهلی نیست؟ اگر زنده به گور کردن جسم دخترکان دردناک است، سوزاندن آمال و آینده و روح پاک دختران، هولناک‌تر نیست؟ انصافاً تجارتی که آمریکا و اسرائیل و مُرداک صهیون، با پورن می‌کنند، بی‌رحمانه، وقیح و نامردانه‌تر از زنده به گور کردن دختران نیست؟ آمار سالانه تجاوز به عنف در آمریکای امروز بیشتر است یا تعداد دختران زنده به گور شده در تمام تاریخ جاهلی حجاز؟ جنگ و نزاع چندین ساله اوس و خزرج بیشتر کشته داشت یا آتش‌افروزی هیتلر، موسولینی، جنگ‌های جهانی اول و دوم، ویتنام، بوش پدر، بوش پسر، اوباما، ترامپ؟

      جنایات امثال هند جگرخوار کجا و سفاکی سان سوچی و مریم رجوی و کلینتون که مسلمانان و هم میهنان و بزرگ و کودک دیویدیان را زنده سوزاندند کجا؟ کاری که بمب اتم ترومن با هیروشیما و ناکازاکی کرد هرگز در مخیله هیچ جنایتکاری می‌آمد؟ تمام جنایات جانیان را در یک کفه بگذارند و در مقابلش جنایت انگلیس در قحطی و وبایی که در ایران 102 سال پیش به وجود آورد را؛ قطعاً خباثت انگلیسی سنگین‌تر است. اینها که کمی از بی‌نهایتِ جنایات با نام مسیحی و یهودی و بودا بود به خاطر دفاع از جاهلیت عرب نیست رسوا‌کننده عفریته‌های بزک‌شده‌ای است که سرسلسله مجاهد خلق و داعش و النصره و بوکوحرام و امثال آنهایند و اکنون با ادعا، خوی خونریز و روی خشن خود را پنهان می‌کنند. اینها مبادا دم از انسانیت بزنند که هرگز صلاحیت ندارند و در جهالت و خباثت و رذالت و دنائت، گوی سبقت از جاهلیت عرب ربوده‌اند. در عرب جاهلی مهمان را نمی‌کشتند ولی ترامپ، حاج قاسم ما را شبانه و بزدلانه کشت. عرب قانون «درحمایت» داشت و افراد در حمایت را نمی‌کشت ولی اسرائیل، اردوگاه صبرا و شتیلا را با کوچک و بزرگش شخم زد و حتی حرمت جنازه کودکان را نگه نداشت. از این تقابلها بسیار است و می‌توان دروغگویان مدعی حقوق زن و بشر امروزی را بی‌آبرو کرد.

       ولی سخن اسلام همان است که 1442 سال پیش با تشکیل حکومتش فرمود و هرنسخه غیر از این جعلی است. جان آدمیان گرامی و نجات یک انسان مثل نجات جامعه است. دختران رحمت و پسران نعمت‌اند. زنان ریحانه و سرور خانه‌هاشان هستند. بوسیدن فرزندان عبادت و محبت به عیال سبب خشنودی خدا. آزردن همسایه ممنوع است و کمک به مستمندان وظیفه. خوش اخلاقی، حسنه بی‌هزینه است و لبخند، عبادت بی‌صدا. رحم کردن به دیگران از مروت و دفع خطر‌ اشرار از جامعه واجب. افراد آزادند هر دینی داشته باشند به شرط آنکه توطئه نکنند و آرامش جامعه را به هم نزنند. در اموال ثروتمندان، حقی برای مستمندان و یتیمان نهاده شده که بپردازند. و هزاران دستور و حکم مترقی و محترمی که هر دانشمند منصفی را به کرنش وا می‌دارد و هر دل پاک و آماده‌ای را به یاد خدا می‌اندازد و بهشت را برایش یادآور است. و ای‌کاش بدخواهان و بدکاران می‌گذاشتند که نسیم اسلام بر جانها بوزد تا طعم بهشت را بچشد.

      سرزمین حجاز، سرزمین شگفتی‌هاست. در همان دوران جاهلی، خداپرستان شریفی بودند که دامن از آلودگی گرفته و به دینداری مشغول و چون مشعل‌های نجات، مشتاقان را به خدا رهنمون می‌شدند. خاندان محترم هاشم از قریش که از حنفاء و خداپرستان‌اند ساقه اتصال به خاندان رسالت ابراهیمی بودند و به همین منظور بزرگان مکه به حساب می‌آمدند. خوبها در اطرافشان بودند و بدها کینه توزی می‌کردند. خدیجه، که گوهری در میان عرب بود از همان خداپرستانی است که این خانواده را خوب می‌شناخت و در مورد محمد مصطفی صلی الله علیه وآله شنیده بود. بانوی بازرگانی بود که در کنار تجارت، به طهارت اخلاق و مال هم معتقد بود. به همین خاطر محمد امین را امین اموال خود کرد و می‌دانست طهارت و برکت در دستان اوست. خیالش راحت بود و قلبش برایش می‌تپید. داستان ازدواجش با خاتم پیامبران شنیدنی و نجابتش خواندنی است.

        دروغ دشمنان است که این بانو قبل از پیامبر اسلام ازدواج کرده است. چراکه نور پاکان باید در صلب و رحم مطهری افروخته گردد که ناپاکی‌های جاهلی به آن نرسیده باشد. او مادر فاطمه است و سلسله امامان و پاکان به او منسوب و منصوبند. او ام المؤمنین است و اگر او نبود، آیه‌ای که زنان پیغمبر را مادر مؤمنین معرفی می‌کند بی‌عدیل بدیل بود. مثال تام ام المؤمنین، اوست. مادری است که دامن بلندش دامنه رسالت است. ای‌کاش دشمنان می‌گذاشتند که مناقب او و عبدالمطلب و ابوطالب به ما برسد تا از این بزرگان بیشتر می‌دانستیم. خدیجه را با هیچ کسی مثل او نمی‌توان سنجید. یار غمخوار روزگار عسرت پیغمبر است. ثروتمندی که ثروتش روزی اسلام شد و گفته‌اند پیغمبرمان فرمود: هیچ مال و ثروتی برای من سودمندتر از اموال خدیجه نبود.

        دهم ماه رمضان و چند ماه بعد از شعب ابیطالب، ضعف مادرمان خدیجه شدت گرفت. پیامبر را صدا زد تا وصیت کند. وصیت اولش عاشقانه‌ای با رسول خدا بود و وصیت بعدی سفارش فاطمه بود. یا رسول‌الله؛ فاطمه بعد از من یتیم و غریب خواهد شد، مبادا دیگران به او آسیب رسانند و بر او فریاد کشند. مواظبش باشید. سفارش سوم را شرم می‌کنم از شما بخواهم، به فاطمه می‌گویم تا بگوید.... از رسول خدا لباسش را می‌خواست تا کفنش باشد... خوشحال شد و لباسی که فاطمه از پیامبر گرفته بود را پوشید و نمی‌دانست که جبرئیل برایش پارچه بهشتی می‌آورد. حکایت خدیجه کبری داستان مادری است که از او گفتن و از او شنیدن، حبه حبه قند در دل مؤمنین آب می‌کند. مادری که یکی از برکاتش فاطمه است. واقعیتی که می‌دانیم آن است که ما فقیریم و خدیجه ثروتمند و در خانه کریم است که گدا موج می‌زند. او مادر کوثر است که حق شفاعت دارد. در این دنیا اگر ملیکه عرب بود، با فاطمه ملیکه خلقت شد. خدایش رفعت دهد و دعاگومان باشد و ما بی‌بضاعتان را در سایه سرای او جای دهد. إن شاء الله.

 

 

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 2 اردیبهشت 1400








.

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۲/۰۲ساعت 9  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 



        هركس به جاى خدا، شيطان را دوست گيرد، بی‌شک زيانی آشكار دیده است / او با وعده دادن، آنها را در آرزوها مى‏ افكند و به آنان جز وعده فريب نمى‏ دهد. (سوره نساء، آیه 119/ 120)

         مبارک بودن ماه رمضان، جدای از آنکه به‌خاطر میهمانی گسترده خدا برای بندگان مؤمن و آمرزش گناهان آنهاست، به این دلیل نیز هست که شیطان در بند است. هرچند که نفس اماره آزاد است و شوربختانه تا دَم مرگ همراه آدمی ‌می‌ماند و به بدی و فحشا دستور می‌دهد و در نبود شیطان کارها را خراب می‌کند ولی همین شیطانِ دربند یعنی شکست بزرگ جبهه کفر و طغیان. یعنی شکاف در جبهه‌ای که طاقت ما ضعیفان را تاق کرده و روح را به نفس‌نفس و بندگی‌مان را از رونق انداخته است. یعنی مجالی برای نفس کشیدن جانِ آدمی ‌و مهلتی برای تجدید قوا و مدتی که می‌توان بدون بیگانگان، با خدا خلوت نمود و نفس تازه کرد و با خدا سفره دل باز کرد. می‌توان کمی ‌طعم بهشت را چشید و نه ناز یار را کشید که او ناز ما می‌کشد. می‌توان ندای عاشقانه معشوق را شنید و در هوای حبیب، پر کشید. «اى بندگانم كه بر خود ستم و اسراف كرده‌ايد از رحمت خدا نااميد نشويد كه تمامى گناهان را مى‏آمرزد، چون که آمرزنده و رحيم است».1

      ماه رمضان است و تمرین بندگی. می‌دانیم بندگان خدا، بنده هوا و هوس و شیطان نیستند. آنکه برای خدا بندگی می‌کند، بندگان خدا را رفیق است و خدمتشان می‌کند و آنها از دست و زبان و تصمیماتش در امان‌اند. اهل خیانت نیست. اهل جنایت، هرگز. نه ظلم می‌کند و نه زیر بار ظلم می‌رود و نه ظلم‌نامه امضا می‌کند. چون زیرک است و باهوش، دشمنان در او طمع نمی‌کنند. آزاده است و دروغ نمی‌گوید. رضایت خدا را با دنیا عوض نمی‌کند و شرافتش را به جیفه‌ای که به عطسه بز هم نمی‌ارزد نمی‌فروشد. می‌داند که بهای جانش بهشت است و جز به آن نمی‌فروشدش. و این ماه بهترین فرصت برای کسب فضایل و ازاله رذایل است اگر قدر بدانیم.

       بیماری امان جهان را بریده و همه را غیر آنها که تمکن بریدن از اجتماع دارند، گرفتار مرگ و معیشت کرده است. جهانیان مستأصل و بی‌پناه و حیران، به عاقبت کار می‌اندیشند. سوداگری اندیشکده‌های صهیونی در ایجاد «نُرم جدید» است یا بره‌کشان کارخانه‌های واکسن‌سازی، یا تصفیه نژادی آنگلوساکسون‌ها فعلاً بماند، ولی آنچه مهم است بلای تولیدشده توسط علم بی‌ایمانی است که حیات خود را در مرگ دیگران می‌بیند. شاید آینده‌ای دورتر از امروز مشخص شود که کرونا بیماری مهم، خطرناک و کشنده‌ای بود که استکبار جهانی آن را به دروغ‌های بزرگ تکثیر کرد تا اقتصاد رو به افول غرب را نجات دهد و شیپوری شد تا با آن خیابان‌ها را خالی کنند و جوانمردانشان را به مسلخ بکشانند و دین و فرهنگ، آموزش، اقتصاد و معیشت و خانواده آنها را به یغما برند تا نظم نوین شیطانی شکل بگیرد. هرگز و مبادا.

       باید از سلامتی خود و دیگران مراقبت نمود تا این بلای بزرگ هم از سر مردم برود و خاطراتش با درس‌ها و عبرت‌ها بماند. آیندگان باید بدانند که هم کرونای انگلیسی مردم را به ستوه آورد و هم نفوذی‌های انگلیسی. یکی سلامت مردم را نشانه رفت و یکی سفره مردم را فشرد و روز عید نوروز، مردم را برای دو عدد مرغ، به صف کرد. باید بماند که دغدغه انقلابیون، نجات ایران از فقر و فساد و تبعیض بود و دغدغه انحرافیون توزیع فقر و فاصله طبقاتی و تولید فیش نجومی و به اسارت کشیدن ایران اسلامی. برجام در تاریخ ماندگار شد به‌عنوان سندی که با آن هم چرخ سانتریفیوژها را منفجر کردند و هم چرخ معیشت مردم را شکستند و تمام همت دو دولت اعتدالی اصلاحات، صرف قراردادی شد که در میان خنده‌های بی‌دلیل، نخوانده امضا شد. باید بماند که برای آنکه ایران خانه خوبان شود، عده‌ای رنج دوران بردند و عده‌ای دیگر گنج دوران را غارت کردند. ظاهر ایرانی داشتند ولی حتی جنس لباسشان هم ایرانی نبود. بی‌نشان از اخلاق و غیرت ایرانی. فرزندانشان یا زاییده غرب و یا دوتابعیتی و مفتخور. خودشان وقیح و دروغگو و کلافه‌کننده.

       هرچه ایرانیان برای استقلالشان کردند اینان برای وابسته کردن ایران کردند. هرکاری جز قوی شدن و قوی ماندن. هر ذلتی به جای عزت. و هر تحقیر و تمسخری را از جانب دشمنان به جان خریدند تا بتوانند مأموریت برجام 1 و 2 و 3 را به سرانجام برسانند. باید به‌خاطر سپرد تا مبادا اشتباه تَکرار شود که دیگر فرصتی نیست و هرگز نباید به پراشتباه‌های پُررو، مغرور، کم‌توان، نفوذی و مرموز اعتماد کرد که به خیرِ تدبیرشان امیدی نیست، فقط شَر نرسانند و بروند و برنگردند. باید به یاد سپرد زمانی که دشمن در زمین واقعی می‌جنگید اینان پاسخش را در فضای مجازی توئیت می‌کردند. نطنز را اراذل صهیون به آتش کشیدند و اینها به جای تنبیه دشمن، رو به خودی چرخاندند و لغز نوشتند که جواب قطع برق،‌ ترک وین نیست. ندانستند که جواب حماقت و خیانت هم رحمت و مغفرت نیست. همان‌گونه که برای ‌اشعث و شبث و ابوموسی نبود.

       در روزگار کرونا به جای تقویت تلویزیون که در همه خانه‌ها هست، دانش‌آموزان ایرانی را در فضای رهاشده مجازی رها کردند. بچه‌های برخی روستاها برای دریافت آنتن باید از تپه‌ها بالا می‌رفتند و اینها برای کلاب هوس خود، جوش زدند و پیگیر شدند و آنها که از استبداد رأی به خدایشان پناه بردند، پربیننده‌ترین سریال تلویزیون را ممنوع کردند. منشور شهروندی در ‌تراکم اتوبوس و مترو، له می‌شد و اینها برای قبرستان شهر، کیک تولد قاچ می‌کردند و مشغول تغییر نام خیابان‌ها شدند. این حقایق تلخ می‌ماند که پزشکان و پرستارانی شب و روز را به تیمار بیماران و مبارزه با ویروس ‌هار کرونای انگلیسی سپری کردند و برخی حتی به اندازه ممنوع کردن مسافرت‌های نوروزی به ‌ترکیه سراسر آلوده و کیش و قشم و شمال حاضر به هزینه نشدند و بعد از عید که آمارها 4 و 5 برابر شد، مرز عراق را باعث آن دانستند و دیگر هیچ. کسب‌وکارها را تعطیل کردند و مسافرت‌ها به ظاهر ممنوع و نوشدارو بعد از مرگ سهراب.

        آیندگان باید بدانند که مردم، عزیزانشان را در دفاع از وطن و حرم و سلامت کشور تقدیم کردند و برخی برای فرزندانشان در کشور دشمن، جا نرم کردند تا پس از سردرآوردن از تخم، بیایند و ادای ژنرال‌های پیروز را درآورند و ادامه راه ریپورترها را پی بگیرند. چه می‌شود با جماعت حرف و حذف گفت وقتی اقتصاد را ویران کردند و یارانه را از 38 دلار به یک و نیم دلار رساندند و می‌گویند اقتصاد را برتر از آلمان کرده‌اند. چنان رونق اقتصادی ایجاد کردند که قیمت روغن هم نجومی شد و سیب زمینی هم روی خود را با سیلی سرخ کرد، بعد هم از گزارش صد روز پایانی دولت خبر می‌دهند که خدا به خیر کند و ان‌شاءالله و به امید خدا همان‌گونه که گفتند، با رفتن دولت، سایه شوم کرونا و تحریم هم از این مملکت کم شود و بروند و هرگز هم تَکرار نشوند.

       انتخابات پیش رو بی‌شک مهم‌ترین انتخاباتی است که برایمان جای هیچ اشتباهی باقی نگذاشته است و شورای محترم نگهبان هم به‌عنوان امین امام و امت باید بیش از پیش مراقبت کند و شرط امانت به‌جا آورد تا دیگر افراد اشتباهی یا به اشتباه در این عرصه نیایند. متأسفانه جایگاه مهم ریاست‌جمهوری با اختیارات وسیعش با اشتباهات مکرر، ندانم‌کاری و یا به دلایل دیگر و نیز با کارنامه تقریباً خالی دو دولت اخیر، چنان مخدوش شده که هرکسی به خود اجازه حضور در این عرصه خطیر را می‌دهد و برخی از مردم را نیز به حضور در انتخابات مردد کرده است که همین دلخوری رفراندومی ‌است علیه بی‌کفایتی آنهایی است که به جای پاسخگویی، حاشیه می‌سازند و به جای کار، حرف می‌زنند و یکجانشین‌اند. مثال عجیبی است که می‌گوید نعلی به‌خاطر یک میخ افتاد و اسبی به‌خاطر آن افتاد. سرداری از روی اسب به زمین افتاد و سپاهی به‌خاطرش شکست خورد و دشمن پیروز شد و کشوری به غارت رفت. این حکایت یک اهمال است که می‌تواند یک انتخاب اشتباه باشد.

       تقسیم کار دشمنان است که بعد از بررسی نشانی‌های داده‌شده نفوذی‌ها، با قراردادهایی که باید نخوانده امضا شوند، دست‌ها را می‌بندند و طبق آن خرابکاری و ‌ترور می‌کنند و به بهانه بازرسی، اثرسنجی می‌کنند. کار نفوذی، نفوذ است و تأثیرگذاری. دشمنانی در لباس دوست. چهره آراسته و سرشت پلید و مرضِ در دل‌ها را نهان کرده. ادای دوست دارند و رفتارشان به دشمن می‌ماند. آشنا نیستند، غریبه‌اند و حتی اجنبی. زبان دشمن در دهان دارند و فکر اهریمنی می‌پرورانند. در خلوتشان فتنه‌گرند و اهل تمسخر و بی‌ایمان به آرمان‌ها. با حضور آنها دشمن، با جنگ پرهزینه خود را بی‌آبرو نمی‌کند و نیازی به غارت ندارد چراکه اینها هرکدامشان به اندازه یک لشگر مغول غارتگر و تخریبگر‌اند. در ماه مبارک رمضان که شیطان در بند است، باید از اینها به خدا پناه برد تا مبادا با اقدامی دیگر، مردمشان را در بند شیطان بزرگ کنند. باید دانست هرچه بکاریم همان بدرویم و باید به امید روزهای خوب و آزادی و با حضور حداکثری و آگاهانه، فردی را شایسته مردم نجیب ایران و آرزوهای بزرگش برگزید و به امید خدا وطن را دوباره آباد و سرافراز کرد. ان‌شاءالله.
 

 

 

 


ـــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــ
1-  برگرفته از آیه 53 سوره زمر







سرمقاله روزنامه کیهان مورخ 30فروردین 1400

+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۱/۳۰ساعت 8  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 


 
 
     فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ. سوره انبیاء(64)

     داستان ابراهیم خلیل علیه‌السلام است با مردم بت‌پرست. بتها را که شکست، مردم مطلع شدند و پرسیدند کی چنین کرده؟ او به بتهای شکسته و بت بزرگ‌اشاره کرد و با منظور گفت: بزرگشان؛ اگر می‌توانند پاسخ دهند از خودشان بپرسید. بعد از این کنایه، مردم به فکر فرو رفتند و از خود پرسیدند آنچه را ابراهیم از آنان پرسیده بود. بتی که توان سخن گفتن و اقدام و دفاع کردن ندارد چه خدایی است؟ ما غافل و ظالمیم که تاکنون بی‌جان را به جای خدا پرستیده‌ایم.

      فاطمیه فرصت مناسبی است برای مراجعه به خود و الگوها. باید ازنو نقشه را بخوانیم. ما کجاییم و راه کجا؟ درست است ائمه علیهم‌السلام هادی و چراغ راهند ولی فاطمه کانون نور و محبت تمام ناشدنی و صراط مستقیم است. راه روشن هدایت و الگوی کامل بندگی است. فاطمه بنده خدا و دختر خوب و همسر شایسته و مادر نمونه‌ای است که تا قیامت الگوی زنان و مردان عالم است و ما در این روزگاران، بیش از هر دوره‌ای به او محتاجیم. عطش بشر امروز برای نجات و جستن راهِ درست به اوج اضطرار رسیده و او را به پرسش از خود رسانده است. پرسشی که مردم ایران را به راه سعادت رهنمون نمود و کارشان را مثل کار ابراهیم بت شکن که درود خدا و خوبان بر او، موحدانه قرار داد.

      تلاطم مردم آمریکا جدای از هر تحلیل، شبیه سؤال بت‌پرستان است و إن شاءالله به پاسخ نجات بخش برسند. پرسشی که 42 سال پیش، مردم ایران را به هدایت رساند. قیام 19 دی 56 که نتیجه مبارزه امام خمینی و امت ایران بود، اولین ضربه تبر به بت پهلوی بود که در نهایت به فرارشاه در 26 دی 57 و پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. تلاشی که برای یافتن حقیقت بود. باید پرده ظلمت فروافتد تا نور معرفت برسد. باید بت شکسته شود تا ناتوانی خدایان دروغین آشکار شود. همانگونه که انقلاب اسلامی نیز اولین ضربه به بت آمریکا شد. و استقامت 40 ساله مردم قهرمان ایران، پایه‌های بت قطور کدخدا را سست کرد و شهادت مظلومانه سردار مقتدر ایرانی، حاج قاسم سلیمانی، آنرا به تَرَک انداخت.

      تَرَکی که با اتفاقات مهم بعدی روزبه روز نمایان‌تر شد. ناتوانی در مهار کرونا، قتل فجیع فلوید و سیاه‌پوستان معترض، سرکوب وحشیانه مردم معترض، بت شکنی آمریکاییان با شکستن مجسمه و تندیس بزرگان برده‌داری و سرمایه‌داران و حتی کریستف کلمپ، انتخابات پرمسئله و اتفاقات مهم ششم ژانویه و اتفاقاتی که برای تحلیف وعده شده، همگی از چهره واقعی شیطان بزرگ پرده برداشته و از دوران پساآمریکا رونمایی می‌کند. تاریخ از این بت شکنی‌ها، بسیار به خود دیده و افول آمریکا قطعی است و رسیدن ریاست‌جمهوری آمریکای ابرقدرت به ترامپ نامتعادل و بایدنِ بی‌رمق، سرعت سقوط را بیشتر کرده است. مردم امروز، لذت دیدن غرق فرعون را خواهند چشید. تقلب و ترامپ و تقلای بایدن، بهانه است؛ ریشه آنجاست که کدخدا ادعای خدایی کرده و گروهی به جهل یا به ترس بت‌پرست شده‌اند. البته بدبخت‌تر از اینها کسانی هستند که به کدخدای محتضر امید بسته یا برای بت شکسته عزادارند.

      انقلاب اسلامی دخترانی دارد که انصافاً خانم و به تمام معنا آقازاده‌اند. خود را فدایی ملت می‌دانند و برای نجات مردم خود و بلندی نام بانوی ایرانی داوطلب خطر می‌شوند. اگرچه به تلاش پدر و دانشمندان ایمان دارند ولی در مقابل پمپاژ لجن و دروغ رسانه‌های مرجف و مرتجعِ سامری مسلک، به معجزه موسی معتقدند و تن به آزمایشی می‌دهند که مثل مؤمنین پشت نیل، ایمان محکم می‌خواهد و پای استوار. مثل مادران و همسران و دختران شهدا. از سفره انقلاب برای خود، داوطلب خطر شدن و زحمت و تلاش شرافتمندانه و حجاب فاطمی را برگزیده و نماد واقعی و شفاف و شریفِ بانوی ایرانی شده‌اند. جای حکیم توس خالی که نام آنان را در شاهنامه افتخارات ایران بیاورد، و نه از افسانه‌های کهن که از واقعیات موجود در انقلاب اسلامی برای آیندگان، قصه‌ها گوید.

      کسانی هم هستند که آقازاده نه، بچه رئیس‌اند. به معنای نامحترمش. بی‌هنر و بی‌حیا و عار؛ حراف و علافی که نان از عمل خویش نمی‌خورند. منتظر شکار پدر می‌نشینند تا بهره‌ای ببرند. گاهی برای اوقات فراغتشان هم، از بیت‌المال لقمه دزدیده و گاهی برای لطمه به منافع ملی با دشمنان تبانی کرده‌اند. در فتنه‌ها بنزین روی آتش ریخته و خوش رقصی برای اجنبی را کار سیاسی می‌دانند. عمدتاً دچار سندروم « ژن برتر» هستند و «مفتخوری» را «استعداد» و حقه‌بازی را زرنگی می‌دانند. حاشیه سازهای بی‌متن و همیشه مدعی، که برای کار نکرده و هنر نداشته، تقدیر و پاداش می‌خواهند. اگر نام باباشان نبود، گرسنه می‌مانند و.... حتی گفتن و نوشتن از اینها هم ملال‌آور و کلافه‌کننده است. رفتار و گفتار و اصلاً بودنشان برای کشور و مردم هزینه است. یکی در اغتشاش پول پخش می‌کند و دیگری در سالگرد پدرش عزادار شکست ترامپ قمارباز می‌شود که زانو بر گلوی مردمش گذاشته و چنگال بر گلوی مردم دنیا. جرثومه خبیثی که حتی اوباما و بایدن هم از تعفنش بیزارند.

       از عدم تعادل روحی یا کم خردی است مهم نیست، مهم اینست که رسانه‌های کذاب ضدانقلاب، بدون درنظر گرفتن وضعیت روحی و سطح فهم و درک افراد، با دیدن چنین افراد مهملی، گمان می‌کنند بز گرفته‌اند. آنها هرکسی را که در تقابل منافع ایران بدانند چهره می‌کنند. از شخصیت «جگر» در کلاه قرمزی تا هرکه حرف خاص و مخالف منافع بزند. در داخل هم کسانی هستند که خود را - با جیره و مواجب یا بی‌آن- مأمور تأمین منافع دشمن و نفس دادن به او کرده‌اند. برای آنها موضوع، مهم نیست؛ کینه‌ای که از انقلاب اسلامی مردم ایران دارند و ارضاء خودکم بینی مهم است. جوانان وطن، برای دفاع از مردم، موشک می‌سازند و اینها دنیای آینده را دنیای گفت‌وگو می‌دانند؛ ایران، عین‌الاسد را می‌کوبد و اینها از خشونت می‌نالند؛ حتی اردشیر زاهدی حاج قاسم را تقدیس می‌کند و اینها نفهمانه یاوه می‌گویند؛ افتخارات را نمی‌بینند و تنها روی زخم و عفونت می‌نشینند و خدا به داد مردم برسد در تحمل کردنشان.

       اینها در حقارت و پستی با بی‌وطنان معاند شریک‌اند. شیاطین رانده شده‌ای که کارشان حقه و حرفه‌شان حیله‌گری است. سر راه می‌نشینند و دین می‌خرند و جهنم می‌فروشند. خودشان غریق‌اند و دنبال غرقه کردن دیگران‌اند. توسری خوردگان خیابان‌های لندن و پاریس که روسری هم میهن خود می‌دزدند. پول می‌دهند تا دخترکانی، حیا و حجاب خود را سرِگذرها بر سرِچوب کنند و در اصل به سرمایه و دارایی نایاب خود چوب حراج بزنند. غافل از اینکه این راه را زنان غربی صد سال پیش شروع کرده و در حال بازگشت از آن بن‌بست‌اند. پول می‌گیرند تا دروغ بگویند وفریب ببافند. تلفات روزانه مردم انگلیس از ویروس جهش یافته با واکسن انگلیسی را ندیده و علیه واکسن ایرانی سخن می‌پراکنند. تسخیر پارلمان و قتل معترضان و کشتی طوفان‌زده آمریکا را نمی‌بینند و برای دموکراسی در ایران نسخه می‌پیچند.
البته که اینها در ایران هم دنباله‌هایی دارند که بدتر از کرونای انگلیسی‌اند. نادان و لجباز و نفوذی. از کسانی واکسن خواسته‌اند که خودشان را دشمن ما معرفی می‌کنند و اصلاً خودشان در کنترل کرونا مانده و کیسه زباله به کادر درمانشان پوشانده و خدمات را از سالمند و سیاه برداشته‌اند؛ قتل عام 9 میلیون ایرانی و ابوغریب و گوانتانامو از جنایاتشان است؛ اینها صدام را هارِ این محله کردند. بیماران بی‌گناه ما را مثل بچه‌های فلسطینی به ایدز و زنان گواتمالایی را به سفلیس مبتلا کردند؛ 290 مسافر ایرباس را اینها شهید کردند، داروی سندروم پروانه‌ای را تحریم کرده و کودکان مبتلا را در آغوش مادرانشان معصومانه می‌کشند مثل صدها هزار کودک یمنی که 5 سال است مظلومانه شهید می‌شوند؛ هزاران کودک را در قفس نگهداری می‌کنند و... و غافلین و خائنین ایکاش یکبار مثل بت‌پرستان زمان ابراهیم از خودشان سؤال کنند، آمریکا و انگلیس و فرانسه برای مرده هاشان واکسن خیرات کرده‌اند؟ خیانت به خاک و خودی تا کی؟

      «فقط یک احمق به دشمنش اجازه می‌دهد تا بچه‌اش را تعلیم دهد» جمله جالبی است، منسوب به مالکوم ایکس، که وصف حال مسببین خفت زده 2030 است و شامل کسانیکه سلامت مردم خود را به دشمن می‌سپارند هم هست. ولی بدتر. چراکه اینها حاضر نیستند واکسن‌های آمریکایی و انگلیسی را خود و آقازاده‌هاشان بزنند ولی برای مردم‌ اشک تمساح می‌ریزند تا پول دلالی بگیرند و سرسپردگی‌شان به دشمن را ثابت کنند و در طرح نابودی نسل ایرانی بکوشند. شک نباید کرد که فروش واکسن، می‌تواند اقتصاد به گِل نشسته آمریکا و انگلیس و فرانسه را سرِپا کند. خدا به اقدامات قاطع قوه قضا برکت دهد تا شر کاسبان تحریم و واکسن و مایحتاج مردم را بکند و ملت نفس بکشد. تدبیر حکیمانه ممنوعیت خرید واکسن از دشمنان و واکنش عجیب رسانه‌های غربی و تکاپو برای دور زدن این ممنوعیت توسط شرکتهای خاص، نشان از ضربه‌ای مثل موشکباران عین‌الاسد دارد که با نقطه زنی توانسته طرح دشمنان خبیث و نفوذی‌های کثیف برای تحقیر ایرانی با مورد آزمایش قرار گرفتن، تحدید نسل شیعه و تأمین منبع مالی دشمنان را متلاشی کند. الحمدلله.

 

 

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 29 دیماه 99





 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۱۰/۲۹ساعت 12  توسط محمدهادی صحرایی  | 





      ما نَنْسَخْ مِنْ آيَهًٍْ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير

     خدای متعال با انقلاب اسلامی بر مؤمنین منت هدایت مجدد نهاد و بر مستضعفین نعمتِ فضیلت و برتری بخشید. این دو موهبت را به مردمی سپرد که لایق راهبری سایرین هستند و به خاطر همت بلند و جهاد بزرگی که کرده‌اند، اراده بر این قرار داده که آنها را به آرزوهای بزرگشان برساند. غلتاندن بندگانِ خوب در میان مشکلات در واقع سابیدن عقیق و فیروزه است برای قیمتی‌تر و نمایان‌تر شدن. آنچه قرار است نگین انگشتری باشد و بر دست وصیِّ خاتم عجَّل و سَهّل الله فرجه بدرخشد باید چون نگین سلیمانی، فاخر و نمایان باشد. ارادت بزرگان و اهل فهم و معنا به مردم ایران، شریف‌تر از آن است که با دید تنگ قومی و نژادی به انحراف برود. واقعیت این است که مردم ایران به خاطر سبقه حکمت و سینه گشاده از حلم و عطشی که به علم و دانایی داشته و دارند، دلسوز هدایت و سعادت خود و جهان بوده و هستند و شجاعتشان مزید بر این امتیازات است وگرنه از اسلام عرضه شده، نابش را نمی‌پذیرفتند یا مغول را مسلمان نمی‌کردند و شاه دست نشانده پهلوی را که عزت می‌فروخت از خاکشان بیرون نمی‌کردند.

     دفاع مقدس مردم ایران اگرچه 8 ساله خوانده می‌شود ولی از عیان شدن نهضت مقدس امام راحل، از خرداد 42 تا امروز که شاخه‌های درخت تناور انقلاب اسلامی در جهان خوشه گرفته و ریشه‌هایش ابنیه شرک و نفاق و کاخ‌های ظلم و تزویر را سست کرده، 57 سال است که اعتلای «کلمه الله هی العیا» از فکر و زبان مقلدان خمینی و خامنه‌ای نیفتاده است. در این جبهه، پسر از پدر، جامه رزم به ارث برده. سرو و صنوبرهامان زمین افتادند ولی پرچم از دستانمان نیفتاده. اگر جوانمردی از بینمان به خون غلتید و تکه‌تکه شد، دلاورانی از میانمان برخاستند و تکبیر کشیدند و تیغ در کفرِ متراکم نهادند. کدام قوم قدیم و جامعه جدید است که چنین، جمجمه به خدا سپرده باشند و با جان و مال و اهل و عیال و عِرض و آرامش خود، به جهاد پرداخته و در میدان مانده باشند؟ کدام مردم سرافراز تاریخ، مثل انقلابیون ایران، سینه‌های صبورشان، آرامش گاه مظلومان عالم و دستان پرقدرتشان پناهگاه مستضعفین و پنجه‌های پُر زورشان در‌گریبان ظالمان پیچ خورده است؟

      آنچه سردار سفرکرده فرمود، حق است. «ما ملت امام حسینیم». این اصل و ختم کلام انقلابی است که با امامان راحل و حاضر خود، چون خورشید، عالم تابی می‌کند و نور هدایت در جهان افکنده و چراغ امید را در دلهای مؤمنین و مستضعفین افروخته است. هرآنکه حسینی شد، نشان کرده شد. مثل حاج قاسم که همچو زهرا سلام‌الله علیها در میان شعله غافلگیر شد و مثل سیدالشهداء إرباًإربا، و برای مردمان چراغ راه و نفس پاکیزه‌ای گردیدکه تا روز ظهور نماد اقتدار و مظلومیت شیعیان آخرالزمان ماند. و مردم قرنِ بیستم که قرن خمینی است، از این نفس‌های زکیه انقلاب اسلامی، کم ندیده‌اند که با رد خونشان راه حقیقت نمایانده‌اند. فریاد اینها که قلب تاریک آخرالزمان را شکافته، نوای «قولوا لا اله الا الله تفلحو» است که انسان اسیر معاصر را چنین به خروش آورده است. اضطراب جهان امروز، از نیاز بشر به دین نیست، از اضطرار به دین است. و دیندارانی که در دین استوارند، مقدسان عالمند. مجاهدان این نهضت 57 ساله سرمشق‌های زندگی شرافتمندانه هستند که برخی به فیض شهادت رسیده و بسیاری دیگر مجاهدانه و امیدوارانه دنبال به پیروزی رساندن اسلام و منتظر شهادتند. برای آنکه درخت اسلام ناب که متکفل سعادت انسان در دو دنیاست تا به این مرحله برسد و به انقلاب اسلامی بینجامد، کم هزینه نشده. چه بسیار انبیاء و اولیاء و عالمان و سردارانی که مجاهدانه جان و خون خود را نثار کرده و چه بسیار مؤمنانی که خون به دل شدند تا این امانت را به نسل‌های بعدی بسپارند.

     ادعای به حق و ثابت شده مؤمنین به نهضت امام خمینی نوّرالله قبره این است که انقلاب اسلامی، میثاق تمام پیامبران و اولیاء و صالحان و شهیدانی است که هرکدام وظیفه خود را انجام داده و امروزه این پرچم هدایت را به ماسپرده‌اند تا با آنچه می‌کنیم؟ اثبات حقانیت جمهوری اسلامی مثل توضیح نور خورشید است. مگر نمی‌توان دید چه کسانی در سایه این پرچم تجمع کرده و چه کسانی دشمن آن هستند؟ این انقلاب که مأمن خوبانِ دوران و گنج بی‌پایان است نیاز به قیمت گذاری دارد؟ برای آنکه ریگی به کفش ندارد، تشخیص تراکم خوب‌ها در انقلاب و تعفن بدها در جبهه ضدانقلاب سخت نیست. جدای از غبار فتنه منافقان، در این شفافیت حق و باطل جایی برای‌اشتباه نیست. ممکن است شتر جمل و فتنه‌اشعث و رنگ ریش‌اشعری کسانی را بفریبد ولی آنکه بین هابیل و قابیل فرق نمی‌گذارد تا به امروز هم که برسد بین حاج قاسم و ترامپ تفاوتی نمی‌بیند و حرجی بر آنکه دلی مرده دارد نیست.

     تشییع 45 میلیونی حاج قاسم سلیمانی در ایران که حقاً اقیانوس حیرت بود و سالگرد اعجاب انگیزش در عراق که انصافاً رستاخیز مقاومت بود ثابت کرد، مردم چه می‌خواهند و چگونه مسؤولی را تراز انقلاب اسلامی می‌دانند. رفراندومی برای عزت انقلابی و مقاومت اسلامی از این بالاتر؟ الگویی برای مسؤولین از این شفاف‌تر؟ معیاری برای سنجش صداقت از این عینی‌تر؟ ترازی برای مدیر مردمی از این علمی‌تر؟ محکی برای تعیین عیار و ارزش آدمی از این عیان تر؟ مکتبی برای نجات از وضعیت موجود از این براق‌تر؟ افتخاری برای جبهه انقلاب اسلامی از این بالاتر؟ و شکستی برای اهل فرقه و فتنه و نفاق از این سهمگین‌تر؟

     تاریخ گواهی خواهد داد که حاج قاسم، هم خودش خدمت کرد و قدرت ملی، منطقه‌ای و مکتبی تولید کرد و هم خونش. ولی هستند کسانی که هم خودشان خیانت کرده و می‌کنند و هم اطرافیانشان. حاج قاسم مردمش را آسوده خاطر کرد و دیگران عصبی می‌کنند. او به مردم آرامش داد و دیگران تلاطم می‌کنند. تفاوت است بین خادم و خائن. بین آن کس که مردمش را مفتخر می‌کند و آنکه مردمش را مستضعف. بین آن کس که دست دشمن را در عیان می‌بندد و آن که مردمش را با قراردادها و قرارهای پنهانی دست بسته به دشمن می‌سپارد. بین کسی که دشمن را عقب می‌راند و آنکه دشمن را به میهن، نفوذ می‌دهد. نمی‌شود ذلیل بود و مدعی. نمی‌پذیرند، کاخ نشینی و دعا برای فقیر. نمی‌شود بی‌طهارت مالی ادعای انقلابی کرد. نمی‌شود اجنبی را به جای خودی گذارد و باغیرت بود. نمی‌شود به کشور اجنبی تعهد تابعیت داد و ادعای شرافت کرد. نمی‌شود در کنترل قیمت تخم مرغ درمانده ماند و از کمبود اختیارات و از رفراندوم گفت.

     امروز، جمهوری اسلامی مهد بزرگان شده است. در همین دیماه که در مناسبات انقلابی خود را به ماه بهمن رسانده، حرفهاست. سالگرد حماسه 9 دی، سالگرد حاج قاسم، سالگرد شهدای هویزه و دانشجویان شهید، چهلم شهید فخری‌زاده، سالگرد شروع هفت سال دفاع مقدس فرهنگی و مبارزه با کشف حجاب رضاخانی، سالگرد شهید نواب و یارانش و مناسبت تلخی که با رحلت علامه انقلاب رقم خورد و داغ رفتن مصباح انقلاب و مرد میدان اندیشه بر دلها نشست. اگر حاج قاسم خطر را از مرزهای انقلاب اسلامی و منطقه مقاومت دور کرد، علامه مصباح، خطر را از مرزهای عقیدتی اسلام ناب دور کرد. حاج قاسم مجاهد جنگ سخت بود و علامه انقلاب، مجاهد جنگ نرم و اندیشه‌ها. حاج قاسم امنیت خاطر را به مردم هدیه کرد و علامه مصباح امنیت اعتقادات را. خدا این بزرگان انقلاب را با بزرگان اسلام محشور کند و راهشان را پر رهرو.

      بی‌شک جای این بزرگان خالی است و رفتن هرکدامشان، لطمه و صدمه. اینها سرمایه بودند و سرمایه ماندند و خدا به خون شهیدان و قلم علماء برکت داده و زوال از آنان برداشته که این غصه‌ها هلاکمان نمی‌کند. حسین علم‌الهدی و حاج قاسم و فخری زاده و مصباح یزدی اگرچه از میان ما رفتند و ما از آنان محرومیم ولی هرکدامشان خورشیدی شده‌اند که از بام آسمان به عالم می‌تابند و هرکدامشان آیاتی بودند که امید است خدا با بزرگانی دیگر، بر دردمان مرهمی بگذارد و به راهمان امیدوارتر کند. هدف اینان از حسین علم‌الهدی تا مصباح یزدی، اعتلای «کلمه‌الله» بود که بر پرچم مقدس ایران نقش بسته است. و ما ماندگان با خدای خود عهد بسته‌ایم که دشمنانش را پا بمالیم و دو قدم مانده به صبح ظهور را در رکاب ولی امرمان پیش رویم و بغض گلوگیر را با دیدن مولای همیشه پیروزمان باز کنیم. پس رفیق عزیز! غصه بماند تا بعد. راه ما را می‌خواند و خدا این را می‌خواهد که امانتش را به صاحبش برسانیم وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏ باشد. إن شاءالله.








منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 18 دی 99








 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۱۰/۱۸ساعت 10  توسط محمدهادی صحرایی  | 

      پروردگارا، در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‌‏اى سپاس بگزارم و به كار شايسته‌اى كه آن را مى‏‌پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته‌‏ات داخل كن. سوره نمل آیه 19‏

       چهل و دو سال است که خورشید انقلاب اسلامی پرتوافشان است و آنها را که خدا بخواهد، در هر گوشه تاریخ و جغرافیا به خدا و عدالت هدایت کرده و می‌کند. چه کسی گمان می‌کرد پیرمردی از قم با سربازانی در گهواره بتواند بعد از 15 سال، پادشاهی دست‌نشانده ابرقدرت‌ها را براندازد؟ چه کسی باور می‌کرد ژاندارم منطقه با ده‌ها هزار مستشار غارتگر، از ایران اخراج شوند؟ یا مردم ناامید و تحقیر شده ایران بتوانند زبانزد جهانیان و الگوی جهان شوند؟ کشوری که شاهش از یک آشپز آمریکایی کمتر بود به جایی رسید که ارزش کفش سردارش از سر رئیس‌جمهور آمریکا بالاتر شد. و کشوری که روزی سران استکبار آن زمان در نشست تهران، بدون اعتنا و خبر به شاهش می‌آمدند و می‌رفتند، به جایی رسید که رئیس‌جمهور آمریکا در حسرت یک تماس تلفنی از جانب مقاماتش بماند و دلیل شکست انتخاباتی خود را «ایران» بداند.

       اقتدار امروز حاصل اندیشه‌ای است که معتقد است باید چنان قوی و بزرگ شد که دست آرزوی دشمنان هم به ما نرسد چراکه در جهان امروز چاره‌ای جز اقتدار نداریم و دنیای فردا دنیای مقتدرهاست. بی‌شک‌ترسوهای پوچ اندیش واگرا عرصه‌ای برای حیات شرافتمندانه ندارند. ملت ایران با مقاومت و استقامت خود ثابت کرده برای همین عزت، اقتدار و آزادگی که متبلور در انقلاب اسلامی است هزینه می‌دهد و با هرچه و هرکس که آن‌را تضعیف کند همان می‌کند که با شاه و صدام و فتنه‌گران کرد. مطالبه به حق مردم از دولتمردان خود نیز مراقبت از اصول انقلاب است. وقتی می‌توان مقتدر بود چرا منفعل؟ وقتی می‌توان عزیز بود چرا ذلیل؟ وقتی می‌توان مستقل بود چرا وابسته؟ در برابر دشمن دزد و آدمکش و عهدشکن چرا اعتماد؟ و وقتی سگ زرد برادر شغال است چرا امید بستن به بایدن و فرانسه و آلمان و انگلیس؟ و وقتی شجاعت، تعقل، تفکر، تدیّن و کارآمدی حاج قاسم، در رفراندم مقاومت تشییع جنازه او خواست ایران است چرا این‌چنین؟

      سال 88 مردم ایران به اندیشه‌ای رأی دادند که در آن زمان، همخوان‌ترین نسخه مدیریتی به شعارهای انقلابی بود. انتخاباتی که با حضور بیش از 80 درصدی مردم نصاب بی‌نظیر مشارکت عمومی در جهان شد و حیرت جهانیان و حسادت بدخواهان و خباثت دشمنان را برانگیخت. از کشورهای پادشاهی منطقه که مردمش رنگ رأی را ندیده‌اند تا آمریکایی که بازنده را برنده می‌کند و رئیس‌جمهورش انتخاباتشان را فاسدترین می‌داند و نامزدهای انتخاباتی با ادبیات چارواداری و قمارخانه باهم مناظره می‌کنند و تا فرانسه‌ای که مشارکت حداقلی را هم غنیمت می‌دانند و تا انگلیسی که تنها چاکران ملکه را به منصب می‌رسانند تا فتنه‌گرانی که تاب و تحمل شادی و پیروزی مردم را نداشتند و از خنده مردم متنفر بودند، همگی متفق شدند تا جشن بزرگ و ملی مردم ایران را خراب کنند و کردند. 

      ادبیات ‌‌ترامپ در نپذیرفتن نتیجه انتخابات که برای مردم جهان نامفهوم و نامعقول است بسیار شبیه آن چیزی است که مردم ایران بعد از انتخابات 88 از برخی مدعیان مردمسالاری و اصلاحات دیدند. اعلام «برنده قطعی، برنده قطعی با نسبت آراء بسیار زیاد اینجانب هستم» و قبل از اتمام شمارش به اولین نطق ‌‌ترامپ بعد از برگزاری انتخابات می‌مانَد. هرچند ‌‌ترامپ، در کنار این ادعا از قانون و شکایت و دادگاه و استناد به مدارک سخن گفت ولی سران فتنه، به قانون و نصیحت بزرگان وقعی ننهاده و بی‌سند و مدرک و بدون هردلیل معقول، تنها رمز فتنه که «تقلب» بود را فریاد زدند. برای زنده‌ها مجلس ختم گرفتند و با وقاحت در آن شرکت کردند. آتش به منزل و مغازه و مسجد و تکیه زدند و باعث مرگ بی‌گناهان شدند، با ساختارشکنی، نشانی انبار و آغل به گرگ‌ها دادند، با لجبازی و قانون‌شکنی کشور را تا آستانه سقوط رساندند. اوباما را که «نامه فدایت شوم» فرستاده بود چنان گستاخ کردند که ایران را به حمله اتمی‌ تهدید کرد و به غیر از تشدید و تمدید تحریم‌های گذشته، تحریم‌های به گفته خودش، کمرشکن و فلج‌کننده جدیدی علیه ایران اِعمال کرد.

      استدلال سران فتنه برای به هم زدن جشن مردم و آشوب و اغتشاش، تئوری عروس تُرک و داماد لُر بود و دستور «اگر تقلب کردند بریزید تو خیابونا». تفاوت دیگر ‌‌ترامپ با سران فتنه در این بود که «هم حزبی‌های ‌‌ترامپ ادعای وی مبنی بر تقلب و اعلام زودهنگام پیروزی در انتخابات را مصداق دیکتاتوری نامیدند اما اصلاح‌طلبان در سال ۸۸ از اقدام دیکتاتوری و مستبدانه میرحسین موسوی و کروبی حمایت کردند» و سرکشی را تا آنجا کشاندند که نتانیاهو آنها را سرمایه اسرائیل نامید و شیمون پرز آنها را نماینده خود در مبارزه با ایران دانست و چه خفتی از این سخیف‌تر که دشمن، کسانی را سرباز خود در مبارزه با کشورشان بداند و ناکسان سکوت کنند. ملاقات‌های مخفی با بنیادهای مختلف جاسوس و آشوب و افرادی مثل سوروس و کمک گرفتن از شاه سعودی و ... . برای به آتش کشیدن میهن، منظومه فکری فتنه‌گران بود که به سیاه چاله‌ای رسید که تاریخ با سرافکندگی از آن یاد خواهد کرد.

     تفاوت زیاد است ولی تفاوت دردناک دیگر آنجاست که برخی مدعیان و مدافعان فتنه‌گران، شخصیت خائن و خبیثی چون زمِ معدوم را شهید می‌نامند و در فرانسه‌ای هستند که هم به نبی خاتم توهین شد و هم رئیس کشورش بر آن جسارت پافشرد و یک‌سال است مردمش را می‌کشد و چشم درمی‌آورد و از سنگ صدا درآمده ولی از امثال شیخ بدعاقبت صدایی در دفاع از نبی مهربانمان درنیامده است. اگر قرار بود حقانیت افراد با دوستان و محبینشان سنجیده شود، عاقلانِ با شرف بگویند انقلابی که دوستانش مؤمنین و مظلومین و آزادگان جهان‌اند و شهدایش چون امامزادگان شریفند و.. .، حق است یا فتنه‌گرانی که دوستانشان نتانیاهو و پرز و شاه سعودی و اوباما و ‌‌ترامپ و ملکه و رقاص و فراری و دزد و حقه باز و.. . و شیوخی است که تیر در چشم خود را نمی‌بینند و می‌خواهند مو را از ماست بکشند؟  

      اگر حضور مردم در 9دی نبود شاید زمین سوخته یا عاقبتی مثل عراق و سوریه پیش روی کشور بود. گرامیداشت 9 دی تنها، کار نمادین و بزرگداشت رشادت مردم فهیم ایران نیست بلکه بیان حقایقی رسواگر است که امروزه‌گریبان مردم را گرفته و معیشت و رفاه را به آتش کشیده و خنده مردم را گرو کشیده است. عبرت تاریخی و تجربه 9دی این است که مردم عزیز این نکته را بیشتر بدانند که تدبیر فتنه‌گران برای کشور یا آتش آشوب است و یا ذلت تسلیم؛ که دو روی یک سکه‌اند. قصه مفصل بماند تا بعد ولی به همین اندازه می‌توان گفت همان تفکری که شهد را در کام مردم زهر کرد و با دروغ و حذف جمهوریت، قصد باجگیری از نظام را داشت، امروز به دنبال تسلیم مردم به دشمن است. جریان فتنه‌ای که در 9 دی سرکوب شد، متأسفانه چندسالی است که پس از دروغ «یا جنگ یا مذاکره» در برخی مناصب نفوذ کرده و با گروگان گرفتن معیشت و سلامت مردم و بازهم دروغ، و ایجاد دو دستگی در جامعه، به دنبال انتقام از مردم و به پیروزی رساندن دشمن و باز هم باجگیری از نظام در تأیید fatf و ایجاد رابطه با آمریکا از راه مذاکره است.

     فعال شدن دو جبهه تسلیم در جهان اسلام برای اجرای طرح عقیم «صلح خاورمیانه» و در نهایت شکستن اقتدار مردم ایران و از بین بردن عزت و شرافت مسلمین، در اصل در امتداد شکست دشمنان در 9 دی 88 است. گروهی در جهان عرب دنبال به صلح رساندن کشورشان با اسرائیل‌اند و گروهی در ایران به دنبال به صلح رساندن مردمشان با آمریکایی هستند که هنوز دست و دندان از خون ایرانی نشسته. خیانتی که برخی سران خائن عرب در مراوده با رژیم غاصب صهیون می‌کنند، مثل جنایتی است که گروهی در مذاکره و وابسته کردن کشور به شیطان بزرگ می‌کنند. وگرنه fatf چه ارتباطی به واکسن دارد؟ رفراندوم چه ربطی به معیشت مردم دارد؟ رفتن ‌‌ترامپ، چه ارتباطی با مرغ و تخم مرغ و آمدن بایدن چه ربطی به پوشک دارد؟ رفع تحریم‌ها یک چیز است و بی‌عرضگی چیز دیگر. وابسته کردن آب خوردن به تحریم جسارت به ملتی بود که بر گنج نشسته. ارتباط اصلی شرایط امروز با بی‌تدبیری دوتابعیتی‌های نفوذی و مدعیانی است که جز تسلیم کردن میهن و منافع ایران به دشمن و تکمیل فتنه ناکام 88 و عصبی کردن مردم، مأموریتی ندارند. 

      اگر سال 88 تقلب رمز فتنه بود، چندسالی است توهین به منتقدان و مردم، مذاکره و برجام، تحریم و تحریف، رمز فرار از مسؤولیت و بی‌عملی است. البته مقایسه برای مردم سخت نیست. قسمتی از بدنه انقلاب اسلامی، بازوی مردم را با قدرت موشک‌های فرامدرن قوی کرده و کشور را در تکنولوژی‌های برتر به مرزهای دانش جهان رسانده و پزشکی ایران را زبانزد عالمان کرده و شانه زیر بار مردم گرفته است و... و قسمتی از بدنه مدیریتی غیرانقلابی، نالایق، مرفه، جامانده در برجام و منتظر آمریکا و اروپا، از بنزین، بحران می‌سازد و از گوجه و خیار، مسأله‌ای که باید برایش ستاد تشکیل داد و باز هم معتقد به عبور از رکود و رسیدن به رونق اقتصادی است. واقعیت این است از 9 دی 88 تا دی‌ماه 99 که دشمنان گرفتار شنبه‌های اعتراضی یا کرونای انگلیسی یا زمستان داغ آمریکایی شده‌اند، شمارش معکوس برای مرگ شیاطین و شرکایشان سریع‌تر شده و دیر نباشد که جهان، روزگاران صلح و آرامش و عافیت را ببیند و مردم ایران شکر نعمتی که خدا به آنها و پدران و مادرانشان داده را به جا آورند. إن‌شاءالله.

 

 

 

 

 

 منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 10 دی

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۱۰/۱۰ساعت 6  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 




      اگر آمريكا و اسرائيل «لا اله الا الله» بگويند، ما قبول نداريم؛ چرا كه آنها مى ‏خواهند سرِ ما كلاه بگذارند. آنها كه صحبت از صلح مى‏ كنند، مى‏ خواهند منطقه را به جنگ بكشند. شما متوقعيد ما در مقابل آمريكا و اسرائيل و ديگر ابرقدرت‌ها، كه مى‏ خواهند منطقه را ببلعند، بى‏ تفاوت باشيم؟ ما با هيچ كدام از ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها سر سازش نداريم‏.

     این سخنان امام خمینی است در آبان سال 1360. در سال‌های ابتدایی انقلاب و اوایل جنگ و کوران ترورها؛ در بحبوحه تحریم و تهدید و جنگ سخت و از پیله درآمدن نفوذی ها. زمانی که مردم طعم نیش نفوذی‌ها را در به هم ریختگی بازار و فتنه فرقان و تیغ منافقین را در ترورهای خیابانی می‌چشیدند. ناامنی شهرهای مرزی و داستان کومله و دموکرات و خلق عرب و خلق مسلمان و... هم بود. این فتنه‌ها اگرچه دمل‌های کهن بودند ولی با ناخن زدن دشمنان دهن باز کردند. آمریکا، شوروی، انگلیس، فرانسه، سعودی و رژیم صهیونی دشمنان شاخدار و شناخته شده‌ای بودند که هرکدام به شیوه خود و گاهی جمعی علیه انقلاب اسلامی نقشه می‌کشیدند. شاید بتوان جانورترین این دشمنان را رژیم صهیونی دانست که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، هم سفره رنگین خود را برچیده می‌دید و هم طومار عمرش را.

     نباید از این نکته غافل شد که دشمنی این دشمنان، به انقلاب 57 و نهضت 42 و کودتای 32 برنمی‌گردد. دست خبیث انگلیس 101 سال پیش به خون ایرانیان آغشته شد. وقتی‌که در اواخر قاجار، بدون جنگ و خونریزی و با قحطی ساختگی و بیماری وارداتی نصف جمعیت 18 میلیونی ایران را قتل عام کرد. فعال کردن شبکه نفوذی یهودی - انگلیسی در ایران برای پیش خرید محصولات، تحریم مبادلات خارجی با ایران، سوزاندن مازاد غلات و تحریم واکسن وبا و... اینها قسمتی از طرح صهیونیزم جهانی برای تحدید نسل شیعیان و ابتدای طرح انگلیس، اول برای انتقام تحریم تنباکو؛ دوم برای شروع تغییر ساختار و منحرف کردن مرجعیت افکار عمومی از مراجع دینی و نهادهای قانونگذار به کاخ شاهِ در سیطره قدرت‌ها؛ سوم تغییر سبک زندگی مردم ایران و چهارم نظام سازی و تثبیت دیوانسالاری مورد نظر غربیان بود که تا امروز نیز‌گریبانمان را گرفته است.

      کودتای اسفند 1299 زمانی اتفاق افتاد که قحطی بزرگ انگلیسی، رمق علماء، روشنفکران و مردم ایران را گرفته بود که کسی از پشت و پدر و پیشه و پیشینه رضاخان و از تبار ژنرال آیرونساید نپرسید. دستگاه مفلوک قاجار هم که در آن قحطی، آغل و انبار انباشته بود، سرگرم خوردن و خفتن بود و فرصتی برای رسیدگی به امور نداشت. نه جایگاهی در میان مردم داشت و نه اعتباری و نه اصلاً توانی برایش مانده بود که بتواند اظهار حیات بکند. گویی عاقبت شاه سلطان حسین صفوی‌گریبان احمدشاه قاجار را هم گرفته بود. با روی کار آمدن رضاخان و پادشاهی او و شروع ناسازگاری‌اش باشرع و مخالفتش با مظاهر بومی - مذهبیِ ایران، کم‌کم درخت بریتانیا ثمر داد. اگر زمانی مردم برای تنباکو، اعتراض خود را تا اندرونی کاخ ناصری بردند، در زمان رضاشاه، چادر از سر زنان گرفتند و نایی برای اعتراض مردم نمانده بود. اگر علماء و روشنفکران علیه استبداد قجری، مشروطه برپا کردند، رضاشاه به مردم حتی اجازه انتخاب کلاه هم نمی‌داد و مدرس تنها مرد مجلس شورا بود.

       کودتای 28 مرداد 32، دومین کودتای شناخته شده‌ای است که انگلیس با کمک آمریکا در ایران انجام داد و به اسقاط دولت مصدق و بازگرداندن شاهِ همیشه پا به فرار، انجامید. انگلیس، رضاشاه را آورد و برد و محمدرضا را هم آورد ولی بعد از فرارش، اینبار با آمریکا او را برگرداند. مردم خسته از شاهِ قهرو، و خشمگین از انگلیسِ کودتاچی، وقتی دیدند محمدرضا پهلوی، بعد از گذشت چهارماه از کودتای 28مرداد، روابط با انگلیس را ازسرگرفت و نیکسون، معاون رئیس‌جمهور آمریکا را به ایران آورد و این دو اتفاق نامیمون را با دادگاه مصدق هم زمان کرد، تاب نیاوردند و دانشگاه را سنگر مبارزه با استعمار کردند. با جنبش دانشجویان در 16 آذر، طنین مرگ بر انگلیس و آمریکا و مرگ بر وادادگی پهلوی، از دانشگاه تهران در فضای افسرده کشور پیچید. تقدیم سه دانشجوی شهید، مصطفی بزرگ‌نیا، احمد قندچی و آذر شریعت‌رضوی که با اصابت مستقیم تیر جنگی به شهادت رسیدند، اثبات طهارت جنبش دانشجویی و ضد استکبار و استقلال‌طلب بودن آنست.

      از 16 آذر 32 که انقلابی‌ترین اقدام ضدآمریکا و انگلیسی را دانشجویان انجام دادند تا خرداد 42 که به نهضت خمینی کبیر پیوستند و تا بهمن 57 که شهد پیروزی را همه ملت ایران چشیدند و تا 7 آذر99 که فخری‌زاده، سرو قدکشیده دانشگاه را صهیونیزم بین‌المللی به خاک انداخت، دانشگاه یکی از اصلی‌ترین پایگاه‌های ضد استعماری و ضداستبدادی بوده و هست و تلاش‌های بداندیشان و تحریفگران تاریخ، نتوانسته آنرا از اصالت انقلابی‌اش بیندازد. اوج اقدامات کاسبان تحریف در غائله کوی دانشگاه بود. زمانیکه دشمنان در کمین افتخارات دانشگاه، قصد عوض کردن جای دانشجوی انقلابی با دانشجوی انحرافی را داشتند و به طمع ربودن روح مطالبه‌گری این قشر افتادند. می‌خواستند دانشگاهِ فعال و خلاق و بانشاطی که امروزه انقلابیِ پیشکسوت است را به حیاط خلوت احزاب تبدیل کنند و شأنی بیش از صندوق رأی برایش قائل نشدند. خیانت آنها نیز فرار از کارکردن با شیوه غائله‌آفرینی و تحریف تاریخ جنبش دانشجویی بود. در حالیکه دشمن اصلی جنبش دانشجویی، اصلاحات و اعتدالی است که ریشه در افکار انگلیس و آمریکا و تئوریهای صهیون دارد.

       در فتنه 88 هم پرده از چهره کسانی افتاد که روزی جنبش دانشجویی را وارونه می‌گفتند. انقلابیون پشیمانی که جنبش دانشجویی را به گونه‌ای تعریف، و در اصل تحریف می‌کردند که بتوانند خستگی و آلودگی خود به چرب و شیرین دنیا را توجیه کنند. دروغگویانی بر گُرده دانشجویان شعار می‌دادند و بعداً تصاویرشان که دست در دست رئیس‌جمهور آمریکا و سایر دشمنان خاردار و تئوریسین‌های جنایکار عربی و غربی داشتند دیده شد. آنها دیروز برای استقلال ایران یقه چاک می‌کردند و امروز، پای ثابت بنگاه سخن پراکنی انگلیس و صدای آمریکا و اینترنشنال‌اند. فرصت‌طلبان سفله‌ای که غیر از ننگ وطن فروشی، به خفت دریوزگی هم مبتلا شده‌اند و نسخه پیچی ضداستبدادی آنها در دامن استکبار، تناقضی است گویاتر از هر تحلیل و مدرک.

      در این 42 ساله انقلاب اسلامی، جنبش دانشجویی چنان سرافراز شده که دیگر دست ناپاکان به آن نمی‌رسد. تا وقتی خون شهریاری و احمدی روشن و رضایی‌نژاد و علیمحمدی و فخری زاده‌ها تازه به تازه می‌شود، آفت تحریف از این درخت تناور دور می‌شود. حقیقت است که راه حق خون می‌خواهد چراکه خون مایه حیات موجود زنده است. نکته مهم و قابل توجه دیگر اینست که دانشمندان شهید هسته‌ای و موشکی که موتور پیشران و پیشرفت کشور بوده و هستند، جملگی تحصیل‌کرد‌گان مراکز علمی داخلی ایران اسلامی بودند. اینکه دشمن تاب تحمل دانش بومی ایرانیان را ندارد به این معنی است که چون توان تطمیع یا مقابله علمی با نخبگان را ندارند، آنها را به شهادت می‌رسانند وگرنه پخمگانِ مدعی را می‌توانند با مدرک و مذاکره و شعار، به تمکین و وطن فروشی وادارند و در ازای تقریباً هیچ، کیک زردشان را بدزدند.

       16 آذر امسال اگرچه بی‌حضور دانشجویان است ولی مطالبه دانشجویان و خون شهیدان نخبه دانشگاه‌های سرافراز ایران، از سه آذر اهورایی32 و مصطفی چمران و سعید یداللهی و شهدای هسته‌ای و موشکی و پزشکی، امتداد شعار 101 ساله مرگ بر آمریکا و مرگ برانگلیس و مرگ بر وادادگی و قطع امید از خارج و قطع طمع دشمنان از داخل کشور است که عزت و اقتدار را به همراه می‌آورد و تولید قدرت می‌کند. متأسفانه امروز، شرط‌گذاری برای مذاکره و بازگشت به برجام با حضور تروریست‌های کراواتی و گاوسعودی و...، در کنار حمایت بی‌شرمانه مقامات اروپایی و آمریکایی از ترور اخیر دانشمند هسته‌ای و پزشکی، و در اوضاع اقتصادی نابسامانی که محصول خودکم بینی و غربزدگی و وادادگی است، در حقیقت به چالش کشیدن شرافت و غیرت مسئولین دولتی است. که امید است از این امتحان سربلند بیرون بیایند و کاری بکنند. إن‌شاءالله.




منتشر شده در روزنامه کیهان کرخ 16 آذر 99







.

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۹/۱۶ساعت 10  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 


 
          همیشه یکی از هیجانات وقایع تاریخ، تصویرسازی و پردازش ذهنی اتفاقات مهمش بوده و هست و آرزوی حضور واقعی در صفحات تاریخ، معمولاً برای اهل دقت، لذت‌بخش بوده و هرکس به فراخور علاقه‌اش، دوست دارد که ناظر بی‌واسطه باشد. مثلاً شاید آرزوی مؤمنین به خدا، حضور در کنار پیامبران یا شرکت در جنگ‌های صدر اسلام، هیجان‌آور باشد و یا برای مؤمنین اسلام ناب، دوران امیرالمؤمنین یا امام مجتبی و یا بودنِ در کربلا آرزوی همراه با تحسر است. در دوران معاصر نیز حضور در دوران انقلاب اسلامی از آغاز تا ایجاد و یا دوران دفاع مقدس برای انقلابیون جذاب بوده و هست. امثال این حوادث بزرگ کم نیستند و علاقه‌مندان به حضور واقعی در حوادث تاریخی نیز کم نیستند.

    اهل علم و بصیرت معتقدند که معرکه عالم، عرصه آموختن و امتحان است. انسان‌های زیرک می‌دانند عمر گرانمایه و یک‌دانه را نباید صرف آزمودن دوباره و سه‌باره آموخته‌ها کرد. باید از هر تجربه‌ای یا درس گرفت یا عبرت. لسان‌الغیب ناظر به این فرمود: « مَن جَرَّبَ المُجَرَّب، حَلَّت بِه النَّدامَه» یعنی، آن را سزد ندامت، کو آزموده‌ای را، از نو بیازماید. این، گونه‌ای از ترجمان احادیثی است که می‌فرمایند عاقل و مؤمن دو بار از یک سوراخ گزیده نمی‌شوند. بسیاری حکیمانه‌های دیگر نیز همین مهم را تأکید کرده‌اند و به این رمز رندانه ‌اشاره کرده‌اند که فرصت کوتاه زندگی مجال تجربه کردن تجربه شده‌ها نیست. باید آموخته‌ها را پله ترقی کرد و گذر نمود و معطل نماند.

      حال و روز امروز آمریکا، جدای از هر نظر سیاسی و هر منظر اجتماعی، صفحه گسترده‌ای است از یک اتفاق بزرگ. افول و سقوط، عاقبت محتوم هر فرعون است ولی اکنون برای آمریکا لزوماً به این معنی نیست که مثل عثمانی و شوروی متلاشی شود ولی بی‌شک آمریکای 2021 با گذشته خود بسیار متفاوت است. آمریکایی ضعیف با ضعیف‌ترین رئیس‌جمهور تاریخ خود. ابرقدرتی که برتری خود را تا جایی از دست داده که حتی توانایی برگزاری یک انتخاب سالم و بی‌نیاز از رأی دادگاه را ندارد. نخبگان دو حزبش که در قامت نامزد ریاست‌جمهوری آمده‌اند، بدون اینکه بدانند یا بخواهند، فریاد می‌زنند که نظام آمریکا نظام فاسدهاست. این‌گونه الفاظ ممکن است در بسیاری از کشورها مرسوم باشد ولی فاسد نامیدن ساختار نه؟ اینکه رئیس‌جمهور حاکم، انتخاباتی که خود برگزار کرده را پر از تقلب و سراسر فاسد بداند، فقط در آمریکاست.

     مرور دوباره و بدون سانسور مناظرات ترامپ و بایدن گویای فروریختن پایه‌های قدرت آمریکاست که باعث ناامیدی و اضطراب مردمشان شده و حق دارند که ناامید باشند. اگر بالا بودن سن رهبران نقطه مثبت باشد ولی بی‌گمان مسن بودن مدیران اجرایی نقطه ضعف جدی است که گویای استیلای احزاب قدرت طلب یا نبود گزینه‌های مناسب و یا وجود دیکتاتوری پنهانی مثل ملکه انگلیس است که مجال نفوذ به چرخه قدرت را به دیگران نمی‌دهد. می‌شود تاریخچه اختراع و تکامل دوربین‌های عکاسی را در تصاویر ملکه با رؤسای کشورها دید و از زمانی که عکس‌ها برای ما روایت می‌کنند، او بوده و در امور کشورها دخالت کرده است. دیکتاتوری تمامیت‌خواهی که به‌راحتی هرکه را نخواهند حذف می‌کنند و در ترور لینکلن و کندی و دایانا و... متهم اصلی‌اند. صهیونیزم، را می‌توان همان جریان تمامیت‌خواه پنهان و مرموزی دانست که به غیر از جعل و تحریف، در ترور هم حرفه‌ای است.

     آمریکای امروز درگیر رنسانسی است که به ختم لیبرال دموکراسی خواهد انجامید و از افول و سقوطی می‌گوید که تغییرات جدی در پی خواهد داشت. فروپاشی شوروی هرچند در برابر آمریکا و لیبرالیسم تعریف شد ولی واقعیت عمیق‌تر از جنگ سرد و امثال آن است. ناتوانی در پاسخگویی به سؤالات مهم، مهم‌ترین دلیل افول و سقوط هر اندیشه مدعی است و کمونیسم هم این‌گونه بود. نظام آمریکا نیز با مجموعه‌ای از تناقض‌ها و سؤالات مهم روبه‌رو شده که از حل و پاسخ به آنها ناتوان است. افروختن آتش صد جنگ در جهان، تنها کشور استفاده‌کننده از بمب اتم، زندان‌های مخوف و مخفی، اسقاط حکومت‌های قانونی با کودتا، ایجاد آشوب و بلوا، توطئه و تحریم، دروغ‌گویی و فریب افکار عمومی، گسترش فساد در جهان، تخریب طبیعت و محیط‌زیست و... جایی برای شعارهای فریبنده حقوق بشر و مبارزه با سلاح‌های کشتار جمعی و... نمی‌گذارد. ابرقدرتی که غیر از 55 میلیون گرسنه و کارتن‌خواب، شهروندان شاسی‌بلند‌سوارش هم برای دریافت غذای رایگان، صف‌های کیلومتری می‌کشند چگونه داعیه مدیریت جهان را دارد؟ کدام عاقل می‌پذیرد؟

       حکومتی که هزاران کودک را به‌خاطر پدر و مادرشان در قفس زندانی می‌کند، از آزادی سخن می‌گوید؟ وقتی خدمات شهروندی را بر اساس رنگِ مردم می‌دهد و هنوز برده‌داری را ارزش می‌داند، از انسانیت چه می‌فهمد؟ ساختاری که انتقال قدرت به زور وینچستر و قمه و مشت و لگد است و حرمت آزادی و دموکراسی را می‌توان در بینی پکیده و جمجمه ترکیده مردم دید چه تعریفی از تمدن دارد؟ سؤالات بی‌جوابی که آرامش مردم آمریکا را به هم زده زیاد است که مجبور شده‌اند به جای مردم ایران و جهان، خودشان پرچم کشورشان که نماد ظلم و تباهی است را آتش بزنند و مجسمه بزرگان تاریخ معاصر آمریکا را به زیر بکشند و انگار بت می‌شکنند. مردم جهان در این مدت و مخصوصاً بعد از شهادت مظلومانه سردار سلیمانی، به این نتیجه رسیده‌اند که واقعیت آمریکا شیطان بزرگ است. شیطان بزرگ.

     مجموعه این اتفاقات باعث شده که مردم جهان سران آمریکا را مزاحم بدانند و به مردمش نگاه ترحم‌آمیز کنند. قبل از این اگر جهان غرب را «جنگل منظم» یا «غرب وحشی» می‌نامیدند، بعد از اتفاقات اخیر فرانسه و آمریکا باید به این حقیقت رسید که تمدن غرب «سبزه مزبله» و ظاهری فریباست که باطنی عفن دارد. خودباختگان خودکم‌بین، همین ظاهر را دیده و عقلشان را باخته‌اند. ساختمان‌های بلند و مغازه‌های شیک و فیلم‌های هالیوودی و طبیعت زیبا و آزادی‌های بی‌حصر و حساب تمتعات، آنان را چنان اغوا نموده که برای این بهشت شداد، حاضر به هر جانفشانی‌اند. از تبلیغ و ترویج گرفته تا جاسوسی و دوتابعیتی شدن. که هر دو، دو روی سکه خیانت به آیین و خاک و وطن‌فروشی و خودفروشی به اجنبی است. متأسفانه از دوره‌ای که پای روشنفکران غربزده، به ویژه از اواخر قاجار، به غرب باز شد، این خودکم‌بینی آغاز و وبال میهن شد و تا همین چندی پیش که مردم جهان ترامپ و مکرون را ندیده بودند هم کسانی بودند که در حد پرستش، غرب را تقدیس می‌کردند ولی امروز اگر حیا داشته باشند، حتماً شرمنده‌اند.

     واقعیت پیش روی مردم متحیر جهان، افول ابرقدرتی است که مدعی مدیریت جهان است و از درک حرف مردم خود ناتوان. واقعیت مهم‌تر و حیاتی‌تر برای آمریکا، تحقیر سمپات‌های نفوذی است که مأمور تأمین منافع او در جهان هستند و اکنون با خلع سلاحی غیرقابل بازگشت مواجه شده‌اند. تفاوت ترامپ و بایدن فقط در آشکار و پنهان بودن خباثتشان است وگرنه آبشخور هر دو یکی است. تاریخ آمریکا نشان داده همیشه یک حزب تهدید کرده و جنگیده و دیگری تحریم کرده و تثبیت نموده. ولی در هردو، منافع آمریکا محور بوده و تعهدات دیگران مطرح شده است. بازهم سابقه نشان می‌دهد که هیچ کدام از دو حزب این کشور قابل اعتماد نیست و برمبنای سخن آقای روحانی، فقط دیوانه‌ها با آمریکا مذاکره می‌کنند وگرنه با کسانی‌که گُل را به‌جای بوییدن می‌جوند، چه حرفی برای گفتن است؟ و کسی‌که به توافقنامه بین‌المللی تُف می‌کند چه می‌توان گفت؟ جو بایدن همان زمان که معاون اوباما بود گفت: یهودی نیستم ولی صهیونیستم. این به چه معنی است؟

     رژیم صهیونی، که در پلیدی و پستی ضرب‌المثل است، جریان فکری خطرناکی است که به غیر از امنیت و آرامش مردم جهان، آینده بشریت را نیز تهدید می‌کند. سرسپردگی به آمریکا در اصل، تن سپردن به استحمار صهیونی است. مذاکره با شیطان بزرگ، به ویژه در این دوران که هرچه ارادت و باج دادن غرب‌زده‌ها زیاد شده، مشکلات کشور و تحریم‌ها بیشتر و ترورها سنگین‌تر شده است، مذاکره اگر از حماقت نباشد، خیانت است. ترور حاج قاسم، اگر مقابله کدخدای دیوسیرت، با انقلاب اسلامی بود، شهادت دکتر فخری‌زاده که معاون وزیر دولت فعلی بود، اگرچه برای همه جانکاه بود ولی تحقیر تاریخی اصلاح‌طلبان و اعتدالیون است. شاید اگر مسئولین محترم در پیگیری جنایت نابخشودنی جمعه فرودگاه بغداد، جدی بودند، کار به شهادت این جمعه نمی‌رسید. نکته دردناک و ماندگار، عطش و ولع عجیبی است که برای مذاکره با شیاطین وجود دارد و نبود فهم صحیح از مصالح کشور.

     به نظر می‌رسد، آمریکای در حال غرق شدن، خواستار کشاندن ایران در بحرانی است که شتاب پیشران انقلاب را کم کند و مأموریت ناتمام کدخدا و نفوذی‌ها را به اتمام برساند. بی‌تفاوتی یا گفتاردرمانی در قبال چنین جنایتی راه را برای جنایت‌های بعدی باز می‌کند و امید داشتن به آمریکا و انتخاباتش قفلی است که بر امور مملکت زده شد. وقتی سگ زرد برادر شغال است چه فرقی می‌کند ترامپ باشد یا بایدن؟ اگر بعد از شهادت حاج قاسم سخن از مذاکره خیانت بود، پس از شهادت دکتر فخری‌زاده، حتی به فکر مذاکره بودن، خیانت و شراکت در جنایت است. 

 

 

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 9/9/99


 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۹/۰۹ساعت 9  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

     ... مى‏‌خواهى جانت را از شدت غمخوارى بر ايمان نیاوردن اینان از دست بدهی/ اگر بخواهیم معجزه‏اى از آسمان نازل مى‌‏كنيم كه گردن‌هاشان از خوف و خضوع فرو افتد و تسليم شوند/ امكان ندارد كه پند و موعظه‏اى جديد از جانب رحمان بر آنها نازل شود و از آن روى نگردانند/به تكذيب پرداخته‌اند. به زودى اخبار آنچه به مسخره گرفتند به آنها خواهد رسيد. (1)

      عاشقانه‌ای از خداست. گویای اینکه چقدر نگران جانِ عزیز محمد-  صلوات خدا بر او و خاندانش-  است. لحن را بنگرید و از قندی که در دل مؤمنین آب می‌شود لذت ببرید. گویی خدا با کلامش خستگی و رنج از دل محبوبش گرفته و با افسوس بر لجاج و عناد کفار، به امید در دل رسولش دمیده تا شعله‌ورتر شود. خداست دیگر؛ از هدایت بندگانش خشنود و برای گمراهی‌شان نگران. ولی محمد که برای هدایت بشر، خود را چنین به زحمت انداخته عزیزتر است. ابوجهل ایمان نمی‌آورد به جهنم. کسی که چرکِ کفر و کینه تمام وجودش را فرا گرفته و کور و کر و گنگ است و بی‌ادب، بدترین جنبنده‌ای است که از هدایت‌ گریزان است. قلبی در سینه ندارد که با نورِ مهر نبی، نرم شود. قلبی سخت‌تر از سنگ. گرچه گاهی سنگ هم سینه می‌ترکاند و آب می‌جوشاند و گاهی از بيم خدا فرو مى‌افتد(2) ولی اینها نه. چه می‌شود کرد با عنود و لجوج و کنود.

      مصائبش از قبل از تولد آغاز شد. پدرش را ندید و یتیم به دنیا آمد. سختی کشید و غربت چشید. معمولاً بچه را دو، سه سال به دایه می‌سپردند ولی او 5 سال پیش دایه ماند. دشمنان به دنبال جانش بودند. در مکه مشرکین و در یثرب یهودیان، به کمین نشسته و از همان زمان، در دشمنی‌اش، متحد شدند. اگرچه یتیم بود ولی خدا او را پناه و نجات داد. عبدالمطلب و آمنه و ابوطالب و حمزه و حلیمه که سلام خدا و خوبان نثارشان، چون ملائکی محمد را پروریدند تا یک‌یک از کنارش پر کشیدند و نوبت عاشقیِ او را به خدیجه سپردند و علی که سلام خدا بر آنها. گویی هرکسی با او دمخور شد، مظلوم عالم گردید. این عزیزان که خاطرات محمد به آنها رنگین است، یک از یک مظلوم‌ترند، خدا می‌داند. و در این میان ‌ام‌المؤمنین خدیجه، که گوهری دردانه و عزیز است، غربتش جانکاه‌تر. یار همراه و رفیق دوران پرعسرت و رنج. ثروتش خرج اسلام شد و نان سفره مؤمنین. قدرش آنگونه که باید شناخته نشد، خدایش رفعت دهد. و علی که غصه غربتش تمام‌ناشدنی است.

      کودکی، نوجوانی و جوانی محمد سرشار از درس و افتخار است و چهره‌اش، حتی در آن همه تاریکی، تابان. دشمنانش از او به نیکی یاد می‌کنند و نامش را به بزرگی می‌برند، چه رسد به دوستان. با مردم و مظلومان خوشخو و خوشرو بود و به ظالمین رو‌ترش می‌کرد. مؤدب بود و اهل سلام. پاکیزه بود و باحیا. کسی حرف دروغ و بیجا از او نشنید و کار بیهوده از او ندید. اخلاقی گَرم داشت مثل گرمای دستانش که یاریگر مستضعفین بود. مشرکین هم به او «امین» می‌گفتند. خداپرستی پیشه پدری‌اش بود و پاک زیست و پاک ماند. رفتارش در جوانی، پخته بود. در روزگاری که ظلم و دزدی ارزش بود، پیمان «حلف الفضول» او با جوانان مکه، ‌ترجمان جوانمردی بود. رأیش صواب بود و مورد احترام. دیوار خانه کعبه را که تعمیر کردند، هر قبیله‌ای از قریش خود را لایق افتخار نصب حجر‌الاسود می‌دانست. بینشان دعوا شد و آماده جنگ شدند. محمد آمد و حجر‌الاسود را در عبایی نهاد و هر گوشه‌اش را به دست قبیله‌ای داد و ختم غائله کرد.

     با خدا خلوتی داشت و با تفکر، انس. نمی‌توانست آنچه مشرکین می‌گویند را بپذیرد. مگر می‌شود چنین نظمی ‌بی‌خالق و ناظم باشد؟ مگر می‌شود چنین مجموعه بی‌نقصی، بی‌عاقبت و پوچ باشد؟ مگر می‌شود ظالم و مظلوم، یکسان باشند و بمانند و بروند و هیچ؟ نه نمی‌شود. طیب ولادت و طهارت روحش، او را به خدا رساند و خدا بهتر می‌داند که رسالتش را کجا قرار دهد. «برای وفای به عهدش او را به پیغمبری برگزید. زمانی که مردم با پرستش خدایان متعدد، متشتت بودند. رشته‌های دین پاره شده و ستون‌های ایمان ناپایدار بود. راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت. چراغ هدایت بی‌نور و کوری، دل همگان را فرا گرفته بود. خدا، معصیت می‌شد و شیطان یاری. فتنه‌ها مردم را لگدمال و نابود کرده بود و مردم حیران و گمراه و بی‌خبر و فریب‌خورده. دانشمندان ساکت و گوشه‌نشین و جاهلان گرامی‌ بودند. خواب مردم بیداری و سرمه چشمشان ‌اشک و...»(3) او در ظلمات انسانیت و برهوت اخلاق، چون خورشید تابستانی تابید.   

      تنها، در مقابل تمام کفر ایستاد و «قولوا لااله‌الا‌الله تفلحوا» گفت. چنان در ابلاغ رسالتش راسخ بود و حرف به حرف خدا را برای بندگان، صادقانه گفت که مشرکان، مردم را مجبور می‌کردند که پنبه در گوش بگذارند تا مبادا سخنش بشنوند و هدایت شوند. فحش و ناسزا و تهدید و تحریم و توهین و آزار و اذیت ابوجهل‌ها هیچ‌کدام، اراده‌اش را سست نکرد ولی در مقابل، دشمنانش را روز به روز خسته‌تر می‌کرد و آنها را به دشمنی وامی‌داشت. هرچقدر او خوش‌اخلاق بود، دشمنانش بداخلاق و بی‌ادب بودند. هرچه کوچکش می‌شمردند، ارجمندتر می‌شد و هرچه کافران، خاک به خورشید می‌پاشیدند بر سرشان می‌نشست. هرچه به او دروغ بستند، بیشتر به صداقتش پی برده می‌شد. او تکبیر بلندی بود که دل شب را می‌شکافت و مشرکان را پریشان و مردمان را نوید سحر می‌داد. جامعه را از نو ساخت و متحد نمود. وعده‌های حقش تسکین رَدِ تیغ و تازیانه گُرده‌های بردگان بود و مرهم زخم‌های ستمدیدگان. و وعیدش آتش به خرمن ستمگران می‌زد.

    به‌غایت شجاع بود و باهوش و این دو فضیلت را با مهربانی آمیخته بود؛ شجاعتی هوشمندانه. مهرش به محرومین می‌تابید و خشمش نصیب اهریمن بود. جسارتش او را از عطوفت، باز نمی‌داشت. چه آن زمان که رسالتش را با دو مؤمن جاودانه، علی و خدیجه آغاز کرد و در غربت محض، از خدای واحدِ نادیدنی می‌گفت و چه آن زمان که در خندق و خیبر تکبیر پیروزی سر داد، از احدی نترسید و ذره‌ای خدا را فراموش نکرد. از خدا بود و برای او و به راه او. به وقتش اهل جنگ بود و شمشیرش پناه حتی حیدر کرار؛ و به وقتش صلح را می‌پذیرفت و عهدنامه می‌بست ولی هوشمندانه. آنگاه که مشرکین قول و قرار شکستند، به کمتر از فتح سرزمینشان رضایت نداد و تا آنجا دشمن عهدشکن را تعقیب و تأدیب نمود که غلط کردم‌های ابوسفیان و دیگران اثری نداشت و چاره‌ای جز مسلمان شدن برایشان نگذاشت. مشرکین مجبور به تسلیم شهر مکه شدند و خدا، کعبه را به آغوش خداپرستان برگرداند و محمد رسول‌الله، بلال را که از زیر پای امیّه بیرون کشیده بود، بر بالای کعبه به اذان گماشت.

     آن که در جنگ‌ها نزدیک‌ترین رزمنده به دشمن بود و شمشیرش کابوس غدارها، در برابر کودکان و یتیمان مهربان‌تر از مادر بود. متبسم، باوقار، باصفا، صبور، بنده محض حق و.... هنوز هم خُلق خوش، به «خُلق محمدی» تشبیه می‌شود. مسلمان‌شده‌هایی که با اخلاق خوبش مسلمان شده‌اند بیش از آنهایند که با دلیل و برهان اسلام آورده‌اند. از محمد هرچه گفته و نوشته و شنیده شود کم است و حق مطلب نیست. حق مطلب آن است که او اسوه نیکوی بندگی و الگوی کامل زندگی پاک و سالم بوده و هست و در یک کلام، او خودِ قرآن است. از او گفتن و نوشتن و شنیدن و خواندن، ایمان به ایمان می‌افزاید و عقل را فربه و زلف اندیشه را شانه می‌کند و آدمیت را جلا می‌دهد و رقت قلب و دقت فکر می‌آورد. نور در نور است و پرواز روح. فضایلش بوی بهشت را به جان می‌رساند و مکارمش تصور تقرُّب به خدا را تصدیق می‌کند. رفتار و گفتار و حتی سکوتش، همگی کلاس درس بشریت است.

     هرچه او خوب‌تر بود، دشمنانش نادرست‌تر از هم بودند. چه اهل شمشیر و چه اهل فتنه. طهارت این کلمات حیف است که همنشین دشمنان گردد ولی چون عالَم تزاحم است، می‌شود با تجربه شب سرد و تار، قدر خورشید را دانست. کارِ سخت و احمقانه کسانی می‌کنند که خورشید را مُنکرند. ابوجهل، مُرد ولی جهل هست. آنکه طهارت ندارد، بی‌اختیار ِخود، متعفن و مثل لاشه آزار‌دهنده است. قاعده این است که دشمن پاکی، ناپاک است. مکرون رئیس‌جمهور شرور فرانسه هم مثل ملکه و سران صهیون و آمریکا، اگرچه تظاهر به تمدن می‌کند ولی ادکلن و کراوات و پاپیونی است که زینت ابوجهل شده. معمولاً مطالعه زندگی پرعفونت فردی و خانوادگی دشمنان هتاک، گویای حال وخیم آنهاست. ای کاش کسانی در مورد چگونگی ولادت و کودکی و جوانی و ازدواج مکرون، تحقیقی عمیق انجام دهند تا بدانیم ریشه این عفونت کجاست. به هرحال همان خدایی که محمدِ یتیم را آقای جهان کرد، اراده کرده مستضعفین را وارث جهان کند. دیر نیست که در فرانسه هم آوای «طلع البدر علینا» بخوانند و مردم جهان پرچم بچرخانند و  بگویند«ایها المهدی فینا جئت بالامر المطاع». (4) و در آن زمان از حشراتی مثل ابوجهل و مکرون و ملکه و ‌ترامپ، جز خاطره‌ای چندش در اعماق تاریخ، نخواهد ماند. ان‌شاءالله.  
_____________________________
1- سوره شعراء، آیات 2 تا 6
2- سوره بقره، آیه 74
3- برگرفته از خطبه 1 و 2 نهج‌البلاغه
4- ای مهدی در میان ما؛ تو با دستور اطاعت شده آمدی






منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 12 آبان99






 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۸/۱۲ساعت 0  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

 

     ماه‌های محرم و صفر اگرچه موسم حزن و اندوه و آه و حسرت است ولی از نظرگاهی دیگر موسم امتحانات بزرگ انسانی است. شاید دلیل حزن و اندوه این دو ماه بزرگ هم همین باشد که بشریت و مخصوصاًًً مسلمانان نتوانستند سربلند امتحانات و ابتلائات بزرگ باشند و جواهرات خدا را که همانا پیامبر رحمت و امامان هدایتند را محافظت کنند. هر ساله با آمدن این دو ماه، خاطرات تلخ اشتباهات بزرگ ما تداعی می‌شود و شاید یکی از دلایل عزاداری‌ها و سوگوار‌ی‌ها برای مصائب اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم، تکرار دائمی ‌بیدارباش و هشیارباشی است که خواب غفلت و رخوت را از ما بگیرد و دائماً ما را متذکر امام زنده و حاضر کند. و قطعاً تا مؤمنین به اسلام ناب به خداوند متعال، تعهد مؤمنانه و جوانمردانه ندهند که می‌توانند جان نازنین امام زمان و ذخیره آخرین خدا را حفظ کنند و اوامرش را بی‌کم و کاست اطاعت کنند، ظهور ایشان و گشایش کار امت محقق نخواهد شد. نعوذبالله.

     ماه‌های محرم و صفر، نفس‌ها به شماره می‌افتد. قدمها سنگین است و ‌گریه بهانه نمی‌خواهد. دل‌ها نازک است و ‌اشک‌ها بی‌اختیار. گویی صدای هق‌هق ملائک است که امان مؤمنین را می‌برد و شرمندگی تاریخ است که اهل غیرت را سرافکنده کرده است. اگرچه شهادت هرکدام از اهل‌بیت، مصیبت و جانکاه است ولی مظلومیت سیدالشهداء و کربلاییان همراهش به‌گونه‌ای است که کل محرم و صفر را عاشورایی کرده است و روزهای آخر ماه صفر که غصه‌ها گِره در گِره و مضاعف است، تنها پناه مؤمنین در این روزگار عسرت، درگاه خداوند است، در محضر امام حاضر و غایب از نظر. و اینکه در دعای افتتاح می‌گوییم «اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنا وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنا وَ قِلَّهًَْ عَدَدِنا و َشِدّهًَْ الْفِتَنِ بِنا وَ تَظاهُرَالزَّمانِ عَلَیْنا...»1 به این دلیل است که غصه از همان زمانی شروع شد که از دستور آخرینش سرپیچاندند.

     از 18 ذی‌الحجه تا 28 صفر مگر چند روز می‌گذرد که بتوان ذهن بیش از صدهزار شاهدِ ناظر را از غدیرخم پاک کرد؟ می‌توان باور کرد که صدهزار نفر با هم عید بزرگ غدیر را فراموش کنند؟ قطعاً نه؟ ولی تبلیغات و تحریف می‌تواند واقعه بزرگ و بی‌نظیر و متواتر غدیر را به‌گونه‌ای وارونه کند که در صد روز، صدهزار نفر که شاهد بوده و دست بیعت با علی داده و او را امیرالمؤمنین نامیده‌اند، بیعت خود با «جانشین» پیامبر را به بیعت با «دوست» پیامبر بازخوانی کنند. تجربه تاریخی می‌گوید که اگر تزویر، با تحریف توانسته باشد از 18 ذی‌الحجه تا 28 صفر، تنها، «جانشین» را به «دوست» تغییر معنا دهد، اراذل و اوباش نیز می‌توانند در مقابل دیدگان و با رضایت مدعیان، درِ خانه دختر رسول خدا آتش‌افروزی کنند و طناب بر دست و گردن جانشین رسول خدا اندازند و دختر رسول خدا را زخم کاری زنند و یا در مقابل دیدگان صحابه، تابوت مجتبایی که زینت دوش رسول خدا بود را تیرباران کنند. و یا بر سینه سید جوانان بهشت، برای تقرب به خدا، اسب بتازانند و. ... أَلا لَعْنَهًُْ اللهِ عَلَى الظَّالِمين‏.   

     با تحریفِ تاریخ و واقعیات می‌توان مسیر را چنان عوض کرد که بعد از 1400 سال هنوز کسانی باشند که برادران دینی خود را دشمن مهدورالدم و نزدیک بدانند که کشتنش مهریه حوریان بهشت است و یهود پرحیله را دشمن دوری شمرد که می‌توان به او اعتماد کرد و از او پول و پناه و پشتیبانی گرفت. با تحریف می‌شود هر ناممکن را ممکن کرد. از تجدیدنظر و بازخوانی صدهزار نفری در آنچه که دیده و شنیده و فهمیده‌اند تا همین امروز که قاتلین 17 هزار بی‌گناه را پناه دهند و یا دهان خونخوار کدخدا را با هزار بدبختی و توجیه پاک کنند و چهره کریه او را بزک کنند تا در اصل، خود را در انظار پاک کرده و زیبا نشان دهند. مثل قاتلین وحشی فرودگاه بغداد که همان جنتلمن‌های میز مذاکره‌اند که بوی اودکلن آنها غربزده‌ها را مست می‌کند. تحریف همین است. و همان که رسانه‌های استکباری می‌کنند. تحریف می‌تواند قاتلین 9 میلیون ایرانی و مسببین دو کودتای ننگین را خیرخواه همان قربانیان کشتار و کودتا کرد. و در تحریف، یهودیان استاد محض‌اند.

     به هر حال با تحریف می‌توان تاریخ یک امت را به قهقرا برد، تاریخ یک کشور که زحمت کمتری دارد. مثلاً می‌شود نخست‌وزیر پهلوی در پاسخ به اعتراض به وطن‌فروشی بگوید: بحرین دخترمان بود و شوهرش دادیم و یا در توجیه یک قرارداد سراسر خسارت محض، گفت که بهترین کار بود و یا مردم را در دوره‌ای از دلار سه هزار تومنی ‌ترساند و در دوره خود به دلار سی هزار تومنی خنداند. در پاسخ به‌تراکم جاسوس و نفوذی چیزی دیگری گفت و یا در مورد مدیران فاسد و... و تحریف اگرچه تلخ است و دروغ، ولی خود، واقعیتی در تاریخ است که نمی‌شود نادیده شود.

     روزهای آخر ماه صفر است و غصه گلوگیر است. بغض راه نفس را گرفته و هوا سنگین است. این بیت زیبا که می‌گوید «فاطمه خیرالنساء امشب سه جا دارد عزا / گاهی بگرید بر پدر گاهی حسن گاهی رضا» گویای تمام غصه‌های این دو روز است. گویی ماه محرم و صفر ماه غریبان است. اولش با نام حسین و آخرش پیامبر رحمتی که برای هدایت انسان جان عزیزش را به خطر انداخت و رسالتش هم جهانی بود و هم ابدی. وقتی آنه ماری شیمل در مورد رسول خاتم، آن شعر معروف را تکرار می‌کند که «می‌خواهم خود را چونان بنده‌ای پاکباز نذر کنم، نذر آقای بزرگ شهر، محمد رسول‌الله...» تکلیف ما مسلمانان مشخص است. امام مجتبی که قهرمان جنگ جمل است و بازوی امیرالمؤمنین در کور کردن چشم فتنه، چنان مظلومانه به شهادت رسید و به بقیع سپرده شد که گویی غریبی غریبانه دفن گردیده و ما که برای امام‌زادگان بقعه و بارگاه فراهم کرده‌ایم شرمنده از قبر بی‌چراغ حسنیم. و امام رضا که ولیّ نعمت ایرانیان و چراغ خانه ماست اگرچه آقا و مولای ایران است ولی غریبی از غریبان بنی‌هاشم است و مصیبتش جانکاه و نمی‌دانیم به کدامین عزیز باید ‌گریست.

      اینکه امام راحلمان که خدا با رسول مهربانش محشور کند فرمود، حیات اسلام از محرم و صفر است به این دلیل نیز هست که با تکرار دائمی امتحانات سخت، باید برای ابتلائات سخت‌تر آماده شد. محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته چون چراغ حسین که چراغ هدایت است نباید خاموش شود و نمی‌شود. خون‌بهای حسین هدایت انسان است و آنکه فدا شد تا امت فدا نشود به این دلیل است که با حسین می‌توان از تلاطم‌ها گذشت و از امواج دریا به سلامت عبور کرد. در امروزِ ما که کشور به بیماری منحوس کرونا گرفتار شده و مردم به غیر از تحریم‌های ظالمانه باید به جنگ نادیدنیها هم بروند، تنها راه نجاتمان اندیشه حسینی است. انصافاً اگر مسافران کیش و شمال به اندازه مسافران اربعین به مصالح کشور اهتمام داشتند آمار درگذشتگان چنین می‌شد؟ انصافاً اگر بهانه‌گیرانی که خود نمی‌توانند از تفریح و خرج و بَرج خود بگذرند و دائم به نذر هیئت‌ها خرده می‌گیرند به اندازه هیئتی‌ها به فکر معاش مردمشان بودند، وضعیت فقرا این‌گونه می‌بود؟

     قانونمداری مؤمنین جامعه ایران ماندگار شد. آن که به امید راهپیمایی اربعین روز و شب سالش را سپری می‌کند با یک‌ اشاره ولیّ حتی به سمت مرز هم حرکت نکرد و خانه خود را هیئت عزا نمود. آنها که به امام غریب خود از دور سلام دادند، بغض خود را با سلام به امام رضا علیه‌السلام باز کردند. تعطیلی نمازهای جمعه اگرچه چند ماهی دشمنان و کم‌کاران را از انتقادها و حذرهای ائمه جمعه آسوده کرد ولی مدال دیگری بر قانونمداری اهالی ایمان این مملکت بود. کرونا اگرچه نفس ما مردم را گرفت ولی نمایشگاه اعتلای انسانیت اهل ایمان و انقلاب شد. مساوات کسانی‌که خود در رنج‌اند به غیراز شکر و‌اشک ناظران، قوت قلب مستضعفان شد. حضور جسورانه مدیران انقلابی و مؤمن در میان سیلاب‌های بلا اگرچه خوشایند ‌ترسوها نبوده و نیست ولی نشان داد که عیار شیفتگان خدمت چقدر بالاست. امتی که رهبرش حتی یک نفری چراغ مجلس حسین را در حسینیه‌اش برمی‌افروزد می‌داند که طبق واحده «ٍ أَنْ تَقُومُوا لِلهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏»، باید به هر نحو ممکن محرم و صفر را زنده نگه داشت.

      انقلاب اسلامی ایران همان قول متعهدانه مؤمنین به خداوند در مورد حفظ جان امام است و بحمدلله در حفظ جان نایبان امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه موفق بوده و کمر به خدمت و یاری امام آخرین بسته و به قله آزادی نگاه می‌کند. راهش را انتخاب کرده و با مردانی که سینه‌هایی چون پاره‌های آهن دارند و ایمان‌هایی به استواری کوه‌های بلند و اراده‌هایی که دستشان را به ثریا رسانده مصمم‌اند که رسالت ناتمام انبیاء معظم را به امامت امام زمانشان به انجام برسانند و تحریفها را بشکنند. و دشمن این واقعیت را یافته و مرگ خود را دیده که به طرز حیرت‌آوری با کینه و کید و تحریف و تحریم، به مبارزه چهل ساله پرداخته است. اغراق نیست اگر گفته شود تمام تمرکز جهان استکبار در این چهل و دو سال انقلاب اسلامی، رکب زدن و زمین زدن این ‌بارقه امید است. اسم آوردن از ایران توسط رؤسای جنایتکار آمریکا و اسرائیل و انگلیس، امتیازی نیست ولی نشانه‌ای است از همت فراعنه جهان برای توقف انقلابی است که به فضل خدا، چون سیل در تاریخ بعد از خود جاری شده و برای مستضعفین پیام حیات دارد و برای مستکبرین وعید عذاب. إن‌شاءالله.

 

 

 

 


___________________________________
1-  خدایا ما به تو شکایت کنیم از نبودن پیامبرمان و از غیبت مولایمان و از بسیارى دشمنان و کمى افرادمان و از سختى آشوب‌ها و از کمک دادن اوضاع زمانه به زیان ما

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 24مهر99

 

 

 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۷/۲۴ساعت 0  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 


    ... بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَهًْ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَهًِْ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ.

    گزیده‌ای از زیارت اربعینی است که چند روز پیش، میلیون‌ها دلداده سیدالشهدا آن را خواندند و نزد خدا شهادت دادند که او جانش را در راه تو بذل كرد، تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى برهاند، درحالی كه كسانی كه دنيا مغرورشان كرده بود و بهره خود را به پست‌ترین چيز فروختند و آخرتشان را به كمترين بها دادند، عليه او به هم كمك کردند.

    این شهادتی است که مؤمنین به گفتنش سفارش شده‌اند و در اصل اعترافی است ابدی به واقعیت قیام سیدالشهدا که همگان بدانند او برای هدایت انسان و انسانیتِ به یغما رفته با جهل یزیدی، قیام کرد و هدفش اصلاح جامعه و در اصل جهاد عقلانیت علیه جهل بود. جامعه‌ای که به خاطر دوری از چراغ هدایت و عقل سلیم، در جهل تودرتو گیر افتاده و مؤمنینش در حیرت گمراهی مانده بودند و حسین و یارانش راه سعادت را این بار، سرخ رنگ نمایاندند تا هیچ غبار فتنه و هوای مه‌آلودی، رهروان را مشتبه نکند و راه را گم نکنند. داستان کربلا داستان مرگ و ماتم نیست، قصه سرگذشت غمبار عقل است و هرکس به دنبال قیمتی شدن و زندگی قیمتی است راهی جز رفتن به راه حسین ندارد. حسرت و آه و اندوه و بی‌تابی ما بر جهل امتی است که خود را گرفتار معاویه و یزید می‌کرد و چاره خود را از علی و حسنین می‌جست. چراغ عقل را خاموش می‌کرد و در تاریکی به دنبال حقیقت می‌گشت به‌گونه‌ای که نتوانست بین یزید فاسق و فاجر و میمون به بغل، با سید جوانان بهشت تمیز دهد.

     قصه کربلا غصه عقل به مسلخ رفته‌ای است که داستانش تلخ‌تر از سقیفه و صلح مجتبی شد. و بعد از عاشورای 61 تا به امروز، بشریت به‌خاطر غفلت و مسلمین به‌خاطر بیعت‌شکنی آسایش به خود ندیدند. هرچند رسول‌الله و امیرالمؤمنین و امام مجتبی هرکدام برای جهادشان لشکر فراهم کردند ولی بعد از شهادت حیرت‌آور سیدالشهدا دیگر هیچ‌کدام از امامان، به بیعت مدعیان اعتماد نکردند و دست به شمشیر نبردند شاید تا زمانی‌که مؤمنین حقیقی، به خدا تعهد واقعی بدهند که مصلحت امام و امت را بر مصلحت خود ترجیح می‌دهند و جان امام جامعه را برای بقاء امت بر جان خود مقدم می‌دانند و مقدم بدارند. اینکه فرمود «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَهًِْ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه‏»1 به این مفهوم است که نباید از دستور ولیِّ خدا سرپیچید و جان خود را گرامی‌تر از جان او دانست وگرنه داستان کربلا می‌شود. و در مورد خواص بسی بیش از این است و دشوارتر.

     کربلا جاری است به این معنا. هستند کسانی که شبانه با شمع به دنبال خورشید می‌گردند و گمان می‌کنند که کارشان عقلایی است. خالی از وحی و عاری از حکمت، مصلحت معاد خود و جامعه را پی گیرند و برای هر چیزی، متر خود را باز می‌کنند. آنچه نگران‌کننده است توهم عاقل بودن است وگرنه آن بیچاره ای که می‌داند نمی‌داند ادعایی ندارد و برای جامعه خطری ندارد. این خودمحوران‌اند که دائماً درپی تحمیل خواست خود به ولیَّ و ولیّ‌باوران‌اند. خَلط بزرگ و خبط نابخشودنی این گروه، اجتهاد در مقابل لبّ و نصّ و اصل است. اگر این بداخلاقی در حوزه شخصی قابل تحمل باشد هرگز از مسئولین و خواص پذیرفتنی نیست. شأن این نوشته اجل از آن است که با چوب سیاست‌زدگی زده شود و فهمیده نشود که ابتلائات جامعه جای مجامله نمی‌گذارد. مشکل مذبذبین زمان رسول‌الله و سربازان نیمه راه صفین و فرماندهان متزلزل سپاه مجتبی و عوام و خواص کوفی سال 60 را نباید فراموش کرد. وقتی ولیِّ امت دستور جهاد می‌دهد جای هیچ عذر و بهانه نیست. جهاد گاهی با کافر حربی و گاهی با منافق مارق است و گاهی با بیماری مهلک و مهندسی شده‌ای که نفس امت را به شماره انداخته. تشخیص با ولیّ است و تبعیت با مسئولین و ما.

     تاریخ اسلام با تمام شکوه و جلالش ولی بسیار از خیانت خواص و خمودگی عوام، زخم دارد. و در همه معرکه‌ها می‌توان شاهد دو گروه فدایی‌ها و فراری‌ها بود. فدایی‌ها کسانی‌اند که با عقل تمام و ایمان کامل و جرأتی ستودنی در دل سیلاب و طوفان حوادث رفته‌اند تا امر ولیّ، زمین نماند و مبادا آرامش و امنیت امت و بلاد به خطر افتد. نمونه دیروزین آن همین شهدای سرافرازی هستند که در این روزهای عسرت به میان ما بازگشته‌اند تا قرار عاشقی را به خاطرمان بیاورند. کسانی که رفتند تا کشور نرود و رفتند تا ما بمانیم و مسئولان هم بمانند و به مسئولیتشان بپردازند و عاشقانه و عاقلانه به رتق‌وفتق امور بپردازند. قرار بود آنها بروند و دشمن را بتارانند و مسئولان بمانند و کشور را آباد کنند و به کار مردم برسند. منصفان بگویند که کی به وظیفه‌اش عمل کرد و کی نه؟ قطعاً پرچم جوانمردی در این مملکت بر زمین نمی‌ماند و به گفته امیرالمؤمنین وقتی سلحشوری از آنان می‌افتد، دلاوری از میانشان برمی‌خیزد ولی مسئولین و ما چه کاره و کجاییم؟

     نهضت خدمت‌رسانی و جهاد خدمتی که رهبر معظم فرمود، از رشادت پزشکان و پرستاران و آتش‌نشانان و مرزداران و... امروزه به کارگری رسیده که برای مبارزه با سیلاب، از سر تا به کمر در فاضلاب فرو می‌رود تا مبادا راه مردم بسته شود. همگی وارثان شهدا و ایثارگران‌اند و تا وقتی خیمه کشور به چنین ستون‌های افراشته تکیه دارد جای نگرانی نیست ولی نگرانی از فراری‌هاست. آنها که اهل پیچاندن و استاد توجیه و تنبلان امتحان و ترسوهای میدان‌اند. کارنامه تقریباً هیچ خود را می‌بینند و کدخدایی که خود سرِ زبان‌ها انداخته‌اند را نفرین می‌کنند. نه کار می‌کنند و نه می‌گذارند دیگران بکنند. برای انجام وظیفه خود، از جا بلند نمی‌شوند و در عقلِ «خسته نشو»‌ها تشکیک می‌کنند. از سنگی که به چاه انداخته‌اند و عاقلان را به زحمت انداخته‌اند، خجالت نمی‌کشند و باز حرافند و... و نمی‌دانند که مردم ناظرند و قضاوت می‌کنند و نمی‌پذیرند. مردمی که مکتب حاج قاسم را دیده‌اند چگونه مسئولی که از شدت چسبندگی به صندلی زخم بستر گرفته را صادق می‌دانند؟ مردمی که حتی یک تصویر پشت میز از حاج قاسم ندیده‌اند و پیروزی‌های مکرر و معظم او را دیده‌اند و شهادت مظلومانه‌اش در معرکه را مهر تأیید صداقت و اخلاصش می‌دانند، از او به بعد، همه مسئولین را با تراز او می‌سنجند.

     عقل با ایمان می‌گوید که مدیر انقلابی در میدان کارش مثل فرمانده در معرکه است وگرنه کارهای انباشته شده و دسته‌گل‌های بنفش و برجامی که به اسم اصلاحات و اعتدال، روزگار مردم را سیاه نموده، با مدیران شیشلیکی و نجومی‌بگیر و دوتابعیتی بسامان نمی‌شود. وضعیت اقتصادی امروز و خط تولید پرونده‌های فسادی که تکنوکرات‌ها برای قوه قضائیه به راه انداخته‌اند گویاتر از هر انتقادی به شیوه مدیریتی مجلس قبلی و دولت فعلی است که حقاً در نوع خود منحصر به فرد بوده و هستند و دعای مردم نیز رفع باقی گرفتاری‌ها و سختی‌هاست. ان‌شاءالله عزم قوه مقتدر قضا و مجلس شورای اسلامی که با اقدامات انقلابی‌شان خشم دشمنان و تنبل‌ها را برانگیخته‌اند، طلیعه آمدن دولت انقلابی، جوان، کاربلد و مردمی باشند که بتواند خرابی‌ها و خسارت‌ها که کمتر از جنگ تحمیلی نیست را جبران کرده و کشور را از نو بسازد. در تاریخ خواهند نوشت که صدام و حامیان غربی‌اش، هشت سال جنگ نظامی را به انقلاب اسلامی تحمیل کردند و اصلاح‌طلبان اعتدالی با شرکای غربی‌شان هشت سال جنگ اقتصادی و تحریم‌های بالمره را به کشور تحمیل کردند.

     اکنون که کرونا و مشکلات اقتصادی، مردم را به سختی انداخته و به غیر از آستان رضوی و بنیاد برکت و بنیاد مستضعفان و سپاه و بسیج و ارتش و ... که کار دیگران را انجام می‌دهند، و جوانمردانی از پزشک و پرستار و دانشمند به دنبال حفظ سلامت مردمند؛ از مروت به دور است کاخ‌نشینی و طعنه‌زنی. مردمی که برای امور معمولی خود در مضیقه‌اند و تمام یارانه خود را با دو شانه تخم مرغ معامله می‌کنند، خوب می‌دانند که آمریکا شیطان بزرگ است ولی مسبب این وضعیت کسانی‌اند که می‌گفتند زبان دنیا را بلدند و ژنرال‌اند و برنامه صد روزه دارند و کاری می‌کنند که مردم به یارانه نیاز نداشته باشند. که نه بودند و نداشتند و نتوانستند یا نخواستند. و وضعیت کف بازار امروز، سقف تدبیر و توان آنهاست. و سکه و ارز و خودرو، سیب و گلابی باغ برجام.

     این نیز بگذرد و مردم ایران از این سختی‌ها با سرافرازی گذر خواهند کرد و در تاریخ خواهد ماند که گروهی دانسته یا نادانسته مأمور شدند تا بی‌عقلانه، بتن در موتورهای پیشران و پیشرفت مردمشان بکنند و گره بر گره زدند و دشمن بی‌ادب و باخته را پیروز کردند و تا توانستند بزرگان و مردم خود را با تحقیر و تمسخر، توهین کردند ولی با این حال، مردم بزرگ ایران، با ایمان و اعتقاد به خدا، بعد از انقلابشان، انقلابی ماندند و انقلابشان را به ثمر رساندند و به قلل بلند آرزوهای خود رسیدند. به امید خدا.




ــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوره توبه، آیه 120




منتشر شده در رورنامه کیهان مورخ 23 مهر 99









.

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۷/۲۳ساعت 5  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 

 

       چند سالی بود در این روزهای منتهی به اربعین، شوری بر پا بود و مردم حال خوشی داشتند. عادت کرده بودند که روز و شب سالشان را به هم بدوزند برای حسین علیه السلام. اصلاً از ذی الحجه به بعد گویی چرخِ فلک بر مدار حسین می چرخد و عاشقان نیز به گِرد سیدشهیدان می گردند و دانسته اند که حسین راه میانبری است برای رسیدن به خدا و با او می توان صدسال فاصله را یک شبه پیمود. می شود یک عمر باارزش را فدای او کرد و می ارزد که موی سیه را به غصه اش سپید نمود. حسین اهل جبران است و این ماییم مدیون و ممنون او. بزرگ و بزرگ زاده ای است که اهل سفره اش سر به عرش ساییده و دستی به آسمان رسانده و سرآمد مردم و جوانمردان عالم اند. وقتی حاج قاسم سلیمانی، خود را از ملت حسین می داند یعنی که ختم کلام. با حسین بزرگ می شویم و آقا.

      پدرش پدرخاک است و مادرش کوثر. و سرشت عاشقان حسین را از این گِل سرشته اند. نه عجب که مجالس او بوی سیب و گلاب می دهد. گویی لسان الغیب شیرازی برای مجلسش فرمود: بگو به خازن جنت که خاک این مجلس / به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن. آبادی مجالس ارباب بی کفن به همین است که با فطرت آدمی سازگار است و هرکسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش. مردم از حسین، رگ و ریشه خود را پی جورند. تعارف نیست که می گویند ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین. کدام فرزند حتی خَلَفی، چهل روزِ هر سال را چنین برآشفته و گریان پدر و مادرش است؟ میلیونها زائر اربعین که با پای خسته و آبله دار که نه، با دل سوخته به کربلا می روند را با چه عشق و شور و شعوری می توان تفسیر کرد؟ کدام منطق و علم و دانشی چنین اهل خود را راهی بیابان می کند؟ به رغم مدعیانی که منع عشق کنند / جمال چهره حسین حجت موجه عاشقان اوست. 

    خدا برکت سفره اش را به مجلس حسین سپرده و او را مهماندار خود کرده است. تا ابد هرکه بخواهد سیر و سیراب باشد باید به کرانه سفره اش بنشیند. چه بسیارند موکب داران و سفره داران و زائران حسینی که از وعده های خود یک لقمه یک لقمه کم می کنند تا زائران و عزاداران حسین را پذیرایی کنند. نیز اگرچه می دانند که خدا به اخلاصشان نظر می کند و اضعافاً کثیره، با آنها مرابحه و مزایده می کند. عالم حساب و کتاب دارد که اشک و آه برای حسین، قیمت ندارد. تنها خریدار دلهای غمگین حسین، خداست و به این دلیل است که از عالم بالا و بهشتی اند. از حسین و غصه اش چه می شود گفت تا آتش دل را بنشانم و دیگر آسوده بنشیم. خوش به حال آنها که با او به کربلا بودند و خوش به حال آنها که به  راهش به خون غلتیدند و خوش به حال آنها که به یادش به سوگ بنشینند و خوش به حال آنها که به خونخواهی اش برخیزند و خوش به حالت حاج قاسم. جایت چه خالیست علمدار. سال اولی است که نیستی و گِره به کارمان افتاد. جای آوینی خالی که بگوید ای آنکه برکرانه ازلی و ابدی وجود نشسته ای، دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کِش.

     چه می دانند حال ما سبکباران ساحل ها / چه بر ما خرده می گیرند غافل ها؛ چه می دانند ارباب غریب و تشنه و تنها / چه ها دیدست با اهلش زمهمانی کوفی ها. غصه برای سیدالشهداء بی پایان است چونکه داستانش بی انتهاست. قصد دشمنان تنها کشتن حسین بن علی نبود وگرنه معرکه کربلا با شهادت خوبان به پایان می رسید و نیازی به عطش و قتل فجیع و نعل تازه و سرهای به نیزه و غارت و کتک و اسارت نبود. اگر حدیث قدسیِ زیارت عاشورا به غیر از آنها که ساختار ظلم و جور به اهل بیت را بنا نهادند، و نیز همه بنی امیه و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان و اهل تمهید و تمکین به آنها و اهل مشایعت و بیعت و متابعت از یزید را با یزید همدست دانسته و با هم به لعنت خدا گرفتار می کند تنها به خاطر کشتن خوبان نیست وگرنه بنی اسرائیل که به پیغمبرکشی عادت داشتند و نمرود و فرعون و دیگر سفاکان که کم نبودند.

      جنایت تو در توی این جماعت ملعون به غیر از کشتن فجیع امام امت و محروم کردن جهان از چراغ هدایت و شکنجه روحی و جسمی اسراء، تحقیر و تمسخر مقدسات و مقدسان هم بود و می خواستند که روح عدالتخواهی و ظلم ستیزی را در جامعه بمیرانند و این کمتر از قتل فجیع شهدای کربلا نبود و هدف اصلی شکنجه در مسیر کوفه تا شام بود و انتقام بدر و احد و خیبر و خندق بهانه بود. شاید به همین دلیل است که اوضاع اسراء در شام سنگین ترین و سخت ترین قسمت واقعه کربلاست. جهاد بعد از عاشورا از اینرو کمتر از جهاد شهدای کربلا نیست چراکه جنگ سخت را شهدای کربلا به جان خریدند و جنگ نرم را زین العابدین و زینب کبری سلام الله علیهما مدیریت کردند. آنها توانستند خون به ناحق ریخته شهدای نینوا را سیلابی کنند که تا انتهای تاریخ بتواند بنیان هر یزید را برکند. سربلندی ایران انقلابی امروز از توجه به شعار "ذلت از ما به دور است" و کلام امام کربلاست که فرمود ابداً بیعت نمی کنم و بین امثال من و امثال یزید بیعتی نیست.

    جبهه ای که یزید ملعون در مقابل کربلاییان گشود و از جنگ سخت تا جنگ نرم و جنگ روانی و شکنجه را در آن گنجاند برای برچیدن بندگی و محو دین و ارتجاع به جاهلیت منقرض شده بود وگرنه پیروزی لشگر پرشمار و مجهز شام و کوفه بر میهمانان تشنه ای که با اهل و عیال و کودکانشان به صد و شصت نفر هم نمی رسیدند نه زحمتی داشت و نه افتخاری. آیه چهلم سوره حج، گویاتر از هر سخنی گویی در مورد کربلاییان است. « كسانى كه به ناحق از خانه ‏هاشان بیرون رانده شدند جز اين نمى‏گفتند که پروردگار ما خداست. و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى ‏كرد، صومعه ‏ها و كليساها و كنيسه ‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى ‏شود، ويران مى ‏شد و قطعاً خدا به كسى كه او را يارى مى‏ كند، يارى مى ‏دهد، چرا كه خدا سخت نيرومند شكست ‏ناپذير است».

     پیام عاشورا از این رو جاری است که هنوز عالم گرفتار بدی و بدهاست. اگر سیدالشهدا در 1382 سال پیش فرمود: "هنگامى که امّت اسلامى به زمامدارى مثل یزید گرفتار آید، باید فاتحه اسلام را خواند"، امروزه با دیدن ترامپ و نتانیاهو و مکرون و ملکه باید گفت اگر اینها سران جهان اند، باید فاتحه دنیا را خواند. تا وقتی امثال این جرثومه ها که نماد فساد و نماینده تفکر استکباری اند زنده اند، جهان روی آرام و خوش به خود نخواهد دید و جز جنگ و خونریزی و اضطراب و بیماری، خاطره ای برای اهالی دنیا نمی ماند. بینوایانی که به صلح و سازش و قول و قرار با این موجودات دلخوش کرده اند چه بدانند و چه ندانند به سختی در حال کوبیدن آب در هاون اند و حماقت می کارند و ندامت می دروند. ساختار ستم ملعونی که نهاده شد و امروزه به این مستکبران رسیده محصولی جز تباهی و تبهکاری، خون و خسارت و جنایت ندارد. از این درخت ناپاک، انتظار میوه پاک داشتن، یا ریشه در بلاهت دارد یا کوششی است برای پوشش خوف و خیانت. و بماند.

    اربعین است رفیقان و دست ما امسال از آن نخل بلند، کوتاه شده و عادتمان به پیاده روی در مسیر عشق، ناتمام مانده. واحسرتا نعمت از کف دادیم. نکند العیاذ بالله که کفران کرده باشیم و این ممنوعیت امروز، محرومیت از میهمانی حسین باشد. دریغ که غرق نعمت بودیم و نمی دانستیم. دیده می شدیم و نمی دانستیم. به میهمانی بزرگان می رفتیم و نمی دانستیم. همپای ملائک بودیم و نمی دانستیم. در آسمان راه می رفتیم و نمی دانستیم. تن های خسته را پاهای پرآبله نمی کشید، دلها می کشاندشان و نمی دانستیم. حال خوشی داشتیم و نمی دانستیم و حالا که دلتنگی روی دلتنگی است و غربت روی غریبی، چنین صدامان می لرزد، حسین جان به فریادمان بِرس که اگر کربلا نروم می میرم. آقایمان فرموده که پیش شما شِکوه می کنیم. از این دوری و فاصله و محجوری و مهجوری که در این روزگار عسرت، حسرت نصیبمان کرده، الغوث.

     اربعین وصال عاجلی بود که به آن عادت کرده بودیم. تنها طمع بهشت نبود، به طلبت آمده بودیم تا گُرده از گناه بتکانیم و سبکبار شویم. الان که مرگ در میانمان قدم می زند، می ترسیم که کربلا نرویم و دشمنت را نکشته بمیریم. قبول کن که سخت است این فراغ و این محنت. ده ها میلیون عزادارت که از میان جوانمردان عالم توفیق زیارت اربعین داشتند، شاکیان دنیای ایسم های دروغین بودند که به واقعیت کشتی تو پناه آورده بودند. آنها از دنیا و دنیازده ها ناامیدند و دنیای ستمکده را نمی خواهند که به سویت آمده اند. از خدا دستور « ارْكَبُوا فيها » شنیده اند و از تو اجازه « فلیرحل معنا »، یا حسین گفتند و عشق آغاز کردند. هم قسم و هم داستان برای نوسازی جهان با نظم فرانو مهدوی عجل الله فرجه الشریف. اربعین صور اسرافیل را مانَد که مردگان جهانِ پر ستم را زنده کرده و عاشقان را به راه انداخته. مروت کن و بساط عاشقی برپا. و جوانمردان را به یاری مهدی مهیاکن. وعده خونخواهان تو کرب و بلاست. از خدا بطلب که این شب هجران به وصلتش برسد. به امید خدا.





منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 16 مهر 99






 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۷/۱۶ساعت 12  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

    از بزرگان گفتن و نوشتن سعادتی است که باید خدا را بر آن ستایش نمود و شنیدن و خواندن از آنان نیز توفیقی است که باید خدا را برای آن شاکر بود. نگارنده اگرچه خدا را بر این سعادت و توفیق، ثناگو و شاکر است ولی بر این باور است که این وجیزه بیش از آنکه مدح و تکریم مرحوم پروفسور طوبی کرمانی باشد افتخاری است که نصیب شاگردی شده تا شاید کمی ‌از وظیفه‌اش را ادا کند و در این میان غصه‌ای را با مردمش واگویه کند.

   هیچ قومی ‌بزرگی نیافت مگر آنکه حکمایش را ارج نهاد و تکریم کرد. و هیچ تکریمی‌ بدون شناخت صورت نمی‌گیرد. درد گران و غصه سنگین ما این است که در دوران پرشکوه انقلاب اسلامی که برخی از دستاوردهایش حقاً غیرقابل مقایسه با هر دوره تاریخی و در بسیاری از زمینه‌های پیشرفت، کم‌نظیر دوره‌هاست ولی شوربختانه هنوز با توجه به تلاش‌های برخی دلسوزان متعهد و متخصص، در عرصه‌های اثرگذار فرهنگی و رسانه‌ای ضعف جدی دارد. در این عرصه اگرچه رسانه‌های خوب و مفید هستند ولی کم‌اثرند و استثناء. قاعده نیستند. به‌نظر می‌رسد فرهیختگی و فرهمندی، دغدغه اصلی نیست و اراده جدی برای معرفی مفاخر و الگوهای اصیل بسیار ضعیف است. همت بیشتر، صرف چهره‌سازی است تا معرفی چهره‌ها. و توان بیشتر، صرف ارزشمند نمایاندن کسانی است که امتیازشان، چهره زیبا یا دوستانی رسانه‌ای است که اهل قرض دادن آنتن و صفحه و نان و عنوانند.

    قاعده این است که سلبریتی یعنی چهره ملی، معروف و مشهور علم، ادب، هنر، ورزش، رزم و... که با تلاش و کوشش و زحمت و شجاعت خود به شهرت رسیده و سرآمد خدمت به وطن شده را رسانه‌ها به‌عنوان الگو مشخص و مبرزتر می‌کنند ولی در اینجا عکس است. گروهی با پول بیت‌المال در باشگاه و سینما و سیما و جراید و با حیله مافیاهای ستاره‌ساز، چهره می‌شوند و آنگاه به مردم خود پشت می‌کنند و به فرهنگشان پشت پا می‌زنند و ریشه خود را فراموش می‌کنند. از پدر و مادر و فرهنگ و حکومت خود ایراد می‌گیرند تا کوتاهی شیلنگ آتش‌نشانان پلاسکو و زلزله و سیل و هر چیزی که بتواند آنها را مطرح کند. برایشان گفتار و رفتار و ظاهر زشت و لباس نامتعارف مهم نیست، سرِ زبان‌ها ماندن مهم است. و در کنار اینها بی‌قانونی در اختصاص عناوین استاد و ستاره و... به آنها حاکی از اراده‌ای نامرئی برای نشانی غلط دادن به جوانان جویای نام و نام‌آوری است.

     علم و هنر و فن و کمالات اخلاقی و امثال اینها به کنار، منظور برخی رسانه‌ها از فضیلت، منحصر در بازیگری و بازیکنی و خوانندگی است. می‌توان با یک بررسی ساده از چند برنامه شب‌های عید و روزهای شاد رسانه‌ها مخصوصاً رسانه ملی به این نکته پی برد که مسیر، الگو می‌سازد یا ضدالگو؟ آن مسؤولی که با قراردادهای برجام‌واره فوتبالی، پول مردم را برای «تقریباً هیچ افتخاری» پوچ می‌کند صلاحیت الگوسازی دارد؟ یا آن که برای پس گرفتن کمک‌های مردمی ورم‌کرده در حسابش باید به قانون و قضا متوسل شد الگوست؟ آن که مالیات‌گریز است و حق مردم را نمی‌دهد و خون خود را رنگین‌تر می‌بیند و با پُررویی از وطن دم می‌زند الگوست؟ یا آن بی‌ظرفیتی که با تظاهر به تجملات دل مردمش را می‌سوزاند؟ یا آن که با یک سفر، لهجه عوض می‌کند و ننه را مامی ‌می‌خواند؟ آن که حرص و عقده زایمان در خارج و حسرت دوتابعیتی دارد برای جوانان چه حرفی دارد؟ و به آن که در کنار کتیبه‌های باستانی که تصاویر حکاکی‌شده زنان محجبه ایران باستان بر آنان است، با افتخار کشف حجاب می‌کند و متوجه این جهل تاریخی و فرهنگی خود نیست چه می‌توان گفت؟

     در این چرخه هرز که بی‌هنر هنرمند و بی‌تعهد، وطن‌پرست خوانده می‌شود، حتماً جایگاهی شایسته برای اندیشمندان و هنرمندان و نخبگان واقعی نیست. تفاوت فرهیخته‌ای که خودش مثل مشک، خوشبو و معطر است با آنچه که به زور رسانه می‌نمایانند از زمین تا آسمان است و گویی سعدی برای خوبان امروز ما فرمود«وصف ‌تُرا گر کنند ور نکنند اهل فضل / حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را». غصه این است که گویی رسانه‌ها مأموریت خود را در رقابت یا تقلید کورکورانه از رسانه‌های غربی می‌دانند نه تولید مدل بومیِ خلاق و بدیع. و انفعال در برابر اتهامات بی‌پایان رسانه‌های دروغگوی غربی نه بیان معارف و گنجینه‌های ملی. منفعل نه فعال. متأثر نه مؤثر. خودباخته نه خودباور. نتیجه این چرخه،‌ تربیت و تجمع انبوهی از متحیر‌هاست به نام سلبریتی که وظیفه‌ای جز تظاهر به خوشبختی و خوشی یا تمسخر وطن و هموطن و آداب و مخالفت با منافع ملی و دفاع از مظاهر غربی برای خود نمی‌بینند.

     آمریکای امروز گرفتار آتش‌سوزی هر ساله و مرگبار جنگل‌های کالیفرنیاست. و گرفتار دولتی که برجام غربزدگان را پاره کرد؛ و خشونتی که اسلحه را کالای مصرفی خانواده‌ها کرده؛ و اشتباهات جنگی و خرابکاری بی‌سابقه در ارتش؛ و تبعیض و تحقیر نژادی ساختاری در قرن 21؛ و رئیس‌جمهوری که صد روز است دستور سرکوب، کشتار، حبس و اعدام مردم معترض به بی‌عدالتی را داده است؛ و همو بزدلانه سردار بی‌نظیر ایران را به شهادت رسانده و شاید به همین زودی جایزه صلح نوبل را هم بگیرد و... . مکرون، دیکتاتور فرانسه ماه‌هاست که چشم مردم معترض به نظام سرمایه‌داری را به نام آزادی درمی‌آورد و از سوی دیگر توهین نشریه دلقک شارلی ابدو به پیامبر محبوب و عزیز میلیاردها مسلمان و آزادی‌خواه جهان را نیز از آزادی می‌داند ولی برای نوجوانی که او را به نام صدا زده، در خیابان کلاس اخلاق می‌گذارد که کشمش دُم دارد و «اجازه نداری مرا این‌گونه صدا بزنی. باید بگویی آقای پرزیدنت».

    در همین اروپایی که محموله ماسک همدیگر را در هوا می‌دزدند، به نام آزادی حجاب را به زور از سر مردم می‌گیرند و هجو می‌کنند و عده‌ای عقل‌ستیز، قرآن که کتاب زندگی و سعادت است را می‌سوزانند و... ولی سؤال علمی‌ در مورد هولوکاست و نظریه داروین و هر نسیمی ‌که تار عنکبوتی‌شان را بلرزاند ممنوع می‌دانند. این یک بام و دو هوا همان جاهلیت اُخری و جهل مزیّن است که این دزدان دریایی آنگلوساکسونی، با کراوات و اودکلن به خورد سلبریتی‌های ما داده‌اند و با هیاهو جرأت سؤال و حتی اظهارنظری که نشانه حیاتشان باشد را از آنان گرفته‌اند. آنها را نسبت به اعتقادات بومی ‌بدبین و جسور کرده و نسبت به اوهام خود مقید. کافی است در ایران، قاتلی به اعدام محکوم شود یا کارگرانی در اعتراض به مدیران غربزده تجمع کنند یا ساختمانی بریزد یا یک روحانی، خانه 120 متری بسازد یا... تا آنها و ‌تربیت‌شدگانشان، خون پدرانشان را هم از نظام مطالبه کنند.

     در این آشفته‌بازار چهره‌سازی و مشغولیت رسانه‌ها به زردها، هستند کسانی که شأنشان اجل از نام سلبریتی است. آنها فرهیخته‌اند و فرهمند و از مشاهیر و معاریفی که اگرچه جای شایسته‌ای در رسانه‌ها ندارند ولی جایگاهشان تاریخی و ماندگار است. در همین کنج و کنار شهر، به ‌ترمیم زیرساخت‌های فرهنگی و تولید فرزانگی همت گمارده و هر کدامشان ذخیره ارزشمند کشورند. چهره‌های واقعی و ستاره‌های همیشگی آنها هستند که عمری علم و ادب و هنر و تجربه اندوختند و بی‌هیچ ادعا تقدیم مردم و میهن خود کردند. اولین فیلسوف زن در تاریخ ایران اگرچه واژه‌ای بزرگ است ولی نسبت به شخصیت والای پروفسور طوبی کرمانی کوچک است. واقعاً چند سال باید بگذرد تا امثال طوبای حکمت ایران ساخته و در خدمت اندیشه و علم قرار گیرد؟ قدرشناسی از این سرمایه‌ها اولویت چندم ماست؟ و مردم، مفاخر خود را کی، کجا و چگونه باید بشناسند؟

    مرحوم پروفسور کرمانی بیش از علم و اندیشه، حجب، حیا، حلم و وقارش آموزنده بود. حجابش چنان بود که نورانیت علمش را پرفروغ‌تر می‌کرد. علم نافع را با معنویتش به دانشجویان می‌آموخت. و شیوه آموزش و آرامش و حجاب فاطمی‌اش از او بانوی عالمی ساخته بود که درس و بحثش جلسه ذکر بود و یادآور خدایی که مبلغش بود. دنیادیدگی و سکونت در آمریکا او را در حقانیت اعتقاداتش مصمم‌تر کرده بود. اگرچه در غرب بود ولی غربزده نبود و لهجه عوض نکرده بود. بانویی ریشه‌دار که در هر گوشه دنیا نماینده شایسته بانوی فاضل ایرانی، با تمام امتیازات و افتخاراتش بود. به «بانوی مسلمان بودن» مفتخر بود و افتخار می‌کرد. چه مناسبت‌ها و برنامه‌هایی که موضوعش زن ایرانی بود و جای او خالی بود. کلام مادرانه، مهربان و مؤدبانه او گویای شیرین اعتقادات اسلامی بود و به جوانان جرأت طرح سؤال می‌داد.

     ای‌کاش روزمرگی و غفلت امان می‌داد تا بزرگان در حاشیه را بیشتر بشناسیم و چنین جفاکار نباشیم. تجلیل از امثال طوبی کرمانی تکریم فرزانگی و فرهیختگی و فرهمندی است و افروختن چراغ راهی که در این روز مبادا، روشنگر و هدایتگر جوانان آشفته‌فکر است. به یقین علم و ایمان و تجربه امثال او که اینک در خاک آرمیده و اندیشه‌ها از آن محروم شده، گنجینه‌ای بود که می‌توانست سرمایه دختران و زنان این سرزمین باشد و الگوی امروزین زن ایرانی که بتواند وظایف همسری و مادری را با فعالیت عفیفانه اجتماعی جمع کند. او اگرچه بانویی از فرهیختگان دانشگاهی بود ولی می‌شد در رسانه‌ها مخصوصاً صدا و سیما که باید دانشگاه ملی باشد به‌گونه‌ای معرفی شود که جوانان تفاوت الگوی واقعی و ستاره تابان را با مدل‌های رسانه‌ای متوجه شوند و بدانند که خاک ایران طوبی‌پرور است و الگوی موفقی چون پروفسور کرمانی را در دامان انقلاب اسلامی پروریده و به سپهر دانش تقدیم نموده است. خدایش بیامرزد و با بهترین زنان عالم محشور گرداند و بر سفره زهرای اطهر سلام‌الله‌علیها میهمان کند و دعاگوی دختران و بانوان سرزمینم.

 

 

 

 

منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 29 شهریور 99





 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۶/۲۹ساعت 12  توسط محمدهادی صحرایی  | 

 

 




     امام حسین علیه‌السلام: وای بر شما‌ ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید پس در همین دنیایتان آزاده باشید و به اصل و نسب خود برگردید. ... (بحارالانوار، ج 45، ص50)

     یکی از ملال‌آورهای زندگی، یکنواختی است. انسان اگرچه خود نداند ولی از روزمرگی ‌گریزان است چرا که باعث بی‌هدفی می‌شود و یکی از دلایلی که انسان سرگردان پُست‌مدرن و بریده از وحی، دچار مجموعه از بیماری، اضطراب، افسردگی، بی‌حوصلگی و بداخلاقی شده همین است که غرق در روزمرگی و بی‌هدفی است. زمینه پوچ‌گرایی هم همین یکنواختی و بی‌هدفی است. انسان بی‌هدف، تنها مرده‌ای است که نفس می‌کشد. خدا که خالق است و خلاق امور نوبه‌نو انسان را رهروی می‌داند که برای ملاقات با خدایش، در تلاش است و با سختى حرکت می‌کند و اینکه از ما می‌خواهد که با فارغ شدن از کاری، قامت راست کنیم برای کار دیگر یا تجدید قوا یا پرداختن به آخرت یا... به همین خاطر است و قرینه و معکوسش این است که انسان ملول، خمود می‌شود و به جمود می‌رسد و زندگی را پوچ و دور باطلی می‌بیند که از خاک باید به خاک برود نه اینکه از خاک به خدا برسد.

     دلیل نشاط و امید واقعی مؤمنینی که دنیا را مزرعه آخرت می‌دانند و برای آبادی آخرت، دنیا را عمران می‌کنند همین است که می دانند باید از خاک به خدا رسید.

     بعد از هبوط آدم علیه‌السلام که ارسال اولین پیامبر به زمین و توفان نوح علیه‌السلام که پاک‌کننده زمین از کافرین نفرین شده بود، اگر بخواهیم اتفاقات مهم تاریخ دین را مرور کنیم قطعاً بعثت پیامبر خاتم صلی‌الله علیه وآله، واقعه غدیرخم، عاشورا و ظهور، مهم‌ترین اتفاقاتی است که رخ داده و خواهد داد. بعثت پیامبر اعظم و خاتم پیامبران خدا، شروع دوره جدیدی بود که با حضور در مدینه به‌عنوان مبدأ تاریخ قرار گرفت و تشکیل حکومت او نشان از رسیدن انسان به سطحی از تکامل است که اگر شیاطین جن و انس می‌گذاشتند می‌توانست از جهل خود عبور کرده و به نور ایمان برسد. واقعه شریف غدیر نیز تعیین تکلیف مردم بعد از دوران پیامبران و به تنهایی معادل تمام رسالت آنهاست و اگر فراموشانده نمی‌شد، انسانها، هیچ اتفاق هولناکی را در عالم به‌وجود نمی‌آوردند، امر هدایت بسامان می‌شد و بهشت زمینی مهیا گردیده و انسانِ به زمین آمده، طعم شیرین توبه را می‌چشید و حیات طیبه‌اش در این جهان نضج می‌گرفت.

     و عاشورا احیا‌کننده دین خداست و ادیان ابراهیمی‌ همه مدیون سیدالشهداء هستند. عاشورا یادآور توبه آدم است و کشتی سریع و وسیعی است که این‌بار مأموریتش نجات انسان‌های تا انتهای تاریخ، از توفان‌ها و امواج مهلک عصیانگری است. داستان کربلا تمام‌ناشدنی و عاشورا اوج تاریخ عقل و عشق و عبودیت است. حرف حسین حرف حساب و زبان مشترک و فطری انسان‌هاست. عاشورا محرک و مشوق انسان‌های مظلوم است تا ظالم را به زیر بکشند. انقلاب اسلامی ایران که الگوی نهایی و موفق جنبش‌های بعد از خود و پیش از ظهور است شاخصه‌اش حسینی بودن است. رهبرش حسینی، هدفش احیاء دین و شعارش هیهات مناالذله و انگیزه‌اش پاسخ به فراخوانی ابدی حسین از جوانمردان است. عزاداری امسال رهبری با یک سخنران یا مداح،‌ ترجمان قیام لله دونفره و یک‌نفره است. این رمز است و نام حسین باید بماند و به خواست خدا خواهد ماند. و لو کَرَهَ الکافرون و المنافقون.

     «کیست مرایاری کند» و «کسی مثل من با کسی مثل یزید بیعت نمی‌کند» شروع ماجراست. و دفاع جانانه و جوانمردانه مردم ایران از انقلاب اسلامی شان به همین دلیل است که پیام را گرفته‌اند. عاشورا ابدی است چرا که معرکه‌اش، بیش از آنکه مقاتله‌ اشخاص باشد مقابله شخصیت‌هاست. در مقابل مردان کربلایی، نامردانی صف بسته‌اند که نسل نحسشان تا به امروز کشیده شده. از یهود پرده‌نشین تا یزید سبک‌سَر و تا ریاست‌طلبی مثل عمر سعد و سفلگانی که برای یک گوشواره گوش می‌دریدند. کدام عاقل منصفی عاجز از فهم حقیقت حسین است. بزرگانی که به یزید تمکین کردند بعدها فهمیدند که هزینه سازش بیش از هزینه مبارزه بود. مرگ شرافتمندانه راه نجات جوانمردان از زندگی ذلیلانه است. نشستن مؤدبانه رئیس‌جمهور بدبخت صربستان در مقابل ‌ترامپ، بن‌سلمان سعودی که یکسره برای شیطان، خودش را می‌دوشد، شیخ امارات که تن به ننگ و سرطان صهیون داد و... اگرچه اخبار تلخ امروز است ولی برای مردم پهلوی دیده و غربزده چشیده ایران خاطره است.

     عاشورای 61 تمام شد ولی کار کربلاییان شروع شد. احدی عقل و تدبیر سیدالشهداء را نداشت و کسی مشتاق‌تر از او برای هدایت انسان‌ها نبود ولی مذاکره شرایطی دارد که یزید نداشت. آنها که مذاکره را عَلَم تدبیر خود می‌کنند در اصل، قول و قرار و خوف و خیانت و بی‌تدبیری خود را پوشیده می‌کنند. اگر دیروز کسانی می‌توانستند مردم را بفریبند ولی امروز حتی اردشیر زاهدی هم توصیه می‌کند فریب مذاکره با آمریکا را نخورید. واقعاًً نمی‌توان چهره یزید و شمر و ابن‌سعد را در چهره مستکبران امروزی دید؟ و تزویر و دغل آنها را در مراوده‌ها و معاهده‌های اینان؟ چهره حاکمان جانی آمریکا را با چه کسی غیر از یزید می‌توان سنجید؟ سران بدقول و دغل اروپایی را با چه کسی؟ عمله و منافقین زبون و ذلیل امروزی را با چه کسانی غیر از عمر سعد و شمر می‌توان قیاس کرد؟ تحریم و امان‌نامه‌های به شرط تسلیم هم هست. بیعت کردن آن زمان، همین به رسمیت شناختن استانداردهای استعماری این زمانه نیست؟ برجام و پالرمو و 2030 و امثال آن، همان تمکین ظلم و تسلیم به یزید نیست؟ آن حقیری که معاهده‌های خسران‌بار را بر دوش مردمش بار می‌کند و دستشان را می‌بندد به نظام سلطه دست بیعت نداده؟

      گاهی ندیدن حقیقت سخت‌تر از تشخیص حق است. البته برای اهل بصر و بصیرت. نه آنکه چون گربه خانه‌زاد، از دری ردش کنند از دیوار می‌آید. او همَّش همان تکه گوشتی است که برایش می‌اندازند و همَّتش همان کاسه‌لیسی است. حساب انسان باشرف و شریف از آنها جداست. او به دشمنِ حربیِ غدارِ بی‌قول و قرارِ آدمکش گستاخ اعتماد ندارد و با دستکش مخملین دموکرات، غش نمی‌کند و از پنجه خونین جمهوری‌خواه زهره نمی‌ترکاند ولی غربزده و نااهل این‌گونه نیست. نمک‌نشناس است. جانم فدای ایران می‌گوید ولی خانواده و سرمایه‌اش را در کشور دشمن نگه می‌دارد. پروتکلش با مردم متفاوت است. لقمه سفره مردمش را برای مذاکره با کدخدا گرو می‌گیرد. با دشمن حربی قول و قرار پنهانی دارد. با امضاء ننگین نامه‌ها روی ‌ترکمانچای را سفید می‌کند و خجالت نمی‌کشد. بی‌تدبیری‌اش مردم را خاکسترنشین می‌کند و حیا نمی‌کند. از حذف قرآن در تصویر کتاب بچه‌ها برای تعهد به خفت 2030 ابا ندارد و... .

      تمام تلاش اینها ندیدن جنایت دشمن‌ها و ضعف دوستان‌شان است. کاخ‌نشین‌هایی که حصر خانگی را محاصره کرده‌اند، دستاورد اقتصادی بی‌تدبیرها را نمی‌بینند ولی چون بوی انتخابات شنیده‌اند دوباره با «تکرار می‌کنم» به جنگ سفره مردم آمده‌اند. توجیه مضحک و احمقانه مکرون برای نادیده گرفتن توهین شارلی ابدو الگوی آنان است. «آزادی بیان» را شنیده و برخورد قرون وسطایی با روژه گارودی و بانو شیمل و... و شنبه‌های اعتراض را باور ندارند. دفاع از یک قاتل محکوم به اعدام را می‌بینند ولی تعیین حبس‌های ده ساله و فی‌المجلس ‌ترامپ در آروغ‌های مستانه و کشتار مردم مظلوم آمریکا با زانو و شلیک نزدیک و نایلون را نمی‌پذیرند. برجام که هویت غرب‌پرستان بود را پاره کردند و به آب دهان نجس کردند و اینان هنوز بین بایدن و ‌ترامپ مرددند. اینها و بسیاری دیگر نشان از ضرورت تداوم مبارزه و زنده نگه داشتن راه حسین است و تا وقتی ابن‌سعدها و ابن‌نحس‌ها و پیروان ابوسفیان و ابواستکبارها به طمع رسیدن به ری و ریاست و رضایت شیطان، حاضرند به هر خفت و خواری تن دهند و پا به هرچه دارند بکشند باید کسانی باشند که دین خدا را یاری دهند و به صبح پیروزی برسانند. إن‌شاءالله.




منتشر شده در روزنامه کیهان مورخ 22 شهریور 99



 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۶/۲۲ساعت 10  توسط محمدهادی صحرایی  | 

مطالب جدیدتر
مطالب قدیمی‌تر